زهیر بن قین؛ ازحضیض «تردید»تا بلندای «شهادت»

روزنامه خراسان در صفحه تاریخ با اشاره به زهیر بن قین یکی از یاران باوفای امام حسین(ع)، نوشت: صحرای کربلا در محرم سال 61هـ.ق، مشحون از صحنه های شورانگیز بود.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، سيدالشهدا(ع) ياراني داشت كه خداوند بهتر از آنها را به هيچ يك از اولياي پيشين، عنايت نفرموده بود. رادمرداني با اراده پولادين كه براي جانبازي در راه حضرت دوست، سر از پاي نمي شناختند.
در اين گزارش كه در شماره چهارشنبه 14مهر 1395 خورشيدي به قلم جواد نوائيان رودسري انتشار يافت، مي خوانيم: امام(ع) بهترين ها را، با دقتي مثال زدني، برگزيده بود. كساني كه شايستگي آن را داشتند كه در ركاب سالار شهيدان(ع) جهاد كنند، نبايد از فيض شهادت محروم مي شدند.
امام(ع)، همه را فرا خواند، حتي آنها كه از همراهي و همگامي با كاروان عشق دوري مي كردند؛ مردان پاكدلي كه در پذيرفتن آقايي دو سرا، دو دل بودند و دمي مسيحايي، همچون دَمِ حسين(ع) لازم بود تا غبار دودلي و ترديد را از ذهنشان بزدايد؛ «زهير بن قين»، يكي از اين پاكدلان دودل بود.
**شريف قبيله «بجليه»
«محمد سماوي» در كتاب ارزشمند «ابصارالعين»، «زهير بن قين» را يكي از مردان شريف قبيله «بجليه» و ساكن كوفه مي داند؛ مردي امين و درست كردار كه آوازه شجاعت و بي باكي اش در ميدان هاي جهاد، زبانزد خاص و عام بود. افزون بر اين، «زهير» را سخنوري توانا توصيف كرده اند كه بيانش، مخاطبان را مسحور مي كرد. با اين حال، تا پيش از واقعه كربلا، «زهير» در زمره طرفداران اميرالمؤمنين(ع) و فرزندانش نبود.
او به همراه خانواده و بستگانش، اواخر سال 60 هـ.ق، براي انجام مناسك حج، راهي مكه شد. «زهير» پيش از خروج از كوفه و پس از ورود به مكه، درباره بيعت نكردن امام حسين(ع) و ورود آن حضرت به حرم امن الهي، اخبار فراواني شنيده بود، اما تمايلي به روبه رو شدن با امام(ع) نداشت. به همين دليل، وقتي به سرعت مناسك حج را به پايان رساند و براي انجام كارهايش، شتابان به سوي كوفه روان شد، سعي كرد در هيچ منزلي با سيدالشهدا (ع) مواجه نشود.
اما اين تلاش ها بي فايده بود. «زهير» و كاروان كوچكش، در منزل «زرود»، ناچار شدند در نزديكي كاروان امام حسين(ع)، اُتراق كنند. «ابوحنيفه دينوري» در «اخبارالطوال» مي نويسد:«حسين(ع) به منزل زرود رسيد. در پهنه صحرا خيمه اي سياه روي زمين ميخكوب شده بود. امام(ع) پرسيد: اين خيمه از آن كيست؟ گفتند: خيمه زهير بن قين است كه از مكه به سوي كوفه مي رود.» امام(ع) مدتي به خيمه «زهير» نگاه كرد، لبخندي زد و يكي از اصحاب را فراخواند و به او فرمود:«به سمت آن خيمه برو، سلام مرا به زهير برسان و بگو اي زهير بن قين! اباعبدا... مرا نزدت فرستاده و تو را به خيمه خود دعوت كرده است.» صحابي امام(ع)، بدون درنگ، بر اسب خود سوار شد و آن را به سوي خيمه راند.
