واقع? غدیر نص بر امامت یا پاسخ به شاکیان باز گشته از یمن

واقع? غدیر نص بر امامت یا پاسخ به شاکیان باز گشته از یمن ابوالقاسم صلواتی گلستانی 1- واقع? غدیر نص بر امامت یا پاسخ به شاکیان باز گشته از یمن وهابیان پس از عجز از انکار اصل حدیث و واقع? غدیر آنرا توجیه می کنند که این واقعه نوعی دلجوئی از علی (ع) و ه

واقع? غدير نص بر امامت يا پاسخ به شاكيان باز گشته از يمن

ابوالقاسم صلواتي گلستاني

1- واقع? غدير نص بر امامت يا پاسخ به شاكيان باز گشته از يمن

وهابيان پس از عجز از انكار اصل حديث و واقع? غدير آنرا توجيه مي كنند كه اين واقعه نوعي دلجوئي از علي (ع) و هشدار به مخالفان او در پاسخ به سپاه باز گشته از يمن بود كه از رفتار خشن عادلان? حضرت به پيامبر (ص) شكايت كرده بودند . ولي اين توجيه دركلام صحابه ومصادر اوليه نيامده است .

ظاهرا اولين كسي كه اين مطلب به ذهنش رسيد ، ابو بكر احمد بن حسيني بيهقي (م 458 ق) است كه مي گويد: حديث غدير خم بر فرض صحت سند دليل بر خلافت علي پس از پيامبر (ص) نيست ، بلكه پاسخي بود به گروهي كه همراه علي به يمن رفته ، و از سخت گيريهاي او نيز پيامبر(ص) شكايت كردند حضرت با آن حديث ايشان را به محبت علي و ترك دشمني با او امر و تشويق كردند. [1]

پس از او إبن‏كثير نيز در تاريخ خود مي‏گويد :

فصل : في إيراد الحديث الدال علي أنه عليه السلام خطب بمكان بين مكة والمدينة مرجعه من حجة الوداع قريب من الجحفة يقال له غدير خم فبين فيها فضل علي بن أبي طالب ......فخطب خطبة عظيمه في اليوم الثامن عشر من ذي الحجة عامئذ وكان يوم الأحد بغدير خم تحت شجره هناك فبين فيها أشياء وذكر من فضل علي وأمانته و عدله وقربه اليه ما أزاح به ما كان في نفوس كثير من الناس منه ...... . وقد اعتني بأمر هذا الحديث أبو جعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ فجمع فيه مجلدين أورد فيهما طرقه وألفاظه وساق الغث والسمين والصحيح والسقيم علي ما جرت به عاده كثير من المحدثين يوردون ما وقع لهم في ذلك الباب من غير تمييز بين صحيحه وضعيفه وكذلك الحافظ الكبير أبو القاسم بن عساكر أورد أحاديث كثيرة في هذه الخطبة. [2]

ودر جاي ديگر مي گويد : والمقصود أن عليا لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقه واسترجاعه منهم الحلل ... لما رجع رسول الله صلي الله عليه و سلم من حجته وتفرغ من مناسكه ورجع إلي المدينه فمر بغديرخم قام في الناس خطيبا فبرأ ساحه علي ورفع من قدره ونبه علي فضله ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس ... [3]

حاصل اين سخن كه امروزه هم منكران امامت با توضيحات بيشتر حديث غدير را توجيه مي كنند ، اين است :

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) قبل از حجّه الوداع، خالد بن وليد را به يمن روانه ساخت و به او فرمان داد: آنها را به اسلام دعوت كند و جز در صورت امتناع از پذيرش اين دعوت ، با آنها وارد جنگ نشود . خالد پس از رسيدن به يمن - همانگونه كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده بود - با مردم به جنگ نپرداخت؛ زيرا با موقعيّتي روبه‏رو نشد كه لازم به جنگ باشد و مردم اسلام آوردند و غنايمي را به دست خالد افتاد . خالد به پيامبر نوشت تا كسي را براي جداكردن خمس غنايم بفرستد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم علي (رضي الله عنه) را به اين منطقه اعزام نمود تا اين غنايم را تخميس و تقسيم كند .

زماني كه علي (رضي الله عنه) خمس غنايم را جدا كرد، گروهي و از جمله « أبوبريده » نارضايتي خود را در تقسيم آن اعلام كردند كه چرا علي (رضي الله عنه) آن كنيزك زيبا را - كه در ميان اسيران بود - جزو خمس قرار داده، و براي خود برداشت در اين حال حضرت علي !.. زماني كه بقيّه غنايم و اموال زكات را با خود - و سپاهي كه همراه او آمده بودند - به طرف مكّه بر مي‏گرداند تا به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) برساند.

