بخش 6
د ـ توسل در زمان حیات آری؟ در زمان ممات خیر! هـ ـ آیا توسل به مرده خطاب به معدوم است؟ خلاصه درس هفتم نمونه سؤالات تشریحی نمونه سؤالات تستی درس هشتم پاسخی به کتاب منهاج السنه / ابن تیمیه هدف از این درس مقدمه شایعه دخالت خواجه نصیر در سقوط خلافت عباسیان تهمت های خلاف واقع بعضی از حماقت هایی که به شیعه نسبت می دهند
يكي حق وجوبي كه اين فرض باطل است يعني هيچ موجودي بر خداوند حق وجوبي
ندارد. ولي حق ديگري است كه خداوند خود فرض كرده چنان كه فرمود: «و كذلك
حَقا عَلينا نُنْجي المومنين»(1) و لذا از اين منظر اشكالي ندارد. ابن تيميه با استناد به سخن
ابوحنيفه اين كراهت را كراهت تحريفي دانسته در صورتي كه بنابر نظر علماي حنفي
كراهت در مسائل اعتقادي كراهت تنزيهي ميباشد. به هر روي بر فرض صدق، اين
مدعي فقط براي پيروان اين عقيده واجب الطاعه است، نه ساير مسلمانان و اين به شرطي
است كه جمهور و يا قاطبه علماي اين مذهب بر آن اجماع داشته باشند كه در عالم واقع
خلاف آنرا مشاهده ميكنيم.
ب) دليل دوم كه در راستاي نظريه كراهت آوردهاند عدم توسل به اصحاب در زمان
حياتشان ميباشد يعني اصحاب خدا را به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) به جهت توسل قسم ندادهاند. در
پاسخ اين اشكال و اعتقاد بايد گفت كه: اولاً در برخي روايات آمده كه ما به خدا توسل
ميجوييم (بنبيّنا يعني بِحَقَّ نبيّنا).
ثانيا عدم عمل اصحاب دالّ بر حجيّت نيست و بسياري از فقها از جمله شافعيان قول و
فعل اصحاب را حجت نميدانند و برخي از علماي حنفي هستند كه قول اصحاب را
حجت مي دانند.
در ادامه دلايل برخي از سلفيان كه توسل به حضرت رسول ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از وفات را
حجت نميدانند و در آن به عمل اصحاب استناد كردهاند ما شاهد رواياتي در تفسير ابن
كثيرو ... هستيم كه در زمان خلافت عثمان سائلي حاجتش را با عثمان بن حنيف در ميان
گذاشت، وي گفت: وضو بگير و در مسجد نماز بگزار. آنگاه بگو پروردگارا من بوسيله
رسول تو، رو به سوي تو ميآورم و از تو درخواست ميكنم كه حاجتم را برآورده كني و
اين مرد چنين كرد و حاجتش برآورده شد.(2)
1-سوره يونس / 103
2-براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به دلائل النبوة بيهقي و موسوعة الفقهية الكويتية، ج 24 و
المعجم الصغير طبراني، ج 1، ص 183.
132 |
ج ـ دليل ديگر سلفيه بر عدم جواز توسل استدلال به آيه شريفه
«فلا تدعوا مع اللّه
احدا»(1) ميباشد، يعني با خدا كسي را نخوانيد.
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت كه اگر تأملي به قبل اين آيه داشته باشيم متوجه
ميشويم كه آيه در مورد كساني است كه همراه با خدا افراد بشري را ميپرستيدند و لذا
قبل از اين آيه ميفرمايد: «و اِنَّ الذين تدعون مِنْ دونِ اللّه عبادٌ امثالُكُمْ».(2) و بعد در
ادامه ميگويد «فلا تدعوا مع اللّه احدا» و اگر منظور از خواندن و دعا در آيه همان
خواندني باشد كه در برابر خدا انجام ميدهيم آري هيچ كس از مسلمانان آنرا جايز
نميداند، ولي بايد توجه داشت كه هر دعايي عبادت نيست - مثلاً وقتي كسي را صدا
ميزنيم ميگوييم يا جعفر يا رضا اين معني عبادت نيست. در روايات نيز كه آمده (الدعاءُ
هو العبادة)(4) يعني دعاي خداوند از جمله عبادات است ولي هر صدا زدني به معني
عبادت محسوب نميشود.
دليل ديگر بر نفي توسل آيه (إنْ تدعوهم لا يسمعوا دعائكم) ميباشد. يعني اگر آنها
را بخوانيد صداي شما را نميشنوند.
د ـ و نيز آيه «والّذين تدعون من دون اللّه لا يملكون من قطمير».(4)
يعني كساني را كه به غير از خدا ميخوانيد اينان مالك هسته خرمايي هم نيستند.
و نيز آيه «وَ لَوْ سَمِعُوا ما استَجابوا لَكُمْ»(5) يعني اگر هم بشنوند دعاي شما را
اجابت نميكنند.
بايد توجه داشت كه اين آيات در مورد بتپرستان است كه بتها را ميپرستيدند و از
آنها طلب ياري ميخواستند و قياس آن با مسلمانان كه به خداي يكتا ايمان دارند و
1- سوره جن/ 18.
2- سوره اعراف/ 194.
3- مناوي، الفيض، ج 3، ص 540.
