روایت جلال‌ از مسجد النبی(ص) حسرت های بزرگ یک نویسنده

جلال آل احمد در بخشی از سفرنامه حج خود با ابراز پشیمانی از غفلت از نماز می‌نویسد: صبح وقتی می‌گفتم «السلام علیک ایها النبی» یک مرتبه تکان خوردم... که یک مرتبه گریه‌ام گرفت و از مسجد گریختم.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، درباره جلال‌آل احمد و جايگاه وي آنقدر در گوشه و كنار مطبوعات، مقالات، پژوهش‌ها و ...صحبت به ميان آمده است كه جاي هرگونه حرف و كلام تازه‌اي را درباره او مي‌بندد. با اين همه رواست كه گفته شود آل احمد صاحب برخي از جدي‌ترين و با اهميت‌ترين سفرنامه‌ها و تك‌نگاري‌هايي است كه جداي از ارزش ادبي، روايتگر و سازنده بخشي از تاريخ اجتماعي و فرهنگي ايران در سال‌هاي دهه چهل و سي به شمار مي‌رود.
آل احمد پس از ماجراي كودتاي ۲۸ مرداد و ضربه سنگيني كه اين رويداد تاريخي به آزادي‌خواهان ايراني وارد مي‌كند، دچار افسردگي شديد شده و مدتي از هياهو‌هاي معمول پيرامونش كناره گرفته و در كنار تلاش براي خودشناسي دست به سفر در اطراف ايران مي‌زند.
آل احمد خود در متني كه از آن به عنوان رندگي‌نامه خودنوشت وي ياد مي‌شود درباره اين بخش از زندگي خود مي‌نويسد: فرصتي بود براي به جد در خويشتن نگريستن و به جستجوي علت آن شكست‌ها به پيرامون خويش دقيق شدن و سفر به دور مملكت؛ و حاصلش اورازان، تات‌نشين‌هاي بلوك زهرا و جزيره خارك...
آل احمد پس از آن نيز در سال ۴۲ به سفر حج مي‌رود و سفرنامه مشهور «خسي در ميقات»ش را مي‌نويسد.
آل احمد در اورازان كه نام روستاي پدري اوست، در قالب يك تك‌نگاري شرحش را از روستاي پدري خويش نوشته است كه در آن به شرايط جغرافيايي، آداب و رسوم، زبان وساير مشخصات مردمان اين روستا و شهرستان طالقان اشاره كرده است.
كتاب «تات نشين‌هاي بلوك زهرا» در واقع سفرنامه‌اي است كه در آن نويسنده شرح وقايع سفري است كه آل احمد در هنگام كودكي همراه با پدر خويش از تهران تا ابراهيم‌آباد قزوين (زادگاه يكي از والدينش) انجام داده را نوشته‌است.
آل احمد در اين سفرنامه با نگاهي مردم‌شناسانه به شناسايي روستاها و شهرهاي ميانه راه مانند بوئين‌زهرا و اشتهارد پرداخته و در اين شناسايي، جنبه‌هاي مردم‌شناسي، زبان‌شناسي، جغرافيا و فرهنگ و آداب و آيين مردم را وانمايي كرده‌است.
كتاب «جزيره خارك در يتيم فارس» روايتي است كه آل احمد از اين جزيره در پي تحولات رخ داده در آن در پي كشف نفت و توسعه صنايع مربوط به آن ارائه داده است. در بخشي از اين روايت وي مي‌نويسد: «خارك از دم جاروب بولدوزرهاي بزرگ روفته مي‌شد، از خانه‌ها و نخل هايش گرفته كه مزاحم فرودگاه‌ها و باراندازها بودند تا بزهايش كه دست و پا گير شده بودند و حتي ساكنانش در چنان گرم بازار متخصصان و مهندسان و مقاطعه كاران هيچ كاره بودند، گيج و گول مانده بودند. نخل‌ها را مي‌انداختند و خانه‌ها را خراب مي‌كردند و صاحبان آن را به پولي راضي مي‌كردند تا به جاي آن همه مهمانسرا بسازند يا خوابگاه يا زمين تنيس. و گرچه خبر خوشي نيست. ما خبر تازه اين دفتر آن است كه زمانه خارك كه ما مي‌شناسيم بسر آمد...»
شهرت جلال اما در سفرنامه نويسي با كتاب مشهور «خسي در ميقات» است. آل احمد فراري از مذهب در جواني كه طعم عضويت در حزب توده و نيروي سوم و ملي گرايي را چشيده است، پس از سرخوردگي‌هايش از كودتاي ۲۸ مرداد، در سال ۴۲ به سفر حج مي‌رود.
به باور منتقدان «خسي در ميقات» كه آميزه‌اي از سبك‌هاي مختلف آل‌احمد در داستان‌نويسي، گزارش نويسي و مستندنگاري است، مهمترين اثر او در نثر فارسي معاصر محسوب مي‌شود كه مضامين ديني، سياسي-اجتماعي و فكري و فرهنگي را يك جا گرد آورده است، بدين جهت اين اثر صرفاً يك بياني از زيارت كعبه و مكه و مدينه النبي نيست؛ هم چنين تنها بيان دردهاي مذهبي و سياسي نيز تلقي نمي‌شود.
در بخشي از اين كتاب كه تنها سفرنامه آل احمد است كه در زمان حيات وي منتشر شده، مي‌خوانيم:
«يكشنبه ۲۳ فروردين ۴۳ - سفر حج، مدينه بزرگترين غبن اين سال‌هاي بي‌نمازي از دست دادن صبح‌ها بود. با بويش، با لطافت سرمايش، با رفت و آمد چالاك مردم. پيش ار آفتاب كه بر مي‌خيزي، انگار پيش از خلقت برخاسته اي. و هر روز شاهد مجدد اين تحول روزانه بودن، از تاريكي به روشنايي، از خواب به بيداري و از سكون به حركت. و امروز صبح چنان حالي داشتم كه به همه سلام مي‌كردم. و هيچ احساسي از ريا براي نماز، يا ادا در وضو گرفتن.
ديروز و پريروز هنوز باورم نمي‌شد كه اين منم و دارم عين ديگران يك ادب ديني را بجا مي‌آورم. دعاها همه بخاطرم هست و سوره‌هاي كوچك و بزرگ كه در كودكي از بر كرده‌ام. اما كلمات عربي بر ذهنم سنگيني مي‌كند و بر زبانم. و سخت هم. نمي‌شود به سرعت ازشان گذشت.
آن وقت‌ها عين وردي مي خواندمشان و خلاص. ولي امروز صبح ديدم كه عجب بار سنگيني مينهد بر پشت وجدان. صبح وقتي مي‌گفتم «السلام عليك ايها النبي» يك مرتبه تكان خوردم. ضريح پيش رو بود و مردم طواف مي‌كردند و براي بوسيدن از سروكول هم بالا مي‌رفتند و شرطه‌ها مدام جوش مي‌زدند كه از فعل حرام جلو بگيرند... كه يك مرتبه گريه ام گرفت و از مسجد گريختم.»
منبع:مهر


| شناسه مطلب: 60321




حج تمتع خاطرات