بخش 4
بخش سوم: سؤالات و اشکالات هجمة گسترده 1. بلاتکلیفی فرزندان 2. چرایی عدم نیاز به شاهد 3. عدم دوام 4. عدم تشکیل خانواده 5. وجود فرزندان بیپناه 6. عدم تمایز با زنا 7. عدم استقبال از ازدواج موقّت 8. منافات آن با کرامت زن
بخش سوم : سؤالات و اشكالات
(اجتماعي، فرهنگي و شخصيتي)
هجمة گسترده
يكي از موضوعات مهم و بايستة توجه در امر ازدواج موقّت، هجمة تبليغي سنگين، عليه اين حكم شرعي است؛ به طوري كه مخالفان آن از طيفهاي مختلف جامعه ـ از روشنفكران و فمنيستها گرفته تا وهابيان و تندروهاي اهل سنّت ـ ميباشند. اين در حالي است كه كمترين اثر و نوشتهاي را ميتوان از اين گروهها دربارة مضرّات و خطرات زنا و فحشا مشاهده كرد!! گويا از نظر برخي با انجام ازدواج موقت اركان دين وتقوا به لرزه در ميآيد و يا شخصيت و كرامت زن پايمال ميشود!!
اين اشكالات و انتقادها در هنگامهاي صورت ميگيرد كه بايد آن را عصر تباهي اخلاقي، انحطاط جوامع بشري، گسترش و شيوع باور نكردني زنا و همجنسگرايي، ترويج و تبليغ فحشا از رسانههاي مختلف جمعي و عادي و طبيعي جلوه دادن آن دانست!!
اگر واقعاً دربارة مسألة ازدواج موقّت مشكلي
هست، اين كاستي و مشكل در موارد ديگر، با شدّت و گستردگي فراوان وجود دارد و اگر بنا بر رفع اشكال باشد، به طريق اولي بايد آن را ابتدا از موارد شديدتر و گستردهتر زدود!! با اين حال در فرهنگ جامعة ما، بحث ازدواج موقّت به طور بايسته و شايسته، جا نيفتاده است و شايد علّت آن را بايد سوء استفادههاي فراوان از آن، تبليغات گسترده بر عليه آن و عدم نظارت و قانونمند كردن آن دانست!! بازگويي و بازكاوي مؤلّفههاي مثبت، تأثيرگذار و مشكلزداي ازدواج غيردائم ـ آن هم در موارد بايسته ـ ميتواند اين فضاي منفي را تغيير دهد و زمينههاي تحقق اين راه حل ديني را فراهم سازد.
به هر حال در مجامع و نوشتههاي مختلف، اشكالات وشبهات چندي بر اين نوع ازدواج وارد ميشود كه با بررسي برخي از آنها، پاسخهاي مختصر و مفيدي در اينجا ارائه خواهد شد.
1. بلاتكليفي فرزندان
اشكال: اين نوع ازدواج آشيانة نامناسبي براي كودكاني است كه بعداً به وجود ميآيند؛ يعني، ممكن است فرزندان آينده، بيسرپرست و از حمايت پدري مهربان و مادري دلگرم به خانه و آشيانه محروم بمانند.
به عبارت ديگر، ازدواج موقّت سبب ميشود با گذشت زمان، پدران و مادران، فرزندان خود را نشناسند يا برادران و خواهران يكديگر را نشناسند و حتّي امكان ازدواج بين آنها وجود دارد!
پــاسخ:
فرزنداني كه ثمره چنين ازدواجي هستند، هيچگونه تفاوتي با فرزندان ازدواج دائم ندارند و مشمول تمامي حمايتهاي شرعي و قانوني فرزند عادي خواهند بود؛ به ويژه با ثبت مشخصات مرد و زن در دفاتر مخصوص و تنظيم عقدنامه، نه بلاتكليفي براي چنين فرزنداني پيش ميآيد و نه سرگرداني.
اصولاً يكي از تفاوتهاي ازدواج موقّت و ازدواج دائم، مربوط به توليد نسل است. در ازدواج دائم، هيچ يك از زوجين بدون جلب رضايت ديگري، نميتواند از زير بار تناسل شانه خالي كند؛ برخلاف ازدواج غير دائم كه هر دو طرف آزادند. در ازدواج موقّت، زن نبايد مانع بهرهمندي مرد شود؛ ولي ميتواند بدون آنكه لطمهاي به بهرهمندي مرد وارد آيد، مانع حاملگي
خود شود و اين موضوع با وسايل جلوگيري از آبستني، امروز كاملاً حل شده است.
