بخش 6

    د ـ توسل در زمان حیات آری؟ در زمان ممات خیر!     هـ ـ آیا توسل به مرده خطاب به معدوم است؟   خلاصه درس هفتم   نمونه سؤالات تشریحی   نمونه سؤالات تستی درس هشتم پاسخی به کتاب منهاج السنه / ابن تیمیه   هدف از این درس   مقدمه   شایعه دخالت خواجه نصیر در سقوط خلافت عباسیان   تهمت های خلاف واقع   بعضی از حماقت هایی که به شیعه نسبت می دهند

 يكي حق وجوبي كه اين فرض باطل است يعني هيچ موجودي بر خداوند حق وجوبي
ندارد. ولي حق ديگري است كه خداوند خود فرض كرده چنان كه فرمود: «و كذلك
حَقا عَلينا نُنْجي المومنين»
(1) و لذا از اين منظر اشكالي ندارد. ابن تيميه با استناد به سخن
ابوحنيفه اين كراهت را كراهت تحريفي دانسته در صورتي كه بنابر نظر علماي حنفي
كراهت در مسائل اعتقادي كراهت تنزيهي مي‏باشد. به هر روي بر فرض صدق، اين
مدعي فقط براي پيروان اين عقيده واجب الطاعه است، نه ساير مسلمانان و اين به شرطي
است كه جمهور و يا قاطبه علماي اين مذهب بر آن اجماع داشته باشند كه در عالم واقع
خلاف آنرا مشاهده مي‏كنيم.

    ب) دليل دوم كه در راستاي نظريه كراهت آورده‏اند عدم توسل به اصحاب در زمان
حياتشان مي‏باشد يعني اصحاب خدا را به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) به جهت توسل قسم نداده‏اند. در
پاسخ اين اشكال و اعتقاد بايد گفت كه: اولاً در برخي روايات آمده كه ما به خدا توسل
مي‏جوييم (بنبيّنا يعني بِحَقَّ نبيّنا).

    ثانيا عدم عمل اصحاب دالّ بر حجيّت نيست و بسياري از فقها از جمله شافعيان قول و
فعل اصحاب را حجت نمي‏دانند و برخي از علماي حنفي هستند كه قول اصحاب را
حجت مي دانند.

    در ادامه دلايل برخي از سلفيان كه توسل به حضرت رسول ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از وفات را
حجت نمي‏دانند و در آن به عمل اصحاب استناد كرده‏اند ما شاهد رواياتي در تفسير ابن
كثيرو ... هستيم كه در زمان خلافت عثمان سائلي حاجتش را با عثمان بن حنيف در ميان
گذاشت، وي گفت: وضو بگير و در مسجد نماز بگزار. آنگاه بگو پروردگارا من بوسيله
رسول تو، رو به سوي تو مي‏آورم و از تو درخواست مي‏كنم كه حاجتم را برآورده كني و
اين مرد چنين كرد و حاجتش برآورده شد.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-سوره يونس / 103

2-براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به دلائل النبوة بيهقي و موسوعة الفقهية الكويتية، ج 24 و
المعجم الصغير طبراني، ج 1، ص 183.



132


    ج ـ دليل ديگر سلفيه بر عدم جواز توسل استدلال به آيه شريفه «فلا تدعوا مع اللّه‏
احدا»
(1) مي‏باشد، يعني با خدا كسي را نخوانيد.

    در پاسخ به اين اشكال بايد گفت كه اگر تأملي به قبل اين آيه داشته باشيم متوجه
مي‏شويم كه آيه در مورد كساني است كه همراه با خدا افراد بشري را مي‏پرستيدند و لذا
قبل از اين آيه مي‏فرمايد: «و اِنَّ الذين تدعون مِنْ دونِ اللّه‏ عبادٌ امثالُكُمْ».(2) و بعد در
ادامه مي‏گويد «فلا تدعوا مع اللّه‏ احدا» و اگر منظور از خواندن و دعا در آيه همان
خواندني باشد كه در برابر خدا انجام مي‏دهيم آري هيچ كس از مسلمانان آنرا جايز
نمي‏داند، ولي بايد توجه داشت كه هر دعايي عبادت نيست - مثلاً وقتي كسي را صدا
مي‏زنيم مي‏گوييم يا جعفر يا رضا اين معني عبادت نيست. در روايات نيز كه آمده (الدعاءُ
هو العبادة)(4) يعني دعاي خداوند از جمله عبادات است ولي هر صدا زدني به معني
عبادت محسوب نمي‏شود.


    دليل ديگر بر نفي توسل آيه (إنْ تدعوهم لا يسمعوا دعائكم) مي‏باشد. يعني اگر آنها
را بخوانيد صداي شما را نمي‏شنوند.


    د ـ و نيز آيه «والّذين تدعون من دون اللّه‏ لا يملكون من قطمير».(4)

    يعني كساني را كه به غير از خدا مي‏خوانيد اينان مالك هسته خرمايي هم نيستند.

    و نيز آيه «وَ لَوْ سَمِعُوا ما استَجابوا لَكُمْ»(5) يعني اگر هم بشنوند دعاي شما را
اجابت نمي‏كنند.

    بايد توجه داشت كه اين آيات در مورد بت‏پرستان است كه بت‏ها را مي‏پرستيدند و از
آنها طلب ياري مي‏خواستند و قياس آن با مسلمانان كه به خداي يكتا ايمان دارند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- سوره جن/ 18.

2- سوره اعراف/ 194.

3- مناوي، الفيض، ج 3، ص 540.

