بی اعتنائی صحابه به نص امامت

بی اعتنائی صحابه به نص امامت   ابو القاسم صلواتی گلستانی اگر نص و دلیل قطعی بر خلافت و امامت حضرت علی(ع) وجود داشت ، چگونه اصحاب پیامبر(ص) هم? سفارشات و فرمایش آن حضرت را بر خلافت و امامت حضرت علی(ع) فراموش کرده و با ابوبکر بیعت نمودند ! ای

بي اعتنائي صحابه به نص امامت

  ابو القاسم صلواتي گلستاني


اگر نص و دليل قطعي بر خلافت و امامت حضرت علي(ع) وجود داشت ، چگونه اصحاب پيامبر(ص) هم? سفارشات و فرمايش آن حضرت را بر خلافت و امامت حضرت علي(ع) فراموش كرده و با ابوبكر بيعت نمودند ! اين عقيده مستلزم انحراف اكثر صحابه است كه گوش به فرمان پيامبر (ص) بوده و آن همه در قرآن از آنان ستايش شده است . و و نيز باعث طعن در مربي گري حضرت رسول (ص) است ! و اينكه تربيت حضرت رسول ناقص و او در اداي وظيفه رسالت موفق نبود ! . بلكه در روايات شيعه آمده : غير از سه نفر هم? صحابه مرتد شدند .

گاهي شيعه ،كينه هاي بدري و أحدي و خيبري را علت مخالفت صحابه با خلافت حضرت علي(ع) معرفي مي كنند . اشكال اينست كه اگر كينه هاي بدري و أحدي و خيبري علت مخالفت با حضرت علي(ع) باشد اختصاص به آن حضرت نداشته و عداوت بيشتر ايشان خود با حضرت رسول (ص) بود كه موسس اين حركت اسلامي بود. چرا با او دشمني نكردند ؟ وانگهي صحابه اي كه مسلمان شدند چگونه با حضرت علي (ع) عداوت ورزيدند با اينكه مي دانستند او براي هدايت ايشان اقوام آنان را كشته است؟

پاسخ :

براي روشن شدن مسئله لازم است به نكات ذيل توجه كنيم :

1- آنچه پس از پيامبر اكرم (ص) رخ داد در امم گذشته مخصوصا امت حضرت موسي و عيسي (عليهما السلام) نيز به وقوع پيوست و بسياري از آنان پس از هدايت گمراه شدند . مانند قوم بني اسرائيل پس از رفتن موسي به ميقات مرتد و گوساله پرست شدند! و جز اندكي همراه خليف? او هارون باقي نماندند ! و نصاري پس از عروج حضرت عيسي (ع) وصي واقعي او شمعون الصفا ( پطرس ) را رها كرده و گرد پولس منافق، جمع شده، و توحيد ناب را به الوهيت عيسي(ع) تحريف كردند. [1]

چنانكه در ذيل آيه دوم عنكبوت نيز به اين سنت شايعه در امم گذشته اشاره رفته است « أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين

آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مي‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟! ما كساني را كه پيش از آنان بودند آزماديش كرديم (و اينها را نيز امتحان مي‏كنيم) تا كساني را كه راست مي‏گويند و كساني را كه دروغ مي‏گويند بدانيم . »

پس آنچه در امت خاتميه اتفاق افتاد امر بديع و بي سابقه اي نبود و قرآن مكرر به اين انحرافات واختلافات پيروان انبياء مخصوصاٌ انحراف بني اسرائيل و پيروان حضرت عيسي اشاره مي كند مثلاً در سوره بقره / 253 مي فرمايد : « تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض ولوشاء الله مااقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جائتهم البينات ولكن اختلفوا -آن رسولان را بعضي بر بعضي برتري داديم‏ اگر خدا مي‏خواست كساني كه بعد از آنان بودند، به جنگ و ستيز با يكديگر نمي‏پرداختند ولي ( سنت الهي بر اين بوده و هست كه مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.) آنان راه اختلاف پيمودند» » و در سوره مريم / 35 پس از ذكر قصه حضرت عيسي مي فرمايد : فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين ظلموا من مشهد يوم عظيم - ولي بعد از مسيح (ع) ( با همه تأكيدي كه در زمينه توحيد داشت) گروههايي از ميان پيروانش اختلاف كردند( و عقايد گوناگوني مخصوصا در باره او ابراز داشتند) پس واي به حال كسانيكه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز» و متاسفانه اكثر پيروان ظاهري آن حضرت امروزه قائل به تثليث و مشرك هستند !