در بين راه، گروهي از همراهانش از او خواستند تا قدري شتران خود را استراحت دهند و بر شتراني -كه به عنوان غنايم و اموال زكات گرفته شده و هنوز تقسيم نشده بودند - سوار شوند. امّا علي (رضي الله عنه) از پذيرش اين خواسته، خودداري كرد و فرمود: در اين شتران سهم ديگر مسلمانان است. [4]

در همين حال پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي انجام و تعليم مراسم حج، آماده مي‏شد نامه‏اي به علي (رضي الله عنه) نوشت و او را براي حجة الوداع به مكه فراخواند ، همين كه علي (رضي الله عنه) نامه را دريافت داشت بريده أسلمي‏ را بر لشكر گماشت و اموال را تحت مراقبت او واگذار نمود و خود با سرعت روانه مكّه شد. همراهان علي (رضي الله عنه) فرصت را غنيمت شمردند و قبل از رسيدن به مكّه از بريده خواستند تا آنچه را كه علي (رضي الله عنه) به ايشان نداده بود ، برآورده سازد و اجازه دهد از شتران بيت‏المال استفاده كنند او نيز اين كار را انجام داد و علاوه بر آن، به هر كدام از آنها يك دست لباس فاخر - حلّه‏هاي يماني - از غنايم تقسيم ‏نشده - بخشيد و پوشاند. تا اينكه اين افراد به مكّه رسيدند، علي (رضي الله عنه) به استقبال آنان آمد و ديد كه آنان از شتران و لباسهاي غنيمتي استفاده كرده‏اند، بسيار خشمگين شد و بريده(رضي الله عنه) و سايرين را- به خاطر استفاده و تصرّف در اموال بيت‏المال، - با قاطعيّت مورد عتاب و مؤاخذه قرار داد و لباسها را از آنان پس گرفت .

اين سه برخورد يعني جريان كنيزك، و سخت­گيري مولي علي در از استفاده مركبهاي زكات، و اقدام او در بازپس‏گيري لباسهايي كه در غيابش توزيع شده بود - بر آنها سخت گران آمد ! و باعث دشمني آنها با علي (رضي الله عنه) گرديد و شكايتهاي خود را دهان به دهان منتقل كردند اين اعتراضات از طرف شاكيان، حتّي زماني كه مسلمانان مراسم حج را به پا مي‏داشتند، پايان نيافت. [5]

ابن كثير مي گويد : ابو جعفر طبري صاحب تفسير ( جامع البيان ) و ( تاريخ الامم والملوك ) به اين حديث اهميت داده و دو جلد بزرگ اسناد و مدارك و الفاظ آنرا گرد آوري كرده و در اين كار روايات صحيح و ضعيف را - بدون جدا سازي آنها- چنانكه عادت محدثان قديم بود جمع آوري نمود و نيز أبو القاسم بن عساكر (صاحب تاريخ دمشق )احاديث زيادي در اين باره گرد آوري نمود .

همين بگو مگوها بين صحابه باعث شد در روز يكشنبه هيجدهم ماه ذي‏الحجة آن سال (يعني سال دهم) در غدير خم محلّي در نزديكي جحفه - هنگام نماز ظهر در زير درختي مردم را نگه داشته و خطبه‏اي ايراد كرد و در آن از امور مختلفي سخن به ميان آورد و از فضل و امانتداري و عدالت علي (رضي الله عنه) و نزديكي‏اش به او، چندان سخن گفت كه آنچه را كه در دل بسياري از مردم نسبت به او وجود داشت، از ميان برد.

و در نقل ديگر آمده پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به شخصي فرمود تا بين مردم بانگ زند كه زبان هايتان را از علي كوتاه كنيد؛ زيرا او در كار خدا سخت گير است و در دين خدا، سازش و سستي نمي‏كند .و قضيّه را همان جاتمام كرد . [6]

بنا بر اين، روايت غدير دلالتي بر جانشيني علي (رضي الله عنه) بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ندارد و تنها براي رفع اتّهامات و شكاياتي كه بر ضد علي (رضي الله عنه) بالا گرفته بود، بيان شده است

پاسخ

معروف است از شخصي سؤا ل شد آيا شهر شما آثار باستاني هم دارد ؟ پاسخ داد : نداشت، ولي حالا دارند آنرا مي سازند ! چگونه است هزاران شاهد واقع? غدير وعلماي اسلام تا زمان بيهقي (م ، 458 ق ) نفهميدند كه پيامبر (ص) در غدير چه مي خواهد بگويد ؟ تا آنكه بيهقي پس از چهار صد سال يا ابن كثير دمشقي پس از ششصد سال فهميدند ! اين احتمال با فصاحت و بلاغت آن حضرت نمي سازد. خود اين عدم فهم و عدم بيان صحابه و تابعين ، دليل بر بطلان اين بيان است .

