بخش 3

ردّ ادله استحسانی برای اثبات تکتف چرا شیعیان بعد از سوره حمد ، آمین نمی گویند ؟ چرا شیعیان نماز تراویح نمی خوانند ؟ چرا شیعیان اذانی متفاوت از اهل سنت می گویند ؟ آیا بزرگداشت زادروز اولیای خدا ، بدعت یا شرک است ؟


60


نكته مهم در اين روايت اين است كه چه كسي مردم را به اين عمل امر كرده است در حالي كه آمده است مردم مأمور مي شدند ؟ ! دو تن از علماي اهل سنت يعني « عيني » شارح بخاري مي گويد : « اين روايت مرسل است . » (1) سيوطي نيز همين نظر را دارد . (2)

همچنين در روايتي از مسلم آمده است كه وائل مي گويد :

« پيامبر را ديدم كه هنگام نماز خواندن ، دست هايش را بالا برد و تكبير گفت . آن گاه پيراهنش را به خود پيچيد و دست راست را بر روي دست چپ گذاشت . هنگامي كه خواست به ركوع رود ، دو دستش را از ميان پيراهن بيرون آورد ، تكبير گفت و ركوع كرد . » (3)

در سند اين حديث ، علقمة بن وائل از پدرش روايت مي كند كه اهل سنت آن را مرسل مي دانند . براي نمونه ، ابن حجر از ابن معين نقل مي كند : « علقمة بن وائل عن أبيه مرسل . » (4)

روايات ديگري هم آمده است كه هر كدام به نوعي مشكل سندي دارند كه براي اختصار ، از ذكر آنها پرهيز مي كنيم . دليل چهارم براي رد تكتف اين است كه اهل بيت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) از آن نهي مي كردند . براي مثال ، محمد ابن مسلم از امام صادق ( عليه السلام ) يا امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عمدة القاري ، ج 5 ، ص 278

2 . التوشع علي الجامع الصحيح ، ج 1 ، ص 463

3 . صحيح مسلم ، ح 608

4 . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 247


61


به آن حضرت عرض كردم : شخصي دست راستش را در حال نماز روي دست چپ خود مي گذارد ؟ حضرت فرمود : اين همان تكفير است كه نبايد انجام داده شود . (1)

زراره هم از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود :

« بر تو باد به اقبال در نماز . از قرار دادن دست راست روي دست چپ پرهيز كن ، زيرا از كارهاي مجوس است . » (2)

بنابر بعضي نقل ها ، دست روي دست گذاشتن ، كار اسيران بود كه خليفه دوم ، اين كار را پسنديد و دستور داد مسلمانان در نماز چنين كنند . (3)

با وجود روايات صحيح السندي كه از اهل بيت ( عليهم السلام ) به ما رسيده است ، حتي اگر فرض را بر اين بگذاريم كه روايات تكتف هم درست باشد بي شك ، ترك تكتف براي احتمال بدعت آن ، احسن است ؛ زيرا بر اساس قاعده مشهور نزد عقلا و اصوليين ، دفع مفسده اولي از جلب منفعت است .

ردّ ادله استحساني براي اثبات تكتف

برخي علماي اهل سنت پس از آن كه نتوانستند دليل شرعي معتبر و قانع كننده اي براي استحباب تكتف بيابند ، به برخي وجوه ذوقي و استحساني تمسك كردند . نووي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة ، ج 4 ، باب 15 ، از ابواب قواطع الصلاة

2 . همان ، ج 2

3 . جواهر الكلام ، ج 11 ، ص 19



62


كتاب المجموع مي نويسد :

« اصحاب ، مي گويند : قرار دادن دست روي دست ، بهتر از بيهوده كاري در نماز بوده و به تواضع و تضرع نزديك تر است . (1)

در پاسخ اين استدلال بايد گفت اگر قرار باشد كه شريعت به اين صورت از ذوقيات و استحسانات ثابت شود ، دين ضايع مي شود . وظيفه انسان در مقابل شريعت ، تعبّد محض است . رجوع به ادله استحساني تنها براي تقرير و تأييد آن مسائلي كه به وسيله كتاب و سنّت ثابت شده ، سودمند است . پس استحسان در مرحله اي بعد از اقامه دليل است ، نه آن كه دليل مستقلّي بر حكم باشد .

استاد در ادامه پاسخ به شبهه ها فرمود : پس از تكتف كه براي حجاج ايراني و شيعي تأمل برانگيز است ، مي شنوند كه نمازگزاران پس از گفتن « و لاالضالين » امام جماعت ، با صداي بلند و هماهنگ « آمين » مي گويند . اين لهجه عربي و يكنواخت در جاي خود گوش نواز است ، ولي شيعيان از خود مي پرسند چرا ما پس از حمد آمين نمي گوييم يا آنان مي پرسند : چرا شيعيان مانند اهل سنت رفتار نمي كنند ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المجموع ، ج 3 ، ص 313


63


چرا شيعيان بعد از سوره حمد ، آمين نمي گويند ؟

اصولاً بر اساس نظر اهل بيت ( عليهم السلام ) آمين گفتن پس از خواندن سوره حمد ، موجب بطلان نماز مي شود ؛ زيرا آمين گفتن ، كلام آدمي است و دليلي بر استحباب آن در نماز وجود ندارد . مذاهب ديگر فقهي ، آن را از سنت هاي نماز و مستحب مي دانند و به انجام آن بسيار اهتمام ميورزند .