4- سوره فاطر/ 13.

5- سوره فاطر/ 14.



133


 پيامبران را نمي‏پرستند، يك قياس مع الفارق است ـ در آيه «عبادٌ امثالكم» هم كه ذكر
آن گذشت راجع به مشركان است كه بت‏ها را در ادامه جهان شريك خداوند مي‏دانستند
و حال آيا اين را مي‏توان با مسلماني كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را بنده و فرستاده خدا مي‏داند و هر
روز در نمازش بارها مي‏گويد (و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمدا عَبْدُه و رَسُوله) مقايسه كرد؟

    و بنا به گفته ابن عبدالوهاب پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در قبرش زنده است و زندگي برزخي ايشان
از برخي شهدا عالي‏تر است و صداي درودگويان را مي‏شنوند.(1)

    ه ـ آيه ديگري كه امروزه و در سالهاي اخير وهابيان زياد روي آن تاكيد دارند اين آيه
شريفه است: «ما يَعْبدونَهم إلاّ لِيُقَرِّبونا إلي اللّه‏ زُلفي».(2)

    يعني وقتي به بت‏پرستان گفته مي‏شد كه اين‏ها را چرا عبادت مي‏كنيد مي‏گفتند ما
اين‏ها را وسيله تقرب به خدا قرار مي‏دهيم و سپس طبق اين آيه متوسلين به رسول و ائمه
را كافر مي‏دانند، اما آيا به راستي نعوذ باللّه‏ شأن و جايگاه رسول خدا با بت گلي و چوبين
يكي است از طرفي در ادامه آيه مي‏فرمايد «اِنّ اللّه‏َ لا يَهدي مَنْ هو كاذبُ كَفار» يعني
اينها اصلاً خداي خود را قبول نداشتند و در جواب مسلمين به دروغ مي‏گفتند كه ما بت را
نمي‏پرستيم و آن صرفا وسيله تقرب ماست.


د ـ توسل در زمان حيات آري؟ در زمان ممات خير!

    دليل ديگر وهابيان اين است كه ما دليلي بر توسل نداريم چون پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) رحلت
كرده و ديگر كاري از ايشان ساخته نيست ولي در زماني كه ايشان در قيد حيات بودند 
توسل را قبول داريم در اينجا بسياري از علما همچون دكتر رمضان بوطي از سوريه پاسخ
گفته‏اند كه چون ما قايل به تأثير ذاتي رسول و ائمه در شفاعت نيستيم لذا فرقي در زمان
حيات و ممات اين حضرات نمي‏كند به طور مثال زماني كه اصحاب در منا و در حين حلق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ابن عبدالوهاب، رساله كشف‏الشبهات به نقل از الرسول يدعوكم، ص 295.

2- سوره زمر، آيه 3.



134


 و تقصير به موي ايشان تبرك جستند، طبيعي است كه موي حضرت پس از جدا شدن
جان ندارد و مرده است چون از ريشه و پياز مو منقطع شده و در هيچ يك از احاديث
فريقين هم نيامده كه رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بفرمايند اي مردم اين موي من را تا وقتي كه من
زنده هستم به آن تبرك بجوييد.(1)


ه ـ آيا توسل به مرده خطاب به معدوم است؟

    دليل ديگر وهابيان اين است كه توسل به مرده حرف زدن با يك جسم متلاشي شده
و معدوم است و لذا تاثيري ندارد. در پاسخ بايد گفت اين سخن خلاف آيات، روايات و
سيره مسلمانان و حتي قول خود عبدالوهاب مؤسس اين فرقه است. از قرآن مي‏خوانيم
كه «و لا تَحْسَبَنَّ الذين قُتِلوا في سبيلِ اللّه‏ِ اَمواتا بَلْ اَحياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقون»(2) يعني
اين شهدا زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزي مي‏خورند. امروزه مردم بر سر مزار
حضرت رسول ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) مي‏گويند (السلام عليك يا نبيّ اللّه‏) پس پيامبر مي‏شنوند كه ما به
ايشان سلام مي‏دهيم و سلام بر حضرت در تمام فقه فرق اسلامي وارد شده است. عبدالوهاب هم قايل به حيات برزخي بوده و لذا هيچ دليلي وجود ندارد كه مي‏توان از
حضرت در روز قيامت و زمان حياتشان طلب شفاعت كرد ولي در حيات برزخي ايشان
اين غير ممكن است.

    از طرفي علم ارتباط با ارواح نيز اين مسأله را تأييد مي‏كند:

    فريد وجدي در دائرة‏المعارف خود مي‏نويسد: «پروردگار متعال در عصر ما دو
دريچه از علم به روي ما برگشوده و دلايل اين دو براي اثبات اين كه انسان داراي روحي
است كه مي‏تواند بدون احتياج به بدن به زندگي و فعاليت مستقل بپردازد كاملاً قانع‏كننده
و بي‏اشكال مي‏باشد.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- دكتر رمضان بوطي، فقه السنة، ص 355.

2- سوره آل عمران/ 169.

3- دائرة‏المعارف قرن بيستم، ماده «روح»، ج 14، ص 365.