جاي تعجّب است كه چرا با وجود تعداد كثيري از فرزندان زنا ـ به خصوص در كشورهاي اروپايي و غربي ـ برخي وجود چنين كودكاني را مشكلي براي بلاتكليفي و سرگرداني آنها نميدانند!! اما فرزندان ازدواج موقّت كه همه چيز آنان روشن است (پدر، مادر، شرايط ازدواج آنان) و هم حريم زوجيت در آن كاملاً معلوم است و از نطفة پاك و در رحم پاكي به وجود آمدهاند، اسباب فكر و موجب دغدغه خاطر برخي شدهاند!!
به هر حال از نظر عاطفي، فرقي ميان فرزند زوجة دائم با زوجة موقّت نيست و اگر فرضاً پدر و مادر از وظيفة خود امتناع كنند، قانون آنها را مكلّف و مجبور ميكند؛ همانگونه كه در صورت وقوع طلاق، قانون مداخله ميكند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان ميگردد.(1)
مشكل نشناختن فرزندان نيز ناشي از سهلانگاري و بيتوجهي برخي از پدران و مادران و عدم رعايت كامل الزامات شرعي وقانوني است. هرگاه آنان مسائل مربوط به زندگي زناشويي خود را ـ خواه دائم باشد يا موقّت ـ با دقّت ضبط و ثبت نمايند (با خصور در دفاتر رسمي ازدواج) مشكل خاصي بروز نخواهد كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: سؤالات ما، ص 698 ـ 699.
2. چرايي عدم نياز به شاهد
اشكال: در ازدواج موقّت نياز به گواه و شاهد نيست و اين برخلاف مصلحت و حكمت است!
پــاسخ:
عدم نياز به شاهد در ازدواج ـ بر خلاف ضرورت آن در طلاق ـ نوعي آسانگيري در ازدواج، به خصوص نكاح موقّت است، تا بدين وسيله جلوي گسترش فحشا و منكرات گرفته شود و زن ومرد از افتادن در دام زنا حفظ گردند.
برخي به دلايلي، دسترسي به شاهد ندارند و يا نميخواهند ديگران را مطلع سازند؛ در اين حالت اگر در ازدواج موقّت وجود شاهد ضروري بود، آنان به طرف رابطة نامشروع كشيده شده و مرتكب معصيت ميگشتند.
اصل در ازدواج موقّت، جلوگيري از زنا و رابطة نامشروع و غير اخلاقي است و زن و مرد با اين نوع ازدواج، خود را از ورطة گناه و فساد دور ميسازند و احساس غرق شدن در لجنزار تباهي اخلاقي ندارند. در حالي كه عدهاي از مردم با اندك گناهي خود را كاملاً از محدودة دين و آموزههاي اخلاقي خارج ميسازند و در گرداب معصيت غرق ميشوند.
حتّي گاهي ممكن است زن ومرد در جايي باشند كه احتمال به حرام افتادن آنها وجود دارد؛ آنان
ميتوانند با اذن و نظارت وليّ دختر، ازدواج موقت كنند و خود را از آلودگي به گناه مصون دارند.
شرط دو شاهد در اين گونه موارد، موجب مفسده و به گناه افتادن آنان ميگردد و اين مورد رضايتِ شرع نيست.
قضيه در طلاق برعكس است و وجود دو شاهد، براي جلوگيري از تصميمگيريهاي سريع و پرخاشگرانه و جدايي از روي فشار عصبي و ناراحتيهاي موردي است. در صورت آسان بودن طلاق (بدون نياز به شاهد)، شوهر ميتوانست به راحتي و با يك فشار عصبي، زن خود را طلاق دهد و كانون گرم خانواده را به سرعت از هم بپاشد.
اما به جهت ضرورت شاهد در طلاق، شخص مجبوراست به دنبال يافتن شاهد باشد و در اين مدت ممكن است عصبانيت و ناراحتي او فروكش كند و از اين عمل ناشايست، دست بردارد. حتي در صورت يافتن شاهدان عادل، آنان او را نصيحت و اندرز كنند و از اين اقدام منصرف سازند.
