تحقیق در معنای ولی و مولا

تحقیق در معنای ولی و مولا  ابوالقاسم صلواتی گلستانی استدلال به حدیث غدیر بر طبق روایات شیعه صریح در مسئله خلافت و امامت است و نیازی به بحث ذیل ندارد ولی استدلال به أن به روایت اهل سنت متوقف بر معنای ولی یا مولا در اولویت بر نفس مؤمنان است لازم است

تحقيق در معناي ولي و مولا

 ابوالقاسم صلواتي گلستاني

استدلال به حديث غدير بر طبق روايات شيعه صريح در مسئله خلافت و امامت است و نيازي به بحث ذيل ندارد ولي استدلال به أن به روايت اهل سنت متوقف بر معناي ولي يا مولا در اولويت بر نفس مؤمنان است لازم است اين واژه را مورد بررسي قرار دهيم.

ولاء ، ولايت، ولي، مولي، اولي از ماد? ولي است. اين واژ? پر استعمال‌ قرآني 124 بار به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن آمده است. و كلم? مولا در معاني متعدد بكار رفته ، و چهار احتمال در كيفيت استعمال آن وجود دارد :

1- مولا مشترك لفظي بين اين معاني مختلفه باشد .

2- معناي اولي به تصرف حقيقت وبقي? معاني مجازي باشد .

3- مولا مشترك معنوي بين معاني مختلف مي باشد و معناي جامع واحد آن «اولي به تصرف » است كه آن معني جامع در معاني ديگر لحاظ شده است ، چنانكه محققاني مانند ابن بطريق در« العمده » وعلام? اميني در الغدير فرموده اند

4- مولا مشترك معنوي باشد و معناي جامع واحد آن قرب بين دوشيء بدون فاصل? ثالث است ، وآن معناي جامع در معاني ديگر لحاظ شده است. ولازم? اين چنين قرب هنگامي كه به صورت مطلق صفت براي خدا و اولياء الله نسبت به مردم بكار مي رود « اولويت درتصرف يا صاحب اختيار بودن » اوست و معناي محبت و نصرت لازم? آنست .

بنا بر احتمال اول كلمه مولي يا ولي در جمله «من كنت مولاه فعليّ مولاه» مشترك لفظي است، ولي قرائن معينه آنرا در» اولي به تصرف » اختصاص مي دهد.

در احتمال دوم معناي حقيقي آن اولي به تصرف ومعاني ديگر مجازاست .

در احتمال سوم استعمال مولا در هم? معاني حقيقت است وهر يك مصداق آن معناي جامع هستند . علام? اميني اين احتمال را برگزيده و درتبيين آن مي گويد:

مفهوم مولي در حديث غدير خم جز بر اولي به تصرف منطبق نيست ، زيرا هيچ يك از معاني ديگر ممكن نيست در حديث غدير اراده شده باشد. بعضي بيست وهفت معني به شرح ذيل براي آن ذكر مي كند

1-پروردگار 2- عمو 3 - پسرعمو 4 - فرزند 5 - خواهرزاده 6 - آزاد كننده 7 - آزاد شده 8 - برده 9- مالك 10 - پيرو 11 - نعمت داده شده 12 - شريك 13 - هم پيمان 14 - همراه 15 - همسايه 16 - همخانه و مهمان 17 - داماد 18 - خويشاوند 19 - نعمت دهنده 20 - هم عهد 21- ولي 22 - اولي به يك چيز 23 - سرور غير مالك و آزاد كننده 24 - دوستدار 25 - ياور 26 - تصرف كننده در كار 27 - عهده دار امر

و معناي اولويتي كه مورد نظر ماست ، به نحوي در همه معاني گذشته براي مولي مندرج است. مثلا:عمو، شايسته تر از ديگران است كه به برادرزادگانش رسيدگي كند و عاطفه نشان دهد، چون به جاي پدر است پسرعمو، سزاوارتر به اتحاد و ياري و همبستگي با پسرعموست ، چون هر دو شاخه يك درختند.پسر، شايسته تر است كه از پدر اطاعت كند و در برابر او خاضع باشد.

