بخش 5
پرسشهایی از منکران توسّل شفاعت بررسی اصل مسألة شفاعت منابع
پرسشهايي از منكران توسّل
اگر توسّل ، نامشروع يا بدعت يا شرك ميباشد ، بايد بسياري از عالماني كه مذاهب اهل سنت را پيريزي نمودهاند را مشرك بدانيد ؛ زيرا همانگونه كه بيان شد ، آنان توسّل را جايز ميدانند .
همچنين بايد صحابهاي را كه به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسّل ميشدند را مشرك بدانيد مگر ابوايّوب انصاري ، به قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل نشد ؟ مگر عمر بن خطاب به عباس ، عموي پيامبر متوسل نشد ؟
اگر توسّل شرك است ، چرا در قرآن آمده است كه فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام) براي آمرزش گناهان نزد پدر رفته و او را واسطه قرار دادند ؟ پس ( نعوذ بالله ) قرآن به شرك دستور داده است ؟ !
اگر توسل شرك است ، بايد هنگام مراجعة گناهكاران نزد پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، آن حضرت آنان را از اين عمل نهي نموده و ميفرمود : مستقيم از خداوند بخواهيد .
اگر توسل شرك و نامشروع است ، چرا بلال بن حرث ، يكي از صحابي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، براي درخواست باران ، كنار قبر پيامبر آمد و از آن حضرت طلب باران كرد و به طور مستقيم از خداوند درخواست نكرد ؟
اگر توسل ممنوع است ، چرا پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هنگام دفن فاطمة بنت اسد ، خداوند را به حق پيامبران گذشته و حق پيامبري خودش سوگند داد ؟ 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وفاء الوفا ، ج3 ، ص889
اگر توسل بدعت است ، چرا پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نابينايي را كه جهت شفا يافتن به وجود مبارك آن حضرت متوسل شده بود ، نهي نفرمود ؟ بلكه بر عكس ، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او دعايي آموخت كه در آن ، توسل به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و درخواست شفاعت از آن حضرت نيز آمده است . ( 1 )
اگر توسل شرك است ، چرا حضرت آدم (عليه السلام) به پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، پيش از خلقت ايشان متوسل شد ؟ ( 2 )
اگر توسل ممنوع است ، چرا هنگام مراجعة عدهاي نزد عايشه ، آنان را كنار قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرستاد تا براي رفع قحطي شديدي كه پيش آمده بود ، به آن حضرت متوسل شوند ؟ ( 3 )
اگر توسل شرك است ، چرا بزرگان اهل سنت همچون ابن حبّان ، به قبر امام رضا (عليه السلام) متوسل ميشدند ؟ ابن حبّان ميگويد :
« هر گاه مشكلي براي من پيش ميآيد ، نزد قبر آن حضرت ميروم و براي رفع مشكل دعا ميكنم ، برآورده مي شود . » ( 4 )
اگر صرف توسل و استمداد از غير خدا شرك باشد ، حتّي يك نفر موحّد در عالم وجود ندارد ! زيرا هر انساني در اين عالم مادي ، با نيازهاي گوناگوني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن ترمذي ، كتاب الدّعوات ، باب 118 ؛ سنن ابن ماجه ، كتاب اقامة
2 . مستدرك ، ج2 ، ص615
3 . مسند احمد ، ج1 ، ص140
4 . الثقات ، ج8 ، ص457 .
روبهرو ميشود و چون خود به تنهايي نميتواند آنان را برطرف كند ، از غير خودش كمك و مدد ميخواهد و اين ، استمداد از غير خدا است و شرك محسوب ميشود !
اگر توسل و واسطه قرار دادن شرك باشد ، نبايد بين زنده و مرده فرق گذاشت ؛ زيرا ملاك توحيد و شرك آن است كه موجودي را مستقل يا غير مستقل در اثر بدانيم ، نه حيات و مرگ را ؟ زيرا از نگاه انسان موحّد ، انسان با مرگ نابود نميشود ؛ بلكه حيات او در برزخ بيشتر است . امام غزالي ميگويد :
« از هر كسي كه در حال حيات استمداد ميشود ، پس از وفاتش نيز مي توان استمداد كرد . »
اگر تعظيم و احترام به قبور پيامبر و ائمه : ، به خاطر اظهار محبت و ارادت شرك و عبادت غير خدا باشد ، بايد تعظيم پدر و مادر و استاد و بزرگان هم شرك باشد ، در حالي كه خداوند متعال در قرآن ، دربارة احترام به پدر و مادر فرموده :
( وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ ) ( 1 ) ؛ « و بال هاي تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر . »
پس روشن است كه تعظيم و احترام ، شرك نيست و گرنه خداوند دستور نميفرمود . همچنين هيچ مسلماني آن را شرك نميداند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسرا : 24
اگر توسل نامشروع بود ، امام شافعي به اهلبيت پيامبر : متوسل نميشد .
