بخش 4
معصوم پنجم : امام حسین نماز عشق و پرواز تا ملکوت مایه اشک و لبخند رسول#160;الله ( صلّی الله علیه وآله )
79 |
معصوم پنجم
امام حسين ( عليه السلام )
اين امام معصوم ، در سوم شعبان سال چهارم هجري ، در شهر مدينه به دنيا آمد . او دومين ثمره پيوند فرخنده علي ( عليه السلام ) و حضرت فاطمه ( عليها السلام ) ، دختر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) بود . شش سال در كنار جدّ بزرگوار خود و سي سال در كنار پدرش امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) زندگي كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ايشان ، به صورت فعال شركت داشت . آن گاه ، در كنار برادر خود حسن بن علي ( عليه السلام ) در صحنه سياسي و اجتماعي و پس از شهادت امام حسن ( عليه السلام ) در سال 50 هجري ، به مدت ده سال در اوج قدرت معاوية بن ابي سفيان ، بارها با وي پنجه درافكند و پس از مرگ وي ، در برابر حكومت پسرش يزيد قيام كرد و در محرم سال 61 هجري ، در سرزمين كربلا به شهادت رسيد .
سحرگاه روز سوم شعبان از سال سوم هجرت ، از درخشان ترين روزهاي تاريخ است ، چرا كه نوري پاك منزلگاه رسالت را منوّر ساخت . به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر داده شد كه فاطمه ( عليها السلام ) پسري زاده است ، حالتي آميخته از سرور و اندوه آن حضرت را فراگرفت .
80 |
رسول الله به افق هاي دور نظر دوخته است گاهي شامان است و زماني حزن و اندوه در دلش راه مي يابد و قطرات اشك بر گونه هايش مي لغزد . اسماء خدمتكار اهل بيت مي گويد ، از آن حضرت پرسيدم : پدر و مادرم به فدايت چرا گرياني ؟
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بر اين فرزندم مي گريم !
گفتم : او همين ساعت به دنيا آمد ، اي رسول خدا !
فرمود : مردمان سركش پس از من او را خواهند كشت ، خداوند آنان را از شفاعت من بي بهره كند .
جشن شادماني ، همراه با حزن خاندان وحي ، با نجواي كروبيان ، حال و هوايي ديگر مي يابد . جبرييل امين پيش مي آيد و مي گويد : اي محمد ! خداوند تو را سلام مي رساند و مي فرمايد : علي براي تو به منزله هارون است براي موسي ، جز آن كه پيامبري پس از تو نيست ، پس اين فرزندت را به نام پسر هارون بخوان . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : فرزند هارون چه نام داشت ؟ جبرييل پاسخ مي دهد : شبير . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : اما زبان من عربي است . پس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وي را « حسين » مي نامد .
از آن ميان ، فطرس نيز فرصت را مغتنم شمرده و پيش مي آيد ، او فرشته اي است شكسته بال كه به كمك ديگر فرشتگان ميهمان اين ضيافت نوراني شده است . فطرس نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و به او متوسل شد . آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) به گهواره حسين اشاره كرد ، حسين در ميان گهواره آرميده
81 |
بود ، فطرس به طرف گهواره رفت و بال هاي شكسته اش را به كناره هاي آن ماليد ، پس خداوند به خاطر حسين ( عليه السلام ) سلامت بال هاي فطرس را بدو باز گردانيد .
جشن پايان مي يابد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين كودك شيرخوار را در آغوش مي گيرد ، در يك گوشش اقامه و در گوش ديگرش اذان مي گويد . پس از دو هفته دو گوسفند براي او عقيقه مي كند و هم وزن موهاي سرش صدقه مي دهد . سپس آنان شاهد رشد و نمو اين دُردانه در دامان اهل بيت ( عليهم السلام ) و در كنار برادرش حسن ( عليه السلام ) بودند . لؤلؤ و مرجاني كه خداوند در حقشان مي فرمايد :
« دو دريا را [ به گونه اي ] روان كرد [ كه ] با هم برخورد كنند . * ميان آن دو ، حدّ فاصلي است كه به هم تجاوز نمي كنند . * پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را منكريد ؟ * از هر دو [ دريا ] مرواريد و مرجان برآيد . » ( 1 )
مقصود از دو دريا ، يكي درياي نبوت و ديگري درياي وصايت و امامت است و گوهر تابناك آن دو ، حسن و حسين ( عليهما السلام ) هستند .
