بخش 2
بخش اول : وهابیت و توحید نظری توحید نظری از نگاه وهّابیّت 1- فوقیّت برای خداوند! 2- خداوند بر عرش قرار دارد 3- نزول و صعود خداوند! 4- کرسیهای گوناگون برای خدا! ه - خداوند در میان ابرهای ضخیم! 6- قرار گرفتن خداوند در برابر نمازگزار! 7- فرود آمدن خداوند به آسمان زمین! دیدن خداوند با چشم و با چهرههای متفاوت! روایات در عدم رؤیت
بخش اول
وهابيت و توحيد نظري
توحيد نظري از نگاه وهّابيّت
« توحيد از ديدگاه وهابيّت » ، در دو بخش مورد بررسي و ارزيابي قرار ميگيرد :
توحيد نظري : توحيد در صفات خبري ؛
توحيد عملي : توحيد در عبادت .
در بخش نخست ، وهابيان معتقدند آنچه در تعدادي از آيات قرآن ، دربارة صفات خداوند آمده ، بايد به ظاهر آن توجه نمود و از تأويل آن دوري گزيد ، بنابراين به گونهاي اين اوصاف را تعريف ميكنند كه لازمة آن ، جسمانيّت و محدوديّت براي خداوند بزرگ ميباشد .
گرچه تلاش ميكنند خداوند را به گونهاي معرفي نمايند كه از تشبيه به مخلوقات منزّه و پاك باشد ، اما ناخود آگاه ، در تشبيه و جسمانيّت خداوند گرفتار شدهاند .
براي روشن شدن ديدگاه آنان ، به گفتار ابن تيميّه و هممشربان او ، بدون تعصّب ميپردازيم تا خوانندگان عزيز ، به داوري صحيح بنشينند .
1- فوقيّت براي خداوند !
يكي از عقايد اين فرقه در توحيد صفاتي خداوند كه به گونههاي گوناگون در عقايد وهابيّت تبلور يافته و در آثار بزرگان و رهبران اين مذهب منعكس گرديده ، آن است كه خداوند ، در جهت و مكان قرار دارد .
آنان معتقدند خداوند از نظر فيزيكي و خارجي ، در جهت فوق و بالا قرار دارد . آنها اين عقيده را امري ضروري و فطري ميدانند .
ابن تيميّه كه ديدگاههاي او ، ريشه و اصل اساسي وهابيّت ميباشد ، چگونگي اين فوقيت را اينگونه بيان ميكند :
« هوا فوق زمين است ، ابر فوق هوا است ، آسمانها فوق ابرها و زمين است و عرش ، فوق آسمانها است و خداوند فوق همة اينها قرار دارد . » ( 1 )
همچنين ميگويد :
« اين اعتقاد ، با عقل و فطرت سازگار ميباشد . » ( 2 )
وي در مقام تأكيد اين مطلب ميگويد :
« كساني كه قائل به ديدن خدا ميباشند ولي براي خدا جهت فوقيّت را ثابت نميدانند ، گفتة آنها به حكم ضروري عقل معلوم الفساد است . » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . منهاج السنّة ، ج1 ، ص263 ؛ كتاب التوحيد ، ص149
2 . كتاب التوحيد ، ص 219 .
3 . همان ص 217 .
نقد :
ما داوري را به عهدة خواننده ميگذاريم و تنها به چند پرسش اكتفا ميكنيم :
ادّعاي ايشان بر اين كه « عقيدة به فوقيّت براي خداوند ، نظري و عقلي است » ؛ مقصود چه نوع فوقيّت است ؟
اگر مقصود فوقيّت مادي باشد ، مانند اين كه ابرها و آسمان در بالاي موجودات قرار دارند ؛ در اين صورت آيا مسألة جسمانيّت ؛ مكانيّت و خالي بودن مكانهاي ديگر ، براي خداوند ثابت نميشود ؟
آيا اين عقيده ، مخالف صريح آياتي نيست كه ميفرمايد :
( فاطِرُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَمِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصير ) ( 1 )
( وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ ) ( 2 )
( وَهُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ ) ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شوري : 11 . " آفريدگار آسمانها و زمين است . براي شما ، هم از شما ، همسراني بيافريد . و نيز براي چارپايان جفتهايي پديد آورد . با آفرينش همسران ، بر شمارتان ميافزايد . هيچ چيز همانند او نيست و اوست كه شنوا و بيناست"
2 . بقره : 115 " مشرق و مغرب از آن خداست . پس به هر جاي كه رو كنيد ، همان جا رو به خداست . خدا فراخرحمت و داناست"
3 . حديد : 4 . "و او با شما است ، هر جا كه باشيد . "
هر چند در قرآن ، كلمة « فوق » در مورد حضرت حق به كار رفته است كه مقصود ، معناي كنايي آن است ، نه معناي ظاهري كه لازمهاش جسمانيّت و مكانيّت ميباشد .
كسانيكه عقيده دارند ميتوان در قيامت خداوند را بدون آنكه در جهت و مكاني خاص قرار داشته باشد ، ديد ( ديدگاه اشاعره ) ، براي فرار از قول به جسمانيّت خداوند ، ملتزم شدهاند كه خداوند ، جهت و مكان ندارد .