135


    از قرن نوزدهم علم اسپري‏تيسم (Spirtisme) يا مخابره با ارواح پس از يك سلسله
مطالعات و آزمايش‏هاي دقيق توسط بزرگ‏ترين محققان جهان به حقيقت آن پي برده
شد و در امريكا و اروپا احضار روح وارد دنياي علم گرديد.(1)

    از معلومات و حقايقي كه از ناحيه ارواح در جلسات احضار روح براي دانشمندان
كشف و مشاهده شد مي‏توان نتيجه گرفت كه مسلما انسان در ماوراي اين بدن داراي
روحي مستقل است كه با مرگ از بين نمي‏رود و ارتباط ارواح مردگان با ساكنين زمين
بهترين دليل بر استقلال و بقاي روح و توانمندي بيشتر آنها بر بسياري از كارها به اذن
خداوند است.(2)

    ارواح خجسته و پرهيزگار كه از قفس دنيا آزاد گشته‏اند احساس و ادراكاتشان فزوني
يافته و در مسير صعودي خود مرز و انتهاي محدود زمان و مكان نداشته با كمال سهولت
به اعماق آسمانها و در دل درياها راه يابند و آنها را با همان عظمت و شكوه مشاهده كنند.


    در نهايت ذكر اين نكته بايسته است كه با نظري در سخنان و دعاهاي معصومين عليهم‏السلام درمي‏يابيم كه سخنان اين بزرگان توحيد ناب است و پيوسته آكنده از ذكر (يا رب) است. در مفاتيح‏الجنان به نقل از امام صادق عليه‏السلام در آداب زيارت حضرت رسول آمده كه در
طلب حاجت خود پس از زيارت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) رو به قبله كن و حاجت خود را بخواه. ولي
بعضي از وهابيان فكر مي‏كنند كه ما پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را مي‏پرستيم كه اين كاملاً اشتباه است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- براي تفصيل رجوع شود به كتاب عالم پس از مرگ، اثر لئون دني، صص 78-82.

2- گذشته و آينده جهان، اثر نويسنده، صص 96-101.



136


خلاصه درس هفتم

    توسل در لغت به معني تقرب است و در اصطلاح داراي معني وسيعي مي‏باشد كه
بطور كلي شامل هر نوع وسيله مشروعي جهت رسيدن به قرب الهي مي‏باشد. توسل
داراي دو نوع مجاز و غيرمجاز مي‏باشد كه توسل‏هاي مجاز عبارتند از: توسل به اسماء و
صفات الهي، توسل به ايمان، توسل به اعمال صالح، به نبي مكرم اسلام و توسل‏هاي
غيرمجاز عبارتند از: توسل به طاغوت، بت، در، ديوار، توسل به صورت تذلل،
پارتي‏بازي و تأمل به تأثير مستقل بودن. در اين ميان برخي از مسلمانان توسل به پيامبر بعد
از وفات را قبول ندارد ولي در مقابل بسياري از علما و شعراي نامي اهل سنت و يا عمل
خود خلفاي راشدين خلاف اين مطلب را ابراز مي‏دارند.



137


نمونه سؤالات تشريحي

1ـ معني لغوي توسل را توضيح دهيد. (با توجه به سخنان راغب و علامه طباطبايي)

2ـ توسل‏هايي كه به اتفاق همه علماي اسلامي جايز مي‏باشند را نام ببريد.

3ـ مراحل توسل به پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را نام برده و توضيح دهيد.

4ـ توسل‏هاي غيرمجاز را نام ببريد.

5ـ در زمينه توسل به معصومين بعد از وفاتشان نظرات مختلف را ذكر كنيد و به تحليل آنها
بپردازيد.

6ـ برخي از حنفيان مي‏گويند كه توسل جستن به حق پيامبر مكروه است. اين سخن را با
دلايل علمي و حديثي نقد و بررسي كنيد.

7ـ وهابيان توسل به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از وفات را جايز نمي‏دانند، علت اين اعتقاد چيست؟
با دلايل عقلي و نقلي به نقد و بررسي آن بپردازيد.



138


نمونه سؤالات تستي

1ـ علت منع دولت عربستان از زيارت قبرستان بقيع كدام يك از موارد زير نيست؟

الف) آنها فكر مي‏كنند ما اصحاب قبور را مي‏پرستيم

ب) آنها فكر مي‏كنند شيعيان حاجت خود را مستقيما از صاحب قبر مي‏خواهند

ج) آنها اين كار را شرك مي‏دانند

د) آنها با اهل بيت رابطه خوبي ندارند

2ـ يكي از مهم‏ترين آيات در مورد توسل آيه . . . . . . . . . . . . است.

الف) مائده / 35                             ب) بقره / 120

ج) احزاب / 33                             د) دهر / 8

3ـ در ميان مردم عربستان توسل به چه معني مي‏باشد؟

الف) تقرب         ب) پارتي‏بازي         ج) شفاعت         د) تمام موارد

4ـ از نظر مرحوم طبرسي منظور از وسيله چيست؟

الف) اجتناب از معاصي                     ب) نزديكي با طاعات

ج) بالاترين درجات بهشت                 د) تمام موارد

5ـ از جمله شواهد توسل مردم به پيامبر در زمان حيات ايشان كدام يك از موارد زير
است:

الف) سبقت جستن برهم هنگام وضوي پيامبر جهت استفاده از آب وضوي حضرت

ب) برداشتن موي حضرت بعنوان تبرك در زمان حلق يا تقصير

ج) تنسانا من دعائك

د) تمام موارد

6ـ آيه (و يعبدون من دون‏اللّه‏ ما لا يضرهم و لاينفعهم) ناظر به كدام يك از اقسام توسل
است:



139


الف) اعتقاد به تأثير ذاتي و مستقل ائمه

ب) توسل به بت، در، ديوار و . . .

