بخش 6

دلایل بعضی از منکران برای ردّ شفاعت رجعت چیست و چرا شیعه به آن اعتقاد دارد ؟ رجعت در منطق وحی رجعت از نگاه عقل آیا پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله )


136


« شفاعت رسولان و خوبان از امت اسلامي در حق گنه كاران كبيره ، به اخبار مستفيض ، ثابت است . » (1)

تفتازاني در شرح اين عبارت ، رأي نسفي را بدون هيچ ترديدي تصديق كرده است . (2) همچنين قاضي عياض بن موسي مي گويد :

« مذهب اهل سنت بر جواز شفاعت است عقلاً و صريح آيات و اخبار نيز بر وقوع آن اذعان دارند . » (3)

ترمذي از انس به مالك نقل كرده است كه از پيامبر خواست تا در قيامت او را شفاعت كند . (4) اين در حالي است كه به نظر وهابيان ، انس نبايد از پيامبر درخواست شفاعت كند ، بلكه بايد از خدا بخواهد تا پيامبرش ، او را شفاعت كند . بنابراين ، آنچه مسلّم است اين كه عقيده وهابيان با انديشه تمام مسلمانان از شيعه و اهل سنت فرق دارد .

دلايل بعضي از منكران براي ردّ شفاعت

در نظر عده اي ، اعتقاد به شفاعت موجب گستاخ شدن افراد براي گناه كردن مي شود و روح سركشي را در گناه كاران و مجرمان زنده مي كند . پس اعتقاد به شفاعت ، با روح شريعت اسلامي سازگار نيست . در پاسخ بايد گفت : در اين صورت توبه كه عامل بخشايش گناهان است ، مايه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . العقائد النسفية ، ص 148

2 . همان .

3 . نووي ، شرح صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 35

4 . صحيح ترمذي ، ج4 ، ص 42


137


تشويق به انجام دوباره گناه خواهد بود ، در حالي كه توبه يكي از باورهاي اصيل اسلامي و مورد اتفاق مسلمانان است . همچنين وعده شفاعت در صورتي مستلزم عصيان گري است كه شامل همه مجرمان با تمام صفات و ويژگي ها شود و نسبت به تمام انواع عقاب و تمام اوقات آن جاري باشد . اين در حالي است كه هيچ كس نمي داند كدام گناه كار و در چه وقتي از قيامت مشمول شفاعت مي شود . پس حاشيه امني ندارد تا به انجام معاصي تشويق شود . در حقيقت ، آيه رحماني به اين گروه چنين پاسخ مي دهد :

( يَوْمَـلـِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَرَضِيَ لَهُو قَوْلاً  ) . (1)

در آن روز ( قيامت ) ، شفاعت هيچ كس سودي نمي بخشد ، جز كسي كه خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضي است .

هم چنين فرموده است :

( مَا لِلظَّــلِمِينَ مِنْ حَمِيم وَلاَ شَفِيع يُطَاعُ  ) (2)

براي ستم كاران ، نه دوستي وجود دارد و نه شفاعت كننده اي كه شفاعتش پذيرفته شود .

در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است كه :

« اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تنال مُسْتَخِفّاً بِالصّلاة » . (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طه : 101

2 . غافر ، 18 .

3 . بحارالانوار ، ج 82 ، ص 235


138


همانا شفاعت ما اهل بيت ( عليهم السلام ) به كسي نخواهد رسيد كه نماز را سبك بشمارد .

روشن است كه با اين شرايط ، كسي به انجام گناه تشويق نمي شود . ناگفته نماند كه اعتقاد به شفاعت نه تنها مايه گستاخي نيست ، بلكه سبب مي شود گروهي به اين اميد كه راه بازگشت به سوي خداوند براي آنان باز است ، به ياري اولياي خدا ، آمرزش را بجويند و با كنار نهادن سركشي ، به سوي حق بازگردند . ناگفته نماند مشيّت الهي بر اين است كه با اعطاي منزلت شفاعت به پيامبران و اولياي الهي ، آنان را تكريم كند . پذيرش دعا و درخواست اولياالله نيز گونه اي تكريم و احترام به آنان است .

