بخش 6

فصل ششم : علل بت پرستی عدم شناخت خدا هواپرستی تقلید کورکورانه ، از پدران فصل هفتم : برخی گروه های مشرکان گروه اوّل : گوساله پرستان گروه دوم : عیسی پرستان و مریم پرستان گروه سوم : جن پرستان فصل هشتم : انواع شرک شرک در ربوبیت شرک در الوهیت [ شرک در عبادت ] شرک در اطاعت ممنوعیتِ شرک در اطاعت شرک جلی و شرک خفی شرک جلی و خفی ویژگی شرک جلی فقدان ویژگی های یاد شده در شرک خفی فرق بین شرک خفی و شرک در اطاعت


133


فصل ششم

علل بت پرستي


135


عدم شناخت خدا

يكي از علل بت پرستي ، نشناختن صحيح خدا و مساوي دانستن خدا ، با مخلوق است . از تعدادي از آيات استفاده مي شود كه مشركان خدا را همانند مخلوق مي دانستند و براي خدا ، فرزند و همسر قرار داده بودند ؛ يهود ، عُزير را فرزند خدا و نصارا ، مسيح را فرزند خدا مي دانستند . بت پرستان نيز ، فرشتگان را دختران خدا مي دانستند و حتي همسر نيز براي او قرار داده بودند ؛ چنان كه از آيه ( مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَلا وَلَداً ) ( 1 ) و سوره توحيد ، استفاده مي شود .

علي ( عليه السلام ) ، جهالت و عدم شناخت مشركان را ، بسيار عالي توضيح داده است :

« خداوندا ! شهادت مي دهم ، آن كس كه تو را به مخلوقاتت تشبيه مي كند و براي تو همانند آنها ، اعضاي مختلف و مفاصل بهم پيوسته كه بر فرمان حكمت ، در لابه لاي عضلات پنهان گشته قائل مي شود ، هرگز در اعماق ضمير خود ، تو را نشناخته و يقين به اين حقيقت در درون جان او قرار نگرفته ؛ كه هرگز شبيه و نظيري براي تو نيست . وگويا بيزاري پيروان ( گمراه را در قيامت ) از رهبران خود را نشنيده اند كه مي گويند : به خدا سوگند ! ما در گمراهي آشكار بوديم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جن : 3


136


كه شما را با پروردگار جهانيان ، مساوي مي شمرديم . دروغ گفتند آنان كه تو را به بت هاي خود تشبيه نمودند و با اوهام و خيالات خود ، لباس صفات مخلوقين را به تو پوشاندند ، در عالم پندار خويش ، تو را همچون اجسام ، تجزيه كردند ، و هر يك با سليقه شخصي خود ، به مخلوقاتي كه قواي گوناگون دارد ، مقايسه كردند . گواهي مي دهم آنان كه تو را با چيزي از مخلوق مساوي بشمردند تو را عِدل ديگران قرار داده اند و آن كساني كه تو را با ديگران مساوي قرار دادند به گفته آيات محكماتت و شهادت دلائل روشنت ، كافر هستند . تو همان خداي نامحدود هستي كه در مسير وزش افكار ، در كيفيت خاصي قرار نگيري تا به تصور آنها آيي و محدود شوي » . ( 1 )

در اين خطبه ، حضرت علي ( عليه السلام ) با بياني روشن ، توضيح داده است كه بت پرستان ، به خاطر عدم معرفت درست ، خداوند را همرديف و همانند مخلوقات دانسته و با عقل هاي ناقص خويش ، براي خدا اعضا و مفاصلي همانند مخلوق ، قرار داده اند .

حضرت در بخش ديگري از اين خطبه مي فرمايد :

« اي پرسشگرِ از صفات خداوند ، درست به آنچه كه قرآن ، از صفات خداوند بيان مي كند بنگر و به آن اقتدا كن ، و از نور هدايتش بهره گير . . . و به همين مقدار اكتفا كن ! و عظمت خداي سبحان را با مقياس عقل خود ، اندازه مگير كه هلاك خواهي شد . او قادري است كه اگر نيروي افكار و عقول براي درك اندازه قدرتش به كار افتد ، و افكار بلند انديشمندان كه مبراي از خطر وسوسه هاست ، براي فهم عميق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه گويا و فشرده نهج البلاغه ، امامي و آشتياني ، ج 1 ، ص 230 ، خطبه اشباح .


137


غيب هاي ملكوتش ، به جولان درآيد ، و قلب هاي مملوّ از عشق مشتاقان ، براي پي بردن به كيفيات اوصافش ، به سختي به كوشش پردازند ، و عقل ها به گونه اي وصف ناشدني ، در به دست آوردن علم ذاتي اش از راه هاي بسيار باريك گام بردارند ، دست رد به سينه همه آنها مي گذارد ، در حالي كه در تاريكي غيب ، براي خلاصي خود ، به خداوند سبحان پناه مي برند ، و اعتراف مي كنند كه هيچ يك ، قادر به درك كنه ذاتش نخواهند بود ) .

