بخش 3

معصوم سوم : حضرت زهرا شمیم کوثر هدیه خداوند معصوم چهارم : امام حسن سخنوری توانا میهمان نوازی


49


معصوم سوم

حضرت زهرا ( عليها السلام )

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، بانوي بانوان دو جهان ، عطاي خداوند سبحان ، كوثر پر بهاي قرآن ، همتاي امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) است كه در بيستم جمادي الثاني سال دوم يا پنجم بعثت ، در مكه مكرمه به دنيا آمد . پدرش محمد مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) و مادرش خديجه كبرا ( عليها السلام ) و همسرش علي مرتضي ( عليه السلام ) است . پسران او ، امام حسن مجتبي و امام حسين ( عليهما السلام ) و دختران او زينب و امّ كلثوم ( عليهما السلام ) مي باشند .

زمان شهادت او ، سيزدهم جمادي الاولي يا سوم جمادي الثاني سال يازدهم هجري و آرامگاه او در محل نامعلومي در مدينه است .

وجود مقدس فاطمه ( عليها السلام ) محور و مركز آل عباست ، او مادر پيشوايان دين است فرزنداني كه مسلمانان و آدميان بر سفره دانش و معرفت و فضايل آنان خوشه بر مي چينند و منبع خير و بركت فراوان در اعصار و ازمان اند .

رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در حقش مي فرمايد : فاطمه ، پاره تن من است . هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 5 ، ص 83 ، ح 232


50


همسرش امام علي ( عليه السلام ) نيز از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اش مي فرمايد : بي گمان ، خدا براي خشم تو ، خشم مي كند و براي خشنودي تو ، خشنود مي شود . ( 1 )

او سرور زنان بهشت است و در نزد پدر نيز جايگاهي بس رفيع دارد ، حضرت رسول به وي خوش آمد مي گفت و برايش تمام قد برپا مي ايستاد ، دستش را مي گرفت و مي بوسيد و در جاي خود مي نشانيد . ( 2 )

عادت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن بود كه وقتي به مسافرت مي رفتند آخرين شخصي كه با او خداحافظ مي كردند ، فاطمه بود در بازگشت نيز نخستين فردي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ديدارش مي شتافت ، فاطمه بود . ( 3 )

نام ها و لقب هاي متعدد او ، مانند فاطمه ، زهرا ، بتول ، حورا ، صديقه ، طاهره ، عابده ، عالمه غير معلمه ، ريحانه ، محدّثه ، عذرا ، امّ ابيها ، زهره ، تقيه ، راكعه و غير آن ، هر كدام گوشه اي از فضايل و جلوه اي از شخصيت بي نظير او را مي نماياند به حدي مقام او بالاست كه در روايات ، خشم و رضاي او خشم و رضاي خدا به شمار آمده و از مقام شفاعت در قيامت برخوردار است .

او اولين كسي خواهد بود كه وارد بهشت مي گردد . بهشت مشتاق اوست و به تعبير رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فاطمه زهرا ( عليها السلام ) بوي بهشت مي دهد .

حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) به هر كس كه براي خواستگاري فاطمه ( عليها السلام ) مراجعه مي كرد مي فرمود : من در اين باره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 154

2 . همان .

3 . همان ، ص 156


51


منتظر فرمان خداوند هستم . اما هنگامي كه علي ( عليه السلام ) به همين منظور نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و خواسته اش را مطرح كرد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به وي فرمود :

« جبرئيل پيش از وي نزد آن حضرت آمده و به وي گفته ، خداوند تعالي فاطمه را در آسمان به همسري علي ( عليه السلام ) درآورده و فرشتگان را بر آن گواه گرفته است . »

تمام اين ها براي آن بود كه علي ( عليه السلام ) پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بهترين انسان ها بود و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه ( عليها السلام ) اين نكته را به خوبي مي دانستند و علي ( عليه السلام ) تنها همسر شايسته فاطمه بود . در اسلام نيز روانيست كه پدر ، دخترش را به مردي كه همشأن او نيست ، به زني دهد . در اين باره مي توان به حديثي كه از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده ، استناد جُست ، آن حضرت فرموده است : اگر خداوند امير مؤمنان ( عليه السلام ) را براي فاطمه نيافريده بود از آدم تا پايين تر از وي همتايي براي فاطمه بر روي زمين وجود نمي داشت ( 1 ) .

حضرت زهرا ( عليها السلام ) در سال هاي پرفراز و نشيب پس از هجرت ، در كنار پدر و همسر ، مدافع اسلام بود . در جنگ هايي كه پيش مي آمد ، گاهي در ميدان هاي نبرد ، براي امدادگري ، كارهاي خدماتي و مداواي مجروحان حضور مي يافت . در عبادت و نيايش و نماز و روزه و دعا و حالات معنوي مقامي بسيار ارجمند داشت .

از امام حسن ( عليه السلام ) منقول است كه : در شب جمعه مادرم را ديدم كه براي عبادت ايستاده بود او همچنان به حالت ركوع و سجود و قيام و قعود بود كه سپيده سرزد ، او براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعيان الشيعه ، ج 22 ، ص 569


52


مردان و زنان مؤمن دعا مي كرد و يكايك آنها را نام مي برد من از او پرسيدم : چرا براي خود دعا نمي كني و براي ديگران دعا مي نمايي ؟ فرمود : پسرم ! نخست همسايه سپس خانه !