محمد : با تشكر از صحبت عالمانه استاد و اشتياق وصف ناپذير حاضران در شنيدن ادامه سخنان گفت : فكر مي كنم اين پرسش هم از بين پرسش ها قابل توجه باشد . يكي از حجاج ارجمند پرسيده اند :


139


رجعت چيست و چرا شيعه به آن اعتقاد دارد ؟

استاد گفت : شيعه اماميه اعتقاد خاصي به رجعت دارد ؛ يعني اين كه پس از ظهور مهدي موعود ( عجل الله فرجه الشريف ) و تشكيل حكومت عدل الهي در سراسر جهان ، گروهي از اولياي الهي و دوست داران خاندان رسالت و عده اي از دشمنان خاندان وحي كه از دنيا رفته اند ، به دنيا باز خواهند گشت . اولياي الهي و صالحان با ديدن حاكميت حق و عدل در گسترده گيتي ، شادمان مي شوند و پرتوي از آثار ايمان و اعمال صالح خود را در دنيا مشاهده مي كنند . دشمنان اهل بيت ( عليهم السلام ) نيز سزاي ستم هايي را كه روا داشته اند ، در اين سراي مي بينند . البته پاداش و كيفر نهايي در قيامت تحقق خواهد يافت . رجعت از مباحث ريشه داري است كه از زمان ظهور و پيدايش اماميه مطرح بوده و اعتقاد به آن از امتيازهاي مدرسه اهل بيت ( عليهم السلام ) است . همچنين بين تشيع و تسنن مانند مباحثه مؤمن الطاق با ابوحنيفه ، مناظراتي اتفاق افتاده ا ست و علماي شيعه مانند شيخ مفيد ، سيد مرتضي ، علامه مجلسي و شيخ حرّ عاملي براي تثبيت اين عقيده ، آثاري نگاشته اند .

بنابراين ، رجعت به معناي بازگشت است و در اصطلاح ،


140


به بازگشت گروهي از انسان هايي از مرگ و پيش از روز رستاخيز هم زمان با نهضت جهاني مهدي موعود گفته مي شود . اين حقيقت نيز نه با عقل منافات دارد و نه با منطق وحي .

رجعت در منطق وحي

بر اساس منطق وحي ، نمونه هايي از « رجعت » را در امت هاي پيشين مي توان يافت . رجعت به معناي رجوع افراد به دنيا ، در موارد متعددي در قرآن آمده است و اهل بيت پيامبر كه قرين قرآن و مفسران وحي الهي هستند ، به روشنگري در اين زمينه پرداخته اند . براي مثال ، امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« ايّام الله ثلاثةٌ يوم القائم ( عليه السلام ) و يوم الكرّة و يوم القيامة » . (1)

ايام الهي سه روز هستند روز قيام حضرت مهدي ( عجل الله فرجه الشريف ) و روز رجعت و روز رستاخيز .

ايشان در جاي ديگر مي فرمايد :

« ليس منّا من لم يؤْمن بكرّتنا » . (2)

كسي كه بازگشت دوباره ما را به دنيا نپذيرد ، از ما نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج 2 ، ص 61 و الخصال ، ج 1 ، ص 108

2 . من لايحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 458 و وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص7 و بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 92


141


1 . خداوند متعال مي فرمايد :

( أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَـرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَـهُمْ ) (1)

آيا نديديد كساني را كه از ترس مگر از ديار خود بيرون رفتند كه هزاران تن بودند . خدا فرمود : بميريد ؛ همه مردند . پس آنان را زنده كرد .

در تفاسير آمده است : آنان هفتاد هزار خانوار بودند . هر سال در ميان آنان ، بيماري طاعون مي آمد . اغنيا به دليل برخورداري ثروت مي توانستند از شهر بيرون بروند . ولي فقيران به دليل ناتواني بيرون نمي رفتند . از همين رو ، اغنيا را طاعون نمي گرفت و تنها فقيران بودند كه به اين بيماري دچار مي شدند . ضعيفان مي گفتند : اگر ما نيز با اغنيا خارج مي شديم ، به اين بيماري دچار نمي گشتيم . هم چنين اغنيا مي گفتند : اگر ما نيز در شهر مي مانديم ، به اين مرض دچار مي شديم . پس قرار گذاشتند كه هنگام ورود طاعون ، همگي از آن ديار خارج شوند . قبل از ورود طاعون ، همه از آن ديار خارج شدند و در كنار شطّ دريايي فرود آمدند . آنان به محض آن كه اثاث خود را بر زمين نهادند . خداوند متعال جانشان را گرفت و مدتي به اين حالت بودند تا اين كه يكي از انبياي بني اسرائيل به نام « حزقيل » بر آنان گذر كرد . او با مشاهده اين حال عرض كرد : خدايا ، اگر ممكن است آنان را زنده گردان تا شهرهايت را آباد كنند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره ، 243


142


فرزنداني متولد سازند كه با عابدان ، تو را عبادت كنند . خداوند به او وحي فرستاد . آيا دوست داري كه آنان را زنده كنم ؟ عرض كرد : آري . خداوند نيز آنان را زنده كرد و بعد از مدتي بمرگ هاي طبيعي از دنيا رفتند . (1)

2 . در آيه كريمه قرآني آمده است :

( فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَ لِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتَي وَيُرِيكُمْ ءَايَـتِهِي لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ  ) (2)

پس دستور داديم كه پاره اي از اعضاي آن گاو را بر بدن كشته بزنند تا ببيند كه خداوند اين گونه مردگان را زنده خواهد كرد و قدرت كامل خويش را آشكار خواهد ساخت . شايد شما بيانديشيد .

