بخش 7
ج. بداء، یا تغییر سرنوشت با کارهای نیک و بد د. خمس در قرآن و حدیث 1. وجوب خمس در معدن از باب غنیمت 2. خمس در سود کسب ه . رجعت بخش ششم: امامت نزد شیعه و اهل سنت درس سیزدهم: نقش امامت نزد شیعه امامیه، ساختار حکومت اسلامی پس از رحلت پیامبر ساختار اول: تعیین امام از سوی پیامبر نقش امامت نزد شیعه امامیه ساختار حکومت اسلامی پس از رحلت پیامبر ساختار اول: تعیین امام از سوی پیامبر 1. محال بودن رها کردن امت بدون پیشوا 2. امت اسلامی و خطر سه جانبه 3. تعیین امام در احادیث پیامبر 1ـ3. حدیث یوم الدّار 2ـ3. حدیث منزلت 3ـ3. نصب امام در روز غدیر
|
|
زمينه عُمر و رزق و جز آنها تغيير ميدهد و مقدّرات ديگري به جاي آنها قرار ميدهد و هر دو تقدير هم در «امّ الكتاب» و علم الهي موجود است.
ب: اعمال قدرت و سلطه از سوي خدا و تغيير سرنوشت و مقدّرات، روي حكمت و مصلحت است. بخشي هم مربوط به عمل و گزينش خوب يا بد آدمي است. با اين امور، زمينه تغيير در سرنوشت پديد ميآيد.
آيات و روايات در اين مورد فراوان است. به چند نمونه اشاره ميشود:
1. }إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْم حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ«1; «خداوند سرنوشت قومي را عوض نميكند مگر آنكه وضعيت خودشان را عوض كنند.»
2. }وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ«2; «اگر مردم آباديها ايمان و تقوا داشته باشند، بركات را از آسمانها و زمين بر آنان ميگشوديم، ليكن تكذيب كردند، پس آنان را به خاطر كاري كه ميكردند عقاب
كرديم.»
امام باقر عليه السلام فرمود: «صله رحم اعمال را پاك ميسازد و رشد ميدهد، اموال را ميافزايد، بلا را دفع ميكند، حساب را آسان ميسازد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رعد: 11.
2 . اعراف: 96.
|
|
و اجل را به تأخير مياندازد.» ( 1 )
با توجه به اين دو اصل، عقيده به بداء، عقيده قطعي اسلامي است و همه فرقههاي اسلامي با قطع نظر از تعبير و نام و به كار بردن كلمه بداء، به آن معتقدند. محققان شيعه درباره كاربرد لفظ بداء، با توجه به تغييرناپذيري و عدم تبديل در علم خدا، تحقيقات قوي و ارزندهاي دارند كه اينجا مجال ذكر آنها نيست.
د. خمس در قرآن و حديث
ريشه ماليات خمس، آيه شريفه قرآن است:
}وَاعْلَمُـوا أَنَّما غَنـِمْتُمْ مِـنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ...«2
بدانيد هرگونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه از آنان است، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدايي حق و باطل نازل كرديم ايمان آوردهايد...
آيه در موردي خاص يعني در روز بدر و رويارويي دو گروه مسلمان و كافر نازل شده است. ليكن سخن در باره واژه «غنيمت» در اين آيه است كه آيا معناي آن هر چيزي است كه انسان در زندگي به دست ميآورد، يا مخصوص غنائم جنگي است؟ غنيمت، اعم از دستاوردهاي ميدان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج2، ص470، حديث 13.
2 . انفال: 41.
|
|
جنگ است و مراد، هر چيزي است كه انسان به دست ميآورد. به برخي از تعابير اهل لغت اشاره ميشود:
خليل، ازهري و راغب، غُنم را چيزي دانستهاند كه انسان به دست ميآورد، دستاورد، آن چه بيمشقت به دست ميآيد، هر چه كه از دشمن يا ديگري به دست ميآيد.(1)
ابن فارس، اين واژه را به معناي دست يافتن به چيزي دانسته كه قبلاً مالك آن نبوده، سپس مخصوص به چيزي شده كه از مشركين گرفته ميشود.(2)
كاربرد اين كلمه در قرآن و حديث نبوي هم در مطلق چيزي است كه انسان به دست ميآورد.