از فرمايش حضرت ، دو نكته استفاده مي شود :

1 ـ كسي كه خدا را آن گونه كه مقتضاي ارشاد پيامبران و امامان است ، بشناسد ، نمي تواند معتقد به شريك ، براي خداوند باشد . خلاصه اگر كسي معتقد باشد كه آفرينش زمين و آسمان و آنچه در آن ها است ، از آنِ خداوند است ، حتي بت ها مخلوق خداوند هستند ، با اين اعتقاد چگونه مي تواند بپذيرد كه خداوند ، شريك و همتا دارد و آن همتا نيز از مخلوقات خود اوست . نمي توان ميان اين دو عقيده را جمع كرد .

2 ـ با توجه به نكته اوّل و با توجّه به اين كه ، مشركان قائل بودند كه آفرينش آسمان و زمين و آنچه ميان آن دو است ، از آنِ خداوند است : ( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ ) ، اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه مشركان قائل به شريك بودند ؟ جواب اين سؤال در جمله : « اذ شبّهوك باصنامهم » ، ( در خطبه اشباح ) آمده است ؛ يعني ريشه اعتقاد آنان در شرك ، ناشي از اين توهّم بوده كه خداوند ، همانند مخلوقات است و همان طور كه دو مخلوق ، مي توانند شريك هم باشند ، خداوند نيز مي تواند با مخلوق ديگري ، در امور عالم شريك باشد .


138


هواپرستي

از آيات استفاده مي شود كه يكي ديگر از علل بت پرستي ، پيروي از هواي نفس بوده است . آيه زير بر اين مطلب دلالت دارد :

( إِنْ هِيَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطان إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَما تَهْوَي اْلأَنْفُسُ وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدي ) ( 1 ) ؛ « اينها فقط نام هايي است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته ايد ( نام هاي بي محتوا و اسم هايي بي مسمّا ) ، و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده ؛ آنان فقط از گمان هاي بي اساس و هواي نفس پيروي مي كنند ، در حالي كه هدايت از سوي پروردگارشان براي آنها آمده است . »

تقليد كوركورانه ، از پدران

از آيات بسياري استفاده مي شود كه بت پرستان ، به خاطر پيروي كوركورانه ، از پدران خود و پيروي از سنت بزرگان خود ، عقيده به شرك داشته اند . به آيه اي در اين زمينه ، اشاره مي شود :

( وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَلَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلي عَذابِ السَّعِيرِ ) ( 2 ) ؛ « و هنگامي كه به آنان گفته شود : از آنچه خدا نازل كرده پيروي كنيد ، مي گويند : نه ، بلكه ما از چيزي پيروي مي كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم . آيا حتي اگر شيطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان كند ( باز هم تبعيّت مي كنند ؟ ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نجم : 23 ؛ همچنين مراجعه شود به : انعام : 56

2 . لقمان : 21


139


فصل هفتم

برخي گروه هاي مشركان


141


در اين بحث ، به بعضي از گروه هاي مشركان كه در قرآن به آن ها اشاره شده ، خواهيم پرداخت ؛ البته غرض ما پرداختن به تمام جوانب بحث نبود ، بلكه توضيح دادن معناي شرك بود ؛ اما به خاطر ارتباط بحث شرك با مشركان ، به بعضي از گروه هاي مشركان ، اشاره مي كنيم :

گروه اوّل : گوساله پرستان

بني اسرائيل گوساله پرست بودند . آيه زير بر اين مطلب ، دلالت دارد :

( ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَآتَيْنا مُوسي سُلْطاناً مُبِيناً ) ( 1 ) ؛ « سپس گوساله ( سامري ) را پس از آن همه دلايل روشن كه براي آنها آمده ، ( به خدايي ) انتخاب كردند ؛ ولي ما از آن درگذشتيم ( و عفو كرديم ) و به موسي ، برهان آشكاري داديم . »

هرچند اين آيه ، به صراحت نگفته : « اتخذوا العجل الها » ؛ اما مفسرين گفته اند : گوساله را به عنوان « اله » انتخاب كردند . در « مجمع البيان » چنين آمده است : « اتخذوا العجل ، اي عبدوه واتخذوه الهاً ؛ گوساله را پرستش كردند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 153


142


و به عنوان خدا قبول كردند » . در « الميزان » چنين آمده است : « اين پرستش بت بوده است و گوساله را به عنوان بت انتخاب كرده بودند . »

گروه دوم : عيسي پرستان و مريم پرستان

افرادي بوده اند كه هم عيسي و هم مريم را مي پرستيدند كه اين آيه ، بر اين مطلب دلالت مي كند :

( وَ إِذْ قالَ اللهُ يا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَلا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ ) ( 1 ) ؛ « ياد آور آن گاه كه خداوند به عيسي بن مريم مي گويد : آيا به مردم گفتي كه من و مادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد ؟ ! او مي گويد : منزّهي تو ! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست ، بگويم ! اگر چنين سخني را گفته باشم ، تو مي داني . تو از آنچه در روح و جان من است ، آگاهي . و من از آنچه در ذات ( پاك ) توست آگاه نيستم . به يقين تو از تمام اسرار و پنهاني ها باخبري . »

از اين آيه استفاده مي شود كه نصارا اعتقاد به « اله » بودن عيسي و مريم داشته اند ؛ زيرا بر آن دو ، اطلاقِ اله شده است .