خواهرزاده ، مناسبتر از ديگران براي پيوند با دايي است ، چرا كه او برادر مادرش مي باشد.

آزاد كننده ، سزاوارتر است كه به آزاد شده ، نيكي كند.آزاد شده ، سزاوارتر است كه كار نيك آزاد كننده را ارج نهد و تواضع كند.بنده، اولي است كه از مولي تبعيت كند. مالك ، سزاوارتر از ديگران است كه سرپرستي مملوك هاي خود را عهده دار شود و به كارشان رسيدگي كند تا به آنان ظلم نشود.پيرو، شايسته تر است براي ياري متبوع ، تا ديگران كه پيرو نيستند.

نعمت يافته ، سزاوارتر است كه از صاحب نعمت تشكر كند.شريك ، اولي است كه حق شريك را رعايت كند و از ضرر كردن او جلوگيري نمايد. هم پيمان هم كه مساله روشن است همنشين نيز سزاوارتر به اداي حقوق همنشيني است همسايه هم شايسته تر از ديگران است كه حق همسايه را مراعات كند.مهمان نيز اولي از ديگران است كه حريم ميزبان را نگهدارد.

داماد، سزاوارتر به رعايت حقوق بستگان است تا ديگران ، چرا كه كسي كه به انسان زن دهد، در حكم بدر است خويشاوند نيز ازديگران سزاوارتر است به كار نزديكان خود. نعمت دهنده ، اولي است كه باز هم نعمت دهد و نيكي خود را ادامه دهد.

هم عهد نيز اولي به رعايت حقوق هم پيماني است دوستدار و ياور هم كه روشن است . مساله ولي ، سرور، متصرف در امور، متولي امر نيز واضح است كه اولويت نسبت به ديگران دارند.

نظر نهائي قول چهارم

احتمال اول ( اشتراك لفظي ) خلاف اصل بوده و استعمال لفظ در معاني كثيره خلاف ظاهر است . احتمال دوم (مجازيت سائر معاني) خلاف تبادر وفاقد شاهد لغوي است . احتمال سوم كه مولا در هم? مصاديق به معناي «اولي» باشد ولي بايد اين حقيقت جامع از نظر لغويان ثابت شود و اين معناي جامع در هم? معاني ديگر وجود داشته باشد. واثبات اين دو مطلب دشوار است و ما هم نيازي به آن نداريم .

ازين رو ما احتمال چهارم را بر مي گزينيم ولي پيش از آن به نظر لغويان ميپردازيم

اول : شواهد لغوي

1-إسماعيل بن حماد الجوهري (393 هـ) مي گويد :

الوَليُ: القربُ والدنوُّ. يقال: تباعَدَ بعد وليٍ. وكلْ مما يَليكَ، أي مما يقاربك. ... وتقول: فلان وَلِيَ ووُلِيَ عليه، كما يقال: ساسَ وسيسَ عليه. ووَلاّهُ الأمير عملَ كذا، ووَلاّهُ بيع الشيء. وتَوَلَّي العملَ، أي تقلّد..... والوَليُّ: المطرُ بعد الوَسْميِّ، سمِّيَ وَلِيًّا لأنَّه يَلي الوَسْمِيَّ. وكذلك الوَلْيُ، والجمع أوْلِيَةٌ. يقال منه: وُلِيَتِ الأرضُ وَلْيًا. والوَليُّ: ضدُّ العدوّ. يقال منه: تَوَلاّهُ. والمَوْلي: المُعْتِقُ، والمُعْتَقُ، وابنُ العمّ، والناصرُ، والجارُ. والوَليُّ: الصِهْرُ، وكلُّ من وَلِيَ مرَ واحدٍ فهو وَليُّهُ..... والوِلايَةُ بالكسر: السلطانُ. والوَلايَة والوِلايَةُ: النُصْرةُ. ....[1]

. وَلْيُ يعني قُرْبُ ونزديكي مي گوئي : تباعَدَ بعد وليٍ. پس از مدتي نزديكي از او دور شد -وكلْ مما يَليكَ، از غذاي پيش خودت بخور .

