چگونه مومنی را شاد کنیم؟
این مضمون که شاد کردن برادر مؤمن، یکی از عبادات بزرگ است به صورت های گوناگون در روایات بسیاری وارد شده و ابوابی از مجموعه های روایی مثل کافی، وافی، وسائل و... را به خود اختصاص داده است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، چگونه مومني را شاد كنيم؟به گزارش خبرنگار گروه فرهنگي خبرگزاري ميزان، مضمون بعضي از اين روايات اين است كه بهترين و يا محبوب ترين عبادات نزد خداي متعال اين است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و يا به تعبير معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اين باره مرحوم كليني روايتي را از امام باقر(ع) در كافي آورده است: «ما عبدالله بشي ء احب الي الله من ادخال السرور علي المؤمن »; يعني خداي متعال عبادت نشد به چيزي كه محبوب تر باشد نزد او از آن كه سروري در قلب مؤمن وارد كند. اين روايت بيانگر اين حقيقت است كه شاد كردن مؤمن محبوب ترين عبادت ها نزد خداي متعال است. در اصول كافي نظير همين مضمون از خود پيغمبر اكرم(ص) نيز نقل شده است: «ان احب الاعمال الي الله تعالي ادخال السرور علي المؤمنين »; محبوب ترين اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنين است. در بعضي از روايات براي اين كه مردم به شاد كردن برادران ايماني شان تشويق شوند، چنين آمده است: كسي كه مؤمني را شاد كند تنها يك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بيت(ع) را نيز شاد كرده است و كسي كه ما را شاد كند، پيغمبر خدا(ص) را شاد كرده است. در روايت ديگري آمده است كسي كه مؤمني را شاد كند، رسول الله(ص) را شاد كرده است. اين گونه مضامين در روايت ها مكرر نقل شده است. از جمله در كافي آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا يري احدكم اذا ادخل علي مؤمن سرورا انه عليه ادخله »; يعني اگر يكي از شما برادر ايماني خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم اين شادي را در دل رسول الله(ص) وارد كرده است. روايتي هم از پيامبر اكرم(ص) وارد شده كه مي فرمايد: «من سر مؤمنا فقد سرني و من سرني فقد سرالله »; كسي كه مؤمني را شاد كند، مرا شاد كرده و كسي كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است. موارد ياد شده، نمونه هايي از روايات متعددي است كه در اين باره وارد شده است. بنابراين، جاي هيچ گونه شكي نيست كه از نظر اهل بيت(ع) شاد كردن مؤمنين كار بسيار پسنديده و بلكه بالاترين عبادات است. اما درباره اين مطلب سؤالاتي مطرح مي شود و ابهاماتي براي انسان پيش مي آيد. گاهي هم اشتباهاتي واقع شده و برداشت ها و نتيجه هاي نادرستي گرفته شده است. بعضي از اين سؤالات را، با مضاميني كه در ساير روايات وارد شده و يا از طريق قرائن قطعي، به راحتي مي توان جواب داد. يكي از اين سؤالات اين است كه آيا انسان هر كسي را، از هر راهي كه شاد كند، چنين عملي، عبادت بزرگي محسوب مي شود؟ جواب اين سؤال تا حدي روشن است. هر كس كه آشنايي مختصري با نظام ارزشي اسلام، مكتب اهل بيت(ع) و معارف اسلامي داشته باشد، جواب اين سؤال را مي داند. منظور اين نيست كه كسي از راه گناه، ديگري را شاد كند; يعني گناهي مرتكب شود تا ديگري شاد شود. مسلما اين كار نه تنها ثوابي ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضي از روايات به اين نكته، كه نبايد شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاكيد شده است. بعضي از بزرگان مي گويند شاد كردن مؤمن، حتي به صورتي كه مستلزم كارهاي لغو و مبتذل باشد، مطلوب نيست. ممكن است افراد غير متقي و كساني كه در گفتار و رفتارشان چندان مقيد نيستند، بعضي بذله گويي ها و مسخره بازي هايي، كه در شان مؤمن نيست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با اين كارها ديگران را شاد كرده اند، بالاترين عبادات را انجام داده اند. هر چند فرض كنيم كه اين گونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاي نامطلوب و احيانا مذموم (مكروه يا مشتبه) به شمار مي آيد. البته ممكن است در اين مورد استثنائاتي باشد. فرض كنيد فردي در اثر گرفتاري و مشكلات زندگي دچار افسردگي شديد شده و يك حالت بيمارگونه اي پيدا كرده باشد به گونه اي كه اگر بخواهند او را از اين الت خارج كرده و شاد كنند، راهي جز بذله گويي يا انجام رفتارهايي كه در شرايط عادي مطلوب نيست وجود ندارد. اين كار ممكن است نوعي معالجه باشد. ولي اين حالت استثناء است. و نمي توان گفت كه هر كس براي شاد كردن ديگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترين عبادت را انجام داده است. مسلما نمي توان از طريق گناه و حتي از راه امور مكروه، مشتبه و يا لغو، چنين عملي را انجام داد. كارهاي لغوي وجود دارد كه في حد نفسه مطلوب نيست: «و الذين هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: 3) از صفات مؤمنان اين است كه مرتكب كارهاي بيهوده نمي شوند. بنابراين، مي توان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسي بالاترين عبادات نيست بلكه تنها شاد كردن مؤمنين از مجاري شرعيه و راه هايي كه شرعا مجاز است مطلوب و پسنديده و بالاترين عبادات محسوب مي شود. «شاد بودن » مطلوب فطري انسان سؤال هاي ديگري، كه بسيار عميق تر و پيچيده تر و جزو مسائل اصولي و بنيادي است، در اين زمينه مطرح مي شود: مهم ترين اين سؤال ها اين است كه اصولا مگر «شاد بودن » در زندگي مطلوبيتي دارد كه اسلام براي شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براي آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟ با توجه به رواياتي كه در مدح حزن وارد شده است و از جمله روايتي به اين مضمون كه اگر در يك جمعي شخص محزوني باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مي دهد، اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه مي توان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن » از نظر اسلام يك امر مطلوبي است؟ اگر «شاد بودن » انسان مطلوبيت زيادي ندارد، پس چطور «شاد كردن » ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقي مي شود؟ اين سؤالي است كه جواب آن خيلي آسان نيست. براي پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتي را بيان كرد. بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطري است. از نعمت هايي كه خداي متعال وعده اعطاي آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمي شود و شاد خواهد بود: «وجوه يومئذ ناعمة »; (غاشيه: 8) چهره هاي مؤمنان در بهشت بسيار شاداب و خرم است. يا «ينقلب الي اهله مسرورا»; (انشقاق: 9) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالي كه بسيار شاد و خندان است، برمي گردد. بي شك انسان فطرتا طالب خوشي، شادي و سرور است. مفاهيمي از قبيل خوشبختي، خوشوقتي، خوشحالي و... همگي از خوشي گرفته شده است; يعني انسان، خود به خود، طالب خوشي است و اين اشكالي ندارد. مؤمنان وقتي در روز قيامت وارد بهشت مي شوند مي گويند: «الحمدالله الذي اذهب عنا الحزن »، خدا را ستايش مي كنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت; يعني دوران حزن و غمي، كه در دنيا داشتند سپري شد و زماني كه وارد بهشت مي شوند، ديگر از حزن و اندوه خبري نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافه هاي درهم كشيده (عبوسا قمطريرا) (انسان: 10) و چهره هاي چروكيده و سياه (وجوه يومئذ مسوده) از حالات دوزخيان است. قرآن وقتي مي خواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مي فرمايد: «فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم »; (آل عمران: 17) آن ها به واسطه نعمت هايي كه خداوند به آن ها داده است در شادي و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادي و سرور، يك امر مطلوب فطري است، كه هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمت هاي بزرگ الهي مي باشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتي باشيم. انسان