مفسّران نقل مي كنند كه مردي از بني اسرائيل يكي از نزديكانش را كشت تا ارث او را صاحب شود . يهود مي خواستند قاتلش را بيابند . خداوند متعال به آنان دستور داد كه گاوي ذبح كنند و قسمتي از بدنش را به بدن مقتول بزنند تا زنده شود و از قاتل خود خبر دهد . پس از جدال و نزاع فراوان ، گاو مورد نظر را يافتند و آن را ذبح كردند . آن گاه برخي از اعضاي گاو را به بدن مقتول زدند . او زنده شد و با پرسش از او به قاتل پي بردند . (3)

3 . خداوند متعال مي فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درّ المنثور ، سيوطي ، ج 1 ، ص 311 ، كشاف ، زمخشري ، ج 1 ، ص286

2 . بقره ، 73

3 . قصص الأنبياء ، ثعلبي ، صص 207 ـ 204 و در المنثور ، ج 1 ، ص79


143


( أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَة وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِي هَـذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُو ) (1)

يا به مانند آن كه به دهكده اي گذر كرد كه ويران شده بود ، گفت : در حيرتم كه خداوند چگونه اين مردگان را دوباره زنده خواهد كرد . پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زنده اش كرد .

بيشتر مفسران مي گويند كه يكي از انبياي الهي در سفري به دهكده اي گذر كرد كه مرگ بر تمام اهالي آن سايه افكنده بود . با ايماني كه به قدرت مطلق خداوند داشت ، در دلش پرسيد : كيست كه اين مردگان را بعد از توقف طولاني ، مبعوث مي گرداند ؟ در آن هنگام ، خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال كه اجزاي جسدش پراكنده شده بود ، دوباره برانگيخت . كيفيت حشر دابّه اش را نيز به او نشان داد تا اين كه در عمل ، حشر و نشر را ببيند و به معاد اطمينان قلب يابد . (2) اين آيات نشان مي دهد كه خداوند قادر ، رجعت را بارها نشان داده است . بنابراين ، رجعت قبل از رستاخيز هيچ استبعادي ندارد .

4 . ( وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّة فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره ، 259

2 . كشاف ، ج 1 ، ص 295 ، درّ المنثور ، ج 1 ، ص 331


144


بِـَايَـتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ  ) . (1)

و آن روز كه از ميان هر امت ، جمعي از تكذيب كنندگان نشانه هاي ما را ، برانگيزيم پس آنان بازداشته خواهند شد .

در اين آيه شريفه ، شواهدي است كه مي تواند درباره رجعت باشد ، نه قيامت ؛ زيرا اين آيه بر برانگيخته شدن گروه خاصي و جمع معيني از امت ها تصريح مي كند ، نه همه انسانها . بر اساس اين آيه ، آن روز از ميان هر امت ، گروهي از تكذيب كنندگان آيات خود را برخواهيم انگيخت . اين جمله به روشني بر برانگيخته نشدن همه انسانها گواهي مي دهد ، در حالي كه حشر در روز رستاخيز شامل همه افراد بشر است و به گروه خاصي محدود نمي شود . اين همان رجعت است . در رواياتي كه شيعه و اهل سنت آن را از قول پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) نقل كرده اند ، مي بينيم پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) از وقوع حوادثي براي امت خود خبر مي دهد كه در امت هاي پيشين نيز رخ داده است . يكي از اين حوادث ، رجعت است . در صحيح بخاري از ابوسعيد خدري از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) روايت شده است كه فرمود :

« لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شبراً بشبر و ذرعاً بذراع » . (2)

آنچه بر سر امت هاي پيشين آمد ، بر سر امت من نيز بدون كم و كاست خواهد آمد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نحل : 83

2 . صحيح بخاري ، ج 9 ، ص 112


145


هم چنين شيخ صدوق از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) روايت مي كند كه فرمود :

« كلّ ما كان في الأمم السالفة فإنّه يكون في هذه الأمّة مثله ، حذوا النعل بالنعل والقذّة بالقذّه » . (1)

امام رضا ( عليه السلام ) در پاسخ پرسش مأمون عباسي درباره رجعت به همين حديث نبوي استدلال فرمود . (2)

رجعت در امت ها سابقه دارد ، مانند رجعت هفتاد نفر از قوم موسي ، رجعت عزير بعد از صد سال ، رجعت سام بن نوح به دنيا ، رجعت فرزندان ايّوب ، (3) رجعت يوشع ، اليسع ، اشموئيل . (4)

در اسلام هم نمونه هاي زيادي از رجعت وجود داشته است و كساني از مرگ به دنيا بازگشتند كه خود اهل سنت به آن اذعان نموده اند . سيوطي مي گويد :