پس از اين لطيفه مي گوييم از اخبار و احاديث استفاده ميشود مولي علي سه بار به يمن اعزام شده و لشكر در مجموع سه شكايت از او داشتند :

1- سفر آن حضرت در سال هشتم و شكايت لشكر از استفاد? حضرت از كنيز غنيمتي در سال هشتم ، اين شكايت در مدينه بود.

2 ـ سفر سال نهم براي قضاوت بود كه شكايتي نداشت .

3- سفر حضرت در سال دهم و شكايت از حضرت به خاطر منع از پوشيدن لشكر لباسهاي غنيمتي را ، اين شكايت در مكه بود.

4- شكايت ديگر اين سفر منع حضرت علي (ع) از سوار شدن لشكر بر شتران غنيمتي است كه اين شكايت پس از حجه الوداع در مدينه خدمت پيامبر طرح شد .

سفر اول : در سال هشتم در رأس لشكري كه خالد بن وليد فرماندهي بخشي از آنرا داشت و شش ماه پيش از مولي علي (ع) به يمن رفته بود و براء بن عازب و بريده در آن سفر بودند در آن واقعه حضرت يا بعضي قبائل يمن جنگيدند و قبيله هَمْدان به ميل خود مسلمانان شدند. حضرت پس از تقسيم غنائم خمس آنرا جدا كرده و ( از باب حق صفايا الغنائم ) جاريه اي را از ميان آن براي خود برداشت، به اين جهت خالد بن وليد از سر دشمني شكايتي به پيامبر(ص) نوشت و به « بُرَيده بن حُصيب اسلمي» داد ، آنرا به مدينه نزد پيامبر ببرد. ولي وقتي حضرت از مضمون نامه آگاه شد، با خشم دو بار فرمودند : لا تشكوا علياً فانه مني و انا منه و هو وليكم بعدي [7] « از علي شكايت نكنيد زيرا او از من است و من از او هستم . و علي وليّ شما مسلمانان پس از من است »

در بعضي نقلها آمده : ابتداء بريده اين شكايت را نزد بعضي اصحاب در مسجد كرد، آنان وي را تشويق كردند اين خبر را به پيامبر(ص) دهد تا علي را از چشم حضرت بياندازند ! هنگامي كه پيامبر آنرا شنيد غضبناك شد و آن جمله را فرمود. [8]

ولي بخاري كه اين حديث را ناقص نقل كرده و آورده پيامبر(ص) به او فرمود: اتبغض عليا؟ فقلت نعم، قال لاتبغضه، فان له في الخمس اكثر [9] . «آيا علي را دشمن داري ؟ گفت آري فرمود با او دشمني نكن زيرا سهم او از خمس بيش از اينهاست »

مسلم اصلا حديث را نياورده با اينكه به اعتراف الباني سلفي اين روايت با شرائط شيخين صحيح است . واين نقص و كتمان ميزان امانت آن دو را مي رساند .

اين شكايت در سال هشتم و در مدينه بوده و شكايت بريده يك سال و نيم قبل از واقعه غدير مي باشد و پيامبر نيز به آنان پاسخ قاطع داد . در نتيجه اين شكايت هيچ ارتباطي به حديث غدير ندارد . لذا كساني كه حادث? غدير را مربوط شكايت بريده كردند قطعا به اشتباه رفتند. افزون بر آنكه جمل?و هو وليكم بعدي [10] دليل ديگري بر ولايت و امامت حضرت علي (ع) بوده كه حضرت به بريده فرمود

سفر دوم : مولي علي براي قضاوت در يمن رفت در آنجا هيچ شكايتي نبود از اين رو از موضوع بحث ما خارج است.

سفرسوم : بنابر نقل واقدي پيامبر اكرم(ص) حضرت امير را پس از رمضان سال دهم براي جنگ به يمن اعزام كرد و او با

عده اي جنگيد و آنان را مغلوب و مسلمان كرد و عده اي به ميل خود مسلمان شدند. [11]

ولي در نقل ابن اثير و ديگران آمده : آن حضرت ، علي (ع) را براي جمع آوري صدقات و تحويل گرفتن خمس از لشكر اسلام به فرماندهي خالد به نجران يمن فرستاد و او پس از انجام وظيفه همراه لشكر به طرف مكه حركت نمود و براي آنكه به مراسم حجة الوداع برسد ابو رافع را به جاي خود به فرماندهي لشكر گماشت و خود به مكه آمد و به حج پرداخت، هنگامي كه لشكر به منطقه « سدره» در نزديكي مكه رسيد، مولي علي(ع) پس از اعمال حج به استقبال آنان رفت ، و ديد ابو رافع به هريك لشگريان دو پيراهن از اموال خمس پوشانيده است . به اين جهت حضرت به ابو رافع اعتراض كرد و دستور داد لباسها را از آنان پس بگيرد! همين كار باعث شد وقتي آنانبه مكه رسيدند، از مولي علي به جهت پس گرفتن پيراهن ها نزد پيامبر (ص) شكايت كردند.