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) از نظر برخورد شايسته با همسر و زندگي ساده و بي توقّع در كنار او و همدردي و همراهي با تلخي هاي زندگي ، الگوي وفا و صميمت بود . از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه فاطمه ( عليها السلام ) وارد شد ، فاطمه را ديد كه لباسي از پشم شتر در بر كرده است و به دست خويش آرد مي كند و در همان حال به فرزندش شير مي داد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با ديدن اين منظره گريست و فرمود : دخترم تلخي دنيا را به خاطر شيريني آخرت بچش . فاطمه ( عليها السلام ) گفت : خداوند را براي نعمت هايي كه داده مي ستايم و به خاطر داده هايش ثنا مي گويم ، پس اين آيه نازل شد :

( وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي ) ( 1 ) ؛ و به زودي خداوند به تو ببخشد تا راضي شوي . ( 2 )


شيخ صدوق هم از علي ( عليه السلام ) روايت كرده كه فاطمه ( عليها السلام ) آنقدر با مشك آب مي آورد كه بند مشك در سينه اش اثر نهاد و آنقدر دستاس مي كرد كه دستش زبْر شد و پينه بست و آنقدر خانه را مي رُفت كه لباس هايش گردآلود مي شد و آنقدر آتش در زير ديگ مي افروخت كه لباس هايش دودآلود و سياه مي گشت . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ضحي : 5

2 . زندگي و سيماي حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، ص 55

3 . همان ، صص 9 ـ 57


53


حضرت فاطمه ( عليها السلام ) دل به جلوه هاي مادّي زندگي نبسته بود و اهل انفاق ، صدقه ، ايثار و مواسات بود . لباس عروسي خويش را به نيازمندي كه به دَرِ خانه او آمده بود ، بخشيد ، درباره ايثار او و شوهر و فرزندانش سوره هل اتي نازل شد كه افطار خودش را به مسكين و يتيم و اسير داده بودند از هرگونه كمك مالي به نيازمندان مضايقه نداشت .

خداگرايي فاطمه ( عليها السلام ) در نوع خود بي نظير است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از دخترش پرسيد : فاطمه جان ! چه حاجتي داري ؟ اكنون فرشته وحي در كنار من است و از سوي خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهي تحقق پذيرد ، فاطمه پاسخ داد : لذتي كه از خدمت حضرت حق مي برم ، مرا از هر خواهشي بازداشته است . حاجتي جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاي خداوند باشم . ( 1 )

وقتي آيه هاي عذاب بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نازل گرديد ، پيامبر و ياران وي گريستند زهرا از گريه پدر آگاه شد ، علت را پرسيد . پيامبر ، آيه هاي عذاب الهي را كه تازه نازل شده بود براي فاطمه تلاوت فرمود : فاطمه از خوف الهي بر زمين افتاد و فرمود : واي ، واي بر كسي كه داخل دوزخ مي شود . ( 2 )

در زمينه دانش اندوزي آن حضرت آمده كه ، آنچه را فرشتگان الهي از اسرار و دانش ها براي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) باز مي گفتند علي ( عليه السلام ) مي نوشت و فاطمه گرد مي آورد كه مجموع آنها كتابي به نام « مصحف فاطمه » شد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرهنگ سخنان فاطمه ، ج 6 ، ص 99

2 . احقاق الحق ، ج 4 ، ص 481

3 . بحارالانوار ، ج 43 ، ص 80


54


امام علي ( عليه السلام ) نيز نقل مي كند : روزي يكي از زنان مدينه به خدمت حضرت زهرا ( عليها السلام ) رسيد و مسائل ديني فراواني از وي پرسيد و پاسخ شنيد در ادامه خجالت كشيد و گفت : بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم . حضرت فاطمه فرمود : باز هم بيا و آنچه مي خواهي بپرس ، آيا اگر به كسي در مقابل حمل يك بار سنگين به پشت بام ، صد هزار دينار طلا مزد بدهند ، چنين كاري براي او دشواري دارد ؟ من هر مسأله اي را كه پاسخ مي دهم ، بيش از فاصله بين زمين و عرش خداوند ، پاداش معنوي دارم ، پس سزاوار است كه اين كار بر من دشوار نباشد . ( 1 )

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) با بيان احكام و معارف اسلام ، جامعه و به ويژه زنان را نسبت به وظايفشان آشنا مي ساخت ، فضّه خدمتگزار فاطمه ( عليها السلام ) كه از شاگردان و پرورش يافتگان فاطمه زهرا ( عليها السلام ) است در مدت بيست سال جز با آيه هاي قرآني سخني نگفت و هر گاه قصد بيان مطلبي را داشت با آيه اي متناسب از قرآن ، منظور خويش را بيان مي كرد . ( 2 )

صداقت و درستي ، سيره هميشگي حضرت زهرا ( عليها السلام ) بود ، او در گفتار و رفتارش ، صادق واقعي و حقيقي بود و در رتبه بالايي از صدق و صفا قرار داشت ، عايشه مي گويد : هرگز كسي را راستگوتر از فاطمه ، جز پدرش پيامبر نديدم . ( 3 )

حضرت سخنان بسيار آموزنده اي را به ارمغان نهاده اند ايشان فرموده اند : بهترين شما كسي است كه در برخورد با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محجة البيضاء ، ج 1 ، ص 30

2 . مناقب آل ابي طالب ، ج 3 ، ص 344

3 . همان ، ص 341


55


مردم نرم خوتر و مهربان تر باشد و ارزشمندترين مردم كساني هستند كه با زنانشان مهربان و بخشنده اند . ( 1 )

درباره خدمت به مادر فرمود : در خدمت مادر باش ، زيرا بهشت زير پاي مادران است . ( 2 )

حضرت معيار شيعه بودن را چنين مي شمارد : اگر به آنچه به شما امر مي كنيم ، عمل مي كني و از آنچه شما را برحذر مي داريم ، دوري مي كني ، از شيعيان ما هستي وگرنه نيستي . ( 3 )

