بخش 3
دلیل یازدهم : اخلاص در دین دلیل دوازدهم : ارجاع به فطرت دلیل سیزدهم : تنفّر از توحید دلیل چهاردهم : نفی کفو دلیل پانزدهم : اعتقاد به مالکیت بت ها دلیل شانزدهم : اطلاق رَب مطلب دوّم : دلایل اعتقاد به طولیت ( عدم استقلال ) و نقد آنها کلام « المیزان » پیرامون اعتقاد مشرکان مراد از شفاعت بت ها جمع بندی سخنانِ صاحب المیزان جمع بندی ما بیان دیگری برای اعتقاد مشرکان به عدم استقلال بت ها مؤید اعتقاد به طولیت ، در نزد مشرکان نقد بیان دوم برای اعتقاد مشرکان به عدم استقلال بت ها شفاعت مأذون و غیر مأذون
61 |
سخن هاي يادشده در آيات مواجه مي شدند ، بلكه مي بايست لحن آيات به اين گونه بود كه شما به چه دليلي مي گوييد خداوند امور را به بت ها تفويض كرده است .
از تفسير « مبين » نيز استفاده مي شود كه عقيده مشركان اين بوده است كه بت ها در عرض خدا قرار دارند .
« يعترفون بانّ الله خالق كل شئ و مع ذلك يعبدون سواه و لا بدع فانّ الجاهل بجهله يدين بالتنافر و التناقض ( 1 ) ؛ يعني مشركان از طرفي بر اين باور بودند كه خداوند آفريدگار جهانيان است و از طرفي غير خدا را عبادت مي كردند و اين چيز عجيبي نيست ؛ زيرا انسان جاهل به سبب ناداني و جهالت گاهي به دو گرايش متضاد معتقد مي شود . »
تضادّ ميان دو عقيده ، در صورتي است كه بت ها را در كنار خدا و در عرض خدا بدانند و اين عقيده است كه متناقض است و از نظر مقام ثبوت ، داراي اشكال است وگرنه عقيده به طولي بودن بت ها ، نسبت به خدا ، از نظر ثبوت بلامانع است ، چنانچه ما درباره انبيا و ائمه ( عليهم السلام ) قائل به مؤثريت در طول خدا و به اذن خدا هستيم . گرچه اين عقيده در مقام اثبات ، نياز به دليل دارد كه ما در مورد انبيا و ائمه ( عليهم السلام ) دليل داريم .
اگر دقت كنيم ، ما مسلمانان نيز نسبت به شرك خفي ، گاهي ميان دو عقيده متناقض ، جمع مي كنيم ؛ از طرفي باور داريم كه غير از خدا ، اثرگذاري در جهان نيست و تمام امور به دست او مي چرخد ، از طرف ديگر مي گوييم : اگر فلاني نبود نابود شده بودم ، اگر دكتر نبود و مرا معالجه نمي كرد ، مي مُردم . از مسبب اصلي غافل مي شويم و به اسباب ظاهري ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التفسير المبين ، ص 611 ، ذيل آيه 38 زمر .
62 |
توجه مي كنيم : ( وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ ) ( 1 ) . امام صادق ( عليه السلام ) در ذيل اين آيه فرمود : « اگر كسي بگويد : اگر فلاني نبود از گرسنگي مي مردم و اگر فلاني از من دفاع نمي كرد ، زن و بچه ام از بين مي رفت ، در مملكت خداوند برايش شريكي قرار داده كه او را روزي مي دهد . به حضرت گفته شد ، اگر كسي بگويد : اگرخدا به من تفضّل نكرده بود و فلاني را به كمك من نفرستاده بود ، از بين مي رفتم ، اشكال دارد يا خير ؟ حضرت فرمود : اين اشكال ندارد . » ( 2 )
ما مسلمانان ، به جهت جهالت و غفلت ، ميان دو عقيده متضاد ، جمع مي كنيم ؛ البته جهالت در برابر عقل است ؛ يعني اگر عاقلانه بينديشيم اين عقايد متضاد ، قابل اجتماع نيستند ، اما وقتي غافل مي شويم و پرده هاي غفلت وجود ما را مي پوشاند ، معتقد به دو اثرگذار مي شويم ؛ البته ملاك شرك خفي و جلي در آينده روشن خواهد شد . و در بحث هاي آينده علل و ريشه هاي جهالت مشركان را توضيح خواهيم داد كه يكي از آنها ، تقليد كوركورانه از پدران و ارتباط فاميلي بوده است .
هدف از بعثت انبيا اين است كه غفلت ها و پرده ها را بزدايند و عقل ها را شفاف كنند . علي ( عليه السلام ) در اين زمينه مي فرمايد :
« فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسي نعمته و يحتجّوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم الآيات المقدّرة ( 3 ) ؛ پيامبرانش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يوسف : 106
2 . مجمع البيان ، ج 5 ، ص 462 ، ذيل آيه 106 يوسف
3 . نهج البلاغه ، خطبه 1
63 |
را در ميان آنها مبعوث ساخت ، و پي درپي رسولان خود را به سوي آنان فرستاد ، تا پيمان فطرت را از آنان مطالبه نمايند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام كنند ، گنج هاي پنهاني عقل ها را ، آشكار سازند و آيات قدرت خداي را ، به آنان نشان دهند . » ( 1 )
دليل يازدهم : اخلاص در دين
استدلال يازدهم براي اثبات اين كه مشركان بت ها را در عرض خدا و همطراز خدا مي دانستند ، آياتي است كه دعوت به دين مخلص و عبادت خالصانه مي كند . به عنوان نمونه به اين آيه بنگريد :
( قُلِ اللهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي ) ( 2 ) ؛ « بگو : من تنها خدا را مي پرستم ، در حالي كه دينم را براي او خالص مي كنم . »
و نظير اين آيات در قرآن فراوان است .