اين داستان را كه واقدي از ابو سعيد خدري نقل كرده و از قول وي مي افزايد : ( مولي ) علي (غير از منع استفاده از حله ها ) در آن سفر ما را از سوار شدن بر شتران سهميه صدقات نيز باز مي داشت ولي آنجا در اين باره شكايتي خدمت پيامبر نكردند تنها شكايت در پس گرفتن پيراهن­ ها بود. روشن است كه اين شكايت در مكه پس از پابان اعمال حج يا در بين آن بود و نام شاكيان هم مشخص نيست . در آنجا بود كه حضرت فرمود: لا تشكوا عليا فوالله انه لأخشن في ذات الله وفي سبيل الله من أن يشتكي ، « از علي شكايت نكنيد كه او در اجراي فرمان خدا و راه خش نر از آنست كه از او شكايت شود » و سپس پيامبر (ص) عمل حج را ادامه داد و مناسك آنرا به مردم آموخت. [12]

شكايت سوم در مدينه نزد پيامبر گزارش شده و شاكيان آن عمرو بن شاس و ابو سعيد خدري كه نام او سعد بن مالك بن شهيد هستند و موضوع آن جلوگيري حضرت از سوار شدن بر شتر صدقه در همان سفر سوم است. [13]

ابو سعيد خدري مي گويد: پس از ورود به مدينه در بيرون خانه پيامبر با ابو بكر ملاقات و سفر يمن و شكايت از علي را با او در ميان گذاشتم . با تشويق او خدمت پيامبر رسيدم و از مولي علي شكايت كردم پيامبر اكرم(ص) ناراحت شد و بر ران من زد و فرمود:

دع من بعض قولك لاخيك علي، فوالله لقد علمت انه أخشن في سبيل الله « اين سخنانت را در بار? برادرت علي رها كن زيرا مي داني او در راه خدا خشن است » ابو سعيد گفت : پس از آن ، من ديگر از علي بدگوئي نخواهم كرد ! [14]

ولي اين شكايت بين سفر اول و سوم مردّد است اگر مربوط به سفر اول باشد در سال هشتم بوده و هيچ ارتباطي با غدير ندارد واگر سفر سوم هم باشد برخي از لشكريان پس از واقعه غدير در مدينه خدمت حضرت رسيدند باز هم هيچ ارتباطي با غدير ندارد

پس مجموعا لشكر يمن سه شكايت داشتند 1- استفاد? از كنيز غنيمتي در سال هشتم در مدينه 2- منع از پوشيدن لباسهاي غنيمت در سال دهم در مكه 3-منع از سوار شدن شتران غنيمت در مدينه

پس از اين مقدمه مي گوئيم تنها شكايتي كه مي تواند به نظرتأويل گران غدير مانند بيهقي و ابن كثير شأن ورود حديث غدير باشد شكايت دوم از سفر سوم يمن در مكه باشد كه شاكيان آن نامبرده نشده و مشخص نيستند، آن هم منحصر به باز پس گيري لباسها از لشكريان است كه مسئله جزئي و كوچكي بوده و تنها چند نفر شكايت داشتند و پيامبر اكرم(ص) نيز در همان مكه به آنان پاسخ داد و ايشان را قانع كرد و قضيه تمام شد . ولي منكران امامت با ضميمه كردن شكايت بريده در سال هشتم (مسئله جاريه) و شكايت سوم پس از غدير سعي در انبوه نشان دادن شكايات پيش از واقعه غدير دارند تا آن را به صورت بحراني فراگير در ميان مسلمين پيش از حجة الوداع نشان دهند تا بگويند پيامبر اكرم مجبور شد براي رفع اين بحران آن مراسم باشكوه غدير را برپا كند و آن خطبه مفصل را بخواند. در حالي كه چنين نبود .