«ابي مخنف» در «مقتل» خود، روايت ورود پيك امام(ع) بر «زهير» را، به نقل از يكي از همراهان وي، آورده است :«فرستاده حسين(ع) آمد، سلام كرد و داخل شد و گفت: اي زهير بن قين! اباعبدا... حسين بن علي مرا پي شما فرستاده است تا نزد او بيايي. ناگاه هر چه در دست داشتيم بر زمين انداختيم و ميخكوب شديم. گويي پرنده بر سرمان نشسته است. دَلهَم بنت عمرو، همسر زهير، گفت: پسر رسول خدا(ص) به دنبالت مي فرستد و تو سر باز مي زني و نمي روي؟ سبحان ا...! برو و صحبتش را بشنو و برگرد.»
«زهير» بر اسب راهوار خود نشست و همراه با پيك، به سوي خيمه امام(ع) رفت. هيچ كس نمي داند ميان زهير و سيدالشهدا(ع) چه سخناني رد و بدل شد. به راستي امام(ع) در اين گفت وگو به «زهير» چه گفت كه او بشّاش و شادمان به خيمه اش بازگشت و به همسرش گفت:«دلهم! تورا طلاق دادم. دوست ندارم از من به تو، جز خير برسد. من تصميم گرفته ام همراه حسين(ع) بروم و با تمام وجود از او محافظت و جانم را فدايش كنم.»(لهوف؛115) «زهير» اموالش را به همسرش بخشيد؛ آن گاه رو به همراهانش كرد و گفت:«هر كس دوست دارد راه خدا را برگزيند، با من همراه شود و به حسين(ع) بپيوندد، در غيراين صورت، اين آخرين ديدار ما خواهد بود و من، همه شما را به خدا مي سپارم.» «دَلهَم»، همسرش را بدرقه كرد؛ به تلخي گريست و به او گفت:«خداوند نگهدار تو باشد و خير و سعادت را نصيبت كند. زهير! از تو تمنا مي كنم كه در قيامت و در محضر رسول خدا(ص) مرا از ياد نبري.»(همان)
**كلام عشق بر زبان عاشق «زهير» به كاروان امام(ع) پيوست. مردان خدا صحراي تفتيده ميان حجاز و كوفه را منزل به منزل طي مي كردند. اخباري كه به امام حسين(ع) مي رسيد، تلخ و دردناك بود. در منزل «زُباله»، خبر شهادت «مسلم بن عقيل» و «هاني بن عروه» به امام(ع) و همراهانش رسيد. سيدالشهدا(ع) بايد با يارانش سخن مي گفت و آنها را از وقايعي كه پيش رو بود، مطلع مي كرد. در منزل «ذي حُسُم»، جهازهاي شتران را روي هم نهادند و براي امام(ع) منبري ساختند.
امام حسين(ع) بر فراز منبر قرار گرفت و يارانش را از شهادت «مسلم» و «هاني» مطلع كرد؛ آن گاه درباره شرايطي كه امويان در جامعه اسلامي به وجود آورده اند سخن گفت و فرمود:«ألا ترون أن الحق لا يعمل به وأن الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ا... محقا فاني لا أري الموت إلا سعادة ولا الحياة مع الظالمين إلا برما؛ [ياران من!] مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و كسي از انجام باطل رو گردان نيست؟ چنان كه مؤمن حق دارد آرزوي مرگ كند و ديدار پروردگارش را بر زندگي در چنين شرايطي ترجيح دهد. پس بدانيد كه من، مرگ را جز سعادت نمي بينم و برايم زندگي با ستمگران، جز ننگ و عار نيست.»(طبري؛ ج4؛ 305) امام(ع) پس از بيان اين كلمات، به چهره يارانش خيره شد؛ گويي در انتظار بود تا آنها نيز آنچه در دل دارند، بر زبان بياورند. «زهير بن قين» نخستين كسي بود كه برخاست. در حالي كه صدايش از شدت هيجان مي لرزيد، رو به سيدالشهدا(ع) كرد و گفت:« اي فرزند رسول خدا(ص)! ما سخنان شما را شنيديم. به خدا سوگند اگر زندگاني دنيا دائمي بود و ما در آن جاودانه بوديم و جدايي از آن، فقط به سبب ياري شما روي مي داد، ما قيام همراه شما را، بر ماندن در دنيا ترجيح مي داديم.»(همان)
