تحریف و کتمان در حدیث ثقلین
تحریف و کتمان در حدیث ثقلین گفتیم که حدیث ثقلین مکرر بیان شده که دومین بار آن در عرفه است که ترمذی و دیگران به سند صحیح از جابر بن عبدالله به عنوان بخشی از خطبه روز عرفه در حجة الوداع نقل کرده اند. ولی بعضی ازأهل سنت آنرا نیاورده ، یا با تحریف آوردند
تحريف و كتمان در حديث ثقلين
گفتيم كه حديث ثقلين مكرر بيان شده كه دومين بار آن در عرفه است كه ترمذي و ديگران به سند صحيح از جابر بن عبدالله به عنوان بخشي از خطبه روز عرفه در حجة الوداع نقل كرده اند. ولي بعضي ازأهل سنت آنرا نياورده ، يا با تحريف آوردند ،يا در نسخ? اوليه بود فعلا نيست . شرح اين كتمان چنين است !
1- مهم ترين كتاب أهل سنت «صحيح بخاري» اصلا خطب? عرفه را نياورده و آنچه در كتاب الفتن (ج4 / 681 ح1905) آورده مربوط به خطبه حضرت در عيد قربان در مني است و فاقد حديث ثقلين است و حتي توصيه به كتاب هم ننموده است.
ولي بخاري در كتاب « تاريخ صغير» خود مي گويد احمد (بن حنبل) در بار? حديث عبد الملك از عطيه از ابو سعيد از پيامبر صلي الله عليه وسلم «تركت فيكم الثقلين» گفته است : اين احاديث كوفيان منكر و ناشناخته است.[1]
ولي جا دارد از بخاري بپرسيم آيا واقعا اين سند مجهول است؟ آيا حديث ثقلين منحصر به اين سند بوده وكسي غير از احمد و كوفيان اين حديث را نقل نكرده است؟ همين سخن براي سنجش امانت و انصاف بخاري كافي است !
2- دومين كتاب عامه صحيح مسلم حديث ثقلين را ناقص نقل كرده با اينكه از قول زيد بن ارقم تصريح مي كند حضرت آنرا در غدير بيان فرمود ، ولي بخش حساس معرفي امام (حديث غدير ) آنرا نياورده و امانت الهي را نرسانيد .
3- محدثان ديگر يعني ابو داود و نسائي وابن ماجه و ابن حبان و عبد بن حميد و طحاوي و بيهقي و ابن حبان وابن خزيمه مانند مسلم خطبه حجة الوداع در روز عرفه را تحريف نموده و از جابر بن عبدالله از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده اند كه حضرت در خطبه حجة الوداع در روز عرفه پس از توصيه مردم به رفق و رحمت به همسران ، تنها توصي? به كتاب مي فرمايد : و إني قد تركت فيكم لن تضلوا بعده إن اعتصتم به، كتاب الله. [2]
و بر خلاف ترمذي و احمد و...توصيه اي نسبت به عترت ندارد و نامي از آن نمي برد .
4- سخاوي در استجلاب ارتقاء الغرف ورق? 24 مي گويد : اسحاق بن راهويه در مسندش ازكثير بن عبدالله از محمد بن عمر بن علي أبي طالب از پدر و او از جدش از پيامبر اكرم (ص) نقل مي كند : قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله سبب بيد الله وسبب بأيديكم و أهل بيتي ، ولي در مسند اسحاق بن راهويه چاپ مدينه مكتبه الايمان طبع سال 1412 تحقيق عبد الغفور بلوشي اثري ازين حديث نيست .
5- سبط بن جوزي پس از نقل حديث ثقلين از فضائل احمد ، برخود اشكال ميكند كه جد تو (عبد الرحمان) اين حديث را ضعيف شمرده است ؟!
