بخش 2
دسیسه تاریخ نگاری تحریف داستان بُریده ولایت از دیدگاه قرآن مفهوم مولا و ولایت ولای محبت و ولای حاکمیت اشکالات بی اساس دلیل دیگر از قرآن درباره ولایت ولایت #171;اولی الامر#187; در قرآن حدیث متواتر ثقلین مغالطه ای دیگر
|
25 |
|
غدير را در مورد سفر اميرمؤمنان ( عليه السلام ) به يمن و موضوع حوله ها فرموده كه خلاصه آن چنين است :
هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عازم حج شد و مردم را به انجام مناسك حج فرا خواند ، به علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ـ كه آن روز در يمن بود ـ نامه نوشت كه از يمن رهسپار حج شود . علي ( عليه السلام ) مردي را به سرپرستي سپاه گماشت و خود آهنگ سفر حج كرد . سپاهيان ، حوله هايي را كه از اهل نجران گرفته بودند ، پوشيدند . همين كه علي ( عليه السلام ) به مكه رسيد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز از مدينه به مكه آمده بود ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) دستور داد با حالت احرام به سپاه برگردد . همين كه آمد ديد سپاهيان ، حوله هاي غنيمتي را پوشيده اند ، به سرپرست سپاه به جهت اين تخلف اعتراض كرد كه چرا پيش از تسليم حوله ها به پيامبر ، آنها را پوشيده اند ؟ آن مرد پاسخ داد : سپاهيان از من خواستند در اين حوله ها محرم شوند و سپس تحويل دهند . علي ( عليه السلام ) حوله ها را از آنها گرفت . اين موضوع سبب ناراحتي آنان شد ، لذا خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و از علي ( عليه السلام ) شكايت كردند . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : درباره علي بن ابي طالب ناروا نگوييد ، زيرا او در دين خدا سرسخت است و در دين خود سازش نمي كند . ( 1 ) آنان سكوت كردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . « ارفعوا السنتكم عن علي بن ابي طالب ، فانّه خشن في ذات الله عزوجل غير مداهن في دينه » .
|
26 |
|
و جايگاه علي ( عليه السلام ) را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دانستند و فهميدند نبايد از علي ( عليه السلام ) عيب جويي مي كردند ( 1 ) .
نويسنده ادعا كرده كه غديرخم ، محلّ روبه رو شدن سپاه برگشته از يمن ، با حاجيان بازگشته از مكه بوده و در چنين شرايطي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حديث « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه » را فرموده ، لذا اين حديث در مورد قضاياي يمن بوده نه اعلام امامت آن حضرت ! !
اين ادعا ، يك مغالطه تاريخي بيش نيست و از چند جهت مردود است :
1 ـ موضوع حوله ها و واگذاري آنها توسط جانشين امام علي ( عليه السلام ) و پوشيدن آنها به عنوان احرام قبل از اعمال حج و هنگامي بوده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه بوده ، در حاليكه حديث غدير به اتفاق مورخان و مفسّران ، در روز هيجدهم ذي حجه و پس از اعمال حج و هنگام بازگشت به مدينه بوده است ، بنابراين ، غدير ، محلّ تلاقي سپاهيان يمن و حاجيان بيت الله نبوده است .
2 ـ حديث « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه » از نظر پيام و مفهوم ، تناسبي با موضوع حوله ها ندارد و چنانكه گذشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پاسخ معترضان را به بيان ديگري داد كه آن ، سرسختي علي ( عليه السلام ) در دين خود ، صيانت از بيت المال و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار ، ج 21 ، ص 384 ـ 385 ؛ ارشاد مفيد ، ص 79 ـ 80 .
|
27 |
|
سازش ناپذيري او با متخلفان است و اين پاسخ با آن موضوع تناسب دارد ، نه مسأله ولايت كه پيام ديگري دارد .
3 ـ و مهمتر از همه آيا اين مطلب با عقل و منطق سازگار است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در آن هواي گرم و بيابان سوزان بي آب و علف ، جمعيت انبوه حاجيان را ـ كه از هشتاد هزار تا يكصد و بيست هزار گفته اند ـ به اجتماع و نماز فرا خواند و از جهاز شتران منبري بسازد و بالاي آن برود و آن خطبه طولاني را پس از نماز ظهر بخواند و هدف آن حضرت ، پاسخ به اعتراض كساني باشد كه به سرسختي علي ( عليه السلام ) در دين خود خرده گرفتند ؟ !