اين سخن ، از نظر ما قابل قبول نيست ؛ زيرا لازمة ديدن ، جهت و مكان داشتن است و بدون داشتن جهت ، رؤيت ممكن نيست .
هر چند ابن تيميّه نيز بر اشاعره اشكال ميكند ؛ امّا ما هم نظر اشاعره و ابن تيميّه ، هر دو را مورد نقد علمي قرار ميدهيم .
2- خداوند بر عرش قرار دارد
در قرآن كريم ، بارها به استواي بر عرش اشاره شده است كه به مواردي از آن اشاره ميكنيم :
( ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ ) ( 1 )
( ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ) ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف : 54 . " . . . سپس به تدبير جهان هستي پرداخت با ( پرده تاريك ) شب ، روز را ميپوشاند و شب به دنبال روز . "
2 . يونس : 3 . " . . سپس بر تخت ( قدرت ) قرار گرفت ، و به تدبير كار ( جهان ) پرداخت . . "
( ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ ) ( 1 )
( ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ ) ( 2 )
( الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي ) ( 3 )
« استواي بر عرش » ، كنايه از اين است كه فرمانروايي و مديريت او ، همة عالم را فرا گرفته ، و زمام تدبير امور همة عالم به دست او است .
اين معنا دربارة خداوند متعال ، آن گونه كه شايستة ساحت كبريايي و قدس او باشد ، عبارت از ظهور سلطنت حق بر عالم ، و استقرار ملكش بر اشيا ، به تدبير امور و اصلاح شؤون آنها است .
بنابراين استواي حق عزّ و جلّ بر عرش ، مستلزم اين است كه ملك او بر همة اشيا احاطه داشته و تدبيرش بر اشيا ، چه آسماني و چه زميني ، چه خرد و چه كلان ، چه مهم و چه ناچيز ، گسترده باشد . در نتيجه خداوند متعال ربّ هر چيز و يگانة در ربوبيت است ، چون مقصود از ربّ ، جز مالك و مدبّر ، چيز ديگري نيست ، به همين جهت پس از بيان « استواي بر عرش » ، داستان ملكيّت او بر هر چيز و علمش به هر چيز را بيان داشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سجده : 4 " . . سپس بر عرش ( قدرت ) قرار گرفت ، هيچ سرپرست و شفاعت كنندهاي براي شما جز او نيست . . "
2 . حديد : 4 . "سپس بر تخت قدرت قرار گرفت ( و به تدبير جهان پرداخت ) آنچه را در زمين فرو ميرود ، ميداند . "
3 . طه : 5 . "همان بخشندهاي كه بر عرش مسلّط است"
كه بيان اين مطلب ، خود جنبة تعليل و احتجاج براي « استواي بر عرش » است .
معلوم است « رحمان » كه مبالغة در رحمت و عبارت از افاضة به ايجاد و تدبير است و صيغة مبالغه ، معناي كثرت را ميرساند ، با استوا مناسبتر است ، تا مثلاً رحيم يا ديگر اسما و صفات او ، بنابراين بين همة آنها ، « رحمان » را نام برد . ( 1 )
وهابيها براي عرش خداوند ، شكل و شمايل خاصي ساختهاند . آنان پنداشتهاند خداوند داراي وزن سنگيني است و عرش او به علت سنگيني خدا به صدا درميآيد ! ابن تيميّه ، مقتداي وهابيان ، در كتابهاي گوناگون خود چنين ميگويد :
« خداي سبحان در بالاي عرش قرار دارد و عرش او هم شبيه قبّهاي است كه در بالاي آسمانها قرار گرفته است و عرش ، به علت سنگيني خدا ، مانند جهاز شتر در اثر سنگيني راكب ، به صدا درميآيد ! ! » ( 2 )
ابن قيّم جوزي ، شاگرد و مبلّغ عقايد ابن تيميّه و نيز سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب ميگويند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الميزان ، ج 14 ، ص 166
2 . ابن تيميّه ، ج 5 ، ص137 و151و580 ؛ ج 6 ، ص556 و 588 ؛ ج16 ، ص437 ؛ بيان تلبيس الجهميه في تأسيس بدعهم الكلامية ، ج1 ، ص569 و 571 ، مكة المكرمة ، مطبعة الحكومة ، 1392ق ؛ تعارض العقل و النقل ، ج 7 ، ص4 .
« عرش خداوند كه ضخامت آن به اندازة فاصلة ميان دو آسمان است ، بر پشت هشت قوچي قرار دارد كه فاصلة ناخن تا زانوي آنها نيز به اندازة فاصلة ميان دو آسمان است . اين قوچها روي دريايي قرار دارند كه عمق آن ، به اندازة فاصلة دو آسمان است و دريا بر روي آسمان هفتم قرار گرفته است » ( 1 ) ! !