بعضي فتواهاي اماميه در اين باره چنين است :

1 ـ شيخ مفيد مي فرمايد : « پس از خواندن حمد نبايد آمين گفت . » (1)

شيخ طوسي مي فرمايد :

« گفتن آمين موجب بطلان نماز مي شود ، چه پنهاني و چه آشكار ، چه قبل از پايان حمد و چه بعد از آن ، براي مأموم و امام در هر حال . » (2)

علاّمه حلّي هم مي فرمايد :

« آمين در آخر حمد نزد اماميه ، حرام است و با گفتن آن ، نماز باطل مي شود . » (3)

فتواي عامه را در اين باره از زبان نووي مي خوانيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المقنعه ، ص 14

2 . الخلاف ، ج 1 ، ص 332

3 . تذكرة الفقهاء ، ج 1


64


1 ـ رأي ابوحنيفه آن است كه امام « آمين » را بلند و مأموم آهسته بگويد .

2 ـ از مالك دو روايت رسيده است . يكي مثل رأي ابوحنيفه است و ديگر آن كه اصلاً در نماز گفته نشود .

3 ـ رأي شافعي آن است كه مأموم به حدي بگويد كه تنها خودش بشنود ، ولي كلام ديگري از او نقل شده است كه بايد بلند بگويد .

4 ـ رأي احمد بن حنبل آن است كه براي نمازگزاران مستحب است آمين را به جهر ( بلند ) بگويند . (1)

نكته مسلّم ، توقيفي بودن عبادت است ؛ يعني بايد مقدار و كيفيت آن به اذن شارع باشد و خروج از آن اندازه ، بدعت و تشريع محرّم به شمار مي آيد . ابن قدامه حنبلي مي گويد :

« عبادت توقيفي است و هيچ جزء يا شرطي از آن با قياس يا علت تراشي ثابت نمي شود ، به ويژه در نماز . » (2)

اين سخن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) را از ياد نبريم كه فرمود : اين نماز صلاحيت ندارد كه چيزي از كلام انسان ها به آن افزوده شود . (3) بنابراين ، اهل سنت كه جزء اضافي ( يعني تأمين و آمين گفتن پس از حمد ) را مستحب مي شمرند ، بايد دليلي براي آن اقامه كنند .

اهل بيت ( عليهم السلام ) كه نزديك ترين افراد به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المجموع ، ج 3 ، ص 373

2 . المغني ، ج 1 ، ص 506

3 . صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 381


65


هستند ، به چنين سنتي فرمان نداده ، بلكه آن را نفي كرده اند . كليني به سند خود از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :

« هر گاه پشت سر امام جماعت مشغول نماز بودي ، هنگامي كه امام از خواندن حمد فارغ شد ، بگو : الحمد لله ربّ العالمين و آمين مگو . » (1)

در روايت ديگري از محمد حلبي نقل شده است كه از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم :

« هنگامي كه از فاتحة الكتاب فارغ شوم ، آمين بگويم ؟ حضرت فرمود : هرگز . » (2)

امام باقر ( عليه السلام ) نيز به گونه اي ديگر به ترك اين سنت ناپسند فرمان مي دهد . زراره از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود :

« هرگز هنگامي كه از خواندن حمد فارغ شدي ، آمين مگو و اگر خواستي بگو : الحمد لله رب العالمين . » (3)

اهل سنت براي اثبات مدعاي خود ، به رواياتي متوسل شده اند كه همگي خدشه پذيرند و نمي توانند چنين عمل مستحب مؤكدي كه با اين شدت در صفوف جماعت خود اجرا مي كنند ، اثبات كنند . بعضي از اين روايات از ابوهريره نقل شده است . وي مي گويد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) فرمود : هرگاه امام به « ولا الضّالّين » رسيد ، بگوييد : آمين .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة ، ج 4 ، ص 752

2 . همان .

3 . همان .


66


همچنين نقل مي كند : هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) آمين مي گفت ، تمام كساني كه پشت سر او بودند ، آمين مي گفتند ، به حدي كه صداي ضجّه در مسجد بلند مي شد . (1)

اين روايات از ابوهريره نقل شده كه متهم ترين راويان حديث است . ذهبي نقل مي كند كه عمر بن خطاب ، ابوهريره را از نقل حديث منع كرد ، حتي او را با تازيانه كتك زد و به او گفت :

« زياد از پيامبر نقل حديث كرده اي . . . اگر دست از نقل حديث از پيامبر برنداري ، تو را به قبيله ات ( دوس ) تبعيد خواهم كرد يا به سرزمين قرده خواهم فرستاد . » (2)

اهل سنت در رواياتي ديگر ، آمين گفتن را از امام علي ( عليه السلام ) نقل مي كنند ، چنان كه ابن ماجه به سند خود از علي ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) شنيدم كه بعد از « ولا الضّالين » ، آمين گفت . (3) بايد دانست در سند اين روايت ، عميد بن عبدالرحمن بن ابي ليلي وجود دارد كه حافظه اش جداً ضعيف است . (4) شعبه هم مي گويد : من كسي بدحافظه تر از ابن ابي ليلي نديدم . (5) همچنين در سند اين حديث ، ابن عدي هست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . النيابة ، ج 2 ، ص 250