وجه استدلال :
عبادت خالص ، در برابر عبادت ناخالص است و دين خالص ، در برابر دين ناخالص است . عبادت ناخالص و دين ناخالص ، در صورتي است كه موجودات ديگري را در رديف خداوند ، صاحب اثر بدانيم و در برابر آنان نيز تواضع و خشوع داشته باشيم . در اين صورت است كه عبادت انسان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ترجمه گويا و فشرده نهج البلاغه ، امامي و آشتياني ، ج 1 ، ص 55
2 . زمر : 14
64 |
براي خدا با عبادت براي موجودات ديگر ، مخلوط مي شود و اين مبتني بر قول به استقلال بت ها است .
دليل دوازدهم : ارجاع به فطرت
استدلال دوازدهم براي اثبات اين كه مشركان بت ها را در عرض خدا مي دانستند ، آيه اي است كه با ذكر مثالي در اين باره ، وجدان و فطرت انسان ها را به قضاوت فرامي خواند :
( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُل هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ) ( 1 ) ؛ « خداوند مثالي زده است : مردي را كه مملوك چند شريك است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغول اند ، و مردي را كه تنها مملوك يك نفر است ، آيا اين دو يكسان اند ؟ ! حمد مخصوص خداست ، ولي بيشتر آنان نمي دانند . »
در توضيح آيه بايد گفت :
« مُتَشاكِسُونَ » ؛ افراد بداخلاق و داراي اخلاق گوناگون و نظريات مختلف را گويند كه هر كدام به مملوك مشترك خودشان ، دستوري غير از دستور ديگري مي دهند . ( 2 ) « سَلَماً » : خالص . ( 3 )
در اين آيه مثالي زده تا وجدان انسان ها ، قضاوت گر آن باشد تا بيابند كه تعدّد اله باطل است ؛ آن مثال اين است : عبدي است كه چند نفر بداخلاق و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زمر : 29
2 و 3 . مجمع البيان ، ذيل همين آيه .
65 |
با سليقه ها و اخلاق هاي گوناگون مالك و شريك او هستند . اين عبد كارش آشفته و نابسامان است ؛ زيرا هر مولايي به او فرماني غير از فرمان ديگري مي دهد و در يك ساعت با چند فرمان متفاوت ، روبه رو مي شود . عبد در اين ميان سرگردان مانده و نمي داند فرمان كدام يك را امتثال كند . هنگامي كه مي خواهد فرمان اوّلي را اجرا كند ، دوّمي او را بازمي دارد و به كار ديگري وا مي دارد . روشن است كه وضع اين عبد تا چه حد ، بحراني خواهد بود . اما عبدي كه يك مولا دارد و گوش به فرمان يك مولا است و تنها به فرمان او حركت مي كند ، كارش نظم و سامان مي گيرد . آيا اين دو عبد در سامان يافتن امورشان يكسان هستند ؟ ! هرگز .
خداوند با اين مثل ، مي خواهد تبيين كند كه اگر مخلوقات ، تابع چند اله باشند و هر شريكي با سليقه خاصّي ، مخلوقات را تدبير كند ، آن وقت است كه مخلوقات با حاكميت چند اله ، دچار سرگرداني خواهند شد و كار جهان سامان نخواهد يافت ؛ لذا از نظم و سامان داشتن جهان ، معلوم مي شود مخلوقات داراي إله واحد هستند .
بسيار روشن است كه اين مثال در صورتي صحيح است كه شركا در مملوك واحد ، داراي مالكيت و تصميم گيري مجزا باشند . در اين صورت است كه روزگار اين مملوك سياه خواهد شد ، امّا اگر چند مولا در طول هم باشند و فرمانده با سلسله مراتب يك نفر باشد ، هرگز كار مخلوق ، نابسامان نخواهد شد ، بلكه هر يك با لحاظ رتبه خود ، فرمانبردار فرمانده فوق است و همه مجموعه ، زير نظر يك فرمانده و حاكم هستند و آشفتگي عبد منتفي است . پس آشفتگي در كار عبد متوقف بر مستقل بودن شركا در مملوك است .
66 |
از اين مثال ، به خوبي مي توان فهميد كه داستان بت ها نيز در موردي است كه آنها همطراز خدا و در رديف خدا باشند ؛ يعني هر يك نسبت به عالم ، تدبيري مستقلّ از ديگري داشته باشند . در اين صورت است كه نظام عالم نابسامان مي شود ، امّا اگر بت ها در رتبه اي بعد از خداي يگانه باشند و با سلسله مراتب ، فرمانبردار او باشند در اين صورت فرمانده و رييس ، يك نفر است و در كار مملوك مشكلي پيش نخواهد آمد .
در اين مثال داستان مشركان و موحدين را روشن كرده است كه بت پرستان از قبيل مملوك اوّل هستند و مؤمنين و موحدان از قبيل مملوك دوم هستند ؛ البته مي توان گفت : اين مثالي است براي روشن كردن دليل تمانع كه در استدلال چهارم گذشت .
دليل سيزدهم : تنفّر از توحيد
استدلال سيزدهم بر اثبات همطراز بودن بت ها با خداوند از نظر مشركان ، تنفر و انزجار بت پرستان از توحيد است .
يكي از عقايد ناپسند مشركان نفرت فوق العاده آنان از ذكر يگانگي خداوند است و در مقابل آن خوشحالي آنان است از ياد بت ها . چندين آيه دلالت دارد كه آنان هنگام ذكر خداي واحد ، برخوردي ناروا داشته و از ذكر توحيد ، ابا داشتند . آن ها هرگز حاضر به شنيدن توحيد نبوده اند و به عكس از ياد بت ها بسيار شاد مي شدند . در اينجا به طرح آيات ياد شده مي پردازيم :
آيه اوّل :
( وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي أَدْبارِهِمْ
67 |
نُفُوراً ) ( 1 ) ؛ « و هنگامي كه پرودگارت را در قرآن به يگانگي ياد مي كني ، آنها پشت مي كنند و از تو روي برمي گردانند . »
« نُفُوراً » : در « كشاف » دو گونه معنا شده است :
1 ـ مصدر و مفعول مطلق باشد كه مفيد تأكيد است ؛ يعني « نفروا نفوراً ، وَلَّوا ايلاءً » ؛ يعني پشت كردند ، چه پشت كردني و گريختند ، چه گريختني .