امام حسين(ع) با مهرباني به چهره «زهير» نگريست و براي او دعاي خير كرد. اين آخرين بار نبود كه «زهير» آنچه را در دل داشت، بر زبان مي آورد. شب عاشورا، در واپسين جلسه سيدالشهدا(ع) با يارانش، زماني كه تنها خالص ترين و وفادارترين ياران راه حق در معركه باقي ماندند، «زهير بن قين» برخاست و با صداي مردانه اش خطاب به امام حسين(ع) گفت:« به خدا سوگند، دوست دارم كشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره كشته شوم، تا هزار مرتبه اين گونه كشته شوم و خداوند به اين وسيله، جان شما و جوانان خاندان رسول خدا(ص) را سلامت بدارد.»(مفيد؛ ارشاد؛ ج2؛ 92)
**تا آخرين لحظه حيات ياران سيدالشهدا (ع) نماز صبح عاشورا را به امامت حضرت اقامه كردند؛ آن گاه رزم جامه پوشيدند و امام(ع)، وظيفه هريك از آنها را تعيين فرمود. «زهير بن قين» فرمانده جناح راست سپاه سيدالشهدا(ع) شد. هنوز ساعتي از روز نگذشته بود كه كوفيان جنگ را مغلوبه كردند. آنها از هر سو بر امام(ع) و يارانش هجوم مي آوردند. «شِمر»، فرمانده پياده نظام سپاه كوفه، فرمان داد تا از پشت، به خيمه ها هجوم آوردند. تعدادي از سپاهيان كوفه به سمت خيمه ها رفتند. ناگاه «زهير» و تعدادي از ياران سيدالشهدا(ع)، چون كوهي ميان دشمن و خيمه ها حائل شدند. «زهير» چون شير مي غريد و رجز مي خواند و كسي را ياراي ايستادن در برابر وي نبود. مورخان از 120 نفر نام برده اند كه با ضربات سهمگين «زهير» بر خاك افتادند.
رزم نمايان پسر «قين» تا ظهر ادامه داشت. امام(ع) به نماز ايستاد و «زهير بن قين» در كنار «سعيد بن عبدا...»، به پاسداري از سيدالشهدا(ع) پرداخت. باران تيرهاي كوفيان بر سر نمازگزاران لشكر امام(ع) باريدن گرفت. «سعيد بن عبدا...» با تيري در يك چشم، بر زمين افتاد؛ «زهير» اما، همچنان دليرانه مقاومت مي كرد، در حالي كه نمي توانست دست چپش را به دليل اصابت تير، تكان دهد. او پس از پايان نماز، دوباره به ميدان بازگشت و جانانه جنگيد؛ كوفيان مي شنيدند كه خطاب به سالار شهيدان مي خواند:« الْيَوْمَ نَلْقَي جَدَّكَ النَّبيَّا/ وَحَسَناً وَالْمُرتَضَي عَلِيَّا/وَذَا الْجَنَاحَيْنِ الْفَتَي الْكَمِيَّا؛ امروز جدّ تو را ديدار مي كنيم / و نيز حسن و علي مرتضي را و ذوالجناحين، آن جوانمرد شجاع -جعفر طيار- را.» «زهير» پس از برداشتن زخم هاي بسيار و اصابت تيرهاي دشمن، بر زمين افتاد و به دست دو تن از كوفيان، به نام هاي «كثير بن عبدا... شعبي» و «مهاجر بن اوس» به شهادت رسيد.
در زيارت ناحيه مقدسه درباره «زهير بن قين» آمده است:«السَّلامُ عَلي زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَقَدْ اذنَ لَهُ فِي الانْصِرافِ: لا وَاللَّهِ لا يَكُونُ ذلِكَ ابَداً، اتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسيراً فِي يَد الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِيَ اللَّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ؛ سلام بر زهير بن قين بَجَليّ، كسي كه وقتي حسين(ع) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض كرد: به خدا سوگند، نه! هرگز چنين نخواهد شد. آيا فرزند رسول خدا(ص) را اسير دست دشمنان رها كنم و خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را نياورد.»
*منبع: روزنامه خراسان