در همين ايام رسول الله درباره اش فرمود : « حسين از من و من از حسينم . »
آن حضرت حسين ( عليه السلام ) را در بين مردم ، روي دست بلند مي كرد و خطاب به آنان مي فرمود : « اي مردم اين حسين پسر علي است او را بشناسيد . سوگند به كسي كه جانم در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الرحمن : 22 ـ 19
82 |
دست اوست ، او بهشتي و دوستدارانش نيز با او همراهند . »
گاه او را در دامان خود مي نشانيد و مي فرمود : « خداوندا من حسين را دوست دارم تو هم او را دوست بدار » . و بدين سان حسين بن علي ( عليه السلام ) مدت شش سال از دوران كودكي خود را در زمان جدّ بزرگوارش سپري كرد .
پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، نقشه شوم قتل اميرمؤمنان ( عليه السلام ) به اجرا درآمد و با شهادت حضرت ، مسؤوليت هاي خطير امت برعهده امام حسن ( عليه السلام ) نهاده شد و امام حسين ( عليه السلام ) نيز در كنار برادر به جهاد مقدس خويش در اداي امانت حق و مسؤوليت هاي اجتماعي و سياسي ادامه مي داد .
پس از شهادت امام حسن ( عليه السلام ) سكان هدايت به دست امام حسين ( عليه السلام ) افتاد و اين در شرايطي بود كه شديدترين سخت گيري ها درباره شيعيان ، توسط معاويه اعمال مي شد . معاويه به واليان خود در چهارگوشه كشور نوشته بود : در كار كساني كه با دليل ، دوستي آنان به علي و خاندانش ثابت مي شود دقت روا داريد و آنان را از امور ديواني بركنار كنيد و سهميه آنان را از بيت المال قطع كنيد و شهادت و گواهي هيچ يك از شيعيان علي و خاندانش را نپذيريد .
اين برخوردها ، امام را بسيار متأثر مي ساخت . معاويه از راه مسموم ساختن آب يا خوراك مخالفان ، آنان را از صحنه مبارزه بيرون مي راند . او حتي حجر بن عدي و يارانش را به شام فراخواند و آنان را به جرم پيروي از علي ( عليه السلام ) به خاك و خون كشانيد . شهادت حجر در محافل سياسي لرزه اي بسيار بزرگ پديد آورد و پيامدهايي را به
83 |
دنبال داشت . معاويه ، زياد بن ابيه را بر كوفه و بصره مسلط ساخت تا آنان را آرام كند و زياد با ايجاد قتل و خونريزي ، كنترل كوفه و بصره را به دست گرفت . در چنين شرايطي بود كه امام حسين ( عليه السلام ) سكوت را جايز ندانست و با جمع كردن شيعيان و تابعان از آنان خواست ايشان را براي احقاق حق ياري كنند . اوج مخالفت امام در تصاحب كارواني بود كه از سوي والي يمن هدايايي براي دمشق مي برد . حضرت پس از مصادره كاروان ، نامه اي به معاويه نوشت كه چشمانش را خيره و عقلش را مدهوش ساخت . اين نامه چنين بود :
« از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان . اما بعد ، كارواني از يمن از طرف ما مي گذشت . اين كاروان حامل اموال و پارچه هايي بود تا بدان ها خزاين دمشق را پر كند و سپس آن را به فرزندان پدرت باز گرداند ، من بدين اموال نيازمند بودم و آنها را تصاحب كردم . »
معاويه ديد امام ( عليه السلام ) نام خود و پدرش را بر او مقدم ساخته و او را با لقب اميرمؤمنان نخوانده و اين نشان مي داد نويسنده نامه خود را از اطاعت حكومت ناحق بري دانسته است .
در نامه نگاري هاي بعدي بين آن دو ، امام ( عليه السلام ) او را شماتت كرده و كشنده حجر بن عدي كندي و ياران نمازگزار و خداپرست او دانسته و همچنين او را كشنده عمرو بن حمق ، صحابي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دانست و تا
84 |
توانست تازيانه عذاب كلامي خود را بر معاويه و اقمار او فرود آورد . و بدين سان صداي حضرت بسيار رسا و رعدآسا بر پيكره حكومت اموي فرود مي آمد و بر ضد جنايت ها و گناهان حكّام در جامعه انتقاد مي كرد ، حتّي نسبت به شرابخواري يزيد در دوره پدرش معاويه نيز اعتراض مي نمود و در مورد تلاش معاويه براي جانشيني يزيد هم برخوردي اعتراض آميز داشت .