2 . سير اعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 433

3 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 278

4 . شرح سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 136

5 . علل الدار ، قطني ، ج 3 ، ص 186


67


ابوحاتم در حق او مي گويد :

« او شيخي است كه به حديثش احتجاج نمي شود . » (1)

با اين ضعف سند ، چگونه مي توان آن را مستند يك حكم فقهي قرار داد ؟

اهل سنت از ابي داوود نيز روايت نقل كرده اند كه در حديثي به سندش از ابي زهير نقل مي كند كه پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) فرمود :

« دعاي خود را به آمين ختم كنيد ؛ زيرا در اين صورت ، به اجابت نزديك تر است . » (2)

در سند اين حديث هم ابومصبح مقرائي قرار دارد كه مجهول است . پس سند حديث ناتمام است . (3)

بدين ترتيب ، مي بينيم كه همه روايات وارد شده در اين باب كه در ان ها ذكري از تأمين و آمين گفتن آمده است ، اشكال سندي دارد . همچنين از نظر دلالت هم اضطراب دارند ؛ زيرا برخي از آنها چنان كه نمونه اي ياد شد ، مربوط به آمين گفتن بعد از فاتحة الكتاب در نماز نيست و اصلاً ذكري از نماز در آن روايات نشده است . تنها مطلبي كه اين گونه روايات دارند ، آمين گفتن پس از دعا است .

جناب استاد در ادامه سخنان خود گفتند اگر حاجيان در ايام ماه رمضان به زيارت خدا خدا و مرقد مطهر نبي مكرم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تهذيب التهذيب ، ج 2 ، ص 190

2 . سنن ابي داود ، ج 1 ، ص 246

3 . عون المعبود ، ج 4 ، ص 151


68


اسلام بروند ، با رفتار بسيار غير عادي ديگري رو به رو مي شوند و آن سنت خواندن نمازهاي مستحبي در شب هاي ماه رمضان در مساجد به صورت جماعت كه اهل سنت كاملاً به آن پاي بند هستند . اين امر حيرت و تعجب شيعيان را برمي انگيزاند كه آيا در شب هاي ماه مبارك رمضان مي توان چنين نمازي خواند ؟


69


چرا شيعيان نماز تراويح نمي خوانند ؟

يكي از مسائلي كه اهل سنت توجه خاصي بدان نشان مي دهد ، نماز تراويح است . برعكس ، شيعه اماميه آن را جز شريعت نمي داند ، بلكه از بدعت هاي برخي صحابه مي شمارد . پيش از هر چيز بايد بدانيم كه « تراويح » ، جمع « ترويحه » و در اصل اسم است براي مطلق نشستن كه در اصطلاح به معناي نشستن براي استراحت پس از خواندن چهار ركعت از نمازهاي مستحبي در شب هاي ماه رمضان است . (1)

اصل نوافل شبهاي ماه رمضان ، 20 تا 30 ركعت است كه فريقين آن را قبول دارند ، ولي به جماعت خواندن آن محل اختلاف است . مسلّم است كه پيامبر جماعت در اين نوع نماز را نياورده و در زمان ابي بكر هم سابقه نداشته است . بخاري در صحيح ، به سندش از عبدالرحمان بن عبدقاري نقل مي كند :

« در يكي از شب هاي رمضان با عمر به مسجد رفتيم . ديديم مردم دسته دسته و پراكنده هستند و هر كسي براي خود يا با گروه خود نماز مي خواند . عمر گفت : به نظر من ، اگر اينان به يك امام اقتدا كنند ، بهتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المعجم الوسيط ، ص380 ؛ لسان العرب ، ج2 ، ص462


70


پس دستور داد ابي بن كعب پيش نماز همه باشد . شبي ديگر با وي به مسجد رفتيم و ديديم مردم نمازهاي مستحبي شب هاي رمضان را به جماعت مي خوانند . آن گاه عمر گفت : اين بدعت خوبي است . » (1)

اين سخن كه گفته شود بدعت نيكو و حسني است ، با ادله شرعي كه تمام بدعت ها را نكوهش مي كند ، ناسازگار است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) فرمود : هر بدعتي گمراهي و هر گمراهي در آتش است . (2) با اين حال ، اهل سنت به اين بدعت گذاري ، تصريح و افتخار نيز مي كنند . چنان كه قلقشندري مي گويد :

« عمر اولين كسي است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجري بود . » (3)

عيني نيز مي گويد :

« عمر تعبير « بدعت » آورد ؛ چون پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) جماعت را براي اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود . » (4)

اين همه تمجيد از كار خليفه دوم در حالي است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) از به جاي آوردن نماز مستحبي در مسجد نهي فرموده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج2 ، ص252 و موطّأ مالك بن انس ، ص73 و كنزالعمال ، ج8ع ص408

2 . كافي ، ج1 ، ص57

3 . مأثر الانافة في معالم الخلافة ، ج 2 ، ص 337

4 . عمدة القاري ، ج 11 ، ص 126


71


آيا اينان پنداشته اند كه خدا و رسول از حكمت جماعت در نوافل غافل بوده اند و شخصي ديگر توانسته است آن را احيا كند ؟ يا اينكه حكمت خواندن نوافل به صورت انفرادي در شبهاي رمضان چيز ديگري است ، مثل اينكه خداوند خواسته است تا بندگانش در دل شب با وي خلوت كنند و در پيشگاهش گريه و زاري كنند و بدانند كه جز او پناه گاهي نيست .

