بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس
بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع) - بخش اول

پیشینه تاریخی بحث دربارة خمس

براساس دیدگاه ائمه اطهار(ع)، مصداق خمس تنها غنایم جنگی نبوده، بلکه تمامی منافع و عواید سالیانه را شامل می‌شود.

چكيده
يكي از تكاليف شرعي كه خداوند در قرآن‌ كريم بر مسلمانان واجب كرده، پرداخت خمس است. برپايه ديدگاه اهل‌سنت، مصداق خمس در آيه 41 سوره انفال تنها غنايم جنگي است، اما براساس ديدگاه ائمه اطهار(ع)، مصداق خمس تنها غنايم جنگي نبوده، بلكه تمامي منافع و عوايد ساليانه را شامل مي‌شود. با توجه به اهميت و جايگاه خمس، رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) علاوه بر تبيين مصاديق خمس، براي اجراي آن نيز اهتمام ورزيده‌اند. طبق اين ديدگاه، آن دسته از روايات معصومان(ع) كه بر حليت تصرف در مال متعلَّق خمس دلالت مي‌كند ناظر به شرايط و مقطع خاص و به علت شرايط سياسي- اقتصادي و اجتماعي بوده است. بنابراين در عصر غيبت هم وجوب پرداخت خمس همچنان باقي است. در اين پژوهش تلاش شده تا با بررسي تاريخي وضعيت خمس در عصر حضور، به‌صورت توصيفي و تحليلي، شبهه‌هاي تاريخي اين موضوع و ديدگاه اهل‌‌سنت مورد بررسي و نقد قرار گيرد.

مقدمه
قرآن كريم در آيه 41 سوره انفال، پرداخت خمس توسط مسلمانان را مطرح كرده و مي فرمايد: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ (انفال: 41)؛ بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا و براى رسول خدا صل الله عليه و آله و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است. براساس اين آية شريفه، برخي مفسران و مورخان اهل سنت، مصداق وجوب خمس را فقط غنيمت جنگي مي دانند. از ديگر سو، چند روايات بر حلال بودن خمس براي برخي از شيعيان وجود دارد كه برخي همانند مدرسي طباطبايي تصور كرده اند كه امامان نخستين تا امام جواد عليه السلام خمس را از شيعيان اخذ نكرده ا ند (مدرسي طباطبايي، 1386، ص 4). بنابراين، براي پاسخ به اين شبهه ها لازم است به چند سؤال اساسي در اين زمينه پاسخ داد:
آيا اصل خمس در عصر ائمه اطهار عليهم السلام وجود داشته است؟
شيعيان و ائمه عليهم السلام براي دريافت و پرداخت خمس چگونه برخورد مي كردند؟
مواردي كه خمس به آن تعلق گرفته كدام است؟ بنابراين در پژوهش حاضر تلاش شده تا با روش توصيفي- تحليلي براساس منابع كتابخانه اي به وضيعت تاريخ خمس نزد شيعيان پاسخ داده شود. ازاين رو، لازم است ابتدا پيشينه تاريخي بحث دربارة خمس مطرح گردد تا روشن شود كه آيا شيعيان و ائمه اطهار عليهم السلام به آن عنايت داشته اند يا خير؟
پيشينه تاريخي بحث دربارة خمس
در عصر حضور ائمه عليهم السلام و آغاز غيبت صغرا كتاب هاي فقهي بسياري از سوي شيعيان نگارش يافته كه يا به طور مستقيم عنوان خمس داشته و يا در آن بحث خمس مطرح شده است. حسن بن سعيد بن حماد بن مهران (نجاشي، 1416ق، ص 58)، علي بن مهزيار اهوازي (همان، ص 253)، علي بن حسن فضّال (طوسي، 1417ق، ص 157)، محمدبن عيسي بن عبيد (همان)، محمد بن اورَمه (اوربمه) قمي (نجاشي، 1416ق، ص 330)، حسين بن سعيد بن حماد (ابن شهرآشوب، بي تا، ص 76) ، محمد بن حسن بن فروخ صفار (نجاشي، 1416ق، ص 354)، احمد بن محمد بن دول قمي (همان، ص 40)، حميد بن زياد بن حماد (همان، ص 132)، محمد بن احمد بن جنيد اسكافي (همان، ص 3058)، محمد بن علي بن حسين بن موسى بن بابويه قمي (همان، ص 389) ازجمله كساني هستند كه كتاب هاي مستقلي در زمينه خمس نگاشته اند.
در عصر غيبت كبري نيز عالمان شيعه، بابي از كتاب هاي فقهي را به غنايم يا خمس اختصاص داده اند، چنان كه علي بن بابويه قمي در كتاب فقه منسوب به امام رضا عليه السلام بحث خمس را مطرح كرده است (صدوق، 1406ق، ص 294). شيخ صدوق در المقنع (صدوق، 1415ق، ص 171) و الهداية (صدوق، 1418ق، ص 276) باب مستقلي به نام خمس دارد. شيخ مفيد نيز به طور مستقل باب خمس و غنايم را در كتاب المقنعه مطرح كرده است (شيخ مفيد، 1410ق، ص 276). همچنين سيد مرتضي در كتاب الانتصار بابي با عنوان ما يجب فيه الخمس وكيفية قسمته (علم الهدي، 1415ق، ص 225) و نيز در كتاب رسائل بابي در احكام خمس دارد (علم الهدي، 1405ق، ص 226).