قرآن كريم، واژه «مغنم» را در موردي به كار برده كه انسان چيزي به دست ميآورد، هر چند از راه غير جنگ، بلكه از طريق كار عادي دنيوي يا اخروي باشد و از آن با تعبير «مغانم كثيره» ياد كرده است.(3) در رواياتي هم كلمه مغنم و غنيمت و غُنم به كار رفته كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله آنها را در معناي بهشت، آثار ماه رمضان به كار برده است.
از مجموع كاربردهاي اين كلمه در قرآن و حديث و كتب لغت و استعمالات عرب بر ميآيد كه معناي آن مطلق دستاورد انسان است، چه از دشمن يا غير او. در دورههاي اخير، به عنوان يك اصطلاح شرعي در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: العين، تهذيب اللغة و مفردات، واژه "غنم".
2 . مقاييس اللغة، واژه غنم.
3 . }فَعِنْدَ اللهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ« (نساء، 94).
|
|
مورد غنايم جنگي به كار رفته است و آيه ياد شده در اولين نبرد مسلمانان، تحت فرمان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نازل شده است و اين كاربرد، تطبيق مفهوم كلي آن بر يك مورد خاص است.
وقتي مفهوم لفظ، هر دستاورد انسان است، ورود آن در موردي خاص، مفهوم آن را تخصيص نميزند و دايره مفهوم عام آن را محدود نميسازد. اينك مروري بر روايات در اين مورد داشته باشيم:
1. وجوب خمس در معدن از باب غنيمت
اهل سنت متفقند كه در ركاز (گنجينه طلا و نقره) خمس است و در معادن اختلاف دارند و حنفيه و مالكيه در آن به وجوب خمس قائلاند و شافعيه و حنبليها به يك چهلم. حنفيها در وجوب خمس در معادن، به قرآن و سنت و قياس استدلال كرده و آيه }وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ« را ذكر كرده و معدن را غنيمت شمردهاند و از سنت هم به اين حديث نبوي كه فرموده است: در عجماء و بئر و معدن چيزي بر عهده نيست، ولي در ركاز خمس است ركاز شامل معدن و گنج ميشود، چون در جايي نهان است، چه از سوي خدا يا مخلوق.
از مجموع روايات اهل سنت برميآيد كه خمس در چهار مورد واجب است:
گنجينه طلا و نقره، گنج، معدن، جواهرات دفن شده. از صحابه كساني همچون ابن عباس، ابوهريره، جابر، عبادة بن صامت، انس بن
|
|
مالك، وجوب خمس در اين موارد را روايت كردهاند.(1)
به روايت جابر بن عبدالله، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «در حيوان چرنده، در چاه و در معدن چيزي نيست، ولي در ركاز خمس است.» شعبي گفته است: ركاز، گنج معمولي است.(2)
عبادة بن صامت گويد: از قضاوت و حكم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اين بود كه در معدن، چاه، حيوان فرار كرده، غرامتي نيست، اما در ركاز خمس است.(3)
مردي از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سؤالهايي كرد، از جمله اين كه: در خرابهها و نشانهها گنج مييابيم، حضرت فرمود: در آنها خمس است.(4)
2. خمس در سود كسب
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله دستور داد از هر چه انسان به دست ميآورد، چه سود كسب يا جز آن، خمس داده شود. برخي از روايات چنين است:
گروهي از عبدالقيس حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آمدند و گفتند: مشركان بين ما و شما هستند و جز در ماههاي حرام دسترسي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج1، ص314؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص839 (چاپ 1373ه ).
2 . همان، ج3، ص335.
3 . همان، ج5، ص326.