سبط پاسخ ميدهد: حديثي كه ما از فضائل احمد نقل كرديم كه در سندش هيچ يك از كساني كه جدم آنان را تضعيف كرده وجود ندارد، افزون بر آنكه اين حديث را ابوداود در سنن و ترمذي وعامه محدثان ديگر مثل رزين در« الجمع بين الصحيحين » هم آورده اند . [3]
لازم است بدانيم گنجي شافعي هم مانند سبط روايت اين حديث را به أبي داود و ابن ماجه نسبت داده است. [4]
و نيز يحيي بن حسن بن بطريق حلي (م ، 600 ق ) در كتاب العمده به نقل از « الجمع بين الصحيحين » رزين و حميدي ( م ، 488 ق ) آنرا از صحيح ابي داود نقل مي كند . [5]
ولي در نسخه هاي فعلي سنن أبي داود و سنن ابن ماجه اين حديث نيست ! آيا سبط بن جوزي وگنجي و ابن بطريق اشتباه كرده اند يا تحريف گران آنرا از نسخه هاي اصلي حذف كردند ؟
6-محمد بن جرير طبري (م، 310 )نويسنده اي پر نقل است كه در تفسير و تاريخ خود كوچك ترين حوادث عصر رسالت نقل كرده است . چگونه است كه در تفسير جامع البيان و تاريخ الامم والملوك فعلي هيچ اشاره اي به حديث ثقلين و غدير هر چند به عنوان روايت ضعيف نكرده است؟ با اينكه ابن حجر در باره اش گفته است وي متشيع بود زيرا سند حديث مدينه العلم را تصحيح كرده است [6]
افزون بر آنكه ابن كثير مي گويد : محمد بن جرير طبري كتابي در بار? حديث غدير كه بخشي از حيث ثقلين است به نام كتاب الولايه - نوشته است ولي اكنون هيچ اثري از آن نيست . قال ابن كثير و قد اعتني بأمر هذا الحديث أبو جعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ فجمع فيه مجلدين أورد فيهما طرقه وألفاظه و ساق الغث والسمين والصحيح والسقيم [7] . محمد بن جرير الطبري مؤلف تفسير والتاريخ دوجلد قطور دربار? حديث غدير نوشته وهم? طرق صحيح وضعيف والفاظ آنرا آورده است .
و مرحوم نجاشي وشيخ طوسي دررجال خود و ياقوت حموي (م،626) وابن شهر آشوب نيز آنرا ديده و از آن خبر داده اند. و بيشترين نقل از آن به وسيله قاضي ابو حنيفه نعمان مصري (363 م) در كتاب « شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار» مي باشد هرچند متاسفانه قاضي ابو حنيفه در بسياري موارد اسناد آنرا حذف نموده است.
چه عواملي باعث نابودي كتاب الولايه و خلو تفسير وتاريخ فعلي طبري از حديث ثقلين شده است ؟ اين حكايت از اختناق فكري و تعصب كور حاكميت نسبت به أهلبيت در زمان تدوين اين كتب يا تحريف آن پس از تدوين دلالت مي كند ! پس خلو تفسير وتاريخ فعلي طبري به جهت ترس از عامه بود و يا بر اثر تحريف ناسخين بعدي مي باشد.
7- يكي از مولفين متشيع عامه عبد الرزاق بن همام الصنعاني (126 - 211 ق) معاصر امام صادق(ع) تا امام جواد (ع)است ونجاشي وي را آشكار كنند? محبت آل رسول وبيزاري از دشمنان آنان و اعتقاد به امامت ايشان معرفي نموده است[8] به اين جهت مورد تضعيف بعضي از نواصب قرار گرفته است .
دكتر مصطفي مسلم در مقدم? تفسير القرآن عبد الرزاق الصنعاني مي نويسد : دو علت براي نسبت تشيع به او وجود دارد
الف : اقوالي نسبت به بعضي صحابه دارد كه چنين تمايلي از اوبرداشت مي شود
ب : احاديثي در فضائل أهلبيت ومعايب دشمنان آنان نقل كرده كه از او برداشت تشيع مي شود مانند آنچه ابن حجر در تهذيب التهذيب از جعفر الطيالسي و او ازابن معين آورده كه مي گويد : از عبد الرزاق صنعاني كلامي شنيدم كه بر مذهب او دلالت مي كرد گفتم اساتيد شما يعني معمر و مالك و ابن جريج و الثوري و الأوزاعي ،همگي سني وموثق بودند پس اين مذهب ( تشيع) از چه كسي گرفتي ؟ پاسخ داد : شخصي به نام جعفر بن سليمان الضبعي [9] ، بر ما وارد شد، او را فاضل ومتين يافتم اين مذهب را از او گرفتم . وعبد الله بن موسي حديث او را به جهت تشيع وي رد مي كرد. وقتي احمد اين سخن را شنيد قسم خورد : و الله الذي لا إله إلا هو -عبد الرزاق صد بار از او (عبد الله بن موسي) بهتر بود ، من چند برابر آنچه از عبد الله (بن موسي ) شنيدم از عبد الرزاق حديث شنيدم
ابن عدي مي گويد : عبد الرزاق احاديثي در فضائل (اهلبيت) نقل كرده كه اصحاب ما از او تبعيت نكردند رواياتي در مذمت صحاب? ديگرآورده است از اين جهت مورد ملامت واقع شده است . شخصي انواع فراواني حديث دارد و افراد موثق مسلمين و بزرگان خدمت او رسيدند و احاديث او را نقل كردند . ولي همگي او را به تشيع نسبت دادند وأحاديثي در فضائل أهل بيت نقل كرده ولي اميدوارم كه از نظر صدق او صادق باشد .