و در روايات صحيح و منابع معتبر از جمله صحيح مسلم از پيامبر اكرم رسيده ، آنچه در بني اسرائيل از فتنه ها واقع شد در اين امت نيز تحقق مي يابد.

حَدَّثَنِي سُوَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ مَيْسَرَةَ حَدَّثَنِي زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- « لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ حَتَّي لَوْ دَخَلُوا فِي جُحْرِ ضَبٍّ لاَتَّبَعْتُمُوهُمْ ». قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ آلْيَهُودَ وَالنَّصَارَي قَالَ « فَمَنْ ؟ . [2]

« پيامبر اكرم (ص) فرمود :شما مسلمانان قدم در راه پيشينيان مي گذاريد به گونه اي كه وجب شما به جاي وجب آنان و آرنج شما به جاي آرنج آنان،حتي اگر يكي از آنان داخل سوراخ سوسماري شده باشد شما هم داخل مي‏شويد گفتيم يَا رَسُولَ اللَّهِ منظور از پيشينيانيَهُودَ وَ نَّصَارَي هستند ؟ فرمود پس چه گروه ديگر هستند ؟1 »

شارحان صحيح مسلم اين حديث را صحيح دانسته و گفته اند منظور موافقت اين امت با بني اسرائيل در معاصي است نه در كفر و اين خبر معجزه اي از پيامبر اكرم(ص) است [3]

چنانكه ابن حجر عسقلانن در شر ح صحيح بخاري اين روايت آنرا از طرق متعدد آورده و صحيح دانسته است :

قال ابن حجر وَقَدْ أَخْرَجَ الطَّبَرَانِيُّ مِنْ حَدِيث الْمُسْتَوْرِد بْن شَدَّاد رَفَعَهُ " لَا تَتْرُك هَذِهِ الْأُمَّة شَيْئًا مِنْ سُنَن الْأَوَّلِينَ حَتَّي تَأْتِيَهُ " وَوَقَعَ فِي حَدِيث عَبْد اللَّه بْن عَمْرو عِنْد الشَّافِعِيّ بِسَنَدٍ صَحِيح " لَتَرْكَبُنَّ سُنَّة مَنْ كَانَ قَبْلكُمْ حُلْوهَا وَمُرّهَا [4]

«طَّبراني در حدِيثي از مستورِد بن شدّاد از حضرت رسول نقل مي كند : هيچ يك از كارههاي امم سابق نيست مگر آنكه اين امت آنرا بجا مي مي آورد و در حديثي كه شا فعي بِه سند صحِيح از عبد اللَّه بن عمرو آورده مي فرمايد : شما مسلمانان در حوادث تلخ وشيرين قدم در راه پيشينيان مي گذاريد »

مي گوييم با توجه به تاكيد ذيل روايت تشبيه حضرت عموميت دارد و در هم? حوادث واقع? در دو امت مشابهت است و شاخص ترين انحراف بني اسرائيل مخالفت با هارون خليف? موسي در سفر به كوه طور و گوساله پرستي آنان بود . كدام حادثه در تاريخ اسلام جز مسئل? غصب خلافت مشابه اين مخالفت بني اسرائيل با هارون است ؟

2- مسئل? انحراف صحابه امر بعيدي نبوده ،از اين رو قرآن نسبت به ارتداد اصحاب هشدار داده است. آل‏عمران 144 وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ «محمد (ص) تنها فرستاده اي از طرف خدا بود كه پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمي‏گرديد؟ »

اين آيه كه پس از جنگ احد نازل شد ، بخوبي دلالت مي كند احتمال دارد با مرگ پيامبر اكثر صحابه اسلام حقيقي را رها كرده به دوران قبل بازگردند يا آنرا به گون? دلخواه بر گردانند !