4 . همان، ج2، ص186.
|
|
شما نداريم. به ما توصيه جامعي بفرما كه اگر به آن عمل كنيم وارد بهشت شويم، ديگران را هم به آن فرا بخوانيم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: شما را به چهار چيز فرمان ميدهم و از چهار چيز نهي ميكنم. شما را فرمان ميدهم به ايمان به خدا، آيا ميدانيد ايمان چيست؟ شهادت به يكتايي خدا، اداي نماز، پرداخت زكات و دادن خمس غنائم.(1)
روشن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله ، از بني عبد القيس نخواسته كه غنائم جنگي را بپردازند، چرا كه آنان در غير از ماههاي حرام از قبيله خود نميتوانستند بيرون روند، چون از مشركان ميترسيدند. پس مقصود از غنائم، يعني آن چه به دست ميآورند.
آن حضرت به شرحبيل بن عبدكلال، حارث بن عبدكلال و نعيم بن عبدكلال. صاحبان قبيله ذي رعين، معافر و همدان نوشت: «اما بعد، فرستاده شما برگشت و يك پنجم خمس خدا را از غنايم پرداختيد».(2)
به سعد هذيم از قضاعه و به جذام، نامهاي نوشت و واجبات صدقه را بيان فرمود و دستور داد كه صدقه و خمس را به دو فرستادهاش اُبي و عنبسه يا هر كه را اين دو بفرستند بپردازند.(3)
به فُجيع و پيروان او نوشت: «از محمد پيامبر به فُجيع و پيروان او كه مسلمان شده و نماز خوانده، زكات پرداختهاند و خدا و رسولش را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، ج8، ص217 وج1، ص13 و19 وج3، ص53؛ صحيح مسلم، ج1، ص35 ـ 36؛ سنن نسائي، ج1، ص323 و منابع ديگر.
2 . الوثائق السياسيه، ص227، شماره 110 (چاپ چهارم، بيروت).
3 . الطبقات الكبري، ج1، ص270.
|
|
اطاعت كرده و خمس درآمدها را براي خدا پرداخت كردهاند».(1)
به پادشاهان حمير نوشت: «زكات ميدهيد و از غنايم، خمس براي خدا و سهم خاص پيامبر را و آن چه را خداوند بر مؤمنان به صورت صدقه واجب ساخته ميپردازيد».(2)
به بني ثعلبة بن عامر نوشت: «هر كه از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زكات داد و خمس غنيمت و سهم پيامبر را پرداخت...».(3)
به بعضي از بزرگان جهينه نوشت: «هر كه از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زكات داد و از خدا و پيامبرش اطاعت كرد و خمس غنائم را پرداخت».(4)
از اين نامهها به روشني برميآيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله از آنان نخواسته كه خمس غنائم جنگهايي را كه در آنها شركت داشتند بپردازند، بلكه خمس و صدقهاي را كه در اموال آنان بوده ميطلبيده است. از آنان خمس ميطلبيد، بدون آنكه شرط كند وارد جنگ شده باشند و غنائمي به دست آورده باشند.
به علاوه، حاكم اسلامي يا جانشين او عهدهدار جمع آوري غنائم جنگ پس از پيروزي و تقسيم آنها پس از استخراج خمس آنهايند و هيچ يك از جنگجويان مالك چيزي جز آنچه از لباس و سلاح كشته به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان، ص304 ـ 305.
2 . فتوح البلدان، ج1، ص82؛ سيره ابن هشام، ج4، ص258.
3 . الاصابة، ج2، ص189؛ أسد الغابه، ج3، ص34.
4 . الطبقات الكبري، ج1، ص271.
|
|
دست ميآورند، نيستند وگرنه دزدي كردهاند. پس وقتي اعلان جنگ و جداكردن خمس غنائم در دوران پيامبر صلي الله عليه و آله ، از شؤون پيامبرخدا صلي الله عليه و آله است، درخواست خمس از مردم و تأكيد بر آن در نامهها و قراردادها براي چيست؟ معلوم ميشود آنچه را ميطلبيده، مربوط به غنائم جنگ نبوده است.
از ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز رواياتي نقل شده كه بر اين دلالت ميكند. يكي از شيعيان به امام جواد عليه السلام نوشت: آيا خمس بر همه چيزهايي است كه كسي بهره ميبرد، كم باشد يا زياد؟ از همه انواع درآمد و بر صنعتگران هم هست؟ و چگونه است؟ امام عليه السلام نوشت: «خمس پس از مؤونه و مخارج است.» ( 1 )
از اين جواب كوتاه برمي آيد كه آنچه را پرسنده گفته، امام عليه السلام تأييد كرده است و كيفيت پرداخت و محاسبه خمس هم ياد شده است.
سماعه گويد: از امام كاظم عليه السلام درباره خمس پرسيدم. فرمود: «هر چه كه مردم به دست آورند، كم باشد يا زياد، خمس دارد.» ( 2 )
احاديث ديگري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام است كه بر شمول خمس نسبت به هر درآمد دلالت دارد.
ه . رجعت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائل الشيعه، ج6، باب 8 از ابواب خمس، حديث 1.
2 . همان، ح 6.
|
|
رجعت به معناي بازگشت است. در اصطلاح، به بازگشت زندگي به مجموعهاي از مردگان پس از نهضت جهاني حضرت مهدي عليه السلام گفته ميشود. اين بازگشت، پيش از فرارسيدن روز قيامت است و بنابراين، سخن از بازگشت و رجعت، از نشانههاي قيامت است. ظهور امام مهدي عليه السلام ، چيزي است، بازگشت حيات به شماري از مردهها چيز ديگر، همچنان كه رستاخيز هم مسأله سومي است كه بايد همه اينها را از هم تفكيك كرد.
شيخ مفيد گفته است: خداوند، گروهي از امت محمد صلي الله عليه و آله را پس از مرگشان، قبل از روز قيامت بر ميانگيزد. اين عقيده به آل محمد صلي الله عليه و آله اختصاص دارد و قرآن هم گواه آن است.(1)
سيد مرتضي هم در باره رجعت نزد شيعه ميگويد: عقيده شيعه اماميه اين است كه خداوند، هنگام ظهور امام زمان، گروهي از پيروان او را كه پيشتر در گذشتهاند بر ميگرداند، تا به ثواب ياري او و ديدار دولتش برسند. بعضي از دشمنانش هم بر ميگردند، تا از آنان انتقام گرفته شود. آنگاه پيروان آن حضرت از ديدن ظهور و غلبه حق و برتري حق پرستان لذت ميبرند.(2)
علامه مجلسي گويد: رجعت مخصوص كساني است كه مؤمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار، ج53، ص136 به نقل از "المسائل السرويّه".
2 . همان، به نقل از رساله او در جواب سؤالات اهل ري.
|
|
خالص يا منافقِ محض از امت اسلام باشند، نه از امتهاي پيشين.(1) پس عقيده به رجعت، از امور مسلم و قطعي است وروايات فراواني كه از ائمه معصومين عليهم السلام آمده، جايي براي ترديد در آن باقي نميگذارد.
در امتهاي پيشين نيز، رجعتهاي بسياري اتفاق افتاده است، همچون:
1. احياي گروهي از بني اسرائيل؛(2)
2. احياي كشته بني اسرائيل؛(3)
3. مرگ هزاران نفر و زنده شدن دوباره آنان؛(4)
4. برانگيختگي عُزير پس از گذشت صدسال از مرگ وي؛(5)
5 . زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي عليه السلام .(6)
پس از وقوع رجعت در امتهاي پيشين، آيا مجالي براي شك در امكان آن باقي ميماند؟
وقوع رجعت در امتهاي پيشين، وقوع آن را در اين امت نيز تأييد ميكند. ابوسعيد خدري روايت كرده است كه پيامبر خدا صلي الله عليه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان. وي سخنان علماي شيعه را درباره رجعت در همان جلد از بحارالأنوار (ص 22ـ 144) آورده است.
2 . بقره: 55 ـ 56.