2 ـ « نفور » جمع « نافر » ؛ مانند « قعود » جمع « قاعد » ؛ يعني « ولَّوا نافرين » ؛ گريختند در حالي كه همگان متنفر بودند .
هر كدام از دو معنا كه باشد ، مقصود ما را اثبات مي كند و نشان دهنده نفرت مشركان ، از توحيد است .
آيه دوم :
( وَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ وَإِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ) ( 2 ) ؛ « هنگامي كه خداوند به يگانگي ياد مي شود ، دل هاي كساني كه به آخرت ايمان ندارند ، مشمئز ( و متنفر ) مي گردد ؛ امّا هنگامي كه از معبودهاي ديگر ياد مي شود ، آنان خوشحال مي شوند . »
اين آيه با صراحت ، بر دليل ما دلالت دارد .
آيه سوم :
( . . . كَبُرَ عَلَي الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ . . . ) ( 3 ) ؛ « گران است بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء : 46
2 . زمر : 45
3 . شوري : 13
68 |
مشركان ، آنچه شما آنان را به سويش دعوت مي كني . »
در « كشاف » آمده است : « ما تدعوهم اي من اقامة دين و توحيد ؛ آن دين و توحيد كه تو مشركان را به آن دعوت مي كني بر آنان سنگين است . »
آيه چهارم :
( أَ جَعَلَ الاْلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ * وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلي آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ * ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ ) ( 1 ) ؛ « آيا او به جاي اين همه خدايان ، خداي واحدي قرار داده ؟ اين به راستي چيز عجيبي است ! سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند : برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد ، اين چيزي است كه خواسته اند ( شما را گمراه كنند ) . ما هرگز چنين چيزي در آيين واپسين نشنيده ايم ؛ اين تنها يك آيين ساختگي است . »
در « مجمع البيان » و در شأن نزول آيات ياد شده چنين آمده است : 25 نفر از اشراف و سركردگان قريش ، پيش حضرت ابوطالب ( عليه السلام ) آمدند كه در ميان آنها مغيره ، ابوجهل ، اُبيّ بن خلف ، امية بن خلف ، عتبة بن ربيعه . . . بودند . آن ها خطاب به ابوطالب گفتند : تو بزرگ ما هستي ! پسرِ برادر تو بت هاي ما را ناسزا مي گويد ، شما ميان ما و او قضاوت كن . ابوطالب پيامبر را طلبيد و خطاب به آن حضرت فرمود : اين گروه از تو درخواستي دارند ! پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) فرمود : درخواست آنان چيست ؟ سران قريش گفتند : ما را با بت هايمان واگذار و كاري به بت هاي ما نداشته باش ، ما هم كاري به تو و خداي تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص : 5 ـ 7
69 |
نداريم . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) در جواب فرمود : فقط يك كلمه بگوييد و مالك عرب و عجم شويد و آن كلمه توحيد ؛ يعني « لااله الاالله » است . آنها با شنيدن اين سخن برخاستند و جلسه را ترك كردند و گفتند : او همه خدايان را يك خدا كرده است . آن گاه اين آيات نازل شد .
از آيات فوق دو نكته استفاده مي شود :
نكته اوّل : عقيده به توحيد و دست كشيدن از بت ها ، براي مشركان بسيار جاي تعجب بوده است ؛ لذا با تعبير : اِنّ هذا لشَيءٌ عُجاب ، گفتند : اين دعوت به توحيد و رها كردن بت ها بسيار عجيب است . « عجاب » به معناي كار بسيار شگفت است . گويا آنان پذيرش عقيده توحيد و دست كشيدن از بت ها را امري محال مي دانستند تا آنجا كه شنيدن چنين پيشنهادي براي آنان ، غير منتظره و باور نكردني بود .
نكته دوّم : همديگر را به پايداري در آيين بت پرستي دعوت مي كنند ؛ « وَاصْبِرُوا عَلَي آلِهَتِكُمْ » ؛ به همديگر مي گويند : امروز روز استقامت و پايداري ، در دفاع از آيين بت پرستي است .
وجه استدلال :
سخن ما اين است كه بنابراين كه بت ها در طول خداوند و در رتبه بعد از باري تعالي باشند مشركان خود معتقد به توحيد هستند و انزجار و تنفر بي معناست ؛ زيرا ديگر مشركي در ميان نيست ، بلكه آنان نيز موحد هستند . لذا نه تنها آنان نبايستي متنفر باشند ، بلكه بايد از ياد خدا و توحيد خوشحال باشند . انزجار و تنفر در فرضي متصور است كه بت ها در رديف خداوند و همطراز خداوند باشند . در اين فرض است كه نفي تعدد اله موجب
70 |
ناخرسندي بت پرستان مي شود . ذكر يگانگي ، به معناي نفي اله بودن بت ها است كه موجب تنفر آنان مي شود .
نكته قابل دقت ، در تعجب آنان است كه پيامبر از آنان خواسته ، از تعدد اله دست بردارند . روشن است كه تعدد اله در صورتي است كه اله ها در رديف خدا و به طور مستقل باشند ؛ زيرا اگر از اوّل عقيده مشركان بر اين بود كه بت ها استقلالي از خود ندارند و قدرت آنان در طول قدرت خداوند است ، در اين صورت اين سخن كه پيامبر آمده تا چند خدا را ، يك خدا قرار بدهد ، ناصحيح است ؛ چون از اوّل ، خدا چند تا نبوده ، بلكه خدا يكي بوده ، به تعبير ديگر مي توان گفت : دعوت به يگانگي خدا و توحيد ، توسط پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) ، دليل بر تعدّد و استقلال خدايان در عقيده مشركان بوده است .