حضرت عبادت خالصانه را توصيه مي نمود و مي فرمود : كسي كه عبادت هاي خالصانه خود را به سوي خدا فرستد ، پروردگار بزرگ ، برترين مصلحت او را به سوي او فرو خواهد فرستاد . ( 4 )

حضرت زهرا ( عليها السلام ) در بزرگداشت مقام علي ( عليه السلام ) بسيار كوشيد و دائماً براي او احترام قائل بود . پس از ماجراي سقيفه ، بعضي ها خواستند براي دلجويي ، با وي ديدار كنند ، آنان درخواست خود را به آگاهي اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) رساندند ، امام علي ( عليه السلام ) موضوع را با همسرش در ميان نهاد ، فاطمه ( عليها السلام ) فرمود : خانه ، خانه شماست و من همسر شما هستم ، هر آنچه مي خواهيد انجام دهيد . ( 5 )

آنچه ميان اين دو را پيوند مي داد ، عشق و محبتي بود كه از ايمان هر يك از آنان به ويژگي ها و مناقب ديگري نشأت مي گرفت ، فاطمه ، علي را به عنوان سرور اوصيا و پدر نوه هاي پيامبر و برترين مردم پس از آن حضرت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 71 ، ص 157

2 . كنزالعمال ، ج 16 ، ص 462

3 . بحارالانوار ، ج 65 ، ص 155

4 . همان ، ج 71 ، ص 184

5 . همان ، ج 43 ، ص 198


56


صاحب مقامي والا و بزرگ در نزد خداوند مي دانست ، علي ( عليه السلام ) نيز از بزرگي و عظمت فاطمه ( عليها السلام ) آگاه بود و مي دانست كه او سرور زنان جهان و مادر نوه هاي پيامبر است و شفاعتش در بارگاه خداوند مقبول واقع مي شود ، به اين دلايل محبت و احترام متقابل بين آنان حاكم بود .

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) الگويي ممتاز براي زن مسلمان و مقتداي آنان براي رسيدن به قله كمال و فضيلت به حساب مي آيد . پوشش حضرت و دغدغه و نگراني هاي وي از نمايان شدن ابعاد بدن ، حتي پس از رحلت ، گوياي اهميت مادر سادات به حريم عفاف و حجاب است .

در احياي ياد شهيداني چون حضرت حمزه سيدالشهداء كوشا بود و هر دوشنبه با حضور بر سر مزار او در دامنه كوه اُحد از او ياد مي كرد و يادآور مسأله جهاد و شهادت بود .

پس از رحلت پدر ، در پي عدم تحقق وصايت رسول الله ، حضرت فاطمه ( عليها السلام ) به مسجد رفت و در حضور مهاجران و انصار خطبه اي بلند خواند و در آن سخنراني كه به « خطبه فدكيه » معروف است ، از سران جامعه و عهدشكني مردم و بي حرمتي به خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انتقاد كرد . دوران تلخ زندگي بعد از پدرش ، هفتاد و پنج و بنابر قولي نود و پنج روز طول كشيد و سرانجام اين بانوي بزرگوار در بستر بيماري افتاد و در هيجده سالگي به پدر بزرگوارش پيوست . از آن سرچشمه فضايل و صداقت به دو نمونه كوتاه از زبان اهل سنت بسنده كرده ايم كه در پي مي آيد :


57



شميم كوثر


فاطمه ( عليها السلام ) سرور زنان بهشت است . ( 1 ) كسي است كه به فرموده رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) : « بي گمان خدا براي خشمش خشمگين و براي خشنودي اش ، خشنود مي شود . » ( 2 ) در سخن و گفتار ، كسي شبيه تر از فاطمه ( عليها السلام ) به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نبود ؛ به گونه اي كه عايشه ، يكي از همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد :

« وقتي بر حضرت وارد مي شد ، پيامبر به وي خوش آمد مي گفت و برايش تمام قد مي ايستاد ؛ دستش را مي گرفت و مي بوسيد و در جاي خود مي نشاند . » ( 3 )


آن گاه كه رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در بستر بيماري افتاد و نزديك بود روح مباركش به سوي جنان به پرواز درآيد ، نزديكان و همسران رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دور او حلقه زده بودند . رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) يك يك اطرافيان را از نظر گذرانيد ؛ ولي آن را كه مشتاق ديدارش بود ، در ميان آنان نيافت . لبان مباركش به آرامي تكان خورد و چيزي را زير لب زمزمه كرد ، عايشه همسر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) گوش هايش را به لبان حضرت نزديك كرد و كلمه فاطمه ( عليها السلام ) را به روشني شنيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 5 ، ص 82 .

2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 154 .

3 . همان .


58


خواست كسي را در پي بانوي عصمت روانه كند ؛ ولي انگار اين ارتباط قلبي بين پدر و دختر ، كاملاً دو سويه بود ؛ ناگهان ديدند نوري در قاب در ظاهر شد ؛ وقتي همگي چهره به در برگرداندند ، با ديدن فاطمه ، زير لب گفتند : « چقدر زود درخواست پيامبر اجابت شد ! »

فاطمه ( عليها السلام ) چون پدر را در آن حال ديد ، بسيار اندوهگين شد ، رسول مهرباني هيچ گاه نمي خواست غبار اندوه بر چهره تنها دخترش بنشيند ، پس تمام نيروي خود را جمع كرد و لبخندي پدرانه به دختر تقديم كرد ؛ نيم خيز شد تا به احترام او برخيزد ، ولي فاطمه ، پدر را دوباره به بستر استراحت رهنمون شد و در كنارش نشست . حاضران ، به حركت هاي اين مرواريد آفرينش خيره مانده بودند ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دست به گردن زهرا ( عليها السلام ) انداخت ؛ گوش هاي او را به خود نزديك كرد . حالا ديگر فضاي خانه را سكوتي سنگين فراگرفت . تنها صدايي كه به گوش مي رسيد ، نجوايي بود كه ميان پدر و دختر ردّ و بدل مي شد . لحظه به لحظه ، هاله اي از غم و اضطراب ، بر چهره دختر مي نشست و ناگهان صداي گريه زهرا ( عليها السلام ) ، فضا را پر كرد .

