ایرانیان ۲۱۶ سال پیش از کدام راه به حج میرفتند؟
یک منزل نامه برای راه حج از سال ۱۲۱۹ که به دست توانایی یک ایرانی فرهیخته نوشته شده و در آن راه حج، شهرها و روستاهای در مسیر و نیز مکه و مدینه را برای ما وصف کرده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
اين متن با عنوان منازل الحج كه به طور ويژه در باره راههاي حج و منازل آن است، در سال ۱۲۱۹ هجري قمري نوشته شده است.
نويسنده آن، بنده علي بن ميرزا خيرات علي است و چنان كه محتواي اين رساله نشان ميدهد، فردي ايراني است كه در هند زندگي ميكرده است. وي اين سفر از هند رفته، هرچند از راه هند به حج ياد نكرده است. به احتمال زياد از هند به عراق آمده پس از زيارت عتبات از راه جبل عازم حج شده است. او از شخصي به نام حاجي عبدالوهاب كه سي و سه بار به عنوان كاروان دار از شهرهاي مختلف ايران به حج رفته ياد كرده و گفته است كه اين بار از هند عزيمت حج كرده و نويسنده ما هم همراه وي رفته است.
نويسنده عربي و فارسي را ميداند و فارسي را نه هندي بلكه كاملا ايراني نگاشته است.
اين كه يك بار احد را اهد نوشته اسباب شگفتي است و از اين قبيل موارد اندك است، هرچند نام برخي از قبايل و قريهها را لابد بر اساس آنچه شنيده ضبط كرده و دقيق نيست. به هر حال فرهنگ او ايراني هندي است و يك جا عمارات شهر مكه را به بنارس تشبيه كرده و نوشته است: «گرمي مكه معظمه مانند هند است، و بلا شباهت عمارت شهر بنارس، شباهت تام به عمارت شهر مكه دارد.» و بعد هم نوشته است:
به سير كعبه و ديريم گاه اينجا و گاه آنجا / مطلب جستجوي اوست خواه اينجا و خواه آنجا. جاي ديگري هم شهر هيت را در شام، شبيه يزدخواست اصفهان دانسته و منار حله را به منار جنبان اصفهان تشبيه كرده است.
نويسنده تصميم ميگيرد همراه حاجي عبدالوهاب به هند برود اما سرور او از سادات صفوي و كسي كه او وي را سلطان بن سلطان بن سلطان ناميده و صاحب كتاب تحفه الشعراء است، به وي دستور داده تا منازل نامه اي براي حج بنويسد، چرا كه «جميع خصوصيات منازل حج را تا ابتداي بناي كعبه، بل از آدم تا اين دم كه احدي به رشته تحرير و تسطير در نياورده، و هيچ يك از سلاطين روي زمين علما و حكماء فضيلت و حكمت آئين باين فكر بكر نرسيده درآورده، آن را كتابي مختصر سازد، و به تفصيل منازل آن پردازد تا قاصدان حجاز را راه نماي و واقفان طريق حقيقت و مجاز را مونس با وفاي باشد.» وي اين خواسته را پذيرفته و اين رساله را نوشته است. وي سخت ارادتمند اين ابوالفتح ميرزا است و چندين بار از كتاب او اشعاري را نقل كرده است.
نوشته حاضر عمدتا! روي راه زبيده يا همان راه جبل و نيز راه شام به سمت مدينه متمركز است، اما در اين ضمن، از راه مصر تا شام نيز سخن گفته و به برخي از راههاي فرعي مانند شام به بيت المقدس و نواحي ديگر و حتي راههاي آبي خليج فارس به سمت درياي عمان اشارت بسيار اندك دارد. وصف وي از روستاها و شهرها كوتاه اما بسيار خوب است. طبعا به شهرهاي بزرگ مانند، بغداد، كاظمين، كربلا، نجف و سپس حلب و شام و مدينه و مكه با تفصيل بيشتري سخن گفته است. در مجموع هدفش نگارش سفرنامه نبوده، اما آنچه را كه ديده يا شنيده نقل كرده است. خودش ميگويد كه برخي از مطالب را از ديگران تحقيق كرده و نوشته است.
تاريخ نگارش اين رساله جالب توجه است، يعني سال ۱۲۱۹ كه ما گزارشهاي بسيار اندكي از اين دوره از راه حج داريم. وي راه زبيده را ميشناخته و به خصوص در باره شهر حائل و جبل شمر و نجد و ظهور عبدالوهاب نيز اشارات كوتاه اما سودمندي دارد. «و از ام البلاد بصره، ده منزل ميرود به درعيه كه مقر خلافت عبد العزيز بن سعود بن محمد است، و صبيه شيخ محمد بن عبدالوهاب در نكاح عبدالعزيز است كه مجتهد عبدالعزيز فرقه وهابي است».
در باره نشان هايي هم كه از آباديهاي قديم اين راه از زمان زبيده و يا اصلاحات دوره بعدي بوده ياد كرده كه آنها هم مغتنم است.
به مدينه و مكه كه رسيده، اطلاعات بهتري داده اما همه كوتاه است. در باره حج نيز مطالبي گفته كه احتمالا بايد مورد مداقه بيشتر قرار گيرد، گرچه به جامع عباسي ارجاع داده و شايد مطالب را از همان جا گرفته است. گزارش وي از جميعت شهرها يكي از بهترين نقاط اين كتاب است كه بر اساس آن ميتوان جدولي را بدست آورد. ممكن است وي فردي اداري و يا حتي افسر نظامي بوده و اين از برخي از موارد بدست ميآيد.
نسخه رساله از سايت دانشگاه ميشگان بدست آمد و از اين بابت بايد از مسوولان آن سپاسگزار بود كه صدها نسخه فارسي و عربي خود را به آساني در اختيار پژوهشگران گذاشته اند.
[factimage()] http://images.khabaronline.ir//images/2014/3/14-3-11-01711222.jpg [imagetitle()] [factimageend()]
رب يسّر و تمم بالخير
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله الذي جعل منازل الحج وسيلة للشّهود، و أكرم الحُجاج من سائر قافلة الوجود الذي أنزل في شأن الكعبة ومن دخله كان آمنا، ولم يقرّ قطّ بتلك السعادة الكبري الاّ من كان بالصدق مؤمنا، فنعم من كان اهلها لما وصلوا بثمرات البركات، والرزق الالهي بحكم دعاء ابراهيم الخليل الفاخر «إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ). [بقره: ۱۲۶]
ويا لها مَن طاب نفسا بدخولها [۱۷] وحصّل من الآخرة والاولي، فطافا حولها، و أذبح و دخل مقام ابراهيم، و صلّي كما قال جلّ وعلي «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى» [بقره، ۱۲۵] فسبحانه ما اسري بعباده في بوادي الشوك والتيهان، وتقبّل من عباده مناسك الحج من الوقوف والطواف والقربان، فمرحباً بالمسرعين اليها علي راحلة الشوق، ولم يكن لهم مانع من ولد ولا زوجة و الآمال عن ذلك الذوق حتي يفوزوا بالسّعي والهرولة بدولة السعي بين الصفا والمروة، ناظرين الي آثار الله، عزّ من قال «ان الصفا والمروة من شعائر الله» فيا أهل المنا، سيروا الي المشعر الحرام و الخيف و المنا وارتحلوا اليها كيف ما كان راحلاً و راحلاً ليصير [۱۸] انفسكم متسمة باسم العتيق امتثالاً لامره تعالي «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق». [حج، ۲۷]
والصّلوة علي نبيّه البينة بمقامات العرفان الّذي كان زبدة أولاد من بَني ذاك المكان، واشتاق بعباده اليه حتي صار متقلبا وجهه في السّماء، ليمتاز دينه عن اليهود التي هم أكلة السحت والحرام، كما قال الله تعالي في حقه عليه الصلوة والسلام: قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام [بقره، ۱۴۴] صاحب قاب قوسين او أدني، النبيّ المكي الحجازي ذي الخيف المني… [يك كلمه ناخوانا] درجات العلي سيّد الوري محمد، المصطفي صلّي الله عليه وآله، عترته [۱۹] و ذريّته و أصحابه ممن اصطفي، خصوصاً علي من تولّد في الحلّ والحرم، صاحب مقامات الاعظم، الوصيّ المكرّم والهُزَبر المفخّم، الروح المجسّم، اكمل أولاد آدم، قاري آيات اوايل البراءة في الخيف و المنا و العرفات، ذي لواء الاحمدي، سيّد السادات من عترت المحمّدي، الوليّ الصفي عليّ الوفي عليه التحيه والسّلام و الثناء وعلي باقي أئمة الهدي.