فطرتا طالب خوشي است. در دنيا خوشي ها و ناخوشي ها، به طور طبيعي و تكويني، براي همه وجود دارد; هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسي كمابيش غم ها و شادي هايي دارد. انسان به طور طبيعي مي خواهد در دنيا شاد باشد، و اين شادي ها از راه هاي مختلفي پيدا مي شود; گاهي اين شادي ها، غم هاي طولاني را در پي دارد، مانند شادي هايي كه از يك گناه موقتي پيدا مي شود; هر چند انسان ممكن ست به واسطه گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتاري هاي بعدي را به دنبال خواهد داشت. كساني هم كه از راه هاي غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مي كنند، شادي آنان موقتي است و پس از آن، ساعت ها بلكه عمري را بدبخت خواهند شد. اين نوع شادي، مطلوبيتي ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شادي را تجويز نمي كند كه انسان لحظه اي از مواد مخدر استفاده كند، يك شادي كاذبي پيدا كند و بعد عمري معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت كند. طبق نظام ارزشي اسلام، مطلوبيت واقعي هر چيزي زماني است كه در مسير مطلوبيت نهايي و سعادت ابدي انسان باشد; يعني اگر شادي هاي دنيايي انسان در راستاي كمك به شادي آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساسا چنين شادي هايي وجود دارد؟ در پاسخ بايد گفت كه بله وجود دارد. انساني كه افسردگي مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كاري نمي رود، عبادت هم نمي كند; نه كار دنيا را مي تواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسي كه نشاط ندارد مي خواهد يك گوشه بنشيند، نه حرفي بزند، نه حرفي بشنود و نه كاري انجام بدهد. چنين فردي نه به درد دنيا و آخرت خودش مي خورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حزن و اندوهي كه انسان را از كار و زندگي باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع يك نوع بيماري است و هيچ گونه مطلوبيتي ندارد. اين كار حتي ممكن است به كفر نيز منتهي شود. گاهي هم موجب مي شود كساني كه ايمان ندارند يا داراي ايماني ضعيف هستند، دست به خودكشي بزنند. چنين حزن هايي هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطي كه انسان را وادار كند به اين كه هم كارهاي دنيايي و هم كارهاي آخرتي خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبي است. از اين روي، استفاده از وسيله اي كه سعادت اخروي انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود. بنابراين، مي توان گفت هر سرور و فرحي در دنيا، به خصوص اگر يك حالت افراطي پيدا كند مطلوب نيست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنيا با لحن مذمت آميز و نكوهش آميزي ياد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: 10) و يا «لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين » (قصص: 76). اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمت هاي دنيايي، به خود مي باليد و بسيار مغرور بود. بني اسرائيل براي نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لايحب الفرحين »; خيلي سرمستي نكن، خدا فرحين را دوست نمي دارد. معمولا در ادبيات فارسي تعبير «سرمستي » براي اين گونه سرورها و فرح هاي افراطي به كار مي رود. اين گونه شادي ها مسلما نامطلوب است; زيرا نه تنها كمكي به حركت تكاملي انسان نمي كند، بلكه انسان را در دام شيطان مي اندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مي دارد و موجب مي شود كه بر ديگران فخر بفروشد. در بعضي از آيات قرآني هم اشاره شده است كه كساني كه در دنيا خيلي سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلي خوب نيست: «انه كان في اهله مسرورا» (انشقاق: 13) قيافه بعضي افراد در آخرت گرفته است. آن ها كساني هستند كه در دنيا خوش گذراني كرده و زندگي را به شادي و سرمستي مي گذراندند. حزن مطلوب در مقابل، حزني كه انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤوليت هاي شرعي و اجتماعي اش كند، حزن مطلوبي است; حزن از اين كه چرا در انجام تكاليف كوتاهي كرده ايم. انسان عاقلي كه مرتكب گناهي شده، اگر متوجه شود اين عمل موجب شده كه سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالي كه، مي توانست با انجام دادن كار ديگري سعادت دنيا و آخرت را كسب كند، محزون مي شود. اين گونه حزن ها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر اين حزن ها به يك حدي برسد كه انسان را از كار و زندگي باز دارد و باعث شود كه فرد تكاليف شرعي خود را نتواند انجام دهد، هيچ فايده اي ندارد. غم و غصه اي كه موجب شود انسان در زندگي نتواند درس بخواند، عبادت كند، جهاد برود، به اجتماع خدمت كند و ساير فعاليت هاي مطلوب ديني را انجام دهد، چه فايده اي دارد؟ بنابراين، حزن هم تا اندازه اي مي تواند مطلوب باشد; و آن زماني است كه انسان را وادار به جبران گذشته نمايد و تكاليف و كارهاي خيري كه باعث سعادت آخرت او مي شوند انجام دهد. شادي در گرو تامين خواست افراد نكته سومي كه بايد در نظر داشت اين است كه سرور و شادي براي هر كسي وقتي حاصل مي شود كه آن خواسته اش تامين شود. اما خواسته هاي افراد يكسان نيست. شادي افراد با يكديگر تفاوت دارد; براي مثال، وقتي شما مي خواهيد كودك خردسال خودتان را شاد كنيد ممكن است يك زمان اين كار را با دادن خوراكي و يا اسباب بازي انجام دهيد، و وقتي كودك مقداري بزرگ تر شد، برايش قصه و داستان تعريف كنيد. اين ها انواع شادي كودكانه است كه با خوردن، بازي كردن، شنيدن داستان هاي خنده دار و نظير آنها حاصل مي شود. اما در سنين جواني آن هايي كه رشد طبيعي و معقولي دارند و ابعاد رواني آنان رشد پيدا كرده است، ديگر به اين چيزها خيلي شاد نمي شوند. انسان در جواني خواسته هاي ديگري دارد; به جز خواسته هايي كه مربوط به جهات بدني مي شود، از نظر رواني هم خواسته هايي دارد. جوان دلش مي خواهد شخصيت و احترام داشته باشد. از دوره نوجواني اين خواست در فرد شكوفا مي شود و البته، گاهي هم الت بسيار افراطي پيدا مي كند; گاهي پرخاشگري هايي هم كه مي كنند براي اين است كه مي خواهند شخصيت خودشان را نشان دهند. انسان در هر سني به طور طبيعي خواسته هايي دارد كه اگر آن ها تامين شود شاد مي گردد. البته، برخي خواسته هايي هم وجود دارد كه در طول زندگي ادامه دارد، مانند نيازهايي كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد. با توجه به نكته هايي كه بيان گرديد، اكنون بايد ببينيم كه آيا شادي از نظر اسلام امر مطلوبي است يا نامطلوب؟ در پاسخ بايد بگوييم هر نوع شادي كه در جهت كمال معنوي باشد مطلوب است. اگر شما بخواهيد كسي را كه آن قدر روحش تعالي پيدا كرده كه جز با مناجات خدا و سرسائيدن به آستان الهي شاد نمي شود شاد كنيد، مسلما بايد زمينه اي را فراهم كنيد كه او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجات هاي خمسه عشر مي خوانيد كه امام سجاد(ع) در يكي از مناجات هايش عرض مي كند: «و استغفرك من كل لذة بغير انسك »; از هر لذتي كه از غير انس با تو بردم استغفار مي كنم، هر سروري كه جز از لقاء تو حاصل شود، براي من گناه است. از چنين شادماني به تو پناه مي برم. كساني آن چنان اوج پيدا مي كنند كه جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهايتا لقاء الهي به چيزي شاد نمي شوند، اگر انسان بخواهد چنين كساني را شاد نمايد بايد كاري كند كه مزاحمت ها و موانع راهشان برداشته شود و آن ها در اين مسير پيشرفت كنند. چنين شاديي است كه ارزش مطلق دارد; زيرا شاد كردن چنين مؤمني براي رسيدن به مقصد خود، هيچ قيد و شرطي ندارد. چون اين ها جز از راه مشروع شاد نمي شوند، شادي شان هم به عبادت خدا و انس با خداست و هميشه اين شادي مطلوب است. اما شادي هاي ديگر، ممكن است شادي دنيوي باشد، اما كمك كند به اين كه انسان در جهت تكامل معنوي پيشرفت كند يا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادي دنيوي كه دو همسر