در الميزان آمده است : « مراد آيه اين است كه علاوه بر خدا ، عيسي و مريم را به عنوان اله انتخاب كرده اند ، نه اين كه عيسي و مريم را اله انتخاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 116


143


كرده و خدا را رها كرده اند . به عبارت ديگر ، گويا از « من دون الله » ، بعضي تصور كنند كه مسيحيان ، خدا را كنار گذاشته و فقط عيسي و مريم را اله انتخاب كرده اند ؛ ولي مقصود اين نيست ، بلكه مقصود آن است كه علاوه بر اين كه خدا را اله مي دانيد ؛ دو نفر ديگر را نيز اضافه كرده ايد كه همان اقانيم ثلاثة است . » ( 1 )

در مجمع البيان آمده است : « اين سؤال مطرح است كه از نصارا ، هيچ گروهي مريم را نمي پرستيدند و او را به عنوان اله نمي شناختند ، پس چگونه در قرآن آمده است كه مريم را مي پرستيدند ؟ ممكن است دو جواب داده شود : در ميان نصارا ، گروهي مريم پرست بوده اند و به نام مريميّه شناخته مي شدند كه اين مطلب را شيخ طوسي نقل كرده است . » ( 2 )

در الميزان ـ بعد از نقل سخن شيخ طوسي درباره وجود گروه مريميّه ـ از تفسير « المنار » نقل كرده است كه مريم ، در تمام كليساها مورد پرستش بوده و اين مورد اتفاق بوده است ؛ ولي بعد از گذشت چند قرن از ظهور اسلام ، « پروتستان ها » از پرستش مريم امتناع ورزيدند ؛ امّا « كاتوليك ها » به پرستش او ادامه داده و به آن افتخار مي كردند . در ابتدا هر دو گروه ، مريم را مي پرستيدند و مجسّمه او را در معابد خويش قرار داده و در برابر آن خضوع مي كردند .

گروه سوم : جن پرستان

براي اين گروه از مشركان مي توان به آيه 100 سوره انعام :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 6 ، ص 243

2 . مجمع البيان ، ج 3 ، ص 268


144


( وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ ) ؛ « آنان براي خدا ، همتاياني از جن قرار داده اند ، در حالي كه خداوند همه آنها را آفريده است . »

اشاره كرد . در توضيح اين آيه بايد گفت :

« خَلَقَهُمْ » : در اين كه مرجع ضمير « هم » ، چه كساني هستند ، سه احتمال در « مجمع البيان » آمده است :

احتمال اوّل : بت پرستان ؛ يعني مشركان ، براي خداوند شريكاني از جن قرار دادند ، در حالي كه خدا ، مشركان را آفريده است . بنابراين احتمال ، غرض آيه اين مي شود كه بر مشركان لازم بود از خدا پيروي كنند ؛ چون خالق آنان بود ، اما آنان به دنبال بت ها رفتند .

احتمال دوم : مرجع ضمير ، جن باشد ؛ يعني « خلق الجن » ؛ يعني مشركان براي خدا همتاياني از جن قرار دادند ، در حالي كه جن مخلوق خدا است .

غرض اين است كه وقتي چنين است ، چگونه آنان جن مي پرستند و جن را همتاي خدا مي دانند ، مگر مي شود مخلوق را شريك خالق قرار داد .

احتمال سوم : مرجع ضمير ، هم مشركان و هم جن ها باشد ؛ يعني خداوند ، تمام انسان ها ، جن ها ، پرستش كنندگان و پرستش شوندگان را آفريده است . اين احتمال بهتر از دو احتمال ديگر است .

« الجنّ » : مراد از جن چيست ؟ در « مجمع البيان » دو احتمال آمده است :

احتمال اوّل : مراد از جن ، فرشتگان است ؛ زيرا « جن » به معناي ناپيدا و مخفي است و فرشتگان نيز از ديدگان ناپديد هستند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به جنين هم كه مستور است ، اطلاق جن شده است : ( هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِنَ الأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ ) ؛ « خداوند به شما آگاه است در حالي كه شما را از زمين پديد آورد و در حالي كه در شكم مادرانتان مستور بوديد . » ، ( نجم : 32 ) .


145


احتمال دوم : مراد ، جنّ معروف است . براي تأييد اين احتمال ، مي توان از آيه زير كمك گرفت :

( وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ اْلإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً ) ( 1 ) ؛ « و اين كه مرداني از بشر به مرداني از جن پناه مي بردند و آنها سبب افزايش گمراهي و طغيانشان مي شدند . »

در تفسير اين آيه چنين آمده است : يك اعرابي به هنگام سفر در شب وقتي وارد بياباني مي شد ؛ مي گفت : پناه مي برم به عزيز اين بيابان ، از شرّ سفيهان و نادانان قوم آن عزيز ! و اين بدان سبب بود كه اعتقاد داشتند كه جن ، حافظ آنان است .