دسيسه تاريخ نگاري
اين نويسنده ، دو واقعه تاريخي را كه يكي قبل از حج و در مكه واقع شده ( موضوع حوله ها در داستان بُريده ) و ديگري پس از اتمام اعمال حج و در غديرخم رخ داده ، به شيوه اي نامعقول و گمراه كننده در كنار هم نهاده و حديث ولايت را از غدير خم برداشته و به واقعه يمن پيوند زده تا يك حقيقت تاريخي را بپوشاند و خوانندگان را به گمراهي بكشاند تا خطاي گذشتگان خود را با خطاي ديگري توجيه كند ! ! آنگاه حديث غدير را از قول زيد بن ارقم نقل كرده و حديث ثقلين ( قرآن و اهل بيت ) را ذكر كرده ، بدون اينكه از حديث ولايت ـ كه محور اصلي غدير است ـ سخن گفته
|
28 |
|
باشد . در حالي كه به اتفاق مورخان و محدثان ، حديث غدير مشتمل بر حديث ثقلين و مسأله ولايت و مطالب مهم ديگري نيز بوده كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در سال آخر عمر مبارك خود براي امت بيان فرموده است .
اين شيوه تاريخ نگاري و اينگونه بهره برداري ، خيانتي آشكار است كه يك مسلمان بايد از آن پرهيز كند ؛ اما تعصب و تمرّد از حق اجازه نداده نويسنده به حقيقت اعتراف كند . حقيقتي كه در منابع اسلامي و كتب شيعه و سني صدها سال است به ثبت رسيده و مستندات قرآني و روايي دارد .
تحريف داستان بُريده
نويسنده جزوه ، داستان بُريده را كه در واقعه يمن اتفاق افتاده ، از چند منبع تاريخي و روايي از جمله مسند احمد حنبل نقل كرده كه با يك دستكاري آشكار و هدفدار همراه است و حتي با مستندات مورد استناد وي در تضاد است ، زيرا به نقل مسند احمد حنبل و خصائص نسايي و . . . روايت به گونه ديگري است . در مسند احمد حنبل آمده است : وقتي بريده نامه خالد بن وليد را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورد كه در آن نامه رفتار علي ( عليه السلام ) را مورد انتقاد قرار داده بود ، خشم در چهره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ظاهر شد و فرمود :
|
29 |
|
« لا تَقَعْ فِي عَلِيّ فَإِنَّهُ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّكم بَعدي وَإنَّهُ مِنّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيِّكُمْ بَعْدي » ( 1 )
و در منبع ديگري آمده است : « . . . وَهُوَ وَلِيُّ كُلُّ مُؤْمِن بَعْدِي » ؛ درباره علي ( عليه السلام ) ناروا نگوييد چه او از من است و من از او هستم ( ما از يكديگر جدا نيستيم ) و او پس از من بر شما ولايت دارد ( اين را دو بار تكرار فرمود ) و او وليّ هر مومن بعد از من است .
در اين روايت ـ كه محدثان و مورخان اهل سنت نقل كرده اند و ربطي به واقعه غدير ندارد ـ دقت كنيد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تأكيد مي كند : علي ( عليه السلام ) پس از من وليّ شما و وليّ هر مومن است . تا مقام ولايت علي ( عليه السلام ) را در اينجا نيز مورد تأكيد قرار دهد و اين مطلب در گوش و دل مردم پايدار بماند و براي كسي جاي ترديد و تمرّد باقي نماند . با اين حال نويسنده حتي از نقل روايت به طور كامل از مسند احمد حنبل نيز دريغ ورزيده و روايت را مُثله كرده است !
ناگفته نماند كه برخي مؤلفان حديث بُريده را به سال هشتم هجري ارتباط داده ( 2 ) و برخي جاي آن را مدينه ذكر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . 2 ـ مسند احمد ج 5 ، ص 356 ؛ خصائص نسايي ، ص 106 ؛ مستدرك الصحيحين 3 / 111 ؛ مجمع الزوائد ، 9 / 137 ؛ كنزالعمال ، ج 12 / 207 . نك : معالم ، ج 1 ، ص 145 ـ 146 .