4- سوره فاطر/ 13.
5- سوره فاطر/ 14.
133 |
پيامبران را نميپرستند، يك قياس مع الفارق است ـ در آيه «عبادٌ امثالكم» هم كه ذكر
آن گذشت راجع به مشركان است كه بتها را در ادامه جهان شريك خداوند ميدانستند
و حال آيا اين را ميتوان با مسلماني كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را بنده و فرستاده خدا ميداند و هر
روز در نمازش بارها ميگويد (و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمدا عَبْدُه و رَسُوله) مقايسه كرد؟
و بنا به گفته ابن عبدالوهاب پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در قبرش زنده است و زندگي برزخي ايشان
از برخي شهدا عاليتر است و صداي درودگويان را ميشنوند.(1)
ه ـ آيه ديگري كه امروزه و در سالهاي اخير وهابيان زياد روي آن تاكيد دارند اين آيه
شريفه است: «ما يَعْبدونَهم إلاّ لِيُقَرِّبونا إلي اللّه زُلفي».(2)
يعني وقتي به بتپرستان گفته ميشد كه اينها را چرا عبادت ميكنيد ميگفتند ما
اينها را وسيله تقرب به خدا قرار ميدهيم و سپس طبق اين آيه متوسلين به رسول و ائمه
را كافر ميدانند، اما آيا به راستي نعوذ باللّه شأن و جايگاه رسول خدا با بت گلي و چوبين
يكي است از طرفي در ادامه آيه ميفرمايد «اِنّ اللّهَ لا يَهدي مَنْ هو كاذبُ كَفار» يعني
اينها اصلاً خداي خود را قبول نداشتند و در جواب مسلمين به دروغ ميگفتند كه ما بت را
نميپرستيم و آن صرفا وسيله تقرب ماست.
د ـ توسل در زمان حيات آري؟ در زمان ممات خير!
دليل ديگر وهابيان اين است كه ما دليلي بر توسل نداريم چون پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) رحلت
كرده و ديگر كاري از ايشان ساخته نيست ولي در زماني كه ايشان در قيد حيات بودند
توسل را قبول داريم در اينجا بسياري از علما همچون دكتر رمضان بوطي از سوريه پاسخ
گفتهاند كه چون ما قايل به تأثير ذاتي رسول و ائمه در شفاعت نيستيم لذا فرقي در زمان
حيات و ممات اين حضرات نميكند به طور مثال زماني كه اصحاب در منا و در حين حلق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابن عبدالوهاب، رساله كشفالشبهات به نقل از الرسول يدعوكم، ص 295.
2- سوره زمر، آيه 3.
134 |
و تقصير به موي ايشان تبرك جستند، طبيعي است كه موي حضرت پس از جدا شدن
جان ندارد و مرده است چون از ريشه و پياز مو منقطع شده و در هيچ يك از احاديث
فريقين هم نيامده كه رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بفرمايند اي مردم اين موي من را تا وقتي كه من
زنده هستم به آن تبرك بجوييد.(1)
ه ـ آيا توسل به مرده خطاب به معدوم است؟
دليل ديگر وهابيان اين است كه توسل به مرده حرف زدن با يك جسم متلاشي شده
و معدوم است و لذا تاثيري ندارد. در پاسخ بايد گفت اين سخن خلاف آيات، روايات و
سيره مسلمانان و حتي قول خود عبدالوهاب مؤسس اين فرقه است. از قرآن ميخوانيم
كه «و لا تَحْسَبَنَّ الذين قُتِلوا في سبيلِ اللّهِ اَمواتا بَلْ اَحياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقون»(2) يعني
اين شهدا زندهاند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند. امروزه مردم بر سر مزار
حضرت رسول ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) ميگويند (السلام عليك يا نبيّ اللّه) پس پيامبر ميشنوند كه ما به
ايشان سلام ميدهيم و سلام بر حضرت در تمام فقه فرق اسلامي وارد شده است.
عبدالوهاب هم قايل به حيات برزخي بوده و لذا هيچ دليلي وجود ندارد كه ميتوان از
حضرت در روز قيامت و زمان حياتشان طلب شفاعت كرد ولي در حيات برزخي ايشان
اين غير ممكن است.
از طرفي علم ارتباط با ارواح نيز اين مسأله را تأييد ميكند:
فريد وجدي در دائرةالمعارف خود مينويسد: «پروردگار متعال در عصر ما دو
دريچه از علم به روي ما برگشوده و دلايل اين دو براي اثبات اين كه انسان داراي روحي
است كه ميتواند بدون احتياج به بدن به زندگي و فعاليت مستقل بپردازد كاملاً قانعكننده
و بياشكال ميباشد.(3)
1- دكتر رمضان بوطي، فقه السنة، ص 355.
2- سوره آل عمران/ 169.
3- دائرةالمعارف قرن بيستم، ماده «روح»، ج 14، ص 365.