عبدالله بن مسعود از پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) پرسيد :

« نماز مستحبي اي را در خانه به جاي آوردن بهتر است يا در مسجد ؟ حضرت فرمود : آيا نمي بيني كه خانه من چه قدر به سجده نزديك است . با اين وصف ، من دوست دارم كه نمازهايم را در خانه ام به جاي آورم ، مگر اين كه نمازهاي واجب باشد . » (1)

همچنين آن بزرگوار فرمود :

« بر شما باد به نماز در خانه هايتان ؛ زيرا بهترين نماز انسان نمازي است كه در خانه خوانده شود مگر نمازهاي واجب . » (2)

نمي توان پذيرفت كه اين روايات مطلقه با دستور عمر بن خطاب در نماز تروايح تخصيص بخورد ؛ چون تخصيص به دليل و سند شرعي از جانب معصوم نياز دارد . در اين زمينه ، نه تنها دليلي وجود ندارد ، بلكه جماعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الترغيب و الترهيب ، ج 1 ، ص379

2 . صحيح مسلم با شرح نووي ، ج 6 ، ص 39 ؛ فتح الباري ، ج 4 ، ص252


72


در نماز تراويح از ديدگاه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) و امامان شيعه ، پذيرفتني نيست . امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« به پا داشتن تراويح به جماعت جايز نيست . » (1)

سليم بن قيس هم از اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود :

« به خدا سوگند ! دستور دادم كه مردم در ماه رمضان جز بر نمازهاي واجب ، جماعتي را برپانسازند و به ايشان گفتم كه اداي نافله ها به جماعت ، بدعت است . برخي از لشكريانم فرياد برآوردند كه اي اهل اسلام ! سنّت عمر تغيير كرد . او ما را از نمازهاي نافله رمضان باز مي دارد تا آن جا كه ترسيدم در لشكرگاه سر به شورش نهند » . (2)

در روايتي ديگر آمده است :

« زماني كه امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) در كوفه بود ، مردم كوفه به خدمت حضرت آمدند و امام جماعت براي نماز تراويح درخواست كردند . حضرت جواب منفي داد و آنان را از اقامه نوافل شب هاي ماه رمضان به جماعت نهي كرد . چون شب هنگام فرا رسيد ، مردم به هم ديگر مي گفتند : بر رمضان گريه كنيد . واي بر رمضان . » (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة ، ج 8 ، ص 47

2 . همان ، ص 46 ، ح 10065

3 . سرائر ، ج 3 ، ص 639


73


چرا شيعيان اذاني متفاوت از اهل سنت مي گويند ؟

مسئله مهم ديگر از ديد استاد فياض ، شنيدن اذان هاي اهل سنت است . فقراتي از اذان براي حجاج ايراني نامفهوم است و براي نخستين بار آن را مي شنوند و در انديشه فرو مي روند چرا تا به اين حدّ تفاوت در بين مذاهب اسلامي وجود دارد و چرا اذان هاي ما با يكديگر متفاوت است ؟

مسلمانان در اين كه در اذان و اقامه پس از « حي علي الفلاح » ، دو بار « حيّ علي خير العمل » گفته شود ، اختلاف دارند .

اهل سنت آن را در اذان و اقامه جايز نمي دانند و برخي آن را مكروه مي شمارند . اهل بيت ( عليهم السلام ) و شيعيانشان اين قسمت را جزو اذان و اقامه مي دانند كه بدون آن ، اذان ، باطل است ؛ زيرا بنا به آنچه گفته شده ، « حي علي خير العمل » بخشي از اذان است . اولاً شكي نيست كه اين فقره در اذان عهد رسول الله وجود داشته و تا هنگام وفات آن حضرت نيز نسخ نشده است . از برخي روايات استفاده مي شود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) به بلال دستور داد تا « حيّ علي خير العمل » را در اذان بياورد . بلال نيز تا زمان وفات


74


رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) اين گونه اذان مي گفت . (1)

در كنز العمال آمده است ، « بلال هميشه در اذان صبح « حي علي خير العمل » مي گفت . (2)

در مسند احمد آمده است كه : سيره نويسان اتفاق نظر دارند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) اذان را پس از بازگشت از جنگ حنين به وي آموخت . (3) و غزوه حنين در اواخر سال هشتم هجري پس از فتح مكه رخ داد و اين حاكي است كه اين فصل از اذان تا آن روز ، جزو فريضه الهي بوده است .