در محيط خانواده با يكديگر دارند. اين نوع شادي مستقيما ارتباط با خدا و قيامت ندارد، التذاذي است كه در محيط خانواده از يكديگر مي برند. اما اگر با قصد قربت انجام شود مي تواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در كار نباشد، دست كم مانع از ابتلاي به معصيت است. البته، اين هم يك مرتبه اي از عبادت است; زيرا براي جلوگيري از ابتلاي به معصيت صورت گرفته است. شادي هاي دنيوي كه مؤمنان در زندگي خودشان دارند به اين دليل است كه براي انجام عبادات و وظايف شان نشاطي داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدي كه افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و هم چنين تمسخر، توهين و اذيت ديگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جايي كه از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاكيد شده است. اين يك شادي دنيوي است كه موجب جلوگيري از ملال، افسردگي، خستگي و به طور كلي، چيزهايي است كه مانع از انجام وظايف بعدي مي شود. فراهم كردن وسايل چنين شادي براي ديگران و نيز شاد شدن خود انسان هم در اين حد عيبي ندارد و مطلوب است. به هر حال، ملاك شاد كردن مؤمن است. از آن جهتي كه مؤمن است هيچ وقت به گناه شاد نمي شود; شادي او يا مستقيما در ارتباط با خداست و يا براي تكامل معنوي و انجام وظايف و يا دست كم براي جلوگيري از گناه مي باشد. البته، با توجه به آن نكته آخري كه گفتيم مراتب ايمان افراد با يكديگر فرق مي كند، شاد كردن افراد هم فرق مي كند و منحصر به افراد بالغ نمي باشد بلكه شامل بچه ها هم مي شود. شاد كردن مؤمني هم كه هنوز در سن طفوليت است و تازه به تكليف رسيده ثواب دارد. شادكردن او در همان حدي است كه او مي فهمد. اگر شما بخواهيد وسايل شادي را براي كساني كه در اوج معرفت هستند فراهم كنيد، او اصلا درك نمي كند و هيچ وقت با آن ها شاد نمي شود. ولي اگر همين مؤمن افسرده باشد، بيرون آوردن او از اين حالت مطلوب است; زيرا افسردگي برايش ضرر دارد. البته، از بين بردن حزني كه براي خداست و باعث اين مي شود كه فرد در جهت انجام وظايفش موفق تر باشد، مطلوب نيست. مثلا ما نمي توانيم يك كسي را كه در مجلس عزاي سيدالشهداء(ع) مشغول گريه است براي اين كه شاد بشود به خنده بيندازيم; زيرا اين مجلس اصلا براي گريه كردن و براي غمگين بودن است، اين جا جاي شاد كردن نيست، اين جا جايي است كه گريه كردن و غمگين بودن مطلوب است. يا اگر كسي را كه در نيمه شب راز و نيازي با خدا مي كند و اشكش جاري شده و در حالت حزن قرار دارد، بخندانيم، آيا كار خوبي انجام داده ايم؟ قطعا اين شادي ها مطلوب نيست و متقابلا آن حزن هايي كه انسان را از حركت طبيعي به سوي سعادت دنيوي و اخروي باز دارد، نامطلوب است. البته بايد توجه داشته باشيم كه بعضي ها ممكن است به اتكاء اطلاق اين گونه روايات، خواسته هاي نفساني خود را ارضا كنند. انسان هايي كه مي خواهند خوش گذراني و بذله گويي كنند، بخندند و بخندانند و... استدلال مي كنند به اين كه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن كه هر ادخال سروري ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تكامل باشد و لااقل موجب شود كه موانع عبادت و تكامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظايف نشاطي پيدا كند مي تواند مطلوب باشد، چه خود وسايل آن را فراهم كند، چه ديگران، به اين شادي كمك كنند. به هر حال، واقع نگري و واقع بيني انسان را متوجه اين امر مي كند كه در اين دنيا گرفتاري هاي زيادي براي همه انسان ها پيش مي آيد، اما نوع و شكل و زمان آن با يكديگر فرق مي كند. گاهي بيماري، فقر و گرفتاري است، گاهي از دست دادن يك عزيزي است، گاهي هم بلاهاي اجتماعي مانند زلزله، سيل و طوفان است. مسلما كمك كردن به چنين كساني كه مبتلا به چنين غم و اندوه ها شده اند و از انجام وظايف خود باز مانده اند و در نهايت، شاد كردن آن ها از بهترين عبادات خداست. البته مي دانيد شرط هر عبادتي قصد قربت است.