بخش 1

پیشگفتار فصل اوّل : عقاید بت پرستان محور اول : اعتقاد بت پرستان در باره خداوند آیه اوّل : بیداری فطرت ها آیه دوم : یک پرسش محور دوّم : اعتقاد به فرزند برای خداوند آیه اوّل : آیه دوم : آیه سوم : آیه چهارم : آیه پنجم : فصل دوّم : اعتقاد بت پرست ها درباره بت ها مطلب اول : اعتقاد به این که بت ها مستقلاً تأثیر گذارند دلیل اوّل : اعتراف مشرکان به تساوی در قیامت


1


حقيقت شرك

( پژوهش قرآني )

تلخيص كتاب

شرك و بت پرستي در قرآن

مؤلف

سيّد عبّاس سيّدكريمي ( حسيني )


3


بسم الله الرحمن الرحيم


9


پيشگفتار

در قرآن كريم ، بحث شرك به طور گسترده مطرح شده و حدود يك چهارم آيات آن ، از شرك و توحيد سخن گفته است ، هر چند در يك نگاه وسيع تر مي توان گفت : تمام آيات قرآن مربوط به توحيد است ، حتي معاد و بهشت و جهنم و حساب و كتاب و نبوّت و امامت و علم فقه نيز دامنه توحيد است و غير از توحيد بحث ديگري مطرح نيست !

با پژوهش درباره « شرك در قرآن » به حدود هزار و پانصد آيه دست يافتم و يادداشت هايي در اين زمينه برداشتم كه بعد از ارائه به دانش پژوهان حوزه علميه ، به شكل كتابي به نام « شرك و بت پرستي در قرآن » با تقريظ و مقدمه حضرت آية الله محمّد هادي معرفت ـ رحمة الله عليه ـ توسط « نشر كوثر ادب » در سال 1385 به چاپ رسيد . اين كتاب بحث هاي گسترده اي است پيرامون شرك و بت پرستي ، آيين بت پرستان ، رسالت پيامبران در دعوت به توحيد و نفي بت پرستي ، معناي عبادت ، معناي شرك ، اقسام شرك و اين كه آيا بت ها از نظر مشركان مستقل از خدا بوده اند يا در طول خداوند ، شرك جلي و شرك خفي و مباحث ديگري كه با استفاده از آيات قرآن نگاشته شده است .

يكي از انگيزه هاي نگارنده براي تحقيق در بحث شرك ، يافتن


10


جواب هاي متقن و مستدل ، از عقايد ناصواب وهّابيان بود .

در سفرهاي مكرري كه به حج و عمره داشتم ، مي ديدم كه گروه هاي به اصطلاح « آمر به معروف وهّابيان » ، شيعيان را متهم به شرك مي كنند و توسل به پيامبر و اهل بيت ( عليهم السلام ) را شرك مي دانند . بوسيدن در و ديوار حرم را شرك مي شمارند و مدعي هستند كه درخواست حوائج ، تنها بايد از خدا باشد و چنانچه كسي به غير خدا توسّل جويد مشرك است .

پاسخ به عقايد باطل آنان ، مستلزم تحقيق در معناي صحيح شرك بود تا روشن گردد كه آنان كجاي قرآن را اشتباه فهميده اند . بعد از بررسي آيات قرآن ، نكته انحراف آنان به دست آمد كه آنان ، تفاوتي نگذاشته اند بين اين كه مدعوّ ( كسي كه از او درخواستي مي شود ) در طول خدا قرار گيرد يا در عرض خدا . حقيقت شرك آن است كه مدعو را در رديف خدا مؤثّر بداني ، اما شيعيان در توسل خويش ، امامان معصوم ( عليهم السلام ) را در طول خدا مي دانند كه البته در اين كتاب به تفصيل به اين مباحث پرداخته شده است .

ترجمه كتاب مذكور به زبان هاي مختلف توسط مجمع جهاني اهل بيت ( عليهم السلام ) در حال انجام است كه ترجمه عربي آن آماده و در حال چاپ است . بعضي از علاقه مندان درخواست نمودند براي بهره برداري بيشتر ، اين كتاب توسط نگارنده تلخيص گردد . اين جانب درخواست مذكور را پذيرفته و اقدام به تلخيص و گزينش آن كردم و نامش را « حقيقت شرك » نهادم . اين كتاب داراي ده فصل است . به اميد اينكه طرح اين مباحث ، گامي در جهت روشنگري مفهوم و معناي شرك باشد .

سيد عباس سيدكريمي ( حسيني )

بهار 1387


11


فصل اوّل

عقايد بت پرستان


13


اين فصل در دو محور انجام مي گيرد :

محور اول : اعتقاد بت پرستان در باره خداوند

مشركان معتقد بودند كه آفريدگار جهان هستي و مدبّر آن ، تنها خداوند است . آنان باور داشتند كه خداوند ، جهان را آفريده و اوست كه تدبير آسمان و زمين و آن چه ميان آن دو است را به عهده دارد . اين اعتقاد را مي توان به عنوان يك اعتقاد مثبت و ممدوح تلقي كرد ؛ چرا كه همسو و هماهنگ با اعتقاد موحدان است .