اين آيه مي تواند قرينه باشد كه مراد از « شُرَكَاءَ الْجِنَّ » ، در آيه مورد بحث ، جنّ معروف باشد و اينكه اعتقاد به ربوبيّت جن ، در ميان مشركان بوده است .

علت نصب « الجنّ » : در وجه منصوب بودن « الْجِنَّ » ، دو احتمال داده اند :

1 ـ « الْجِنَّ » ، مفعول اوّل و « شُرَكَاءَ » ، مفعول دوم براي « وَجَعَلُوا » باشد ؛ يعني : مشركان ، جن را براي خدا همتاياني قرار داده اند .

2 ـ « شُرَكَاءَ » ، مفعول و « الْجِنَّ » ، بدل از « شُرَكَاءَ » باشد ؛ يعني : « جعل المشركون شركاء لله اي الجنّ » ؛ مشركان ، براي خدا شريكاني قرار داده اند كه آنها عبارتند از جن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جن : 6


147


فصل هشتم

انواع شرك


149


شرك در ربوبيت

مقصود از شرك در ربوبيت ، اين است كه مشرك ، معتقد به موجود ديگري در رديف خداوند باشد كه در جهان هستي تأثيرگذار است و در تدبير جهان ، موجود ديگري ( به جز خداوند ) نقش دارد . پيش از اين در « شرك طولي و عرضي » ، به طور مشروح و با دلايل فراوان ، ثابت كرديم كه مشركان بر اين عقيده بوده اند كه بت ها سود و زيان مي رسانند و شفا مي دهند و مي توانند شفاعت كنند ؛ به اعتبار اينكه عقيده آنان چنين بوده ، مي توان آن را شرك در عقيده نيز ناميد ، و به اعتبار اين كه ، اين عقيده ، آشكار و علني بوده ، شرك جلي نيز ناميده مي شود . در مقابل شرك در ربوبيت ، توحيد در ربوبيت است كه تدبير جهان ، تنها در دست خداوند است و هيچ موجود ديگري ، بدون اذن خداوند ، تدبيري ندارد .

شرك در الوهيت [ شرك در عبادت ]

شرك در الوهيت را مي توان شرك در عبادت نيز ناميد كه جهت آن روشن خواهد شد . شرك در الوهيت ، در برابر توحيد در الوهيت است . واژه الوهيت ، به معناي معبوديت است .

مراد از توحيد در الوهيت اين است كه : در جهان هستي تنها يك موجود


150


است كه استحقاق و سزاوار عبادت است كه آن هم ، الله است و به جز او ، هيچ موجود ديگري چنين جايگاهي ندارد .

شرك در الوهيت : شرك در معبوديت است ؛ يعني اعتقاد بر اين كه موجود ديگري غير از الله نيز ، استحقاق و سزاوار عبادت است و مي تواند معبود قرار گيرد ؛ يعني در برابر موجودي غير از خداوند نيز ، اظهار تذلل و كرنش ، صحيح است .

هركسي كه معتقد باشد غير از خداوند موجود ديگري مستحقّ عبادت و داراي جايگاه معبوديت است ، اين فرد مشرك است ؛ خواه آن موجود مورد پرستش موجود نامقدس باشد ؛ همانند بت ها و يا موجود مقدس باشد ؛ مانند فرشتگان ، انبيا و . . .

حال اين سؤال مطرح مي شود كه آيا عقيده شيعيان و ديگر فِرَق مسلمانان ، كه توسل و استغاثه به پيامبر و امامان معصوم ( عليهم السلام ) را جايز مي دانند ، نوعي شرك به حساب نمي آيد ؟ اين سؤال از آن جهت مطرح مي شود كه استغاثه ، توسل و درخواست حوائج ، از مصاديق عبادت است ؛ زيرا همه آنها ، نوعي تذلل است و اگر تذلل در برابر غير خدا شرك است ، پس توسل و استغاثه به پيامبر و امامان را بايد چگونه توجيه كرد .

آيا سخنان وهابيت كه طرفداران توسل و استغاثه را مشرك مي دانند ، صحيح است ؟

پاسخ :

جواب اين سؤال ، بارها در همين كتاب مطرح و روشن شده است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رجوع شود به همين كتاب ، ذيل عنوان نقد كلامِ « الميزان » .