2 . نك : احمد زيني دحلان ، السيرة النبوية ، ج 2 ، ص 371 .
|
30 |
|
كرده اند . ( 1 )
ولايت از ديدگاه قرآن
مطلب ديگري كه اين نويسنده با القاي شبهه در موضوع ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) آورده اين است كه اگر امامت يك اصل مسلّم اسلامي است ، چرا در قرآن از آن سخن گفته نشده است ؟ در پاسخ به اين شبهه مي گوييم :
1 ـ قرآن كريم هر چند به صراحت نام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را نبرده اما در آيات متعدد ، با طرح موضوع ولايت ـ با قراين قطعي ـ به بيان امامت و ولايت آن حضرت پرداخته است . از جمله آيه تبليغ : { يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ . . . } ( 2 ) ،
آيه اكمال دين و اتمام نعمت : { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي . . . } ( 3 ) ،
آيه ولايت : { إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ } ( 4 )
آيه « اولي الامر » : { أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ . . . } . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نك ، العمجم الاوسط ، ج 6 ، ص 162 ، مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 128 .
2 . سوره مائده ، آيه 67 .
3 . همان ، آيه 3 .
4 . همان ، آيه 55 .
5 . سوره نساء ، آيه 59 .
|
31 |
|
از اين رو در بسياري تفاسير شيعه و سني ذيل آيه تبليغ چنين آمده است :
{ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ . . . } « في علّي » ( 1 ) و اين نشان مي دهد از نظر صحابه و اهل حديث و تفسير ، مسلّم بوده كه اين آيه درباره ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) نازل شده است . در ساير آيات نيز مشابه اين تفسير از طرق مختلف خاصه و عامه نقل شده است .
2 ـ اتفاق مسلمين بر اين است كه سنت نبوي در هر موضوعي حجّت است و قول و فعل و تقرير رسول الله دليل غير قابل انكار مي باشد ، به ويژه آنكه سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به تواتر اخبار و نقل قطعي رسيده باشد و بر آن تأكيد فرموده باشند كه تخلف از آن به هيچ وجه جايز نيست . حديث غدير از اين نمونه اخبار است كه احدي در آن ترديد نكرده و فوق تواتر و در حدّ ضرورت از آن ياد شده است ، هر چند تعصبات فرقه اي و تخلف گذشتگان اجازه نمي دهد ديگران با شجاعت و صداقت ايماني ، به آن اعتراف كنند .
علاوه بر حديث غدير ، « حديث دار » ، « حديث منزلت »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نك ، الغدير ، ج 1 ، ص 214 تا 223 ، كه به نقل از سي كتاب از بزرگان اهل سنت ذكر كرده كه آيه تبليغ در روز غدير و درباره علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نازل شده است . منابع شيعه نيز همين را از قول ائمه معصومين ( عليهم السلام ) نقل كرده اند .
|
32 |
|
و . . . در مورد وصايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، از استحكام و قطعيّت بي نظيري برخوردار است كه جاي ترديد باقي نمي گذارد .
3 ـ بسياري از ضروريات دين در قرآن نيامده ولي سنت و سيره نبوي بيانگر آن مي باشد . مانند كيفيت نماز كه در قرآن نيامده و تنها امر به اقامه نماز شده است . در كجاي قرآن ذكر شده نماز صبح دو ركعت ، نماز مغرب سه ركعت و نماز ظهر و عصر و عشا چهار ركعت باشد و يا در هر ركعت دو سجده به جا آورد و نماز بايد با حمد و سوره خوانده شود و ساير جزئيات آن . همچنين احكام روزه و زكات و ديگر آداب شريعت كه از قول و فعل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) استفاده شده و عموم مسلمانان آن را پذيرفته اند ! زيرا قرآن كريم فرمان داده آنچه را پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي شما آورده بگيريد و بدان عمل كنيد و از آنچه نهي كرده اجتناب ورزيد : { . . . وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . . . } ( 1 ) و صريح قرآن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هر چه گويد از خود نمي گويد ، بلكه وحي پروردگار است : { وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي } . ( 2 ) و جز از وحي پروردگار پيروي نمي كند { إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما يُوحي إِلَيَّ } . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره حشر ، آيه 7 .
2 . سوره نجم ، آيه 4 .