ج) توسل با تذلل

د) توسل به معني پارتي‏بازي

7ـ امام محمد غزالي در . . . . . . . . . . . . مي‏گويد: مستحب است تا زائر هر روز به زيارت
بقيع برود و بعد از سلام به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) . . .

الف) المغني                                 ب) احياءالعلوم

ج) الميزان                                 د) تهافة الفلاسفه

8ـ توسل جستن به حق و مقام اولياء الهي در ميان كدام يك از مذاهب اسلامي مكروه
است؟

الف) زيدي         ب) حنبلي         ج) حنفي          د) اسماعيلي

9ـ طبق روايت موجود در تفسير ابن كثير از اهل سنت در زمان كدام يك از خلفا شخص
سائل با وسيله قرار دادن پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) حاجت خود را از خداوند مسألت نمود؟

الف) جناب ابوبكر                         ب) جناب عمر

ج) جناب عثمان                             د) منصور عباسي

10ـ بنا به گفته . . . . . . . . . . . . پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در قبرش زنده است و زندگي برزخي ايشان از
شهدا عالي‏تر است.

الف) احمدامين مصري                     ب) جبران خليل جبران

ج) ابن عبدالوهاب                         د) ابن تيميه

11ـ كدام يك از دلايل زير ناقض اين سخن است: توسل به مرده خطاب به معدوم است.

الف) عدم قائل بودن به تأثير ذاتي در شفاعت

ب) سوره آل عمران / آيه 169 ـ و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيل‏اللّه‏ امواتا

ج) علم مخابره با ارواح (spirtisme)

د) موارد ب و ج



140


درس هشتم
پاسخي به كتاب منهاج‏السنه / ابن تيميه


143


هدف از اين درس:

ـ آشنايي با شخصيت ابن تيميّه و علل بدبيني وي به شيعيان

ـ بررسي شايعه دخالت خواجه نصير در براندازي حكومت وقت

ـ پاسخ به برخي اتهامات وارده در كتاب منهاج‏السنه



144


مقدمه

    تقي‏الدين احمدبن عبدالحليم مشهور به ابن تيميه حراني دمشقي حنبلي در سال 661 ه . ق در شهر حران تركيه نزديك شهر اورفا متولد شد. هنوز به سن هفت سالگي
نرسيده بود كه مغول‏ها بعد از تصرف عراق به حران حمله كردند و خانواده‏اش مجبور به
مهاجرت به شام شدند.

    ابن تيميه در عصر فتنه مغول زندگي مي‏كرد و بسياري از عمر خود را در زندان و يا
تبعيد و يا مسافرت بين شام و مصر گذراند. او به مصر سفر كرد تا حاكمان آن ديار را بر
ضد مغول‏ها به جهاد تشويق نمايد.

    در آن روزگار مغولان كه از اختلاف و تخاصم شديد شيعه و سني و قتل عام شيعيان
در كرخ بغداد باخبر شده بودند، فرصت را غنيمت شمردند، و به عراق حمله كردند و اين
سرزمين را به تصرف خود درآوردند و كتابخانه‏ها را غارت و علما را آواره ساختند.

    خواجه نصيرالدين طوسي، عالم بزرگ شيعه با تدبيري كه داشت براي بازگرداندن
علما و كتاب‏ها، وزارت اقتصاد هلاكو را پذيرفت، و با تأسيس كتابخانه‏اي بزرگ و
رصدخانه مراغه، كتاب‏هاي به غارت رفته و علماي آواره شده را جمع كرد.

    اما دشمنان و متعصبين شايع كردند كه خواجه نصير، مغول‏ها را راهنمايي كرده كه به



145


 بغداد حمله كنند و خليفه عباسي المستعصم را به قتل برسانند و بسياري از علما و مسلمانان
را بكشند و صدها كتابخانه و صدها هزار جلد كتاب‏هاي علمي را نابود كنند.

    در آن زمان يكي از علماي بزرگ شيعه، جمال‏الدين، ابن مطهر حلي معروف به
محقق حلي (648-726 ه . ق) كه در علم كلام شاگرد خواجه نصير طوسي بود و كتاب

وي تجريد الاعتقاد را شرح كرده بود كتابي در اثبات امامت نوشت بنام «منهاج الكرامة».

    ابن تيميه كه از شهر حران، شهر ناصبيان و دشمنان اهل بيت ( عليهم السلام ) به شام شهر غاليان
اسماعيلي مهاجرت كرده و از حمله مغول بسيار خشمگين بود، باعث شد كه شايعه
دخالت خواجه نصير و شيعيان در هدايت مغول‏ها براي حمله به كشورهاي اسلامي را
بدون تحقيق بپذيرد، و كارهاي غلوآميز فرقه‏هاي غلاة نصيريه و غلاة اسماعيلي را به
تمام شيعيان تعميم دهد، و كتابي در رد «منهاج الكرامه» علامه حلي به نام «منهاج السنة
النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية» بنويسد و در آن شيعه را با فرقه يهود و نصاري
مقايسه كند وبه تكفير آنان بپردازد. به عنوان نمونه در فصل اول مي‏نويسد:

    «روافض با كفار و منافقان يهودي، مسيحي، مشرك و اصناف مختلف ملحدان مثل
نصيريه، اسماعيليه و غيره دوست بوده هنگام اختلاف، مشركان و اهل كتاب را بر عليه
مسلمانان ياري مي‏دهند همچنان كه اين كار به مراتب تكرار و تجربه شده است مثل ياري
مغولان و غيره بر ضد مسلمانان در خراسان، عراق، جزيره، شام و ...».(1)