151


چكيده جواب اين است :

عبادت ، به معناي اظهار تواضع و كرنش در برابر غير خدا است كه شامل توسل و استغاثه نيز مي شود و بر دوگونه متصوّر است :

اول : براي موجودي غير از خداوند كه مورد پرستش و استغاثه قرار مي دهيم و براي او تدبيري مستقلّ از خدا ـ براي جهان ـ قائل هستيم . به طوري كه آن موجود را در تدبير جهان هستي ، در رديف خداوند مي دانيم كه اين همان شرك در ربوبيت است ـ يعني قبل از شرك در عبادت و الوهيت ـ اعتقاد به شرك در ربوبيت داريم ؛ مثلاً معتقديم آن موجودِ مورد استغاثه ؛ مانند لات و عزي و هبل ، بيمار ما را شفا مي دهد ، مشكلات ما را بر طرف مي سازد و در انجام اين امور ، خود مستقلّ از خدا عمل مي كند ، نه با اذن خداوند ، به طوري كه خداوند در محدوده ربوبيت اين بت ، هيچ گونه دخالتي ندارد ؛ بلكه نمي تواند داشته باشد . حتي اگر خدا نخواهد ، بيمار ما بهبود يابد ، اين بت در برابر خدا اعمال قدرت مي كند و بيمار ما را شفا مي دهد .

چنين پرستش و استغاثه اي ، يقيناً شرك است . در اين نوع ، عبادت كننده براي غير خدا جايگاه معبوديت معتقد شده است و ديگري را مستحقّ عبادت دانسته كه ريشه آن شرك در عبوديت است و اعتقاد به اين است كه جهان داراي چند مدبر است و هر يك تدبير مستقل دارند كه اين تعدد آله است ، او چون معتقد است ، معبودش ربوبيت دارد به او تقرب مي جويد و عبادت مي كند و استغاثه مي كند ؛ زيرا در عبادت ، يا جلب منفعت ، يا دفع ضرر و يا شكرگذاري از منعم ، لحاظ شده است ، تمام اين امور در صورتي محقق است كه عبادت كننده بر اين عقيده باشد كه معبودش ، از استقلال در


152


تدبير بهره مند است ، اين جا است كه براي تقرب به او ، نذر مي كند ، قرباني مي كشد ، توسل مي جويد ، استغاثه مي كند و سجده مي كند .

قرآن با اين شرك ، مبارزه كرده است و آيات بسياري در ردّ اين شرك ، نازل شده است و انبيا درگير مبارزه با اين نوع شرك بوده اند .

دوم : عبادت كننده و استغاثه كننده ، براي موجود مورد استغاثه و معبود خويش ، در برابر خداوند استقلال معتقد نيست و آن موجود معبود را در رديف خداوند نمي داند و معتقد به شرك در ربوبيت نيست ؛ بلكه عقيده دارد ، ربّ همه جهان يكي است و آن الله است و تدبير تمام موجودات ، در دست تواناي او است و همه جهانِ هستي با اذن خدا تدبير مي شود و فعلي كه در تكوين صادر مي شود ، به طور مستقيم يا غير مستقيم ، با اذن خداوند است . احيا و شفاي عيسي به اذن خدا است . هيچ امري بدون اذن خدا ، محقق نمي شود . هيچ موجود ديگري در رديف خدا نيست ، نه در ايجاد و نه در ربوبيت .

او معتقد است بيمار او با اذن خدا شفا مي يابد ـ در توسل به پيامبر و يا امام ( عليه السلام ) نيز اعتقاد او بر اين است كه پيامبر به اذن خدا شفا مي دهد ـ به اذن خدا مشكل او را حل مي كند ، او معتقد است خداوند فرموده است : ( وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) ( 1 ) ؛ « از وسايل كمك بگيريد . » همانگونه كه ما از دارو استفاده مي كنيم و معتقديم اثر دارو از آنِ خداوند است و با خوردن دارو بهبود مي يابيم و اين را شرك نمي دانيم ـ استغاثه به پيامبر و امام نيز چنين است .

معتقديم ؛ خداوند به پيامبر و امام ( عليه السلام ) جايگاهي رفيع داده ، خداوند بيمار را به احترام وساطت پيامبر شفا مي دهد ـ در اين جا همه اش توحيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 35


153


است . توسل به پيامبر عين توسل به خداوند است .

اشتباه وهابيون در همين يك نقطه است كه ميان اين دو ، تفكيك نكرده اند و از عدم دقت ، دچار اين اشتباه بزرگ شده اند و مسلمانان بسياري را ، متهم به شرك كرده اند .

در اين جا ، توجه شما را به سخن علامه طباطبايي جلب مي كنم :