اگر توسل شرك بود ، امام شافعي به قبر ابوحنيفه متوسل نميشد . ابن حجر در اين باره مينويسد :
« امام شافعي هنگامي كه در بغداد بود ، كنار ضريح ابوحنيفه حضور مييافت ، زيارت مي كرد و سپس براي برآورده شدن حاجتهاي خود ، به او متوسل ميشد . » ( 1 )
اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد ، چرا حضرت موسي (عليه السلام) به خاطر درخواستي كه قوم او داشتند به آنان نفرمود : شما با اين درخواست ، براي خداوند شريك قرار داديد !
( وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَي ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ ) ؛ 2
« هنگامي كه بلا بر آنها مسلّط ميشد ميگفتند : اي موسي ! از خدايت براي ما بخواه به عهدي كه با تو كرده رفتار كند ، اگر اين بلا را از ما برطرف سازي ، قطعاً به تو ايمان ميآوريم و بنياسرائيل را با تو خواهيم فرستاد » .
پس معلوم ميشود خواستة آنان از حضرت موسي (عليه السلام) ، با توحيد و يگانهپرستي منافات نداشته و بوي شرك از آن استشمام نميشده است ؛ زيرا قوم آن حضرت7 ، به دليل عهد و پيوندي كه ايشان با خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شواهد الحق ، ص24
2 . اعراف : 134
داشت ( رسالت ، نبوّت و ولايت ) ، براي رفع گرفتاري و سختيها به او متوسل ميشدند ، بدين جهت بنياسرائيل گفتند :
« اي موسي ! خدايت را براي ما بخوان ، به سبب عهدي كه با تو دارد ، اگر اين بلا را از ما دور كني ، يقيناً به تو ايمان ميآوريم . »
بنابراين اگر گرفتاري و مشكلي براي كسي پيش آيد ، هيچ كس جز خداوند و يا كسي كه با او پيمان نبوّت و ولايت دارد ، نميتواند آن را برطرف سازد .
اگر استغاثه و فريادرسي از غير خدا شرك است ، چرا پيروان حضرت موسي (عليه السلام) در گرفتاريها از او كمك ميخواستند .
حضرت موسي (عليه السلام) مشاهده كرد دو نفر با يكديگر نزاع ميكنند ، يكي از آن دو ، از طرفداران موسي و ديگري از دشمنان وي بود . مرد اسرائيلي ( طرفدار حضرت موسي ) از موسي (عليه السلام) ـ كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و شخص نيرومندي بود ـ درخواست كمك كرد و گفت :
« اي پيامبر خدا ، به فريادم رس و از دشمني كه ميخواهد مرا بكشد ، نجات ده . »
حضرت موسي (عليه السلام) بيدرنگ به كمك او شتافت و مرد قبطي را به قتل رساند . قرآن كريم به اين واقعه اشاره نموده و ميفرمايد :
( وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلي حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ
هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسي فَقَضي عَلَيْهِ ) . ( 1 )
« و وارد شهر شد ، بي آنكه مردمش متوجّه باشند . پس دو مرد را با هم در زدوخورد يافت : يكي ، از پيروان او و ديگري از دشمنانش [ بود ] آن كس كه از پيروانش بود ، بر ضدّ كسي كه دشمن وي بود ، از او ياري خواست . پس موسي مشتي بدو زد و او را كشت . »
وهّابيها ميگويند : پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از دنيا رفته و پس از مرگ ، گفتار ما را نميشنود ! اگر چنين است ، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده ميشود : « السلام عليك ايّها النبيّ و رحمة الله و بركاته » ؟
اگر مردهها سخن زندهها را نميشنوند ، چرا در روايات آمده است : هرگاه به زيارت مردهها رفتيد ، با آنان اينگونه سخن بگوييد :
« السلام عليك يا اهل الدّيار من المؤمنين و انا ان شاء الله بكم لاحقون . . . » ( 2 )
آيا عقيده به اين كه انسان پس از مرگ ، هيچ سخني نميشنود ، مخالف رواياتي نيست كه در صحيح بخاري آمده كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :
« شخصي كه از دنيا رفته ، صداي كفش مردمي را كه براي تشييع جنازهاش آمدهاند را ميشنود . » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قصص : 15
2 . صحيح مسلم
3 . صحيح بخاري ، كتاب الجنائز باب الميت يسمع خفق النعال ، توسل و رابطه آن با توحيد ، ص 38 -47
شفاعت
وهابيها ، مسلمانان ديگر را در مورد شفاعت ، شركآلود ميدانند . مهمترين مسألة مورد اختلاف دربارة شفاعت ، به درخواست شفاعت از شافعان باز ميگردد .