نقد :
آيا توصيفي كه وهابيان براي عرش خدا نمودهاند ( علاوه بر اين كه از جهتهاي گوناگون با موازين شرعي و عقلي منافات دارد و جز گزافهگويي چيزي نميتواند باشد ) خداوند را نيازمند به عرش ضخيم ، هشت قوچ كذايي ، درياي عميق و آسمان هفتم نميكند ؟
وهابيان عرش خداوند را آنگونه توصيف ميكنند كه اگر يكي از پايههاي عرش نباشد ، عرش خدا فرو ريخته و خداوند از آن ، به سوي زمين سقوط خواهد نمود ! ! در حالي كه اعتقاد به غنا و بينيازي خدا نسبت به هر چيزي ، از امور ضروري دين به شمار ميآيد و آيات گوناگون قرآن كريم ، گواه بر اين مطلب ميباشد :
( وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَليمٌ ) ( 2 ) ؛ « خداوند بي نياز و بردبار است . »
( وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ) ( 3 ) ؛ « خداوند بي نياز و شايستة ستايش است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . توضيح المقاصد و تصحيح العقايد ، ج1 ، ص 419 و 520 ؛ اجتماع الجيوش الاسلاميّه ، ج1 ، ص50 ، شرح كتاب التوحيد ، ج ا ، ص 677 .
2 . بقره : 263
3 . همان : 267
( مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين ) ( 1 ) ؛ « خداوند از همة جهانيان بي نياز است . »
افزون بر اينها ، اين مطالب مستلزم اثبات ازليّت و ابديّت براي قوچهاي هشتگانه ، دريا و امور ديگري است كه در قوام عرش دخالت دارند !
3- نزول و صعود خداوند !
مطلب ديگري كه در حوزة مكان خدا ، از عقايد انحرافي وهابيّت به حساب ميآيد ، اين است كه بنا بر عقيدة وهابيان ، خداوند مانند انسانها و ديگر حيوانات ، از محلي به محل ديگر حركت ميكند .
ابن تيميّه و ابن قيّم جوزي كه از استوانههاي فرقة وهابيّت هستند ، خداوند را به سلاطين تشبيه نموده و ميگويند : در روز جمعه ، از روزهاي آخرت ، خداوند از عرش پايين ميآيد و بر كرسي مينشيند . كرسي خداوند ، در ميان منبرهايي از نور قرار ميگيرد و پيامبران بر اين منبرها مينشينند . كرسيهايي از طلا ، اين منبرها را احاطه نمودهاند و شهيدان و صدّيقان بر آن مينشينند و پس از برگزاري جلسة مفصّل و گفتوگو با اعضاي جلسه ، خداوند از كرسي بلند ميشود و با ترك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران : 97
جلسه ، به سوي عرش خود بالا ميرود( 1 ) ! !
نقد :
آيا غير از اين است كه وهابيون با بيان اين مطالب غير معقول ، مقام و ذات الهي را كه از هر گونه شائبة مكاني و مادي منزّه وپاك ميباشد تنزّل داده و پنداشتهاند خداوند هم مانند پادشاهان ، داراي تشريفات و زندگي پر زرق و برق مادي ميباشد ؟ و با بندگان خود ، جلساتي براي سامان دادن امور انجام ميدهد ؟
4- كرسيهاي گوناگون براي خدا !
بر مبناي مذهب وهابيّت ، كرسيهاي متعدّدي در فضاهاي مختلف براي خدا در نظر گرفته شده است . ابن قيّم ميگويد : براي خداوند در هر آسمان ، يك كرسي وجود دارد ، هنگامي كه به آسمان دنيا نزول ميكند ، روي كرسي مختص به آسمان دنيا مينشيند و ميگويد : « آيا استغفار كنندهاي هست تا او را ببخشم . . . » و تا صبح در آنجا ميماند و هنگام صبح ، كرسي آسمان دنيا را ترك ميكند ، بالا ميرود و بر كرسي ديگري مينشيند2 !
ابن تيميّه و ابن قيّم ، دربارة كيفيت نشستن خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجموع الفتاوي ، ج5 ، ص55 ، زادالمعاد في هدي خير العباد ، ج1 ، ص 369-370 ؛ اجتماع الجيوش الاسلامية ، ج1 ، ص51 ؛ توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، ج1 ، ص 426و ج 2 ، ص 585 ؛ حادي الارواح ، ج1 ، ص 218 و روضة المحبين ، ج 1 ، ص 433
2 . اجتماع الجيوش الاسلامية ، ج1 ، ص55
بر كرسي ميگويند :
« استوا ، به معناي مجرّد استيلا نيست ؛ بلكه به معناي نشستن بر كرسي پادشاهي ميباشد . . . استواي خدا بر كرسي ، مانند استواي بشر بن مروان بر كرسي سلطنت است ، زماني كه عراق را فتح نمود . » ( 1 )
حاجي خليفه در « كشف الظنون » ، از كتاب « العرش » ابن تيميّه نقل ميكند :
« خداوند بر كرسي مينشيند و محلي را براي نشستن رسول خدا در كنار خودش خالي ميگذارد ! »
نقد :
آيا اينگونه عقايد ، انحراف آشكار از مباني دين مبين اسلام محسوب نميگردد ؟ چرا بايد خداوند متعال را مانند انساني تلقّي نمود كه در هر آسمان ، به داشتن يك كرسي نيازمند است و هميشه براي نشستن بر اين كرسيها ، ميان آسمانها در گشت و گذار باشد !