135 |
از قرن نوزدهم علم اسپريتيسم (Spirtisme) يا مخابره با ارواح پس از يك سلسله
مطالعات و آزمايشهاي دقيق توسط بزرگترين محققان جهان به حقيقت آن پي برده
شد و در امريكا و اروپا احضار روح وارد دنياي علم گرديد.(1)
از معلومات و حقايقي كه از ناحيه ارواح در جلسات احضار روح براي دانشمندان
كشف و مشاهده شد ميتوان نتيجه گرفت كه مسلما انسان در ماوراي اين بدن داراي
روحي مستقل است كه با مرگ از بين نميرود و ارتباط ارواح مردگان با ساكنين زمين
بهترين دليل بر استقلال و بقاي روح و توانمندي بيشتر آنها بر بسياري از كارها به اذن
خداوند است.(2)
ارواح خجسته و پرهيزگار كه از قفس دنيا آزاد گشتهاند احساس و ادراكاتشان فزوني
يافته و در مسير صعودي خود مرز و انتهاي محدود زمان و مكان نداشته با كمال سهولت
به اعماق آسمانها و در دل درياها راه يابند و آنها را با همان عظمت و شكوه مشاهده كنند.
در نهايت ذكر اين نكته بايسته است كه با نظري در سخنان و دعاهاي معصومين عليهمالسلام
درمييابيم كه سخنان اين بزرگان توحيد ناب است و پيوسته آكنده از ذكر (يا رب) است.
در مفاتيحالجنان به نقل از امام صادق عليهالسلام در آداب زيارت حضرت رسول آمده كه در
طلب حاجت خود پس از زيارت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) رو به قبله كن و حاجت خود را بخواه. ولي
بعضي از وهابيان فكر ميكنند كه ما پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را ميپرستيم كه اين كاملاً اشتباه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- براي تفصيل رجوع شود به كتاب عالم پس از مرگ، اثر لئون دني، صص 78-82.
2- گذشته و آينده جهان، اثر نويسنده، صص 96-101.
136 |
توسل در لغت به معني تقرب است و در اصطلاح داراي معني وسيعي ميباشد كه
بطور كلي شامل هر نوع وسيله مشروعي جهت رسيدن به قرب الهي ميباشد. توسل
داراي دو نوع مجاز و غيرمجاز ميباشد كه توسلهاي مجاز عبارتند از: توسل به اسماء و
صفات الهي، توسل به ايمان، توسل به اعمال صالح، به نبي مكرم اسلام و توسلهاي
غيرمجاز عبارتند از: توسل به طاغوت، بت، در، ديوار، توسل به صورت تذلل،
پارتيبازي و تأمل به تأثير مستقل بودن. در اين ميان برخي از مسلمانان توسل به پيامبر بعد
از وفات را قبول ندارد ولي در مقابل بسياري از علما و شعراي نامي اهل سنت و يا عمل
خود خلفاي راشدين خلاف اين مطلب را ابراز ميدارند.
137 |
1ـ معني لغوي توسل را توضيح دهيد. (با توجه به سخنان راغب و علامه طباطبايي)
2ـ توسلهايي كه به اتفاق همه علماي اسلامي جايز ميباشند را نام ببريد.
3ـ مراحل توسل به پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) را نام برده و توضيح دهيد.
4ـ توسلهاي غيرمجاز را نام ببريد.
5ـ در زمينه توسل به معصومين بعد از وفاتشان نظرات مختلف را ذكر كنيد و به تحليل آنها
بپردازيد.
6ـ برخي از حنفيان ميگويند كه توسل جستن به حق پيامبر مكروه است. اين سخن را با
دلايل علمي و حديثي نقد و بررسي كنيد.
7ـ وهابيان توسل به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از وفات را جايز نميدانند، علت اين اعتقاد چيست؟
با دلايل عقلي و نقلي به نقد و بررسي آن بپردازيد.
138 |
1ـ علت منع دولت عربستان از زيارت قبرستان بقيع كدام يك از موارد زير نيست؟
الف) آنها فكر ميكنند ما اصحاب قبور را ميپرستيم
ب) آنها فكر ميكنند شيعيان حاجت خود را مستقيما از صاحب قبر ميخواهند
ج) آنها اين كار را شرك ميدانند
د) آنها با اهل بيت رابطه خوبي ندارند
2ـ يكي از مهمترين آيات در مورد توسل آيه . . . . . . . . . . . . است.
الف) مائده / 35 ب) بقره / 120
ج) احزاب / 33 د) دهر / 8
3ـ در ميان مردم عربستان توسل به چه معني ميباشد؟
الف) تقرب ب) پارتيبازي ج) شفاعت د) تمام موارد
4ـ از نظر مرحوم طبرسي منظور از وسيله چيست؟
الف) اجتناب از معاصي ب) نزديكي با طاعات
ج) بالاترين درجات بهشت د) تمام موارد
5ـ از جمله شواهد توسل مردم به پيامبر در زمان حيات ايشان كدام يك از موارد زير
است:
الف) سبقت جستن برهم هنگام وضوي پيامبر جهت استفاده از آب وضوي حضرت
ب) برداشتن موي حضرت بعنوان تبرك در زمان حلق يا تقصير
ج) تنسانا من دعائك
د) تمام موارد
6ـ آيه (و يعبدون من دوناللّه ما لا يضرهم و لاينفعهم) ناظر به كدام يك از اقسام توسل
است:
139 |
الف) اعتقاد به تأثير ذاتي و مستقل ائمه
ب) توسل به بت، در، ديوار و . . .