آياتي چند بر اين مطلب دلالت دارد :

آيه اوّل :

( قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَاْلأَبْصارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ * فَذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنّي تُصْرَفُونَ ) ( 1 ) ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يونس : 31 ـ 32


14


« بگو : چه كسي شما را از آسمان و زمين روزي مي دهد ؟ يا چه كسي مالك ( و خالق ) گوش و چشمهاست ؟ و چه كسي زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بيرون مي آورد ؟ و چه كسي امور ( جهان ) را تدبير مي كند ؟ به زودي ( در پاسخ ) مي گويند : خدا ، بگو : پس چرا تقوا پيشه نمي كنيد ( و از خدا نمي ترسيد ) ؟ ! آن خدايي كه اين كارها را براي شما انجام مي دهد ، در حقيقت پروردگار شماست و بعد از حق ، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد ؟ ! پس چرا ( از پرستش او ) روي گردان مي شويد ؟ ! »

توضيح :

« اَمّن » در اصل « اَمْ من » بوده كه در هم ادغام شده است . « الاَْمْرَ » مصدر و داراي الف و لام است كه مفيد عموم است ؛ يعني همه امور .

در آيه 31 ، انحرافات مشركان نسبت به تدبير امور توسط خداوند را بيان مي كند و آنگاه از آنان بازخواست مي كند كه چرا تقوا نداريد و چرا به دنبال خداوند نرفته و سرگردان هستيد .

« فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ » ، در اين بخش توضيح مي دهد كه پروردگار حقيقي ، خداوند است و غير از خداوند تدبيركننده اي نيست و اعتقاد به تأثيرگذاري غير خداوند ، جز پندار نيست . ربّ حقيقي و پروردگاري كه واقعيت دارد ، خداوند است و غير او باطل است ؛ زيرا باور به ماسواي حق ، ضلالت و باطل است . آنچه محور است حق است و بس .

در آينده توضيح خواهيم داد كه قرآن بر روشن نمودن اين مطلب كه غير از خدا جز خيال چيز ديگري نيست و جز خداوند حقيقي نيست


15


اصرار ميورزد . اين بعضي از انسان ها هستند كه با پندار خويش تصور مي كنند از غير خدا كاري ساخته است . بت ها در دايره وهم بت پرستان تأثيرگذار هستند ، نه در عالم واقع . از اين رو با جمله « فَأَنَّي تُصْرَفُونَ » بيان مي كند كه چرا از واقعيت روي گردان شده ايد و به عالم خيالات روي آورده ايد .

« فَسَيَقُولُونَ » ؛ اين جمله در چندين آيه به چشم مي خورد . لازم است در اينجا در باره آن توضيحي داده شود تا در ديگر موارد نيز مورد استفاده قرار گيرد . معناي آن چنين است : مشركان به زودي خواهند گفت كه انجام دهنده امور ياد شده ، خداوند است .

حال چند نكته قابل دقت است و آن اينكه : آيا مراد آيه اين است كه اي پيامبر ! تو در آينده نزديك از مشركان سؤال خواهي كرد و آنان چنين پاسخي خواهند داد . يا بر فرض كه سؤال كني در جواب چنين خواهند گفت . يا مطلب سومي است و آن اين كه فطرت هاي آنان چنين حكمي مي كند ، به طوري كه اگر آنان به فطرت خويش رجوع كنند و بر طبق فطرت جواب دهند ، خواهند گفت : خداوند انجام دهنده اين امور است .

براي اثبات مطلبي كه مقصود ماست هر كدام مراد باشد كافي است ؛ زيرا مقصود ما اين است كه آيه دلالت دارد كه مشركان به ربوبيت و خالقيت خداوند ـ نسبت به امور ياد شده ـ اعتراف داشته اند ؛ زيرا بنا بر وجه اوّل و يا دوم مقصود اين است كه در صورت پرسش يا فرض پرسش ، جواب آنان اعتراف است و در وجه سوّم كه فطرت آنان گوياست ، باز اعتراف دروني است .

يك نكته ظريف در « فَسَيَقُولُونَ » به چشم مي خورد و آن ، آوردن « س »


16


است . معناي « س » آينده نزديك است ؛ شايد تعبير به « س » از آن جهت باشد كه پاسخ اين سؤال آن قدر روشن و واضح است كه نيازي به فكر كردن ندارد و جواب بديهي است ، تا سؤال شود كه چه كسي رازق است و . . . ؟ آنان فوراً و بدون درنگ جواب خواهند داد : خدا . مقصود از آوردن « س » ، آگاهي دادن بر بديهي بودن جواب و تأكيد بيشتر بر فطري بودن آن است .