آيا اين عقيده ، عجز خداوند در برقرار كردن رابطه با بندگانش را ثابت نميكند ؟
آيا خداوند ، قدرت و توانايي ارتباط با بندگان ، بدون قرار گرفتن در آسمان دنيا را ندارد ؟ و نميتواند پيام خود را به استغفار كنندگان برساند ؟
آيا آن گونه كه ابن تيميّه استيلا را معنا كرده و حتّي جايي را براي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كنار او فرض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير كبير ، ج6 ، ص385 ؛ مجموع الفتاوي ، ج 16 ، ص397 و توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، ج2 ، ص31
كرده ، لازمهاش اين نيست كه خداوند ، جسم محدودي متناسب با وسعت كرسي و همسان با وجود پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باشد كه هر دو با هم در يك كرسي جا ميگيرند ! ! ؟
5 ــ خداوند در ميان ابرهاي ضخيم !
ابنتيميّه و ابن قيّم معتقدند كه خداوند قبل از اينكه موجودات عالم را بيافريند ، بين ابر ضخيمي قرار داشت كه نه در زير آن هوا بود و نه بالاي آن و در عالم ، هيچ موجودي نبود و عرش خدا بر روي آب قرار داشت1 !
نقد :
آيا براي يك مسلمان آشنا به آموزههاي اسلامي ، قابل پذيرش است كه خداوند قادر متعال چون موجود عاجزي تلقّي شود كه در بين ابرهاي ضخيم محصور و ابر بر ايشان احاطه داشته باشد ؟ در حالي كه به ضرورت دين اسلام ، هيچ چيزي نميتواند محيط بر خدا باشد ؛ بلكه خداوند محيط بر همة مخلوقات و جهان هستي است .
در اين سخن ، تناقضي آشكار وجود دارد ؛ زيرا از سويي گفته شده : خداوند قبل از اين كه چيزي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجموع الفتاوي الكبري ، ج3 ، ص140 و ج5 ، ص107و ج6 ، ص576 ؛ الرد علي المنطقيين ، ص515 ؛ الردّ علي البكري ، ج1 ، ص141 ؛ العقيدة الواسطيه ، ج1 ، ص22 و توضيحالمقاصد و تصحيح القواعد ، ج2 ، ص306
بيافريند ، بين ابر ضخيم قرار داشته ، و از سوي ديگر ، ابر ، مخلوق خداست و بنابراين سخن ، قبل از وجود خدا آفريده شده ! ! مگر اين كه مخلوقيّت ابر انكار گردد كه منافات داشتن اين سخن با مباني اسلام ، آشكارتر از آن است كه بيان شود .
6- قرار گرفتن خداوند در برابر نماز گزار !
وهابيها معتقدند خداوند هنگام نماز ، در برابر هر نمازگزاري قرار ميگيرد ! لذا ميگويند : نماز گزار نبايد آب دهانش را به سوي قبله بياندازد ، چون خداوند در مقابل او قرار ميگيرد و اين عمل ، باعث اذيّت و آزار خدا ميشود1 !
نقد :
مگر در غير از نماز ، خداوند در برابر انسان قرار ندارد ؟ آيا خداوند تنها هنگام نماز حضور مييابد ؟ !
آيا اين عقيده ، مستلزم تجسيم ، تشبيه و تحيّز خدا نميباشد ؟ آيا اين گونه عقايد ، ميتواند در چارچوپ دين مقدس اسلام ، كوچكترين جايگاهي داشته باشد ؟
7- فرود آمدن خداوند به آسمان زمين !
وهابيّت ادّعا ميكنند ، خداوند متعال هر شب به آسمان زمين فرود ميآيد و در شب عرفه ، به زمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجموع الفتاوي الكبري ، ج3 ، ص140 ، ج5 ، ص107و ج6 ، ص576 ؛ الردّ علي المنطقيين ، ص515 ؛ الردّ علي البكري ، ج1 ، ص141 ؛ العقيدة الواسطيه ، ج1 ، ص22 و توضيحالمقاصد و تصحيح القواعد ، ج2 ، ص306
نزديكتر ميگردد تا دعاي بندگان خود را از نزديك اجابت نمايد ! خداوند پس از قرار گرفتن در آسمان زمين ندا ميدهد : آيا كسي هست مرا بخواند و من او را اجابت كنم1 !