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) تا اشك و اندوه فاطمه ( عليها السلام ) را ديد ، سر فاطمه ( عليها السلام ) را به سوي خود كشيد و سخناني را به آرامي در گوشش زمزمه كرد ؛ اين بار ، برق شادماني بر ديدگان او نشست و گل لبخند بر لبانش شكوفا شد . عايشه ، به فاطمه نزديك شد و از او پرسيد : اين چه رازي است ميان پدر و


59


دختر كه گاهي تو را شادمان و زماني غمگين مي بينم ؟

فاطمه ( عليها السلام ) گفت : اي عايشه ! اين رازي بود ميان من و پدرم ؛ چگونه مي توانم صندوقچه اسرار دلم را به روي ديگران بگشايم و رازگشايي كنم ! ؟

عايشه ديگر اصرار نكرد ، تا اين كه دوران اندوه مسلمانان فرا رسيد و رسولِ مهرباني با دنياي فاني وداع كرد و پرنده روحش به سوي عالم بالا پر كشيد .

عايشه همچنان در پي كشف آن راز بود ؛ زمان را مناسب پرسشي دوباره يافت . نزد فاطمه ( عليها السلام ) شتافت و گفت : اي بانو ! كنجكاوي ام همچنان باقي است ، مي خواهم بدانم در آن واپسين ديدار ، رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به شما چه فرمود كه لحظه اي اندوهگين و لحظه ديگر شادمان شدي ؟

فاطمه ( عليها السلام ) فرمود : اي عايشه ! اينك دليل گريه و خنده ام را براي تو بازمي گويم . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بار نخست به من خبر داد كه جبرئيل هر سال ، يك بار قرآن را يك جا بر من نازل مي كرد ؛ ولي امسال دو بار نازل كرد و اين ، نشانه نزديكي رحلت من است ، سپس فرمود : دخترم ! از خدا بترس و شكيبا باش ؛ من براي تو بهترين سرمشق هستم . اينجا بود كه ديگر نتوانستم تاب بياورم و صداي گريه ام بلند شد ؛ ولي هنگامي كه پدر ، بي قراري ام را ديد ، دوباره با من نجوا كرد و فرمود :

اي فاطمه ! بي ترديد تو نخستين كس از خاندانم هستي كه به من ملحق مي شوي ؛ از اين رو ، با تمام وجودم خنديدم ؛ چون جدايي از پدر ، آن هم به مدت طولاني ، به


60


سبب دوستي و محبّتي كه ميان من و پدر بود ، اينك در فراق پدر ، چون شمعي شده ام كه لحظه به لحظه دارم آب مي شوم . تو مي بيني كه چگونه ايّام مي گذرانم . ( 1 )

عايشه نگاهي به فاطمه كرد . ديگر از شادابي و طراوت پيشين ، خبري نبود . بسيار ضعيف و رنگ پريده شده بود و لحظه به لحظه از دنيا و دشواري هاي آن فاصله مي گرفت و گام به گام به پدر نزديك مي شد . عايشه با خود مي انديشيد . . .

آخر فاطمه مادري است جوان و فرزنداني كوچك و خُردسال در خانه دارد ، آنان چگونه خواهند توانست رنج بي مادري را تاب بياورند ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 7 ، باب 663 ، ص 411 ، ح 1158 .


61


هديه خداوند

فرشتگان هم به عروسي فاطمه ( عليها السلام ) دعوت شده بودند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و گروهي از فرشتگان آسمان ، فاطمه را بدرقه مي كردند و به خانه علي ( عليه السلام ) مي بردند .

ابن عباس گفته است : « در شبي كه فاطمه ( عليها السلام ) را به خانه علي ( عليه السلام ) مي بردند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، پيشاپيش فاطمه راه مي رفت و جبرئيل از سمت راست ، ميكائيل از سمت چپ دختر پيامبر و هفتاد هزار ملك در پي آن بانوي بزرگ در حركت بودند ؛ در حالي كه فرشتگان آسماني تا سپيده دم ، به تسبيح و تقديس خدا پرداختند . » ( 1 )

به اين ترتيب ، جشن عروسي علي و فاطمه ( عليهما السلام ) ، به بهترين شكل انجام شد و مردم از سفره با بركت و طعام پاكيزه اي كه به اين مناسبت ، به دست مبارك پيامبر آماده شده بود ، بهره مند شدند .

جابر در وصف اين جشن مي گويد : « من در مراسم عروسي و وليمه علي و فاطمه حضور داشتم و هيچ وليمه اي را پاكيزه تر از آن نديدم . » ( 2 )

اما آن چه در اين مراسم جشن ، بيش از همه ماندگار مانده ، پيراهنْ بخشي حضرت فاطمه ( عليها السلام ) در شب عروسي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ينابيع المودة ، ص 197 .

2 . همان ، ص 197 .