« عيسي ( عليه السلام ) دوستش ، عاز را زنده كرد و حيات را به فرزند پيرزني بازگرداند و نيز دختري را زنده كرد . هر سه بعد از زنده شدن در قيد حيات بودند و فرزندان نيز از خود به يادگار گذاشتند . » (5)

ابن ابي الدنيا از علماي عامه ( متوفاي 208هـ ) در اين زمينه ، كتابي به نام « من عاش بعد الموت » نوشته كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كمال الدين ، ص 576

2 . بحارالانوار ، ج 53 ، ص 59

3 . ر . ك : الدرّالمنثور ، ج 5 ، ص 316 ، الشيعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 154 ، تفسير نيشابوري ، ص 44

4 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 280 ، الكامل في التاريخ ، ج 1 ، ص 154

5 . تفسير الجلالين ، ج 1 ، ص 73


146


عربستان چاپ شده است ولي در اين كتاب ، از نمونه هايي كه پس از مرگ زنده شده اند ، چنين نام مي برد !

رجعت زيد بن خارجه ، رجعت جواني از انصار ، رجعت مردي از مقتولين مسيلمه ، رجعت ابن خراش ، رجعت يكي از بستگان ( دايي ) ابن ضحاك ، رجعت رؤبه دختر بيجان ، رجعت شخصي از بني جُهينه و نمونه هاي ديگر كه در نوع خود جالب توجه است . آلوسي نيز مي گويد :

« زنده شدن بعد از مرگ و رجوع به دنيا از اموري است كه مقدور خداوند متعال است كه هيچ كس در آن شك و شبهه ندارد و تنها بحث در وقوع آن است . » (1)

بنابراين امر رجعت محال نيست ، بلكه علماي شيعي نيز بر آن مهر تأييد زده اند . شيخ مفيد مي فرمايد :

« خداوند متعال گروهي از امت محمد ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) را پس از وفاتشان و پيش از روز قيامت محشور خواهد كرد و اين مذهب از ويژگي هاي آل محمد ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) است و قرآن نيز بر آن شاهد است . » (2)

شيخ محمدرضا مظفّر هم مي گويد :

« آن چه شيعه درباره رجعت به آن اعتقاد دارد ، آن است كه خداوند متعال ، گروهي از اموات را پيش از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روح المعاني ، ج 20 ، ص 27

2 . المسائل السروية ، ص 32


147


روز قيامت در همان صورت هايي كه بوده اند ، بازمي گرداند . عده اي را عزيز و برخي ديگر را ذليل مي گرداند . و اين رجعت ، هنگام ظهور مهدي آل محمد ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) است . » (1)

رجعت از نگاه عقل

از ديدگاه اسلام و آيين هاي ديگر الهي ، جوهره انسان را روح مجرد وي تشكيل مي دهد كه از آن به نفس نيز تعبير مي شود . پس از فناي بدن ، نفس باقي مي ماند و به حيات جاودانه خود ادامه مي دهد . از سوي ديگر ، پروردگار بزرگ قادر مطلق است و هيچ مانعي ، توانايي او را محدود نمي سازد . با اين دو مقدمه روشن مي شود كه مسئله رجعت از ديدگاه عقل ، امري ممكن است ؛ زيرا با اندك تأملي معلوم مي شود كه بازگرداندن اين گروه از انسانها به مراتب از آفرينش نخستين آنان ، سهل تر است . بنابراين ، پروردگاري كه در وهله اول ، آنان را آفريده است ، بي ترديد ، بربازگرداندن دوباره آنان توانايي دارد . (2)

گفتني است مسئله رجعت از ديدگاه شيعه هرگز مستلزم اعتقاد به تناسخ نيست ؛ زيرا نظريه تناسخ بر انكار رستاخيز مبتني است و جهان را در گردش هميشگي مي داند كه هر دوره اي ، تكرار دوره پيش از آن است . بر اساس اين نظريه ، روح هر انساني پس از مرگ ، بار ديگر به دنيا باز مي گردد و به بدن ديگري منتقل مي شود . پس اگر روح در زمان گذشته ، از نيكوكاران بوده است ، در بدني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عقايد الامامية ، ص 108

2 . شيعه پاسخ مي دهد ، سيد رضا حسيني نسب ، ص 47


148


قرار مي گيرد كه دوران بعد را با خوشي مي گذراند و اگر از بدكاران بوده است ، به بدني منتقل مي شود كه دوران بعد را با سختي ها سپري مي كند و اين بازگشت در حكم رستاخيز اوست . اين در حالي است كه معتقدان به رجعت ، به پيروي از شريعت اسلام ، به قيامت و معاد ايمان دارند و از سوي ديگر ، انتقال يك روح جدا شده از بدن را به بدن ديگر محال مي دانند . (1)

بر اساس عقيده رجعت ، شيعيان تنها معتقدند كه گروهي از انسانها پيش از قيامت به اين جهان باز مي گردند و پس از برآورده شدن حكمت ها و مصالح آن ، بار ديگر به سراي جاوداني مي شتابند تا در روز رستاخيز ، همراه با ديگر انسانها برانگيخته شوند . به اين ترتيب ، هرگز يك روح پس از جدا شدن از بدن به بدن ديگر منتقل نمي شود . شايد بتوان فلسفه رجعت را براي كساني كه باز مي گردند ، نشان دادن جلال و شكوه واقعي اسلام و سرافكندگي كفر و همچنين پاداش به انسانهاي با ا يمان و نيكوكار و كيفر دادن كافران و ستمگران دانست .