3 . همان: 72 ـ 73.
4 . همان: 243.
5 . همان: 259.
6 . آل عمران: 49.
|
|
آله فرمود:
«شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از سنتهاي پيشينيان پيروي خواهيد كرد، حتي اگر آنان وارد سوراخ سوسماري هم شده باشند، شما نيز چنين خواهيد كرد. گفتيم: دنباله روي از يهود و نصارا اي رسول خدا؟ فرمود: پس كي؟» ( 1 )
صدوق نيز روايت كرده است كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
«هر چه در امتهاي گذشته بوده، در اين امت هم همانند آن خواهد بود، گام به گام و مو به مو.» ( 2 )
از آنجا كه رجعت در امتهاي گذشته از حوادث مهم بوده، پس بايد مانند آن در اين امت هم به دليل همگوني و مشابهت پيش آيد.
مأمون عباسي از حضرت رضا عليه السلام در باره رجعت پرسيد. آن حضرت جواب فرمود: حق است، در امتهاي گذشته هم بوده، قرآن هم از آن سخن گفته و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هم فرموده است: در اين امت، هر چه در امتهاي پيشين بوده خواهد بود، گام به گام و مو به مو.(3)
اين حقيقت رجعت و دلايل آن است. معتقدان به آن هم بيش از اين ادعايي ندارند و خلاصهاش بازگشت حيات به دو گروه از نيكان و بدان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، ج9، ص112.
2 . كمال الدين، ص567
3 . بحارالانوار، ج53، ص59، ح 45.
|
|
پس از ظهور امام مهدي عليه السلام و پيش از قيامت است و آن را جز كسي كه به دلايل آن دقت نكند، انكار نميكند.
خلاصه درس
گاهي بدعت به خوب و بد تقسيم ميشود. بدعتي كه قرآن و سنت از آن سخن ميگويد، دخالت در امر دين و افزايش يا كاهش در آن و تصرف در تشريع اسلامي است. بدعت به اين معني حرام و ناپسند است و قابل تقسيم به خوب و بد نيست. بدعت به معناي لغوي كه شامل دين و غيردين ميشود خوب و بد دارد. بدعت خوب هر چيز نوپديدي كه براي زندگي جوامع سودمند باشد مثل مراسم جشن ملي براي روز استقلال. يك سري امور اعتقادي يا احكام عملي است كه به بدعت بودن متهم ميشود كه عبارتند از:
الف. تقيّه هنگام ترس بر جان و مال؛
ب. ازدواج موقت؛
ج. بداء، يا تغيير سرنوشت با كارهاي نيك و بد؛
د. خمس در قرآن و حديث؛
ه . رجعت.
خود آزمايي
1. مفهوم بدعت نيكو و زشت را شرح دهيد.
2. مواردي را كه به بدعت متهم ميشوند، نام برده و شرح دهيد.
|
|
|
|
|
|
|
|
بخش ششم
امامت
نزد شيعه و اهل سنت
|
|
امامت نزد شيعه و اهل سنت
|
|
درس سيزدهم
نقش امامت نزد شيعه اماميه، ساختار حكومت اسلامي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله
ساختار اول: تعيين امام از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله
هدفهاي آموزشي
انتظار ميرود با مطالعه اين درس:
ـ قادر باشيم نقش امامت را از ديدگاه شيعه اماميه و اهل سنت مقايسه كنيم.
ـ جهتگيري در باب حكومت اسلامي و رهبري جامعه را بدانيم.
ـ دلايل حمايتكننده از نظريه لزوم تعيين امام از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله را بدانيم.
ـ حديث يوم الدار و منزلت را شرح دهيم.
ـ با واقعه روز غدير خم آشنا شويم.
|
|
در اين درس نقش امام از ديدگاه اهل سنت و شيعه اماميه را
مورد مقايسه قرار ميدهيم سپس به دو شكل ساختار رهبري و حكومت اسلامي اشاره خواهيم كرد و نهايتاً ساختار اول را توضيح خواهيم
داد.