دليل چهاردهم : نفي كفو
استدلال چهاردهم ، براي اثبات هم رديف بودن بت ها با خداوند ، در عقيده مشركان ، نفي كفو است :
( قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ اللهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ) .
اين سوره كه شعار اهل توحيد است ، خداوند را به يگانگي معرفي مي كند و او را بر غني توصيف مي كند و هرگونه زاد و ولد را از او نفي مي كند و در پايان ، داشتن كفو را ، از او نفي مي كند .
« كُفو » به معناي نظير ، همطراز و عِدل است . « الكفو » : النظير . ( 1 ) « شاتان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، ج 15 ، ص 227
71 |
مكافئتان ، بكسر الفاء اي متساويتان . . . و كل شئ ساوي شيئاً فهو مكافي له » ( 1 ) ؛ اگر گفته شود : دو قهرمان كفو هم هستند ؛ يعني در توان و زور به يك اندازه هستند . سخن ما اين است : نفي « كفو » دليل بر اين است كه مشركان بت ها را عِدل خدا و در رديف او مي دانستند و از همين جهت است كه خداوند ، كفو را از خود نفي كرده است . و اين همان « ليس كمثله شئ » است . بنا بر عقيده طولي ، معلوم است كه بت ها كفو خدا نيستند و نيازي به اين ندارد كه گفته شود : كفو خدا نيستند و نفي كفو ، در صورتي صحيح است كه بت ها را در رديف خدا بدانيم .
دليل پانزدهم : اعتقاد به مالكيت بت ها
استدلال پانزدهم براي اثبات اين كه مشركان معتقد به اين بوده اند كه بت ها در عرض خدا ، داراي مالكيت هستند . طبعاً مالكيت دلالت بر همطراز بودن بت ها با خدا دارد ؛ زيرا بنا بر طولي بودن ، بت ها در حقيقت مالك نبوده اند ؛ بلكه مالك حقيقي خداوند است و ما سوي الله ، همه مخلوق و پرستش كننده او هستند و آنچه بت ها دارند از خداوند است .
به آيه زير دقت كنيد كه مشركان ، معتقد به مالكيت بت ها هستند :
( قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فاطِرِ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ) ( 2 ) ؛ « بگو : آيا غير از خدا را مالك و وليّ خود انتخاب كنم ؟ ! ( خدايي ) كه آفريننده آسمان ها و زمين است ؛ اوست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مختار الصحاح ، ص 294
2 . انعام : 14
72 |
كه روزي مي دهد ، و از كسي روزي نمي گيرد . بگو : من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم ؟ ( و خداوند به من دستور داده كه ) از مشركان نباش . »
آنچه در مورد آيه بايد گفت :
« أَتَّخِذُ وَلِيّاً » : در « مجمع البيان » « وَلِيّاً » را به معناي « مالكاً » گرفته است ؛ يعني « أتّخذ مالكاً » ؛ مقصود اين است كه آيا من بت ها را كه غير خدا هستند ، مالك و مولا انتخاب كنم . از اين فهميده مي شود كه بت پرست ها ، معتقد به مالكيت بت ها بوده اند ، و همان طور كه قبلاً گفته شد ، مالكيت دلالت بر همطراز بودن بت ها ، با خدا مي كند .
دليل شانزدهم : اطلاق رَب
استدلال شانزدهم ، براي اثبات عقائد مشركان بر اين كه بت ها در رديف و عرض خداوند قرار دارند ؛ اطلاق كلمه « رب » بر بت ها است هر چند در اين باره آيات متعددي وجود دارد ، ما به ذكر يك آيه اكتفا مي كنيم :
( قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء ) ( 1 ) ؛ « بگو : آيا غير خدا ، پروردگاري را بطلبم ، در حالي كه او پروردگار همه چيز است . »
وجه استدلال آيه ، اين است كه « رب » به معناي تدبيركننده است و تدبير و ربوبيّت ، ظهور در استقلال دارد ؛ يعني بت ها همانند خداوند ، داراي تدبير هستند .
تا اين جا ، شانزده دليل براي اثبات اين كه مشركان ، معتقد بوده اند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انعام : 163
73 |
كه بت ها مستقل هستند و در عرض خدا ، اراده و تدبير دارند ، اقامه شد . اينك به بررسي و نقد استدلال كساني كه مي گويند ، مشركان بت ها را در طول خدا مي دانستند و براي آنها استقلالي معتقد نبوده اند ، مي پردازيم .
مطلب دوّم : دلايل اعتقاد به طوليت ( عدم استقلال ) و نقد آنها
مقصود از طولي بودن ، آن است كه بت پرستان بت ها را واسطه بين خود و خدا قرار مي دادند و استقلالي براي بت ها قائل نبوده اند .