شايعه دخالت خواجه نصير در سقوط خلافت عباسيان

    عبداللّه‏ بن فضل شيرازي كه كتاب خود را حدود سال 729 ه . ق به رشته تحرير
درآورده مي‏نويسد: «خليفه به عياشي و خوش‏گذراني مشغول بود و وزيرش ابن علقمي
بر امور تسلط داشت، فاجعه كرخ كه فرماندهي آن را پسر خليفه به عهده داشت و براي
حمله به كرخ و به اسارت گرفتن پسران و دختران كه در بين آنها علوي‏ها هم بودند سپاهي
روانه كرد، سبب شد تا ابن علقمي دست به انتقام‏جويي بزند، اين حادثه او را واداشت تا با
مغول‏ها مراسله نمايد و آنان را به بغداد فرا خواند».(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- مختصر منهاج‏السنه، ابن تيميه، ترجمه اسحاق دبير، انتشارات حقيقت 1386، ص 59.

2- حسن امين، اسماعيليون و مغول و خواجه نصيرالدين طوسي، ترجمه مهدي زنديه تهران،
مؤسسه دائرة‏المعارف فقه اسلامي، 1382، ص 389-390.



146


    همان‏طور كه از اين گزارش برمي‏آيد، عياشي مستعصم آخرين خليفه عباسي از
سويي، و به راه انداختن اختلاف بين شيعه و سني و كشتار و اسير گرفتن شيعيان و دختران
و پسران علوي توسط پسر خليفه در كرخ بغداد از سوي ديگر، عامل اساسي
پراكنده‏سازي مردمان و لشكريان و سقوط ارتش نفوذناپذير بغداد بود اما سياستمداران
جنگ ميان مسلمانان و مغولان را به جنگ داخلي ميان شيعه و سني كشاندند و توسط
متعصبين همه تقصيرها را متوجه ابن علقمي شيعه كردند، در صورتي كه كار لشكر و
ارتش در دست ابن‏علقمي نبود، بلكه برعهده شرابي بود.


    حتي اگر اين مسئله درست باشد كه ابن علقمي متوسل به بيگانگان شده باز عامل
اصلي آن اختلافات و تفرقه‏افكني‏ها و فسادهاي فراوان و ظلم و ستم بي‏حد خليفه و
پسرش و درباريان بوده است.

    و از آنجا كه خواجه نصيرالدين طوسي با علم و درايت فراواني كه داشت وزارت
اقتصاد و دارايي هلاكوخان را پذيرفت تا به كنترل مظالم آنان بپردازد و به جمع‏آوري
كتاب‏هاي به غارت رفته، و علماي متواري شده همت گمارد، او را متهم كردند كه كشتن
خليفه و سقوط خلافت به راهنمايي او بوده است. ابن تيميه در مجموعه الرسائل خود
مي‏نويسد:

    «مغولان با كمك ملحدان [اسماعيلي] و كارگرداني نصيرالدين طوسي بر كشورهاي
اسلامي يورش بردند، او بود كه دستور كشتن خليفه و از ميان بردن حكومت وي را صادر
كرد».(1)

    دكتر عبدالهادي حائري كه در اين باره با منابع دست اول تحقيق شايسته‏اي به عمل
آورده مي‏نويسد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- مجموعه الرسائل، ابن تيميه، قاهره 1905، ص 97.



147


 ما در اين زمينه نمي‏توانيم بيش از چند ماخذ را مورد توجه قرار دهيم،
يكي از آنها طبقات ناصري است كه از سوي منهاج سراج جوزجاني در سال 658 ه . ق
يعني چند ماه پس از سقوط بغداد نوشته شده است. جوزجاني بارها پيرامون خليفه وقت
المستعصم، سخناني ستايشگرانه آورده ولي هرگز هجوم مغولان به بغداد را به طوسي
پيوند نداده است.

    كتاب ديگر تاريخ مختصر الدول ابن العبري (624-681 ه . ق) مي‏باشد، اين ماخذ
دست يكم بخش كوتاه و فشرده پيرامون خواجه نصير طوسي دربر دارد ولي هرگز از
اينكه خواجه نصير نقشي در فتح بغداد داشته است سخني به ميان نمي‏آورد.

    سومين منبع مهم در اين زمينه الحوادث الجامعه ابن القوطي است كه تاريخ نگارش
آن به 657 ه . ق يكسال پس از فتح بغداد برمي‏گردد، وي ضمن سخن از سقوط بغداد و
كشته شدن خليفه آنرا به طوسي نسبت نمي‏دهد.

    سرانجام بايد از نوشته‏هاي خود طوسي در اين زمينه ياد كنيم: وي درباره يورش
مغولان رساله‏اي با عنوان «كيفيت واقعه بغداد» نوشته، ولي در زمينه فعاليت خود در اين
يورش سخني نگفته است.

    بدين‏سان در كهن‏ترين منابع هيچ دليل و نشانه‏اي درباره نقش موثر طوسي در يورش
هلاكو به بغداد نمي‏توان يافت.(1)

    اخيرا كتابي از سوي يكي از پژوهشگران وهابي عربستاني بنام دكتر سعدبن حذيفه
الغامدي عضو هيات علمي گروه تاريخ دانشكده ادبيات دانشگاه ملك سعود چاپ و
منتشر شده بنام: سقوط الدوله العباسيه و دور الشيعه بين الحقيقه و الاتهام.

    اين كتاب در سال 1425 ه . ق از سوي دار ابن حذيفه در رياض به چاپ رسيده است
مؤلف در بخشي از فصل پنجم كتاب (ص 330 تا 351) به بررسي تهمت نقش داشتن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، مشهد مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368، ص 110.