در دوران معاصر نيز آثار زيادي در زمينه بررسي مسئله فقهي خمس از سوي علما و محققان شيعه نگاشته شده، اما بيشتر مباحث آنها به بررسي روايي- فقهي در زمينه مصاديق و مستحقان خمس و چگونگي محاسبه خمس اختصاص دارد. آنان تنها در مقدمه كتاب خويش بحث مختصري درباره دريافت خمس غنايم از سوي رسول خدا صل الله عليه و آله و اهتمام ائمه عليهم السلام، به بيان وجوب و متعلَق خمس مطرح كرده اند. تنها كتابي كه به طور مفصل، تاريخ خمس را در دوران نبوي صل الله عليه و آله و نيز برخي گزارش هاي پرداخت خمس از سوي شيعيان به ائمه عليهم السلام را مطرح كرده، كتاب الخمس اثر آيت الله حسين نوري همداني است. كتاب ديگري كه به طور مختصر دربارة تاريخ خمس در عصر رسول خدا صل الله عليه و آله پرداخته، كتاب خمس اثر سيدحسن امامي است. البته بيشتر تلاش نويسنده در خصوص اثبات وجوب خمس در منافع و نيز پاسخ به شبهات اهل سنت است.
پس از روشن شدن اهميت و اهتمام شيعيان به نگارش كتاب درباره خمس، براي پاسخ به پرسش هاي اساسي درباره تاريخ خمس، لازم است تا بررسي اجمالي درباره وضعيت خمس در عصر نبوي و عصر هريك از ائمه عليهم السلام صورت گيرد.
الف. عصر رسول خدا صل الله عليه و آله
خمس غنايم در نبردها
طبق گزارش كلبي برخي از مسلمانان از همان آغاز هجرت كه در درگيري با مشركان غنيمتي را به دست مي آوردند، طبق رسم هاي پيش از اسلام غنايم را نزد رسول خدا صل الله عليه و آله آورده و مي گفتند: اي رسول خدا صل الله عليه و آله آنچه مخصوص شماست و يك چهارم را بگير و باقى را به ما واگذار نما، پس همان طور كه ما در جاهليت رفتار مي كرديم يك چهارم از غنايم و صفاياى آن، و حُكم، فرمان شماست (طبرسي، 1372، ج 9، ص 392). بعد از اسلام نيز در عصر نبوي بر مسلمانان لازم بود كه خمس غنايم به دست آمده از سرزمين هاي مفتوحه و نيز غنايم به دست آمده از مشركان (متقي هندي، 1409ق، ج 4، ص 378) و خمس درآمد را پرداخت كنند. طبق برخي گزارش ها نخستين غنيمت جنگي كه سهم حاكم و رسول خدا صل الله عليه و آله از آن برداشت شد، غنايمي بود كه در جريان جيش عبدالله بن جحش در منطقه نَخله به دست آمد.
در اين درگيري، كشمش، پوست و ديگر كالاهاي تجاري به غنيمت مسلمانان درآمد و آن را به مدينه آوردند. عبدالله به ياران خويش گفت: يك پنجم غنيمت شما از آن رسول خدا صل الله عليه و آله است. البته اين پيش از تشريع خمس بود. به هر حال، وي خمس غنايم را براى پيامبر گرامي صل الله عليه و آله جدا كرد و باقي مانده را ميان ياران خود تقسيم كرد (يعقوبي، بي تا، ج 2، ص 412 و 481). به نظر مي رسد مراد از تقسيم سهم حاكم همان مرباع باشد كه در عصر جاهلي مرسوم بود، زيرا واقدي در گزارش ديگري مىنويسد: از ابىبردة بن نيار نقل شده است كه پيامبر صل الله عليه و آله غنايم اهل نخله را نگهدارى كرد و به جنگ بدر رفت، آن گاه پس از، بازگشت از بدر، غنايم نَخله را با غنايم اهل بدر تقسيم و به هر كس حقش را عطا كرد (واقدي، 1409ق، ج 1، ص 18). سيوطي نيز درباره اسباب نزول آيه خمس مي نويسد كه مشاجره مسلمانان درباره غنايم بدر زمينه نزول آيه اين آيه بود (سيوطي، بي تا، ج 3، ص 160).
گفتني است كه رسول خدا صل الله عليه و آله در جنگ هاي ديگر نيز بعد از گرفتن غنايم، خمس اموال را جدا و بين مسلمانان حاضر در جنگ تقسيم مي كرد.
بخش نامه براي گرفتن خمس
رسول گرامي صل الله عليه و آله كه حاكم الهي در جامعه اسلامي بود، به مسئلة خمس توجه ويژه داشت. براساس همين اهتمام حضرت بود كه فرماندهان جنگ پيش از تقسيم غنايم، خمس اموال را جدا مي كردند. رسول خدا صل الله عليه و آله پس از گسترش اسلام نيز به اجراي قوانين الهي اهميت داد و با ارسال سفيران يا نگارش نامه به آموزش احكام و اجراي آن و نيز گرفتن خمس اهتمام بيشتري ورزيد (نيشابوري، بي تا، ج 1، ص 35).