گاهي گفته مي شود فلان وَلِيَ ووُلِيَ عليه ،. آن گاه كه به حكومتي گمارده شود يا حكومتي بر اوگمارده شود،. ووَلاّهُ الأمير عملَ كذا، امير او را به امري گمارد . (بنا بر اين وليّ به معناي قائم به امر است.)

و «ولي» آمدن دومي در پي اولي ،ازين روگفته مي شود الوليّ: باراني كه بعد از وسميّ (باران بهاره) بيايد. « ولي» ضد دشمن از اين باب گفته مي شود تولاه يعني با او دوستي كرد . و مولي يعني معتق و معتق (آزاد كننده عبد و عبدي كه آزاد شده) و پسر عمو و ياور و صاحب و همسايه و داماد، و هر كس كار ديگري را بر عهده بگيرد ولي اوست ، اينها همگي از ولي به معناي قرب، گرفته شده ...ولايت به كسر واو سلطنت به فتح يا كسر واو نصرت .

3- احمدبن فارس (م ، 395 ق) در مقائيس اللغه مي گويد : ولي: أصل صحيح يدلّ علي قرب. من ذلك الولي: القرب. يقال: تباعد بعد ولي، أي قرب، و جلس ممّا يليني، أي يقاربني. و الوليّ: المطر يجي‏ء بعد الوسميّ، سمّي بذلك لأنّه يلي الوسميّ. و كلّ من ولي أمر آخر فهو وليّه. و فلان أولي بكذا، أي أحري به و أجدر. .. [2]

ولي: لغت صحيح و متداولي است و بر قرب دلالت مي كند و الوليّ: باراني كه بعد وسميّ (باران بهاره) بيايد و از اين باب است مولي يعني معتق و معتق و صاحب و حليف و ابن عمّ و ناصر و همسايه همگي از ولي به معناي قرب، گرفته شده و هر كس كار ديگري را بر عهده بگيرد ولي اوست .

2-أحمد بن محمد بن علي فيومي (770 ق) در «المصباح المنير» مي گويد : الْوَلْيُ مِثْلُ فَلْسٍ الْقُرْبُ وَفِي الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَكْثَرُهُمَا وَلِيَهُ يَلِيهِ بِكَسْرَتَيْنِ وَالثَّانِيَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَهِيَ قَلِيلَةُ الِاسْتِعْمَالِ

وَجَلَسْتُ مِمَّا يَلِيهِ أَيْ يُقَارِبُهُ وَقِيلَ الْوَلْيُ حُصُولُ الثَّانِي بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَيْرِ فَصْلٍ ......

وَالْوَلِيُّ فَعِيلٌ بِمَعْنَي فَاعِلٍ مِنْ وَلِيَهُ إذَا قَامَ بِهِ وَمِنْهُ { اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا } وَالْجَمْعُ أَوْلِيَاءُ قَالَ ابْنُ فَارِسٍ وَكُلُّ مَنْ وَلِيَ أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيُّهُ وَقَدْ يُطْلَقُ الْوَلِيُّ أَيْضًا عَلَي الْمُعْتِقِ وَالْعَتِيقِ وَابْنِ الْعَمِّ وَالنَّاصِرِ وَحَافِظِ النَّسَبِ وَالصَّدِيقِ [3]

وَلْيُ بر وزن فَلْسٍ يعني قُرْبُ ونزديكي فعل ماضي آن بيشتر مكسور العين و گاهي مفتوح است مي گوئي : جَلَسْتُ مِمَّا يَلِيهِ - پهلوي او نشستم وگاهي «ولي» بر آمدن دومي در پي اولي گفته مي شود ......