حاصل سخن اين كه اعتقاد به مدبّر بودن خداوند ، فطري است ، اگر غبار از روي فطرت هر انساني كنار برود به آن پي خواهد برد . شايد نكته شكستن بت ها توسط حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) همين غبارروبي از چهره فطرت مشركان بوده است . براي همين بعد از شكستن بت ها ، تبر را به گردن بت بزرگ افكند و فرمود : اگر بت ها صحبت مي كنند ، از بت بزرگ سؤال كنيد كه چه كسي بت ها را شكسته است . با اين عمل مي خواست مشركان را از خواب غفلت بيدار كرده و به فطرت بازگرداند ، اندكي بيدار شدند ؛ اما دوباره با مسموم شدن جو ، فرياد برآوردند : او را بسوزانيد و از خدايان خويش دفاع كنيد . ( 1 )

بيداري فطرت ها

فطرت هاي به خواب رفته ، گاهي در اثر بعضي از پيشامدها بيدار شده و به خويش باز مي گردد :

( فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ ) ( 2 ) ؛ « هنگامي كه سوار بر كشتي شوند ، خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مفادّ سوره انبياء ، آيه 57 ـ 68

2 . عنكبوت : 65


17


را با اخلاص مي خوانند ( معبودها را فراموش مي كنند ) ، اما هنگامي كه خدا آنان را نجات داد و به خشكي رساند ، باز مشرك مي شوند . »

از اين آيه به خوبي استفاده مي شود كه هنگام احساس خطر ، فطرت شكوفا مي شود و از نجات دهنده واقعي و صاحب حقيقي عالم ، كه خداوند متعال است ، درخواست نجات مي كند ؛ اما بعد از رسيدن به خشكي و رفع خطر و دچار شدن به عادات و رسوم جاهلي ، فطرت به خواب مي رود .

توحيد در صورتي كامل است كه شرايط ، اثرگذار نباشد ، بلكه در سختي و آساني ، بلا و عافيت ، تنگدستي و رفاه و صحّت و مرض ، تنها خدا را مؤثر بداند . شايد يكي از حكمت هاي بلايا و گرفتاري ها ، بيدار كردن فطرت خفته بشر و توجّه دادن آن به خداوند باشد . وقتي گرفتار شد و لمس كرد كه از غير خدا ، كاري ساخته نيست ، او را بهتر مي شناسد ؛ اما هنگامي كه شرايط عادي است چنين فرصتي به وي دست نمي دهد . مشروح بحث در مورد فطرت بعداً خواهد آمد .

آيه دوم :

( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنّي يُؤْفَكُونَ ) ( 1 ) ؛ « و هرگاه از آنان بپرسي : چه كسي آسمان ها و زمين را آفريده ، و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است ؟ مي گويند : الله ! پس با اين حال چگونه آنان ( از عبادت خدا ) منحرف مي شوند و بت مي پرستند ؟ ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت : 61


18


از اين آيه ، نكته ظريفي استفاده مي شود و آن اينكه وقتي شما مشركان قبول داريد كه آفريدگار همه آسمان ها ، زمين ، ماه و خورشيد خداست و همه امور به دست اوست ؛ پس به كجا مي رويد ؟ چرا به سوي بت ها روانه شده ايد ؟ در حقيقت با اعتراف ياد شده ، پذيرفته ايد كه بت ها نيز ، مخلوق خدا هستند ؛ چون آنها هم جزء آسمان و زمين هستند . شما يا موجودات آسماني را مي پرستيد يا زميني را ، هر كدام كه باشد ، مخلوق خداوند است ؛ چون خالق همه آسمان ها و زمين خداوند است . بنابراين شما پذيرفته ايد كه بتها مملوك محض هستند و از خود استقلالي در اثرگذاري ندارند ؛ پس چگونه حق را باطل و باطل را حق مي بينيد ، اين كار عقلايي نيست ؛ همان گونه كه در آيه « بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ » ( 1 ) ، به اين مطلب تصريح كرده است .

مفردات راغب ، « فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ » را اين گونه معنا كرده است : « إفك » عبارت است از وارونه كردن شيء از چهره حقيقي ، به چهره غير حقيقي . با توجه به معناي « افك » ، معناي آيه چنين مي شود : حق اين است كه شما ( مشركان ) خدا را عبادت كنيد ؛ چون طبق اقرار شما ، زمام همه امور در دست اوست ، اما شما حقيقت را وارونه كرديد و به جاي عبادت خدا بت ها را عبادت كرديد ، در صورتي كه آنها مالك هيچ امري نيستند . بنابراين « فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ » ؛ يعني چگونه حق را رها كرده و به دنبال باطل رفتيد . و اين مفاد همان ( فَأَنَّي تُسْحَرُونَ ) ( 2 ) است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت : 63

2 . مؤمنون : 89


19


يك پرسش

در اينجا اين سؤال مطرح است كه اين دو اعتقاد چگونه با هم جمع مي شود ؟ از طرفي معتقد است كه خالق آسمان ها و زمين و همه موجودات خداست ، از طرفي معتقد است موجودي غير از خدا ، ضرر زننده و نافع است . جمع ميان اين دو اعتقاد واقعاً محال است ؛ از يك سو معتقد باشد كه همه موجودات حتي وجود بت ها از آنِ خداوند است و از سوي ديگر بت ها را هم داراي اثر بداند . جمع ميان اين دو عقلايي نيست و هيچ عاقلي نمي تواند داراي دو عقيده متضاد باشد .