آن حضرت در نامه هاي خطاب به نهشل بن مالك وائلي باهلي، همراه با تأكيد بر دوري از مشركان (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 284)، بني معاوية بن جَرول الطائيين (ابن عساكر، 1415ق، ج 4، ص 331)، بني جوين طائيين (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 206)، عمروبن معبد جُهَني، بني حرقه از جُهينه، بني جرمز (همان، ص 208)، بني زيربن أقيش (متقي هندي، 1409ق، ج 8، ص 666)، بني جرش (ابن كثير، 1407ق، ج 5، ص 350)، صيفي بن عامر از طايفه ثعلبه (ابن حجر عسقلاني، 1415ق، ج 3، ص 367)، وفد بني البُكاء فجيع بن عبدالله بكايي (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 232)، وفد فَزاره، وفد ثَعلبه، وفد سعدبن بكر، ضُمام بن ثعلبه و وفد الداريين از لَخم (مقريزي، 14240ق، ج 2، ص 89)، رؤساى قبيلة ذى رعين، معافر و همدان (حميري كلاعي، 1420ق، ج 2، ص 25) و مردم مسلمانان يمن (يعقوبي، بي تا، ج 2، ص 80) مي نويسد: خمس غنايم را بپردازيد.
همچنين خطاب به عمروبن مرّه جُهني مي نويسد: به پرداخت خمس اقرار كنيد (ابن كثير، 1407ق، ج 2، ص 320). همين طور رسول خدا صل الله عليه و آله در نامه اي خطاب به قبيلة زُهيربن اُقَيش تأكيد كردند: بايد شهادت دهند كه خدايي جز خداوند يكتا نيست... و بپذيرند در غنايم آنها خمس و سهم و صفاياي نبي هست (ابن حنبل، بي تا، ج 5، ص 363).
در برخي از نامه هاي رسول خدا صل الله عليه و آله خطاب به مسلمانان، هيچ گونه اشاره اي به جنگ و غنيمت جنگي نشده است، چنان كه براي طايفة حَدَس از قبيله لَخم نوشتند: هر كس كه نماز را بر پا دارد و زكات را بپردازد و بهره خدا و رسولش را رعايت كند (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 205). در گزارش ديگري آمده است كه رسول خدا صل الله عليه و آله نامه اي خطاب به أبونُخيلة لهبي نوشته و در آن وجوب خمس رِكاز (گنج) را يادآوري كردند (ابن حجر عسقلاني، 1415ق، ج 7، ص 340). نيز در نامه اي كه مخاطب آن مشخص نيست، نوشتند: فروش سهم از مغنم پيش از پرداخت خمس جايز نيست (ابن اثير، 1409ق، ج 2، ص 451).
از ظاهر اين دسته نامه ها، به دست مي آيد كه مراد آن حضرت اهتمام مردم به پرداخت سهم خمس از باب عمل به تكليف شرعي و پاك كردن مال آنان بوده است، زيرا اگر مراد خمس غنايم بود بايد در اين نامه ها نيز به خمس غنايم اشاره مي شد.
پرداخت خمس ديگر اموال
گاهى رسول خدا صل الله عليه و آله به مردم توصيه مىكردند كه علاوه بر خمس غنايم، خمس ديگر اموال را نيز بپردازند، چنان كه ايشان به ابوذر و سلمان و مقداد مىفرمود: و بيرون كردن خمس از هرچه كه مردم آن را مالك مىشوند، نيز واجب است تا آنكه آن را به دست سرپرست مؤمنان و زمامدارشان برسانند (سيد بن طاووس، 1420ق، ص 130). همچنين اگر كسي گنجي به دست مي آورد، نزد رسول خدا صل الله عليه و آله مي آمد تا خمس آن را خارج كند. اين سيره در عصر خلفا نيز ادامه يافت، چنان كه عِمر، معدن را به منزلة رِكاز (گنج) در خمس قرار داد (متقي هندي، 1409ق، ج 6، ص 541). ملاك وي يافتن گنج در مخروبه يا منطقه غيرمسكوني بود (عيني، بي تا، ج 9، ص 102).
ب. عصر ائمه اطهار عليهم السلام
بعد از رحلت رسول خدا صل الله عليه و آله وضعيت مالي مردم چندان مساعد نبود تا بتوانند به پرداخت خمسِ ارباح مكاسب اهتمام ورزند. از سوي ديگر، خلفا نيز در گرفتن اين نوع از خمس كوتاهي مي كردند (ابويوسف، 1420ق، ص 352)، اين در حالي بود كه خاندان بني هاشم نيز در وضعيت مالي خوبي به سر نمي بردند. مؤيد اين سخن، سخنان عمر است كه مي گفت: اگر خمس عراق دريافت شود، مشكل ازدواج و خدمت گزاري به هاشميان از ميان مي رود (همان).