3 . سوره يونس ، آيه 15 .
|
33 |
|
4 ـ ذكر نام امير مؤمنان ( عليه السلام ) يا بيعت مردم با آن حضرت در قرآن ضروري نبوده ، پس از آنكه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) اين موضوع را به صراحت و در مناسبت هاي مختلف ، از آغاز دعوت و حديث دار گرفته تا حجة الوداع بيان فرمود و با قول و فعل ، جانشيني علي ( عليه السلام ) را براي بعد از خود تحكيم و تثبيت نمود . افزون بر اين ، بردن نام علي ( عليه السلام ) در قرآن با آن همه حسادت ها و خصومت ها ـ كه در دل منافقان بود ـ تبعات منفي داشت و سبب مي شد به دليل اين خصومت ها و حسادت ها ، قرآن را تحريف و آياتي از آن را حذف كنند و در نتيجه اختلافاتي بين امت اسلام پديد آيد كه اساس دين را هدف قرار دهد ، همانگونه كه اين عكس العمل از پيش معلوم بود . به همين دليل پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از اعلام ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) به لحاظ پيش بيني مخالفت مردم بيمناك بود كه آيه تبليغ نازل شد و به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اطمينان داد كه خداوند او را از مكر و عداوت سركشان حفظ و حراست خواهد كرد كه در غديرخم آن پيام مهم را ابلاغ فرمود .
خلاصه : اثبات امامت نيازمند نصّ قرآن و تصريح به نام علي ( عليه السلام ) نيست ؛ با توجه به آنچه در آيات « تبليغ ، اكمال دين و اولي الامر و . . . » آمده و سنّت قطعي نبوي به تشريح و تثبيت آن پرداخته است .
|
34 |
|
مفهوم مولا و ولايت
نويسنده جزوه در بخش ديگري مي گويد : لفظ مولا بين چند معني متشابه و مشترك است ، از جمله : سيّد ، مطاع ، نزديك ، ياري دهنده و . . . لذا نمي توان در اثبات مطلب بدان تكيه كرد .
پاسخ : شواهد و قراين قطعي دلالت مي كند كه مولا در اينجا به معناي مطاع ، وليّ امر ، زمامدار و عهده دار منصب حاكميت است نه معناي ديگر ، چنانكه قبلاً بيان كرديم و در روايات از كلام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مكرر تشريح شده است . از جمله ابن عباس نقل كرده :
« إِنَّ النَّبِيّ قَالَ لِعَلِي أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِن بَعْدِي » ( 1 ) ؛ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) فرمود : تو ولّي و سرپرست هر مومن پس از من خواهي بود و موارد ديگر كه از نظر گذشت .
به علاوه سخنان عالمان لغت و اديبان عرب نيز همين معني را تأييد مي كند .
يحيي بن حسن مي گويد : « لفظ مولا ده معني را در بر دارد امّا اصل و محور همه آنها ـ كه ساير معاني بدان باز مي گردد ـ اولي به تصرّف بودن ( صاحب اختيار بودن )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسندالطيالسي ، ج 11 ، ص 360 ؛ معالم المدرستين ، ج 1 ، ص 147 به نقل از الرياض النضرة ، ج 2 ، ص 203 .
|
35 |
|
است كه در قرآن كريم ، ادبيات و اشعار عرب نيز آمده است . ( 1 ) »
نيز راغب در مفردات مي گويد : « وليّ چند معني دارد كه يكي از آنها عبارت است از متصدّي امر ديگري شدن و اولي به تصرّف ؛ يعني سزاوارتر از ديگري بودن ، چنانكه قرآن مي فرمايد : { النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ . . . } ( 2 ) ؛ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از خود مردم نسبت به خودشان سزاوارتر است ، چرا كه بسياري از مردم خير و مصلحت خود را نمي دانند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه از جانب خدا مأموريت دارد ، به اتّكاي وحي مصالح مردم را مي داند پس سزاوارتر از خودشان نسبت به آنهاست .
جالب است به اين نكته توجه كنيم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در واقعه غدير از مردم مي پرسد : « أَ لَسْتُ أَوْلَي بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ » آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم ؟ و آنها پاسخ مي دهند : « بلي ؛ چرا يا رسول الله » آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه » .
آن آيه كريمه و آن اعتراف گرفتن از مردم به ولايت رسول الله و آن پاسخِ مردم و اعتراف به ولايت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بلافاصله سخن پيامبر كه فرمود : پس علي ( عليه السلام ) هم مانند من بر شما ولايت دارد ، آيا مفهومي جز اين دارد كه ولايت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عمدة صحاح الأخبار ، ص 158 .