بعدها هم كه يزيد خليفه شد ، حضرت زيربار خلافت او نرفت . معاويه مرد و يزيد به واليانش طي نامه اي دستور داد كه براي او از مردم بيعت گيرند . نامه او به مدينه رسيد ، در پي اين دستور ، حاكم مدينه از حسين بن علي خواستار بيعت با يزيد شد ، امّا همان طور كه انتظار مي رفت آن حضرت از بيعت با يزيد خودداري كرد و خانواده و يارانش را جمع كرده و براي علني كردن قيام و انقلابش به سوي مكه رهسپار شد . هدف حضرت از اين انقلاب ، تنها از ميان بردن يزيد نبود بلكه وي مي خواست ريشه حزب اموي را از بيخ بركند و بر تيرگي و ظلمتي كه بر جهان اسلام سايه افكنده بود ، خاتمه بخشد .
امام ( عليه السلام ) در پاسخ به دعوت كوفيان ، مسلم بن عقيل پسر عموي خود را كه فردي متنفذ و امين بود به سوي آنان فرستاد و مسلم بن عقيل وارد كوفه شد و مردم را به قيام عليه يزيد دعوت نمود . يزيد براي خاموش كردن آتش اين قيام ، عبيدالله بن زياد را به ولايت كوفه گماشت و در پي خيانت اهل كوفه و شهادت هاني بن عروه و مسلم بن
85 |
عقيل ، ابن زياد بر كوفه مسلط شد .
ابن زياد پس از تسلط كامل بر كوفه ، لشكري را به نام جنگ با تركان و ديالمه گردآورد ، امّا آنان را به رويارويي امام حسين ( عليه السلام ) فرستاد . سپاهي كه شمار آنان به بيش از سي هزار تن مي رسيد . اين دو سپاه در محلي به نام كربلا با يكديگر روبرو شدند . در اين جنگ و درگيري ، از سپاه كوفه بسياري كشته شدند ، امّا اين حادثه دهشتناك با شهادت امام حسين ( عليه السلام ) و ياران باوفايش به پايان رسيد . اما حكومت بني اميه هم عمري دراز نيافت ، چه اين كه آتش اين انقلاب در هر گوشه و كناري برافروخته شد و موجب امحاي آنان گرديد و بعدها نيز قيام امام حسين ( عليه السلام ) ، موتور حركت قيام هاي آزادي بخش جهانيان گرديد .
هرگاه واقعه كربلا با صحنه هاي شگفت انگيزش ورق مي خورد ، چهره قهرمانانه دليرترين اين ميدان يعني حسين بن علي ( عليه السلام ) در شكوهمندترين و درخشان ترين شكل خود نمايان مي شود . حضرت در عين شجاعت و دليرمردي ، در برابر دشمن بسيار پرشكيب بود ، به گونه اي كه حتي فرشتگان آسماني از مقاومت نستوهانه و قدرت اراده و عزم پولادين و صبر و تحمل وي به شگفت آمدند ، همه چيز خود را در راه خدا هديه كرد . او حتي در آخرين ساعت هاي حماسه كربلا ، هنگامي كه فرزند شيرخوارش ، عليّ اصغر ، بر روي دستانش شربت شهادت نوشيد فرمود :
86 |
« هَوَّنَ عَلَيَّ ما نَزَلَ بي اِنَّهُ بِعَيْنِ الله ( 1 ) ؛ اين مصيبت براي من آسان است زيرا خداوند آن را مي بيند . »
و آخرين كلام حضرت در گودال قتلگاه نيز ، همچنان در حافظه تاريخ پرطنين است : « خدايا با تمام اين سختي ها و مصيبت ها ، به خشنودي تو خشنود و تسليم فرمان تو هستم » .