درخواست شفاعت از شافعان ـ چه در حال حيات و چه پس از مرگ آنان ـ از نظر مسلمانان ، امري جايز و مشروع است ولي به اعتقاد وهابيها ، امري نامشروع ؛ بلكه شرك است .
آنان شفاعت را تنها در صورتي صحيح ميدانند كه انسان ، مستقيم از خداوند بخواهد كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگر كساني كه در شفاعت مأذون ميباشند ، در حق انسان شفاعت كنند . ابن تيميّه ميگويد :
« از پيامبر به جهت نزديكي به خدا ميخواهم تا شفيع من در اين امور باشد . اين ، از كارهاي مشركان است » ( 1 )
نيز محمد بن عبدالوهاب ميگويد :
« درخواست شفاعت ، تنها بايد از خدا باشد ، نه شافعان ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . زياره القبور ، ص156
يعني بايد گفت : بار خدايا ! محمد را در حق ما در روز قيامت شفيع گردان . . . » . ( 1 )
او در رسالة « كشف الشّبهات » ، مسلمانان را به دو دليل ، بدتر از بتپرستان زمان جاهليت ميشمرد و تصريح ميكند : با اين كه آنها نه به معاد اعتقاد داشتند ، نه نماز ميخواندند و نه چيزي از فرايض اسلام را بهجا ميآوردند ، پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ساحر و واجبالقتل و قرآن را سحر ميشمردند ، باز هم بر مشركان عصر ما ( آنها كه همه چيز را قبول دارند و به تمام آداب اسلام متعبّد هستند و تنها از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شفاعت ميخواهند ) برتري دارند ! ! و تصريح ميكند :
شرك آنها ، سبكتر از شرك اينهاست ! زيرا آنها در حال رفاه « بت » ميپرستيدند ، ولي در حال سختي ( مثلاً هنگامي كه گرفتار امواج خروشان و خطرناك دريا ميشدند ) ، خداوند را با اخلاص ميخواندند ! 2
نقد :
شفاعت ، چهارمين واژة قرآني است كه گروه وهابيّت در تفسير آن ، گرفتار خطا شدهاند و تمام كساني را كه از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا اهل بيت : يا ديگر صالحان ، تقاضاي شفاعت كنند ، « كافر » و « مشرك » ! خواندهاند .
به راستي اين كمال بيانصافي است كه انسان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الهديّة السّنيّة ، ص42
2 . كشف الشبهات ، ص 77 .
بگويد : افراد متديّني كه تمام مباني اسلام را قبول دارند و همة آداب و احكام اسلام را انجام ميدهند ، از گناهان دوري ميكنند ، زكات و حقوق مالي خود را ميپردازند ، از راههاي دور به زيارت خانة خدا ميآيند و حافظ قرآن و عالم به معارف اسلام هستند ، از بتپرستان شرابخوار آدمكش و جاهل و خونخوار و آلوده به انواع گناهان زمان جاهليت كه به هيچ عقيدهاي پايبند نبودند ، بدترند ! و چون از پيامبراكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا صالحان شفاعت خواستهاند ، مشرك و جان و مالشان مباح است ! !
آيا كسي اين گونه سخنان دور از منطق را در دنياي امروز ميپذيرد ؟ !
بنابراين بايد قبول كرد كه عمر اين گونه افكار به پايان رسيده و به زودي به بايگاني تاريخ سپرده خواهد شد .
بررسي اصل مسألة شفاعت
حال بايد بررسي كنيم تا بفهميم چه مشكلي از نظر توحيدي در اين مسأله نهفته شده كه وهابيها ، اين همه كافر ، مشرك و مهدورالدّم درست كردهاند ؟ !