وليّ بر وزن فعيل از «وليه» گرفته شده است آن گاه كه به امري قيام كند (بنا بر اين وليّ به معناي قائم به امر است.) و از اين قبيل است آيه كريمه (الله وليّ الذين آمنوا - يعني خدا سرپرست و قائم به امر كساني است كه ايمان آورده اند.) و گاهي وليّ بر كسي كه آزاد كننده عبد است و بر عبدي كه آزاد شده و پسر عمو و ياور و دوست...

3-حسين بن محمد بن المفضل راغب اصفهاني 502 هـ) در مفردات مي گويد :

ولي :الولاء والتوالي أن يحصل شيئان فصاعدا "حصولاليس بينهما ما ليس منهما، ويستعار ذلك للقرب من حيث المكان ومن حيث النسبة ومن حيث الدين ومن حيث الصداقة والنصرة والاعتقاد، والولاية النصرة ،والولاية تولي الامر، ... ولاء وتوالي :قرا رگرفتن چيزي در كنار چيز ديگراست به نحوي كه فاصله‌اي بين آن دو نباشد. اين كلمه گاهي استعار? در معني قُرب هم به كار رفته هم قُرب مادي هم قرب معنوي از جهت مكان يا نسب يادين يا صداقت .و مي افزايد : وِلايت (به فتح واو)به معني نصرت است اما وَلايت (به كسر واو) به معني تصدي و صاحب اختياري يك كار است و گفته شده حقيقت آن تولي امر است.كلم? «ولي و مولي » نيز به همان معني است ...

4 -محمد بن مكرم بن منظور افريقي(م، 711 ) درلسان العرب در ماد? ولي مي گويد : في أسماء اللّه تعالي: الوليّ هو الناصر، و قيل المتوليّ لأمور العالم و الخلائق القائم بها، و من أسمائه عزّ و جلّ: الوالي، و هو مالك الأشياء جميعها المتصرّف فيها. قال ابن الأثير: و كأنّ الولاية تشعر بالتدبير و القدرة و الفعل، ...قال سيبويه: الولاية بالفتح المصدر، و بالكسر الاسم مثل الإمارة و النقابة. و الوليّ: وليّ اليتيم الّذي يلي أمره و يقوم بكفايته، و وليّ المرأة الّذي يلي عقد النكاح عليها.

و الوليّ و المولي واحد في كلام العرب، و منه قول سيّدنا: من كنت مولاه فعليّ مولاه، أي من كنت وليّه. ... والي بين الأمور موالاه و ولاء: تابع. و توالي الشي‏ء: تتابع..... .[4]

يكي از اسماء الهي «الوليّ» است كه به معناي ناصر است وگاهي به معني متوليّ أمور جهان تفسير شده ،چنانكه يكي اسماء الهي «والي» به معناي مالك اشياء ومتصرف در آنست . ابن اثير مي گويد : ولايت اشعار به نوعي تدبير توأم با قدرت و انجام فعل دارد . سيبويه ولايت به« فتح واو» را مصدر و به كسر آنرا اسم مصدر دانسته مانند امارت و نقابت ، و ولي يتيم كسي است كه امور او را به عهده بگيرد وكفايت كند ....

آنگاه مي گويد : ولي ومولي به يك معني در كلام عرب مي آيد ، واز آن جمله است كلام پيامبر (ص) من كنت مولاه فعليّ مولاه أي من كنت وليّه..... ونيز والي بين الأمور موالاه و ولاء : آن امور را پي در پي بجا آورد...

تحقيق و جمع بندي

سخن لغويان در معاني « ولي » به هفت معنا بر ميگردد : 1- نزديك بدون فاصله 2- دوست 3- سرپرست 4- ناصر 5- باران بهاري در پس باران. 6- هم پيمان 7- پسر عمو

به نظر مي رسد معناي اصلي ماده «ولايت‏» و جامع مشترك آن هفت معني« نزديكي و قرار گرفتن چيزي در كنار چيز ديگر بدون فاصله» است ، يعني دو چيز چنان به هم نزديك باشند كه چيز ديگر در ميان آنها نباشد، مثلا اگر چند نفر پهلوي هم نشسته باشند و ما بخواهيم وضع و ترتيب نشستن آنها را بيان كنيم، مي‏گوييم : زيد در صدر مجلس نشسته است «ويليه عمرو، ويليه بكر» يعني عمرو در كنار زيد نشسته است و در كنار عمرو بدون هيچ فاصله‏اي بكر نشسته است.