ج) توسل با تذلل
د) توسل به معني پارتيبازي
7ـ امام محمد غزالي در . . . . . . . . . . . . ميگويد: مستحب است تا زائر هر روز به زيارت
بقيع برود و بعد از سلام به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) . . .
الف) المغني ب) احياءالعلوم
ج) الميزان د) تهافة الفلاسفه
8ـ توسل جستن به حق و مقام اولياء الهي در ميان كدام يك از مذاهب اسلامي مكروه
است؟
الف) زيدي ب) حنبلي ج) حنفي د) اسماعيلي
9ـ طبق روايت موجود در تفسير ابن كثير از اهل سنت در زمان كدام يك از خلفا شخص
سائل با وسيله قرار دادن پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) حاجت خود را از خداوند مسألت نمود؟
الف) جناب ابوبكر ب) جناب عمر
ج) جناب عثمان د) منصور عباسي
10ـ بنا به گفته . . . . . . . . . . . . پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در قبرش زنده است و زندگي برزخي ايشان از
شهدا عاليتر است.
الف) احمدامين مصري ب) جبران خليل جبران
ج) ابن عبدالوهاب د) ابن تيميه
11ـ كدام يك از دلايل زير ناقض اين سخن است: توسل به مرده خطاب به معدوم است.
الف) عدم قائل بودن به تأثير ذاتي در شفاعت
ب) سوره آل عمران / آيه 169 ـ و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيلاللّه امواتا
ج) علم مخابره با ارواح (spirtisme)
د) موارد ب و ج
140 |
143 |
ـ آشنايي با شخصيت ابن تيميّه و علل بدبيني وي به شيعيان
ـ بررسي شايعه دخالت خواجه نصير در براندازي حكومت وقت
ـ پاسخ به برخي اتهامات وارده در كتاب منهاجالسنه
144 |
تقيالدين احمدبن عبدالحليم مشهور به ابن تيميه حراني دمشقي حنبلي در سال
661 ه . ق در شهر حران تركيه نزديك شهر اورفا متولد شد. هنوز به سن هفت سالگي
نرسيده بود كه مغولها بعد از تصرف عراق به حران حمله كردند و خانوادهاش مجبور به
مهاجرت به شام شدند.
ابن تيميه در عصر فتنه مغول زندگي ميكرد و بسياري از عمر خود را در زندان و يا
تبعيد و يا مسافرت بين شام و مصر گذراند. او به مصر سفر كرد تا حاكمان آن ديار را بر
ضد مغولها به جهاد تشويق نمايد.
در آن روزگار مغولان كه از اختلاف و تخاصم شديد شيعه و سني و قتل عام شيعيان
در كرخ بغداد باخبر شده بودند، فرصت را غنيمت شمردند، و به عراق حمله كردند و اين
سرزمين را به تصرف خود درآوردند و كتابخانهها را غارت و علما را آواره ساختند.
خواجه نصيرالدين طوسي، عالم بزرگ شيعه با تدبيري كه داشت براي بازگرداندن
علما و كتابها، وزارت اقتصاد هلاكو را پذيرفت، و با تأسيس كتابخانهاي بزرگ و
رصدخانه مراغه، كتابهاي به غارت رفته و علماي آواره شده را جمع كرد.
اما دشمنان و متعصبين شايع كردند كه خواجه نصير، مغولها را راهنمايي كرده كه به
145 |
بغداد حمله كنند و خليفه عباسي المستعصم را به قتل برسانند و بسياري از علما و مسلمانان
را بكشند و صدها كتابخانه و صدها هزار جلد كتابهاي علمي را نابود كنند.
در آن زمان يكي از علماي بزرگ شيعه، جمالالدين، ابن مطهر حلي معروف به
محقق حلي (648-726 ه . ق) كه در علم كلام شاگرد خواجه نصير طوسي بود و كتاب
وي تجريد الاعتقاد را شرح كرده بود كتابي در اثبات امامت نوشت بنام «منهاج الكرامة».
ابن تيميه كه از شهر حران، شهر ناصبيان و دشمنان اهل بيت ( عليهم السلام ) به شام شهر غاليان
اسماعيلي مهاجرت كرده و از حمله مغول بسيار خشمگين بود، باعث شد كه شايعه
دخالت خواجه نصير و شيعيان در هدايت مغولها براي حمله به كشورهاي اسلامي را
بدون تحقيق بپذيرد، و كارهاي غلوآميز فرقههاي غلاة نصيريه و غلاة اسماعيلي را به
تمام شيعيان تعميم دهد، و كتابي در رد «منهاج الكرامه» علامه حلي به نام «منهاج السنة
النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية» بنويسد و در آن شيعه را با فرقه يهود و نصاري
مقايسه كند وبه تكفير آنان بپردازد. به عنوان نمونه در فصل اول مينويسد:
«روافض با كفار و منافقان يهودي، مسيحي، مشرك و اصناف مختلف ملحدان مثل
نصيريه، اسماعيليه و غيره دوست بوده هنگام اختلاف، مشركان و اهل كتاب را بر عليه
مسلمانان ياري ميدهند همچنان كه اين كار به مراتب تكرار و تجربه شده است مثل ياري
مغولان و غيره بر ضد مسلمانان در خراسان، عراق، جزيره، شام و ...».(1)
شايعه دخالت خواجه نصير در سقوط خلافت عباسيان
عبداللّه بن فضل شيرازي كه كتاب خود را حدود سال 729 ه . ق به رشته تحرير
درآورده مينويسد: «خليفه به عياشي و خوشگذراني مشغول بود و وزيرش ابن علقمي
بر امور تسلط داشت، فاجعه كرخ كه فرماندهي آن را پسر خليفه به عهده داشت و براي
حمله به كرخ و به اسارت گرفتن پسران و دختران كه در بين آنها علويها هم بودند سپاهي
روانه كرد، سبب شد تا ابن علقمي دست به انتقامجويي بزند، اين حادثه او را واداشت تا با
مغولها مراسله نمايد و آنان را به بغداد فرا خواند».(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مختصر منهاجالسنه، ابن تيميه، ترجمه اسحاق دبير، انتشارات حقيقت 1386، ص 59.