در اين زمان محمد گفت : همه ما از نكاتي كه استاد فرمود ، بهره مند شديم . به يقين ، هر يك از اين نكات در پي ساعت ها مطالعه و تدبّر و تفكر به دست آمده و تحفه راه همه ما شده است . به سهم خودم و از طرف شركت كنندگان گرامي ، از جناب عالي تشكر مي كنم و اميدوارم خداوند ، امثال شما را براي مكتب اهل بيت ( عليهم السلام ) زياد كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسفار ، صدرالمتألهين ، ج 9 ، باب 8 ، فصل 1 ، ص 3


149


حضرت استاد به مسئله اي بسيار مهم و مبنايي مي رسيم كه سرآغاز به وجود آمدن مذاهب مختلف است و همه مذاهب به گونه اي به مسئله جانشيني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) حساسيت دارند و مي پرسند .


150


آيا پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) علي ( عليه السلام ) را پس از خود به جانشيني انتخاب كرد ؟

استاد فرمود : درست است اين مسئله بسيار حساس و حياتي است و نبايد به گونه اي به آن پرداخت كه عامل شكاف بيشتر بين مذاهب شود . بيان مطالب واقع گرايانه در به وجود آمدن اين تفرقه در دين مبين اسلام لازم و ضروري است . در اين باره نظريه هايي وجود دارد . گروهي از اهل سنت معتقدند پيامبر پس از خود ، كسي را به جانشيني معين نكرده و امر خلافت را به مردم واگذار كرده است . گروهي ديگر مي گويند : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ، ابوبكر را جانشين خود معين كرده است ، ولي شيعه اماميه معتقدند كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) به امر خداوند ، جانشين پس از خود را به مردم شناسانده است ؟ آنان مي گويند رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) با توجه به اراده الهي كه در آيه 26 سوره جن آمده است :

( عَــلِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِيأَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُول . . . ) (1)

او آگاه از غيب است . پس هيچ كس را بر غيبش آگاه نمي سازد ، مگر رسولان برگزيده خود را .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جن : 26 و 27


151


نسبت به آينده و نزاعي كه در مسئله خلافت و جانشيني وي پديد مي آمد ، آگاه بودند و اهل سنت و شيعه نيز با نقل رواياتي از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) بر اين امر صحه نهاده اند . براي مثال ، عقبة بن عامر از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) نقل كرده است كه فرمود : همانا من پيش تاز شما در روز قيامتم و بر شما شاهدم . به خدا سوگند ، من اكنون به حوضم نظر مي كنم ، به من كليد خزينه هاي زمين داده شده است . نمي ترسم از اين كه پس از من مشرك شويد ، ولي از نزاع و اختلاف در مسئله خلافت بيمناكم . (1)

ابن عساكر به سند صحيح از ابن عباس نقل مي كند : من با پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) و علي ( عليه السلام ) . از كوچه هاي مدينه مي گذشتيم . گذرمان به باغي افتاد . علي ( عليه السلام ) عرض كرد : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ، اين باغ چه قدر زيباست ؟ پيامبر فرمود : باغ تو در بهشت از اين باغ زيباتر است . آن گاه به دست خود به سر و محاسن علي ( عليه السلام ) اشاره كرد و با صداي بلند گريست . علي ( عليه السلام ) عرض كرد : چه چيز شما را به گريه واداشت ؟ فرمود : اين قوم در سينه هايشان ، كينه هايي دارند كه آن را اظهار نمي كنند ، مگر پس از وفاتم . (2)

عقل و منطق حكم مي كند كه با توجه به اطلاع رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) از فتنه آينده درباره خلافت ، ايشان راه حل مناسبي را در پيش بگيرد يا تعيين خليفه را به شورا واگذار كند ، يا براي رفع فتنه ، كسي را معرفي كند يا سكوت در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، رقم حديث 1279 ، كتاب الجنائز .