با روي كارآمدن خلفا و كشورگشايي آنان، غنايم جنگي بيشتري به دست آمد. براساس آيه 41 سوره انفال، سهم خمس بايد به صاحبان آنان پرداخت مي شد. اما با توجه به جايگاه خمس در مشروعيت بخشي به ولايت ائمه اطهار عليهم السلام، نگاه خلفا به خمس تفاوت پيدا كرد. طبق گزارش منابع تاريخي و روايي اولين كسي كه پرداخت خمس به ذوي القربي را منع كرد، ابوبكر بود (مجلسي، 1403ق، ج 30، ص 222)؛ ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد: ابوبكر هنگام توزيع سهام خمس، حضرت زهرا عليها السلام و بني هاشم را از دريافت سهم ذوي القربي بازداشت (ابن ابي الحديد، 1418ق، ج 16، ص 230). بعد از او نيز عمر آن را تشديد كرد (ابن حنبل، بي تا، ج 1، ص 320). زماني از امام باقر عليه السلام درباره خمس سؤال شد: فرمودند: خمس براي ماست اما از آن منع شديم (ابن شهر آشوب، بي تا، ج 2، ص 210). همچنين امام كاظم عليه السلام در مناظره با هارون مي فرمايند: ما از دريافت سهم غنايم و خمس منع شديم (مجلسي، 1403ق، ج 48، ص 1447).
عصر خلافت امام علي عليه السلام
خمس در دوران حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز دريافت مي شد و كساني كه آن را سبك مي شمردند، توبيخ مي شدند (صدوق، بي تا، ج 2، ص 377). ابويوسف در كتاب الخراج در اين باره مي نويسد: علي عليه السلام خمس را همانند خلفا تقسيم كرد (ابويوسف، 1420ق، ص 23). براساس اين گزارش مي توان گفت كه اميرالمؤمنين عليه السلام خمس اموال مسلمانان يا غنايم را دريافت مي كرد. البته چگونگي تقسيم آن همانند دورة خلفا بود. مؤيد اين نظر، سؤال راوي از امام باقر عليه السلام درباره رأي امام علي عليه السلام در باب خمس است، كه فرمودند: نظر ايشان در خمس نظر اهل بيت عليهم السلام بود، اما ايشان به علت اعتراض مردم، بيم داشت با نظر خلفا مخالفت كند (بلاذري، 1417ق، ج 1، ص 517). دليل اين رفتار، فضاي فكري ـ سياسي جامعه بود كه امام بنابر مصلحت در چگونگي تقسيم آن، تغييري ايجاد نكرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام خمس گنج و معدن را نيز از مسلمانان دريافت مي كردند، چنان كه ابوعبيده در كتاب الاموال مي نويسد: علي عليه السلام معدن را رِكاز (گنج) ناميد و حكم گنج را بر آن اجرا كرد و از آن خمس گرفت (ابن سلام، 1408ق، ص 426). همچنين امام علي عليه السلام از كسي كه معدني را در برابر صد گوسفند فروخته بود، خمس معدن را گرفت (همان). همين طور آن حضرت در عراق مردي را كه 1500 درهم گنج پيدا كرده بود، امر كرد اگر آن را در روستاي غير آباد (مخروبه) پيدا كرده، خمس آن را بپردازد (بيهقي، بي تا، ج 4، ص 156). در گزارش بيهقي هم آمده است: مردي در حوالي محله هاي قديمي كوفه يك ظرف حاوي چهارصد درهم را پيدا كرد. امام علي عليه السلام به آن شخص فرمود: آن را به پنج سهم تقسيم كن، سپس امام سهم خود را برداشت و چهار سهم آن را برگرداند. بعد فرمود: در همسايگي شما فقرا هستند؟ گفت: آري. امام فرمود: اين سهم را هم بگير و ميان آنان تقسيم كن (همان، ص 157).
يكي ديگر از شواهد پرداخت خمس، روايت امام صادق عليه السلام است كه مي فرمايند: مردي نزد امام علي عليه السلام آمد و گفت: من ثروت جمع مي كنم، اما كوتاهي مي كنم كه از راه حلال است يا از راه حرام. اكنون مي خواهم توبه كنم، اما حلال و حرام آن را نمي دانم، زيرا به هم آميخته است. امام فرمود: خمس مال را پرداخت كن، چراكه خداوند به يك پنجم اموال رضايت داده و مابقي اموال براي شما حلال است (كليني، 1362، ج 5، ص 125). براساس گزارش شيخ صدوق، امام به وي فرمود: خمس مال را بده و وي خمس را پرداخت كرد (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 43).
امام علي عليه السلام با توجه به مشكلات مالي شيعيان، گاهي با تأكيد بر پرداخت خمس و بيان آثار منفي عدم پرداخت آن، كساني را كه در پرداخت خمس كوتاهي مي كردند مؤاخذه مي فرمود، گرچه سهم خمس آنان را مي بخشيدند تا زندگي آنان پاك بماند، چنان كه در روايتي امام باقر عليه السلام، از امام علي عليه السلام نقل كرده، آن حضرت مي فرمايد: مردم به خاطر خوردني ها و همسران خود نابود مي شوند، زيرا آنان سهم ما را نپرداخته اند، آري ما شيعيان خود و پدران آنان را از اين جهت حلال كرديم (صدوق، بي تا، ج 2، ص 377).