2- حسن امين، اسماعيليون و مغول و خواجه نصيرالدين طوسي، ترجمه مهدي زنديه تهران،
مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامي، 1382، ص 389-390.
146 |
همانطور كه از اين گزارش برميآيد، عياشي مستعصم آخرين خليفه عباسي از
سويي، و به راه انداختن اختلاف بين شيعه و سني و كشتار و اسير گرفتن شيعيان و دختران
و پسران علوي توسط پسر خليفه در كرخ بغداد از سوي ديگر، عامل اساسي
پراكندهسازي مردمان و لشكريان و سقوط ارتش نفوذناپذير بغداد بود اما سياستمداران
جنگ ميان مسلمانان و مغولان را به جنگ داخلي ميان شيعه و سني كشاندند و توسط
متعصبين همه تقصيرها را متوجه ابن علقمي شيعه كردند، در صورتي كه كار لشكر و
ارتش در دست ابنعلقمي نبود، بلكه برعهده شرابي بود.
حتي اگر اين مسئله درست باشد كه ابن علقمي متوسل به بيگانگان شده باز عامل
اصلي آن اختلافات و تفرقهافكنيها و فسادهاي فراوان و ظلم و ستم بيحد خليفه و
پسرش و درباريان بوده است.
و از آنجا كه خواجه نصيرالدين طوسي با علم و درايت فراواني كه داشت وزارت
اقتصاد و دارايي هلاكوخان را پذيرفت تا به كنترل مظالم آنان بپردازد و به جمعآوري
كتابهاي به غارت رفته، و علماي متواري شده همت گمارد، او را متهم كردند كه كشتن
خليفه و سقوط خلافت به راهنمايي او بوده است. ابن تيميه در مجموعه الرسائل خود
مينويسد:
«مغولان با كمك ملحدان [اسماعيلي] و كارگرداني نصيرالدين طوسي بر كشورهاي
اسلامي يورش بردند، او بود كه دستور كشتن خليفه و از ميان بردن حكومت وي را صادر
كرد».(1)
دكتر عبدالهادي حائري كه در اين باره با منابع دست اول تحقيق شايستهاي به عمل
آورده مينويسد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مجموعه الرسائل، ابن تيميه، قاهره 1905، ص 97.
147 |
ما در اين زمينه نميتوانيم بيش از چند ماخذ را مورد توجه قرار دهيم،
يكي از آنها طبقات ناصري است كه از سوي منهاج سراج جوزجاني در سال 658 ه . ق
يعني چند ماه پس از سقوط بغداد نوشته شده است. جوزجاني بارها پيرامون خليفه وقت
المستعصم، سخناني ستايشگرانه آورده ولي هرگز هجوم مغولان به بغداد را به طوسي
پيوند نداده است.
كتاب ديگر تاريخ مختصر الدول ابن العبري (624-681 ه . ق) ميباشد، اين ماخذ
دست يكم بخش كوتاه و فشرده پيرامون خواجه نصير طوسي دربر دارد ولي هرگز از
اينكه خواجه نصير نقشي در فتح بغداد داشته است سخني به ميان نميآورد.
سومين منبع مهم در اين زمينه الحوادث الجامعه ابن القوطي است كه تاريخ نگارش
آن به 657 ه . ق يكسال پس از فتح بغداد برميگردد، وي ضمن سخن از سقوط بغداد و
كشته شدن خليفه آنرا به طوسي نسبت نميدهد.
سرانجام بايد از نوشتههاي خود طوسي در اين زمينه ياد كنيم: وي درباره يورش
مغولان رسالهاي با عنوان «كيفيت واقعه بغداد» نوشته، ولي در زمينه فعاليت خود در اين
يورش سخني نگفته است.
بدينسان در كهنترين منابع هيچ دليل و نشانهاي درباره نقش موثر طوسي در يورش
هلاكو به بغداد نميتوان يافت.(1)
اخيرا كتابي از سوي يكي از پژوهشگران وهابي عربستاني بنام دكتر سعدبن حذيفه
الغامدي عضو هيات علمي گروه تاريخ دانشكده ادبيات دانشگاه ملك سعود چاپ و
منتشر شده بنام: سقوط الدوله العباسيه و دور الشيعه بين الحقيقه و الاتهام.