از اين رو قرآن غالبا اكثريت امم انبياء را مذمت كرده و از بي وفائي اكثر امم گذشته خبر داده ، در سوره اعراف / 102 مي فرمايد : «تلك القري نقص عليك من انبائها ... و لقد جائتهم رسلهم بالبينات ... و ما وجدنا لاكثرهم من عهد وان وجدنا أكثرهم فاسقين- اينها آباديها و شهرهائي هستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براي تو بيان مي‏كنيم (چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت، هلاك و نابود شوند، بلكه)بطور مسلم پيامبرانشان با دلايل روشن، به سراغ آنها آمدند( و نهايت تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند ) ولي ما براي اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتي نيافتيم ، بلكه اكثر آنها را فاسق و خارج از اطاعت حق يافتيم»

3-- در انقلابهاي سياسي و اجتماعي در صورت وجود زمين? مساعد بسا اقليتي زيرك و جاه طلب با زد وبند قدرت را به دست مي گيرند و طرح هاي خود را بر عامه مردم عرضه و با اغواء يا اكراه آنان ،نظر خود را تحميل مي كنند. آنچه پس از پيامبر اكرم (ص) اتفاق افتاد همين گونه بود زيرا پيروزي اسلام با شكست قريش به فرمان پيامبر و ضرب شصت علي كينه هاي زيادي از آن دو در دل سر كردگان قريش فراهم كرده بود و با اينكه از پيامبر اكرم (ص) هم كينه داشتند ولي نمي توانستند از خود او انتقام بگيرند زيرا در اوج قدرت و مقبوليت مردم بود ازين رو منتظر وفات آن حضرت بودند تا از اهلبيت او و مولي علي قاتل سران قريش انتقام بگيرند در اينجا يك گروه سياسمدار و فرصت شناس كه از سالهاي آخر عمر حضرت صورت يك حزب تشكيلاتي كار مي كرد پس از وفات حضرت با شناخت اين كينه ها و برنامه ريزي درصدد غصب خلافت بر آمدند و خليفه شرعي آن حضرت كنار گذاشتند و حضرت رسول از آن فتنه به علي (ع) خبر داد و از آن به عنوان خيانت امت نام برد ! حاكم نيشابوري به سند صحيح نقل مي كند :

عن حيان الأسدي سمعت عليا يقول : قال لي رسول الله صلي الله عليه و سلم إن الأمة ستغدر بك بعدي و أنت تعيش علي ملتي و تقتل علي سنتي من أحبك أحبني و من أبغضك أبغضني و إن هذه ستخضب من هذا يعني لحيته من رأسه : صحيح تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح [5]

«حيان أسدي مي گويد از علي شنيدم كه فرمود : پيامبر به من فرمود : امت پس از من به تو خيانت مي كنند در حالي كه تو بر اساس دين من زندگي كرده و بر روش من كشته مي شوي . كسي كه كه ترا دوست دارد مرا دوست داشته وكسي كه تو را دشمن دارد مرا دشمن داشته است و بزودي محاسنت از خون سرت رنگين خواهد شد .»

مؤلف حاكم نيشابوري و ارزياب اسناد مستدرك ذهبي هر دو سند اين حديث را صحيح دانسته اند .نبايد اين روايت به جنگ ناكثين و قاسطين ومارقين پس از خلافت ظاهري حضرت تفسير شود زيرا در آن جنگها بيشتر امت طرفدار حضرت بودند ، در حاليكه كلم? الأمة عموميت دارد و بايد اكثريت مطلق از حضرت روي بر گردانيده و خيانت كنند تا اين جمله صدق كند پس تنها تفسير آن همان غصب خلافت است .

4- اين اشكال مانند آنست كه بر حكمت خداي متعال در آفرينش انسان اشكال كنيم كه او انسان را براي عبادت آفريد ولي اكثر انسان ها تمرد كردند و فرمان او را نبردند. پس كار او حكيمانه نبود !

مي گوييم آنچه پس از پيامبر(ص) واقع شد نمي تواند دليل بر عدم توفيق آن جناب در پيام رساني درست و تربيت انسان ها بوده و باعث نقص شخصيت آن حضرت باشد، زيرا تعداد كثيري از اصحاب واقعاً ايمان آورده و تربيت اسلامي آن حضرت را پذيرا شده بودند و در سختيها و جنگها نمونه عالي از ايثار و فداكاري نشان دادند، و حتي كلمه ارتداد يعني برگشت از دين و ايمانن كه حاصل تلاش آن حضرت بود. ولي آنان پس از وفات آن حضرت دچار فتنه و امتحان شده و اين تفاوت دارد با اينكه بگوئيم آنان اصلاً ايمان نياوردند يا اكثر آنها منافق بودند و تنها از ترس تظاهر به ايمان كردند ، آيات و روايات به خوبي دلالت مي كند تعداد كثيري از صحابه ايمان داشته و در حوادث و جنگ هاي طاقت فرساي صدر اسلام رفتاري داشتند كه جز از مؤمن معتقد صادر نمي شود.