ولي بر عكس مسئل? امامت وخلافت مولي علي (علي) مسئله اي بود كه از ابتداي رسالت حضرت از طرف خداي متعال مقرر شده بود و پيامبر اكرم (ص) از اولين دعوت عمومي خويشاوندانش در مكه سال سوم بعثت ، تا روز غدير سه ماه پيش از وفات ، در هر فرصتي آنرا بيان مي فرمود و در غدير تنها موظف به اعلام عمومي آن شده بود . ويكي از آن فرصتها همين شكايت بريده پس از بازگشت از يمن در سال هشتم است ،كه با سندهاي صحيح رسيده است .و پاسخ حضرت مؤيد حديث غدير است و هيچ منافاتي با هم ندارند .

به اصطلاح اصوليان اين دو دليل مثبتين ومكمل يك ديگر بوده و هر يك به مناسبت دليل مستقلّي است كه بر امامت علي(عليه السلام) را دلالت مي كند بلكه بخشي از بيان رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در دو واقعه به گونه واحدي بوده وهر دو جا سخن از ولايت و سرپرستي علي(عليه السلام)به ميان آورده است. و مشابه بودن حديث غدير و پاسخ شكايت بريده دليل وحدت آن دو ماجرا نمي باشد بلكه هر دو دلالت بر امامت علي(عليه السلام)دارند. زيرا رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در پاسخ شكايت ، تأكيد بر اولويّت علي(عليه السلام) و امامت او كردند و همان لفظي كه از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در جريان غدير روايت شده در پاسخ بريده آمده است و اگر در آنجا دوستي هم مطرح گرديد فرع بر امامت حضرت بود.

اينك به روايات بريده در اين زمينه مي پردازيم :

1- مسند احمد ، عبد الله حدثني أبي ثنا الفضل بن دكين ثنا بن أبي عيينة عن الحسن عن سعيد بن جبير عن بن عباس عن بريدة قال : غزوت مع علي اليمن فرأيت منه جفوة فلما قدمت علي رسول الله صلي الله عليه و سلم ذكرت عليا فتنقصته فرأيت وجه رسول الله صلي الله عليه و سلم يتغير فقال يا بريدة ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قلت بلي، يا رسول الله. قال من كنت مولاه فعلي مولاه- تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح علي شرط الشيخين. [15]

بريده مي گويد : همراه علي در يمن جهاد كرديم هنگامي كه بر گشته و خدمت پيامبر رسيديم از علي بد گوئي كردم . ديدم چهر? پيامبر (ص) دگرگون شد و فرمود اي بريده ، آيا من از خودشما به شما سزاوارتر نيستم ؟ گفتم ، بلي .در اينجافرمود هر كس من مولا وسرپرست او هستم اين علي مولاي اوست .

شعيب الأرنؤوط ، ارزياب اسناد كتاب مسند احمد مي گويد : اسناد اين حديث بر اساس شرائط بخاري و مسلم صحيح است .

2- نسائي أخبرنا أبو داود سليمان بن سيف قال ثنا أبو نعيم قال أنا عبد الملك بن أبي غنية قال ثنا الحكم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن بريدة قال خرجت مع علي إلي اليمن فرأيت منه جفوة فقدمت علي النبي صلي الله عليه وسلم فذكرت عليا فتنقصته فجعل رسول الله صلي الله عليه وسلم يتغير وجهه قال يا بريدة ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلي يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه. [16]

بريده مي گويد : همراه علي در يمن جهاد كرديم هنگامي كه بر گشته و خدمت پيامبر رسيديم از علي بد گوئي كردم . ديدم چهر? پيامبر(ص) دگرگون شد و فرمود اي بريده ، آيا من از خود شما به شما سزاوارتر نيستم ؟ گفتم ، بلي .در اينجافرمود : هر كس من مولا وسرپرست او هستم اين علي مولاي اوست

3- المستدرك علي الصحيحين للحاكم - حدثنا محمد بن صالح بن هانيء ثنا أحمد بن نصرو أخبرنا محمد بن علي الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري

و أنبأ محمد بن عبد الله العمري ثنا محمد بن إسحاق ثنا محمد بن يحيي و أحمد بن يوسف قالوا : ثنا أبو نعيم ثنا ابن أبي غنية عن الحكم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن بريدة الأسلمي رضي الله عنه قال : غزوت مع علي إلي اليمن فرأيت منه جفوه فقدمت علي رسول الله صلي الله عليه و سلم فذكرت عليا فتنقصته، فرأيت وجه رسول الله صلي الله عليه و سلم يتغير فقال : يا بريدة ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قلت : بلي يا رسول الله فقال : من كنت مولاه فعلي مولاه و ذكر الحديث

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه [17]

بريده اسلمي مي گويد : همراه علي در يمن جهاد كرديم هنگامي كه بر گشته و خدمت پيامبر رسيديم از علي بد گوئي كردم . ديدم چهر? دگرگون شد و فرمود اي بريده ، آيا من از خود شما به شما سزاوارتر نيستم ؟ گفتم ، بلي .در اينجافرمود هر كس من مولا وسرپرست او هستم اين علي مولاي اوست - حاكم مي گويد اين حديث باشرائط بخاري و مسلم صحيح است ولي آنان در كتاب خود آنرا نياورده اند !