62


مي دانيم كه انسان دوستي و كمك به افراد بي بضاعت ، در همه دنيا رايج است و هر كسي به اندازه همت خود ، به نيازمند و مستمند كمك مي كند ؛ ولي عمل گروهي در اين باره چنان چشم گير است كه حافظه تاريخ ، هيچ گاه نمي تواند آنها را از ياد ببرد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شب عروسي ، براي حضرت فاطمه ( عليها السلام ) ، پيراهن نو و جديدي تهيه كرد . در اين هنگام ، نيازمندي درب خانه را به صدا درآورد و با صداي حزيني گفت :

« از خانه رسول خدا ، جامه اي كهنه مي خواهم ! »

حضرت فاطمه ( عليها السلام ) از جا برخاست تا درخواست نيازمند را پاسخ دهد . در انديشه بود كه امشب ، شب عروسي است و همه انتظار دارند عروس را با جامه اي نو ببينند و اين حق اوست كه آراسته باشد ؛ ولي از سوي ديگر ، تربيت قرآني در تار و پود او نقش بسته بود و آيه اي از قرآن پيش چشمان او ظاهر مي شد كه :

( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ ) ( 1 ) ؛ هرگز به حقيقت نيكوكاري نمي رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مي داريد ، در راه خدا انفاق كنيد .

ديگر ، هنگام تصميم گيري بود و تنها انسان هاي وارسته از دنيا مي توانند راه دوم را برگزينند ؛ فاطمه نيز كه حوريه اي است بهشتي ، تعلق به دنيا ندارد ؛ از اين رو ، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 92


63


تندي از جا برخاست و بهترين تصميم را گرفت . حضرت فاطمه ( عليها السلام ) در برابر بُهت همگان ، جامه نو را با كمال ميل و رغبت به نيازمند بخشيد .

خدا و فرشتگان ، شاهد اين همه ايثار و فداكاري بودند . پس جبرئيل امين ، به پاس اين گذشت فاطمه ( عليها السلام ) ، نزد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گفت : « يا رسول الله ! پروردگارت سلام مي رساند و به من فرمان داده تا بهترين سلام ها و تهنيت ها را به فاطمه ( عليها السلام ) برسانم . »

رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اي جبرئيل ! اين چيست كه در دستان شماست ؟

جبرئيل امين عرض كرد : « يا رسول الله ! خداي مهربان براي فاطمه ( عليها السلام ) ، جامه اي از ديباي سبز از جامه هاي بهشتي فرستاده است . » ( 1 )

اشك شادي از ديدگان همه سرازير شد و محبوبه خداوند از اين كه عملش مقبول خداوند كريم قرار گرفته ، بسيار شادمان شد . او نيك مي دانست هر كردار خالصي كه براي رضاي خدا انجام شود ، افزون بر اجر بي پايان آن ، هيچ گاه از بين نخواهد رفت . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نزهة المجالس ، ج 2 ، ص 226 .


64





65


معصوم چهارم

امام حسن ( عليه السلام )

پيشواي دوم جهان تشيع كه نخستين ميوه پيوند فرخنده علي ( عليه السلام ) با دختر گرامي پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت ، در شهر مدينه ديده به جهان گشود .

حسن بن علي ( عليه السلام ) بيش تر از هفت سال نداشت كه پيامبر اسلام ، بدرود حيات گفت .

پس از درگذشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تقريباً سي سال در كنار پدرش امير مؤمنان ( عليه السلام ) زيست و پس از شهادت علي ( عليه السلام ) در سال 40 هجري ، ده سال پيشوايي امت را برعهده داشت و در سال 50 هجري ، با توطئه معاويه ، بر اثر مسموميت ، در سن 47 سالگي به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع مدفون شد .

تنها هشت بهار از عمر حسن ( عليه السلام ) مي گذشت كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ملكوت اعلي پر كشيد . اين حادثه جانگداز در قلب امام حسن ( عليه السلام ) تأثير بسياري گذاشت . چه بسيار صحابه كه سخن پيامبر اكرم را شنيده بودند كه مي فرمود : حسن و حسين سرور جوانان بهشت اند يا هر كه حسن و حسين را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان


66


دشمني ورزد با من دشمني كرده است .

ابوذر غفاري نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حسن بن علي ( عليهما السلام ) را مي بوسيد و مي فرمود : هر كه حسن و حسين و ذريه آنان را از روي اخلاص دوست بدارد آتش چهره اش را نسوزاند اگرچه گناهانش به شماره ريگ هاي انباشته باشد ، مگر گناهي كه سبب سلب ايمان او گردد . ( 1 )

پيامبر در سخني ديگر فرمود : هر كه حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست مي دارم و هر كس را كه من دوست بدارم خداي هم او را دوست مي دارد و هر كه را خداوند دوست بدارد او را به بهشت مي برد و هر كه حسن و حسين را دشمن دارد من نيز او را دشمن دارم و هر كس را كه من دشمن بدارم خداي هم او را دشمن مي دارد و هر كه را خداوند دشمن بدارد او را به آتش مي برد . ( 2 )

بنابراين جا داشت كه حضرت از فقدان چنين پشتيباني ، در اندوه و ماتم فرو رود . حضرت حدود 30 سال پس از درگذشت پيامبر اكرم در كنار پدر بود . پيشواي دوم از نظر علم و تقوا و زهد و عبادت مقامي برگزيده داشت و در دستگيري از بيچارگان نيز زبان زد عام و خاص بود ، وجود گرامي آن حضرت آرام بخش دل هاي دردمند ، پناهگاه مستمندان و تهيدستان و نقطه اميد درماندگان بود . هيچ فقيري از دَرِ خانه آن حضرت دست خالي بر نمي گشت ، هيچ آزرده دلي ، شرح پريشاني خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي كرد ، جز آنكه مرهمي بر دل داغدار و رنجور او نهاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 43 ، ص 270

2 . همان ، ص 275


67


مي شد ، گاه پيش از آن كه مستمندي اظهار نياز كند و عرق شرم بريزد احتياج او را برطرف مي ساخت و اجازه نمي داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد . سيوطي درباره او مي گويد : حسن بن علي داراي امتيازات اخلاقي و فضايل انساني فراوان بود ، او شخصيتي بزرگوار ، بردبار ، باوقار ، متين ، سخي و بخشنده و مورد ستايش مردم بود . ( 1 )

امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) تمامي توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه ، به كار مي گرفت . حضرت در طول عمر خود دوبار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را براي خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد . ( 2 )

امام حسن ( عليه السلام ) به شهادت تاريخ بسيار شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بيمي در وجود او راه نداشت . امام مجتبي ( عليه السلام ) در جنگ جمل ، در ركاب پدر خود اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ، در خط مقدم جبهه مي جنگيد و از ياران دلاور و شجاع علي ( عليه السلام ) سبقت مي گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختي مي كرد . ( 3 )

در جنگ صفين در بسيج عمومي نيروها و گسيل داشتن ارتش اميرمؤمنان ( عليه السلام ) براي جنگ با سپاه معاويه ، نقش مهمي به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهيّج خويش مردم كوفه را به جهاد در ركاب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ خلفا ، ص 189

2 . همان ، ص 190

3 . مناقب آل ابي طالب ، ج 4 ، ص 21


68


سركوبي خائنان و دشمنان اسلام دعوت مي نمود . ( 1 )

امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) هرگز در بيان حق و دفاع از حريم اسلام نرمش نشان نمي داد . مناظرات و احتجاج هاي مهيّج و كوبنده حضرت مجتبي ( عليه السلام ) با معاويه و طرفداران او نظير : عمرو عاص ، عتبة بن ابي سفيان ، وليد بن عُقبه ، مغيرة بن شعبه و مروان حكم نشانگر اين مدعاست . بايد دانست كه حضرت مجتبي ( عليه السلام ) پيش قدم براي انجام صلح نشد ، بلكه در واقع صلح تحميلي را پذيرفت . هر كس ديگر هم اگر جاي حضرت و در شرايط او قرار مي گرفت ، چاره اي جز قبول صلح نداشت ، زيرا هم اوضاع و شرايط خارجي كشور اسلامي و هم وضع داخلي عراق و وضعيت نيروهاي كمك كننده به حضرت ، هيچ كدام مقتضي ادامه جنگ نبود . خود حضرت مي فرمود : اگر ياراني داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكاري مي كردند ، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمي كردم ، زيرا خلافت ، بر بني اميه حرام است . ( 2 )

حسين بن علي ( عليه السلام ) در واقع ، برنامه برادر ارجمند خود را ادامه داد ، زيرا حضرت مجتبي ( عليه السلام ) با كمال شهامت ، خرده گيري هاي كوته فكران و عناصر افراطي را تحمل كرد و با امضاي قرارداد صلح كه ناشي از شناخت واقعيت هاي زمان بود ، به تدريج زمينه انقلاب را فراهم ساخت و افكار عمومي را آماده نمود ، آنگاه كه زمينه كاملا آماده شد ، حسين بن علي ( عليه السلام ) ابتكار عمل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وقعة صفين ، ص 113

2 . جلاء العيون ، ج 1 ، ص345 ـ 346


69


را در تهاجم به كانون فساد در دست گرفت .

امام مجتبي ( عليه السلام ) از ويژگي هاي والاي اخلاقي بهره مند بود . عابد و زاهد بود . هرگاه خداي را ياد مي كرد ، مي گريست و اگر در حضورش از قبر سخن مي رفت اشك مي ريخت . وقتي از بهشت و دوزخ سخن مي گفت چون بي گناهان مضطرب مي شد و از خدا خواستار بهشت مي شد و از آتش بدو پناه مي برد .

هنگامي كه وضو مي ساخت چهره اش زرد مي شد و زانوانش به لرزه مي افتاد و چون براي نماز برمي خاست ، زردي رخسار و لرزش زانوانش بيشتر مي شد .

حضرت با ابهت و دوست داشتني بود ، هيچ كس او را نديد ، جز آن كه تحت تأثير شخصيت وي واقع مي شد و هيچ كس با او همنشين نشد جز آنكه محبت وي را بر دل گرفت ، در نزد تمام مردم محبوب بود و دور و نزديك به وي احترام مي گذاشتند . يكي از مظاهر عمومي محبوبيت حضرت ، آن بود كه بر در سرايش ، در مدينه ، فرشي برايش مي گستردند و آن حضرت در همانجا مي نشست و نيازهاي مردم را برآورده مي ساخت و مشكلاتشان را حل مي كرد . هر كس كه از آنجا مي گذشت اندكي درنگ مي كرد تا سخن آن حضرت را بشنود و چهره اش را ببيند و ياد سيماي رسول گرامي اسلام در ذهنش جان گيرد . مردم بسياري گرداگرد امام ( عليه السلام ) را مي گرفتند و راه عبور سوارگان گرفته مي شد و چون امام از اين امر آگاه مي شد برمي خاست تا مبادا راه ديگران را بند آورد .


70


هيچ كسي پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مانند حسن بن علي ( عليه السلام ) بر قله شرافت دست نسود . چون آن حضرت به عزم گزاردن حج با پاي پياده راهي مكه مي شد ، وقتي مردم وي را مي ديدند از مركب هاي خود فرود مي آمدند و در كنار آن حضرت راه مي رفتند و تا وقتي وي راه خود را از آنان جدا نمي كرد بر مركب هاي خود سوار نمي شدند . صفت حلم از بارزترين ويژگي هاي امام حسن ( عليه السلام ) بود و در اين خصلت بسيار به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شباهت داشت .