5- روايات ارتداد در خود صحاح اهل سنت آمده است از جمله روايت صحيحه و معتبره معروفي كه در صحيح بخاري آمده: عن رسول الله (ص) إن أناسا من اصحابي يؤخذ بهم ذات الشمال، فاقول أصحابي، فيقال إنهم لم يزالوا مرتدين علي اعقابهم منذ فارقتهم [6] « پيامبر اكرم فرمود: در حالي كه عده اي از اصحاب مرا به طرف اصحاب شمال (جهنم) مي برند من (با نگراني و از سر دلسوزي) صدا مي زنم آي اصحابم را كجا مي برند؟ به من پاسخ داده مي شود كه آنان از زماني كه تو وفات كردي و از آنان جدا شدي مرتد شدند! »

قال ابن حجر و في رواية ليرفعن رجال منكم، ثم ليختلجن دوني، فاقول يا رب أصحابي فيقال انك لا تدري ما أحدثوا بعدك. و زاد في صحيح آخر سحقاً سحقا لمن غير بعدي و في صحيح خامس يقول انك لاعلم لك بما أحدثوا بعدك إنهم ارتدوا علي أدبارهم القهقري [7]

« ابن حجر عسقلاني مي گويد : و در روايت ديگر يپس از گفتگوي فوق افزوده است : تو نمي داني كه اينها چه كارهائي پس از تو كردند (چه بدعتهايي گذاشتند) و در روايت صحيح ديگر افزود: دور باد از رحمت خداوند كسي كه پس از من سنت مرا تغيير دهد. و در صحيحه ديگري پس از مكالمه اي كه از حضرت نقل كرديم آمده است : مامور جهنم به حضرت رسول(ص) عرض مي كند: تو نمي داني اينها پس از وفات تو چه كارهائي كردند و چه بدعتهائي در دين به وجود آوردند! آنان به دين پشت كرده و بسوي قهقهري رفتند و مرتد شدند! »

و نمي توا ن اين روايلت را بر اعراب مرتد زمان ابي بكر تطبيق كرد زيرا ابن حجر عسقلاني مي گويد : صحابي كسي است كه با ايمان بميرد و به اتفاق علما بر مرتد صريح صحابي گفته نمي شود . [8]

6 ـ بعضي از بزرگان روايات (غير از چند نفر هم? صحابه مرتد شدند )را از نظر سند يا دلالت مناقشه كرده است. مي فرمايند: اين روايات كه مرحوم كشي آنرا نقل كرده. هفت روايت است كه سه روايت آن ضعيف ويك روايت كه از علي بن حسن فضّال است موثق و سه روايت ديگر آن صحيح است.[9] دو روايت صحيح? آن اينست :

محمدبن اسماعيل، قال حدثني الفصل بن شاذان، عن ابن أبي عمير عن ابراهيم بن عبدالحميد، عن أبي بصير، قال: قلت لابي عبدالله ارتد الناس الا ثلاثة أبوذر وسلمان والمقداد قال: فقال أبوعبدالله عليه السلام: فأين أبوساسان وأبوعمرة الانصاري؟

« ابو بصير از امام صادق (ص) پرسيد آيا اين حديث صيح است كه هم? مردم مرتد شدند غير از سه نفر أبوذر وسلمان و مقداد ؟ حضرت فرمود پس ابوساسان و ابوعمرة انصاري كجايند ؟ » يعني اصل مطلب درست است ولي چرا اين دو نفر استثنا نكردي ؟ »

و روي الكشي عن علي بن الحكم ، عن سيف بن عميرة ، عن أبي بكر الحضرمي ، قال قال ابوجعفر عليه السلام ارتد الناس: الا ثلاثة نفر سلمان وأبوذر والمقداد قال: قلت فعمار ؟ قال: قد كان جاض جيضة ثم رجع، ثم قال: ان اردت الذي لم يشك ولم يدخله شئ فالمقداد، [10]