2 . المفردات في غريب القرآن ، ماده « ولي » .
|
36 |
|
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به مردم ، عيناً براي علي ( عليه السلام ) ثابت است ؟
ابن منظور در لسان العرب ذيل ماده « ولي » از قول ابن اثير آورده است : « واژه « مولا » در حديث مكرر آمده و اين واژه در موارد بسياري به كار برده شده ، از جمله : « ربّ ، مالك ، سيد ، منعم ، معتق ، ناصر ، محب ، تابع و . . . » كه در هر مورد مفهوم خاصّ خود را دارد . » سپس افزوده : « وَلايت » به معناي نسب و نصرت و عتق و « وِلايت » به معناي امارت مي باشد ، آنگاه حديثِ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه » را آورده و مي گويد : بيشتر اين معاني مي تواند در اين حديث لحاظ شود و از شافعي نقل كرده كه اين ، همان ولاي اسلام است كه خداوند فرموده : { ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلي لَهُمْ } . سپس گفتار عمر را با علي ( عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : « اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن » و افزوده : هر كس متصدّي و عهده دار امر ديگري باشد ، وليّ او مي باشد ( 1 ) .
اينها فقط بخشي است از آنچه اهل لغت و ادب و خبره در فهم واژه هاي قرآني و روايي درباره وليّ و مولا گفته اند و چنانكه ملاحظه مي كنيم توجه نظر و اشاره همه آنها به همان مفهوم قرآني است كه همان اولي به تصرّف بودن ، عهده دار امر ديگري شدن و سيادت و امارت است كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن منظور ، لسان العرب ، ماده ولي .
|
37 |
|
حديث ولايت منظور گرديده و جاي ترديد و ابهام باقي نمي گذارد .
ولاي محبت و ولاي حاكميت
برخي توجيه گران ، با چشم پوشي از اين حقايق و با گريز از حقيقت سعي مي كنند حديث ولايت را در معناي محبت و دوستي خلاصه كنند كه اين توجيه به هيچوجه قابل قبول نيست . هر چند دوستي آن حضرت نيز از لوازم ايمان است و بدان توصيه شده . دوستي و محبت علقه قلبي ميان آحاد مؤمنان است ، همانگونه كه قرآن بيان مي كند : { وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض } ( 1 ) و جامعه اهل ايمان بايد دوستدار يكديگر باشند و اين ، به شخص يا شخصيت خاصّ اختصاص ندارد . البته نسبت به اولياي خدا از اهميت ويژه اي برخوردار است از اينرو مودّت ذوي القربي در قرآن ، جايگاه خاصّي دارد : { . . . قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي . . . } ( 2 ) كه به طور طبيعي اگر اين محبت ايجاد شد ، اطاعت و تسليم نيز در پي آن خواهد آمد .
مسأله مهم اين است كه آيا آن همه روايات كه از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و در باب ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) و وصايت و خلافت ، از حديث دار گرفته تا روز غدير ، با آن همه تأكيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره توبه ، آيه 71 .
2 . سوره شوري آيه 23 .
|
38 |
|
و تصريح و قراين و شواهد به اضافه آيات قرآن را مي توان در محبّت خلاصه كرد ؟ ! آيا آن خطبه تاريخي و منشور غدير خم كه پيام آن چيزي جز وصايت و خلافت امير مؤمنان ( عليه السلام ) نيست را مي توان تنها ناظر به محبّت دانست ؟
كدام انسان عاقل مي پذيرد رسول خدا در آن برهه خاصّ تاريخي و آخر عمر مبارك خود مسلمانان بلاد را به حج دعوت كند و بيش از صد هزار نفر از مردم را در غدير خم جمع كند و با آن خطبه طولاني علي ( عليه السلام ) را به مردم معرفي كند و از ولايت او سخن بگويد و مردم را به بيعت دعوت نمايد و منظور از همه اينها آن باشد كه اي مردم ، علي ( عليه السلام ) را دوست بداريد ! در حالي كه توصيه به محبت به آن همه تفصيل و مقدمات و بيان نياز نداشت ؟
اشكالات بي اساس
مي گويد : چرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موضوع ولايت علي ( عليه السلام ) را در عرفات يا مدينه مطرح نكرد ؟
اين پرسش بي معناست . زيرا هر جاي ديگر اين خطبه را ايراد مي فرمود ، گفته مي شد : چرا اينجا و نه جاي ديگر ؟ علاوه بر اين ، عرفات كه جايگاه برگزاري اعمال حج بود و حاجيان در خيمه ها سرگرم عبادت و يا اطراف بيابان پراكنده بودند و براي ايراد خطبه مناسب نبود و تمركز مخاطبان فراهم نمي شد . ديگر آنكه ايراد خطبه در آنجا ،
|
39 |
|
تحت الشعاع اعمال حج قرار مي گرفت و مسأله خلافت و ولايت به درستي مفهوم نمي شد . بنابراين فرمان الهي هنگامي رسيد كه زائران خانه خدا به نقطه تلاقي كاروان ها رسيدند و از آنجا رهسپار ديار خود مي شدند و مناسبترين مكان براي اعلام اين فرمان بود . البته امر خداوند چون و چرا ندارد و اگر در مدينه مي گفت ، ساير مردم از آن بي خبر مي ماندند .