نقش امامت نزد شيعه اماميه
حقيقت امامت نزد اهل سنت، با آن چه نزد شيعه است فرق دارد. اهل سنت به امام به عنوان رئيس يك دولت نگاه ميكنند كه مردم يا نمايندگان مردم او را انتخاب ميكنند. در چنين حاكمي جز برخي صفات معروف، چيزي شرط نيست و روشن است كه اعتقاد به رياست يك رئيس جمهور يا نخست وزير، از اصول اعتقادي نيست كه اگر كسي به پيشوايي و رهبري او اعتقاد نداشته باشد، فاسق به شمار آيد.
اما شيعه اماميه به «امامت» به عنوان استمرار وظايف رسالت مينگرند (نه خود رسالت، چون با رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله ، نبوت و پيامبري ختم شد). دست يافتن به چنين مقامي يك سلسله صلاحيتهاي بالا ميطلبد كه كسي آنها را نمييابد مگر آن كه تحت عنايتهاي ويژه الهي قرار گيرد و در اصول و فروع دين و در عدالت و عصمت و رهبري حكيمانه و شؤون ديگر، جاي پيامبر صلي الله عليه و آله بنشيند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خلأ بزرگ و مهمي را در حيات امت اسلامي پر ميكرد و مسؤوليتها و كارهاي او تنها دريافت وحي الهي و رساندن به مردم نبود، بلكه وظايف زير را هم بر عهده داشت:
1. تفسير قرآن و شرح اهداف آن و كشف رموز و اسرار كتاب خدا.
|
|
2. بيان احكام موضوعات و مسائلي كه در زمان حيات و دعوتش پيش ميآمد.
3. پاسخ به سئوالهاي دشوار و شبهه انگيز دشمنان اسلام.
4. حفاظت از دين در برابر تحريف و مراقبت از اصول و فروع
دين.
امامت نزد شيعه اماميه حقّ كسي است كه افزون بر رهبري در امور دنيا مثل تأمين امنيت كشور و حفظ مرزها و اجراي حدود و نشر دين حنيف با تلاشي پيگير بتواند به طور كامل اين خلأ بزرگ را كه با رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله پيش ميآيد پر كند.
ساختار حكومت اسلامي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله
در شكل و ساختار حكومت و رهبري پس از پيامبر صلي الله عليه و آله ، دو نظريه و جهتگيري ميان مسلمانان رواج دارد:
1. اين كه شكل حكومت، انتصابي است و امام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله ، به فرمان خدا و از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله تعيين ميشود.
2. كار به دست مردم و انتخاب آنان سپرده ميشود، به يكي از شكلهايي كه گفته خواهد شد.
مصالح امت اسلامي در آن زمان، كدام يك از دو شيوه و نظريه فوق را اقتضا ميكرد؟
|
|
ساختار اول: تعيين امام از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله
مصلحت امت در آن زمان ميطلبيد كه امام و پيشوايي كه جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله شود، از زبان پيامبر و در حال حيات او تعيين شود و بدون آن امت در مخاطرات بزرگي ميافتاد. دلايل آن عبارت است از:
1. محال بودن رها كردن امت بدون پيشوا
عقل حكم ميكند وقتي يك انسان مصلح، از رهگذر سالها تلاش سخت و پيگير، بتواند يك طرح اجتماعي مخصوص به خود را به اجرا درآورد و راهي نو براي جامعه بشري عرضه كند، بايد بينديشد كه به چه وسيلهاي ميتواند آن طرح را باقي بدارد و تضميني براي استمرار، بلكه رشد و پيشرفت آن فراهم آورد؟
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه از بزرگترين شخصيتهاي جهاني در تاريخ بشري است، با آييني كه آورد، زمينه مناسبي براي يك تحول الهي جهاني و بزرگ و برپايي يك تمدن جديد و بينظير فراهم ساخت. براي هدايت هميشگي امّتش و اداره آنان و شكل حكومت پس از خودش فكر و برنامهاي داشت و آن را بيان كرد، چرا كه معقول نيست اين پيامبر فرزانه، پايههاي يك شريعت و آيين جاودانه را بنا نهد، ولي طرحي قوي براي شكل رهبري پس از خود كه ضامن بقاي آن آيين باشد، نداشته باشد.