اين كتاب در سال 1425 ه . ق از سوي دار ابن حذيفه در رياض به چاپ رسيده است
مؤلف در بخشي از فصل پنجم كتاب (ص 330 تا 351) به بررسي تهمت نقش داشتن
1- عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، مشهد مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368، ص 110.
148 |
شيعيان در سقوط بغداد پرداخته و آنرا نقد كرده است. وي همچنين با بررسي موشكافانه
و عالمانهاي آخرين وزير خليفه عباسي يعني مويد الدين محمد بن علقمي را نيز از اين
تهمت بري دانسته است.(1)
امروز ايادي آمريكا نيز ميكوشند كه وانمود كنند كه اين كار شيعه در تمام طول تاريخ
تا به امروز است و حمله آمريكا و انگليس به بغداد و افغاستان را به شيعيان نسبت دهند و
اسلحه القاعده را از خود به سوي شيعيان بچرخانند در صورتي كه در طول تاريخ همواره
شيعيان جانب برادران اهل سنت را نگاه داشته به عنوان نمونه كريم خان زند بر همين
اساس بصره را تخليه كرد و عباس ميرزا به قبول عهدنامه ارض روم تن در داد و دولت
ايران در جنگ روس و عثماني دهه آخر سده سيزدهم هجري از ورود در توطئه با
روسيه براي استفاده از موقع شكست عثماني به عذر همديني خودداري كرد.(3) و با
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، شيعيان، آمريكا و صهيونيسم را از مملكت بيرون
نمودند و سفارتخانه اسرائيل را به فلسطينيان دادند و تا به امروز اكثر كمكها را مردم
ايران به مردم فلسطيني كردند كه سني هستند.
ابن تيميه در فصل دوم، شيعيان را به يهوديان تشبيه ميكند تا بگويد شيعه زاييده يهود
بوده و براي براندازي اسلام است. وي مينويسد:
1ـ يهوديان ميگويند: تا زمان خروج مسيح، جهاد در راه خدا لازم نيست، و روافض
نيز مي گويند تا زمان خروج مهدي جهاد در راه خدا لازم نيست.(3)
1- انديشههاي صادق، شماره 16-12 پاييز 83 تا تابستان 84، تهران، دانشگاه امام صادق عليهالسلام ،
ص 68.
2- مقدمه كتاب اسلام آئين همبستگي بقلم استاد محيط طباطبايي، تهران، مؤسسه نشر زكات
علم، 1377.
3- مختصر منهاج السنه، ابن تيميه، ترجمه اسحاق دبير، انتشارات حقيقت، 1368، ص 62.
149 |
* پس آن همه مبارزه بزرگ علماي اصولي در زمان ميرزاي شيرازي اول و دوم، و
شيخ الشريعه، عليه انگليس و علماي دوره مشروطه و انقلاب اسلامي ايران به رهبري
امام خميني (ره) عليه آمريكا و مبارزه حزباللّه لبنان عليه صهيونيسم چيست؟ شگفت
اينكه كسي اين ايراد را بر شيعه ميگيرد كه خود معتقد است بايد در برابر حاكمان ظالم و
فاسق سكوت كرد.
2ـ يهوديان نماز را تا هنگام ظاهر شدن كامل ستارگان به تعويق مياندازند و روافض
نماز مغرب را تا ظاهر شدن ستارگان به تاخير مياندازند.(1)
* اولاً بعضي از فقهاي شيعه وقت نماز مغرب را همان اول غروب ميدانند و بسياري
وقت مغرب را هنگام برطرف شدن سرخي مشرقي ميدانند نه ظاهر شدن كامل ستارگان.
تقريبا همان مقداري كه در مسجدالنبي نماز مغرب را بعد از اذان به تأخير مياندازند.
3ـ يهوديان اندكي از قبلهشان متمايل ميشوند، روافض نيز چنيناند.
* شيعيان مانند ساير مسلمانان براساس قبلهنما و ساير علائم تشخيص قبله نماز
ميخوانند و هرگز از جهت قبله تعيين شده متمايل نميشوند و چنين چيزي نه در فقه
شيعه است و نه در فقه يهود.
اما يهوديان وقتي به نماز ميايستند، كسي نبايد از جلو آنها عبور كند(2) سنيان نيز
چنيناند. و حتي بعضي شخص عابر را به شدت كنار ميزنند(3) آيا اين دليل بر پيروي اهل
سنت از فقه يهود است؟!
4ـ يهوديان در نمازشان دست و پا تكان ميدهند، روافض نيز چنيناند.
* اولاً هرگز شيعه در نماز دست و پايش را تكان نميدهد؟ ثانيا يهوديان در نماز آمين
ميگويند، اهل سنت هم در نماز آمين ميگويند آيا درست است كه بگوييم مذاهب اهل
سنت زاييده دين يهودند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- همان، ص 63.
2- شرعيات دين يهود، ص 29.
3- الفقه الاسلامي و ادلته، وهبه الزحيلي، ج 2، ص 964.
150 |
5ـ يهوديان عدهاي براي زنان قائل نيستند، روافض نيز چنيناند.
* عده زنان نص صريح قرآن است و تاكنون هيچ شيعهاي آنرا ملغي ندانسته است.
6ـ يهوديان تورات را تحريف كردند، روافض نيز قرآن را تحريف كردند.