1 ـ طبراني پس از نقل روايت فوق افزوده: أن بريدة قال: فرأيت رسول الله(صلي الله عليه وآله) قد غضب غضباً لم أره غضب مثله قط، إلاّ يوم قريظة والنضير، فنظر اليَّ فقال: يا بريدة، إن علياً وليّكم بعدي، فأحبّ علياً فإنّه يفعل ما يؤمر"، وقال عبدالله بن عطاء: حدثت بذلك أبا حرب بن سويد بن غفلة فقال: كتمك عبدالله بن بريدة بعض الحديث، إن رسول الله(صلي الله عليه وآله) قال له: أنافقت بعدي يا بريدة؟ [18]

بريده مي گويد : ديدم چنان پيامبر خشمگين وبر افروخته شد كه جز در جنگ بني قريظة و بني النضير او را چنان نديده بودم رو به من كرد و فرمود اي بريده علي ولي شما پس از من است پس علي را دوست بدار ، زيرا او آنچه مأمور به آنست انجام مي دهد. عبدالله بن عطاء مي گويد: اين حديث را به أبو حرب بن سويد بن غفلة گفتم .

او به من گفت : راوي حديث عبدالله بن بريدة بخشي از آن را از تو پنهان كرد، پيامبر (ص) به بريده (شاكي) فرمود : اي بريده آيا پس از وفات من منافق مي شوي ؟ (مفهوم اين سخن آنست كه پس از من عده اي از صحابه به جهت دشمني با علي دچار نفاق مي شوند .)

قال الألباني في «السلسلة الصحيحة » حديث بريدة ، و له عنه ثلاث طرق :

« الباني مي گويد : حديث شكايت بريده از سه نفر نقل شده : ابن عباس ، ابن بريده و طاووس . و طرق و اسناد هر سه صحيح است بلكه حديث ابن عباس و طاووس طبق شرائط بخاري و مسلم هم صحيح است. آنگاه هر سه طريق را با روايات مختلف نقل و تصحيح مي كند »

جالب است كه ابن مردويه پس از نقل اين حديث مي افزايد : وفي الحديث زيادة: أنّ بريدة امتنع من مبايعة أبي بكر بعد وفاه النبيّ(ص)، وتبع عليّاً لأجل ما كان سمعه من نص النبيّ بالولاية بعده. [19]

« بريده پس از پيامبر (ص)از بيعت با ابوبكر خود داري نمود به جهت حديثي كه از آن حضرت در بار? ولايت علي شنيده بود »

ولي حضرت رسول (ص) در پاسخ گروه ديگري از شاكيان اين واقعه پاسخي ديگر داد كه از عمران بن حصين با اسناد متعدد و صحيح ذيل نقل شده و دليل ديگري بر خلافت حضرت است .

5- صحيح ابن حبان ، أخبرنا أبو يعلي ، حدثنا الحسن بن عمر بن شقيق ، حدثنا جعفر بن سليمان ، عن يزيد الرشك ، عن مطرف بن عبد الله بن الشخير ، عن عمران بن حصين ، عمران مي گويد : رسول الله صلي الله عليه وسلم گروهي را به ( اطراف يمن ) براي جنگ فرستاد پس از پيروزي علي از ميان غنائم كنيزي را براي خود بر گزيد . اصحاب با خود گفتند هنگامي كه به نزد پيامبر رسيديم از كار علي شكايت مي كنيم . رسم مسلمانان بر آن بود كه پس از بازگشت از سفر ابتداء براي سلام خدمت پيامبر (ص) رسيده وگزارش سفر مي دادند ، سپس به منزل خود مي رفتند ، اين گروه نيز خدمت حضرت رسيده و پس از سلام ، چهار نفر به شكايت پرداختند. اولي برخاست و گفت يا رسول الله آيا نديدي كه علي چه كرد ؟ حضرت از ناراحتي روي بر گردانيد . دومي وسومي همان شكايت را گفتند ، در اين جا پيامبر (ص) غضبناك شد و فرمود :

ما تريدون من علي - ثلاثا - إن عليا مني وأنا منه ، وهو ولي كل مؤمن بعدي. [20]

سه بار فرمود : از جان علي چه مي خواهيد ؟ علي از من است و من از علي هستم ! او ولي هر مؤمني پس از من است .