عصر امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام
در دوران امام حسن عليه السلام، بني اميه روي كار آمده و تلاش كردند تا حقوق شيعيان، سادات علوي و امامان شيعه عليهم السلام را نفي كرده و سهم ائمه اطهار عليهم السلام را پرداخت نكنند، زيرا موجب مشروعيت بخشي به آنان مي شد. در اين دوره پرداخت خمس به شيعيان توسط بني اميه ناديده گرفته شد (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 305). از ديگر سو، با توجه به وضعيت مالي و فشار سياسي خلفا بر شيعيان، امكان پرداخت خمس از سوي شيعيان نيز به كمترين حد ممكن رسيد و اگر كسي هم به پرداخت آن اهتمام داشته در تاريخ ثبت نشده است.
عصر امام باقر عليه السلام
با انتقال قدرت سياسي از بني مروان به بني عباس و تلاش روزافزون ائمه عليهم السلام در عرصه سياسي ـ اجتماعي و عقيدتي و گسترش تشيع، اين دوره متفاوت با عصر امامان قبلي بود. ابن سعد در طبقات مي نويسد: امام باقر عليه السلام فرمود: از زمان معاويه تا به امروز خمسي در ميان ما تقسيم نشد (همان). همچنين در گزارش كشف الغمة آمده است: عمربن عبدالعزيز هفتاد خروار زر سرخ و سفيد از مال خمس به ايشان داد و نيز آنچه حق بنى فاطمه و بنى هاشم بود كه در زمان ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، يزيد و عبدالملك جمع كرده و به ايشان نداده بودند، به ايشان بازگرداند، و بنى هاشم در آن سال ها غنى شده و وضع مالي آنان بهبود يافت (اربلي، 1381ق، ج 1، ص 96).
امام باقر عليه السلام درباه فراموشي اين حكم توسط خلفا، خطاب به نجيه فرمودند: براي ما در كتاب خدا خمس، انفال و اموال برگزيده قرار داده شده است، اما در حق ما ظلم شده و آن را پرداخت نمي كنند (طوسي،1407ق، ج 4، ص 145). نيز ايشان شيعيان را به پرداخت خمس و اهميت آن توجه داده و در اين باره فرمودند: ما نزديكان رسول خدا صل الله عليه و آله هستيم و خمس، سهم ماست. هر كس مالي كه خمس به آن تعلق مي گيرد در دست دارد، مالك آن خمس نيست، بلكه از آنِ خاندان رسول خدا صل الله عليه و آله است و وظيفه دارد آن را به امام خويش برساند (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 41).
امام عليه السلام در سخنان ديگري درباره نهي از خريد مال با پول خمس نداده (طوسي، 1407ق، ج4، ص136)، فرمودند: غنيمتى كه مسلمانان در جنگ با كفار براى مسلمان شدن آنان به دست مىآورند، خمسش از آنِ ماست و براى هيچ كس روا نيست كه از مال خمس چيزى بخرد، مگر آنكه حق ما را به ما برساند (كليني، 1362، ج 1، ص 545).
امام باقر عليه السلام در تبيين مسائل مالي شيعيان، بر اهميت پرداخت خمس به عنوان يك عمل فقهي براي تزكية مال و نفسِ شيعيان تأكيد و آنان را به پرداخت آن ترغيب مي كردند، ازاين رو، شيعيان تلاش مي كردند تا با پرسش و پيگيري از مباحث خمس به تكاليف شرعي خويش عمل كنند. براي مثال، محمدبن مسلم از ايشان درباره نمك زار پرسيدند، حضرت فرمودند: نمك زار چيست؟ گفتم: زميني شوره زار نمكي است كه در آن آب مي بندند تا نمك شود. امام فرمود: در اين معدن، خمس است. پس گفتم: در گوگرد و نفت كه از زمين بيرون مي آيد؟ فرمودند: در اين و مانند اينها خمس وجود دارد (همان، ج 4، ص 122).
نيز حَكم بن علباي اسدي مي گويد: نزد امام باقر عليه السلام رفتم و به ايشان گفتم: من كارگزار بحرين شدم و دارايي بسياري كسب كردم و كشت زار فراوان، كالاها، غلامان، كنيزان و زناني كه برايم فرزند بياورند، خريداري كردم و هزينه آنان را مي دهم و اين هم خمس اين دارايي ها، اين كنيزان، زنان و مادر فرزندانم شده اند كه نزد شما آورده ام. امام فرمود: بله همه اينها براي ماست و هرچه آورده اي از تو مي پذيرم و زنان و مادر فرزندانتان و برخي هزينه ها را بر تو حلال كردم. من و پدرم بهشت را براي تو تضمين كرده ايم (همان، ص 136).
ابن ابى نصر مي گويد: به امام باقر عليه السلام نوشتم: خمس را پيش از مخارج بدهم يا بعد از مخارج؟ امام عليه السلام در پاسخ نوشتند: بعد از مخارج (همان، ج 1، ص 545). نيز شخصي از امام باقر عليه السلام درباره معادن طلا، نقره، آهن، قلع (سرب) و مس سؤال پرسيد، فرمود: خمس به اينها تعلق مي گيرد (همان، ص 544). در روايت ديگري آمده است كه از ايشان درباره معادن پرسيدند، فرمود: در هرچه گنج باشد خمس آن بايد پرداخته شود (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122).