حمد بي حد مر خالق ذوالمجد را سزاوار است كه به سالكان خود صراط مستقيم منازل معرفت بنمود، و عاشقان خود را بخير رفاقت توفيق منزل به منزل تا وصول ذات مقدس خود هدايت فرمود. هادي كه سلوك مشتاقان حجاز را موقوف بر زاد راحله نداشته [۲۰] و به استطاعت ذاتي شان به تفهيم آيت قدسي در آيت «وعلي النّاس حج البيت من استطاع اليه سبيلا» [آل عمران، ۹۷] علَم امتياز برافراشته. قادري كه به اولياي خود قدرت طي منازل بخشيد. و كريمي كه به حكم اولياي تخت قباي دوستان خويش را در قباب امكنه شريفه محفوف و محفوظ و محظوظ گردانيد.
هر كه او را شناخت، به جميع مقام و منزل راه يافت، و هركه اسب همّت بسوي معرفتش تاخت، عنان انقياد از اغواي غول نفس لوّامه برتافت. آواز حُدي سائق سالكان راه كمال اوست، و شقشقه رواحل جمال هادي بديدار جمال او، و درود نامحدود [شايد: نامعدود] بر باني مباني وجود كه هستي كعبه چه بل وجود همه موجود است [۲۱] به طفيل جود آن مفخر كاينات است، و مقامات اهل شهود به تبعيت نور شريعت آن سر حلقه اهل وجود. صاحب بطحا و حجاز مفترض الطاعه در جميع امور مثل روزه و نماز.
سيّد الكونين ختم المرسلين / فخر آمد بود فخر الاولين
آنكه آمد نه فلك معراج او / انبياء و اوليا محتاج او
شد وجودش رحمةٌ للعالمين / مسجد او شد همه روي زمين
صلي الله عليه وآله وسلّم.
امّا بعد بر ارباب الباب مخفي و محتجب نماناد كه درين اوان بهجت نشان كه سيّاح بلاد به اصلاح و سداد خير البلاد كه عبارت از ام القري مكه و حجاز و بطحا باشد، اعني حاجي ناجي كامياب حملهدار بغداد نيك بنياد [۲۲] حاجي عبدالوهاب كه شصت مرحله از مراحل زندگاني شريفش گذشته بود، و سي و سه بار به دل آگاه به زيارت بيت الله سرفراز گشته، و پيوسته آن بينوا به زمزمهٔ حسيني و نواي باعشاق از راه راست به تمنّاي معشوق حقيقي منحرف، از طريق آهنگ مخالف بوده، از مقام عراق و اصفهان و نيريز و نيشابور و بيات، از كوچك و بزرگ، از هر شعبه و شش آوازه دلفريب، از گوشه حاجياني و نوروز عجم و آذربايجان و به زمزمه بيات عجم و ترك و قجر و ماوراء النهر آهنگ نوروز عرب و حجاز داشته، و جميع منازل و مراحل را به قلم محبت رقم به سينه دل مينگاشت، چون از سوانح زمان به كشور هندوستان [۲۳] رسيد و نظر بطالع بلند و بخت ارجمند شريف ياب كورنش و ملازمت بندگان اعلي حضرت قدر قدرت قضا صولت خاقاندارا، دربان سكندر پاسبان سليمان شان ظل ظليل حضرت رحمان، دُر دُرج خلافت و جهانداري، اختر برج آسمان سلطنت و شهرياري، واقف اسرار الهي، مظهر كرامات نامتناهي، مرجع سلاطين عظيم الشأن، ملجاء خواقين بلند مكان، ناصب لواي عدل و انصاف، هادم بنياد جور و اعتساف، شاهين ترازوي دادگستري، قوت بازوي دين پروري، سهي سرو گلزار مصطفوي، نونهال گلشن مرتضوي، گل سر سبد بوستان حسيني، نوگل گلبن گلستان موسوي، [۲۴] برگزيدهٔ اولاد صفوي، اعني فخر السلاطين فضيلت آئين، الممدوح بلسان العبد و الحر، معزالسلطنة والخلافة، السلطان بن السلطان بن السلطان، والخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابوالفتح سلطان محمد ميرزاي الصفوي الموسوي الحسيني ادام الله سلطانه گرديد، و به اين بنده درگاه خلايق اميدگاه بنده علي بن ميرزا خيرات علي ارشاد هدايت بنياد گشت كه جميع خصوصيات منازل حج را تا ابتداي بناي كعبه، بل از آدم تا اين دم كه احدي به رشته تحرير و تسطير در نياورده، و هيچ يك از سلاطين روي زمين علما و حكماء فضيلت و حكمت آئين باين فكر بكر نرسيده درآورده، آن را كتابي مختصر سازد، و به تفصيل منازل آن پردازد تا قاصدان حجاز را راه نماي [۲۵] و واقفان طريق حقيقت و مجاز را مونس با وفاي باشد.
بحسب الامر اشرف اقدس ارفع اعلي روحي فدا بال كبوتر شوق مقصود به اهتزاز آمده و مطالب منظوره مسطوره صفحههاي رنگين را طراز پس كلك حقيقت سلك برداشتم، و منازل حج را چنانچه بود از حاجي ناجي موصوف تحقيق نموده، هو به هو برنگاشتم، و نام نامي كرامي عظامي اين صحيفه را منازل الحج گذاشتم و تاريخ اتمام اين صحيفه شريفه متبركه را از الفاظ جاده آخرت يافتم بر علما و حكما و عقلا و فضلا واضح و لايح است كه از نوشتن و خواندن اين صحيفه شريفه آگاهي دنيوي و توّاب اُخروي است.
حق سبحانه تعالي جل شأنه همه را توفيق رفيق كرامت كناد، و به ديدار جمال با كمال بيت الله [۲۶] الحرام مستعد و فايز گرداناد و بحرمت النبي وآله الامجاد.
نيست جز گوهر متاعي گر ز دريا يادگار چون قلم اينجا سخن ميماند از ما يادگار/
توقع از فضلاست، اگر سهو و خطائي يابند، به قلم عطوفت رقم اصلاح نمايند.