ابو داود مي گويد عبد الرزاق به معاويه گوشه مي زد . عقيلي ازأحمد بن زكير الحضرمي ،از محمد بن إسحاق ابن يزيد البصري ، از مخلد الشعيري نقل كرده مي گويد نزد عبد الرزاق نشسته بودم ، نام معاويه برده شد ، او گفت : لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان . مجلس ما را با نام پسر ابوسفيان آلوده نساز ! [10]
ولي با اين حال هيچ اثري از حديث ثقلين در نسخ? فعلي دو اثر مهم او «المصنف و تفسير الصنعاني » وجود ندارد.
چگونه صنعاني در مهم ترين كتب خود «المصنف و تفسير الصنعاني» هيچ اشاره اي به حديث ثقلين نمي كند ؟ ! اين فقدان از حكومت اختناق و ترس در زمان مؤلف حكايت مي كند يا آنكه پس از او تحريف شده است
8 - لزوم دور در توثيق
مشكلي كه در ارزيابي روايات فضائل اهلبيت به ويژه حديث ثقلين به چشم مي خورد تضعيف راويان آن به جرم تشيع است ولي مي بينيم همان راويان را كه در اينجا به اتهام رفض تضعيف نمودند ، جاي ديگر توثيق نمودند! گويا يكي از معيارهاي تضعيف راوي نقل فضائل أهل بيت است ! در حالي كه اين راوي هيچ وجه ضعفي جز تشيع نداشته و هيچ دليلي هم بر تشيع او جز نقل همين روايات نيست
مي گوئيم اگر نقل اين گونه روايات دليل بر ضعف راوي باشد پيامبر اكرم(ص) راهي براي معرفي جانشين خود ندارد! زيرا دور لازم مي آيد، چون معرفي خليفه متوقف بر نقل معتبر اين روايات است در حالي كه اعتبار راوي متوقف برعدم نقل آنست ! زيرا نقل آن حديث باعث بي اعتباري راوي آن است .ولي آفتاب حقيقت پنهان نمانده و بسياري از مشايخ عامه اصل حديث و جزئيات آنرا با اسناد معتبر نقل كردند.
و منصفاني در ميان أهل سنت پيدا شدند كه اسناد ثقلين و احاديث مشابه را تصحيح نمودند يا سخن حق در اينجا بر زبانشان جاري شد. ما در اين فصل برآنيم كه به اين تحريفات و قضاوتها اشاره مي كنيم.
8-حاكم در مستدرك با سندي كه اسماعيل بن أبي اويس كذاب و پدرش ضمن آنست، از ابن عباس چنين نقل كرده كه حضرت در حجة الوداع پس از ايراد خطبه اي كه در باره حرمت جان و مال مسلمانان، خواند فرمود: قد تركت فيكم ما ان اعتصمتم به فلن تضلوا ابدا كتاب الله وسنه نبيه(ص) تركه پيامبر را در اين روايت كتاب وسنت معرفي مي كند.
حاكم بدون تصحيح سند اين حديث با تعجب مي گويد: اينكه تركه پيامبر كتاب باشد ، مورد اتفاق بخاري و مسلم است ولي از جهت آنكه سنت در اين حديث اضافه شد، حديث نادريست!
با توجه به نقل صحيح ترمذي و طبراني و احمد و بغوي و حاكم از جابر بن عبدالله كه پيامبر در خطبه روز عرفه، تركه خود را دو چيز «قرآن و عترتش» معرفي نمود و پيامبر اكرم (ص) نيز در روز عرفه حجة الوداع يك خطبه خواند و همگي از يك خطبه حكايت مي كنند، روشن مي شود كه هم? اين آقايان كه تركه را در روايت خود منحصر به كتاب كردهاند يا سنت را به جاي عترت گذاشتهاند، خطبه را به جهت مخالفت آن يا مذهب خلفا تحريف نموده اند.
و چنان نيست كه تنها به جهت اختصار نقل نكرده باشند، بلكه كلمه ثقلين كه در بسياري نقلها وجود دارد در نقل اين محرفان حذف شده است ! تا طنين اين حديث و عنوان آن از دلها برود و مردم منتظر بيان ثقل دوم نشوند .
9- موقع ديگر حديث ثقلين در غدير خم است كه بسياري از مشايخ مانند احمد و طبراني و ابو عاصم و حاكم نيشابوري اكرم(ص) نقل كرده كه در ضمن خطبه اي با لفظ ثقلين قرآن و عترت را به عنوان خليفه خود معرفي و امر به تمسك به آن دو مي نمايد و عدم ضلالت را متوقف به تمسك به هر دو نمودند و بر عدم افترق آن دو تاكيد كردند. و در پايان امير المؤمنين علي را به ولايت و امامت معرفي نمودند.