شوكاني هم در نيل الأوطار از محبّ طبري در كتاب إحكام الأحكام نقل مي كند كه زيد بن ارقم در اذان خود « حيّ علي خير العمل » را مي خواند . (4) در مورد سيره ابن عمر در اذان هم از طرق مختلف رسيده است كه ابن عمر هر گاه اذان مي گفت ، در آن « حيّ علي خير العمل » را نيز مي خواند . (5)

بنابراين ، نبايد در اصل مشروعيت اين فصل از اذان شك كرد در واقع كساني كه آن را از فصول اذان حذف كرده اند بايد علت آن را بيان كنند كه آيا جز مصلحت انديشي شخص دليل ديگري هم دارد ؟ چگونه مي توان اجتهاد در مقابل نص آنان ( يعني برداشت شخصي را در برابر سيره نبوي ) را توجيه كرد ؟

البته براي تبيين بيشتر ، ديدن نمونه هايي از سيره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة ، ج 5 ، ص 416

2 . كنز العمال ، ج8 ، ص342 ، ح23174

3 . مسند احمد ، ج3 ، ص408

4 . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 44

5 . الاعتصام ، ج 1 ، ص 295


75


معصومين ( عليهم السلام ) نيز قابل تأمل است . ابن ابي شيبه و بيهقي و ديگران از مسلم بن ابي مريم نقل مي كنند كه علي بن الحسين ( عليه السلام ) هميشه در اذان به « حي علي الفلاح » كه مي رسيد ، پس از آن « حيّ علي خير العمل » مي گفت . (1) حافظ علوي از ابي جارود نقل مي كند كه ابي جعفر باقر ( عليه السلام ) هميشه در اذان و اقامه ، « حيّ علي خير العمل » مي گفت . (2) همچنين از معاوية بن عمار نقل است : « از جعفر بن محمد شنيدم كه در اذان و اقامه « حيّ علي خير العمل » مي گفت . » (3)

شيخ صدوق نيز از ابن ابي عمير نقل كرده است كه فرمود :

« از امام رضا ( عليه السلام ) از حي علي خير العمل پرسيدم كه چرا عامّه آن را از اذان حذف كردند ؟ حضرت فرمود : علت ظاهري ان را مي پرسي يا علت باطني آن را ؟ عرض كردم : هر دو را مي پرسم . حضرت فرمود : علت ظاهري آن بود كه مردم با توجّه بسيار به نماز ، دستور جهاد را رها نكنند . علت باطني آن اين است كه بهترين عمل ، ولايت است و قصد كسي كه به حذف « حي علي خير العمل » ، دستور داد ، دور كردن مردم از ولايت بود . » (4)

از مجموعه اين روايات برمي آيد كه اجماع اهل بيت ( عليهم السلام ) بر جزئيت « حيّ علي خير العمل » در اذان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السنن الكبري ، ج 1 ، ص 425 ؛ مسند زيد بن علي ، ص 83

2 . الاذان بحي علي خير العمل ، ص 78 ـ 82

3 . همان ، ص85

4 . علل الشرائع ، ص 368


76


اقامه بوده است . علامه صلاح بن احمد بن مهدي مي گويد : اهل بيت اجماع كرده اند بر جزئيت « حي علي خير العمل » . (1) ديگران هم بر اين امر صحه گذاشته اند . حافظ علوي مي گويد :

« علي بن ابي طالب ، حسن ، حسين و عقيل بن ابي طالب و ابن عباس ، عبدالله بن جعفر ، محمد بن حنفيه تا زنده بودند « حيّ علي خير العمل » را در اذان مي گفتند و معتقد بودند كه هميشه در اذان بوده است . » (2)

اكنون بايد ديد چه كسي « حيّ علي خير العمل » را از اذان و اقامه حذف كرد . بر اساس قول اهل سنت چنان كه قوشجي حنفي در شرح تجريد آورده است ، عمر بن خطاب در خطبه اي خطاب به مردم گفت : اي مردم ! سه چيز در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) بوده ، ولي من از آنها بازمي دارم و حرام مي كنم و هر كس انجام دهد ، او را مجازات مي كنم : متعه زنان ، حج تمتع و حيّ علي خير العمل . (3) علماي زيديه هم اتفاق نظر دارند كه كسي جز عمر بن خطاب از « حي علي خير العمل » منع نكرد . (4) حلبي هم مي گويد :

« به سند صحيح رسيده است كه « حي علي خير العمل » در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) جزو اذان بود تا آنكه در زمان عمر از آن منع شد . » (5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح الهداية ، ص 294

2 . الاعتصام ، ج 1 ، ص 294

3 . شرح تجريد ، قوشجي ، ص 374

4 . كتاب الاحكام ، ج 1 ، ص 84 و الاذان ، ص 79

5 . السيرة الحلبية ، ج 2 ، ص 98


77


شوكاني از علماي بزرگ اهل سنت هم اذعان مي كند كه به طريق صحيح به اثبات رسيده است « حي علي خير العمل » در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) جزو اذان بود و در مأذنه ها خوانده مي شد تا زمان عمر كه از آن منع شد . (1)