البته نوع ديگري قابل تصور و معقول است و آن اين كه معتقد باشد خداوند در اثرگذاري استقلال دارد و بت ها در طول خدا صاحب تأثير هستند و اين قدرت را خداوند به بت ها تفويض كرده است ؛ مانند اعتقادي كه ما درباره انبيا و ائمه ( عليهم السلام ) داريم ؛ مثل زنده كردن مردگان توسط حضرت عيسي ( عليه السلام ) به اذن خدا . اين نوع از عقيده ، درباره بت ها از نظر ثبوت بلامانع است ، اما از نظر مقام اثبات ، محتاج به دليل است . حال جاي اين بحث است كه عقيده مشركان درباره بت ها از نوع اوّل است ، يا دوم .

آيات يادشده ـ به كمك دو قرينه ـ دلالت دارد كه عقيده مشركان از نوع اوّل است ؛ و بت ها را داراي ضرر و زيان مستقل مي دانستند .

قرينه اوّل : « ف » در « فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ » است ؛ يعني وقتي همه امور در دست خداوند است ، پس كجا مي رويد ؟ گويا آيه ، ملازمه ايجاد كرده است بين اين كه خالق آسمان ها و زمين خداوند است و بين اينكه نبايد سراغ بت ها رفت . تحقق اين ملازمه ، در صورتي صحيح است كه بت ها داراي استقلال


20


در اثرگذاري باشند وگرنه در صورت قول به طولي و اين كه تأثير بت ها از خداوند و به اذن او است ملازمه اي وجود ندارد ؛ چون در فرض طوليّت ، دنبال بت ها رفتن ، عين دنبال خدا رفتن است ؛ همان گونه كه دنبال انبيا و امامان رفتن و طلب حوائج از آنان ، عين حاجت خواستن از خداست .

قرينه دوم : ( بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ ) ( 1 ) ؛ يعني بت پرستي عقلايي نيست و رفتار اكثر بت پرستان برخلاف عقل است . اين عبارت با قول به استقلال تناسب دارد . همان گونه كه قبلا توضيح داديم ؛ جمع ميان دو عقيده ، يعني خالق بودن خداوند و مؤثر بودن بت ها در عرض خدا ، از نظر عقل و از نظر ثبوت ، محال است ؛ اما بنابر قول به طوليت ، از نظر ثبوت استحاله ندارد تا گفته شود : اين عقيده خلاف عقل است ، بلكه مشكل از ناحيه اثبات است و زبان آيه ، بايد طور ديگري باشد ؟ مثلا بايد مي گفت : شما دليل نداريد ، نه اين كه بگويد اين عقيده عقلايي نيست .

بحث ما درباره اعتقادات ممدوح مشركان بود كه عقيده داشتند آفريدگار جهان هستي خداوند است كه رازق ، مالك ، محيي و مميت ، مدبّر ، رَب ، حاكم و مجير ونازل كننده باران است و آياتي كه به اين عقيده دلالت دارد ، بسيار است . ما به خاطر اختصار به دو آيه بسنده كرديم . ( 2 )

محور دوّم : اعتقاد به فرزند براي خداوند

گروهي از مشركان چنين عقيده داشته اند كه فرشتگان ، دختران خدا هستند . البته عقيده به اين كه خداوند صاحب فرزند است ، مختصّ به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت : 63

2 . علاقه مندان به تحقيق ، به اصل كتاب مراجعه نمايند .


21


مشركان نيست ، بلكه يهود و نصارا نيز چنين عقيده اي داشته اند ؛ گروه اوّل « عزير » و گروه دوم « مسيح » را پسر خدا مي دانستند . در يهود و نصارا نيز در حقيقت ، ملاك شرك وجود دارد ، هرچند به ظاهر در رديف مشركان نيستند . در اين باره چندين آيه وجود دارد كه به طرح آنها مي پردازيم :

آيه اوّل :

( وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ * بَدِيعُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَإِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ) ( 1 ) ؛ « ( يهود و نصارا و مشركان ) گفتند : خداوند ؛ فرزندي براي خود انتخاب كرده است . ـ منزّه است او ـ بلكه آنچه در آسمانها و زمين است ، از آنِ اوست ؛ و همه در برابر او خاضع اند . هستي بخش آسمان ها و زمين است ؛ و هنگامي كه فَرمانِ وجود چيزي را صادر كند ، تنها مي گويد : موجود باش و آن ، فوري موجود مي شود . »