پس معناي جامع اين كلمه قرب و نزديكي است اعم از قرب مكاني و قرب معنوي، و با لحاظ همين معني در دوستي، ياري، تصدي امر، تسلط و اولويت و معاني ديگر استعمال شده است، چون در همه اينها نوعي قرابت و اتصال وجود دارد.

اين قرابت، هم در مورد امور مادي است و هم در مورد امور معنوي ، هر چند اين لفظ ابتدا در امور مادي استعمال شد و از راه تشبيه معقول به محسوس و يا از راه تجريد معناي محسوس از خصوصيت مادي وحسي خودش، در معنويات استعمال شده است. و چون خداي خالق متعال اقرب به مردم از از رگ گردن به آنان است ، اين گونه قرابت ملازمه با مالكيت تامه و اولويت مطلق? خالق بر مخلوق دارد پس خالق متعال مولاي مالك وصاحب اختيار واولي به تصرف بر خلق است . ازين رو لغويان گفته اند : ولايت به كسر«واو» مصدر به معني امارت و اولويت بر ديگري است، و سيبويه آنرا اسم مصدر به معناي امارت دانسته است. با آنكه قائل به اشتراك لفظي آن نيستند. بلكه ازجهت آنست كه قرب مطلق ملازمه با آن معنا دارد .

وچون خداي متعال اين ولايت را به رسولان وپيامبر خاتم براي هدايت و مديريت خلق داده و رسول خاتم (ص) علي (ع) را در روز غدير به عنوان مولاي خلق معرفي كرد . اين ولايت مطلقه بدون هيچ قرينه بر اولويت مطلقه او دلالت مي كند. پس تناسب لغوي هم اينجا رعايت شده است، زيرا موالي الهي خيرخواه تر از خلق به خود آنان هستند پس اقرب به آنان از خودشان هستند و چنين قرابتي ملازمه با اولويت وامامت توأم با محبت ايشان بر خلق دارد.

شايد فرمايش زير علام? طباطبائي ناظر به همين ديدگاه است . وي با اشاره به معناي ولي در قرب مي فرمايد :

راغب در كتاب مفردات گفته است" ولاء" (بفتح واو) و همچنين" توالي" به اين معنا است كه دو چيز از يك جنس چنان كنار هم بيايند كه چيزي از غير آن جنس بين آنها فاصله نشود. اين معناي لغوي ولاء و توالي است، و گاهي اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قرب از جهات ذيل استعمال مي‏شود.

1 ـ قربي مكاني 2- قرب از جهت نسبت.3- قرب دوستي .4- قرب نصرت 5- قرب اعتقادي.

و حقيقت ولايت عبارتست از به عهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن است و" ولي و مولي"گاهي در معناي اسم فاعل (موالي به كسر لام) و گاهي در معناي اسم مفعول ( موالي به فتح لام) استعمال مي‏شوند .

آنگاه مي گويد :اگر ولايت را كه قرب مخصوصي است در امور معنوي فرض كنيم لازمه‏اش اينست كه براي ولي قربي است كه براي ديگري نيست ، پس هر چه از شؤون زندگي « مولي عليه »كه قابل واگذاري به ديگري است وليّ مي‏تواند آن را عهده‏دار شده و جاي او را بگيرد. مثلا همان گونه كه ميت قبل از مرگش مي‏توانست انواع تصرفات را در اموال خود بكند وليّ ميت هم پس از مرگ او مي‏تواند تصرفاتي در اموال او بكند كه ديگران نتوانند ، و همچنين وليّ صغير مي‏تواند در شؤون مالي او تصرفي كند كه ديگران نتوانند . يا خداي تعالي كه ولي بندگانش است يعني تنها او امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مي‏نمايد، به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان ديني بسوي آنان بفرستد و توفيق و ياري خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم از طرف او ولي مؤمنين هستند از آن جهت كه حق تشريع و حكومت وقضاوت بر مردم دارند و نيز حاكم به مقدار وسعت حكومتش بر مردم ولايت دارد هم چنين ساير موارد ولايت مانند ولايت عتق و پيمان و پناهندگي و طلاق و پسر عمو ، و ولايت محبت و ولايت عهد ... از طرفي خداوند متعال براي خود دو سنخ ولايت نشان دارد، ولايت تكويني و ولايت تشريعي ، و اينجا چهار نوع آيات قرآني هست حاصل آنكه ولايت هر جا بكار مي رود بر قربي دلالت مي كند كه باعث عق تصرف و مالكيت تدبير است