148


 شيعيان در سقوط بغداد پرداخته و آنرا نقد كرده است. وي همچنين با بررسي موشكافانه
و عالمانه‏اي آخرين وزير خليفه عباسي يعني مويد الدين محمد بن علقمي را نيز از اين
تهمت بري دانسته است.(1)

    امروز ايادي آمريكا نيز مي‏كوشند كه وانمود كنند كه اين كار شيعه در تمام طول تاريخ
تا به امروز است و حمله آمريكا و انگليس به بغداد و افغاستان را به شيعيان نسبت دهند و
اسلحه القاعده را از خود به سوي شيعيان بچرخانند در صورتي كه در طول تاريخ همواره
شيعيان جانب برادران اهل سنت را نگاه داشته به عنوان نمونه كريم خان زند بر همين
اساس بصره را تخليه كرد و عباس ميرزا به قبول عهدنامه ارض روم تن در داد و دولت
ايران در جنگ روس و عثماني دهه آخر سده سيزدهم هجري از ورود در توطئه با
روسيه براي استفاده از موقع شكست عثماني به عذر هم‏ديني خودداري كرد.(3) و با
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، شيعيان، آمريكا و صهيونيسم را از مملكت بيرون
نمودند و سفارتخانه اسرائيل را به فلسطينيان دادند و تا به امروز اكثر كمك‏ها را مردم
ايران به مردم فلسطيني كردند كه سني هستند.

تهمت‏هاي خلاف واقع

    ابن تيميه در فصل دوم، شيعيان را به يهوديان تشبيه مي‏كند تا بگويد شيعه زاييده يهود
بوده و براي براندازي اسلام است. وي مي‏نويسد:

    1ـ يهوديان مي‏گويند: تا زمان خروج مسيح، جهاد در راه خدا لازم نيست، و روافض
نيز مي گويند تا زمان خروج مهدي جهاد در راه خدا لازم نيست.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- انديشه‏هاي صادق، شماره 16-12 پاييز 83 تا تابستان 84، تهران، دانشگاه امام صادق عليه‏السلام ،
ص 68.

2- مقدمه كتاب اسلام آئين همبستگي بقلم استاد محيط طباطبايي، تهران، مؤسسه نشر زكات
علم، 1377.

3- مختصر منهاج السنه، ابن تيميه، ترجمه اسحاق دبير، انتشارات حقيقت، 1368، ص 62.



149


    * پس آن همه مبارزه بزرگ علماي اصولي در زمان ميرزاي شيرازي اول و دوم، و
شيخ الشريعه، عليه انگليس و علماي دوره مشروطه و انقلاب اسلامي ايران به رهبري
امام خميني (ره) عليه آمريكا و مبارزه حزب‏اللّه‏ لبنان عليه صهيونيسم چيست؟ شگفت
اينكه كسي اين ايراد را بر شيعه مي‏گيرد كه خود معتقد است بايد در برابر حاكمان ظالم و
فاسق سكوت كرد.

    2ـ يهوديان نماز را تا هنگام ظاهر شدن كامل ستارگان به تعويق مي‏اندازند و روافض
نماز مغرب را تا ظاهر شدن ستارگان به تاخير مي‏اندازند.(1)

    * اولاً بعضي از فقهاي شيعه وقت نماز مغرب را همان اول غروب مي‏دانند و بسياري
وقت مغرب را هنگام برطرف شدن سرخي مشرقي مي‏دانند نه ظاهر شدن كامل ستارگان. تقريبا همان مقداري كه در مسجدالنبي نماز مغرب را بعد از اذان به تأخير مي‏اندازند.

    3ـ يهوديان اندكي از قبله‏شان متمايل مي‏شوند، روافض نيز چنين‏اند.

    * شيعيان مانند ساير مسلمانان براساس قبله‏نما و ساير علائم تشخيص قبله نماز
مي‏خوانند و هرگز از جهت قبله تعيين شده متمايل نمي‏شوند و چنين چيزي نه در فقه
شيعه است و نه در فقه يهود.

    اما يهوديان وقتي به نماز مي‏ايستند، كسي نبايد از جلو آنها عبور كند(2) سنيان نيز
چنين‏اند. و حتي بعضي شخص عابر را به شدت كنار مي‏زنند(3) آيا اين دليل بر پيروي اهل
سنت از فقه يهود است؟!

    4ـ يهوديان در نمازشان دست و پا تكان مي‏دهند، روافض نيز چنين‏اند.

    * اولاً هرگز شيعه در نماز دست و پايش را تكان نمي‏دهد؟ ثانيا يهوديان در نماز آمين
مي‏گويند، اهل سنت هم در نماز آمين مي‏گويند آيا درست است كه بگوييم مذاهب اهل
سنت زاييده دين يهودند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- همان، ص 63.

2- شرعيات دين يهود، ص 29.

3- الفقه الاسلامي و ادلته، وهبه الزحيلي، ج 2، ص 964.



150


    5ـ يهوديان عده‏اي براي زنان قائل نيستند، روافض نيز چنين‏اند.

    * عده زنان نص صريح قرآن است و تاكنون هيچ شيعه‏اي آنرا ملغي ندانسته است.

    6ـ يهوديان تورات را تحريف كردند، روافض نيز قرآن را تحريف كردند.

    * هرگز شيعه قرآن را تحريف نكرده و جمهور علماي شيعه قائل به عدم تحريف
قرآنند و تنها چند نفر نظر شخصي به تحريف قرآن داده و ساير علما به شدت آنرا پاسخ
داده‏اند.