العذر عند كرام الناس مقبول. و من الله التوفيق والاستعانه.
احوال دريافت مسافت از دارالسلام بغداد الي مكه معظمه الف الف تحية و الثنا از راه نجف اشرف بدين موجب است:
بغداد. دو بغداد است: بغداد نو و بغداد كهنه.
اما بغداد كهنه در ميان شطّ فرات و دجله بغداد واقع شده، و دجله بغداد جسري دارد كه در شطّ بغدادين، شطّ فرات، جسري دارد كه جسر مسيّب ميگويند [۲۷] كه در هفت فرسنگي كربلاي معلّي واقع است. بغداد نو به سمت كرمان شاهان است، و احداث آن قلعه رفيعه از شاه طهماسب ماضي صفوي است انار الله برهانه و درين اوقات در دور بغداد كهنه، سليمان پاشا قلعه اي احداث كرده است، و از كاظمين عليهما السّلام تا بغداد، يك فرسنگ است، و كاظمين دو گنبد است. در يك صحن و در وسط شهر واقع است، و حضرت امام موسي كاظم و امام محمد تقي عليهما السّلام در دو مرقداند. آقا محمد خان قاجار هر دو گنبد متصل را با چهار گلدسته مطلاّ نمود، و ضريح آهن واحد است. و بناي گنبد طلا از ابتدا از شاه طهماسب ماضي بن شاه اسمعيل صفوي انار الله برهانهم است [۲۸] كه گنبد حضرت امام رضا عليه التحية والثنا را كه در سناآباد شش فرسنگي شهر طوس واقع است و الحال مشهور به مشهد مقدس است، طلا نمودند، و همچنين ضريح طلا و سرطوق طلا و دروازه مرصّع از جواهر زواهر نيز از آن حضرت يادگار است، و شاه طهماسب ثاني صفوي رحمة الله عليه صحن مبارك مشهد مقدّس را طلا نمودند، و منار طلا از احداث نادر سلطان است، و سلطان شاهرخ بن امير تيمور كورگان رحمهما الله تعالي مسجدي بزرگ در قرب جوار مزار مشهد رضا وصل به دار السياده از سنگ و كاشي لاجورد بنا نهاده و بايسنقر ميرزا بن شاهرخ كتبه از آيات قرآن به خط رقاع در پيش طاق آن مسجد در نهايت خوش خطي در كاشي نوشته، هر الف آن، به قدّ نيزه اي كه حيرت افزاي ديده خطاطان و سيّاحان جهان است.
و از مشهد مقدس تا نجف اشرف دو ماهه راه است و بقعه ابوحنيفه كوفي در يك فرسنگي بغداد نو است. و مقبره شيخ عبدالقادر جيلاني در اندرون بغداد نو است. و مزار سلمان فارسي عليه الرحمه در چهار فرسنگي بغداد [۲۹] در مداين است، و متصل به طاق كسري است، از سمت مشرق، و قبر خواجه نصير طوسي قمي عليه الرحمه و سيد رضي عليه الرحمه والغفران در كاظمين عليهما السّلام است، و مقابر شيخ معروف كرخي در بغداد كهنه است، و مقابر قنبر و شيخ جنيد و شيخ شهاب الدين در بغداد نو است. انوري در وصف بغداد قصيده گفته كه اين ابيات از تحفة الشعراي ابوالفتح سلطان محمد ميرزاي الصفوي الموسوي الحسيني ادام الله سلطانه نوشته شده:
خوشا نواحي بغداد جاي فضل و هنر
كسي نشان ندهد در جهان چنان كشور
سواد او به مثل چون سپهر مينا رنگ
هواي او به صفت چون نسيم جان پرور
به خاصيت همه سنگش عقيق لولو بار
[۳۰] به منفعت همه خاكش عبير غاليه بر
صبا سرشته به خاكش طراوت طوبي هوا نهفته در آبش حلاوت كوثر
كنار دجله ز تركان سيمتن خلّخ
ميان رحبه ز خوبان ماه رخ كشمر
هزار زورق خورشيد شكل بر سر آب
بدان صفت كه پراكنده بر سپهر شرر
به وقت آنكه به برج شرف رسد خورشيد
بگاه آن كه به صحرا صبا كشد لشكر
دهان لاكه كند ابر معدن لولو
كنار سبزه كند باد مسكن عنبر
شبيه باغ شود آسمان به وقت غروب
به شكل چرخ شود بوستان بگاه سحر
بوقت شام همي اين بآن سپارد گل
بگاه بام همي آن به اين دهد اختر
به رنگ عارض خوبان خلّخي در باغ
ميان سبزه درخشان شود گل احمر [ديوان انوري: قصيده ۷۳]
[۳۱] نواي بلبل و قُمري خورش عكّه و سار خجل كنند همي لحنهاي خنياگر
و از بغداد كهنه تا كاروان سراي احمد پاشا دو فرسنگ است، و شط به كنار خان احمد پاشا ميگذرد؛ و سي خانهوار عرب بيرون خان احمد پاشا مسكن دارند.
و از خان احمد پاشا الي خانه زاد دو فرسنگ است، و در پهلوي كاروان سراي خانه زاد، قرب سي و چهل خانه وار عرب مسكن دارند، و زمين جاده صاف است.
و از خانه زاد تا كاروان سراي بيرنُص دو فرسنگ است، و راه صاف است، به قدر پنجاه خانهوار عرب در كنار كاروان سراي مسكن دارند، و از بيرنص تا خان حاجي محمد علي مضراقچي دو فرسنگ و جاده صاف است، و در كنار خان چهل خانهوار عرب [۳۲] سكنا دارند و از خان مضراقچي تا مسيّب كه قريه است، و مزار پسران مسلم در آنجاست، قرب چهارصد و پنجاه خانهوار عرب در آنجا مسكن دارند، و نخلستان هم دارد، و شطّ فرات كنار مسيّب ميگذرد و جسر نيز دارد، و زمين جاده صاف است.
و از مسيّب به كربلاي معلّي هفت فرسنگ است، و در ميانه، تپه است كه او را تپه سلام گويند كه از آنجا كربلاي معلّي نمودار است.
و از تپه سلام كشت [و] زرع تا كربلا ميشود، و در راه نهرهاي كوچك دارد.
و صفت شهر كربلاي معلّي محتاج به نگارش و گزارش نيست. در قديم زمين ماريه ميناميدهاند، شهر بند است، و روضهٔ مطهّر منوّر حضرت سيّد الشهداء حسين بن علي عليه الصّلوة [۳۳] والسّلام و حضرت عباس علي، و حضرت علي اكبر، و حضرت قاسم، و حضرت علي اصغر كه عبارت از هفتاد و دو تن شهداء رضوان الله تعالي عليهم اجمعين باشند در پائين پاي آن حضرت آسودهاند.
و بارگاه حضرت عباس علي، قدري فاصله به بارگاه حضرت سيدالشهداء دارد، و قبر حرّ شهيد در يك فرسنگي كربلاي معلّي به سمت شمال است، و ده هزار خانهوار به كربلاي معلي ساكناند، و گنبد سيد الشهداء را آقا محمد خان خواجه قاجار، با چهار گلدسته طلا نمود، و از كربلاي معلّي الي نجف اشرف بدين موجب است كه از كربلاي معلّي تا شور اوّل چهار فرسنگ است، و راه صاف دارد، و قرب چهل خانهوار عرب در كنار خان ساكناند [۳۴] و از شور اول تا كاروان سراي سيد مهدي طباطبائي سه فرسنگ است، و از سراي سيد مهدي تا ذوالكفل كه از پيغمبران بني اسرائيل است، و صد خانهوار عرب در آنجا كشتُ زرع ميكنند، يك فرسنگ است، و از ذوالكفل تا چاه قنبر دو فرسنگ است، و راه صاف دارد، و از چاه قنبر تا به نجف اشرف دو فرسنگ.