« أبي بكر حضرمي مي گويد امام محمد باقر (ع) فرمود : هم? مردم مرتد شدند غير از سه نفر أبوذر وسلمان و مقداد . پرسيدم عمار چگونه بود ؟ فرمود : اندكي منحرف شد سپس بر گشت . و اگر مي خواهي كسي را بشناسي كه هيچ شك نكرد او مقداد است »

آنگاه ايشان در دلالت آنها چهار اشكال كرده اند كه حاصلش آنست كه نمي توان مؤمنين به ولايت را منحصر به اين سه ،چهار نفر دانست و تعداد افراد مستثني از سه تا هفت نفر مختلف است . و نتيجه مي گيرند صحابه نيز مانند مردم زمانهاي ديگر مجموعه از افراد خوب و بد بودند و تعديل يا تخطئه و تفسيق همه آنان روا نيست .و نتيجه مي گيرد اين روايات را غاليان و حشويه جعل كردند و نمي توان آنرا پذيرفت. [11]

به نظر مي رسد نمي توان اين روايات را كه بسياري از نظر سندي صحيح است جعلي شمرد افزون بر آنكه روايات منحصر به آنچه كشي نقل كرده نيست بلكه مسئل? ارتداد يا انحراف صحابه با عبارات گونا گون در منابع اصيل حديثي و زيارات معتبره شيعه مكرر آمده ، و بزرگان شيعه از قديم آنرا پذيرفته اند . بلكه در نهج البلاغه آمده است :

قال عليه السلام: حتي إذا قبض الله رسوله صلي الله عليه واله وسلم رجع قوم علي الأعقاب، غالتهم السبل، واتكلوا علي الولائج، ووصلوا غير الرحم، و هجروا السبب الذي امروا بمودته، ونقلوا البناء علي رص أساسه، فبنوه في غير موضعه، معادن كل خطيئة، وأبواب كل ضارب في غمرة، قد ماروا في الحيرة، و ذهلوا في السكرة، علي سنة من آل فرعون [12] .

« امير المؤمنين فرمود : تا اينكه كه خداوند، جان پيامبرش را گرفت (افسوس ) كه گروهي به گذشت? جاهلي خود بازگشتند و راههاي بد آنانرا ربود و تباه كرد آنان تعصب ورزيده و به خواص خود تكيه كردند ، و با غير خويشاوند ( رسول اللّه ) پيوند نمودند ، و از سبب و وسيله اي كه خداوند آنان را به دوستي ايشان مأمور كرده بود دوري گزيدند و به روش آل فرعون ،در حيرت و سرگرداني بسر بردند و سرمست و غافلند.»

ابن ابي الحديد در تفسير لفظ سبب مي گويد : اين جمله اشاره به فرمايش حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله ميباشد كه فرمود إنّي تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي حبلان ممدودان من السّمآء إلي الأرض ، لا يفترقان حتّي يردا عليّ الحوض رسول خدا ( ص ) اينجا قرآن و اهل بيتش دو ريسمان ناميده ، و حضرت امير المؤمنين ( ع ) از آن بلفظ سبب تعبير كرده است [13]

قال ابن أبي الحديد: منظور اين روايات مرتداني كه ابوبكر با آنان براي منع زكات جنگيد نيستند زيرا كسي كه مرتد بميرد از صحابه شمرده نميشود و اگر آنان توبه كردند بين ايشان و پيامبر در قيامت فاصله نمي افتد پس در هر حال منظور اين روايات مرتداني كه ابوبكر با آنان جنگيد نيستند ، [14]

افزون بر آنكه رواياتي كه كشي نقل كرده بر مبناي قدما صحيح است و سه روايت آن حتي بر مبناي سخت گيرانه متاخران نيز صحيح بوده و راويان آن همگي موثق هستند .

پس با توجه به روايات متعدد و صحيحه از طريق فريقين حكم به ضعف سند يا دلالت اين روايات نمي توان كرد.