از آن تاريخ به بعد غديرخم نه يك لفظ گمنام ، بلكه خطّه اي تاريخ ساز و سرچشمه جوشاني براي تشنه كامان حقيقت شد كه حج نيز بدون آن ، مفهوم و معناي واقعي خود را ندارد و عرفات و منا و اعمال و عبادات را جان و حيات مي دهد و مؤمنان واقعي به وسيله پيام آن ـ كه همانا ولايت علي ( عليه السلام ) است ـ شناخته مي شوند چنانكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« لولاك يا علي لم يعرف المؤمنون بعدي » ( 1 ) ؛ اي علي اگر تو نبودي ، مؤمنان بعد از من شناخته نمي شدند .
دليل ديگر از قرآن درباره ولايت
دليل ديگر قرآني بر ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) اين آيه كريمه است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كنزالعمال ، حديث شماره 36477 .
|
40 |
|
{ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ } ( 1 ) ؛ « ولّي و صاحب اختيار شما ، خدا و پيامبر اوست و آنانكه ايمان آورده و در حال ركوع زكات دادند .
در اين آيه ، چند نكته شايان توجه است :
1 ـ به اتفاق مفسران كسي كه در حال ركوع زكات داد و انگشتر خود را به سائل بخشيد ، كسي جز علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نبود و اين آيه درباره غير او نازل نشده است ( 2 ) .
2 ـ اين آيه منزلت امير مؤمنان ( عليه السلام ) را در جايگاه بلندي قرار داد كه براي غير او روا نيست و آن منزلت ، همانا ولايت پس از خدا و رسول است . و كسي كه ولايتش در رديف ولايت خدا و رسول قرار مي گيرد ، مي بايست از شايستگي ، كمالات و فضايل والايي برخوردار باشد تا بتواند به جاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بنشيند و عهده دار ولايت الهي شود و علي ( عليه السلام ) چنين بود ؛ زيرا او به منزله نفس نبي است كه قرآن كريم در آيه مباهله بدون تصريح به نام او فرموده است : { . . . وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ . . . } ( 3 ) كه به اتفاق مفسران در واقعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره مائده ، آيه 55 .
2 . تفسير طبري ، شواهدالتنزيل ، اسباب النزول ، معالم ، ج 1 ، ص 156 .
3 . سوره آل عمران ، آيه 61 .
|
41 |
|
مباهله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه حضرت علي ، زهرا و حسنين ( عليهم السلام ) حضور داشتند . بدين ترتيب تنها كسي كه شايسته خلافت نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است ، علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مي باشد كه نسخه جامع و كامل انساني پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همانند آن حضرت به جز رسالت است .
3 ـ هر چند آيه به صورت جمع آمده ، اما جز علي ( عليه السلام ) مقصود نيست . برخي اشكال كرده اند كه : چرا آيه به صورت جمع آمده : ( الَّذِينَ آمَنوا . . . يُقِيمُونَ الصَّلاةَ . . . )
پاسخ : به كار بردن واژه جمع در مورد فرد استعمال شايعي است ، چنانكه در آيه مباهله « نِساءَنا » صيغه جمع است ولي در مورد فرد ( حضرت زهرا ( عليها السلام ) ) به كار برده شده . نيز نظاير ديگري در قرآن وجود دارد ( 1 ) .
ولايت « اولي الأمر » در قرآن
از ديگر آيات كه ولايت امير مؤمنان ( عليه السلام ) و ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) را اثبات مي كند و به اطاعت آنها فرمان مي دهد ، آيه :
{ أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ . . . } ؛ ( 2 ) اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نك ، معالم المدرستين ، ج 1 ، ص 157 .