آيا شيخالاسلام ، كشف تازهاي در اين مسأله كرده كه بر همة علماي اسلام در طول تاريخ جز او و ابنتيميّه مخفي مانده است ؟ !
حقيقت اين است كه اصل مسألة شفاعت ، طبق
آيات فراواني از قرآن مجيد به اثبات رسيده و به اجماع علماي اسلام ، از امور مسلّم است ، حتّي وهّابيها نيز منكر اصل شفاعت نيستند و با صراحت به آن معترفاند .
نكتة ديگر اين كه ، ممكن نبودن شفاعت شفيعان بدون اذن خدا نيز از امور مسلّم است ؛ زيرا در بيش از پنچ آيه از قرآن ، به اين موضوع تصريح شده است ، از جمله در آيةالكرسي ميخوانيم :
( مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه ) . ( 1 )
« چه كسي نزد خداوند ـ جز به اذن او ـ شفاعت ميكند ؟ ! » .
طبق توحيد افعالي ، همه چيز در عالم بايد به اذن خدا صورت گيرد و كسي همتا و شريك او نيست . اگر شفاعتي هم صورت ميگيرد ، به اذن و فرمان او است و از آنجا كه او حكيم است ، اذن و اجازهاش نيز بر اساس حكمت انجام ميگيرد و دربارة كساني اجازة شفاعت ميدهد كه لياقت شفاعت را داشته باشند و در طريق عصيان ، تمام پلهاي پشت سر خود را ويران نكرده باشند .
تا اينجا ، همة مسائل ، مورد توافق است ، پس اختلاف كجاست ؟
اختلاف در اين است كه علماي اسلام ( غير وهابي )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 255
ميگويند : تقاضاي از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نسبت به چيزي كه خدا به او داده ـ مقام شفاعت ـ كار شايستهاي است و نه تنها مخالف توحيد نيست ؛ بلكه مؤيّد آن است ، ولي وهّابيها ميگويند : اگر از او تقاضاي شفاعت كني ، كافر و مشرك ميشوي و خون و مالت مباح ميشود ! ! !
آيا شفاعت حرام است ؟ نه ، زيرا به اتفاق همة عالمان اسلام جايز است .
آيا پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مقام شفاعت ندارد ؟ همه ميگويند : البته دارد . پس مشكل كجاست ؟
وهابيها ميگويند : مقام شفاعت دارد ، ولي از او درخواست نكن كه كافر ميشوي ! زيرا قرآن ميگويد . مشركان عرب هم ميگفتند : « ما بتها را بدين جهت ميپرستيم تا شفيعان ما نزد خداوند باشند . » و كار شما ، مانند كار مشركان عرب است .
ميگوييم : آنها بت ميپرستيدند ولي ما هرگز پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خاندان او را نميپرستيم و درخواست شفاعت ، هيچ ربطي به عبادت و پرستش ندارد .
ميگويند : همين است كه ما ميگوييم !
ميگوييم : خداوند متعال در قرآن كريم ، به گناهكاران دستور داده نزد پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بروند و از او درخواست استغفار ( و شفاعت ) در پيشگاه خدا نمايند تا خداوند آنها را ببخشد :
( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً ) ( 1 ) ؛
« اگر مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند ( فرمانهاي خدا را زير پا ميگذاردند ) ، به نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميكردند و پيامبر هم براي آنها استغفار ميكرد ، خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند » .
از اين واضحتر ، در داستان حضرت يعقوب (عليه السلام) آمده است : فرزندان يعقوب (عليه السلام) ، پس از اعتراف به اشتباه و گناه خود نسبت به يوسف (عليه السلام) ، از پدر خواستند در پيشگاه خداوند براي آنها استغفار ( و شفاعت ) كند و به وي گفتند :
( يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبيِّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم ) ؛ ( 2 )
« پدر ! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطا كار بوديم . گفت : به زودي براي شما از پروردگارم آمرزش ميخواهم كه او ، آمرزنده و مهربان است » .
نه تنها يعقوب اين تقاضا را ـ كه تقاضاي شفاعت نزد خدا بود ـ انكار نكرد ؛ بلكه از آن استقبال نمود .
آيا پيامبر خدا فرزندان خود را به « شرك » و « كفر »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نسا : 64
2 . يوسف : 97 و 98
دعوت ميكند ؟
نكتة جالب توجه اين است كه وهّابيهاي متعصّب ، به سبب ناتواني در پاسخ دادن ، ميگويند : اين دو آيه ، مربوط به زمان حيات اين دو پيامبر است ، ولي پس از مرگ كه آنها به صورت موجودي بي روح در ميآيند ، كاري از آنها ساخته نيست !