دليلي كه برخي از بزرگان ، براي طولي بودن اراده و تدبير بت ها در طول اراده و تدبير خداوند و عدم استقلال آنها مطرح كرده اند ، منحصر به آياتي است كه بر بت ها اطلاق شفيع شده است . روشن ترين آنها از نظر دلالت اين آيه است :
( وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَلا فِي اْلأَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالي عَمّا يُشْرِكُونَ ) ( 1 ) ؛ « آنها غير از خدا چيزهايي را مي پرستيدند كه نه به آنان زيان مي رسانند ، و نه سودي مي بخشند ومي گويند : اينها شفيعان ما نزد خدا هستند . بگو : آيا خدا را به چيزي خبر مي دهيد كه در آسمان ها و زمين سراغ ندارد ؟ ! منزّه است او ، و برتر است از آن همتاياني كه قرار مي دهند ! »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يونس : 18
74 |
كلام « الميزان » پيرامون اعتقاد مشركان
براي بيان اعتقاد مشركان به عدم استقلال بت ها ، دو گونه استدلال شده كه نخست ، به كلام « الميزان » مي پردازيم :
« بت پرستان از اين جهت بت ها را عبادت مي كردند كه با پرستش آنها ، به ارباب بت ها تقرب جويند واز راه تقرب به ارباب بت ها ، به خداوند متعال نزديك شوند . بت پرستان مي گفتند : ما در اثر آلودگي به گناهان و گرفتار شدن در جهان مادّيات ، راهي به سوي ربّ الارباب نداريم ؛ براي اين كه ساحت آن مقدس تر از آن است كه به آن دست يابيم وميان ما و او هيچ نسبتي نيست . پس بر ما لازم است كه به وسيله مخلوقات محبوب او ، كه پيش او از همه مقرب تر هستند ؛ يعني ارباب بت ها كه خداوند تدبير مخلوقات را به آنان سپرده است ، به خداوند تقرب جوييم . از طرفي ، راه يافتن به ارباب بت ها ميسر نيست مگر از راه عبادت كردن اصنام و تماثيل ارباب . بت پرستان مي گفتند : ما بت ها را به اين انگيزه عبادت مي كنيم كه ارباب آنها ، پيش خداوند شفيع ما باشند ؛ تا باعث نزول خيرات و دفع شرور گردند ، پس در حقيقت عبادت در برابر بت ها بوده و شفاعت از آنِ ارباب بت ها ، و چه بسا شفاعت را به بت ها نسبت مي دادند . » ( 1 )
مطالب فوق ، به خوبي دلالت دارند كه بت پرستان ، بت ها را در طول خدا مي دانستند ! نه در عرض خدا ! !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان ، ج 10 ، ص 27 ، ذيل همين آيه .
75 |
مراد از شفاعت بت ها
مراد از شفاعت بت ها چيست ؟ آيا شفاعت در آخرت مقصود است ويا شفاعت در دنيا ؟ در اين باره دو نظر وجود دارد : « مجمع البيان » ( 1 ) و « كشاف » ( 2 ) معتقدند كه مراد ، شفاعت در آخرت است ، ولي صاحب « الميزان » معتقد است مراد ، شفاعت دنيوي است ؛ يعني خواست بت پرستان اين بوده است كه بت ها ، يا ارباب بت ها وسيله شوند تا خداوند خيرات را بر آنان نازل كند و مشكلات دنيوي آنها را حل كند واز آنها دفع شرور نمايد . دليل اين نظر آن است كه مشركان از اساس منكر معاد بوده اند . از اين رو درخواست شفاعت اخروي ، بي مورد است ؛ بلكه مراد شفاعت دنيوي است . البته بحث تفصيلي آن خواهد آمد . ضمن اينكه ، نگارنده هم معتقد است كه مشركان ، منكر معاد بوده اند .
نقد كلام « الميزان »
اولاً : علامه طباطبايي ( رحمه الله ) ، اين مفسر گرانسنگ ، در بيان خود به دليلي از قرآن اشاره نفرمود و صرفاً به نقل تاريخي اكتفا كرد كه صِرف نقل تاريخي ، حجيتي ندارد .
ثانياً : نقل تاريخي مذكور ، با مطالب ديگر « الميزان » در بدو امر ، هماهنگي و سازگاري ندارد ؛ گرچه قابل جمع هستند كه بعد از ذكر دو مورد ، جمع بندي آن خواهد آمد .
ذكر دو مورد از ناهماهنگي :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان ، ج 5 ، ص 168 ، ذيل همين آيه .
2 . كشاف ، ج 2 ، ص 185 ، ذيل همين آيه .
76 |
الف : اعتقاد به اين كه جهان داراي صانع واحد است ، از قديمي ترين مسائل مطرح شده در ميان انديشمندان بوده است و ريشه آن ، در فطرت انسان است ، به طوري كه اگر خوب در بت پرستي بينديشيم ، مي يابيم كه آن نيز در ابتدا بر پايه توحيد و براساس اينكه بت ها را نسبت به خداوند شفيع مي دانستند ، بنا شده است و مي گفتند : ما بت ها را براي تقرب به خداوند ، عبادت مي كنيم ؛ گرچه بعدها بت پرستان از اين اصل روي گردان شدند و براي بت ها ، اصالت و استقلال قائل شدند » . ( 1 )
ب : چه بسا تصور شده است كه شفيع قرار دادن پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) و امامان ( عليهم السلام ) ، درخواست حوائج از آنها ، زيارت كردن قبر شريف آنان ، بوسيدن قبر آنان وبزرگداشت مزار آنان از موارد بت پرستي است و خداوند آن را نهي كرده است ؛ زيرا اين رفتارها نوعي مؤثر دانستن غير خداوند است و بت پرستان نيز چنين رفتاري را داشته اند و مي گفتند : ما بت ها را شفيع درِ خانه خداوند قرار مي دهيم .
پرستش موجودي غير از خداوند شرك است ، خواه آن موجود مقدس باشد ؛ همانند انبيا و امامان و يا ستمگر باشد .
جواب : هر فردي كه به پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) وامامان معصوم ( عليهم السلام ) متوسّل شود ، يقيناً آنها را مؤثر مستقل نمي داند ؛ بلكه آنها را از اين جهت كه خداوند ، آنان را بندگان محبوب خود قرار داده است ، وسيله اي قرار مي دهد تا در سايه شفاعت آنان ، به بركتي از خدا نائل آيد واين به معناي استقلال در واسطه نيست .
اينكه خداوند مشركان را مذمت مي كند ، از اين جهت بوده كه آنها براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان ، ج 6 ، ص 109
77 |
بت ها استقلال قائل بوده اند و آنان را مؤثر مستقل مي دانستند و بت ها را در عرض خدا و در رديف خدا مي دانستند ؛ ولي شيعيان ، در توسلات خويش ، هرگز پيامبر و امام را مستقل نمي دانند .