عصر امام صادق عليه السلام
امام صادق عليه السلام همانند پدر خويش، شيعيان را به پرداخت خمس سفارش كرده و در اين باره فرمودند: همان طور كه رسول خدا صل الله عليه و آله خمس مي گرفت، امام عليه السلام هم خمس مي گيرد (همان، ص 128). بزرگ ترين گناه، انكار حق ما اهل بيت عليهم السلام است (مفيد، 1410ق، ص 291). در گزارش ديگري آمده است كه شيعيان خَراج مالشان (سهم امام) را به امام صادق عليه السلام مي رساندند، ازاين رو، منصور عباسي امام عليه السلام را متهم كرد كه از پيروان خود خَراج مي گيرد (مجلسي، 1403ق، ج 47، ص 187).
امام صادق عليه السلام در باب اهميت پرداخت خمس فرمودند: هر كس غنيمت و كسبي دارد بايد خمس آن را بپردازد، حتي خياطي كه لباسي را به پنج دانق (دانگ)(دهخدا، 1377، ج 7، ص 10402) بدوزد بايد يك دانق (دانگ) خمس بپردازد (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122). نيز در اهميت پرداخت آن براي تطهير روح شيعيان فرمودند: من حتي يك درهم را از همه شما مي گيرم، درحالي كه از نظر مالي، ثروتمندترين مردم مدينه هستم. تنها مقصودم از اين كار، پاكيزه كردن شماست (كليني، 1362، ج 1، ص 538).
امام صادق عليه السلام باتوجه به شرايط سياسي - اجتماعي و اقتصادي به وجودآمده براي شيعيان در برخي موارد متعلَق خمس را براي آنان معرفي مي كردند، چنان كه فرمودند: گرفتن اموال ناصبي ها و پرداخت خمس آن جايز است (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122)، زيرا آنان دشمنان رسول خدا صل الله عليه و آله محسوب مي شوند. همچنين فرمودند: آنچه سلطان ظالم به شيعيان پرداخت مي كند بايد خمس آن پرداخت شود (صدوق، 1415ق، ص 539). همين طور مي فرمودند كه خمس عنبر و غواصي براي مرواريد نيز بايد پرداخته شود (كليني، 1362، ج 1، ص 548). به معادن و گنج نيز خمس تعلق مي گيرد (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122). ايشان در پاسخ به سؤال شخصي درباره آيه خمس فرمودند: خمس به فايده هر روز تعلق مي گيرد (كليني، 1362، ج 1، ص 544). همچنين ايشان در نامه اي خطاب به شيعيان، پرداخت خمس طلا و نقره را كه يك سال از آن گذشته باشد واجب دانسته اند (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 142).
شيعيان نيز با توجه به اهميت پرداخت سهم امام، امور مالي خود را يا مستقيم و يا غيرمستقيم از طريق وكلايي چون معلي بن خنيس (كليني، 1362، ج 6، ص 445) به امام عليه السلام مي رساندند. در گزارشي عمربن يزيد مي گويد: ابي سيار مسمع بن عبدالملك را در مدينه ديدار كردم، در آن سال وجهى براى امام صادق عليه السلام آورده بود و آن حضرت به او پس داده بود. به او گفتم: چرا امام صادق عليه السلام وجهى را كه برايش آورده بودى به تو پس داد؟ در جواب گفت: من وقتى آن وجه را خدمت امام عليه السلام دادم به ايشان گزارش دادم كه من متصدى غوص (مرواريدگيرى) از درياى بحرين شدم و چهارصدهزار درهم به دست آوردم و خمس آن را كه هشتاد هزار درهم است براى شما آوردم و نخواستم آن را كه مال شماست نگهدارم؛ اين حقى است كه خداوند براى شما در اموال ما قرار داده است.
امام عليه السلام فرمود: اى ابا سيار! ما آن را براي تو حلال كرديم، همين مال خود را با خود برگير، هر آنچه از زمين در دست شيعيان ماست بر آنان حلال است تا قائم ما قيام كند (همان، ج 1، ص 408). در گزارش ديگري خطاب به مردي از اصحاب كه درباره غنايم سؤال كرد، فرمود: خمس ما را پرداخت كند تا مال او پاك شود (عياشي، 1380ق، ج 2، ص 64). همچنين طبق نقل ابن شهرآشوب، امام صادق عليه السلام از سوى برخى از زيديه به علت پرداخت وجوهات شيعيان به امام خويش، مورد هجمه قرار گرفتند (ابن شهرآشوب، بي تا، ج 4، ص 225).
برخلاف رواياتي كه بر پرداخت خمس از سوي شيعيان تأكيد دارد، چند روايت وجود دارد كه در آنها وجوب خمس از برخي شيعيان برداشته شده است. به عبارت ديگر، امام خمس را از آنان اخذ نمي كرد. در يكي از اين روايت ها آمده است كه مردي طناب و گهواره فروش نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: فدايت شوم، من كالاهايي دارم و تجارت مي كنم، سود مي برم و مي دانم براي شما حق مشخصي وجود دارد كه ما در مورد آن كوتاهي مي كنيم. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: اگر امروزه (با شرايط فعلي) ما شما را به اداي اين حقوق و پرداخت خمس اين اموال مكلف كنيم، در حق شما انصاف به خرج نداده ايم (مفيد، 1410ق، ص 283). نيز هنگام حضور ابي سيار مسمع بن عبدالملك براي پرداخت خمس، امام عليه السلام آن را بر وي حلال كرد (كليني، 1362، ج 1، ص 408).