گفته اند عمر براي آن كه مردم با پرداختن بيش از اندازه به نماز ، از جهاد باز نمانند ، از گفتن « حيّ علي خير العمل » نهي كرد . اين در حالي است كه ضرورت جهاد و دفاع در زمان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) بيشتر احساس مي شد . پس چرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) از آن نهي نفرمود ؟ اگر عمر در شرايط اضطراري و هنگام جهاد و دفاع آن را حذف كرد و اين حكم را ولايي بدانيم ، بايد بگويم اين حكم ، حكم اصلي و دايمي نيست و هميشه هنگامه جهاد نيست . پس چرا اهل سنت به طور كلي چه در حال جهاد و چه در زمان صلح ، « حيّ علي خير العمل » را از اذان برداشتند ؟

عمر بعد از برداشتن اين فقره از اذان واقامه ، جمله اي با عنوان « الصلوة خير من النوم » را در اذان اضافه كرد كه اهل سنت اين جمله را در فصل هاي اذان در نماز صبح ، مستحب مي دانند . در مقابل ، شيعيان به پيروي از ائمه هدي آن را جزو اذان نمي دانند ، بلكه آن را مبطل اذان و بدعت مي دانند . بر اساس فتواي علماي اماميه تثويب ، يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 32


78


دو بار گفتن « الصلاة خير من النوم » در اذان فجر ، حرام و بدعت است . سيد مرتضي مي گويد : تثويب در اذان صبح ، بدعت است و اين امري ثابت بوده و اجماع اصحاب ما اماميه بر آن است . (1) علامه حلي مي فرمايد : تثويب نزد ما بدعت است . (2) محقق اردبيلي هم مي گويد : تثويب ، بدين دليل بدعت است كه در اخبار نبوي از آن ياد نشده است . (3) به نظر مي رسد كه مبناي اهل سنّت براي تثويب در بين خود آنان نيز مقبوليت ندارد ، عمده دليلِ اهل سنت بر اساس روايتي است كه از نظر سند مخدوش است ، مي گويند :

« روزي هنگام صبح ، بلال ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) را به نماز صبح دعوت كرد . به او گفته شد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) در خواب است . بلال با صداي بلند گفت : « الصلاة خير من النوم » .

سعيد بن مسيب مي گويد : از آن هنگام ، اين جمله جزو اذان قرار گرفت . (4)

اين حديث از سه طريق نقل شده است . در سند يكي از اين روايت ها ، زيد بن حباب بن ريان تميمي آمده است كه او را به كثرت خطا توصيف كرده اند . (5) در سند دوم ، « محمد بن اسحاق بن يسار » قرار دارد كه اهل سنت به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسائل الناصريات ، صص 182 ـ 181

2 . تذكرة الفقهاء ، ج 3 ، ص 49 ـ 47

3 . مجمع الفائدة و البرهان ، ج 2 ، ص 177

4 . مسند احمد ، ج 4 ، ص 632

5 . ميزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 100


79


روايتش احتجاج نمي كنند و نسايي نيز او را قوي نمي داند . (1) در سند سوم « محمد بن ابراهيم بن حارث بن خالد تميمي » است كه احمد بن حنبل او را تضعيف كرده است . (2) در روايتي ديگر ، ابن ماجه به سندش از عبدالرحمان بن ابي ليلي از بلال نقل مي كند كه فرمود :

« رسول خدا در اذان فجر به « تثويب » دستور داد . » (3)

اين در حالي است كه حديث منقطع است ؛ زيرا ابن ابي ليلي متولد سال هفده است و بلال به سال بيست يا بيست و يك در شام از دنيا رفته است . پس چگونه ممكن است باكمي سن و دوري ديار ، از بلال حديث نقل كرده باشد . از سندهاي ديگري نيز رواياتي در اثبات تثويب آمده كه هر كدام از آنها به نوعي از نظر سندي ضعف دارند . از سوي ديگر ، اين روايات با يك ديگر معارضند و ارجاع همه به يك معنا ممكن نيست . در برخي مي گويند : عبدالله بن زيد در خواب ديد » . بعضي مي گويند : « بلال آن را در اذان اضافه و پيامبر تقرير كرد . »

دسته اي مي گويند : « عمر بن خطاب به مؤذن دستور داد تا آن را در اذان صبح قرار دهد . » چگونه با اين اختلاف در روايت ها مي توان به تثويب امر كرد . به جز آن ، ائمه هدي نيز آن را مردود مي شمارند . شيخ طوسي در حديث صحيح از معاوية بن وهب نقل كرده است كه از امام صادق ( عليه السلام ) درباره تثويب پرسيدم كه بين اذان واقامه گفته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تهذيب الكمال ، ج 24 ، ص 423

2 . همان ، ص 304

3 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 237


80


مي شود ؟ حضرت فرمود : ما آن را نمي شناسيم . (1)

با تحقيق درست درمي يابيم كه « الصلوة خير من النوم » در سيره و سنت رسول الله نبوده و در اذان و اقامه به كار نرفته است ، بلكه حتي در زمان ابوبكر نيز گفته نمي شد تا آن كه در عصر عمر بن خطاب اين قسمت به اذان صبح اضافه شد . همان گونه كه در حديث موطّأ مالك به آن اشاره شد (2) حتي خود اهل سنت نيز آن را بدعت مي دانند . از ابوحنيفه درباره تثويب پرسيدند : او در پاسخ گفت : اين چيزي ساختگي است . (3) شوكاني از البحر الزخار نقل مي كند : عمر تثويب را بنا نهاد و فرزندش گفت : اين بدعت است . (4) مجاهد نقل مي كند : ما با ابن عمر بوديم كه شنيديم مردي در مسجد تثويب مي گويد . ابن عمر گفت : بيا از نزد اين بدعت گزار خارج شويم . (5)