اشكال كنندگانِ توسل به پيامبر و امامان ( عليهم السلام ) ، بايد پاسخ دهند كه چه فرقي ميان بوسيدن حجر الاسود و كعبه و ميان بوسيدن عتبات پيامبر و امامان است كه اوّلي را بلا اشكال مي دانند ، ولي دومي را شرك مي دانند ؟ اگر در جواب بگويند : بوسيدن حجرالاسود و كعبه استثنا شده است ، بطلان جواب روشن است ؛ زيرا بطلان شرك ، با بداهت عقلي ثابت است و قانون عقل ، استثناپذير نيست واگر بوسيدن آن دو ، عين عبادت است ، پس بوسيدن عتبات وتوسل به پيامبر و امامان نيز ، عين عبادت است و شرك نيست . ( 1 )
هر چند نكته هاي خوبي در كلام « الميزان » به چشم مي خورد ، امّا اين اشكال باقي است كه بين كلام : بت پرستان قائل به استقلال در تأثير براي بت ها بوده اند ، با كلام سابق ايشان كه : بت پرستان بت ها را به عنوان واسطه پرستش مي كردند ، سازگاري وجود ندارد .
جمع بندي سخنانِ صاحب الميزان
نظر علامه طباطبايي در الميزان اين است كه : « بت پرستان در ابتدا معتقد بوده اند كه بت ها در طول خدا هستند ، ولي بعداً از اين عقيده منحرف گشته و معتقد شدند كه بت ها مستقل ، و در عرض خدا هستند . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان ، ج 10 ، ص 305 ، چاپ اسلاميه ، ذيل آيه 36 ـ 49 هود .
2 . الميزان ، ج 6 ، ص 109 ، چاپ اسلاميه ، ذيل آيه 68 ـ 86 مائده .
78 |
با توجه به اين نظر ، ممكن است بگوييم : تنافي ميان سخنان علامه ، بدوي است و آن را چنين جمع مي كنيم : آن مطالبي كه از الميزان نقل شد و دلالت مي كرد بر اين كه بت پرستان ، بت ها را در طول خدا مي دانستند را بر اعتقادات بت پرستان ، در ابتداي بت پرستي حمل كنيم ؛ يعني در آغاز ، بت پرستان چنين عقيده داشته اند كه صانع عالم ، واحد است و بت ها موجودات مقدس و واسطه ميان بندگان وخدا هستند . و آن مطالبي كه نقل شد و دلالت مي كرد بر اين كه بت ها را در عرض خدا و مستقل هستند را حمل كنيم بر اعتقادات بت پرستان ، در آخرين عقايد آنها ؛ يعني بعد از آنكه از طوليت ، منحرف شده و عقيده پيدا كردند كه بت ها داراي تأثير مستقل هستند . بنابراين ، آن دسته از آياتي كه براي بت ها ، كلمه شفاعت را به كار برده ، مثل : ( هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ ) ، ناظر بر عقايد ابتدايي بت پرستان است و آن آياتي كه ظهور در استقلال بت ها دارد ، مربوط به عقايد پاياني بت پرستان است .
اما اين گفتار كه فرق بگذاريم بين عقايد بت پرستان در آغاز وانجام ، اين يك نقل تاريخي است و مستند قرآني ندارد .
جمع بندي ما
ممكن است در مقام جمع بندي چنين گفته شود : بشر داراي عقل و وهم است . بت پرستان وقتي مسائل را با عقل بررسي مي كردند ، اعتراف مي كردند كه صانع عالم يگانه است و مدبر واحدي بر جهان حاكم است ؛ همان گونه كه در آيات بسياري آمده است ، اگر از بت پرستان بپرسيد ، آفريدگار آسمان و زمين كيست ؟ در جواب خواهند گفت : خداوند است .
79 |
در اين ديدگاه ، اگر بتي را مي پرستيدند به عنوان واسطه و شفيع مي پرستيدند و آنها را در طول خدا مي دانستند . امّا وقتي دچار اوهام مي شدند يا غبار تقليد كوركورانه از ديگران ، فطرت آنان را كور مي كرد و وارد وادي ظلماني وهم و خيال مي شدند ، تصور مي كردند مؤثرهايي غير از خدا نيز وجود دارد و بت ها را هم ، به عنوان اله تأثيرگذار و داراي استقلال و هم به عنوان شفيع پرستش مي كردند .
در اين جمع بندي ، مي توان به اين آيه استناد كرد : ( فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ ) ( 1 ) ؛ « هنگامي كه سوار بر كشتي شوند خدا را با اخلاص مي خوانند ( و غير او را فراموش مي كنند ) ؛ اما هنگامي كه خدا آنان را نجات داد و به خشكي رسانيد ، باز مشرك مي شوند . »
در تفسير مبين آمده است : مشركان ، از طرفي براين باور بودند كه خداوند ، آفريدگار جهانيان است و از طرفي غير خدا را عبادت مي كردند و اين چيز عجيبي نيست ؛ زيرا انسان جاهل ، به سبب ناداني و جهالت ، گاهي به دوگرايش متضاد ، معتقد مي شود . ( 2 )
بيان ديگري براي اعتقاد مشركان به عدم استقلال بت ها ( 3 )
راه دوم براي بيان استدلال ، واژه شفيع و شفاعت است كه نشانگر اين است كه در اعتقاد بت پرستان ، بت ها در طول خداوند بوده اند ، نه در عرض آن .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عنكبوت : 65
2 . التفسير المبين ، ص 611 ، ذيل آيه 38 زمر .
3 . اين تقريب از نگارنده است .