و نجف اشرف شهري است كه قلعه و توپخانه هم دارد، و قرب پنج هزار خانهوار عرب و عجم ساكناند، و در شهر نجف روضه منوّر مطهّر حضرت علي مرتضي عليه الصلوة والسّلام است.
و از نجف اشرف به شهر كوفه يك فرسنگ است، و قرب ده خانهوار عرب در كنار مسجد كوفه ساكناند.
و شهر كوفه خراب است، [۳۵] و در كنج احاطه [حياط] مسجد كوفه، مرقد مسلم بن عقيل، و هاني بن عروه مذحجي است، و درياي خشك نجف اشرف در كنار قلعه واقع است كه درّ نجف از آنجا است، و رود شاه كه شاه اسماعيل صفوي و ديگر سلاطين جنت مكين صفوي انار الله برهانهم در ايام دولت خود به كوفه و نجف و ذُوالكفل آوردهاند، الحال رود آصفيّه ايرانيه هنديه از فرات تا به درياي نجف رسيده، و در كنار رود اعراب نشيمن دارند، و كشتُ زرع مينمايند.
و گنبد نجف اشرف را نادر سلطان افشار، با دو گلدسته و پيش طاق طلا نمود، و اصل بناي گنبد از عضد الدوله ديلمي است، و صحن از كاشي لاجورد است، و در كتُبهاي نظم و نثر مسطور است كه عضد الدوله ديلمي بويهي، در صحراي نجف در شكار اندازي بودي كه آهوان بسياري بر تپّه پناه بردند. غلامان وي هر يك كه تير به طرف شكار ميانداختند، تير بر ميگشت. عضدالدوله آن تپّه را طلسم دانسته، حكم كرد كه با زمين برابر سازند. چون بفرمودهٔ او عمل نمودند، سه لوح قبر به نظر آمد: اول قبر آدم صفي الله، دوم قبر نوح نبي الله، سيم قبر علي ولي الله عليهم السلام بود. پس گنبد مذكور را احداث نمود، و تعزيهداري عشره محرم نيز از آن پادشاه دين پناه اسلام يادگار است.
و سيّد محمد شيرازي المتخلص به عرفي، قصيدهٔ بديهه در مدح بارگاه [۳۶] آن حضرت فرموده، در پيش طاق آن ثبت است، الحق سحر است نه شعر، اين پنج بيت از تحفة الشعراي ابوالفتح سلطان محمد ميرزاي صفوي نوشته شد:
اين بارگاه كيست كه گويند بي هراس كي اوج عرش سطح حضيض تو را مماس
گفت آسمان مرا كه بگو اين چه منظر است كز رفعتش نه وهم نشان داد نه قياس
گفتم كه عرش نيست زجاج است و لب گزيد گفتا نعوذ بالله ازين طبع دون اساس
شرمي بكن چه عرش و چه كرسي كه بارها گفتم بصرفه حرف زن اي پايه ناشناس
اين بارگاه واسطه آفرينش است يعني علي جهان معاني امام ناس
مخفي نماناد كه راه بغداد به حلّه، بدين موجب است [۳۷] كه از بيرنص تا اسكندريه دو فرسنگ است، قرب سي خانهوار عرب در كنار خان سكونت دارند.
از اسكندريه تا خان حاجي سليمان دو فرسنگ است، و بيست خانهوار عرب سكنا دارند. [در حاشيه: خان به لغت تركي كاروان سراي را گويند و ايرانيان سردار را خان مينامند و همچنين با واو كه نوشته شود به معني سفره و خواندن آيد و شور نيز به معني كاروان سراست، و فرسنگ عبارت از دو و نيم كروه هند است. مكه را بطحا و مدينه را يثرب نامند و شام را دمشق و دماشقه نيز ميگويند] راه صاف است و از خان حاجي سليمان تا مهاويل دو فرسنگ و در قريه مهاويل سه هزار خانهوار اعراباند، و در دور كاروان سراي مهاويل صد خانهوار عرب سكنا دارند، و در كنار كاروان سراي، رود آب ميگذرد.
و از سراي مهاويل تا به شهر حلّه چهار فرسنگ است، در ميان راه بلندي و پستي و خم و راست بسيار است.
و حلّه شهري است، بسيار بزرگ كه بفرمان شاه صفي صفوي انار الله برهانه [۳۸] ساخته شده است، و مزار علامه حلّي در وسط شهر است.
و از حلّه تا ذوالكفل هفت فرسنگ است كه آباداني ندارد، و زمين جاده صاف است، و از ذوالكفل تا نجف اشرف به قلم درآمده، و از حلّه تا كربلاي معلّي هفت فرسنگ است، و آبادي در راه ندارد.
در حله بيرون شهر مسجدي است موسوم به مشهد شمس، در آنجا مناري است كه چون آن منار را به نام علي مرتضي صلوات الله عليه قسم ميدهند، منار به جنبش ميآيد. در اين سخن شبهه نيست و شنيده ميشود كه در يك فرسنگي اصفهان نيز قريهاي است و در آن هم مناري است كه بعينه خاصيّت منار حلّه دارد كه گذشت.
و از كاظمين تا به سرّمن راي دو منزل است: منزل اول دوجير نام دارد، و فيمابين [۳۹] كاظمين و دوجير، كاروان سراي است كه خلق ندارد. پنج فرسنگ است، و در دوجير سه صد خانهوار اعراب نشيمن دارند، و نخلستان و باغات انار نيز دارد، و راه صاف است.
و در يك فرسنگي دوجير شطّ بغداد است كه جسر دارد، و از جسر گذشته تا سرّ من راي آبادي ندارد، و هفت فرسنگ است، و شهر سر من راي شهربند است، پانصد خانهوار اعراب مجاور ساكناند، و در سماجت و لجاجت طاق، و مشهور آفاقاند، و در يك ضريح دو اماماند: اّول حضرت امام علي النقي، دوم حضرت امام حسن عسكري عليهما السّلام و گنبد سفيد است، و در سرّ من راي مسجدي است در صحن، و در زير مسجد شبستان است، و در كنج [۴۰] شبستان دربچه است، و اندرون دربچه خانه اي است، و در ميان خانه، چاهي است كه به عقيده فرقهٔ اماميه، حضرت صاحب الزمان امام محمد مهدي قايم آل محمد (ع) در چاه، غيب شدهاند، و در بيرون مسجد چاهي است كه هر كه نظر كند، چون ماه شب چهاردهم در نظر آيد.