روايت آخر كه از عمربن يزيد درباره ابي سيار نقل شده چون مرسل است نمي توان به آن استناد كرد، اما با فرض قبول روايت، اين دو روايت، زندگي سخت و شرايط اقتصادي شيعيان، باعث شده است تا امام پرداخت خمس را از ايشان بردارد، چنان كه امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر امروزه (با شرايط فعلي) ما شما را به اداي اين حقوق و پرداخت خمس اين اموال مكلف كنيم، در حق شما انصاف به خرج نداده ايم (مفيد، 1410ق، ص 283).
مؤيد اين سخن، روايتي است كه در آن شخصي از امام صادق عليه السلام درباره حلال بودن طعام خمس نداده خويش پرسيد، فرمودند: اگر محتاج به آن است براي وي حلال است (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 143). همچنين در گزارش ديگري آمده است: دو نفر براي حليت پرداخت سهم خدمت امام صادق عليه السلام رسيدند. امام عليه السلام فرمود: ما را نرسد كه حلال كنيم يا حرام كنيم (كليني، 1362، ج 1، ص 545). بنابراين، امام عليه السلام وجوب خمس را برنداشته اند، بلكه با توجه به موقعيت افراد به حليت خمس براي وي امر الهي كرده اند.
گاهي شيعيان اموال ديگران را خريداري كرده و براي اطمينان از اينكه خمس بر آن واجب است يا نه، از امام سؤال مي پرسيدند و امام حليت اين اموال را بيان مي كردند، چنان كه در گزارشي آمده است: حارث بن مُغيره از امام صادق عليه السلام پرسيد: ما كالاهايي از قبيل غلات و كالاهاي تجاري شبيه به اين داريم و مي دانيم كه شما در آن سهمي داريد. امام عليه السلام فرمود: ما آن را بر شيعيان خود حلال نكرديم، مگر براي پاك بودن زاد و ولد آنان و هر كه ولايت پدرانم را پذيرفته باشد. پس آنچه از حق ما در دست ايشان است بر آنان حلال است (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 143).
امام صادق عليه السلام گاهي به علت كوتاهي برخي در پرداخت خمس، به شدت از آنان انتقاد مي كرد، اما براي پاك كردن زاد و ولد آنان، خمس را بر آنان مي بخشيدند، چنان كه در روايتي امام عليه السلام خطاب به ضُرَيس كناسي فرمود: آيا مي دانيد زنا از كجا بر مردم داخل شد؟ گفتم: نمي دانم. امام فرمود: از جانب خمس ما اهل بيت عليهم السلام (كه نمي پردازند)، مگر براي شيعيان پاك نهاد ما؛ پس براي زاد و ولدشان حلال شده است (همان، ص 136).
بنابراين، با توجه به فحواي اين روايت و روايات ديگري كه درباره حليت مقطعي خمس براي برخي شيعيان وجود دارد (همان، ص 143)، به نظر مي رسد شرايط سياسي ـ اجتماعي حاكم عليه شيعيان (ر.ك: كليني، 1362، ج 1، ص 375) و عدم آگاهي كافي يا سهل انگاري آنان در خصوص پرداخت خمس اموال، زمينه بروز مشكل شرعي در زمينه نكاح و معاملات را به وجود آورده بود؛ ازاين رو، امام عليه السلام آن را برايشان حلال كردند.

منابع
ابن ابي الحديد، عبدالحميد،(1418ق) شرح نهج البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العلمية.
ابن اثير، عزالدين على بن محمد، (1364) النهاية في غريب الحديث، تحقيق محمود محمد الطناحي، ط الرابعه، قم، اسماعيليان.
ـــــ ، (1409ق) أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالفكر.
ـــــ ، (1385ق) الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر.
صدوق، محمدبن علي،(1406ق) الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام، مشهد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام.
ـــــ ، (1415ق) المقنع، قم، مؤسسه امام مهدى.
ـــــ ، (1418ق) الهداية، قم، مؤسسه امام هادى عليه السلام.
ـــــ ، (1413ق) معاني الاخبار، تحقيق على اكبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
ـــــ ، (بي تا) علل الشرايع، قم، داوري.
ـــــ ، (1378ق) عيون الاخبارالرضا عليه السلام، تهران، جهان.
ـــــ ، (1405ق)كمال الدين و تمام النعمة، قم، النشر الاسلامى.
ـــــ ، (1413ق) من لايحضره الفقيه، تحقيق على اكبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
ابن حجرعسقلاني، احمدبن على،(1415ق) الاصابة في تمييز صحابة، تحقيق عادل احمد، بيروت، دارالفكر.
ابن حنبل، احمد،(بي تا) مسند، بيروت، دارصادر.
ا بن سعد الهاشمي البصري، محمد ،(1410ق) الطبقات الكبري، تحقيق محمدعبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية.
ا بن سلام، ابوعبيده قاسم،(1408ق) الاموال، تحقيق محمدخليل هراس، بيروت، دارالفكر.