ناگفته نماند كه اهل بيت ( عليهم السلام ) اتفاق نظر دارند كه خداوند متعال تشريع كننده اذان است و جبرئيل آن را به پيامبر نازل كرده و آن حضرت به بلال آموخته و كسي در تشريع آن دخالت نداشته است . كليني به سند صحيح از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :

« هنگامي كه جبرئيل بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) وارد شد ، سر مباركش در دامان علي ( عليه السلام ) بود . جبرئيل اذان و اقامه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة ، باب 32 از ابواب اذان و اقامه .

2 . الموطّأ ، ص 57

3 . جامع المسانيد ، ج 1 ، ص 296

4 . نيل الاوطار ، ج 2 ، ص 43

5 . مصنف عبدالرزاق ، ج 1 ، ص 475


81


گفت . هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) به هوش آمد ، فرمود : اي علي ! آيا شنيدي ؟ عرض كرد : آري ، سپس فرمود : آيا حفظ كردي ؟ عرض كرد : آري . آن گاه فرمود : بلال را صدا زنيد . علي ( عليه السلام ) بلال را خواست و اذان و اقامه را به او ياد داد . (1)

اهل سنت نيز به اين تشريع الهي صحه گذاشته اند ، چنان كه حاكم نيشابوري از سفيان مي گويد :

« من بعد از ورود حسن بن علي ( عليه السلام ) به مدينه بر حضرتش وارد شدم . از او درباره اذان پرسيده شد ؟ برخي گفتند : شروع آن با خوابي بوده كه عبدالله بن زيد ديده است . حضرت در جواب او فرمود : شأن اذان بالاتر از آن است ، بلكه جبرئيل در آسمان دو تا دو تا اذان گفت و آن گاه به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ياد داد . (2)

عبدالرزاق هم از ابن جريح نقل مي كند كه عطا گفته است : همانا اذان به وحي الهي بوده است . (3) بنابراين تمامي رواياتي كه به خواب و رؤيا در تشريع اذان دارد كه عبدالله بن زيد يا ديگري خواب ديده و براي پيامبر نقل شده و ايشان هم به بلال آموخته است ، نادرست است . رواياتي كه بلال را مصدر اين كار شناخته اند ، بايد گفت وي از بيم خواندن اذان تحريف شده به شام هجرت كرد ، پس چگونه مي تواند خود اذان اوليه را آورده باشد آن هم با همين ترتيب .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، ج 3 ، ص 302

2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 171

3 . المصنف ، ج 1 ، ص 456


82


اينكه شيعيان به « شهادت ثالثه » ؛ يعني شهادت به ولايت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در اذان و اقامه مي پردازند ، هر چند جزو اذان و اقامه نيست و تنها آن را به صرف تبرّك و تيمّن مي آورند كه اگر جز اين باشد ، شكي در بطلان و بدعت آن نيست . البته بنابر وجهي مي توان اين عمل را مستحب دانست . استاد عبدالمحسن عبدالله سراوي مستبصر سوري در كتاب القطوف الدانيه مي گويد :

« شيعه در اذان ، شهادت به ولايت را به قصد جزئيت نمي گويد بلكه از زماني كه معاويه لعن بر علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را بر بالاي منبرها و مأذنه ها علني كرد ، شيعه اماميه به اين فكر افتاد كه براي جلوگيري از اين بدعت و مكتوم نشدن ولايت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) ، شهادت به آن را به قصد تبرّك در اذان ها اعلام دارد . همه فقيهان اماميه نيز به اين نكته التفات كرده اند كه نبايد اين شهادت را در اذان ، به قصد جزئيت ذكر كرد و گر نه بدعت است . »

مجلسي اول مي گويد :

« ظاهر آن است كه اگر كسي شهادت به ولايت را در اذان بگويد ، اشكالي ندارد مگر آن كه با جزم به شرعيت آن باشد كه خطاست و اولي آن است كه به نيّت اين كه جزو ايمان است ، آن را بگويد ، نه اين نيّت كه جزو اذان است . » (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روضة المتقين ، ج 2 ، ص 246


83


البته علامه مجلسي مي فرمايد : بعيد نيست كه شهادت به ولايت از اجزاي مستحب اذان قرار گيرد ؛ زيرا شيخ و علامه و شهيد و ديگران شهادت داده اند كه اخباري در اين مورد وارد شده است . (1)

شيخ عبدالله مامقاني مي گويد :

اگر شهادت به ولايت علي ( عليه السلام ) را بعد از شهادت به رسالت به قصد تيمن و تبرك و قربت مطلقه ، نه به قصد جزئيت بگويد ، اشكالي ندارد ، بلكه حسن است . » (2)

ناگفته نماند هيچ يك از فقيهان اماميه به منع شهادت ثالثه در اذان فتوا نداده اند ، در صورتي كه به قصد جزئيت نباشد .