بنابراين تقاضاي شفاعت از پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از مرگ آن حضرت ، بيفايده است !
نتيجة سخن آنان ، قائل شدن به « بيهودگي » است ، نه شرك و كفر ؛ يعني آنان ميگويند : اگر در حال حيات از آنها شفاعت بخواهند ، نه شرك است و نه كفر ، ولي اگر پس از وفات باشد ، كاري بيهوده است و اين ، در حقيقت به معناي پس گرفتن تمام ادّعاهاي پيشين است .
ما در جواب ميگوييم : نه كفر است و نه بيهوده ؛ زيرا هيچ مسلماني به خود اجازه نميدهد بگويد : مقام پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، از يك شهيد عادي در ميدان بدر و احد كمتر است ، آنان ( أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) ( 1 ) هستند ولي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ( نعوذ بالله ) « كالحجر » ! كدام جفاكار چنين سخني ميگويد ؟ !
بايد از آنان پرسيد : پس چرا در نمازها بر آن حضرت سلام ميفرستيد و ميگوييد : « السلام عليك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران : 169
ايّها النبيّ و رحمة الله » ، آيا به كسي كه چيزي درك نميكند ( نعوذ بالله ) سلام و درود ميفرستيد ؟
آيا به آية شريفة ( إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليماً ) ( 1 ) ؛ « خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود ميفرستند ، اي كساني كه ايمان آوردهايد ، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و به طور كامل تسليم ( فرمان او ) باشيد » ؛ پس از رحلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عقيده داريد يا نه ؟
خداوند و مؤمنان ، بر چه كسي درود و رحمت ميفرستند ؟ به كسي كه ( نعوذ بالله ) هيچ چيزي درك نميكند ؟ !
چرا بالاي سر آن حضرت ، اين آيه را در تابلوي بزرگي نوشته و نصب كردهايد كه :
( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون ) ( 2 ) ؛ « اي كساني كه ايمان آوردهايد ، صداي خود را فراتر از صداي پيامبر نكنيد ، و در برابر او بلند سخن مگوييد ( و داد و فرياد نزنيد ) آن گونه كه بعضي از شما در برابر بعضي بلند صدا مي كنند ، مبادا اعمال شما نابود گردد ، در حالي كه نمي دانيد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احزاب : 56
2 . احزاب : 56
چرا اجازه نميدهيد كسي صداي خود را كنار قبر مطهّر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بلند كند ؟ اگر دربارة پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معتقديد كه پس از وفات چيزي نميفهمد ( العياذ بالله ) اين سخنان ، چه معنايي دارد ؟ ! 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وهابيت بر سر دوراهي
تبرّك
وهابيها ، تبرّك به صالحان و اماكن و مشاهد مقدّس و آثار وابسته به آنان را به شدّت انكار نموده و آن را از مصاديق شرك ميدانند و با كساني كه قصد تبرّك جستن از آثار پيامبران و صالحان را داشته باشند ، مقابله ميكنند . از همين رو تبرّك ، يكي از مسائل اختلاف برانگيز بين وهابيها و مسلمانان گرديده است .
صالح بن فوزان ، يكي از مفتيان وهابيها ميگويد :
« سجده بر تربت ، اگر به قصد تبرّك به اين تربت و تقرّب به وليّ باشد ، شرك اكبر است و اگر مقصود از آن ، تقرّب به خدا با اعتقاد به فضيلت اين تربت باشد ، همانند فضيلت زمين مقدس در مسجدالحرام و مسجد نبوي و مسجدالاقصي ، بدعت است . . . » ( 1 ) .