مسأله توسل و دست به دامن شدن به بعضي از مقربين درگاه خدا ، به طوري كه از آيه : ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) ( 1 ) ؛ « اي كساني كه ايمان آورده ايد ، بترسيد از خدا و بجوييد به سوي او وسيله اي را . » برمي آيد عمل صحيحي است و غير از آن عملي است كه مشركان انجام مي دهند ؛ چرا كه آنان متوسل به درگاه خدا مي شوند ، ولي تقرب وعبادت را نسبت به ملائكه ، جن و اولياي انس انجام مي دهند ، و عبادت خداي را ترك مي كنند ، نه او را عبادت مي كنند و نه به او اميدوارند و نه از او بيمناك هستند ؛ بلكه همه اميد و ترس شان از وسيله است ، و لذا تنها ، وسيله را عبادت مي كنند ، و اميدوار رحمت وسيله و بيمناك از عذاب او هستند . آن گاه براي تقرب به آن وسيله ، كه به زعم ايشان يا ملائكه است و يا جن و يا انس ، متوسل به بت ها و مجسمه ها شده ، خود آن خدايان را رها مي كردند ، و بت ها را مي پرستيدند ، و با انجام قرباني ها به آنها تقرب مي جستند . خلاصه اينكه ، ادعاي اصلي شان اين بود كه ما به وسيله بعضي از مخلوقات خدا ، به درگاه او تقرب مي جوييم ، ولي در مقام عمل ، آن وسيله را به طور مستقل پرستش نموده ، از خود آنها بيمناك و به خود آنها اميدوار بودند ، بدون اينكه خدا را در آن منافع ، مورد اميد و آن ضررهاي مورد بيم ، مؤثر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 35


154


بدانند ؛ پس در نتيجه بت ها و يا خدايان را شريك خدا ، در ربوبيت و پرستش مي دانستند . ( 1 )


شرك در اطاعت

در اين قسم ، مشرك ، غير از خدا معتقد به موجود تأثيرگذار ديگري نيست ؛ اما از غير خدا اطاعت مي كند . محور اين نوع از شرك ، بر پيروي و اطاعت از غير خداوند است .

اطاعت از غير خدا ، بر سه گونه است :

اوّل : اطاعت از غير خدا ، به خاطر فرمان خداوند به اطاعت ؛ مثلاً خدا دستور داده است كه از پيامبر و امامان اطاعت كنيم . اين اطاعت از غير خدا ، عين اطاعت از خداوند است ؛ ( أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ ) ( 2 ) . اينجا دو نوع اطاعت نيست كه يكي اطاعت از خدا و ديگري اطاعت از غير خدا باشد ؛ بلكه اطاعت از غير خدا ـ در اين جا ـ مساوي با اطاعت از خدا و عينِ توحيد است .

دوم : اطاعت از غير خداوند در كارهاي مباح و اموري كه خداوند دستور خاصّي در آنجا ندارد ؛ مثلاً آب خوردن در موردي كه مباح است . حال اگر در اين مورد ، شخصي دستور حتمي نسبت به آب خوردن صادر كند و ما اطاعت كنيم ، اين نيز اطاعت از غير خداوند است ، ولي منافاتي با توحيد ندارد ؛ چون ما در موردي از غير خدا اطاعت كرده ايم كه خدا آن را مباح قرار داده است ؛ هرچند همانند قسم اوّل ، عين اطاعت از خدا هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 13 ، ص 130 ، چاپ بيروت ، ذيل آيه 56 ـ 65 اسراء

2 . نساء : 59


155


نيست ، اما منافاتي هم ندارد .

سوم : اطاعت از غير خدا ، در مواردي كه در تعارض با اطاعت خداوند باشد ؛ مثلاً خدا دستور داده نماز بخوانيد ، ولي شخصي از نماز خواندن نهي مي كند . اينجاست كه شرك در اطاعت محقق مي شود ؛ يعني ديگري را در اطاعت بر خدا مقدم كرده ايم و اطاعت كه مخصوص خداوند است را براي ديگري قائل شده ايم . خلاصه ، مطاع دانستن غير خدا در برابر خدا عبارت است از شرك در اطاعت و اين حرام و ممنوع است . اطاعت از شيطان نيز از اين قسم است . از اين جا مي توان گفت ، دموكراسي بدون امضاي شارع نيز مردود است .

در اينجا مناسب است مطالبي از مقام معظم رهبري ، حضرت آية الله العظمي خامنه اي ـ سلمه الله ـ كه در مقاله اي تحت عنوان : « روح توحيد ، نفي عبوديت غير خدا » ، آورده است را نقل كنم :

« توحيد ، فقط در اعتقاد نيست ، توحيد در عمل هم هست ، توحيد در اطاعت هم هست . آنچه گفته شد ، بخشي از محتواي بسيار غني و عميق و چندين جانبه توحيد است . . . و با همين اشارت هاي كوتاه ، به روشني مي توان تشخيص داد كه توحيد ، تنها نظري ، فلسفي و ذهني و غير عملي نيست كه به هيچ روي ، كار به سياه و سفيد زندگي نداشته باشد و دست به تركيب گلّه هاي بشري نزند و در تعيين جهت گيري هاي انسان و تلاش و عمل بايسته او دخالت نكند . . . و فقط به همين اكتفا نمايد كه باوري را از مردم بازگيرد و باور ديگر به جاي او بنشاند . . . ، بلكه از سويي يك جهان بيني است ، تلقّي بخصوص است از جهان و انسان و موضع انسان در رابطه با ديگر


156


پديده هاي گيتي و موضع وي در تاريخ و امكانات و استعدادها ، و نيز نيازها و خواسته هايي كه در او و با او همواره هست و بالأخره جهت و نقطه اوج تعالي او . » ( 1 )