آن حضرت در دوران خلافت و امامت خود طوفان هاي سياسي و اجتماعي بسيار سهمناكي را تحمل كرد كه اگر اين طوفان ها بر كوهي اصابت مي كردند آن را از جاي مي كندند . آن حضرت در آن شرايط دشوار و حساس ، مسؤوليتي سنگين بر دوش داشت و با بردباري و صبر توانست از عهده تحمل آن برآيد ، تا آنجا كه مروان ، بدترين دشمنان وي ، درباره حلم و بردباري آن حضرت گفت : حلم او چنان بود كه كوه ها با وي برابري مي كرد .

حضرتش مي فرمود : اگر دنيا مرا ناخشنود كند شكيبايي پيشه مي كنم و هر بلاي ناپايداري لاجرم پايان مي يابد و اگر دنيا مرا خشنود سازد من به شادماني او خوشحال نمي شوم ، زيرا هر سرور ناپايداري ، حقير و اندك است .

از فضايل اخلاقي حضرت ، سخنوري و ميهمان نوازي ايشان را فرا راه دوستدارانش نهاده ايم ، باشد كه رهروي شايسته و رهپويي وارسته براي آن امام همام باشيم .


71


سخنوري توانا

به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شباهت زيادي داشت . به شب زنده داري ، اهتمامي فراوان ميورزيد . هرگاه وضو مي گرفت ، همه بدنش از ترس خدا مي لرزيد . . از كودكي ، به شدت مورد علاقه پيغمبر خدا بود ؛ به گونه اي كه « بُراء بن عازب » مي گويد :

« پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه حسن بن علي ( عليهما السلام ) بر دوشش سوار بود و آن حضرت مي فرمود : بارالها ! من به حقيقت او را دوست دارم پس تو هم دوستش بدار » ( 1 ) رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) نه تنها خود ، به اين كودك عشق ميورزيد ، بلكه همان طور كه از ابوهريره رسيده است ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اين دو گل خوشبوي فاطمي مي گفت :

« هر كس حسن و حسين را به حقيقت دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر كسي كه آنان را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است . » ( 2 )


يكي از ويژگي هاي برجسته امام مجتبي ( عليه السلام ) ، قدرت سخنوري بود . او از زمان كودكي نيز در نكته سنجي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 5 ؛ كتاب فضايل اصحاب النبي ( عليه السلام ) ، باب 54 ، باب مناقب الحسن و الحسين ، ص 92 ، ح 257 .

2 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، باب 11 ، ص 51 ، ح 143 .


72


سخنوري بسيار ممتاز بود ، دوست و دشمن ، به اين امر اعتراف داشتند ، به گونه اي كه دشمن سرسخت ايشان يعني معاويه مي گويد :

« حسن تنها كسي است كه وقتي سخن مي گفت ، آرزو مي كردم گفتارش را ادامه دهد . من درباره هيچ كس چنين احساسي نداشته ام و هرگز كلام تندي از او نشنيدم » ( 1 )


البته اين باور معاويه ، زماني به دست آمد كه گروهي به او گفتند : « حسن بن علي در سخنراني توانا نيست ؛ او را وادار كن براي مردم سخن بگويد تا كاستي هاي او بر مردم روشن شود . »

حضرت بالاي منبر رفت و پس از سپاس خداوند فرمود :

« اي مردم ! هر كه مرا مي شناسد كه مي شناسد ، بداند من حسن فرزند علي بن ابي طالب و فرزند فاطمه دختر رسول خدا هستم . من زاده بهترين آفريده خدايم . منم فرزند رسول خدا ؛ آن كه دارنده همه نيكي ها و معجزه ها و راهنمايي ها بود . من فرزند امير مؤمنانم ؛ من آنم كه حقّم را گرفتند . من و برادرم حسين ( عليه السلام ) ، مهتر جوانان بهشتيم ، من فرزند ركن و مقامم ، من پور مكّه و منايم ، من سپهر مشعر و عرفاتم »

سخن شيواي حضرت همچنان ادامه داشت ؛ تا آن جا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 158 .


73


كه معاويه ترسيد سخن او در دل مردم بنشيند ؛ از همين رو ، سخن او را قطع كرد و سبك سرانه پرسيد :

« ابامحمد ! اين سخن را فروگذار و درباره رطب سخن بگو ! »

امام با بزرگواري تمام فرمود : « باد آن را مي روياند ؛ گرما مي رساند و سرما خوش طعمش مي كند . »

امام دوباره سخن آغازين خود را ادامه داد :

« من فرزند كسي هستم كه دعايش مستجاب بود ، من فرزند شفاعت كننده مطاع هستم و . . . »

به اينجا كه رسيد ، معاويه بار ديگر به تكاپو افتاد و اين بار با تندي ، سخن زيباي امام را بريد . ( 1 )

معاويه از اين كه به امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) اجازه سخن گفتن داده بود ، بسيار پشيمان بود . يكي از نزديكان معاويه به او گفت : « كاش در اين مورد با من مشورت مي كردي تا واقعه اي را كه در زمان كودكي اش اتفاق افتاده ، برايت مي گفتم ؛ آن وقت از اين كار منصرف مي شدي !

معاويه گفت : « چه واقعه اي را از حسن بن علي ديده اي ؟ »

آن مرد گفت : « نخستين روزهاي پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود . امام حسن ( عليه السلام ) كه هفت سال بيش تر نداشت ، به مسجد آمد و ديد كه ابوبكر ، بالاي مبنر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج 43 ، ص 353 .


74


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نشسته است و سخنراني مي كند .

امام حسن ( عليه السلام ) با همان لحن كودكانه اش ، جمله اي كوتاه و پرمعنا گفت كه همگان را به شگفتي واداشت . با صداي رسايي گفت : « پايين بيا ! از منبر پدرم پايين بيا و بالاي منبر پدر خودت برو » !