3. عدم دوام
اشكال: پاية ازدواج بايد بر دوام باشد؛ زوجين از اوّل كه پيمان زناشويي ميبندند، بايد خود را براي هميشه متعلق به يكديگر بدانند و تصوّر جدايي در ذهن آنها خطور نكند. بر اين اساس ازدواج موقّت، نميتواند پيمان استواري ميان زوجين باشد!
پــاسخ:
اينكه پاية ازدواج بايد بر دوام و پايداري باشد، مطلب درستي است؛ ولي اين ايراد آن زمان وارد است كه بخواهيم ازدواج موقّت را جانشين ازدواج دائم كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نماييم. بدون شك هنگامي كه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبت به يكديگر پيدا كردهاند و تصميم دارند براي هميشه متعلّق به يكديگر باشند، پيمان ازدواج دائم ميبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشريع شده است كه ازدواج دائم، به تنهايي نميتواند در همة شرايط و احوال، احتياجات بشر را رفع بكند و انحصار به ازدواج دائم، مستلزم اين بوده كه افراد يا به رهبانيت موقّت مكلّف گردند و يا در ورطة كمونيسم جنسي غرق شوند.
بديهي است هيچ پسر و دختري آنجا كه برايش زمينة يك زناشويي دائم و هميشگي فراهم است، خود را با يك امر موقّتي سرگرم نميكند.
4. عدم تشكيل خانواده
اشكال: هدف از ازدواج تشكيل خانواده و توليد نسل است؛ اين هدف در ازدواج دائم حاصل ميگردد؛ نه ازدواج موقّت كه هدف از آن، ارضاي غريزة جنسي است!
پــاسخ:
شكّي نيست كه يكي از اهداف حكيمانة ازدواج، توليد نسل و تشكيل نهاد خانواده است؛ ولي اين يگانه هدف ازدواج محسوب نميشود. ارضاي غريزة جنسي از طريق مشروع و جلوگيري از انحراف و فساد در جامعة بشري و تأمين بهداشت روان و سلامت اخلاقي نيز از اهداف مهم ازدواج موقّت است. هرگاه شرايط ازدواج دائم فراهم نباشد، ازدواج موقّت يگانه راه معقول و مشروع آن خواهد بود. علاوه بر اين چه بسا افرادي كه به انگيزة توالد و تناسل اقدام به ازدواج موقّت ميكنند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 503 و 504.
5. وجود فرزندان بيپناه
اشكال: ازدواج موقّت سبب به وجود آمدن فرزنداني ميشود كه از پناهگاه امن خانواده محروم بوده و در نتيجه به خيل فرزندان ولگرد و بيپناه ميپيوندند و سرانجام دست به بزهكاري و انحراف ميزنند!
پــاسخ:
اگرچه در ازدواج موقّت زاد و ولد ممنوع نيست؛ ولي تفاوت آن با ازدواج دائم اين است كه مرد و زن، بدون رضايت ديگري، ميتوانند از آن جلوگيري كنند. اين حكم ويژه، راه مناسبي براي جلوگيري از مشكلي است كه مطرح شده است. علاوه بر اين آنچه منشأ پديد آمدن نابسامانيهاي اجتماعي و اخلاقي در مورد فرزندان بيپناه است، مسئوليت ناپذيري والدين است و در اينباره فرقي ميان ازدواج دائم و موقّت نيست.
6. عدم تمايز با زنا
اشكال: گاهي از سوي مخالفان اين اشكال مطرح ميشود كه ازدواج موقّت، تفاوتي با زنا (فحشا) ندارد!
پــاسخ:
وقتي اينان اين مطلب نادرست را مطرح ميكنند، به نظر ميرسد نه تصوّر درست و صحيحي از فحشا دارند و نه از ازدواج موقّت.
اين اشكال، هيچ مبناي علمي و استدلالي ندارد. حتي اگر كسي بگويد حكم ازدواج موقّت نسخ شده است; در اين صورت مفهوم اين سخن آن است كه شارع مقدّس، ابتدا زنا را مباح دانسته و سپس آن را تحريم كرده است! اين ديدگاهي است كه هيچ مسلماني حاضر به پذيرش آن نيست!
به هر حال بعضي از تفاوتهاي ازدواج موقّت با زنا عبارت است از:
1. ازدواج موقّت، يك نوع ازدواج است؛ همانطور كه ازدواج دائم نوع ديگري از ازدواج است و هر دو شرايط و احكام خاص خود را دارند؛ اما زنا بدون توجه به اين شرايط صورت ميگيرد.