همچنين ابن عثمين ميگويد :
« تبرّك جستن به پارچة كعبه و مسح آن ، از بدعتهاست ؛ زيرا در اين باره ، از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چيزي نرسيده است » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المنتقي من فتاوي الشيخ صالح بن فوزان ، ج2 ، ص86
2 . مجموع الفتاوي لابن عثمين ، رقم 366
شوراي دائمي مفتيان وهابي ميگويد :
« . . . توجه يافتن مردم به اين مساجد و مسح نمودن ديوارها و محراب ها و تبرّك به آنها بدعت و نوعي شرك و شبيه به عمل كفار در جاهليت است » . ( 1 )
همچنين بن باز ميگويد :
« قرار دادن قرآن در ماشين به جهت تبرّك ، اصل و دليلي بر آن نبوده و غير مشروع است » . ( 2 )
نيز ابنفوزان ميگويد :
« تبرّك ، به معناي طلب بركت و ثبات خير و طلب خير و زيادتي آن است . اين طلب بايد از كسي باشد كه مالك آن بوده و بر آن قدرت دارد كه همان خداوند سبحان است . او بركت را نازل كرده و آن را اثبات ميكند . هيچ مخلوقي بر بخشش بركت و ابقا و تثبيت آن قدرت ندارد ؛ لذا تبرّك به اماكن و آثار و اشخاص ـ چه زنده يا مرده ـ جايز نيست ؛ زيرا شرك است . . » . ( 3 )
نقد
« تبرّك » ، به معناي درخواست بركت است و « بركت » ، به معناي ثبوت خير خدايي در چيزي است . ( 4 )
از آيات و روايات روشن ميشود ، هر چيزي كه نوعي تعلّق و انتساب به اولياي الهي داشته باشد ، بركت ، ارزش و شرافت مييابد و تبرّك جستن به آن ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء ، ح3019
2 . فتاوي اسلاميه ، ج4 ، ص29
3 . البدعة ، ص28 و 29
4 . ر . ك : مفردات الفاظ القرآن ، ص 41 .
منافاتي با توحيد ندارد; به عنوان نمونه ، به دو مورد كه در قرآن آمده ، اشاره ميكنيم :
1 . پيراهن يوسف (عليه السلام)
قرآن كريم از قول حضرت يوسف (عليه السلام) ميفرمايد :
( اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَـَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيَ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا ) ( 1 ) ؛ « اين پيراهن من را ببريد ، و بر صورت پدرم بيندازيد تا بينا شود . »
سپس ميفرمايد :
« هنگامي كه بشارت دهنده آمد و آن را بر صورت او افكند ، ناگهان بينا شد » ( 2 ) .
پيراهن ، مقدار پارچهاي بيش نبود ، ولي بر اثر مجاورت و انتساب به حضرت يوسف (عليه السلام) ، داراي چنين بركت و خاصيتي شد كه چشمان يعقوب (عليه السلام) را بينا نمود .
اين رفتار حضرت يوسف و يعقوب8 كه پيامبر خدا و منادي توحيد حقيقي بودند ، به ما ميفهماند ، تبرّك جستن به چيزهايي كه به اولياي الهي تعلّق دارد ، هيچ منافاتي با توحيد ندارد .
2 . تبرّك جستن بني اسراييل به صندوق
در ميان بني اسراييل ، صندوقي وجود داشت كه آثار پيامبران الهي ، مانند : عمامه و عصاي موسي (عليه السلام) ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . يوسف : 93
2 . همان : 96
الواح و . . . در آن بود . هنگامي كه اين صندوق ، با وجود آنكه چوب يا فلزي بيش نبود ، در ميان بني اسراييل وجود داشت ، به بركت آن ، دشمن فرار ميكرد و وجود آن در ميدان جنگ ، ماية سكون و آرامش آنان بود . قرآن كريم در اين باره ميفرمايد :
( فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ ) ( 1 ) ؛ « در آن ( صندوق ) ، آرامشي از پروردگار شما ، و يادگارهاي خاندان موسي و هارون قرار دارد ، در حالي كه فرشتگان ، آن را حمل ميكنند . » ( 2 )
در روايات شيعه و اهل سنت نيز آمده است كه اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در زمان حيات و پس از وفات آن حضرت ، به آثار ايشان ، مانند : آب وضو ، مو ، ظرف آب ، منبر و قبر وي تبرّك ميجستند3 ، چنان كه در روايتي آمده است :
« هنگامي كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وضو ميگرفت ، اصحاب نميگذاشتند قطرهاي از آن به زمين بريزد و در تبرّك جستن به آب وضوي آن حضرت ، با يكديگر رقابت ميكردند . » 4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 248
2 . ر . ك : بحارالانوار ، ج13 ، ص452 و ج 40 ، ص 283 .
3 . ر . ك : معالم المدرستين ، ج 1 ، ص42ـ49 ؛ التبرّك ، علي الاحمدي ، دارالاسلاميه ، بيروت ؛ التبرّك بالصالحين و الاخيار و المشاهد المقدسة ، صباح علي البياتي ، المجمع العالمي لاهل البيت ، قم ؛ تبرّك و توسل ، جواد محدثي ، مركز پژوهشهاي فارسي الغدير .