    7ـ يهوديان مخلصانه به مؤمنان سلام نمي‏كنند، و بلكه مي‏گويند: السام عليكم و «سام»
به معني مرگ و نابودي است، روافض نيز چنين‏اند.

    * اين مسئله كه افتراي محض است اما در مورد سلام اين حقيقت دارد كه اگر كسي به
يهودي در حال نماز سلام كند هرچند شخص مهمي باشد نبايد جواب سلامش را
بدهد(1) در مذاهب اربعه نيز چنين است اما در مذهب اماميه واجب است سلام را مانند
آن جواب داد.(2) به دستور قرآن كه مي‏فرمايد: اذِ حُييتُم بتَحيهٍ فَحُيوا باحسنِ مِنها او
رُدّوها.(3)

    8ـ يهوديان ماهي زناب و مار ماهي را نمي‏خورند، روافض نيز چنين‏اند.

    در فقه اماميه هر نوع ماهي كه فلس ندارد، خوردن آن جايز نيست براساس روايت
امام صادق عليه‏السلام (4) نه بر اساس شريعت يهود.

    9ـ يهوديان مسح بر خفين را جايز نمي‏دانند، روافض نيز چنين‏اند.

    * يهوديان در وضويشان مسح پا ندارند، اهل سنت هم ندارند پس فقه اهل سنت از
يهود گرفته شده است؟!

    10ـ يهوديان اموال همه مردم را براي خود مباح مي‏شمارند، روافض نيز چنين‏اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- شرعيات دين يهود به اهتمام هاراويديد آذرچيان، بي‏تا، ص 29.

2- الفقه علي المذاهب الخمسه محمد جواد مغنيه، ص 145.

3- نساء: 86.

4- من لا يحضره الفقيه، صدوق ابن بابويه، ج 2، ص 105، وسائل‏الشيعه، ج 16، ص 330.



151


    * اما شيعيان هرگز مال مردم را براي خود مباح ندانسته و اين يك افتراي محض
است.

    11ـ خداوند در قرآن در مورد يهود مي‏فرمايد: «قالُوا ليسَ عَلينا فِي الاُميين سَبيل» (ما
در برابر اميين غير يهود، مسئول نيستيم) و روافض نيز چنين‏اند.

    * كدام شيعه چنين سخن گفته به عكس شيعه همواره در كنار مردم مظلوم فلسطين و
بوسني ايستاده و خود را مسئول دانسته است.

    12ـ يهوديان با گذاشتن يك طرف سر بر روي زمين سجده مي‏برند، روافض نيز
چنين‏اند.

    * آنچه در فقه اماميه آمده و همه به آن عمل مي‏كنند گذاشتن پيشاني بر روي زمين و
خاك است نه يك طرف سر.

    13ـ يهوديان قبل از سجده سرشان را مثل ركوع چندين مرتبه تكان مي‏دهند، روافض
نيز چنين‏اند.

    * چنين چيزي نه در فقه شيعه آمده و نه در فقه يهود ولي يهوديان در نماز دست‏ها را
روي پايين سينه قرار مي‏دهند به طوري كه دست راست روي دست چپ قرار مي‏گيرد
مانند غلامي كه در حضور اربابش ايستاده،(1) اهل سنت نيز همين كار را مي‏كنند و شيعيان
اين عمل را انجام نمي‏دهند. آيا درست است كه نتيجه‏گيري كنيم كه مذاهب اهل سنت
ريشه در يهود دارند؟

    14ـ يهوديان با جبرئيل دشمني مي‏ورزند، و مي‏گويند: او دشمن ما از بين ملائكه
است روافض نيز چنين‏اند و مي‏گويند: جبرئيل با وحي بر محمد به اشتباه رفت.

    * و اين نيز يكي ديگر از تهمت‏هاي خنده‏آور است و شيعه هرگز دشمن جبرئيل
نبوده است و قائل به اشتباه وي نيست. و مسئله «خان الامين» از ساخته‏هاي دشمنان شيعه
است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- شرعيات فقه يهود، ص 28.



152


    15ـ يهوديان فريب مردم را روا مي‏دانند، روافض نيز چنين‏اند.

    * شيعه فريب دادن مردم و غش در معامله را به شدت حرام مي‏داند.

    16ـ يهوديان مي‏گويند: طلاق جز به هنگام قاعدگي واقع نمي‏شود، روافض نيز
چنين‏اند.

    * عجيب مثل اينكه شايعه‏سازان همه چيز را وارونه به اطلاع ايشان رسانده‏اند. برعكس در مذهب شيعه طلاق به هنگام قاعدگي واقع نمي‏شود.

    17ـ يهوديان در گور لحد نمي‏سازند، روافض نيز چنين‏اند در حالي كه براي
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) لحد ساخته شد.

    * طرح اين مسائل نشان مي‏دهد كه چقدر ايشان از فقه شيعيان بي‏اطلاعند و رجما با
لغيب سخن مي‏گويند در فقه شيعه صريحا آمده كه از مستحبات دفن، حفر لحد ديواره
قبر است (بان يحفر في حائط القبر مما يلي القبله حفيرة بقدر ما تسع جئته فيوضع
فيها).(1)

    18ـ بعضي از روافض مثل يهوديان گوشت مرغابي و شتر را حرام مي‏دانند.

    * هرگز در هيچ يك از كتب فقهي شيعه گوشت مرغابي و شتر حرام نشده و شيعيان از
گوشت مرغابي و شتر مي‏خورند.