ممنوعيتِ شرك در اطاعت

براي ممنوعيت شرك در اطاعت ، مي توان به اين آيه استدلال كرد :

( وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ . . . ) ( 2 ) ؛ « بعضي از مردم ، معبودهايي غير از خداوند براي خود انتخاب مي كنند ؛ و آنها را همچون خدا دوست مي دارند ، امّا آنها كه ايمان دارند ، عشق شان به خدا ، ( از مشركان نسبت به معبودهاشان ) شديدتر است . »

وجه استدلال :

در « الميزان » چنين آورده است : « مراد از « انداد » تنها بت ها نيستند ، بلكه علاوه بر آنها شامل فرشتگان و افراد ديگري از انسان ها كه مردم آنها را به عنوان اربابِ خود انتخاب كرده بودند مي شود ، بلكه شامل هر شخص مطاعي كه بدون اجازه خداوند اطاعت شود خواهد بود . شاهد بر اين مطلب ، آيه 166 سوره بقره است :

( إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذابَ وَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين مقاله در كتابي به نام « ديدگاه توحيدي » ، در دفتر فرهنگ اسلامي ، به چاپ رسيده و داراي مطالبي بسيار عالي است ـ از مطالعه آن غافل نباشيد .

2 . بقره : 165


157


تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ ) ؛ « در آن هنگام ، رهبران ( گمراه و گمراه كننده ) از پيروان خود ، بيزاري مي جويند ، و كيفر خدا را مشاهده مي كنند ؛ و دست شان از همه جا كوتاه مي شود . »

يعني چون آيه 166 مربوط به رؤسا و پيروان آنان است پس آيه 165 هم مربوط به هر رييس مطاع است و منحصر به بت ها نيست . مؤيد اين مطلب ، روايت امام باقر ( عليه السلام ) است كه مراد از « انداد » را ، همه رهبران ستمگر دانسته است . ( 1 )

طبق دلالت آيه ، چنان كه در « الميزان » نيز آمده است ، هر شخص مطاعي كه در برابر خداوند باشد ، به عنوان « انداد » خواهد بود و اطاعت از او ، شرك است ، حتي اگر رهبر جامعه نباشد ، بلكه يك انسان عادي باشد ، گرچه تنها در يك مورد ، ما فرمان او را بر فرمان خدا مقدم بداريم .

شرك جلي و شرك خفي

واژه شرك خفي در كتاب هاي اخلاقي زياد به چشم مي خورد . از شرك خفي ، گاهي به شرك اصغر نيز ياد مي شود ، اين دو واژه در مقابل شرك جلي و شرك اكبر است . شرك خفي و يا شرك اصغر در قرآن نيامده است . هرچند برخي از آيات را به كمك روايات ، بر اين نوع از شرك تطبيق داده اند كه بعداً در باره آن سخن خواهيم گفت .

براي شرك خفي ، تعريفي در روايات ارائه نشده است ، بلكه آنچه در روايات آمده ، بيان مورد و مصداق است . بايد با ملاحظه موارد ، يك ملاك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 1 ، ص 405 ، ذيل آيه 165 بقره


158


را به دست آورد . بنابراين ، ابتدا لازم است بعضي از روايات ، كه در آنها از شرك خفي سخن گفته را به نظر خوانندگان برسانيم :

1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « شرك در اين امور است : الف : كسي براي غير خدا ، نماز بخواند . ب : كسي براي غير خدا ، قرباني كند . ج : كسي غير خدا را بخواند . » ( 1 )

2 ـ پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود : « از شرك اصغر بپرهيزيد . از آن حضرت سؤال كردند ، مقصود از شرك اصغر چيست ؟ فرمود : مراد ، ريا است . » ( 2 )

آيه اي كه بر شرك خفي تطبيق داده شد اين است :

( وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ ) ( 3 ) ؛ « ايمان به خداوند نياوردند مگر اين كه مشرك هستند . »

در ذيل اين آيه ، امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« اگر كسي چنين بگويد : اگر فلاني نبود ، من نابود مي شدم ، اگر فلاني نبود ، من گرفتار مي شدم ، اگر فلاني نبود ، خانواده ام از دستم مي رفت ، چنين كسي نسبت به خداوند شريك قائل شده است كه آن شريك ، مي تواند او را روزي بدهد يا از وي دفع بلا كند . راوي مي گويد : به امام گفتم : اگر كسي چنين بگويد : اگر لطف خداوند نبود كه فلاني را به كمك من فرستاد ، من هلاك مي شدم اشكال دارد ؟ حضرت در جواب فرمود : اين مانعي ندارد . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميزان الحكمة ، ح 9315

2 . كشاف ، ذيل آيه 110 كهف

3 . يوسف : 106

4 . مجمع البيان ، ج 5 ، ص 462 ، ذيل آيه 106 يوسف ، همچنين آيه 110 كهف ، بر اين مطلب دلالت دارد .