توضيح :

در « كشاف » و « مجمع البيان » آمده است كه مراد از ضمير « قَالُوا » در آيه : ( وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً ) سه گروه يهود ، نصارا و مشركان هستند و نام هر سه گروه در آيات پيش بيان شده است . قبلا توضيح داديم كه يهود « عزير » را پسر خدا و نصارا « مسيح » را فرزند خدا مي دانستند و مشركان عقيده داشتند كه فرشتگان ، دختران خدا هستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : آيات 116 ـ 117


22


اين نوع آيات ، بيانگر فرهنگ منحطّ مشركان و اهل كتاب ، در شناخت خداوند است و نشان دهنده اين است كه درك و معرفت آنان نسبت به خداوند در چه سطحي از ضعف ، قرار داشته است كه خدا را در حدّ موجوداتي تنزل داده اند كه داراي زاد و ولد و صاحب فرزند هستند و روشن است كه در توالد و تناسل نياز به همسر نيز هست . پس بايد معتقد باشند كه خداوند همسر نيز دارد . اين عقايد نشان دهنده اين است كه مشركان و اهل كتاب ، چگونه در اوهام و خيالات خود غرق شده اند .

امام علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« شبّهوك بأصنامهم و نحلوك حلية المخلوقين باوهامهم ؛ ( 1 ) مشركان تو را با اوهام و خيالات خود تشبيه به موجودات ديگر كردند و قائل به نظير و شبيه براي تو شدند و تو را همانند موجودات ديگر دانستند . »

با توجه به چنين عقايد موهوم ، پذيرفتن ديگر عقايد موهوم آنها نيز آسان مي شود و تعجب از ديگر عقايد آنان نيز برطرف مي شود ؛ مثلا تعجبي ندارد كه مشركان موجودهاي ضعيفي همانند بت ها را در رديف خدا بدانند ؛ زيرا روشن است كسي كه وجود خدا را به حد توالد و تناسل پايين آورده است ، چه بُعدي دارد كه او را همانند بت هاي ضعيف بداند و بت هاي ضعيف را در رديف او بداند و معتقد باشد كه بت ها در عرض خدا هستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 90 ، ص 235


23


آيه دوم :

( وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنات بِغَيْرِ عِلْم سُبْحانَهُ وَتَعالي عَمّا يَصِفُونَ * بَدِيعُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ أَنّي يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْء وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ ) ( 1 ) ؛ « و براي خدا به دروغ و از روي جهل ، پسراني و دختراني ساختند ؛ منزّه است خدا ، و برتر است از آنچه توصيف مي كنند ! او پديدآورنده آسمان ها و زمين است ؛ چگونه ممكن است فرزندي داشته باشد ؟ ! حال آن كه همسري نداشته ، و همه چيز را آفريده ؛ و او به همه چيز داناست . »

« وَخَرَقُوا لَهُ » ؛ يعني دروغ سازي كردند . مراد آيه اين است كه به دروغ براي خداوند ، پسران و دختراني ساختند .

از اين آيه هم مي توان پايين بودن سطح فرهنگ بت پرستان را فهميد كه چگونه دچار خرافات شده بودند و خدا را در حدي تنزل داده اند كه مي تواند صاحب فرزند باشد ، در صورتي كه فرزند داشتن لازمه اش همسر داشتن است و در آيه 101 انعام ، همسر داشتن را نفي كرده است . و نيز از اين آيه مي توان فهميد كه يهود و نصارا نيز مشرك هستند ؛ چون در ابتداي آيه ، سخن از اين است كه مشركان براي خدا شريكاني از جن قرار دادند و در ادامه مي فرمايد : براي خدا پسر و دختر تراشيدند كه مراد از دسته اوّل ، اهل كتاب و مراد از دسته دوم مشركان هستند . و ظاهر « خرقوا » ؛ يعني مشركان كه بر دو دسته اند ؛ يك دسته معتقد به پسر و دسته اي معتقد به دختر داشتنِ خدا هستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 100 ـ 101


24


آيه سوم :

( وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ اْلإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ * أَمِ اتَّخَذَ مِمّا يَخْلُقُ بَنات وَأَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ * وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * أَ وَمَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِين * وَجَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَيُسْئَلُونَ ) ( 1 ) ؛ « آنها براي خداوند از ميان بندگانش نصيبي قرار دادند ( و ملائكه را دختران خدا خواندند ) ؛ انسان كفران كننده آشكاري است آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براي خود انتخاب كرده و پسران را براي شما برگزيده است ؟ ! در حالي كه هرگاه يكي از آنها را به همان چيزي كه براي خداوند رحمان شبيه قرار داده [ = به تولّد دختر ] بشارت دهند صورتش ( از فرط ناراحتي ) سياه مي شود و خشمگين مي گردد . آيا كسي را كه در لابه لاي زينت ها پرورش مي يابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود نيست ( فرزند خدا مي خوانيد ) ؟ ! آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمان هستند . مؤنث پنداشتند ؛ آيا شاهد آفرينش آنها بوده اند ؟ ! گواهي آنان نوشته مي شود و ( از آن ) بازخواست خواهند شد . »

« وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً » ، اي نصيبا ؛ يعني « حكموا بان بعض عباده و هم الملائكة له اولاد » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زخرف : 15 ـ 19

2 . مجمع البيان ، ج 9 ، ص 71


25


در اين آيه ، غرض بيدار كردن فطرت خفته مشركان است كه چگونه است كه شما در مقام انتخاب براي خدا دختر انتخاب مي كنيد در صورتي كه دختر خوشايند شما نيست به حدّي كه هنگام دريافت خبر دختردار شدن ، صورت شما از خجالت سياه مي شود و پسر را مقدم بر دختر مي دانيد . اگر پسر برتر است پس بايد خداوند ، پسر انتخاب مي كرد . چرا دختر را كه در نظر شما پائين تر است انتخاب كرده است ؟

قرآن با بيان اين مطالب در صدد است كه مشركان را به زشتي عقايد شرك آلودشان ، متوجه سازد تا پي ببرند كه عقايد آنان بي اساس است ، به ويژه آنكه در آيه 18 اشاره دارد كه زنان گرايش بيشتري به زينت و آرايش دارند و تعقل خيلي از آن ها نسبت به مردان پايين تر است . چگونه است كه چنين دختراني را شريك خدا قرار مي دهيد . در آيه 19 براي روشن كردن سستي عقايد آنان به نكته ديگري اشاره دارد و آن اين كه مگر شما شاهد بوديد كه فرشتگان را مؤنث آفريده است . اگر شاهد نبوده ايد ، پس چگونه معتقديد آنان مؤنث هستند .

آيه چهارم :

( وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ * وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمِينَ ) ( 1 ) ؛ « آنها گفتند : خداوند رحمان فرزندي براي خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انبياء : 26 ـ 29


26


انتخاب كرده است . او منزّه است ( از اين عيب ) آنها [ = فرشتگان ] بندگان شايسته اويند . هرگز در سخن بر او پيشي نمي گيرند ؛ و ( پيوسته ) به فرمان او عمل مي كنند . او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مي داند . و آنها جز براي كسي كه خدا راضي ( به شفاعت براي او ) است شفاعت نمي كنند ؛ و از ترس او بيمناك اند . و هر كسي از آنها بگويد : من جز خدا ، معبودي ديگرم ، كيفر او را جهنم مي دهيم . و ستمگران را اين گونه كيفر خواهيم داد . »

از آيات فوق به دست مي آيد كه آن فرزندي كه مشركان براي خدا معتقد بوده اند عبارت بوده از فرشتگان كه بندگان شايسته خدا هستند . و نيز به دست مي آيد كه معتقد بودند ، فرشتگان در برابر خدا مستقلاً اثرگذار هستند و بدون اذن خدا ، مي توانند شفاعت كنند . خداوند در مقام ردّ اين عقيده فرمود : فرشتگان مستقل نيستند و هرگز بر فرمان خدا پيشي نمي گيرند ، بلكه در برابر خدا مطيع محض هستند و خداوند بر اعمال آنان اشراف كامل دارد ، چه اعمال گذشته و چه اعمال آينده . و نيز فرشتگان حقّ شفاعت نسبت به كسي نخواهند داشت ؛ مگر كساني را كه خدا اذن شفاعت براي آنان صادر كرده باشد ، و خود فرشتگان از عظمت خداوند در هراس و خوف هستند .

اگر اعتقاد مشركان بر اين بوده كه فرشتگان در طول خداوند و به اذن او شفاعت مي كنند آن گونه كه ما درباره انبيا و ائمه ( عليهم السلام ) معتقد هستيم اين عبارت ( لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي ) مورد نداشت ؛ زيرا در اين صورت مشركان نفي كننده اذن خدا نبوده اند تا خداوند آنان را توبيخ كند و بگويد


27


فرشتگان بدون اذن شفاعت نمي كنند .

از آيه 29 به روشني استفاده مي شود كه عقايد مشركان اين بوده است كه فرشتگان خداياني در برابر خدا هستند ، از اين جهت در ردّ آنان مي فرمايد : « هر كدام از آنان ادعا كند من خدا هستم او را با جهنم مجازات خواهم كرد . » اين عبارت كاملا اعتقاد به استقلال در برابر خدا را مي رساند .