    19ـ مثل يهوديان هميشه دو نماز را با هم جمع مي‏كنند و در نتيجه در شبانه‏روز تنها در
سه نوبت نماز مي‏خوانند.

    * اولاً يهوديان دو نماز را با هم جمع نمي‏كنند بلكه سه نماز دارند نماز در صبح، نماز
در شب و هنگام خواب اما دليل جمع خواندن شيعه اين است كه در صحيح مسلم از
ابن‏عباس آمده است كه رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در مدينه نماز ظهر و عصر را جمع كردند. بدون اينكه در خوف و يا در سفر باشند، ابن عباس مي‏افزايد: پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) مي‏خواستند كه هيچ يك از امتشان به زحمت نيفتند.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- تحرير الوسيله امام خميني، نجف مطبعه الاداب، 1390 ه . ، ج 1، ص 89-90.

2- صحيح مسلم، ج 5، ص 215-216، كتاب صلاة‏المسافرين، باب الجمع بين الصلاتين في
الحضر، حديث 705، 49، 50، 51، 54 و 57.



153


    20ـ مثل يهوديان مي‏گويند: طلاق جز در صورت حضور شاهد واقع نمي‏شود.(1)

    * درست است كه شيعيان شرط وقوع طلاق را حضور دو شاهد عادل دانسته‏اند اما نه
به پيروي از يهود بلكه به پيروي از قرآن كريم كه مي‏فرمايد: و اشهدوا ذوي عدل
منكم.(2)

    و بزرگان اهل سنت مانند شيخ ابو زهره آنرا برگزيده‏اند و گفته‏اند براي حفظ خانواده
از انحلال مناسب‏تر است.(3)

    همانطور كه ملاحظه كرديد اغلب مشتركات ذكر شده در كتاب منهاج السنه خلاف
واقع است اما مي‏توان مشتركاتي ميان فقه يهود يا فقه مذاهب اسلامي شيعه و سني يافت
كه دليل بر اين نيست كه مذاهب اسلامي از فقه يهود گرفته شده است بلكه دليل بر اينست
كه اصل شريعت نوح، ابراهيم، موسي و عيسي، محمد (سلام‏اللّه‏ عليهم) يكي است.


    چنانكه قرآن مي‏فرمايد:

    «شَرَعَ لكم مِن الدّين ما وَصّي به نوحا و الذي اَوْحَينا اليك و ما وصينا بِه ابراهيم و
موسي و عيسي».
(4)

    (آييني را براي شما شريعت قرار داد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحي
فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم).

    جاي تعجب است كه اكثر فقهاي اهل سنت مانند جمهور فقهاي حنفي و مالكي و
بعضي از شافعيان و در روايت راجحي از احمد كه ابن تيميه پيرو آنست، شرايع پيشين از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- محتضر منهاج‏السنه، ص 70.

2- سوره طلاق: آيه 2.

3- الاحوال الشخصيه، ابوزهره، ص 365.

4- سوره شوري، آيه 13.



154


 جمله شريعت يهود را در صورت عدم نسخ براي مسلمانان حجت مي‏دانند، و اتفاقا شيعه
و بيشتر شافعيان شريعت پيشين را حجت نمي‏دانند.(1)

    بنابراين اگر بنا باشد تشابه برخي از احكام فقهي مذاهب را با فقه يهود، دليل بر نشأت
گرفتن آن مذهب از يهود بدانيم، مذاهب غير شيعه و شافعي، اولويت دارند.


بعضي از حماقت‏هايي كه به شيعه نسبت مي‏دهند

و باز هم ابن تيميه با استفاده از شايعات انتشار يافته توسط دشمنان شيعه، در بخشي از
كتاب «منهاج السنه» حماقت‏هايي را به شيعه نسبت مي‏دهد و متأسفانه امروزه نويسندگان
افراطي وهابي همين شايعات را در كتاب‏هاي جديد خود نقل مي‏كنند، بي‏آنكه
كوچكترين تحقيقي در مورد آنها به عمل آورند به عنوان نمونه مي‏نويسد:

    1ـ بعضي از ايشان توت شامي نمي‏خورند، در حالي كه بسي بديهي است كه
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) و يارانش از پنيري كه در سرزمين‏هاي كفار درست مي‏شد مي‏خوردند.(2)

    * در هيچيك از كتب فقهي شيعه راجع به توت شامي چيزي نيامده، شايد عده‏اي
توت شامي را دوست نداشتند و نمي‏خوردند.

    2ـ از استعمال كلمه عشره = ده و يا انجام كاري كه متضمن ده باشد و حتي از ساختن خانه با ده ستون خودداري مي‏ورزند. و . . . علت اين امر دشمني روافض با بهترين صحابه
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) مي‏باشد كه ده نفر بودند. و در همين دنيا به آنها وعده بهشت داده شده بود. كه عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زيبر، سعدبن ابي وقاص، سعيد بن
زيد، عبدالرحمن‏بن عوف، و ابوعبيدة بن جراح. حتي اگر به فرض ده نفر در دنيا پيدا
شدند كه كافرترين مردم باشند باز هم ترك استعمال واژه ده لازم نيست و جاي بسي
تعجب است كه روافض عدد نه را دوست ندارند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- الوجيز في اصول الفقه، وهبه الزحيلي، تهران، نشر احسان، 1423 ه . ص 102-103.

2- مختصر منهاج‏السنه، ص 71.

3- همان



155



| شناسه مطلب: 73515