2 . سوره نساء ، آيه 59 .
|
42 |
|
و آنان كه فرمانرواي شما مي باشند .
در روايات بسياري آمده است : « اولي الأمر » ، علي ( عليه السلام ) و فرزندان آن حضرت اند . اين روايات علاوه بر منابع شيعه ، در كتب اهل سنت هم نقل شده است . از جمله در شواهد التنزيل از علي ( عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدم : اولي الأمر چه كساني هستند ؟ آن حضرت فرمود : « انت اولهم ؛ تو نخستين آنهايي » ( 1 ) . نيز از مجاهد نقل كرده كه در تفسير { . . . وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ . . . } گفت :
« علي بن ابي طالب ولاّه الله الأمر بعد محمد . . . » ؛ علي بن ابي طالب فرمانرواي مردم از جانب خداوند پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي باشد .
و از قول ابوبصير آورده كه : از امام باقر ( عليه السلام ) ، معناي اين آيه را پرسيد . حضرت فرمود : « نزلت في علي بن ابي طالب » ابوبصير مي گويد : عرض كردم ، مردم مي گويند : چرا خداوند در قرآن نام علي ( عليه السلام ) و اهل بيت او را نبرده است ؟
امام ( عليه السلام ) فرمود : به آنها بگو : خداوند حكم نماز را بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل كرده اما نگفته سه ركعت يا چهار ركعت و اين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه آن را تفسير مي كند و حج را واجب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . معالم المدرستين ، ص 159 ، به نقل از شواهد التنزيل .
|
43 |
|
نموده اما نفرموده هفت بار طواف كنند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را تفسير نمود ، و آيه { أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ . . . } ( 1 ) را نازل فرموده كه درباره علي و حسن و حسين ( عليهم السلام ) است ، چنانكه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : من شما را به كتاب خدا و اهل بيت ( عليهم السلام ) خود سفارش مي كنم و از خدا خواسته ام ميان آن دو جدايي نيفكند تا بر حوض كوثر نزد من آيند و خداوند اين را از من پذيرفت » ( 2 ) .
آنچه در اين روايت در تفسير اولي الأمر آمده ، به دو دليل عين حقيقت است و جز اين نمي تواند باشد :
1 ـ اولي الأمر بودن و صاحب فرمان بر خلق شدن پس از خدا و رسول منصبي نيست كه به هر كس داده شود و تنها كسي شايستگي آن را دارد كه از جهل و جور و عصيان و طغيان مبرا و تالي تلو پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باشد و در فضايل و كمالات ـ به جز نبوت ـ همانند او و مظهر صفات جلال و جمال حق و امانت دار او باشد و چنين كسي بايد معصوم از خطا و برخوردار از علم و عمل و صلاح و سداد باشد تا خلعت خلافت الهي و ولّي امر مسلمين بودن بر قامت او راست آيد و اين كس جز علي ( عليه السلام ) و فرزندان او نيست . زيرا در اين شايستگي ، احدي از مسلمانان ترديد نكرده اند .
2 ـ خداوند به اطاعت آنان فرمان داده و اين جز درباره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره نساء ، آيه 59 .
2 . معالم المدرستين ، ج 1 ، ص 159 ـ 160 ، به نقل از شواهد التنزيل .
|
44 |
|
برگزيدگان خدا ـ كه از صلاح و سداد و علم و عمل و عدل و داد برخوردار باشند ـ جايز نيست . همانگونه كه قرآن از اطاعت مسرفان و مفسدان صريحاً نهي نموده و مي فرمايد : { وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي اْلأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ } ( 1 ) بنابراين وقتي خداوند به اطاعت اولي الأمر ، امر مي كند ، هر فرمانروايي مقصود نيست بلكه فرمانرواياني مقصودند كه از ويژگي و شرايط لازم برخوردار باشند كه قرآن معيار آنان را مشخص نموده و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به تبيين آن پرداخته است .