2. در ازدواج موقّت، نسبت به دختر باكره، اجازة پدر و يا جد پدري او لازم است؛ در نتيجه اين كار با اطلاع خانواده و به دور از احساسات و پنهان كاريها صورت ميگيرد.
3. در ازدواج موقّت، مرد مسئوليتپذير است و توابع اين ارتباط را از جهت فرزنددار شدن احتمالي ميپذيرد؛ در حالي كه در عمل نامشروع زنا، اين امر وجود ندارد.
4. در ازدواج موقّت، روابط بر اساس ضوابط شكل ميگيرد و ارضاي جنسي به صورتي نظاممند و قانوني، پاسخ داده ميشود؛ در حالي كه در زنا ضابطهاي وجود ندارد و غير قانوني است.
5. در ازدواج موقّت، مهر بايد معين و پرداخت شود؛ ولي در زنا مرد ميتواند بدون تعيين و پرداخت چيزي، مرتكب عمل فحشا و گناه شود.
6. ازدواج موقّت، رضايت زن، شرط اصلي است؛ ولي مرد ميتواند زني را مجبور به زنا كند!!
7. در ازدواج موقّت، اگر فرزندي متولّد شد، حلال زاده است; ولي فرزندي كه از زنا به دنيا ميآيد، حرامزاده است و از نظر شرع احكام خاصي بر او مترتّب ميشود.
8. در ازدواج موقّت، پس از پايان زمان مقرّر، زن ومرد به هم نامحرم ميشوند؛ ولي در زنا زن و مرد تا زماني كه عقد نخواندهاند، نامحرم هستند و ارتباطشان حرمت شديد شرعي دارد.
9. در ازدواج موقّت، صيغة عقد به طور شرعي، بين زن ومرد جاري ميشود كه نشاندهندة تسليم بودن آنان در برابر خداوند است؛ اما در زنا همة امور بر
اساس هوسراني، نافرماني و معصيت است و صيغة عقدي اجرا نميشود!!
10. در ازدواج موقّت، در صورتي كه نزديكي صورت بگيرد، پس از تمام شدن مدّت، زن بايد 45 روز و يا به اندازة دو حيض كامل، عدّه نگه دارد (و از ازدواج با مردان ديگر بپرهيزد)؛ اما در زنا، چنين نيست و ارتباط نامشروع ممكن است بارها اتفاق بيفتد!
11. ازدواج موقّت در بعضي موارد، زمينه ساز ازدواج دائم ميشود؛ اما يك مرد حاضر نميشود با زني كه زنا كرده است، پيمان وفاداري ببندد و برعكس.
12. گاهي ازدواج موقّت باعث ميشود، انسان از افتادن در ورطة گناه نجات يابد و يا هيچ وقت احساس غرق شدن در معصيت را نداشته باشد; اما كسي كه زنا ميكند، زشتي گناه از چشم او ميافتد و نفس او براي پذيرش گناهان ديگر نيز آماده ميشود و... .
بر اين اساس است كه از امام علي (ع) نقل شده است: «اگر خليفة دوم ازدواج موقّت را حرام نكرده بود، جز بدبختترين انسانها، كسي مرتكب زنا نميشد».
البته ميتوان گفت كه ازدواج موقّت، امري شرعي و ديني است كه گاهي مورد سوء استفادة افراد فرومايه و شهوتران قرار ميگيرد و البته اگر آنان از طريق ازدواج موقّت نميتوانستند به كام خود برسند، به يقين
از همان راه زنا و فحشا وارد ميشدند و اين تنها سرپوش بر اقدامات گناهآلود آنان است!!
از طرفي بايد بدانيم دنيا پر از مسائل مثبتي است كه مورد سوء استفادة افراد پست و قانونگريز قرار ميگيرد كه راه حل اين موارد، تحريم آن مسائل نيست; بلكه براي حل آن، بايد راهكارهايي پيدا كرد تا بين اين مسائل و بين سوء استفاده ازآن، فاصله ايجاد شود. از اين رو، حاكم اسلامي ميتواند، براي جلوگيري از سوء استفادة فرومايگان از اين حكم شرعي، شرايطي در تأييد و كنترل ازدواج موقّت تصويب كند.
7. عدم استقبال از ازدواج موقّت
اشكال: ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني كه شيعه مذهب ميباشند، استقبال نشده است و آن را نوعي تحقير براي خود دانستهاند؛ پس افكار عمومي خود مردم شيعه نيز آن را طرد ميكند!