آيه پنجم :

( قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ اللهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ) ؛ « خداوند يكتا و يگانه است ؛ خداوندي است كه همه نيازمندان قصد او كنند ؛ هرگز نزاد و زاده نشده ؛ براي او هيچ شبيه و مانندي نيست . »

« الصَّمَد » ، به معناي غني ، كسي كه بي نياز است و خلأ ندارد . ( 1 )

« كفواً » به معناي نظير ، مانند ، همتا و همسر . ( 2 )

توصيه به خواندن سوره توحيد در نمازها ، نشانگر آن است كه عقيده شرك ، بسيار راسخ بوده است و خداوند با چنين تأكيدهايي مي خواهد اين عقايد خرافي را بزدايد ، عقيده به همتا و فرزند ، به عنوان يك سلسله اوهام در اذهان آنان جاي گرفته بود . خدا به وسيله اين سوره مي خواست اذهان آنان را شست و شو دهد .

آياتي كه دلالت دارد به اينكه مشركان اعتقاد داشتند كه خدا داراي فرزند است ، منحصر به آيات ذكر شده نيست ، بلكه علاوه بر آنها ، بيش از بيست آيه ديگر نيز ، در قرآن بر اين عقايد دلالت دارد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 و 2 . تفسير عليّين ، ص 604

3 . براي تحقيق بيشتر به اصل كتاب « شرك و بت پرستي در قرآن » مراجعه كنيد .


29


فصل دوّم

اعتقاد بت پرست ها

درباره بت ها


31


بحث مهمي كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا بت پرستان معتقد بودند كه بت ها در عرض خدا ( رقيب خدا ) هستند يا در طول خدا قرار دارند ؟ براي جواب بايد گفت ، عقايد بت پرستان بر دو نوع متصوّر است :

نوع اوّل : آنان عقيده داشته اند كه خداي واحدي بر همه عالم حاكم است و غير از او خداي ديگري نيست . بت ها تنها به عنوان واسطه هاي فيض و مخلوق هاي مقدس اند كه خداوند از مسير و مجراي آنها ، فيوضات را به مخلوقات ديگر مي رساند .

نوع دوم : بت پرستان معتقد بوده اند كه بت ها در عرض خدا و مساوي ، همتا و عِدل خدا هستند و داراي حكومت و قدرت مستقل و داراي ربوبيّت و مديريت در عالم هستند ؛ همانند قدرت و تدبير خداوند . به زبان ديگر ، خداوند ، واحد عددي بوده است ؛ يعني اله هاي متعددي موجود است كه يكي از آنها خداست ؛ اوّل خدا ، دوم مثلا هبل ، سوم لات و چهارم عزيّ . البته ما در صدد استقراي طرفداران اين نظريه نيستيم ؛ چون هدف ما استفاده از خود آيات است ؛ ولي افرادي را مي توان از طرفداران اين نظريه بر شمرد ؛ مانند :

1 ـ علامه طباطبايي . وي معتقد است : بت پرستان در ابتدا قائل به طولي


32


بوده اند ، ولي بعداً انحراف پيدا كرده و قائل به استقلالي شده اند . سخن ايشان در آينده خواهد آمد .

2 ـ صاحب التفسير المبين . ( 1 )

3 ـ فخر رازي . ( 2 )

4 ـ زمخشري . ( 3 ) نظرات اين افراد در ادامه كتاب خواهد آمد .

البته روشن است كه موحّد واقعي چنين عقيده اي ندارد . او خدا را واحد ذاتي مي داند ؛ يعني خالق و مدبّر جهان ، موجودي جز خداوند نيست ؛ زيرا او موجودي نامحدود و حاكم بر تمام جهان است : « ليس في الدار غيره ديّار ؛ در خانه وجود حاكمي جز خدا نيست . »

حاصل سخن اين كه بنابر اعتقاد به عرضي بودن بت ها ، غير از خدا نيز موجود ديگري در خانه وجود هست كه داراي اثر است و رتق و فتق امور را انجام مي دهد ؛ شفا مي دهد ، پناه مي دهد ، ضرر مي رساند ، سود مي رساند . بت ها در برابر خدا دستگاهي جداگانه دارند كه به طور مستقل عمل مي كنند .

بعد از روشن شدن بحث از نظر ثبوتي كه عقيده بت پرستان به دو روش متصور است ، بايد بررسي و ملاحظه كرد كه ادّله ، با كدام يك از اين انواع همراه است ؛ از ادله ، عرضي بودن به دست مي آيد يا طولي بودن ؟

پس ما دو مطلب را بحث خواهيم كرد : مطلب عرضي بودن و مطلب طولي بودن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التفسير المبين ، ص 611 ، ذيل آيه 38 زمر .

2 . التفسير الكبير ، ج 2 ، ص122 ، ذيل آيه 22 بقره : ( فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً ) .

3 . كشاف ، ذيل آيه 13 لقمان .