پايان دفتر هم از اندرزهاي لطيف آن حضرت است كه فرمود : « كاري كه توان آن را نداري عهده دار مشو و به استقبال آنچه كه بدان نمي رسي مرو و بدانچه بر آن قدرت نداري عادت مكن و جز به اندازه آنچه كه بهرهور مي شوي خرج مكن و جز به اندازه كاري كه كرده اي پاداش مطلب و جز به خاطر نيل به طاعت خداوند شاد مشو و جز بدانچه كه خود را شايسته آن مي داني ، دست مَبَر . » ( 2 )
در اينجا از آن همه فضايل تنها به دو نمونه اشاره تفصيلي خواهيم داشت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نفس المهموم ، ص 244
2 . بلاغة الامام الحسين ( عليه السلام ) ، ص 154
87 |
نماز عشق و پرواز تا ملكوت
جنگ همچنان ادامه داشت . عمر بن سعد ، شماري از سربازانش را مأمور كرد تا خيمه هاي آل الله را از جاي درآورند و به آتش بكشند . ياران امام براي پيش گيري از محاصره ، به رويارويي پرداختند و چون درگيري شدت گرفت ، به فرمان عمر سعد ، خيمه ها به آتش كشيده شد .
امام ( عليه السلام ) فرمود : بگذاريد خيمه ها را بسوازنند تا به دست خود ، راه عبور خود را بسته باشند و همان گونه شد كه امام ( عليه السلام ) مي فرمود . ( 1 )
در همين گير و دار ، عمرو بن عبدالله الصائدي ـ ابوثمامه ـ در جست و جوي خورشيدي بود كه در التهاب منظومه حسيني مي سوخت . حالا ديگر خورشيد ، در مركز آسمان بود . گويا هنگام نماز است ! ابوثمامه به امام نزديك شد و با احترام گفت : فدايت شوم اي ابي عبدالله ، اين جمعيت به ما نزديك شده اند و به خدا سوگند من بايد پيش از تو كشته شوم ؛ ولي خوش دارم در حالي خدا را ملاقات كنم كه با تو نماز خوانده باشم .
امام ( عليه السلام ) فرمود : نماز را يادآور شدي ؛ خداي تو را از نمازگزاران قرار دهد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كامل ، ابن اثير ، ج 4 ، ص 69 .
88 |
زهيربن قين و سعدبن عبدالله ، در برابر امام ( عليه السلام ) ايستادند ، تا نماز ، با قامت و قيام حسين ( عليه السلام ) زينت يابد و امر حتمي الهي اقامه شود .
چون تيري به سوي امام ( عليه السلام ) پرتاب شد ، سعد بن عبدالله خود را در برابر آن قرار داد ، تا جان پاك و زلالش را كه رنگ خدا گرفته بود ، به چلچراغ شهادت بيارايد . او جانش را فدا كرد تا يارانش نماز خوف بخوانند .
با پايان نماز ، كم كم از شمار ياران اباعبدالله كاسته شد . امام ( عليه السلام ) ، بار ديگر خطاب به اصحاب خود فرمود :
« اي بزرگ زادگان ! پايداري كنيد ؛ مرگ ، مانند پلي است كه شما را از سختي ها و دردها ، به سوي بهشت گسترده و نعمت هميشگي الهي عبور مي دهد . كدام يك از شما ترك زندان را به اميد آرامش يافتن در قصر نمي پسندد ؟ پدرم از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كرد كه : « دنيا » زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ ، پل مؤمن است به سوي بهشت و پل كافر است به سوي جهنم و عذاب الهي ؛ نه به من دروغ گفته شده است و نه من دروغ مي گويم . »
با شنيدن سخنان امام ، ياران ولايت ، بار ديگر نبردي قهرمانانه را آغاز كردند ، ولي شرايط به گونه اي بود كه با شهادت هر نفر ، جاي خالي اش احساس مي شد ؛ شمار گسترده سپاه دشمن هم حكايت ديگري داشت ؛ گويا دريايي بود كه پايان ندارد !
چشمان امام ، ناگهان به عمربن سعد مغرور افتاد ؛ رو
89 |
به او كرد و فرمود : « بر آنچه كه امروز مي بيني ، روزي خواهد رسيد كه تو آزرده شوي » ؛ آن گاه دست به دعا برداشت :
« خداوندا ! اهالي عراق ، ما را فريفتند و با ما خدعه كردند و با برادرم حسن بن علي نيز هر آن چه مي خواستند ، كردند ؛ خدايا ! شيرازه امورشان را از هم گسسته فرما » ( 1 )
سرانجام ، همه ياران امام ، بي رغبت به دنيا و بلندپرواز ، به ملكوت اعلي ، در جوار رحمت پروردگار ، بال گشودند . تا فردا ، از زلال كوثر بنوشند و به راستي كه :
اگر شمشيرها و تيرهاي آن جوانمردان نبود ، گوش ها ديگر صداي اذان مؤذّنان را نمي شنيد .