و از نجف اشرف به راه زبيده خاتون كه آن راه احداث او است به مكه معظمه، بدين موجب است كه نجف اشرف تا رهبه پنج فرسنگ است، و قريه اي است كه الحال در آنجا صد خانهوار زراعت ميكنند، و راه نشيب فراز دارد. گويند كه زبيده خاتون از رهبه تا به بغداد، در هر دو فرسنك، مناره هايي ساخته بود، و چون قافله حجاج، در شب، [۴۱] از منزل رُهبه روانهٔ مكه معظمه ميشدند، و در منار رهبه فانوس روشن ميكردند، و متعينه مردمان منارههاي ديگر تا بغداد روشنايي منار گرديده، فانوسها روشن ميكردند، و در بغداد بر زبيده خاتون معلوم ميشد كه در اين شب، قافله حاج روانه گشته است. الحال اثر منارهها جزوي معلوم ميشود.
و از رهبه تا ام القرون دوازده فرسنگ است كه حوض پخته [= يعني از آجر] دارد، و آباداني ندارد، و حوضش از آب باران مملو ميگردد.
و از ام القرون تا بركه دوازده فرسنگ است كه آبادي ندارد.
و از بركه تا بركه سنگ چقماق كه سنگ چقماق دارد، دوازده فرسنگ است.
و از بركه سنگ چقماق تا حمام دوازده فرسنگ كه زبيده [۴۲] حمام ساخته بود، الحال خراب است، و از حمام تا بركه، دوازده فرسنگ است.
باز تا بركه ديگر دوازده فرسنك، باز تا بركه ديگر دوازده فرسنگ است از بركه تا لينه دوازده فرسنگ كه سه صد و شصت و شش چاه دارد كه آب گاه عرب شمّر است كه حضرت سليمان ساخته است، و تعمير همگي چاهها از سنگ است.
و از لينه تا اوّل ريگستان يك فرسنگ است، و سه منزل ريگستان است، و بيآب و اين ريگستان طولش بسيار است.
و بعد از سه منزل ريگستان مذكور اوّل آب گاه جبل شمّر است. و از چاه دوازده فرسنگ راه تا به كوه جبل شمر ميرسد كه از كوه جبل شمر داخل قلعه موسوم به حايل ميشود كه شش [۴۳] فرسنگ راه است، و قبايل شمّر در آنجا نشيمن دارند.
و اين شمر كه يكي از شهرهاي نجد است كه در ملك نجد شهرها بسيار است. و اهل قلعه شمر پانزده هزار خانهواراند، و اعراب چهل هزار خانهوار در بيابان آب گاهاي آنجااند كه شتر و گوسفندان و ماديان دارند، شيخ بهاءالدين محمد عاملي عليه الرحمه ميفرمايد:
بازگو از نجد و از ياران نجد تا در و ديوار را آري به وجد
و اسپ نجدي مشهور است.
و از قلعه حايل تا غُفار چهار فرسنگ است كه پنج هزار خانه اهل غفار در آنجااند.
و از غفار تا سه منزل بيابان كه آب ندارد كه سي و شش فرسنگ است، ميرسد به آب گاه كه او را غزاله مينامند، و چاه آب است. [۴۴]
و از غزاله سه منزل كه سي و شش فرسنگ باشد آب ندارد و به چاه ميرسد كه او را ملح ميگويند، و از چاه ملح بيست و چهار فرسنگ است تا داخل طريق سلطاني، و به آب گاه ميرسد، و از آب گاه دوازده فرسنگ است تا بركه شريف كه مكان احرام است و اوّلِ وادي العقيق است كه اولي مينامند كه مقام احرام فرقه ناجيه اماميه است.
و از مقام بركه شريف كه دوازده فرسنگ است تا اوساط كه مقام احرام اهل سنّت و جماعت است و اوسط وادي العقيق است، و بدست راست راه طايف كه وادي سيل است كه شش فرسنگ است كه مقام احرام گاه اهل سنت و جماعت و خلق طايف است، و از آنجا يك منزل [۴۵] شهر طايف است، و شهر طايف در وفور ميوه جات الوان و لطافت آب و هوا بهشت برين است.
و فرقه اماميه در قرن المنازل احرام ميبندند، در بالاي كوه كراع، و از وادي اوساط تا وادي ليمو دوازده فرسنگ است، و نهر و آب جاري و باغات مركبات و نخلستان دارد، و هندوانه و خربوزه در آنجا بسيار ميشود كه ازين قريه به مكه معظمه ميبرند.
و از وادي ليمو از راه برود كه كوهستان است تا علمين شش فرسنگ است، و كنايه از علمين، دو منار مربع كه از چهار طرف مكه معظمه ساختهاند كه اول علمين داخل اول حرم است كه صيد در آنجا نميشود.
و از علمين تا مكه معظّمه سه فرسنگ است و راه [۴۶] جنگل است و از اينجا راه مدينه منوره متبركه، بدين موجب است كه از غفار تا حاره سبع سه منزل سي و شش فرسنگ است و از حاره سبع تا اصل خيبر يك منزل دوازده فرسنگ است، و در آنجا اعراب انيزه [عنيزه] ساكناند، و بسياراند، و قلعه مستحكم دارد.
و از حاره آبها در غدير كوه دارد تا مدينه معظمه، و از خيبر سه منزل بيابان و كوه است. سي و شش فرسنگ تا مدينه منوره است.
و در قلعه مدينه، قريب پنج هزار خانهوار هستند، و شهر مدينه در بيرون قلعه است.
و روضهٔ منوّره متبرّكه ختم المرسلين رسول رب العالمين در حجره اي است كه خود آن حضرت احداث فرموده بودند. و در آن [۴۷] حجره مقابر خليفه اوّل و ثاني در آنجاست، و ضريح آهن دور خانه است، و مسجد متصل است به دست راست. و گويند قبر خليفه ثالث در قبرستان يهودان، در بيرون مدينه است. در جايي كه مقبره خليفه ثالث وا مينمايند، گويند آن قبر جناب عثمان نام آن نيز يكي از اصحاب پيغمبر بود. علمايي كه از كتب احاديث و تواريخ بهره وافي و مميزه صافي داشته باشند، بمعني كلام صدق انجام راقم حروف ميرسند كه درين مقام شبهه بسيار است، و العهدة علي الراوي.
و قطعه تركي به آب زر در پيش طاق آن حجره مطهر از نابي تخلص افندي رومي است، از زبان گوهر بيان ابوالفتح سلطان محمد ميرزاي صفوي شنيده نوشته شد: [۴۸]
صاقن ترك اد بدن كوي محبوب خدا دُر بُو
نظرگاه الهي دُر مقام مصطف دُر بُو
بوخاكين پرتو ندن اُلدي ديجور عدم زايل
عمادن آچدي موجودات دو چشمه توتيا دُر بُو
و بقيع در بيرون دروازه از طرف كوه اُحد كه كوه در يك فرسنگي شهر واقع است، و در زير كوه روضه حمزه شهيد است.
و در يك بقعه بقيع، در يك صندوق، چهار امام است: اوّل حضرت امام حسن، دوم حضرت امام زين العابدين، و سيوم حضرت امام محمد باقر، و چهارم حضرت امام جعفر صادق عليهم السلام است. و ضريح آهن است. و حضرت عباس عمّ پيغمبر در صندوق ديگر در همان بقعه است، و روضه منورّه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در كنار [۴۹] ديوار قبله بقعه خبر ميدهند كه قرب چهار امام است، متصل به بيت الحزن است.
و در شهر مدينه قرب پنجاه هزار خانهوار با عوالي و مسجد قوا [قبا] ميشوند، و از مدينه منوره از راه سلطاني تا بيار [آبار] علي دو فرسنگ است.