2 . امام علي ، ترجمه ابن عساكر ، رقم 834


152


پيش گيرد . اين سه احتمال ، طرفداران ويژه اي دارد . عايشه مي گويد :

« پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) در حالي كه سرش بر دامان من بود ، از دنيا رفت و بر كسي وصيت نكرد . » (1)

ابوبكر هم هنگام وفاتش مي گفت : دوست داشتم كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) مي پرسيدم امر خلافت در شأن كيست تا كسي در آن نزاع نكند . (2)

وي در سخني ديگر گفته است :

« پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ، مردم را به حال خود گذاشت تا براي خود ، آن چه را مصلحت شان در آن است ، انتخاب كنند . » (3)

عمر بن خطاب هم در پاسخ فرزندش كه از او خواسته بود مردم را مانند گله اي بدون چوپان رها نكند ، گفت : اگر جانشين براي خود معين نكنم ، به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) اقتدا كرده ام واگر خليفه معين كنم ، به ابوبكر اقتدا كرده ام . (4)

به راستي چگونه مي توان باور كرد كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) نسبت به اين وظيفه مهم و اساسي كه آينده دين نوخاسته او به آن بستگي داشت ، بي توجه بماند ، در حالي كه با دقت در سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) درمي يابيم كه ايشان حتي نسبت به مسائلي بسيار معمولي تر ، احساس مسئوليت مي كرد . او كسي بود كه حتي در آخرين بيماري اش ، لشكري را براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج6 ، ص16

2 . تاريخ طبري ، ج 3 ، ص 431

3 . همان ، ج 4 ، ص 53

4 . حلية الاولياء ، ج 1 ، ص 44


153


حفظ حدود و مرزهاي اسلامي آماده كرد و آنان را در حالي كه بيمار بود تا بيرون شهر ، بدرقه كرد . ايشان هرگاه براي جنگ از مدينه مي رفت ، كسي را به جاي خود مي گذاشت . اين احتمال خلاف دستورهاي پيامبر است ، زيرا خود ايشان به مسلمانان مي فرمود : هر كسي صبح كند ، در حالي كه به فكر امور مسلمانان نباشد ، مسلمان نيست . (1)

عقل سليم چگونه مي پذيرد كه خلفاي پس از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) به شدت نگران آينده باشند و با انتصاب يا تشكيل شورا ، تكليف جامعه را مشخص كنند ، ولي پيامبر نسبت به اين موضوع بي اعتنا بماند . آيا ابوبكر ، عمر ، معاويه و ديگران نسبت به آينده حكومت خود بي اعتنا ماندند ؟

راه ديگر ؛ يعني تشكيل شورا براي انتخاب خليفه هم نادرست است ؛ زيرا اگر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) چنين قصدي داشت ، بايد مردم را دراين باره توجيه و براي فرد يا افراد منتخب ، شرايطي بيان مي كرد . اين در حالي است كه مي بينيم چنين اتفاقي نيفتاده است . از آن گذشته ، فرهنگ عمومي هم شرايط پذيرش شورا را نداشت . وقايع سقيفه بني ساعده و اختلاف شديد مهاجران و انصار گواه اين مدعاست .

برخي از صحابه پيش از آن كه پيكر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) را دفن كنند ، در سقيفه گرد آمدند تا جانشيني تعيين كنند . هر كسي در اين مورد سخني مي گفت و كسي را نامزد خلافت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج 2 ، 131


154


مي كرد و به هواداري از او مي پرداخت . سخن به درازا كشيد و نزاع و كشمكش پديد آمد ، به گونه اي كه عمر مي گويد :

آن چنان صداها بلند شد كه ترسيدم اختلاف پديد آيد . به ابوبكر گفتم : دستت را پيش آر تا با تو بيعت كنم . (1)

در مورد احتمال سوم ؛ يعني تعيين جانشين از طرف رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) بايد گفت : پيامبر اكرم با تربيت ديني امام علي ( عليه السلام ) و بيان نصوص ولايت و امامت و اجراي عملي با تدبيرهاي ويژه در اواخر عمر خويش به اين مهم عمل كرد .

1 . در تربيت ديني همين بس كه علي ( عليه السلام ) از ابتداي كودكي در دامان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) رشد كرد . حاكم نيشابوري پس از نقل چگونگي واگذاري فرزندان ابوطالب ، به عباس و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) مي نويسد :

« رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ، علي ( عليه السلام ) را انتخاب كرد و عباس ، جعفر را برگرفت . علي ( عليه السلام ) تا زمان بعثت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) با آن حضرت بود و از او پيروي كرد و او را تصديق مي كرد . » (2)

در مسند احمد هم آمده است :

« در آن ايام ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) به مسجدالحرام مي رفت تا نماز بخواند . علي ( عليه السلام ) و خديجه نيز به دنبالش مي رفتند و با او در مقابل ديدگان مردم نماز مي خواندند . اين در زماني بود كه كسي جز اين سه ، روي زمين نماز نمي گزارد . » (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج 4 ، ص 336 ، تاريخ ابن كثير ، ج 5 ، ص 246

2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 182

3 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 209 ، تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 311


155


انتخاب علي ( عليه السلام ) از سوي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) هنگام هجرت ، نشان دهنده محبوبيت اوست . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) هنگام هجرت به مدينه علي ( عليه السلام ) را انتخاب كرد تا در بستر او بخوابد . آن گاه امانت ها را به صاحبانش برگرداند و با بقيه زنان بني هاشم به سوي مدينه هجرت كند . (1) پيامبر ، او را به دامادي برگزيد و در جنگ خيبر پرچم را به او داد . همچنين با او پيمان اخوت بست و او را در دنيا و آخرت ، برادر خود قرار داد .