حديث متواتر ثقلين
نويسنده جزوه در بخش ديگري حديث ثقلين را ـ كه مورد اتفاق عامه مسلمانان و همه فرق اسلامي است ـ مورد ترديد قرار داده و مي گويد : راويان آن عطية عوفي ، قاسم بن حسن ، زيد بن الحسن انماطي كوفي اند ، و اينها در روايت ضعيف اند ! در حالي كه اين حديث همانند حديث غدير مورد اتفاق عموم محدثان شيعه و سني است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ؛ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَإِنَّهُمَا لَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره شعراء ، آيه 151 ـ 152 .
|
45 |
|
يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ » . ( 1 )
« من در ميان شما دو چيز گران سنگ را مي گذارم ؛ كتاب خدا و عترتم ؛ اهل بيتم . هر گاه به اين دو تمسك جوييد هرگز گمراه نشويد . و اين دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند . »
نيز پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در روايات متواتر ديگري امامان بعد از خود را معرفي فرموده كه از نظر شيعه جاي ترديد نيست ، هر چند امثال اين نويسنده آن را مانند بسياري از حقايق ديگر باور نداشته باشند .
اگر به موجب حديث ثقلين عترت نيز در كنار قرآن حجّت است ، ناگزير بايد تا قرآن باقي است ، عترت ( اهل بيت ( عليهم السلام ) ) نيز باقي باشند و براي هر عصري امامي ـ حاضر يا غايب ـ باشد و اين مطلب را بسياري از عالمان و مورخان اهل سنت نيز پذيرفته و در اين باره كتاب ها نوشته اند ، مانند : ابن صباغ مالكي در « فصول المهمه » و قاضي زنگه زوري در « تشريح و محاكمه در تاريخ آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) » و . . . .
مغالطه اي ديگر
نويسنده در بخش ديگري از مقاله اش ، ذيل روايت غدير مغالطه ديگري را مرتكب شده و مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار ، ج35 ، ص184
|
46 |
|
« پيامبر نخواسته دوازده نفر مشخص از اهل بيت ( عليهم السلام ) را مانند قرآن مصدر تشريع قرار دهد . »
مي گوييم مطلب همين گونه است . ائمه ( عليهم السلام ) مصدر تشريع نيستند . احدي از شيعيان و پيروان اهل بيت ( عليهم السلام ) ادعا نكرده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با اعلام امامت آنان خواسته مانند قرآن آنها را مصدر تشريع قرار دهد . شرع مقدس در غدير خم با آيه { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ . . . } ( 1 ) و اعلام ولايت تكميل شد و ائمه هيچ حكم جديدي نمي آورند بلكه آنان تشريح كننده شريعت و تبيين كننده آن بر اساس مباني هستند كه به وسيله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ترسيم شده و تا قيامت نه چيزي بر آن افزوده و نه چيزي از آن كاسته خواهد شد .
اين در حالي است كه جماعتي از اهل سنت در شرع مقدس چيزهايي را وارد كرده اند كه در قرآن و سنت و سيره نبوي وجود نداشته و آنان با استناد به اعمال خلفا و برخي اصحاب ، آن را جزو آداب شريعت قرار داده اند ! از جمله اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده : « جُعِلَتْ لِي اْلأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً » ؛ زمين سجده گاه من و وسيله طهارت است . و شيعه به همين دليل بر خاك سجده مي كند ، در حالي كه اهل سنت سجده بر خاك را جايز نمي دانند . و يا دست بر سينه نماز مي خوانند كه در سيره نبوي ثبت نشده و خليفه دوم آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره مائده / آيه 3 .
|
47 |
|
را سنت كرده ! و يا تمتع در حج و متعه كه عمربن خطاب گفت : در زمان پيغمبر حلال بود و من آن را حرام مي كنم ! و مورد ديگري از اين قبيل كه در جاي ديگري بايد بررسي كرد . بنابراين اشكال نويسنده به خود او و هم مسلكان او باز مي گردد و در مورد شيعه صدق نمي كند .
در پايان لازم است يادآور شويم نگارش اين مقاله ، به عنوان پاسخگويي به شبهاتي است كه جزوه ياد شده القاء كرده ، لذا سعي بر اختصار در اين مقاله ضروري به نظر رسيد تا خوانندگان ـ به ويژه جوانان دانشجو و دانش آموز ـ قبل از عزيمت به سفر عمره و حج بتوانند بخوانند و با موضوع غدير و پيام ولايت تا حدودي آشنا شوند و تحت تأثير شبهه افكني گروه متحجر قرار نگيرند . و گرنه تفصيل بحث غدير و دلايل قطعي آن از هزاران صفحه و صدها مجلّد مي گذرد كه علماي سلف و محققان سخت كوش همچون علامه اميني در الغدير به آن پرداخته و حجّت را بر همگان تمام كرده اند .
|
48 |
|