159


شرك جلي و خفي

مناسب است ، ويژگي هاي شرك جلي بيان گردد تا از باب « تعرف الاشياء بأضدادها » بتوانيم ملاك شرك خفي را ، به دست آوريم ؛ البته براي شرك جلي ـ با همين عنوان ـ تعريف روشني در آيات و روايات ارائه نشده است ؛ اما مراد از آن ، شركي است كه انبيا با آن مبارزه كرده اند و مشركان و موحدين در برابر هم صف آرايي كرده و به جنگ برخاسته اند . از بيان ويژگي هاي شرك جلي ، ويژگي هاي شرك خفي هم ، روشن خواهد شد .

ويژگي شرك جلي

در اينجا به بعضي از ويژگي هاي شرك جلي ، اشاره مي كنيم :

الف : در شرك جلي ، مشرك معتقد است كه موجود ديگري ـ غير از خداوند ـ به طور مستقل در جهان هستي مؤثر است و بت ها را به عنوان « اله » هاي مستقل در برابر خدا مي شناسد كه مشروح بحث آن گذشت . ( 1 )

ب : در شرك جلي ، مشركان شديداً به بت ها علاقه مند هستند و از توحيد تنفر دارند .

ج : بت پرستي در ميان مشركان به شرك جلي ، داراي مظاهري بوده است ؛ مانند نصب بت ها در منازل و معابد و غيره و نامگذاري آنها ، مانند « لات » و « عزّي » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در فصل دوم از همين كتاب .


160


فقدان ويژگي هاي ياد شده در شرك خفي

هيچ يك از سه ويژگي ياد شده در كسي كه داراي شرك خفي است وجود ندارد . بنابراين ، مشرك به شرك خفي داراي سه ويژگي است :

الف : صاحب شرك خفي ، هرگز مؤثري را در كنار خدا و در عرض خدا ، داراي استقلال نمي بيند . او اعتقاد ندارد كه موجودي غير از خدا مؤثر است ، البته گاهي از روي غفلت ، ديگري را مؤثر مي داند ، ولي آنگاه كه متوجه شود باز ديگري را نفي مي كند .

ب : صاحب شرك خفي ، هرگز از توحيد خداوند نفرت ندارد . او از ياد خداي يگانه متنفر نيست ، بلكه علاقه مند به خداوند يگانه است .

3 ـ صاحب شرك خفي هرگز مظهري از بت براي خود نداشته و ندارد ؛ اكنون با توجه به مطالب ياد شده بايد براي شرك خفي تعريفي كرد و ملاكي ارائه داد . گويا جامع ترين ملاك را « قلعجي » داده است . وي چنين گفته است : « الشرك الاصغر مراعاة غير الله في التصرفات كرياء و نحوه ( 1 ) ؛ شرك اصغر عبارت است از : در نظر گرفتن غير خدا در وقت انجام دادن امور . » ، اين ملاك بسيار خوبي است .

امّا روايت امام صادق ( عليه السلام ) ملاك بهتري ارائه مي دهد :

از امام صادق ( عليه السلام ) ، مقصود از آيه : ( يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْب سَلِيم ) ( 2 ) ؛ روزي كه ثروت و فرزند فايده ندارد ؛ مگر كسي كه قلب سليم آورده باشد » ؟ را پرسيدند ، حضرت فرمود : « قلب سليم ، آن قلبي است كه با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معجم لغة الفقهاء ، ص 261

2 . شعراء : 88 ـ 89


161


خدا ملاقات كند ، در حالي كه هيچ چيزي غير از خدا در آن دل نباشد . هر قلبي كه شرك و ترديد در آن راه پيدا كرد ، واژگون گشت . »

اين حديث نيز ملاك شرك خفي را توجه به غير خدا دانسته است . بنابراين مي توان گفت : شرك خفي ، عبارت است از توجه پيدا كردن به غير خدا . آنچه در روايات گذشته ذكر شد ، به عنوان بيان مصداق بوده است . البته حكم شرك خفي ، همانند حكم شرك جلي نيست كه موجب كفر و نجاست شود و يا جهاد بر عليه آن ، همانند جهاد با بت پرستان باشد .

فرق بين شرك خفي و شرك در اطاعت

شرك خفي جامع تر و عام تر از شرك در اطاعت است ؛ زيرا مواردي هست كه شرك خفي ، صادق است ؛ ولي اطاعت از ديگري نيست ؛ مثلاً در موردي كه انجام دهنده كاري ، ريا مي كند ، بدون اين كه ديگري به او دستوري داده باشد ، در اين صورت اطاعت از غير نيست ، او خود در مقام عمل خودنمايي مي كند . اما شرك در اطاعت ، گوش دادن به امر و نهي ديگري است . ملاكِ شرك در اطاعت ، اطاعت از ديگري است ، در برابر اطاعت از خداوند ، و سرسپردگي به ديگري است در برابر سرسپردگي به خداوند .


| شناسه مطلب: 73542