4 . ر . ك : بحارالانوار ، ج20 ، ص332 ؛ الدّرالمنثور ، ج 6 ، ص 77 .
نكته : تبرّك به هر چيزي ، كاري مناسب با همان چيز خواهد بود ، به عنوان مثال ، تبرّك به خوردني و نوشيدني ، به خوردن و نوشيدن است ؛ چنان كه در روايات آمده است : نوشيدن آب زمزم ، سبب شفا است . ( 1 )
نيز تبرّك به خانة خدا ، با زيارت ، طواف ، دست كشيدن به حجرالأسود و دعا كردن در آن مكان انجام ميگيرد ، تبرّك به مساجد و مقامهاي مقدس ، به نماز خواندن در آن است ؛ چنان كه خداوند دستور داده ، در مقام ابراهيم (عليه السلام) نماز خوانده شود :
( وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَ َهِيمَ مُصَلًّي ) ( 2 )
بنابراين تبرّك ، با همان ملاكي كه در نوشيدن از چشمة زمزم ، دست كشيدن به حجرالأسود ، نماز خواندن در مقام ابراهيم و . . . به شرك منتهي نميشود; در تبرّك به ضريحهاي مقدّس نيز موجب شرك نميشود . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كنزالعمال ، ج 12 ، ص 225 .
2 . بقره : 125
3 . عقايد تطبيقي ، ص 82ـ83
منابع
1 . قرآن كريم .
2 . نهجالبلاغه .
3 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، بغية المرتاد ؛ مكتبة العلوم والحكم ، 1408ق ، بيتا .
4 . ابن الوردي ؛ تتمة المختصر في اخبار البشر .
5 . ابن تيميّه, احمد بن عبدالحليم حرّاني ، الجواب الصحيح ، رياض ، دارالعاصمه ، اوّل ، 1412ق .
6 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، مجموع الفتاوي ، مكتبة ابن تيميّه ، دوم .
7 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، منهاج السنة ، مصر ، بولاق ، اوّل ، 1321 ق .
8 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، الردّ علي البكري ، مدينه ، مكتبة الغرباء ؛ اوّل ؛ 1417 ق ( تحقيق محمدعلي عجّال ) .
9 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، الردّ علي المنطقيين ، بيروت ، دارالمعرفة ، بيتا .
10 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، العقيدة الواسطيه ، رياض ، الرياسة العامه لادارات البحوث و الافتاء ، دوم ، 1412ق .
11 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، دقائق التفسير الجامع ، مؤسسة علوم القرآن ، دمشق ، دوم ، 1404ق .
12 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، درء تعارض العقل و النقل ، رياض ، دارالكنوز الادبيه ، 1391ق .
13 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، بيان تلبيس الجهميه في تأسيس بدعهمالكلاميه ، مكةالمكرمة ، مطبعة الحكومه ، اوّل ، 1392 ق .
14 . ابن جوزي ، أبوالفرج عبدالرحمن الحنبلي ، دفع شبهة التشبيه بأكف التنزيه ، دار الإمام النووي ، الأردن ، 1413هـ - 1992م ، دوم ، تحقيق : حسن السقّاف
15 . ابن قيّم, محمد بن ابي بكر, حادي الارواح الي بلاد الاقراح ، بيروت ، دارالكتب العلميه, بي تا .
16 . ابن قيـّّم جوزي ، محمد بن ابي بكر ( ابو عبدالله ) ، زادالمعاد في هدي خير العباد ، بيروت ، مؤسسة الرساله ، چهاردهم ، 1407 ق .
17 . ابن قيّم جوزي ، محمد بن ابي بكر ، اجتماع الجيوش الاسلامي ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، اوّل ، 1404 ق .
18 . ابن قيّم جوزي ، محمد بن ابي بكر ، توضيح المقاصد و تصحيح العقايد ، بيروت ، المكتب الاسلامي ، سوم ، 1406ق .
19 . ابن قيّم جوزي ، محمد بن ابي بكر ، توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، بي تا .
20 . ابن قـيّم ، محمد بن ابي بكر ( ابو عبدالله ) ، توضيح المقاصد و تصحيح القواعد ، بي تا ، بي جا .
21 . ابوالفدا ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي ، البداية والنهاية ، مكتبة المعارف ، بيروت .