ابن بطوطه ، جهانگرد معروف مراكشي ، در سفرنامهاش مينويسد :
« ابن تيميّه را بر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه ميكرد و ميگفت : خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد ، همانگونه كه من اكنون فرود ميآيم ، سپس يك پله از منبر پايين آمد . . . اين گفتة او مورد اعتراض ابن زهرا ، فقيه مالكي حاضر در مجلس قرار گرفت ؛ ولي مردم از پاي منبر برخاستند و ابن زهرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند و از طرف قاضي حنبلي نيز مورد تنبيه قرار گرفت ، امّا عمل قاضي حنبلي ، باعث اعتراض فقها و قضات شافعي و مالكي دمشق شد . بنابراين موضوع را به حاكم اطلاع دادند و او هم به ملك ناصر گزارش داد و ابن تيميّه ، به دستور وي زنداني شد . » ( 2 )
همچنين ابوزهره ميگويد :
« ابن تيميّه همچنان اين معنا را تكرار و تأكيد ميكرد كه خداوند فرود ميآيد و در بالا و پايين وجود دارد . » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 منهاج السنّة ، ج1 ، ص262 ؛ العقيدة الاصفهانيه ، ص50 ؛ درء التعارض ، ج2 ، ص26 ؛ اجتماع الجيوش الاسلامية ، ج1 ، ص117 ؛ توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، ج1 ، ص413 و 515
2 . رحلة ابن بطوطه, ص 96
3 . تاريخ المذاهب الاسلامية ، ص 320
نقد :
خداوند داراي جا ومكان خاصي نيست ؛ زيرا مكان و زمان داشتن ، از ويژگيهاي جسم است و مكان براي چيزي تصوّر ميشود كه داراي حجم و امتداد باشد و نيز هر چيز زمانداري از نظر امتداد و عمر زمان ، قابل تجزيه ميباشد و اين نيز نوعي امتداد و تركيب از اجزا به شمار ميرود ؛ پس نميتوان براي خداي متعال ، مكان و زمان در نظرگرفت و هيچ موجود مكاندار و زمانداري ، واجبالوجود نخواهد بود .
اگر براي خداوند جا و مكان خاصي فرض شود ، علاوه بر اين كه او را نيازمند به زمان و مكان معرفي كردهايم ، او را محدود نيز نمودهايم ، در حالي كه وجود الهي ، نامحدود و نامتناهي است .
همچنين بودن او در مكان و زمان خاص ، بدان معنا است كه در زمان و مكانهاي ديگر ، حضور ندارد و اين هم نشانة نقص است و با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد .
او ، هستي و وجود نامحدود است كه نميتوان او را در زمان و مكاني خاص محصور و محدود كرد و حقيقت وجود نامتناهي او ، در ذهن انسان محدود و متناهي داخل نميشود ، اما آثار وجود او در همه جا نمايان است و انسان با عمق جان خويش او را درمييابد .
يكي از صفات سلبي خداوند ، نفي مكان و جهت
براي اوست ، به اين معني كه خداوند در جهت خاصي قرار نميگيرد و موجود مكانمندي نيست تا جا و مكاني را اشغال كند ؛ مكان ، از عوارض و خواص جسم است ، در حاليكه خداوند منزّه از جسم است . ( 1 ) خداوند خود را در همه جا و بدون مكان معرفي نموده و ميفرمايد :
1- ( هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم ) ( 2 )
2- ( وَهُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الأَرْضِ إِلهٌ وَهُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ ) ( 3 ) ؛ او كسي است كه در آسمان معبود و در زمين معبود و او حكيم و عليم است .
3- ( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ ) ( 4 ) ؛ ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم ، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم !
4- ( وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ ) ( 5 ) ؛ مشرق و مغرب از آن خداست ! و به هر سو رو كنيد ، خدا آنجاست ! خداوند بينياز و داناست
از اين آيه استفاده ميشود خداوند برتر از آن است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . توحيد صدوق ، ص 98
2 . مائده : 4
3 . زخرف : 84
4 . ق : 16
5 . بقره : 115
كه در مكان خاصّي قرار گيرد ؛ ظاهراً مقصود از « مشرق و مغرب » در اين جا ، دو جهت جغرافيايي نيست ؛ بلكه اين تعبير ، كنايه از تمام جهات است و از تعبير « به هرسو رو كنيد ؛ خدا آنجا است » معلوم ميشود خداوند در همه جا حاضر است .
در مجموع ، اين آيه بيانگر آن است كه مسألة قبله ، تنها براي تمركز توجه مؤمنان در حال نماز است ؛ نه آن كه خداوند در محل و جهت خاصي قرار داشته باشد ؛ بلكه او همه جا حضور دارد و از همه چيز آگاه است .
البته از آنجا كه خداوند مركّب نيست و جزء ندارد ، حضور او در همه جا نميتواند به معناي اشغال همة مكانها باشد ؛ بلكه به معناي برتري او از مكان يا بيمكاني اوست . ( 1 )
امام صادق (عليه السلام) در اين باره ميفرمايد :
« خداوند از زمان و مكان برتر و از حركت و سكون بالاتر ؛ بلكه آفريدگار زمان و مكان و سكون و حركت است . » ( 2 )
هست در هر مكان خدا معبود * نيست معبود در مكان محدود( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمّد ، ص 209 .
2 . بحارالأنوار ، ج3 ، ص309
3 . كليات شعر سنايي غزنوي ؛ ص 400
ديدن خداوند با چشم و با
چهرههاي متفاوت !
يكي از انحرافات وهابيّت در مسألة توحيد ، ديدن خدا است ! بزرگان اين فرقه ، دربارة اين موضوع ، بر دو مطلب تأكيد دارند :
1- ديدن خداوند با چشم !
ابن تيميّه و ابن قيّم كه هر دو از مؤسّسان اصلي عقايد وهابيّت هستند ، ادّعا ميكنند : امكان دارد خداوند را با چشم ظاهري ديد ، همان گونه كه قرص ماه و خورشيد را ميتوان ديد ! و در ديدار خداوند ، هيچ فشار و ناراحتي بر شما وارد نخواهد شد1 ! !