پيامبري كه براي بيان كوچكترين مسأله كه براي سعادت بشر مورد
|
|
نياز است، كوتاهي نكرد، چگونه ممكن است در زمينه رهبري جامعه اسلامي و ساختار و چگونگي آن ساكت باشد و جامعه اسلامي را سرگردان به حال خود رها كند، به گونهاي كه تكليف خود را ندانند؟
2. امت اسلامي و خطر سه جانبه
مراجعه به تاريخ و درك شرايطي كه در زمان رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله بر منطقه و جهان حاكم بود و دقت در شرايط پيش از رحلت، به روشني انتصابي بودن منصب امامت را ثابت ميكند، زيرا سه خطر مهم موجوديت اسلام را تهديد ميكرد:
1. امپراتوري روم؛
2. امپراتوري ايران؛
3. منافقين داخلي.
نسبت به خطر اول پيامبر خدا صلي الله عليه و آله همواره حتي تا آخرين لحظه حيات خويش به آن ميانديشيد. از اين رو در آستانه وفاتش سپاه عظيمي به فرماندهي «اسامة بن زيد» تجهيز كرد و براي رويارويي با روميان اعزام نمود و هر كه را كه از آن تخلف كند لعن كرد.
نسبت به خطر دوم نيز كافي است بدانيم كه دشمن تندخويي بود كه نامه پيامبر صلي الله عليه و آله را پاره كرد و به حاكم يمن نوشت كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را دستگير كرده، خودش يا سرش را براي وي بفرستد.
نسبت به خطر سوم بايد بدانيم كه گروه منافقان در مدينه پيوسته
|
|
براي پيامبر صلي الله عليه و آله مزاحمت ايجاد ميكردند و با توطئههاي گوناگون آن حضرت را ميآزردند و حركت رسول خدا صلي الله عليه و آله را با مشكلات مواجه ميساختند.
با وجود اين مثلث خطرناك، آيا صحيح بود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
امت اسلامي و دين اسلام را بدون يك رهبر معين به حال خود رها
كند؟
پيامبر ميدانست كه رها كردن اين مجموعه بدون نصب پيشوايي معين، به پراكندگي و كشمكش قبيلهاي خواهد انجاميد و دشمنان از اين نزاع و اختلاف و كشمكش سود خواهند برد.
3. تعيين امام در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله
پيامبر صلي الله عليه و آله در موضوع «رهبري» و «خلافت»، بارها روش «انتصاب» را پيش گرفته است، نه راه «انتخابات مردمي» را. اين موضوع از چند جهت قابل اثبات است:
1ـ3. حديث يوم الدّار
پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت رسول خدا صلي الله عليه و آله ، خداوند متعال آن حضرت را مكلف نمود كه رسالت خويش را به افراد قبيله خود ابلاغ كند.
پيامبر صلي الله عليه و آله سران بني هاشم را جمع كرد و فرمود:
«اي فرزندان عبدالمطّلب! من هرگز جواني را نميشناسم در ميان عرب، كه بهتر از آن چه من برايتان آوردهام، براي قوم
|
|
خودش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را برايتان آوردهام و پروردگارم فرمان داده است كه شما را به آن فراخوانم. كدام يك از شما در اين مسأله مرا پشتيباني ميكند، تا برادرم و جانشين، وزير و خليفه من ميان شما باشد؟»
پيامبر صلي الله عليه و آله عبارت اخير را چند بار تكرار كرد و در هر بار، جز علي عليه السلام كسي برنخاست. در بار سوم پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
«اِنَّ هذا اَخي ووَصيّي وخَليفَتي فيكُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وأَطيعُوا.» ( 1 )
اين شخص، برادرم، وصي و جانشين من در ميان شماست، پس از او شنوايي و فرمانبرداري داشته باشيد.