* هرگز شيعه قرآن را تحريف نكرده و جمهور علماي شيعه قائل به عدم تحريف
قرآنند و تنها چند نفر نظر شخصي به تحريف قرآن داده و ساير علما به شدت آنرا پاسخ
دادهاند.
7ـ يهوديان مخلصانه به مؤمنان سلام نميكنند، و بلكه ميگويند: السام عليكم و «سام»
به معني مرگ و نابودي است، روافض نيز چنيناند.
* اين مسئله كه افتراي محض است اما در مورد سلام اين حقيقت دارد كه اگر كسي به
يهودي در حال نماز سلام كند هرچند شخص مهمي باشد نبايد جواب سلامش را
بدهد(1) در مذاهب اربعه نيز چنين است اما در مذهب اماميه واجب است سلام را مانند
آن جواب داد.(2) به دستور قرآن كه ميفرمايد: اذِ حُييتُم بتَحيهٍ فَحُيوا باحسنِ مِنها او
رُدّوها.(3)
در فقه اماميه هر نوع ماهي كه فلس ندارد، خوردن آن جايز نيست براساس روايت
امام صادق عليهالسلام (4) نه بر اساس شريعت يهود.
* يهوديان در وضويشان مسح پا ندارند، اهل سنت هم ندارند پس فقه اهل سنت از
يهود گرفته شده است؟!
10ـ يهوديان اموال همه مردم را براي خود مباح ميشمارند، روافض نيز چنيناند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1- شرعيات دين يهود به اهتمام هاراويديد آذرچيان، بيتا، ص 29.
2- الفقه علي المذاهب الخمسه محمد جواد مغنيه، ص 145.
3- نساء: 86.
4- من لا يحضره الفقيه، صدوق ابن بابويه، ج 2، ص 105، وسائلالشيعه، ج 16، ص 330.
151 |
* اما شيعيان هرگز مال مردم را براي خود مباح ندانسته و اين يك افتراي محض
است.
11ـ خداوند در قرآن در مورد يهود ميفرمايد: «قالُوا ليسَ عَلينا فِي الاُميين سَبيل» (ما
در برابر اميين غير يهود، مسئول نيستيم) و روافض نيز چنيناند.
* كدام شيعه چنين سخن گفته به عكس شيعه همواره در كنار مردم مظلوم فلسطين و
بوسني ايستاده و خود را مسئول دانسته است.
12ـ يهوديان با گذاشتن يك طرف سر بر روي زمين سجده ميبرند، روافض نيز
چنيناند.
* آنچه در فقه اماميه آمده و همه به آن عمل ميكنند گذاشتن پيشاني بر روي زمين و
خاك است نه يك طرف سر.
13ـ يهوديان قبل از سجده سرشان را مثل ركوع چندين مرتبه تكان ميدهند، روافض
نيز چنيناند.
* چنين چيزي نه در فقه شيعه آمده و نه در فقه يهود ولي يهوديان در نماز دستها را
روي پايين سينه قرار ميدهند به طوري كه دست راست روي دست چپ قرار ميگيرد
مانند غلامي كه در حضور اربابش ايستاده،(1) اهل سنت نيز همين كار را ميكنند و شيعيان
اين عمل را انجام نميدهند. آيا درست است كه نتيجهگيري كنيم كه مذاهب اهل سنت
ريشه در يهود دارند؟
14ـ يهوديان با جبرئيل دشمني ميورزند، و ميگويند: او دشمن ما از بين ملائكه
است روافض نيز چنيناند و ميگويند: جبرئيل با وحي بر محمد به اشتباه رفت.
* و اين نيز يكي ديگر از تهمتهاي خندهآور است و شيعه هرگز دشمن جبرئيل
نبوده است و قائل به اشتباه وي نيست. و مسئله «خان الامين» از ساختههاي دشمنان شيعه
است.
1- شرعيات فقه يهود، ص 28.
152 |
15ـ يهوديان فريب مردم را روا ميدانند، روافض نيز چنيناند.
* شيعه فريب دادن مردم و غش در معامله را به شدت حرام ميداند.
16ـ يهوديان ميگويند: طلاق جز به هنگام قاعدگي واقع نميشود، روافض نيز
چنيناند.
* عجيب مثل اينكه شايعهسازان همه چيز را وارونه به اطلاع ايشان رساندهاند. برعكس در مذهب شيعه طلاق به هنگام قاعدگي واقع نميشود.
17ـ يهوديان در گور لحد نميسازند، روافض نيز چنيناند در حالي كه براي
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) لحد ساخته شد.
* طرح اين مسائل نشان ميدهد كه چقدر ايشان از فقه شيعيان بياطلاعند و رجما با
لغيب سخن ميگويند در فقه شيعه صريحا آمده كه از مستحبات دفن، حفر لحد ديواره
قبر است (بان يحفر في حائط القبر مما يلي القبله حفيرة بقدر ما تسع جئته فيوضع
فيها).(1)
18ـ بعضي از روافض مثل يهوديان گوشت مرغابي و شتر را حرام ميدانند.
* هرگز در هيچ يك از كتب فقهي شيعه گوشت مرغابي و شتر حرام نشده و شيعيان از
گوشت مرغابي و شتر ميخورند.