و مسجد شجره كه دو صد خانهوار دارد، و در انجا احرام گاه فرقه ناجيه اماميه است. از بيار [آبار] علي تا شرفا كه شهداي… [شايد: بدر] قدري در آنجا آسودهاند دوازده فرسنگ است، و اعراب نشستهاند.
و از شرفا تا نجيف دوازده فرسنگ است. باغات و آب روان دارد، و مشايخ حرب در آنجا ساكناند، و باج از حاج پاشاي شام و مصر ميگيرند با اينكه زياده از دو هزار خانه در آنجا [۵۰] نيستند.
و در راه از دو طرف كوه است، و از خيف تا به حمرا كه آب روان و نخلستان دارد، و كوهستان است، و اول آباديش حمرا نام دارد، وسطش سفرا نام دارد كه اباذر غفاري عليه الرحمه در آنجا آسوده است، و آخر آباديش بطحا نام دارد. از اوّل آباديش كه حمرا باشد تا به بطحا، شش فرسنگ است.
و عرب حرب در آنجا نشيمن دارند، و مذهب زيديّه دارند.
و از بطحا تا به بدر، چار فرسنگ است. باغات و نخلستان و آب روان دارد، و طبقه حرب مينشينند. و حاج مصر و شام درين منزل به يكديگر ملحق ميشوند، راه كوهستان است، و مقام عرب حرب است. و از بدر تا به قع بيابان است، و آب ندارد، ده فرسنگ و جاده صاف است. [۵۱]
و از قع تا به رابق، دوازده فرسنگ است، و آب ندارد و راه صاف است، و مكان احرام گاه اهل سنت و جماعت است، و دست راست، درياي عمّان است، به فاصله سه فرسنگ است.
و از رابق تا خليص چهارده فرسنگ است، و بيابان صاف است، و سه فرسنگ به خليص باقي مانده، گردنه كوه است كه عقبه خليص مينامند.
و از نشيب تا به فراز يك فرسنگ است و ريگ بسيار دارد، و آب روان است. و قريهاي است. نيز نخلستان دارد، و پانصد خانهوار حرب مينشينند.
و از خليص تا سبيل جوخه چي ده فرسنگ است، و كوهستان سنگ دارد، و جنگل مغيلان است، و از سبيل جوخه چي تا بوادي فاطمه (ع) [۵۲] كه حدود مكه معظمه است، كوه و جنگل دارد. و قريهاي است كه از چشمههاي متعدد و مركبات و سبزيها و خرما، از آنجا به مكه معظمه به مصرف ميرسد، شش فرسنگ است.
و از وادي فاطمه (ع) تا مكه معظمه پنج فرسنگ است و راه كوه و جنگل است.
و از احرام گاه تا مكه معظمه، حجّاج لبيك گويان تا به خانههاي كعبه ميرسند، و غسل دخول حرم ميكنند، و داخل خانههاي مكه ميشوند. و بعد از غسل دخول مسجدالحرام ميكنند و داخل مسجد ميشوند.
و مسجد در وسط شهر مكه معظمه [= مسجد الحرام و كعبه] است. اوّل به چاه زمزم رسيده، قدري آب بر سر ميريزند، بعد برابر حجرالاسود رفته، نيّت طواف عمره تمتع كرده، هفت شوط طواف ميكنند، و سنگ حجرالاسود به قدر دو كف دست نمودار [۵۳] و سياه رنگ است، و دست انسان به او ميرسد، و در ركن شامي در ديوار نصب است، متصل به در كعبه. و نظر باستعمال خلق قدري تهي گشته.
و بعد هفت شوط طواف، دو ركعت نماز در مقام ابراهيم ميگذارند، و شبيه مقام ابراهيم، مانند عمارت هَشتي است، و مكاني است كه صندوق هشتي دارد، و دورش ضريح آهن است كه حضرت ابراهيم در آنجا نشستهاند.
و خانه مكهٔ معظمه از سنگ سياه است، و مربع، و يك دروازه به طرف مقام ابراهيم دارد، پهلوي حطيم كه زير بيت المعمور است كه ميگويند در آنجا دعا مستجاب است. و دروازهاش از چوب است، و نقره گرفتهاند. و پيراهن مكه معظمه را كه سياه است، يوم دهم ذي الحجّه [۵۴] ميپوشانند، و از مصر از طرف پادشاه روم ميآيد.
خانه مكه معظمه، در هر چهار طرف پانزده ذرع در پانزده ذرع ميشود، و بلنديش دوازده ذرع، و در هر سال هفت دفعه دروازه باز ميشود، و در اندرون سه ستون از چوب دارد كه دورش بقدر يك بغل است، و اسم هر سه ستون حنّان و منّان و ديّان است.
و بعد از هفت شوط طواف بايد سعي صفا و مروه كه دو كوه است كه پانصد قدم فاصله به يكديگر دارد، و پشت مسجدالحرام در ميان بازار است.
بعد از سعي صفا و مروه، تقصير كرده، بعد از تقصير دوباره در زير ميزاب رحمت در حجر اسماعيل كه در احاطه [حياط] است، تجديد عقد احرام ميكنند، و لبيك ميگويند، و واجب ميدانند، و بعد [۵۵] به منا ميروند كه روز هشتم ذي الحجه است كه منا مسافت يك فرسنگ به مكه معظمه دارد، و در مذهب اماميّه ماندن بيوته منا را واجب ميدانند، و اهل سنّت بعرفه ميروند، و فرقه اماميه صبح نهم از منا كوچ كرده، به عرفه ميروند كه چهار فرسنگ به منا است.
و روز نهم، فرقه اماميه به وقت ظهر غسل توقف كرده تا غروب آفتاب در عرفه ميمانند، و بعد غروب، كوچ كرده به مشعر الحرام ميآيند كه فيما بين منا و عرفه است كه از واجبات حج است، و در وقت رفتن توقف نميكنند، و هفتاد سنگريزه، در شب شمع روشن كرده، در پاي كوه مشعر جمع مينمايند، به يك قطع كه سرخ و سياه باشد و نيّت خواب بيتوته [۵۶] كرده تا طلوع فجر. از طلوع فجر نيّت وقوف كرده تا طلوع آفتاب. وقت طلوع آفتاب روانه منا ميشوند.
و در منا كه رسيدند، گوسفند قرباني خريده، هفت سنگريزه برداشته، به عقبه اخري ميزنند. بعد تقصير، يعني تقصير سر تراشيدن است كه عبارت از تقصير است، گوسفند قرباني مينمايند، و اگر عرقچين بر سر گذارند يك كوسفند ميدهند كه اين تقصير كبرا است. و اكر موي از ريش كنده شود، يك مشت گندم بدهد كه اين تقصير صغراست.
و اين تقصير در احرام ميكنند، و همچنين گوسفند قرباني را سه حصّه كنند، يك حصّهٔ خود است، و يك حصّهٔ همسايه، و يك حصّه صدقه است.
و بعد از منا برگشته كه روز دهم است، طواف مكه هفت [۵۷] شوط كرده، سعي، يعني ميروند و ميآيند، و در ميانه دو مناره هروله ميكنند. معني هروله يعني خود را ميجنبانند. معني احرام يعني برهنه ميشوند و لنگ ميبندند، و واجبات احرام بعمل ميآورند. و مفصل اعمال حج در جامع عباسي و ديكر كتب ثبت است، از آنجا جويند.