پــاسخ:
اولاً، ارجح بودن ازدواج دائم، بر ازدواج موقّت قابل انكار نيست و هر مقداري كه ممكن است و شرايط ازدواج دائم موجود است، نيازي به ازدواج موقّت نميباشد. انتظار نيست از ازدواج موقّت به اندازة ازدواج دائم استقبال شود (و اين مطلوب است) و در صورتي كه فلسفة ازدواج موقّت، عدم آمادگي يا عدم امكان طرفين يا يك طرف براي ازدواج دائم است، انتظار غلبة ازدواج موقّت به دائم، انتظار غلطي است.
ثانياً، ازدواج موقّت، از يك طرف براي تسهيل امور عامّة مردم است و از طرف ديگر كساني كه قادر به ازدواج دائم نيستند، مبتلاي فحشا و منكر نشوند.
زماني كه رژيم طاغوتي گذشته، جلوي فحشا و منكر را نگرفت و بلكه به آن دامن زد، كمونيسم جنسي، به جاي ازدواج موقّت نشست و فحشا و منكرات شيوع يافت؛ چه انتظاري از عدم منفوريت متعه هست؟!
وقتي كه جلوي زنا و معاشرت دختران و پسران
گرفته نشد و تقوا و خوف از عذاب الهي در جامعه حاكم نگرديد، چسان به مسائل شرعي اهميت داده شود؟!
ثالثاً، وقتي كه رشد فكري جامعه و دولت، از فلسفة جعل يك حكم از احكام و يا حقّي از حقوق غفلت كرده، نبايد انتظار اجراي عدل الهي را ـ كه در احكام و حقوق، مطابق مصالح جامعه است ـ داشت.(1)
8. منافات آن با كرامت زن
اشكال: ازدواج موقّت، با كرامت و شرافت زن منافات دارد؛ زيرا نوعي اجير كردن او است!
پــاسخ:
ازدواج موقّت، از نظر ماهيّت با ازدواج دائم تفاوتي ندارد و آنچه زن از مرد ميگيرد، مهريه به شمار ميرود. عقد ازدواج، اعم از دائم و موقّت نوعي دادوستد مالي نيست؛ بلكه پيماني است مقدس كه بر اساس انگيزهاي معقول و مشروع ميان زن و شوهر برقرار ميشود و پرداخت مهريه از احكام شرعي آن است.
شگفتآور است افرادي كه اين ايراد را بر ازدواج موقّت ميگيرند، بهرهكشيهاي شيطاني و شهوانياي كه در دنياي جديد از زن ميشود را، از مظاهر تمدن و انسانيت ميشمارند!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، ص 55.
بر اين اساس، ازدواج موقّت، چه ربطي به اجاره و كرايه دارد؟ آيا محدوديت مدّت ازدواج، موجب ميشود كه صورت ازدواج، از عنوان ازدواج، خارج شود و شكل و عنوان اجاره و كرايه به خود گيرد؟!
وقتي كه در ازدواج دائم و موقّت، طرفين (با يك مهر معين) به توافق رسيدند; چنانچه از لفظ اجاره، يا كرايه و يا هبه استفاده كنند، ازدواج آنها باطل است و اگر در موقّت، وقت و مدّت زمان را نگويند، ازدواج آنها تبديل به ازدواج دائم ميشود.
بر اين اساس، به نظر فقهاي اسلام، لفظ ازدواج در موقّت و دائم، بايد به لفظ مخصوص نكاح و ازدواج يا تمتّع باشد و نيز عقد ازدواج دائم و موقّت هر دو با لفظ مخصوص جاري گردد و... در هر حال هر دو ازدواج هستند و كرايهاي در كار نيست.
در نهايت به قول علامة شهيد مرتضي مطهري=: اگر ميخواهيد زن كرايهاي را بشناسيد و اگر ميخواهيد بردگي زن را ببينيد، به اروپا و آمريكا سفر كنيد و سري به كمپانيهاي فيلمبرداري بزنيد تا ببينيد چگونه كمپانيهاي مزبور، حركات زن، ژستهاي زن، اطوار زنانة زن و هنرهاي جنسي زن را در معرض نمايش ميگذارند و از مبالغي كه از تماشا كننده ميگيرند، دلار بخور و نميري هم به زن بدبخت ميدهند و جيب خودشان را از اين راه پر ميكنند و...