ابن شهرآشوب، محمدبن على،(بي تا) معالم العلماء، قم، موسسه آل البيت عليهم السلام.
ـــــ ، (1379ق) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم، مؤسسة العلامة للنشر.
ابن عساكر، على بن حسن،(1415ق) تاريخ مدينة الدمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر.
ابن كثير، اسماعيل بن عمر،(1407ق) البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر.
ابو يوسف، يعقوب بن إبراهيم،(1420ق) الخراج، مصر، المكتبة الازهرية للتراث.
اربلي، ابوالحسن على بن عيسي،(1381ق) كشف الغمة في معرفة الأئمة عليهم السلام، تحقيق رسولي محلاتي و بنى هاشمى، تبريز، بي نا.
بروجردي، مرتضي،(بي تا) المستند في شرح العروه الوثقي (الخمس)، تقريرات درس ابوالقاسم خويي، قم، موسسة احياء آثار الامام الخويي.
بلاذري، احمدبن يحيي،(1417ق) أنساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر.
بيهقي، أحمدبن الحسين،(بي تا) السنن الكبري، بيروت، دار الفكر.
جباري، محمدرضا،(1382) سازمان وكالت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشى امام خمينى ره.
حميرى كلاعي، ابوالربيع،(1420ق) الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله صل الله عليه و آله و الثلاثة الخلفاء، بيروت، دار الكتب العلمية.
دهخدا، علي اكبر،(1377) لغت نامه، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
سيدبن طاووس، علي بن موسي،(1420ق) طرف من الأنباء و المناقب، مشهد، تاسوعا.
سيوطي، جلال الدين،(بي تا) الدرالمنثور في التفسير بالمأثور، بيروت، الدارالمعرفة للطابعة والنشر.
علم الهدي، شريف مرتضي،(1415ق) الانتصار، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
ـــــ ، (1405ق)، رسائل، قم، دارالقرآن.
صفار، محمدبن حسن،(1404ق) بصائرالدرجات في فضائل آل محمّد صل الله عليه و آله، چ دوم، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.
طبرسي، فضل بن حسن،(1372) مجمع البيان في التفسير القرآن، تحقيق محمدجواد بلاغي، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
طبري، محمد بن جرير،(1387ق) تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، ط الثانية، بيروت، دارالتراث.
طبري امامي، محمدبن جرير،(1413ق) دلائل الامامة (منسوب به طبري)، قم، بعثت.
طوسي، أبي جعفر محمدبن الحسن،(1411ق) الغيبة، تحقيق عبادالله طهراني و علي احمد ناصح، قم، المعارف اسلاميه.
ـــــ ، (1417ق) الفهرست، تحقيق جواد القيومي، مؤسسة نشر الفقاهة.
ـــــ ، (1407ق) تهذيب الاحكام، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
عياشى، محمدبن مسعود،(1380ق) تفسير العيّاشي، تهران، المطبعة العلمية.
عيني، محمودبن أحمد،(بي تا) عمدةالقاري، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
قزويني، سيدعباس،(1329ق) زبدة المقال في خمس الرسول صل الله عليه و آله و الآل عليهم السلام، تقريرات بحث آيه الله سيدحسين بروجردي، قم، پيام آزادگان.
راوندى، قطب الدين،(1409ق) الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى عليه السلام.
كشي، محمدبن عمر،(1409ق) رجال، تحقيق محمدبن حسن طوسي، مشهد، دانشگاه مشهد.
كليني، محمدبن يعقوب،(1362) الكافي، چ دوم، تهران، اسلاميه.
متقي هندي، علاء الدين،(1409ق) كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، تحقيق شيخ بكري حياني، بيروت، موسسة الرسالة.
مدرسي طباطبايي، سيدحسين، (1386) مكتب در فرآيند تكامل، ترجمه هاشم ايزدپناه، تهران، كوير.
مجلسي، محمدباقر،(1403ق) بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دارإحياء التراث العربي.
مفيد، محمدبن محمدبن نعمان،(1413ق) الاختصاص (منسوب به شيخ مفيد)، تحقيق علي اكبر غفاري، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.
ـــــ ، (1413ق) الارشادفي معرفة حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.
ـــــ ، (1410ق) المقنعة، چ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
مقريزى، أحمدبن على،(1420ق) إمتاع الأسماع، بيروت، دار الكتب العلمية.
موسوي خويي، سيدابوالقاسم،(1413ق) معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، چ پنجم، قم، بي نا.
نجاشي، احمدبن علي،(1416ق) رجال، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
نوري همداني، حسين،(1377) الخمس في ضوء مدرسه اهل البيت عليهم السلام، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
نيشابوري، مسلم،(بي تا) الصحيح، بيروت، دارالفكر.
واقدي، محمدبن عمر،(1409ق) المغازي، چ سوم، بيروت، اعلمي.
يعقوبي، ابن واضح،(بي تا) تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر.

محمدجواد ياوري سرتختي / دانشجوي دكتري تاريخ تشيع اثني‌عشري مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره). محمدرضا جباري / دانشيار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
تاريخ - سال دهم، شماره اول، پياپي 34،
ادامه دارد...


| شناسه مطلب: 58322




معارف قرآن خمس



مطالب مرتبط

نظرات کاربران