نوبت به امام ( عليه السلام ) رسيد ؛ بادها به حركت درآمد و توفان سرخي كه مجالي براي ديدن نمي گذاشت ، آسمان را پوشاند و گمان كردند عذاب خداوندي بر آنها نازل شده است . خورشيد از تماشاي اين جنايت تلخ ، آن چنان چهره در هم كشيد كه ستارگان آسمان ، در نيم روز ظاهر شدند و گمان كردند كه قيامت شده است . ( 2 )
امام ( عليه السلام ) ، محو خدا بود و در حالي كه ديگر تواني براي حركت نداشت ، به فرمان شمر ، بار ديگر مورد حمله قرار گرفت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات ، ص 72 ؛ معاني الاخبار ، ص 274 .
2 . صواعق المحرقه ، ص 119 ؛ مختصر تاريخ ابن عساكر ، ج 7 ، ص149 .90 |
حُصَيْن بن تميم ، تيري بر دهان وي زد و ابوايّوب غنوي ، حنجره اش را هدف قرار داد . هنگامي كه امام ( عليه السلام ) تلاش مي كرد تير را از حنجره خود بيرون آورد ، عمر سعد به او نزديك شده بود . زينب كبرا هم در حالي كه از خيمه بيرون مي آمد فرياد مي زد :
« اي برادرم ، اي آقاي من ! اي آقاي اهل بيت ، كاش آسمان بر زمين سقوط مي كرد و كاش كوه ها ، خُرد و پراكنده به صحرا مي ريخت ! » ( 1 )
زرعة بن شريك ، با شمشير ، دو ضربت سهمگين به دست چپ و شانه امام زد و سنان بن انس هم با نيزه ، ضربتي نواخت كه بر اثر آن ، زينتِ دوش پيامبر بر خاك افتاد ، افتادني كه ديگر تواني براي برخاستنش نبود .
سنان به خولي بن يزيد اصبحي گفت : سر امام ( عليه السلام ) را از بدن جدا كند ؛ ولي او به لرزه درآمد و سنان خود سر امام ( عليه السلام ) را از بدن جدا كرد و به خولي سپرد . ( 2 ) برخي از مورخان نيز شمر بن ذي الجوشن را قاتل امام مي نامند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كامل ، ابن اثير ، ج 4 ، ص 78 .
2 . همان .
3 . الاستيعاب في معرفة الاصحاب ، ج 1 ، ص 395 .
91 |
مايه اشك و لبخند رسول الله ( صلّي الله عليه وآله )
از « سعيد بن ابوراشد » نقل شده است كه « يعلي بن مرّه » كه از دوستان نزديك من است ، به من گفته كه با گروهي به همراهي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به ميهماني مي رفتيم . ناگهان حسين ( عليه السلام ) را ديديم كه در كوچه ، در حال بازي بود ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا حسين را ديد ، پيش آمد و دستان خود را گشود . كودك ، از اين سوي كوچه به آن سو مي دويد . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) هم با او بازي و شوخي مي كرد تا اين كه او را گرفت !
سعيد بن ابوراشد به دوستش گفت : پس از گرفتنش چه اتفاقي افتاد ؟
يعلي بن مرّه گفت : با صحنه اي باشكوه رو به رو شديم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يك دست زير چانه و دست ديگر را بر فرق سر حسين گذاشت و بر گونه اش بوسه زد و فرمود :
« حسين از من است و من از حسينم ؛ خدا دوست دارد هر كس حسين را دوست داشته باشد . حسين ، امتي از امت هاست . » ( 1 )
شخصي كه اين سخنان به گوشش رسيده بود گفت : از اين كه حسين زاده پيامبر است ، جاي ترديد نيست . من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، باب 11 ، باب فضايل اصحاب النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، ص 51 ، ح 144 .
92 |
شنيده ام معناي جمله « من از حسينم » اين است كه حسين ( عليه السلام ) ، پدر مكتب رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است و اگر خون فشاني حسين نبود ، امروز نامي از محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و مكتب او نبود .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با شادي حسين شاد بود و با اندوه او اندوهگين ! درباره حسين بن علي ، روايتي از امّ سلمه ، همسر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ديده ام كه برايم شگفت آور بود !