و روايات اين كتاب به نظر مؤلفش صحيح است، زيرا نام صحيح ابن حبان بر آن نهاده است

6-ابن أبي شيبه در المصنف با سند متصل از عمران بن حصين پس از اشاره به داستان فوق روايت مي كند :

أن رسول الله(صلي الله عليه وآله)قال: "ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ علي مني وأنا من علي، وعلي وليّ كل مؤمن بعدي"، [21] از جان علي چه مي خواهيد؟ از جان علي چه مي خواهيد ؟ علي از من است و من از علي . و او ولي هر مؤمني پس از من است .

7-طيالسي حدثنا يونس قال : حدثنا أبو داود قال : حدثنا أبو عوانة ، عن أبي بلج ، عن عمرو بن ميمون ، عن ابن عباس ، أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لعلي : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ».

ابن عبدالبر آنرا با همين سند در الاستيعاب، آورده و افزوده است : اين سند هيچ مشكلي نداشته وكسي در صحت آن و وثاقت راويانش ترديد نكرده است . [22] لازم است توجه كنيم اين روايت در پاسخ شاكيان يمن نيست بلكه مطلق است

قيد « بعدي » در هم? اين روايات قرينه روشني است كه ولايت در اين جملات، سرپرستي،و نه دوستي است. و گر نه قيد

« بعدي » لغو بود . زيرا دوستي با آن جناب اختصاص به بعد از پيامبر (ص) ندارد پس اين روايات صحيح ، همگي دلالت كندكه علي(عليه السلام) پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) امام و سرپرست مسلمانان و خليف? پيامبر است .

پس از اين پاسخ حلي ، لازم است از طراحان اين شبهه چند پرسش نمائيم

1- مي دانيم پيامبر اكرم افصح و ابلغ مردم بود و حاضران از خطبه آن حضرت در غديرخم خلافت و امامت حضرت را فهميدند و از روز اول بر آن استدلال كردند.و هيچ كس از حاضران ارتباط خطبه غدير را با شكايت بازگشتگان يمن نفهميد حال چگونه پس از چهار صد سال بيهقي براي اولين بار آنرا كشف نمود ! آيا خطبه غدير تا اين حد گنگ و مبهم بود ؟ در هيچ يك از روايات غدير و اقوال صحابه و تابعين چنين توجيهي براي واقع? غدير وجود ندارد .

در حالي كه واقعه غدير و شكايت لشكر باز گشته از يمن از دو حادث? جدا هستند و هم? شواهد و قرائن نشان مي دهد كه جريان غدير و پاسخ شكايت لشكر يمن ، دو جريان مستقل است،

2 ـ چگونه اين دو حديث مربوط به يك جريان مي باشند در حالي كه در هيچ يك از روايات حديث غدير خم ، ذكري از يمن و شكايت برخي از اصحاب از مولي علي(عليه السلام) به ميان نيامده است و در حديث مربوط به جريان يمن كه شكايت اصحاب در آن است سخني از رسيدن كاروان پيامبر اكرم(ص) به غدير خم و ماجراي آن مطرح نمي باشد؟

چرا آقايان در مقدّمه بيان حديث غدير، جريان يمن را مطرح مي كنند و توقّف آن همه جمعيّت را در صحنه غدير به خاطر تذكّر و هشدار به چند نفر شاكي يمن و تأكيد بر دوستي علي(عليه السلام) مي دانند؟

1- اگر مضمون حديث غدير يادآور دوستي علي(عليه السلام) است. كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) جمعيّتي بالغ بر صد هزار تن را به خاطر هشدار آن متوقّف سازند،پس چرا بخاري كه «صحيح» او بهترين كتاب آقايان تلقّي مي شود جريان غدير را نياورده است ؟ با اينكه حديث غدير بر اين مبنا دلالتي بر مسئله خلافت و امامت ندارد و دليلي بر حذف آن نمي باشد. ولي همو كه شكايت بريده را نقل كرده هيچ اشاره اي به واقع? غدير ننموده است ؟

وچرا مسلم كه حديث غدير به صورت ناقص و ابتر نقل كرده اشاره اي به حديث بريده و شاكيان يمن را نكرده است ؟

3- اگر غرض پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از متوقّف ساختن مردم، در آن شرائط نامتناسب و هواي گرم غدير خم تأكيد بر دوستي علي(عليه السلام) بود بايد آن را با لفظ صريحي كه دالّ بر دوستي و پرهيز از دشمني باشد بيان مي فرمود؛ چنان كه در جريان بريده فرمودند «لاتبغضه و أحبّه» ؟( [23])