خليفه اول ، غافلگير شد و با شرمساري گفت : « راست مي گويي ، به خدا كه اين منبر پدر توست ؛ نه منبر پدر من . » ( 1 )

و اين گونه بود كه معاويه با ديدن چند سخنراني و مناظره از امام حسن ( عليه السلام ) ، به سخنوريِ ايشان معترف بود و كسي كه گفتار امام را در ميانه سخن قطع مي كرد ، دوست داشت كه شنونده كلام امام باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صواعق المحرقه ، ص 105 .


75



ميهمان نوازي


امام مجتبي ( عليه السلام ) مانند جدّش رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، بي هيچ تكبري ، روي زمين مي نشست و با تهي دستان هم سفره مي شد . آنها را به منزلش فرا مي خواند و از آنان پذيرايي مي كرد و به آنان پوشاك هديه مي داد . گاه ، از كساني پذيرايي مي كرد كه حتي آنان را نمي شناخت .

در سفري ، امام حسن ( عليه السلام ) به همراه امام حسين ( عليه السلام ) و عبدالله بن جعفر به حج مي رفتند . شتري كه بار آذوقه بر آن بود ، گم شد . و آنها در ميانه راه ، گرسنه و تشنه ماندند .

در اين هنگام ، خيمه اي را ديدند كه در آن ، پيرزني تنها زندگي مي كرد . از او آب و غذا خواستند ؛ پيرزن هم به رسم مهرباني و ميهمان نوازي ، تنها گوسفندي را كه داشت ، دوشيد و به ميهمانان گفت : « براي غذا ، آن را ذبح كنيد تا برايتان غذايي آماده كنم . »

هم سفران ، با كمك هم گوسفند را ذبح كردند و پيرزن نيز غذايي برايشان فراهم كرد . آنان پس از صرف غذا ، از او سپاس گزاري كردند و گفتند :

« ما افرادي از قريش هستيم كه به حج مي رويم ؛ اگر به مدينه آمدي ، نزد ما بيا تا ميهمان نوازي ات را جبران كنيم . »

سپس از زن خداحافظي كردند و به راه خويش ادامه


76


دادند . شب هنگام ، شوهر زن به خيمه اش آمد و او داستان ميهماني را برايش بازگفت . مرد خشمگين شد و گفت : « چگونه در اين برهوت ، تنها گوسفندي كه همه دارايي ما بود را براي كساني كه نمي شناختي كشتي ؟ »

مدتي گذشت ؛ تا اين كه باديه نشينان ، از روي فقر و خشكسالي ، به مدينه آمدند . از جمله آنها ، همين خانواده فقير نيز بودند . روزي امام حسن ( عليه السلام ) از كوچه اي مي گذشت ، ناگاه ديدگانش به سيمايي آشنا افتاد ؛ رو به او كرد و گفت : اي مادر ! آيا مرا مي شناسي ؟ پيرزن گفت : نه ! امام ( عليه السلام ) فرمود : من همان كسي هستم كه مدت ها پيش ، همراه دو نفر در خيمه ات ميهمان شديم و تو ، بزرگوارانه ، همه دارايي ات را به ما بخشيدي ؛ نامم حسن بن علي است .

برق خوشحالي در چشمان پيرزن درخشيد و از اين كه در شهري غريب ، آشنايي ديرين و كريم را يافته ، خدا را سپاس گفت . او نيك مي دانست كه خداوند ، پاداش محسنين را به آنان خواهد داد . رو به همسرش كرد و گفت : اي مرد ! اين است اجر نيكوكاران . مرد نيز آن خاطره تلخ را از نظر گذراند و با شرمساري ، به افق هاي دور خيره ماند .

پيرزن ، رو به امام ( عليه السلام ) كرد و گفت : اي فرزند فاطمه ! پدر و مادرم فداي تو باد ! آن گاه امام با مهرباني ، آنان را به منزل برد . با خود مي انديشيد كه آنان همه دارايي خود را به ما بخشيدند ؛ ما بايد چگونه با آنان رو به رو شويم ؟ اگر


77


همه دارايي خود را به آنان ببخشيم ، شايسته آنان خواهد بود . پس از ميهمان نوازي ، امام رو به آنان كرد و گفت : به پاس ايثار و گذشتتان ، از ما چه مي خواهيد ؟

پيرزن و همسرش نگاهي معنادار به هم انداختند ؛ ولي در برابر كرامت امام ، لب از لب نمي گشودند و چيزي نمي خواستند !

امام ( عليه السلام ) بخشش را به اوج رسانيد و هزار گوسفند و هزار دينار طلا به آنان بخشيد .

پيرزن و همسرش ، از شادي در پوست خود نمي گنجيدند ؛ آنان روزهايي را مي ديدند كه ديگر از تنگدستي ديروز اثري نبود . هر دو بر آن شدند چون گذشته ، كريمانه زندگي كنند .

امام ( عليه السلام ) بر اين مقدار بسنده نكرد و آنان را نزد برادرش امام حسين ( عليه السلام ) فرستاد . امام هم به نيكي از آنها پذيرايي كرد و به همان اندازه كه برادر بزرگوارش به آنان بخشيده بود ، هديه كرد . اما هنوز ميهمان سوم نيز در انتظار بود . درهاي خير و بركت ، به سوي اين خانواده باگذشت ، گشوده شده بود . امام حسين ( عليه السلام ) ، شخصي را خواست و اين ميهمانان عزيز را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد و عبدالله نيز به پيروي از پيشوايان خود ، همان مقدار به پيرزن بخشيد . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصول المهمة ، في معرفة الائمة ، ج 2 ، ص 709 ؛ ، علّموا اولادكم محبة آل بيت النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، ص 12 ؛ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ، ص345 .


78






| شناسه مطلب: 73499