33


مطلب اول : اعتقاد به اين كه بت ها مستقلاً تأثير گذارند

بنابر عقيده ما ، آيات قرآني دلالت دارند كه بت پرستان ، بت ها را در عرض خدا و مستقل مي دانستند . در اين باره به طرح چند دليل مي پردازيم :

دليل اوّل : اعتراف مشركان به تساوي در قيامت

اولين دليل بر اينكه به عقيده مشركان بت ها در رديف خدا بوده اند اين است كه مشركان بت ها را مساوي با خدا قرار داده بودند . دليل ما چند آيه است :

آيه اوّل :

( وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ * فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَالْغاوُونَ * وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ * قالُوا وَهُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ * تَاللهِ إِنْ كُنّا لَفِي ضَلال مُبِين * إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ * وَما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ * فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ * وَلا صَدِيق حَمِيم ) ( 1 ) ؛ « و به آنان ( بت پرستان ) گفته مي شود : كجا هستند معبوداني كه آنها را پرستش مي كرديد ، ( معبودهايي ) غير از خدا ؟ آيا شما را ياري مي كنند يا مي توانند از خودشان دفاع كنند ؟ در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افكنده مي شوند . و همچنين همگي لشكريان ابليس . آنها در حالي كه به مخاصمه برخاسته اند مي گويند : به خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شعراء : 92 ـ 101


34


سوگند كه ما در گمراهي آشكاري بوديم . چون شما را با پروردگار عالميان برابر مي شمرديم ! امّا كسي جز مجرمان ما را گمراه نكرد . ( افسوس كه امروز ) شفاعت كنندگاني براي ما وجود ندارد . و نه دوست گرم و پرمحبتي . » ( 1 )

« فَكُبْكِبُوا . . . » : يعني گروه گروه به دوزخ انداخته مي شوند . « كبب » در اصل به معناي انداختن است و تكرار « فاءالفعل » مفيد تكرار معناست .

« هُمْ » : مراد از آن خدايان و معبودان بت پرستان است .

« الْغَاوُونَ » : به معناي بت پرستان است .

« إِن كُنَّا » : « ان » مخففه از مثقله است . اصل آن « تالله اِنّا كنّا » بوده كه « نون » و « الف » حذف شده است ؛ يعني به خدا قسم كه حقيقتاً ما در گمراهي بوديم ؛ زيرا بت ها را مساوي با خدا قرار داده بوديم . در جمله « إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ » ، علت گمراهي را بيان كرده است ؛ يعني اشتباه ما در اين بود كه بت ها را مساوي با خدا مي دانستيم .

اين كلام كه بت ها مساوي خدا هستند در صورتي صحيح است كه اعتقاد آنان اين باشد كه بت ها مستقلاً خدايي مي كنند . همان گونه كه خدا مستقلا امور را انجام مي دهد و داراي قدرت و مديريت در عالم است ، خواه تساوي در تمام امور يا در بعضي از امور باشد در هر جهت بايد بت ها را رقيب خدا و عِدل خدا بدانند ؛ مثلا آنان بت ها را ضار و نافع مي دانستند ـ كه در آينده توضيح خواهيم داد ـ اين گفتار در صورتي صحيح است كه آنها همانند خدا و به طور مستقل بتوانند سود و زيان برسانند . اما اگر چنين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معناي دقيق « و لاصديق حميم » ، خواهد آمد .


35


نباشد ، مثلا بت ها در طول خدا باشند و آنچه دارند از خدا داشته باشند ، در اين صورت « بت ها مساوي خدا هستند » ، صادق نيست . حاصل سخن اين كه تساوي ، ملازم با در عرض بودن و عِدل بودن بت ها با خداوند است .

« الْمُـجْرِمُونَ » به دو معني آمده است : الف : گذشتگان ما كه به آنان اقتدا كرديم . ب : شياطين .

« شَافِعِينَ » : به معناي دوستانِ غير فاميل است .

« صَدِيق حَمِيم » : به معناي دوستان از فاميل و خويشان است .

« حَمِيم » : آن عدّه از بستگان را گويند كه ما را دوست مي دارند و ما نيز آنان را دوست مي داريم .

حاصل معناي اين چند آيه اين است كه بت پرستان در قيامت مي گويند : ما صرفاً در تصور و اوهام زندگي مي كرديم ، تصور ما اين بود كه بت ها همانند خدا و مساوي با خدا هستند . در صورتي كه چنين نبوده ، آنها نه مي توانند ما را كمك كنند و نه خودشان را .

شايد علت اين كه بت ها را مي سوزانند با اين كه برخي از آنها همانند سنگ يا چوب ، بي جان هستند ، براي نشان دادن خواري و ذلت آنان به مشركان باشد تا با چشم خويش خواري آنان را ببينند كه حتي نمي توانند از خودشان دفاع كنند . ( 1 )

آيه دوم :

( . . . ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ) ( 2 ) ؛ « سپس كساني كه كافر شدند ، بت ها را با خدا مساوي و يكسان قرار دادند . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بيشترين توضيحات اين قسمت از تفسير « عليين » ـ اثر نگارنده ـ نقل شده است .

2 . انعام : 1


| شناسه مطلب: 73537