4- در گزارشي كه از يك داستان ارائه مي شود، مي بايست نقاط برجسته و چشمگير داستان مورد توجه قرار گيرد و از قلم نيفتد، در حالي كه توجيه گران در اين گزارش نقاط مهم و حسّاسي آن دو واقعه را نياورده اند تا تفاوت واضح آن دو روشن نشود. عجيب آنست كه آنان قائلين به امامت را متهم كردندكه ايشان حديث را ناقص ديده يا به مقدّمه آن توجّه نكرده اند ! ولي خود آنان دو حديث و دو حادثه مستقل را يك حديث و يك حادثه قلمداد كردند ! چرا جملاتي كه در مقدّمه اين دو حديث وجود داشته بريده اند و آنرا نقل نكرده اند؟ آيا اين كار تدليس و زشت نيست؟

5- روايات صحيح با دلالت روشن داريم كه علي(عليه السلام) مردم را در رحبه كوفه جمع كرد و به آنان فرمود: هر مسلماني را كه از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در روز غدير خم مطالبي شنيده ، سوگند مي دهم كه بايستد و گواهي دهد. سي تن و طبق روايت أبي نعيم افراد بسياري برخاستند و گواهي دادند : كه پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)در حالي كه دست علي(عليه السلام) را گرفته بود به مردم فرمود: «آيا مي دانيد كه من از مؤمنان نسبت به خود آنان سزاوارترم؟» گفتند: آري يا رسول الله. فرمود: «كسي كه من مولاي اويم اين (علي) مولاي اوست خدايا دوست بدار كسي كه علي را دوست بدارد و دشمن بدار كسي كه او را دشمن بدارد ! » [24]

آيا اين مناشده براي اثبات امامت حضرت بود ، يا براي اسكات شاكيان بازگشته از يمن كه پس از سي سال بود كه ديگر شاكي و شكايتي وجود نداشت ؟ پاسخ روشن است.



[1] - الاعتقاد والهداي الي سبيل الرشاد ص354 ، ابو بكر احمد بن حسيني بيهقي (م 458) دار الافاق الجديده بيروت 1401 هـ

[2] - البدايه والنهايه 5 / 209

[3] - البدايه و النهايه ج 5 /105 .

[4] - البداية و النهاية، ج5، ص209.

[5] البداية و النهاية، ج‏5، ص‏106-105.

[7] . مسند احمد بن حنبل ج5 / 356 دار صادر بيروت . تاريخ الاسلام ذهبي ج2 / 691 و سنن بيهقي ج2 / 369.

[8] . المعجم الاوسط ج 6 / 163 طبراني.

[9] . صحيح بخاري ج3 / 98 ح 4256 كتاب المغازي.

[10] . مسند احمد بن حنبل ج5 / 356 دار صادر بيروت . تاريخ الاسلام ذهبي ج2 / 691 و سنن بيهقي ج2 / 369.

[11] .ـ مغازي واقدي ج2 / 1081.

[12] . سيره ابن هشام ج4 / 1022 و تاريخ طبري ج2 / 402.

[13] . مسند احمد بن حنبل ج / 483 ودلائل النبوه بيهقي ج5 / 398.

[14] . دلائل النبوه ج5 / 398 ط دار الكتب العلميه بيروت 1422 ق.

[15] - مسند احمد 5 /347 ح 22995 و سيوطي در جمع الجوامع (أحمد ، وابن حبان ، وسمويه ، والحاكم ، والضياء عن ابن عباس عن بريدة).

والحاكم (3/119 ، رقم 4578) وقال : صحيح علي شرط مسلم ، وابن أبي شيبة (6/374 ، رقم 32132) ، وابن أبي عاصم في الآحاد والمثاني (4/325 ، رقم 2357) .

[16] - السنن الكبري - النسائي 5 / 45 ح 8145 .

[17] - المستدرك علي الصحيحين للحاكم ج 3 / 119.

[18] - المعجم الأوسط للطبراني: 6/232، و تاريخ دمشق لابن عساكر: 42/191 آمده :

[19] -مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام ،ابن مردويه ص 120 ط دار الحديث ، قم .

[20] - صحيح ابن حبان ح 7055 و سنن الترمذي 5 / 632 .

[21] - ابن أبي شيبة في المصنف: 12/80.

[22] - مسند الطيالسي: 360 ح 2752 و الاستيعاب: 3/1091.

[23] - تاريخ مدينه دمشق/ ج42/ ص190تا196 .

[24] - الغدير علامه اميني ج 1 / 102. و مسند احمد ج 4 /ص 370.

-


| شناسه مطلب: 73594