22 . ابوزهره ، محمد ، تاريخ المذاهب الاسلاميه ، دارالفكر .
23 . احمد بن ابراهيم بن عيسي ، توضيح المقاصد وتصحيح القواعد في شرح قصيدة الإمام ابن القيّم ، المكتب الإسلامي ، بيروت ، 1406 ، دوم ، تحقيق : زهير الشاويش .
24 . ابن تيميّه ، احمد بن عبدالحليم حرّاني ، العقيدة الواسطية ، الرئاسة العامة ، الرياض ، 1412 ، دوم ، تحقيق : محمد بن عبد العزيز بن مانع .
25 . حصني الدمشقي, ابوبكر بن محمد, دفع الشبهه عن الرسول والرساله .
26 . حصني الدمشقي ، تقيالدّين أبيبكر ، دفع شبه من شبه وتمرّد ، مصر ، المكتبة الأزهرية للتراث .
27 . حلّي ، ابن مطهّر ، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، بي تا .
28 . زرعي ، محمد بن أبي بكر أيّوب أبوعبد الله ، روضة المحبين ونزهة المشتاقين ، دارالكتب العلمية ، بيروت ، 1412 - 1992 .
29 . زرعي ، محمد بن أبيبكر أيّوب أبوعبد الله ، طريق الهجرتين وباب السعادتين ، دار ابن القيّم ، 1414 - 1994 ، دوم .
30 . زرعي ، محمد بن أبي بكر أيّوب أبو عبدالله ، حادي الأرواح إلي بلاد الأفراح ، دارالكتب العلمية ، بيروت .
31 . زرعي ، محمد بن أبي بكر أيّوب أبو عبدالله ، روضة المحبّين ، بيروت ، دار الكتب العلميه ، 1412ق .
32 . سبحاني ، جعفر ، بحوث في الملل و النحل ، مؤسسه نشر اسلامي ، سوم ، 1414ق .
33 . سبكي ، ابوالحسن ، الدرة المضيه ، بي تا ، بي جا .
34 . سخاوي ، الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ ، دارالكتب العلميه .
35 . سعيد ايّوب, معالم الفتن ، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه, اوّل, 1316 .
36 . سعيدي مهر ، محمّد ، قم ، طه .
37 . سليمان بنعبدالله ، شرح كتاب التوحيد ، رياض ، مكتبة الرياضالحديثه ، بيتا .
38 . سنايي غزنوي ، كليات شعر .
39 . شرفالدّين, ابيهريره, قم, مؤسسة انصاريان, بيتا .
40 . شوكاني ؛ محمد بن علي ، البدر الطّالع بمحاسن من بعد القرن السابع ، بيروت ؛ دارالمعرفة .
41 . صدوق ، ابيجعفر محمد بن الحسين ، توحيد ، قم ، جامعة مدرسين حوزة علمية قم .
42 . عسقلاني ، حافظ شهابالدّين ابيالفضل احمد بن علي بن محمد ، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، حيدرآباد ، مجلس دائرة المعارف العثمانية ، 1392هـ/ 1972م ، دوم ، تحقيق : محمد عبدالمعيد .
43 . عبدالوهاب ، محمد ، كتاب التوحيد ، رياض ، مطابع الرياض ، اوّل ، تحقيق : عبد العزيز بن زيد الرومي .
44 . فتحآبادي ، نقش استعمار در پيدايش وهابيّت ، اوّل ، 1375 .
45 . فقيهي ، علياصغر ، وهابيان ، اسماعليان ، دوم ، 1364ش .
46 . كثيري ، سيّد محمد ، السلفية بين اهل السنة و الامامية ، بيروت ، غدير ، اوّل ، 1418ق .
47 . كوثري ، محمد زاهد ، تكملة السيف الصيقل ، بيتا ، بيجا .
48 . مجلسي ، محمدباقر ، بحارالأنوار ، بيروت ، الوفاء .
49 . مغنيه ، محمدجواد ، هذه هي الوهابية ، دارالحقيقه ، دوم ، 1414ق .
50 . مكّي ، ابن حجر ، الفتاوي الحديثة ، بيتا ، بيجا .
51 . ميلاني ، سيّد علي ، ابن تيميّه و الامام علي (عليه السلام) .
52 . يافعي ، أبومحمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان ، مرآة الجنان وعبرةاليقظان ، القاهرة ؛ دار الكتاب الإسلامي ، 1413هـ - 1993