80 |
توضيح آنكه ، وقتي بت پرستان معتقد بودند كه بت آنان ، مشكل را با كمك گرفتن از خداوند حل مي كند ، اين خود اقرار و اعتراف است به اينكه از بت كاري ساخته نيست ، آن ها مي گفتند : تنها ارباب بت ها مي توانند از خداوند درخواست كنند تا مشكل حل گردد . اگر از خود او كاري ساخته بود ، مستقيماً مشكل را حل مي كرد ، چه نيازي به وساطت و درخواست از خداوند بود . اگر بت پرست ، بت را مؤثر مي دانست ، براي گره گشايي به خودِ بت مراجعه مي كرد ونيازي نبود كه بت را واسطه قرار دهد ؟
بت پرستان به بت ها مي گفتند : ( هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ ) ، اين خود نشان دهنده اين است كه بت پرستان اعتقاد نداشته اند كه بت ها در رديف خدا و داراي اثر هستند ، بلكه قدرت آنها را مقهور قدرت خدا مي دانستند واين همان معناي طوليت است . در شفاعت اين معنا نهفته است كه درخواست كننده شفاعت ، داراي مشكل است و شفيع ، توان برآوردن خواسته او را ندارد وصرفاً به خاطر عزت و احترامي كه دارد ، مي تواند پيش كسي كه قادر بر انجام آن خواسته است ، وساطت كند . ( 1 )
مؤيد اعتقاد به طوليت ، در نزد مشركان
با توجه به اين كه در آيات ديگر قرآن ، تصريح شده است كه بت پرستان ، قائل بوده اند كه همه بت ها مخلوق خداوند هستند و از خود استقلالي ندارند ، بلكه همه آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است مخلوق خداوند هستند . طبعاً هر تأثيري كه بت داشته باشد ، بايد مربوط به خداوند باشد ؛ چون خودِ بت ، مخلوق خداوند است و آثارش هم مخلوق خداوند است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آيات شبيه به اين آيه ، عبارت اند از : 3 و 4 زمر ؛ 85 ـ 89 زخرف و 23 يس .
81 |
با توجه به مطالب مذكور ، بايد مقصود بت پرستان از ( هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ ) اين باشد كه بت ها با اذن خداوند شفاعت مي كنند ؛ زيرا از خود چيزي ندارند ونكوهش خداوند نسبت به بت پرستان ، از آن جهت بوده كه خداوند چنين اذني به بت ها نداده است .
نقد بيان دوم براي اعتقاد مشركان به عدم استقلال بت ها
براي روشن شدن پاسخ ، در ابتدا مناسب است معناي شفيع روشن گردد .
سخنان اهل لغت و نيز فقيهاني كه در باب « شفعه » سخن گفته اند چنين است :
برخي گفته اند : شفع به معناي جفت است در برابر وتر و شافع كسي است كه به خاطر ديگري ، حاجتي را درخواست مي كند .
برخي گفته اند : اصل در معناي « شفعه ، و شفيع و شفاعت » ياري كردن و تقويت كردن است و در مورد جفت ، از آن جهت به كار رفته است كه ضميمه شدن يكي به ديگري ، موجب قوت و توان مي شود . ( 1 )
اگر معناي اصلي آن كه ياري كردن است ، ملاحظه گردد ، معناي آيه 18 سوره يونس ، چنين مي شود : اين بت ها ياوران ما در پيشگاه خدا خواهند بود و چنان چه مشكلي براي ما پيش آيد به دست آنان حل خواهد شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . براي تحقيق بيشتر ، ر . ك : العين ، ج 1 ، ص 261 ؛ صحاح اللغة ، ج 3 ، ص 1238 ؛ لسان العرب ، ج 8 ، ص 184 ؛ شرح الازهار ، ج 1 ، ص 4 ؛ تذكره علامه ، ج 1 ، ص 588 ؛ جامع المقاصد ، ج 6 ، ص 342 ، التحفة السنيه ، ص 236 ؛ جواهر الكلام ، ج 37 ، ص 238 ؛ كشاف القناع ، ج 4 ، ص 164 ؛ جواهر العقود ، ج 1 ، ص 185 .
82 |
بنابراين آيه نه تنها دلالتي بر طولي بودن ندارد ، بلكه دليلي بر استقلال بت ها است . و اگر معناي آن ، ضميمه شدن باشد ؛ يعني بت ها از خدا درخواست مي كنند كه مشكل ما را حل كند و اين يعني اعتقاد به طوليت و جواب آن چنين است :
در معناي « شفع » و « شفاعت » هرگز مفاد عدم استقلال ، در شافع گنجانده نشده است ؛ بلكه صرفاً معناي جفت در وي نهفته است . همان گونه كه ملاحظه مي كنيد « شفع » در لغت به معناي جفت و زوج است ، در مقابل « وتر » و شافع و شفيع به معناي كسي است كه به جهت درخواست حاجتي ، براي ديگري واسطه مي شود .
در هيچ يك از اين موارد ، نيامده است كه شفيع در برابر مشفع ، استقلال دارد يا ندارد . ممكن است مستقل باشد و ممكن است استقلال نداشته باشد . اين گونه نيست كه استقلال ، در مفهومِ شفاعتي كه واسطه گري است ، نهفته باشد ؛ بلكه شافع در طول مشفع است . مثلاً دو نفر كه هر يك مدير مستقلي در مدرسه اي هستند ، گاهي براي بعضي از مشكلات دانش آموزان ، پيش همديگر ، شفاعت مي كنند .
شفاعت مأذون و غير مأذون
البته بايد توجه داشت شفاعتي كه در قرآن مورد نهي قرار گرفته است ، شفاعتي است كه شافع ، مستقل باشد ؛ اما در موردي كه شافع استقلال ندارد و در طول خداوند است ، ممنوع نشده است . اين مطلب را صاحب « الميزان » به طور مشروح توضيح داده است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان ، ج 1 ، ص 167 ، ذيل آيه 48 بقره
83 |
حاصل سخن : تعداد زيادي از آيات دلالت دارد كه بت پرستان ، بت ها را موجوداتي مستقل ، ذي اثر و در عرض خدا مي دانستند . در مقابل ، چند آيه كه داراي يك مضمون هستند دلالت داشت كه بت پرستان بت ها را شفعاء و وسيله تقرب به خداوند مي دانستند كه اين ، ظهور در طوليت دارد . در مقام جمع بندي بين اين دو دسته از آيات ، روشن كرديم كه شفاعت ، ملازم با طولي بودن نيست ؛ بلكه مي تواند عرضي نيز باشد ؛ يعني در عين حال كه بت پرستان ، بت ها را در عرض خدا مي دانند ، معتقد باشند كه بت ها مي توانند ، پيش خدا واسطه گري كنند كه مدعاي ما همين است .