نيز ابن قيّم ميگويد :
« قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمة اسلام و دهها حديث و . . . بر اين عقيدهاند كه خداوند متعال با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . منهاج السنّة ، ج3 ، ص341 ؛ الفتاوي الكبري ، ج1 ، ص438 ؛ مجموع الفتاوي ، ج3 ، ص140 و 390 و ج 5 ، ص107و 177و ج6 ، ص421 و ج11 ، ص481و ج18 ، ص200 ؛ درء تعارض العقل و النقل ، ج1 ، ص252 ؛ دار الكنوز الادبية ، 1391ق ؛ بيان تلبيس الجهمية ، ج1 ، ص350 و ج2 ، ص84 و 406 و 418 ؛ توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، ج2 ، ص571 و حاديالارواح ، ج1 ، ص210و 227 و 228 .
چشم سر ، به طور عيان ديده مي شود . » ( 1 )
همچنين عبدالعزيز بن باز ، مفتي آل سعود ميگويد :
« كسي كه منكر رؤيت خداوند متعال در آخرت است ؛ پشت سرش نميتوان نماز گذارد و او كافر است . » ! ! 2
ابن تيميّه ، در راستاي به كرسي نشاندن مدّعاي خود ميگويد :
« خطاي كساني كه قائل به رؤيت خداوند هستند ، كمتر از خطاي كساني است كه رؤيت خداوند را نفي ميكنند . » ( 3 )
همچنين وي براي امكان رؤيت خدا ، چنين استدلال ميكند :
« هر چيزي وجودش كاملتر باشد ، براي ديدن سزاوارتر است و از آنجا كه خداوند اكمل موجودات است ، براي ديدن از غير او سزاوارتر است و در نتيجه خداوند ، بايد ديده شود . » ( 4 )
نقد :
آيا اين رؤيت و ديدن ، با چشم دنيوي است ؟ اگر مقصود اين است ، لازمهاش جسمانيّت خداوند است و آيا اعتقاد به جسماني بودن خداوند ، سبب كفر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حاوي الارواح الي بلاد الارواح ، ص 305
2 . فتاوي بن باز ، شماره 2887
3 . منهاج السنّة ، ج1 ، ص217 .
4 . همان .
شرك نميشود ؟
اين عقيده ، با اين كه ملازم با اشكالات تجسيم ، تشبيه و امثال اينها است ، با آيات صريح قرآن در تضادّ ميباشد ، از جمله آية : ( لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ ) ( 1 ) ؛ چشمها او را نميبينند ولي او همة چشمها را ميبيند و او بخشنده ( انواع نعمتها ، و باخبر از دقايق موجودات ، ) و آگاه ( از همه ) چيز است » .
اين آيه ، رؤيت خدا را با چشم ظاهري ، به طور مطلق نفي ميكند و بر بطلان اين عقيده ، دلالت صريح دارد .
ابن تيميّه در اين ادّعا دچار اضطراب شده و به اين استدلال كه خطاي قول به رؤيت ، كمتر از خطاي قول به نفي رؤيت است ، آن را پذيرفته است . در حالي كه خطا ـ چه كم باشد و چه زياد ـ خطا است و قابل پذيرش نيست .
نيز استدلال ابن تيميّه ، بر سزاوار بودن رؤيت خدا ، هيچ پاية عقلي و نقلي ندارد ؛ زيرا هيچ گونه تلازم عقلي بين اكمليّت موجود و رؤيت آن وجود ندارد و اگر چنين تلازميوجود ميداشت ، بايد خدا در منظر همگان ، بهتر ، آسانتر و بيشتر از موجودات مادي مورد ديد قرار ميگرفت ، در حالي كه هيچ كس نگفته خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام : 106
را ديده است .
ابن تيميّه ، به وجود تناقض در قول به رؤيت اقرار نموده و آن را با وجود تناقضش پذيرفته و ميگويد :
« اگر چه در اين قول تناقض وجود دارد ، چون از يك طرف بايد قائل شويم خدا ديده ميشود و از طرف ديگر بايد بگوييم خداوند داراي جهت نيست ؛ ولي اين تناقض بهتر است از اين كه گفته شود خداوند اصلاً ديده نميشود ، چون رؤيت خداوند ، موافق با حكم عقل است . » ( 1 )
ابن تيميّه در اين گفتار ، هم تناقض را پذيرفته و هم در دام تناقض ديگري افتاده است ؛ زيرا او از يك طرف ميگويد : در قول به رؤيت خداوند تناقض وجود دارد و از طرف ديگر ميگويد : رؤيت خداوند ، موافق با حكم عقل است . در حالي كه مسألة محال بودن تناقض ، از بارزترين و روشنترين موضوعات عقلي است . چگونه ميتواند چيزي كه در آن تناقض وجود دارد ، با حكم عقل موافق باشد ؟ ! !
بر فرض اينكه در برخي از آيات و روايات رؤيت آمده ، آيا بايد به معناي ظاهري آن حمل نمود ؟ آيا بنا بر آية : ( وَمَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمي وَأَضَلُّ سَبيلاً ) ( 2 ) ، ميشود گفت : جناب بن باز ، مفتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . منهاج السنّة ، ج2 ، ص76 .