خداوند در قرآن دو نوع ولايت براي خود ذكر نموده است : تكويني و ولايت تشريعي و چهار دسته آيات بر آن دلالت مي كند :

1- آياتي كه اشاره به ولايت تكويني خداي متعال دارد.

2- آياتي كه ولايت تشريع و توفيق را براي خداي متعال ثابت مي‏كند،

3- آياتي كه همان ولايت تشريعي را كه در آيات قبل براي خداوند ثابت مي‏كرد براي رسول خدا ثابت مي‏كند مانند النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آيه 6 «پيغمبر به جان مؤمنين از خود ايشان سزاوارتر است. ».

4- آياتي كه همان ولايت تشريعي را براي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) ثابت مي‏كند مانند إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏( مائده 55) كه بعد از اثبات ولايت تشريع براي خدا و رسول با عنوان" الذين آمنوا" را به آن دو عطف نموده و جز بر امير المؤمنين منطبق نيست و اين ولايت در سه مورد ولايت واحده‏اي است كه براي پروردگار متعال اصالتا و براي رسول خدا و امير المؤمنين (ع) به اذن خدا ثابت مي‏شود.و اگر معناي ولايت نسبت به خداوند غير از معناي آن نسبت به" الَّذِينَ آمَنُوا" بود باعث اشتباه بود . [5]

ولايت فعليه نه استقباليه

گاهي بر استدلال به حديث غدير و آي? ولايت اشكال مي شود كه اين دو بر مقصود شيعه ( ولايت پس از وفات پيامبر) دلالت ندارد ، زيرا معناي «من كنت مولاه فعلي مولاه » جعل ولايت فعليه براي حضرت امير است يعني از همان لحظه حضرت بر مسلمين ولايت يافتند، چنانكه مفاد آي? ولايت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ... ‏( مائده 55) چنين است ، نه آنكه پس از از وفات پيامبر حضرت بر مسلمين ولايت پيدا كند ، كه مدعاي شيعه است .

پاسخ : مي گوييم آري ، معناي حديث غدير و آي? ولايت همان ولايت فعليه براي هرسه گروه است وهيچ اشكالي بر اين ديدگاه نيست يعني حضرت امير پس از نزول آي? ولايت و واقع? غدير در همان زمان حضرت رسول (ص) ولايت يافتند زيرا اولا : معصوم بودند تعارضي بين اين دو پديد نمي آمد، وثانيا : ولايت مولي در طول ولايت حضرت بود زيرا او در مقابل پيامبر اعمال ولايت نمي كرد .چنانكه اگر هم? پيامبران دريك شهر جمع شوند مشكلي پديد نمي آيد. پس ولايت آن حضرت علي (ع) فعلي بود هرچند خلافت او پس از پيامبر اكرم (ص) بود.



[1] - صحاح اللغه ، ماد? ولي

[2] - مقائيس اللغه ، ماد? ولي

[3] -الْمِصْبَاحِ الْمُنِيرِ فِي غَرِيبِ الشَّرْحِ الْكَبِيرِ / أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْفَيُّومِيُّ الْمُقْرِي ماد? ، ولي.

[4] - لسان العرب ، ماد? ولي

[5] - الميزان مائده ذيل آيه 55.


| شناسه مطلب: 73593