2 . همچنين پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) گاهي به ولايت و امامت علي ( عليه السلام ) تصريح مي كرد . مانند ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ  ) (2) يا ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا ) (3) و آيات ديگر . (4)

از ميان احاديث هم به اين موارد مي توان اشاره كرد : حديث غدير (5) ، حديث دوازده خليفه (6) ، حديث ولايت (7) ، حديث وصايت (8) ، حديث منزلت (9) ، حديث خلافت (10) ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 348 ، مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 4

2 . مائده ، 55

3 . همان ، 3

4 . رعد : 7 ، مائده : 67 ، احزاب : 33 ، نساء : 59

5 . من كنت مولاه ، فعلي مولاه .

6 . يكون بعدي اثنا عشر أميراً كلّهم من قريش .

7 . و هو وليّ كلّ مؤمن من بعدي .

8 . ان لكلّ نبيّ وصيّاً و وارثاً و انّ عليّاً وصيّي و وارثي .

9 . انت منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي .

10 . انت أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوا .


156


حديث ثقلين (1) ، حديث مدينة العلم (2) ، حديث سفينه (3) ، حديث امان (4) ، حديث حق (5) ، حديث قرآن (6) و مانند آن .

3 . تدبير عملي : بيان حديث غدير ، فرستادن لشكر اسامه براي دور كردن دشمنان داخلي از مدينه براي اجراي مسئله جانشيني و درخواست نوشتن وصيت نامه از تدبيرهاي عملي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) بود . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) در آخرين حج كه به حجة الوداع معروف است ، به تبليغ ولايت امر شد . سپس دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود :

« هر كه من مولاي اويم ، اين علي مولاي اوست . » (7)

در صحت حديث غدير ، جاي هيچ ترديدي نيست ، چون بسياري از صحابه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) آن را نقل كرده اند كه از آن ميان ، به اين افراد مي توان اشاره كرد : ابوبكر بن ابي قحافه ، اسماء بنت عميس ، ام سلمه ، جابر بن سمره ، ابوالهيثم بن تيهان ، حسان بن ثابت ، ابي ايوب انصاري ، سعد بن عباة ، سهل بن سعد ، عايشه ، عبدالله بن جعفر ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن عباس ، عمر بن خطاب و 84

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً .

2 . انا مدينة العلم و عليّ بابها فمن اراد العلم فليأتها من بابها .

3 . مثل أهل بيتي كسفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها زخّ في النّار .

4 . النجوم أمان لاهل السماء واهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف فاذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابليس .

5 . عليّ مع الحق والحقّ مع عليّ يدور حيثما دار .

6 . عليّ مع القرآن و القران مع عليّ .

7 . تفسير طبري ، ص262


157


نفر از تابعين ، مانند سليم بن قيس هلالي ، سعيد بن جبير ، اصبغ بن نباته ، سالم بن عبدالله بن عمر و ديگران .

در قرون متوالي ، محدثان و ناقلان بي شماري بر اين حديث مهر تأييد نهاده اند . از نظر دلالت حديث غدير ، در جمله « الست اولي من انفسكم » ؛ آيا من اولي به شما از خود شما بر نفستان نيستم ، در اين كه « اولي » به معناي امامت است ، 64 نفر از علماي عامه گفته اند : آيا شايسته است پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ، مردم را در آن هواي گرم نگه دارد و اين موضوع جزئي را كه علي دوست من است ، به مردم يادآوري كند ؟ اگر مولي به معني ناصر و محب است ، چرا رسول الله در جملات بعدي حديث غدير مي فرمايد خدايا ياري كن آن كه علي را ياري مي كند و از رحمت خود به دور دار آن را كه ياري نمي كند ؟ چرا مردم پس از انجام مراسم به امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) تهنيت و شادباش گفتند . آيا به اين دليل نبود كه در آن روز ، خدا و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) علي را به مقامي بلند و منصبي جديد برگزيدند .