2 . اسراء : 72 . "امّا كسي كه در اين جهان نابينا بوده ، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است . "
سعودي كه از بينايي برخوردار نبود ، در قيامت نيز نابينا محشور ميگردد ؟ ! !
البته كه رؤيت و ملاقات خداوند براي مؤمنان امكان دارد ؛ اما ديدن و ملاقاتي كه در شأن خداوند و مؤمن است كه رؤيت با چشم باطن و يا ادراك شهودي و بالاترين ادراك و رؤيت است .
2- ديدن خداوند با چهرههاي متفاوت !
وهابيها در « مسألة رؤيت خدا » ، به حدّي راه افراط را پيش گرفتهاند كه بهت و حيرت هر انسان عاقلي را متوجه خود ميكند .
ابن تيميّه معتقد است خداوند متعال در روز قيامت ، با قيافة مبدّل پيش مردم ميآيد و خود را معرفي ميكند و ميگويد : من خداي شما هستم ولي مردم در جواب ميگويند : ما تو را نميشناسيم و از تو به خدا پناه ميبريم ! اگر خداي ما بيايد ، ما او را ميشناسيم . سپس خداوند با قيافة اصلي خودش پيش آنها ميآيد و خود را معرفي ميكند . آنها ميگويند : بله ، تو خداي ما هستي و سپس به دنبال خدا ، به سوي بهشت روانه ميگردند1 ! !
نقد :
آيا اين سخن وهابيها ، براي هر مسلماني كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بغية المرتاد ، ص453 ؛ مجمو ع الفتاوي ، ج 6 ، ص492 و حادي الارواح ، ج1 ، ص207 .
اندك آشنايي با آموزههاي اسلامي داشته باشد ، قابل قبول و تحمل است ؟
آيا وهابيها با اين سخن كه لازمهاش متّهم نمودن خداوند به كاري است كه حتي از يك انسان معقول و موجّه هم سر نميزند ، در حقيقت بازي گرفتن خدا نيست ؟ ! !
خداوند به چه منظوري اين كار را انجام ميدهد ؟ آيا ميخواهد در برابر بندگانش فيلم بازي كند و خودش را مضحكة آنان قرار دهد ! ؟
سؤال ديگر اين كه براي بار دوم كه خداوند با چهرة اصلي ظاهر ميشود ، چه مشخصات خدايي در او وجود دارد كه مردم او را به عنوان خدا ميشناسند ؟
آيا مردم او را قبلاً در دنيا ديدهاند كه در قيامت او را با چهرة اصلياش ميشناسند ! اگر ديدهاند ، چگونه و دركجا ديدهاند ؟
شايد صريحترين آيهاي كه در قرآن كريم ، بر نفي امكان رؤيت خدا دلالت دارد ، اين آية شريفه است كه ميفرمايد :
( لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ ) ( 1 ) ؛ « چشمها او را نميبينند ولي او همة چشمها را ميبيند و او بخشنده ( انواع نعمتها ، و باخبر از دقايق موجودات ، ) و آگاه ( از همه ) چيز است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام : 106
اين آيه ، به طور صريح بيان ميكند كه خداوند ، همة چشمها را ميبيند و بر آنها احاطة علمي دارد ، در حالي كه چشمها به ديدن او نايل نميشوند .
ظاهراً مقصود از اين كه چشمها خدا را نميبينند ، نديدن به وسيلة چشم است كه به نفي رؤيت حسّي بازميگردد و شايد جمع بودن « ابصار ؛ چشمها » ، به اين مطلب اشاره داردكه با وجود تنوّع چشمها ، هيچ چشمي به رؤيت خداوند دست نمييابد .
آية ديگري كه صريحاً امكان رؤيت حسّي خداوند را نفي ميكند ، در سورة اعراف است كه ميفرمايد :
( وَلَمَّا جاءَ مُوسي لِمِيقاتِنا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي ) ( 1 ) ؛ و چون موسي به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، عرض كرد : « پروردگارا ، خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم . » فرمود : « هرگز مرا نخواهي ديد . »
با توجه به آيات ديگر قرآن ، روشن ميشود حضرت موسي (عليه السلام) با درخواست خود ، در واقع تقاضاي گروهي از جاهلان بني اسرائيل را مطرح كرده است و خداوند در پاسخ او با تأكيد فراوان اعلام ميكند : « هرگز مرا نخواهي ديد . »
اين گونه آيات كه دلالت صريحي بر نفي رؤيت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف : 143
دارند ، در حكم محكماتي است كه بايد آيات متشابهي را كه ممكن است در نگاه اوّل مفيد امكان رؤيت باشند ، در ساية آنها معنا كرد .
روايات در عدم رؤيت
كليني به سند خود از عبدالله بن سنان ، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه ذيل آية ( لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ ) ( 1 ) فرمود :
مقصود از « درك ابصار » ، احاطة اوهام است ، مگر نميبيني در جملة ( قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ ) ( 2 ) معناي لغوي « بصائر » ( ديدن به چشم ) و در ( وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها ) ( 3 ) ، كوري چشم اراده نشده است ؛ بلكه در همة اين موارد ، مقصود از بصيرت ، احاطة وهم است .
