حسن رحیم پور ازغدی:
وحدت گرایی را از شهید ثانی یاد بگیریم
رحیم پور ازغدی گفت: همان دوران که شهید ثانی بخاطر اختلافات مذهبی کشته شده، نگاه علمای درجه اول اهل سنت و حتی حکومت اهل سنت به شهید ثانی و نگاه ایشان به آنها نگاه مثبتی بوده است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، متن سخنراني حسن رحيم پور ازغدي با عنوان «وحدت گرايي را از شهيد ثاني ياد بگيريم» در پي مي آيد؛
اولين كتابي كه در حوزه هاي علميه ما خوانده مي شود، شرح لمعه است. لمعه براي شهيد اول است و شرح لمعه براي شهيد ثاني. هر دوي اين بزرگواران قرباني قتل هاي تكفيري شدند.
منتها در همان دوران كه شهيد ثاني بخاطر اختلافات مذهبي كشته شده، نگاه علماي درجه اول اهل سنت و حتي حكومت اهل سنت به شهيد ثاني و نگاه ايشان به آنها نگاه مثبتي بوده است.
شهيد ثاني در دمشق صحيح بخاري و صحيح مسلم را مطالعه و تدريس كرده است. بعد به مصر مي رود و بعد از آن به بيت المقدس مي رود. در آنجا از شمس الدين اباللطيف مقدسي، عالم بزرگ اهل سنت اجازه نقل حديث مي گيرد. ايشان بعد به قسطنطنيه مي رود. مي رود نزد قاضي عسكر، محمد بن محمد بن قاضي زاده رومي، كه قاضي القضات امپراتوري عثماني است. با او مذاكره مي كند. وقتي قاضي رساله هاي ايشان را مي بيند، به شهيد ثاني مي گويد شما در هر مدرسه و هر مسجدي از مساجد اهل سنت كه بخواهي مي تواني بروي و تدريس كني. سعه صدر دو طرف را ببينيد.
شهيد ثاني استخاره مي كند و به مسجد بعلبك در لبنان رفته و مديريت مدرسه علميه آنجا را به عهده مي گيرد كه آنجا هم تحت كنترل امپراتوري عثماني بود.
شهيد ثاني در اين مدرسه در درس فقه اش بر اساس ۵ مذهب فقه مقارن مي گويد. در هر بابي نظرات همه مذاهب را بيان مي كند. الان يك درس فقه وجود دارد كه آراي هر ۵ مذهب در آن بيان شود!؟
ايشان درس كلام دارد و اصول عقايد تطبيقي دارد. آراي همه مكاتب را در درس خود بيان مي كند و بعد نظر شخصي خود را مي گويد. سني و شيعه مي آمدند در درس ايشان و بر مبناي مذهب خود از ايشان استفتا مي كردند! وقتي كرسي هاي اينطوري در جهان اسلام شكل بگيرد مي توان به رودررويي با دشمن اميدوار بود.
شهيد ثاني نان دولت را هم نمي خورد. خودش سوار الاغ مي شد و مي رفت خاركني مي كرد و خرج زندگي اش را تامين مي كرد. نه از حكومت عثماني پول مي گرفت و نه وجوهات مي گرفت. در نهايت زهد و ساده زيستي زندگي مي كرده است.
ايشان دوازده استاد سنّي داشته است كه با احترام از آنها ياد مي كند. استادهايش هم به او احترام مي گذاشتند. ايشان از طرف ديگر شاگرد محقق كركي عالم بزرگ شيعه بوده است. در زمان صفويه كه محقق كركي براي آموزش عقايد تشيع به ايران آمد، ايشان در لبنان ماند و به ايران نيامد.
ماجراي شهادت شهيد ثاني
قضيه شهادت ايشان هم اينطور بوده كه دو نفر به ايشان شكايت مي آورند. ايشان طبق مذهب خود آن افراد قضاوت مي كنند. فردي كه محكوم شده بود مي رود پيش قاضي صيدا و مي گويد اين قاضي رافضي بوده و حكم ناعادلانه داده است. يعني مسئله شخصي خودش را به دعواي شيعه و سني تبديل مي كند. در حالي كه شهيد ثاني قاضي حكومت سنّي بوده و طبق مذهب خود طرفين دعوا حكم كرده بوده.
قاضي شهر صيدا به سلطان سليم نامه مي نويسد و مي گويد اين رافضي در اينجا كفر مي گويد! حاكم عثماني دستور دستگيري او را مي دهد. وقتي براي دستگيري اش مي آيند مي بينند كه ايشان به حج رفته است. مي روند در مسير حج دستگيرش مي كنند و به سمت روم شرقي مي برند. در بين راه كساني كه شهيد ثاني را بازداشت كرده بودند به سلطان خبر مي دهند كه مسئله اصلي دعواي شخصي بوده و اصلا مسئله كفر و رافضي گري و ... نيست! شهيد ثاني از طرف خود قاضي عسكر كه قاضي القضات شماست اجازه قضاوت دارد. حاكم عثماني مي گويد يا آزادش كنيد يا بياوريدش اينجا خودم با او صحبت كنم.
وزير سلطان سليم يعني رستم پاشا كه قضايا را مي فهمد سريع يك گروه را مي فرستد تا نگذارند شهيد ثاني نزد سلطان سليم بيايد. چون مي داند اگر بيايد نظر سلطان را هم به سمت خودش جذب مي كند. بنابراين دستور مي دهد در بين راه ايشان را شهيد كنند. ايشان را مي كشند، مي سوزانند و خاكسترش را به باد مي دهند! سه روز جنازه بر دار بود و بعد سوزانده شد. البته بعدا حاكم عثماني قضيه را مي فهمد و رستم پاشا را عزل مي كند.
مي بينيد كه بين دو عالم شيعه و سني هيچ مشكلي نيست. عالم سنّي به شهيد ثاني مي گويد برو هرجا دلت ميخواهد در مدارس ما تدريس كن. شهيد ثاني هم فقه هر ۵ مذهب را مي گويد. اما وقتي كه بحث دنيا و قدرت وسط مي آيد، مسئله عوض مي شود. طرف كه در دادگاه عليه او راي داده شده مي رود پيش قاضي ديگر و مي گويد اين رافضي عليه من حكم كرده است! آن وزير هم چشم ديدن شهيد ثاني را ندارد و دستور قتل ايشان را مي دهد.