سعي صفا و مروه هفت شوط ميكنند، يعني هفت دفعه ميروند و ميآيند كه هروله بين منارين كه دو صد قدم فاصله دارد، از جمله واجبات حج است.
و بعد هفت شوط بر اماميّه، طواف نسا است كه دور مكه معظمه [= كعبه] ميكنند، و فرقه اهل سنّت و جماعت حج نسا نميكنند.
و روز دهم باز بايد به منا بروند، و به روز يازدهم بيست و يك جمره بايد [۵۸] بزنند. از اولي گرفته تا اوساط، و اُخري كه هر يك هفت باشد.
و روز دوازدهم نيز به شرح مذكور جمره بايد بزنند. و حصّه روز سيزدهم سنگها را دفن ميكنند، و عصر دوازدهم روانه مكه ميشوند كه الحال حج تمام است.
و در شهر مكه معظمه، قرب هشت هزار خانهوار جمعيت دارد، و شريف مكه از اولاد زيد بن حضرت امام حسن است، و به قدر بيست هزار جمعيت لشكر فراهم ميتواند كرد.
و شهر مكه در ميان كوه واقع شده است، و اعراب مكه از عطيبه [= عتيبه] و حديد و قريشاند، و از بندر جده تا مكه چهارده فرسنگ است، و به تصرّف شريف است، و يك وزير از طرف شريف، و يك وزير از جانب سلطان روم در جده است، و وزارت [۵۹] مدينه هم با وزير سلطان روم كه در جدّه است. و گرمي مكه معظمه مانند هند است، و بلا شباهت عمارت شهر بنارس، شباهت تام به عمارت شهر مكه دارد.
به سير كعبه و ديريم گاه اينجا و گاه آنجا
چو مطلب جستجوي اوست خواه اينجا و خواه آنجا
و مسجد الحرام، چهل و يك دروازه دارد، و خانه مكه در ميان مسجد واقع است، و چهار دورِ مسجدالحرام، بازار و خانه هاست، و به چندين آشيان است.
و از مصر به مكه معظمه، چهل منزل است. راقم حروف بشرح ديگر منازل به شهرها نپرداخته كه حجاج ممالك ايران را زياده ازين احتياج نبود.
مسافت از بغداد به راه شام از كاظمين عليهما السلام كه در مغربي بغداد [۶۰] واقع شده است تا بغداد يك فرسنگ است، و تا به حيط [هيت] سي و شش فرسنگ است، و حيط [هيت] مانند قلعه ايزد خاص [ايزد خواست] كه فيمابين شيراز و اصفهان واقع است، شباهت تام دارد، و چشمه در حيط [هيت] است كه نفت سياه و گوگرد و قير از آن يك چشمه بعمل ميآيد، و نمك آن چشمهزار بسيار اعلي است، و صحراست، و آبشان از شطّ فرات به مصرف ميرسد، و قدري بلندي و پستي نيز دارد. و جمعيت قلعه حيط [هيت] هزار خانهوار عرب ميشود، و نخلستان دارد، و در حيط [هيت] چرخها از چوب تعبيه كردهاند كه آب را از شطّ فرات ببالا مياندازد، و ازو كشتُ زرع ميشود.
و از حيط [هيت] تا به شرايع، سي و شش فرسنگ است كه در كنار فرات واقع است كه [۶۱] در مقابل شرايع، آنه و جبه، اين هر دو قريهاي است كه آن طرف آب است. راه بلندي و پستي دارد، و آبادي ندارد، و شرايع نيز خراب است.
و از شرايع تا جبه غنم، سي و شش فرسنگ است كه بيابان است، و جبّه غنم چند چاه دارد، و از جبّه غنم تا شرايع ثاني سي و شش فرسنگ است، و راه بلندي و پستي دارد، و ريگ است، و آبادي در شرايع ندارد، و آبش از فرات است كه از آنجا ميگذرد.
و از شرايع ثاني تا به سخنه، بيست و چهار فرسنگ است، و قريه اي است كه هزار خانهوار دارد، و از قريه جات شام است، و خلقش از اعراب و نخلستان ندارد.
و از سُخنه به حلب چهار روزه راه است، و داك طبقه رفيعه [۶۲] انگليسيه از آنجا به حلب، و از حلب به شهر لندن ميرود، و از آنجا راه جدا شده، به طرف شام ميرود.
و از سُخنه تا تدمر بيست و چهار فرسنگ است، و قلعه تدمر از سنگ است، و قصري ست كه سليمان براي بلقيس ساخته است، و پانصد خانهوار عرب نشيمن دارند، و چهار بازار از سنگ بيرون قلعه است، و قصر بلقيس در بالاي كوه است كه فاصله دو فرسنگ به قصر مذكور دارد كه عقل انساني در ديدن آن حيراني دارد، و گويند عمل ديوان است.
و از سُخنه تا تدمر كنار كوه، جاده اي است بلندي و پستي دارد، و زير كوه و بيابان را بريده، آب فرات را به تدمر رسانيدهاند، و آن رود را مثل كهريزهاي ايران بريده، او را ابوالفوارس نامند؛ و گويند اينجا هم [۶۳] عمل ديوان است. الحق كاري كردهاند.
و از تدمر به قريتين كه از اعمال شام است، بيست و چهار فرسنگ راه در بين دو كوه است، و در قريتين سه هزار خانهوار از عرب حوران دارد.
و از قريتين دوازده فرسنگ است تا قطيفه؛ و قافله حلب نيز به قطيفه ميآيند، و به شام ميروند، و حجاج آذربايجان به ارزن الروم ميروند و از آنجا به حلب ميرسند، و از حلب تا قطيفه هشت منزل است.
و از اسلامبول نيز به قطيفه رسيده، به شام ميروند.
و قرب ده قريه كه باغات دارند، نزديك بهماند و كاروان سراي دارد كه هم بازار و هم مسجد و هم حمام و هم مدرسه دارد، و ده هزار لشكر كه داخل آن خان شود، جا ميشود.
و قطيفه در [۶۴] كمر كوه واقع است. و از قطيفه تا قصير دوازده فرسنگ است، و از اينجا اوّل باغات شام است، و آب روان دارد، و چشمههاي متعدداند.
و از قصير تا شام ده فرسنگ است كه باغات زيتون و انگور و انار و باقي ميوههاي الوان ممتاز در آن باغات ميشود، و زمين سنگ بند و خيابان است.
و شهر شام را بهشت دنيا شمردهاند، و در هر خانه، آب روان دارد، و كثرت خلق شام بسيار است، و در لطافت آب و هوا محتاج به نگارش نيست، و زنانشان سرخ و سفيد ميشوند، و در هر سال بيپرده زنانشان براي تماشاي قافلهٔ حجاج بر سر راه ميآيند. و عمارتشان از سنگهاي سرخ و سفيد و سياه و الوان است. و مسجدي است كه سنگها از سماق بسيار [۶۵] پرعرض و طول كه سرخ و سبز و زرداند و آن مسجد مرجع نام دارد، و در دمشق به مسجد اموي قبر حضرت يحيي بن زكريا است، و قبر ابوسفيان و معويه و يزيد لعين در قبرستان شام است. و شرح دكاكين و زينت آن كاروان سراها و حمامهاي او و عمارت عاليه او تا كجا شرح توان داد. لمؤلفه مصرع: «صبح را شام كي توان گفتن»
و بيت المقدس در ده منزلي شام است به طرف جنوب، و از شام تا نكره حوران سه منزل است، و منزل سيوم را ضيرب ميگويند، و پاشاي شام از شام روانه مكه ميشود و هفت روز قافله حجاج در آنجا مقام مينمايند كه صدها قريه در ميان راه است، و جاده كوهستانِ سنگستان است، [۶۶] و اگر باران در كوهستان نكره بشود، اگر لك سوار و پياده باشند، در گل و آب آن به سلامت جان نتوانند برد.