عرب هم اين كلمه را به همين معنا استعمال ميكند ، مثلاً ميگويد : فلاني بصير به شعر و فلاني بصير به فقه است و فلاني در شناختن اجناس بصيرت دارد و فلاني بصير به انواع لباسها و پارچهها است .
هنگامي كه استعمال اين كلمه در مورد بشر ، به معناي احاطة صحيح است ، در خداي متعال چگونه صحيح نباشد ، در حالي كه خداوند بزرگتر از آن است كه به چشمها ديده شود . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام : 103
2 . همان : 104
3 . همان : 104
4 . كافي ، ج 1 ، ص373
و نيز كليني به سند خود از صفوان بن يحيي روايت كرده كه گفت : ابوقرّة محدّث از من خواست او را به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) ببرم ، من از آن حضرت جهت ديدار وي اذن خواستم ، ايشان اذن دادند . سپس به اتفاق ، شرفياب حضورش شديم .
ابوقرّه از حلال و حرام و ديگر احكام دين ، پرسشهاي زيادي پرسيد تا آن كه بحث به مسألة توحيد رسيد ، پرسيد : روايتي پيش ما است كه ميگويد : خداوند رؤيت و كلام خود را بين دو پيامبر تقسيم نمود ، كلام خود را به موسي بن عمران و رؤيتش را به محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اختصاص داد .
امام (عليه السلام) فرمود : چه كسي از ناحية خداوند به جنّ و انس تبليغ ميكرد كه : ( لا تُدْرِكُهُ الأَبْصارُ ) ( 1 ) ، ( لايُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ) ( 2 ) ، ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ) ( 3 ) ، آيا محمد نبود ؟
ابوقرّه عرض كرد : چرا ، او بود .
امام فرمود : چطور ممكن است كسي خود را به جهانيان چنين معرفي كند كه از طرف خداوند آمده تا بشر را به امر خداوند به سوي او دعوت نمايد و دربارة خداي تعالي بگويد : « چشمها او را نميبينند و علم بشر به او احاطه نمييابد و چيزي مثل او وجود ندارد » ، آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام : 106
2 . طه : 110
3 . شوري : 11
گاه همين شخص بگويد : « من خدا را به چشم خود ديدهام و به علم خود به وي احاطه يافتهام و او را در صورت ، مثل بشر ديدهام » ؟ !
آيا شرم نميكنيد ؟ زنادقه هم نتوانستند به خداوند چنين نسبتهاي ناروايي بدهند و بگويند : از طرف خداوند آمده ، ولي حرفهايي بزنند كه پيامد آن ، انكار وجود خدا است .
سخن كه بدينجا رسيد ، ابوقرّه عرض كرد : خداي تعالي ديده شدن خودش را خاطر نشان ساخته و فرموده است : ( وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْري ) ( 1 ) . امام (عليه السلام) فرمود : ادامة اين آيه ، معناي آن را روشن ميسازد كه ميفرمايد : ( ما كَذَّبَ الْفُؤادُ ما رَأي ) 2 ؛ يعني قلب و دل محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنچه را او به چشمان خود ديد ، تكذيب نكرد . ( لَقَدْ رَأي مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْري ) ( 3 ) ؛ او از آيات بزرگ پروردگار خود چيزهايي ديد .
پس به طوري كه ميبيني ، ادامة آيه ، پرسش تو كه مقصود از « ما رَأي ؛ آنچه را كه ديده بود » چيست را بيان و معلوم كرد كه مقصود از آن ، آيات خدا بود ؛ نه خود خدا .
اگر مقصود ديدن خود خدا بود ، معنا نداشت در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نجم : 13
2 . همان : 11
3 . همان : 18
جاي ديگر بفرمايد : ( وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ) ( 1 ) ، چون هنگامي كه چشم خدا را ببيند ، به تبع انسان احاطة علمي نيز به او مييابد .
ابوقرّه عرض كرد : بنابراين شما ميخواهيد روايات مذكور را تكذيب كنيد .
حضرت فرمود : آري ، وقتي روايتي مخالف قرآن باشد ، من آن را تكذيب ميكنم ، علاوه بر اين كه روايت مورد پرسش تو ، با اجماع مسلمانان نيز مخالف است ، چون همة مسلمانان اجماع دارند كه خداوند ، محاط علم كسي واقع نميشود ، چشمها او را نميبيند ، و چيزي شبيه و مانند او نيست . ( 2 )
مرحوم شيخ صدوق در كتاب توحيد ، به سند خود از اسماعيل بن فضل روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم : آيا خداي تعالي در روز قيامت ديده ميشود يا خير ؟
حضرت فرمود : خداوند منزّه و بزرگتر از اين حرفها است ، اي ابنالفضل ! چشمها نميبينند جز چيزهايي كه داراي رنگ و كيفيت باشد ، و خدا خود ، آفرينندة رنگها و كيفيتها است . 3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طه : 110
2 . كافي ، ج 1 ، ص96
3 . توحيد صدوق ، ص 403