مفسر تاريخ نگار بزرگ اهل سنت ، حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبري مي گويد :

« بعد از اين كه آيه در غدير خم نازل شد ، پيامبر فرمود : جبرئيل از طرف خدا دستور آورد كه در اين جايگاه باشم و به هر سفيد و سياهي اعلام كنم كه علي فرزند ابوطالب ، برادر من ، وصي من جانشين من و امام پس از من است . » (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، ج 1 ، ص 214


158


نويسنده كتاب تاريخ روضة الصفا پس از نقل جريان غدير مي نويسد :

« پس فرود آمد و در خيمه خاص بنشست و فرمود كه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در خيمه ديگر بنشيند . بعد از آن ، طبقات خلايق را امر كرد به خيمه علي ( عليه السلام ) رفتند و زبان به تهنيت آن حضرت گشادند و چون مردم از اين امر فارغ شدند ، امّهات ( همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) ) به فرموده خواجه كاينات نزد علي ( عليه السلام ) رفته ، او را تهنيت گفتند . » (1)

در تاريخ حبيب السِيَر پس از نقل حديث غدير چنين آمده است :

« پس اميرالمؤمنين علي ـ كرّم الله وجهه ـ به موجب فرموده حضرت رسالت ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) در خيمه نشست تا طوايف خلايق به ملازمتش رفته ، لوازم تهنيت به تقديم رساندند و از جمله اصحاب ، عمر بن الخطاب ـ رضي الله عنه ـ جناب ولايت مآب را گفت : بخٍّ بخٍّ يابنَ ابي طالب اَصبحت مولاي و مولي كلّ مؤمن و مؤمنة ؛ يعني خوشا به حال تو اي پسر ابوطالب ! بامداد كردي در وقتي كه مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه بودي .

ابن مغازلي در تأييد اين حديث مي گويد :

« حديث غدير ، حديث صحيحي است كه حدود صد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ روضة الصفا ، ج 1 ، ص 541


159


نفر صحابي كه عشره مبشّره نيز از آن جمله هستند ، آن را از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) روايت كرده اند . اين حديث ، ثابت است و ايرادي به آن وارد نيست و اين فضيلتي ـ است كه فقط علي ( عليه السلام ) به دست آورده است و هيچ كس در اين فضيلت با او شريك نيست . » (1)

در موارد متعددي ، امام علي ( عليه السلام ) حضرت زهرا ( عليها السلام ) ، امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) ، عمار ياسر ، اصبغ بن نباته ، عمر بن عبدالعزيز ، مأمون و حتي عمروبن عاص كه بعدها يكي از دشمنان سرسخت حضرت علي ( عليه السلام ) شد به حديث غدير استناد كرده اند . براي نمونه ، پيش از آن كه معاويه حكومت مصر را به عمروعاص پيشنهاد كند ، در نامه اي از او تقاضاي كمك كرد و نوشت : علي باعث قتل عثمان شد و من خليفه عثمان هستم . عمرو در جواب معاويه مي نويسد : نامه ات را خواندم و فهميدم . اين كه از من خواسته اي از دين اسلام خارج و با توبه وادي ضلالت وارد شوم و تو را در راه باطلت ياري كنم و به روي اميرالمؤمنين شمشير بكشم ، در حالي كه او برادر ، ولي ، وصي و وارث رسول خداست و هموست كه دين پيامبر را ادا كرد و وعده هايش را جامه عمل پوشاند ، همو كه داماد او و شوهر بانوي زنان جهان و پدر حسن و حسين سرور جوانان بهشتي است ، نمي پذيرم . و اما اين كه گفته اي : من خليفه عثمانم ، با مرگ عثمان ، تو عزل شده اي و خلافتت زايل مي شود ، اما اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب ابن مغازلي ، ص 27 ، حديث 39


160


كه گفته اي : اميرالمؤمنين ، صحابه را بر كشتن عثمان تحريك كرد ، اين دروغ و نارواست . واي بر تو اي معاويه ! آيا نمي داني كه ابوالحسن ، جانش را در راه خدا نثار كرد و در بستر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) خوابيد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله و سلَّم ) درباره اش فرمود : هر كس من مولاي او هستم ، علي مولاي اوست . (1)

همه اين موارد نشان مي دهد كه حديث غدير در جامعه اسلامي پذيرفته شده بود ، ولي بعدها در هاله اي از حب جاه ، مقام و رياست پوشيده ماند .

محمد : استاد ! هر چند جناب عالي واقعاً ما را شرمنده صحبت هايتان كرده ايد ، ولي مي ترسيم كه توفيق شركت در چنين جلساتي را نيابيم . از اين رو ، با عرض پوزش از شما ، اگر اجازه بفرماييد پاسخ يكي دو تا از پرسش ها را از محضرتان جويا شويم ؟

استاد فياض : بنده از اين كه عمرم در جلسات علمي صرف شود ، بسيار خوشحالم . بنابراين ، بدون هيچ گونه ملاحظه اي در طرح پرسش ها راحت باشيد .

محمد : پرسش بعدي دوستان اين است كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تذكرة الخواص ، ص 84


| شناسه مطلب: 73523