و مضيرب تا به ذرقه سه منزل، چهل و پنج فرسنگ است، و آبادي ندارد مگر در هر منزل قلعه اي كوچك دارد و بيست و پنج نيكچر [در حاشيه: باصطلاح روميان نيكچري پياده تفنكچي را نامند]. ميپيوسته در آن قلعهها متعيناند، و آذوقه حاج را محافظت مينمايند.
و در قلعه چاه هاست كه از آنجا آب كشيده داخل بركهها [در حاشيه: حوض را بركه مينامند] ميكنند، و بركهها در بيرون قلعه است، و بعضي بركهها آب باران جمع ميشود، و كوهستان است.
و از ذرقه تا به برقه يك منزل است، پانزده فرسنگ راه بيابان و كوه است. و از برقه به قيطراني پانزده فرسنگ راه كوه است، و [۶۷] سنگلاخ دارد.
و از قيطراني تا به اُنيزه پانزده فرسنگ، و بسيار سردسير است. و در اين منازلها [كذا] قلعههاست كه بيست و پنج نيكچري در آنجا ميمانند، و كوهستان است.
و از انيزه [= عنيزه] به معان پانزده فرسنگ است. دو معاناند و به همديگر نزديك، و باغات انار و غيره دارد، و سردسير است، و راه دو روزه به دست راست معان كه به سمت بيت المقدس باشد، وادي طور است. و خلق معان بسيار شريراند، و جمعيت هر دو معان، قريب دو هزار اعراب ميشوند، و قلعه هم دارد از سنگ، و قريه در بيرون قلعه است.
و از معان تا تبوك سه منزل است، چهل و پنج فرسنگ و قلعه دارد، و قريه در بيرون قلعه است، و دو صد خانهوار [۶۸] عرب دارد. در قلعه نيكچريهاي مذكوراند، و از معان يك منزل كه گذشتي، در منزل ثاني سرازيري دارد، و داخل خاك حجاز ميشود، و داخل گرمسير است تا تبوك ميرسد، جاده ريگستان است.
و از تبوك به اخضر، بيست و پنج فرسنگ است، و قلعه دارد كه نيكچريهاي مزبور در انجااند، در ميان كوه است.
و از اخضر به بركه معظم، بيست و پنج فرسنگ است، و قلعه دارد كه نيكچريها در آناند، و آب باران در بركه جمع ميشود. و درين بيابانها و كوهها سنا بسيار دارد.
و از بركه معظم از راه جوف كه بيابان است، و جوف قلعه است كه اعراب دارند، تا به كربلاي معلي دوازده منزل ميتوان رفت. پس گردش راه را دريافت نمايند.
و از بركه معظم تا مداين [۶۹] صالح، بيست و پنج فرسنگ است، و اين مقام آن ست كه ناقه صالح را پي كردهاند، قلعه را نيكچريها نشستهاند و كوه را تراشيده، خانهها را يك پاره كوه ساختهاند، و جمعيت خلق ندارد، و اين يكي از هفت مداين است، و همگي متصل يكديكراند.
و از مداين تا به عُلا، هشت فرسنگ است، و خلقش شرير است. و قلعه ندارد، و خلق قريه، پانصد خانهواراند، و كوهستان است.
و از عُلا تا بيارغنم، هشت فرسنگ است، و راه كوه است، و از يك طرف بيابان است.
و از راه بيارغنم تا هديه، پانزده فرسنگ است. اين منزلي است كه پاشاي جرده براي مراجعت حاج آذوقه به حكم پادشاه روم به هديه ميرساند، تا خبر رسيد [۷۰] پاشاي جرده نرسد، پاشاي شام از مدينه كوچ به سمت شام نميكند.
و آب هديه از خشك رود است كه رود را يك گز كه كندند آب بيرون ميآيد، و از ان آب اوقات ميگذرانند. قلعه در بالاي كوه، نيكچريها ساكناند.
و از شام تا به مكه معظمه، پاشاي شام با توپخانه و لشكر كه سه هزار سوار و پياده ميشوند، براي رسانيدن حاج همراه است، و در اوّل كوچ يك توپ ميزنند، و هنگام روانه شدن، نيز يك توپ ديگر شليك مينمايند. و وقت وارد منزل، توپ ديگر ميزنند. و ده ضرب توپ همراه پاشاي شام ميباشد.
و اكثر حجاج محمل سوار، و بعضي سرنشين شتراند.
و از هديه تا مدينه منوره، سه منزل است، چهل و پنج فرسنگ، [۷۱] و راهش كوه است، و جنگل خار مغيلان و غيره و آبادي ندارد، و راه سنگلاخ است، و حاجي زين العابدين اصفهاني تاجر، المتخلص [ب] عابد كه الحق عابد زاهد بود، غزلي در راه فرموده بودند كه مطلعش اين است:
چرا بسر نروي راه كوه جانان را كه پا بسر نهي اي بيادب مغيلان را
و در شب كه حجاج به راه ميروند، عجب تماشايي است كه مشعلهاي بسيار روشن، و هر سارباني فانوسها در دست دارند كه تمام بيابان كه گويي چراغان كردهاند، و چنان تماشا، كمتر ديده شده باشد، بلكه منحصر بر آن باشد.
منزلهاي شام به مكه معظمه، از ورود به منزل تا هنگام بار بستن، و روانه شدن، زياده از دو پاس توقف در منزل نميشود، بلكه زياده از شش پاس [۷۲] به راه رفتن ميگذرد. يك پاس از روز گذشته، حجاج وارد منزل ميشوند، و آخر پاس روز روانه ميگردند، و از ام البلاد بصره، ده منزل ميرود به درعيه كه مقر خلافت عبد العزيز بن سعود بن محمد است، و صبيه شيخ محمد بن عبدالوهاب در نكاح عبدالعزيز است كه مجتهد عبدالعزيز فرقه وهابي است، و از آنجا ده منزل است تا مكه معظمه، و از لهسا [لحسا] تا درعيه هفت منزل است، و از بندر ابوشهر تا دارالمومنين بحرين، به سواري كشتي، به امداد باد دو روزه راه است، و از جزيره بحرين تا به بندر اجير از راه دريا، دو روزه راه است، و از اجير از راه خشكي دو روزه به لهسا [لحسا] ميرود.
و از بصره به نجف اشرف، از راه خشكي و شطّ فرات، [۷۳] ده روزه راه است، و از موصل به بغداد ده منزل، و از كرمان شاهان به بغداد ده منزل است.
و به سواري جهاز از بندرات فارس و بندرات ملك عرب، و بندرات هندوستان به راه درياي عمّان، به مكه معظمه كه اختيار به دست باد مراد است، نوشتن آن حاصلي نداشت. علاوه راههاي بر غير معمول بسيار [كه] راقم اين حروف به اين جهت به شرح آنها نپرداخت.
رسول جعفريان