ولي بخاري اصلا آنرا نقل نكرد در حالي كه حاكم نيشابوري پس از نقل آن تصريح مي كند اين روايت شرائط صحت را نزد بخاري و مسلم داشت ولي آنان نقل نكرده اند. [11]
البته مسلم آنرا به صورت تحريف شده بدون امر به تمسك و بدون تاكيد بر عدم افتراق آنان نقل كرده است ولي اشاره اي به مسئله معرفي مولي علي(ع) به امامت در اجتماع غدير نمي كند.
9- ابن حبان پس از نقل اصل خطبه پيامبر اكرم در غدير خم به توصيه آن حضرت بر تمسك به كتاب اكتفاء نموده است و اشاره اي به عترت ندارد.
10- ابن ماجه در سنن ، تنها حديث غدير را آورده است و به خطب? حضرت و حديث ثقلين در آنجا اشاره نمي كند ! آيا اين كار تحريف نيست؟ اگر دلالت واضح اين حديث بر امامت نبود اين همه لاپوشاني براي چيست ؟
11-آخرين بار كه پيامبر اكرم(ص) حديث ثقلين را بيان فرمود در بيماري وفات بود كه به نقل ابن حجر هيتمي و سمهودي يك بار در مسجد از جابر بن عبدالله الله [12] و بار ديگر در حجره حال احتضار از ام سلمه و حضرت فاطمه زهرا(ع) [13] نقل كرده ا ند.
ولي هيچ يك از صحاح سته آنرا نياورده و بسياري از مشايخ نيز در اين باره سكوت نموده اند. در حالي كه كوچك ترين گفتار و رفتار حضرت ،آن زمان در محضر مسلمين بوده و نقل شده است! آيا ملاحظات جانبدارانه از خلفا نمي تواند علت اين سكوت خبري باشد؟
تعارض به زياده و نقيصه
اين حديث در غدير خم مشتمل بر دو قسمت (حديث ثقلين ومعرفي مولا به امامت در غدير) بود، بسياري از روايات تنها يكي از دو را آورده است. ولي مشايخ معتبري مانند احمد وطبراني و حاكم هر دو حديث ثقلين و غدير به صورت يك خطبه كامل نقل كرده اند. پس بين روايات غدير تعارض است ، دراين تعارض چه كنيم ؟
جواب : قواعد علم حديث نقل كامل را ترجيح مي دهد چنانكه در تعارض بين سكوت و نقل يا تعارض بين نقل ناقص و نقل زائد ، نقل را بر سكوت و نقل زائد را بر نقل ناقص ترجيح مي دهد. [14]
[1] - التاريخ الصغير ج1 / 267 محمد بن اسماعيل بخاري نشر دار الوعي در التراث حلب، قاهره.
[2] - صحيح مسلم 4/ 39 سنن ابن ماجه 9 / 329 سنن ابو داود 2/122 و شعب الايمان 2 /37 و سنن الكبري بيهقي 5/6، السنن الكبري نسائي جزء 2/422 و صحيح ابن حبان 6/ 413 و مسند عبد بن حميد از ابن عمر 2/477 و صحيح ابن خزيمه جزء 15/175 و مشكل الآثار ابو جعفر احمد بن محمد طحاوي (م 321) ج1 / 33، مصنف ابن أبي شيبه 3/336.
[3] - تذكره الخواص ج 2 / 375.
[4] -كفايه الطالب ص 50 .
[5] - عمده عيون الصحاح /118 .
[6] - لسان الميزان ، نام محمد بن جرير .
[7] - البداية والنهاية ، ابن كثير ج 5/ 208 .
[8] - رجال نجاشي رقم 1032 -ترجم? محمد بن ابي بكر همام .
[9] - جعفر بن سليمان الضبعي استاد ائمه الحديث عبد الرزاق و الثوري و ابن المبارك و عبد الرحمن بن مهدي ،و معروف به تشيع بود ولي داعي به آن مذهب نبود قال البزار : لم نسمع أحدا يطعن عليه في الحديث و لا في خطأ فيه ، إنما ذكرت عنه شيعيته ، و أما حديثه فمستقيم . التهذيب ج 2 ص 98 و أخرج له البخاري في الأدب المفرد ، و مسلم في صحيحه ، و أصحاب السنن الأربعة .
[10] - ميزان الاعتدال ذهبي ج2/ 610 و تاريخ دمشق ج36 / 187.
[11] - المستدرك علي الصحيحن ج3 / 109 روايت ابو الطفيل از زيد بن ارقم.
[12] - ينأبيع الموده ص114 و جواهر العقدين ص234 الصواعق المحرقه / 234. و اصول كافي ج2 /414 ح 1
[13] - جواهر العقدين سمهودي ص240 و الولايه ابن عقد و الصواعق المحرقه مآثر علي ح40.
[14] - توضيح الافكار مسئله في زياده الثقات جزء 2 / 26 محمد بن اسماعيل صنعاني، ط السلفيه.