در ادامه استاد فرمود : معمولاً در ماه هاي ربيع ، رجب و شعبان و مانند آن ، ايام ولادت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) و ائمه هدي يا بزرگان خاصي از علما قرار دارد و شيعيان براي احترام و تجليل از اين بندگان شايسته خدا مراسم بزرگداشت بر پا مي دارند . وهابيت با اين امر نيز مخالفند و بر آن خرده مي گيرند و آن را بدعت مي شمارند . از اين رو ، حاجيان براي پاسخ گويي به اين اشكال نيز بايد آمادگي لازم را داشته باشند . اصل پرسش اين است كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 81 ، ص 112 ـ 111

2 . مناهج المتقين ، ص 62


84


آيا بزرگداشت زادروز اولياي خدا ، بدعت يا شرك است ؟

قرآن كريم ، مسلمانان را به دوستي پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) و اهل بيت ( عليهم السلام ) آن حضرت دعوت مي كند :

( قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي ) (1)

اي پيامبر ، بگو از شما پاداشي جز دوستي خويشاوندانم نمي خواهم .

شكي نيست كه برگزاري مراسم گرامي داشت اولياي الهي ، جلوه اي از عشق و علاقه مردم به آنان است كه قرآن كريم آن را پذيرفته است . خداوند منان در قرآن مجيد به تجليل از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) پرداخته است و مي فرمايد : ( وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ  ) (2) ، آوازه تو را در جهان بلند كرديم .

معلوم مي شود كه خداوند مي خواهد شكوه و جلال پيامبر در جهان گسترش يابد و خود نيز در آيات قرآن وي را مي ستايد . ما نيز به پيروي از كتاب آسماني خويش ، با برگزاري يادواره هاي شكوهمند ، از مقام والاي آن اسوه كمال و فضيلت تجليل مي كنيم و اين گونه مراتب پيروي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شورا : 23

2 . شرح : 4


85


خود را از فرمان هاي الهي اعلام مي داريم . روشن است كه هدف مسلمانان از برگزاري چنين مراسمي ، جز بلند آوازه ساختن پيامبر گرامي چيزي ديگري نيست .

پيروان آيين اسلام از ديرباز به برپايي چنين مراسمي ، همت مي گماشتند . حسين بن محمد ديار بكري مي نويسد :

« و لايزال أهل الإسلام يحتفلون بشهر مولده ( عليه السلام ) و يعملون الولائم و يتصدَّقون في لياليه بأنواع الصّدقات و يظهرون السّرور و يزيدون في المبرّات و يعتنون بقرائة مولده الكريم و يطهر عليهم من بركاته كلّ فضل عميم . » (1)

مسلمانان جهان ، هماره در ماه ولادت پيامبر جشن مي گيرند و وليمه مي دهند و در شب هاي آن ماه ، صدقه مي دهند و شادماني مي كنند و به انواع نيكي ها جامه عمل مي پوشانند و يادنامه ميلاد وي را مي خوانند . و رحمت ها و بركت هاي فراگير او بر همگان آشكار مي شود .

مسلمانان براي استفاده معنوي و كسب فيض از معصومين در چنين مجالسي شركت مي كنند ، به جز فرقه وهابيت كه برپايي چنين مراسمي را از سوي ديگر مسلمانان برنمي تباند . شيخ عبدالعزيز بن باز مي گويد :

« جايز نيست براي پيامبر و غير پيامبر ، مراسمي بر پا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ الخميس ، حسين بن محمد بن حسن ديار بكري ، ج1 ، ص223


86


شود و اين عمل از بدعت هاي در دين است ؛ زيرا پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) و خلفاي راشدين و ديگران از صحابه و تابعين چنين عملي انجام نداده اند . (1)

ابن فوزان هم مي گويد : بدعت هاي اين عصر زياد است ، از جمله برپايي جشن به مناسبت ولادت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) در ماه ربيع الاول است . (2)

در مقابل ، برخي از علماي اهل سنت ، برپايي مراسم به مناسبت جشن ميلاد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) را ستايش كرده و آن را از اعمال نيك و مستحب برشمرده اند . قسطلاني در المواهب اللدنيه مي نويسد :

« در طول تاريخ ، مسلمانان در ماه ميلاد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) جشن بر پا مي كنند و به مردم اطعام مي دهند و با انواع صدقات ، به مستمندان ياري مي رسانند و با اظهار سرور و اعتنا به خواندن مولودي آن حضرت ، به او اظهار ارادت مي كنند . خداوند رحمت كند كساني را كه به اين كار عظيم دست مي زنند . » (3)

ابن عباد مي گويد :

« به نظر من ، مولود نبوي از اعياد مسلمانان است و هر كس در آن روز شادي و سرور كند و با پوشيدن لباس فاخر و چراغاني ، شادي خود را آشكار سازد ، كار مباحي انجام داده است . » (4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجموع فتاوي و مقالات متنوعه ، ج 1 ، ص 183

2 . البدعة ، ابن فوزان ، ص 25 و 27

3 . المواهب اللدنيه ، ج 1 ، ص 148

4 . القول الفصل في حكم الاحتفال بمولد خير الرسل ، ص 175


| شناسه مطلب: 73520