اطرافيان گفتند : چه روايتي ؟ مگر در آن روايت چه نكته اي بود ؟
گفت : امّ سلمه گفته ، شبي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خواب بود ، ناگهان از خواب برخاست ، در حالي كه حيران بود . دوباره به خواب رفت و حيران تر از پيش ، از خواب برخاست ؛ براي بار سوم كه از خواب برخاست ، مشتي خاك در دست داشت كه آن را مي بوسيد ! عرض كردم : يا رسول الله ! اين چه خاكي است ؟ فرمود : جبرييل مرا آگاه كرد كه اين حسين ( عليه السلام ) ، در سرزمين عراق كشته مي شود ؛ از او خواستم از تربتِ مشهدِ او به من نشان بدهد و اين خاكي كه در دست من است ، از خاك آنجاست . ( 1 )
اطرافيان گفتند : عجب روايت شگفت انگيزي بود !
رواي گفت : مثل اين روايت ، باز هم در كتاب هاي ما وجود دارد كه نشان مي دهد پيامبر خدا و اهل بيت ( عليهم السلام ) از شهادت فرزندشان آگاه بودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 398 ؛ صواعق المحرقه ، ص 158 .
93 |
از امّ الفضل ، دختر حارث نقل شده كه : روزي خدمت رسول الله رسيدم و عرض كردم : امشب ، خواب هاي پريشاني ديده ام . فرمود : چه خوابي ديدي ؟ عرض كردم : سخت و گران است . فرمود : حال كه نزدم آمدي بگو چه چيزي در خواب ديده اي ؟
عرض كردم : خواب ديدم گويا تكه اي از تن شما جدا شد و نزد من قرار گرفت .
فرمود : اي امّ الفضل ! تعبير خوابت اين است كه فاطمه نوزادي به دنيا مي آورد كه به تو سپرده مي شود .
امّ الفضل مي گويد : همان گونه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود ، نوزاد به من سپرده شد .
روزي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم و نوزاد را در دامانش نهادم ؛ ناگهان ديدم اشك از ديدگان مباركش جاري است .
عرض كردم : پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله ! چه شده ؟
فرمود : هم اكنون جبرييل به من خبر داد كه به زودي امتم ، همين فرزندم را به قتل مي رسانند .
با شگفتي پرسيدم : همين را ؟ !
فرمود : آري ، حتي از خاك سرخ گونش برايم آورد . ( 1 )
دوستانش گفتند : اين روايت ها نشان مي دهد كه حسين ( عليه السلام ) براي جدش بسيار ارجمند و بزرگوار بوده است .
يكي از ميان جمع گفت : دوستان ! من هم نكته اي شگفت انگيز براي تان دارم . در كتاب هاي اهل سنت آمده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، كتاب معرفة الصحابه ، ص 176 ؛ صواعق المحرقه ، ص 115 .
94 |
كه ، در سوگ حسين ( عليه السلام ) ، از زمين خون جوشيد و از آسمان خون باريد !
حاضران با شگفتي پرسيدند : مگر چنين چيزي ممكن است ؟
گفت : « ذهبي » در تاريخ اسلام آورده : « عبدالملك بن مروان ، براي پسر رأس الجالوت ، پيشواي مسيحيان فلسطين پيغام فرستاد و از او پرسيد : آيا هم زمان با شهادت حسين بن علي ( عليه السلام ) نشانه اي ديده اي ؟ پاسخ داد : آري ! هر سنگي از سرزمين بيت المقدس برداشته شد ، زير آن خون تازه بود . ( 1 )
درباره باريدن خون از آسمان هم ، جعفر بن سليمان گفته است : خالد امّ سالم برايم نقل كرد و گفت : وقتي حسين ( عليه السلام ) به شهادت رسيد ، مانند خون بر خانه ها و ديوارها باريد . ( 2 )
همگان غرق در حيرت ، فقط سكوت كردند . با خود مي انديشيدند اين مرد بايد چقدر براي خداوند عزيز باشد كه همه موجودات براي او ، اين گونه سوگوارند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ الاسلام ، ذهبي ، وقايع سال 61 هـ . ق . ص 16 ؛ معجم الكبير ، ج 3 ، ص 113 ، ح 2834 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 196 ؛ صواعق المحرقه ، ص 116 .
2 . البداية و النهايه ، ج 8 ، ص 201 ؛ صواعق المحرقه ، ص 116 .