بلي چنانكه بزرگان فرموده اند: منظور اين روايات ، ارتداد صحابه از اسلام نيست. بلكه منظور ، ارتداد از ايمان در ابتداي غصب خلافت است. ولي به تدريج بسياري از آنان بيدارشده و به ويژه پس از خلافت ظاهري آن حضرت ، اكثر صحابه به حقانيت امام اعتراف كرده و ايمان آوردند. چنانكه مراد از (ناس، مستثني منه) مردان بالغ حاضر در مدينه هست كه تا آخر ايستادند، پس شامل افراد غير بالغ مانند حسنين (ع) يا ابن عباس يا زناني مانند اسماء و ام سلمه نمي شود و نيز غائبين مثل مالك ابن نويره كه از غصب خلافت خبر نداشتند و مدتها بعد متوجه شدند از حكم ارتداد خارجند .

و اختلاف تعداد مستثني به جهت اختلاف درجه ايمان آنان به ولايت است. به همين جهت اگر بعضي از بني هاشم يا صحابه ديگر در اين روايات استثنا نشده اند به جهت نرسيدن آنان به درجه ايمان و ولايت اين سه نفر ممتاز مي باشد، هر چند آنان نيز از مؤمنان و مواليان بودند زيرا مراد از افراد مستثني كساني هستند كه تنها براي رضاي خدا از مولا علي(ع) دفاع كردند پس بعضي از بني هاشم مثل زبير يا عباس كه براي رضاي خدا و به جهت تعصب خويشاوندي از حضرت دفاع كردند نمي شود.

و نيز كساني كه تا آخر نايستادند و جذب عامه مردم شده ،يا در اعتقاد ولايت دچار شك و شبهه شدند از اين دائره خارجند . پس اين روايات منافات ندارد با روايت معتبر شيخ صدوق كه مي گويد: دوازده نفر در ابتاي خلافت با مشورت امام در مسجد النبي از پاي منبر بر خاسته و به ابي بكر اعتراض كردند (غير از چهار نفر ايشان تا آخر نايستادند) [15]

يا چهل نفر پس از انتخاب ابوبكر خدمت امير(ع) رسيده و از حضرت خواستند براي حق خود قيام كند و به او وعده حمايت نظامي برضد غاصبين دادند، ولي اكثر ايشان به وعده خود وفا نكردند .



[1] - آشنايي با اديان بزرگ، ، حسين توفيقي ؛ تهران، طه 1385، چاپ نهم، ص 137.

و دايره المعارف كتاب مقدس، ص 713. ص 688.

و مسيحيت‌شناسي مقايسه‌ايي، تهران، سروش، 1384، چاپ سوم، ص91.جمعي از نويسندگان و دايرةالمعار ف كتاب مقدس، محمدرضا زيبايي‌نژاد، بهرام مهديان و ديگران، تهران، سرخدار 1381، ص687. و عهد جديد ،اعمال رسولان، 7: 57.

[2] -صحيح مسلم 8 57 ح 69520 ونظير آن در بخاري ح 6956

[3] - تحفه احوذي ج6 / 340.

[4] -فتح الباري 20/ 378

[5] - 3 المستدرك علي الصحيحين محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم نيسابور ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت /153

[6] - صحيح بخاري ، ج 5، ص 113، باب حوض حدود چهارده حديث و صحيح مسلم جز ء 7.

[7] - الغدير ج2، ص 297.

[8] -- فتح الباري : ابن حجر /10 / 443

[9] - رجال كشي / 16، 13، 11

[10] - معجم رجال الحديث : السيد ابوالقاسم الموسوي الخوئي 4 /224

[11] - اضواء علي عقائد الشيعه الاما ميه ، آية الله سبحاني ص 519.

[12] - نهج البلاغة، الخطبة 150.

[13] -شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد جلد 2 صفحه 437

[15] --خصال شيخ صدوق ج 1 / 484 اين دوازده نفر عبارتند از : خالد بن سعيد ابن العاص و مقداد بن الاسود و ابي بن كعب و عمار بن ياسر و أبوذر الغفاري و سلمان فارسي و عبد الله بن مسعود و بريدة اسلمي وخزيمة بن ثابت ذو الشهادتين و سهل بن حنيف وأبوأيوب انصاري وأبوالهيثم بن التيهان . ومقداد و پنج نفر اخير از انصار و بقيه از مهاجرين هستند .


| شناسه مطلب: 73597