19ـ مثل يهوديان هميشه دو نماز را با هم جمع ميكنند و در نتيجه در شبانهروز تنها در
سه نوبت نماز ميخوانند.
* اولاً يهوديان دو نماز را با هم جمع نميكنند بلكه سه نماز دارند نماز در صبح، نماز
در شب و هنگام خواب اما دليل جمع خواندن شيعه اين است كه در صحيح مسلم از
ابنعباس آمده است كه رسول خدا ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) در مدينه نماز ظهر و عصر را جمع كردند.
بدون اينكه در خوف و يا در سفر باشند، ابن عباس ميافزايد: پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم )
ميخواستند كه هيچ يك از امتشان به زحمت نيفتند.(2)
1- تحرير الوسيله امام خميني، نجف مطبعه الاداب، 1390 ه . ، ج 1، ص 89-90.
2- صحيح مسلم، ج 5، ص 215-216، كتاب صلاةالمسافرين، باب الجمع بين الصلاتين في
الحضر، حديث 705، 49، 50، 51، 54 و 57.
153 |
20ـ مثل يهوديان ميگويند: طلاق جز در صورت حضور شاهد واقع نميشود.(1)
* درست است كه شيعيان شرط وقوع طلاق را حضور دو شاهد عادل دانستهاند اما نه
به پيروي از يهود بلكه به پيروي از قرآن كريم كه ميفرمايد: و اشهدوا ذوي عدل
منكم.(2)
و بزرگان اهل سنت مانند شيخ ابو زهره آنرا برگزيدهاند و گفتهاند براي حفظ خانواده
از انحلال مناسبتر است.(3)
همانطور كه ملاحظه كرديد اغلب مشتركات ذكر شده در كتاب منهاج السنه خلاف
واقع است اما ميتوان مشتركاتي ميان فقه يهود يا فقه مذاهب اسلامي شيعه و سني يافت
كه دليل بر اين نيست كه مذاهب اسلامي از فقه يهود گرفته شده است بلكه دليل بر اينست
كه اصل شريعت نوح، ابراهيم، موسي و عيسي، محمد (سلاماللّه عليهم) يكي است.
چنانكه قرآن ميفرمايد:
«شَرَعَ لكم مِن الدّين ما وَصّي به نوحا و الذي اَوْحَينا اليك و ما وصينا بِه ابراهيم و
موسي و عيسي».(4)
(آييني را براي شما شريعت قرار داد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحي
فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم).
جاي تعجب است كه اكثر فقهاي اهل سنت مانند جمهور فقهاي حنفي و مالكي و
بعضي از شافعيان و در روايت راجحي از احمد كه ابن تيميه پيرو آنست، شرايع پيشين از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- محتضر منهاجالسنه، ص 70.
2- سوره طلاق: آيه 2.
3- الاحوال الشخصيه، ابوزهره، ص 365.
4- سوره شوري، آيه 13.
154 |
جمله شريعت يهود را در صورت عدم نسخ براي مسلمانان حجت ميدانند، و اتفاقا شيعه
و بيشتر شافعيان شريعت پيشين را حجت نميدانند.(1)
بنابراين اگر بنا باشد تشابه برخي از احكام فقهي مذاهب را با فقه يهود، دليل بر نشأت
گرفتن آن مذهب از يهود بدانيم، مذاهب غير شيعه و شافعي، اولويت دارند.
بعضي از حماقتهايي كه به شيعه نسبت ميدهند
و باز هم ابن تيميه با استفاده از شايعات انتشار يافته توسط دشمنان شيعه، در بخشي از
كتاب «منهاج السنه» حماقتهايي را به شيعه نسبت ميدهد و متأسفانه امروزه نويسندگان
افراطي وهابي همين شايعات را در كتابهاي جديد خود نقل ميكنند، بيآنكه
كوچكترين تحقيقي در مورد آنها به عمل آورند به عنوان نمونه مينويسد:
1ـ بعضي از ايشان توت شامي نميخورند، در حالي كه بسي بديهي است كه
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) و يارانش از پنيري كه در سرزمينهاي كفار درست ميشد ميخوردند.(2)
* در هيچيك از كتب فقهي شيعه راجع به توت شامي چيزي نيامده، شايد عدهاي
توت شامي را دوست نداشتند و نميخوردند.
2ـ از استعمال كلمه عشره = ده و يا انجام كاري كه متضمن ده باشد و حتي از ساختن خانه با ده ستون خودداري ميورزند. و . . . علت اين امر دشمني روافض با بهترين صحابه
پيغمبر ( صلَّي اللّه عليه و آله و سلم ) ميباشد كه ده نفر بودند. و در همين دنيا به آنها وعده بهشت داده شده بود.
كه عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زيبر، سعدبن ابي وقاص، سعيد بن
زيد، عبدالرحمنبن عوف، و ابوعبيدة بن جراح. حتي اگر به فرض ده نفر در دنيا پيدا
شدند كه كافرترين مردم باشند باز هم ترك استعمال واژه ده لازم نيست و جاي بسي
تعجب است كه روافض عدد نه را دوست ندارند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الوجيز في اصول الفقه، وهبه الزحيلي، تهران، نشر احسان، 1423 ه . ص 102-103.
2- مختصر منهاجالسنه، ص 71.
3- همان
155 |