2ـ3. حديث منزلت
پيامبر صلي الله عليه و آله جايگاه علي عليه السلام را نسبت به خود همچون منزلت و موقعيت هارون نسبت به حضرت موسي شمرد و از منصبها و منزلتهاي هارون نسبت به موسي چيزي جز نبوّت را استثنا نكرد، آن جا كه فرمود:
«يا عَليّ اَما تَرضي اَنْ تَكونَ مِنّي بِمَنزلةِ هارونَ مِن موسي إلاّ انّه لا نبي بَعدي؟» ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج 1، ص 159؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 406؛ تفسير طبري (جامع البيان)، ج 19، ص 74 ـ 75؛ تفسير سوره شعراء، آيه 214.
2 . صحيح بخاري، ج 6، ص 3، در حوادث جنگ تبوك؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 120، باب فضائل امام علي7؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 55؛ مسند احمد، ج 1، صص 173، 175، 177، 179، 182، 185 و230 ... ؛ سيره ابن هشام، ج 4، ص 163، غزوه تبوك.
|
|
يا علي! آيا نميخواهي نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي، جز اين كه پس از من پيامبري نيست؟
هارون در زمان حضرت موسي مقام نبوت، خلافت و وزارت داشت.(1) حديث منزلت همه اين منصبها را كه براي هارون ثابت است، به جز نبوّت، براي علي عليه السلام ثابت ميكند.
3ـ3. نصب امام در روز غدير
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله جانشين و وصي خود را گاهي به صورت كلّي ميشناسانيد، گاهي به صورت خاص، يعني با ذكر نام خليفه و جانشين. ليكن با اين همه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نداي خويش را در آن روز به هر مسلمان دور و نزديك رساند و هر ابهام و پيچيدگي و شك و شبهه را در اين زمينه برطرف ساخت. هنگام بازگشت از حجة الوداع، در سرزميني به نام «غديرخم» توقف كرد و به همه حاجياني كه با او بودند خبر داد كه از سوي خداي متعال مأمور است پيامي را به آنان برساند، به نحوي كه اگر آن پيام را نرساند، گويا هيچ چيز از رسالت او را ابلاغ نكرده است.(2)
سپس بر فراز منبري كه از هودج و كجاوه شتران برافراشته شده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: مريم: 53؛ اعراف: 142؛ طه: 29.
2 . مائده: 67.
|
|
بالا رفت و خطاب به مردم فرمود:
نزديك است كه فراخوانده شوم و پاسخ دهم. شما چه ميگوييد؟
گفتند: شهادت ميدهيم كه تو ابلاغ كردي، نصيحت نمودي و تلاش كردي، خدايت پاداش نيك دهد.
فرمود: آيا گواهي نميدهيد كه معبودي جز خدا نيست و محمد بنده و فرستاده اوست و اين كه رستاخيز آمدني است و شكّي در آن نيست؟
گفتند: آري گواهي ميدهيم.
فرمود: من پيش از شما ميروم و بر حوض كوثر وارد ميشوم، نيك بنگريد كه پس از من با ثقلين (كتاب و عترت) چگونه رفتار خواهيد كرد.
سپس دست «علي» را گرفت و بالا برد، او را به همه آن مردم شناساند، سپس فرمود: اي مردم! چه كسي از مؤمنان نسبت به خود آنان شايستهتر است؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
فرمود: خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنانم و من به آنان از خودشان شايستهترم و ولايتم بيشتر است، پس هر كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست «فمن كنتُ مولاهُ فَهذا فعلي مولاه».
حديث غدير را 110 نفر از صحابه، 84 نفر از تابعين و 360 نفر از علما و محدثان نقل كردهاند. با وجود اين تواتر، هيچ ترديدي در اصالت و درستي اين حديث باقي نميماند. گروهي از علما نيز كتابهاي مستقلّي پيرامون حديث «غدير» نگاشتهاند كه جامعترين و پر سَنَدترين