براي روشن شدن اين مطلب ، به طرح سخنان « الميزان » كه تحت عنوان « كلام في معني التوحيد في القرآن » آمده است ، مي پردازيم كه حاصل آن چنين است :
توحيد بت پرستان ، توحيد عددي بوده است و توحيد موحدان توحيد محض و حقيقي بوده است ؛ يعني توحيدي كه ثاني ندارد . هر كس كه در معارف اسلامي عميق بينديشد ، بدون ترديد مي فهمد كه مسأله توحيد از جهت فهم و درك از دشوارترين و پيچيده ترين مسائل اسلامي است و سبب دشواري آن ، از اين جهت است كه افق آن فراتر از مسائل عمومي است كه براي همگان قابل فهم است . بالطبع ، مسأله اي كه اين چنين دشوار باشد انديشمندان در درك آن وتصديق آن برداشت هاي گوناگوني خواهند داشت واين بدان جهت است كه انسان ها از جهت ساختمان جسماني و روحي ، يكسان نيستند ؛ بعضي تيز هوش ، بعضي كودن و بعضي متوسط اند وهمين امر موجب اختلاف در برداشت است .
84 |
مسأله توحيد ، علي رغم فطري بودن آن برهمگان ، از روشن ترين مصاديق اختلاف در فهم و برداشت است ؛ هر كسي ، برداشتي غير از ديگري دارد . برخي از انسان ها همانند بت پرستان به جايي رسيده اند كه بت هايي را كه از چوب و يا سنگ و حتي از كشك و يا از گلي كه با ادرار شتر مي ساختند ، شريك خداوند و در رديف خدا قرار مي دادند و آنها را همانند خدا مورد پرستش قرار مي دادند و در مقابل آنها خضوع مي كردند ؛ بلكه بت پرستان فراتر از اين رفته به طوري كه خدا را رها كرده و تنها بت ها را گرفتند و در گمان آنان خدا مقهور و مغلوب بت ها قرار گرفت . از اين رو تنها به بت ها روي نهادند و به خداوند پشت كرده و او را رها كردند . و اين انسان بت پرست ، صفت واحد و وحدت را كه مخصوص خداوند بود براي بت نيز قائل شد و گفت : خدا واحد است ؛ همان گونه كه بت واحد است . البته وحدت عددي يعني خدا يك اله است و بت نيز يك اله و بت ها را آلهه دانست . ( 1 )
تصور بت پرستان اين بوده است كه خداوند ، واحد عددي است ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وحدت عددي ، عبارت است از « يك » كه بقيه اعداد از آن تركيب مي شود . اصلاً يك را جزء اعداد نمي دانستند ، بلكه تشكيل دهنده اعداد مي دانستند . پس واحد عددي ، عبارت است از « يك » كه دو ، سه و ديگر اعداد از آن تشكيل مي شود . واحد عددي ، مساوق با محدوديت است ؛ مثلاً آبي كه در دوتا ظرف است مي گوييم : آب اول و آب دوم ؛ چون هر يك از آنها محدود به ظرف خاصي است . دوتا آب شده است ، ولي اگر حد ، برداشته شود و ظرف ها كنار روند ديگر دو آب نخواهيم داشت ، بلكه يك آب است به طور مطلق . وحدت ذاتي و حقيقي عبارت است از وجود محض كه دومي ندارد و آن مساوقِ با نامحدود بودن است . وحدت عددي در مقابل كثرت عددي است ، اما وحدت حقيقي و محض ، عبارت است از وجود محض كه هرگز دومي ندارد .
85 |
يعني بت يكي و خدا هم يكي . عزّي يكي ، خدا هم يكي . به طوري كه هر يك از بت ها تك تك ، اله هستند و لذا از نفي الهان تعجب مي كردند و مي گفتند : ( أَ جَعَلَ الاْلِهَةَ إِلهاً واحِداً ) ؛ چگونه مي شود چند خدا را يكي كرد ؟ تصور بت پرستان از دعوت به توحيد ، توسط قرآن اين بود كه قرآن به توحيد عددي دعوت مي كند ، لذا تعجب مي كردند .
اما در حقيقت ، قرآن به توحيد حقيقي و توحيد محض ، دعوت مي كرد . وحدتي كه وجود آن بدون نظير و شبيه است ، مثلي براي او نيست كه همان وجود نامحدود است . آن وجودي كه همه موجودات مقهور آن هستند ، آن وجودي كه غناي محض است و باقي وجودها در برابر آن فقير هستند و همه وجودها سايه آن وجود حقيقي هستند . چنين وجودي ، اصلاً عدد بردار نيست . از چنين وجودي عددي تشكيل نمي شود تا دوتا ويا سه تا و يا بيشتر شود . چنين وجودي ، مساوي با يك است . هر موجود ديگري كه مورد اشاره قرار گيرد ، مربوط به آن و ظلّ آن و از متعلقات آن است . او عِدل ندارد . وقتي بدون عدل است پس دومي و سومي هم ندارد . ديگر نمي توان گفت : اين خداي الف ، آن ديگري خداي ب است .
توحيدي را كه قرآن مطرح كرده است ، مافوق توحيد عددي است . در روايات تنها در خطبه اوّل « نهج البلاغه » است كه علي ( عليه السلام ) توحيد محض را در حدّ عالي تشريح كرده است و آن حضرت ، تمام وحدت ها را ، كه از او استشمامِ كثرت مي شود از ذات حضرت حق ، نفي كرده است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان ، ج 6 ، ص 90 ، ذيل آيات 68 ـ 86 مائده .