بخش 9

21 . مصحف فاطمه ( علیها السلام ) 22 . مراد از عنوان #171; تحریف #187; در برخی از کتاب های کهن شیعی چیست ؟ 23 . آیا در کتاب سلیم بن قیس اخبار تحریف نما وجود دارد ؟ 24 . آیا علی بن ابراهیم قمی ( از بزرگان شیعه در قرن سوم و چهارم ) را می توان در زمره ی تحریف گرایان به حساب آورد ؟ 25 . دیدگاه ثقة الاسلام ابو جعفر کلینی درباره ی سلامت قرآن از تحریف چیست ؟ 26 . آیا در باور شیخ صدوق درباره ی سلامت قرآن از تحریف تردیدی وجود دارد ؟ 27 . آیا می توان در دیدگاه سید مرتضی علم الهدی درباره ی سلامت قرآن از تحریف تردید کرد ؟


200


طبق روايت كتاب سليم بن قيس ، در آن مصحف ، تنزيل و تأويل ، و ناسخ و منسوخ آيات ثبت شده است و اين نگارش ، با اصولي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داده اند ، توافق ندارد ؛ از جمله با اين دستور كه فرمود : « لا تكتبوا عنّي شيئاً غير القرآن ؛ از من چيزي جز قرآن ننويسيد » . پيامبر به نوشتن قرآن دستور دادند و از نگارش چيزي همراه با قرآن نهي كردند تا مبادا قرآن با چيز ديگري آميخته شود . ( 1 )

پس بنا به نظر دكتر قفاري ، با تعارض روايات منع نگارشِ غير قرآن ، با روايت سليم بن قيس ، اعتباري به گزارش سليم درباره ي وجود مصحف امام علي ( عليه السلام ) نخواهد بود . در پاسخ به اين شبهه بايد گفت :

يك : تنها روايت كتاب سليم نبود كه مي گفت : در آن مصحف تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ نوشته شده ، بلكه در روايات اهل سنت نيز اين مضامين يافت مي شد .

دو : چطور خود قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعة . . . مي گويد :

ابن مسعود و ابي بن كعب و عايشه و سالم مولي حذيفه ، مصاحفي داشتند . . . و در مصحفشان تفسير بعضي از آيات را مي نوشتند . . . و چه بسا آيات « منسوخ التلاوة » ! را نيز ثبت مي كردند . ( 2 )

آيا اين افراد دستور پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را بر عدم نگارش فراموش كردند يا آن كه اساساً روايت : « لا تكتبوا عني شيئاً غير القرآن » در مورد خاصي صادر شده و يا به احتمال قوي ـ يا شواهد فراوان ـ حديثي جعلي است ؛ چون :

اولاً ، روايت عدم نگارش در كتاب هاي اهل سنت ، حديثي موقوف است ( 3 ) كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ناصر القفاري ، همان ، ص 236 .

2 . همان ، ص 1025 . اين روايت از ابو سعيد خدري است و شبيه به آن نيز از ابو هريره نقل شده است . ر . ك : خطيب بغدادي ، تقييد العلم ، تحقيق يوسف العش ، ص 31 .

3 ـ محمد بن اسماعيل بخاري اين حديث را موقوف مي داند . به نقل از : خطيب بغدادي ، همان ، ص 24 .


201


معارض قوي تري هم دارد ( 1 ) و در واقع مستمسكي براي توجيه و سرپوش گذاري به اجتهاد بي مبناي دستگاه هاي جائر و حكومت هاي ظالم بوده كه بر عدم نگارش ـ و حتي نشر ـ روايات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا نيمه ي اول قرن دوم ، دستور دادند و با شدت آن را تعقيب كردند . ( 2 )

ديگران نيز در برابر اين سنت خلفا و امرا چاره اي نديدند جز آن كه به حديث موقوف متشبث شوند ، و اگر نه خود خلفا در جلوگيري شان از نگارش و نشر آثار حضرت ، هرگز به اين روايت استناد نجسته اند .

ثانياً ، آيا ممكن است خداوند تبيين آياتش را ـ در همه ي ابعاد اصول و فروع ـ به پيامبرش واگذارد و حضرت به عنوان مُبيّن و معلّم وحي ، از نگارش سنت جلوگيري كند ؟ آن هم ديني كه جهان شمول است و بايد پيامش تا قيامت به سراسر گيتي برسد .

ثالثاً ، آيا دستور به منع نگارش حديث ، مسأله اي ساده است كه تنها يك يا دو روايت آن را گزارش دهند ؟ آن هم در شرايطي كه انگيزه براي نقل اين روايت ، به لحاظ ابتلاي جامعه به آن ، بسيار زياد بوده است ( 3 ) و بيش تر صحابه نيز با اين فرمان مخالفت كرده اند ؛ از جمله ابن مسعود ، ابي بن كعب و خود ابوبكر كه حديث مي نوشته است و دخترش عايشه مي گويد :

پدرم پانصد حديث از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نگاشته بود و . . . . ( 4 )

رابعاً ، چطور ممكن است چنين دستوري از ناحيه ي حضرت صادر شده باشد ، در حالي كه اين نقل با ده ها روايت از ايشان كه فرمان به نوشتن و تعليم و تعلّم و حتي به صراحت دستور به نگارش حديث مي دهند ، مخالف است ؛ به طور نمونه ، فرمان ايشان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : خطيب بغدادي ، همان ، القسم الثالث : الآثار والاخبار الواردة عن اباحة كتاب العلم ، ص 64 به بعد .

2 . اين مطلب از مسلّمات تاريخ اسلام است و شواهد و مدارك فراواني بر آن دلالت دارد . به طور نمونه : ر . ك : محمود ابو ريّه ، اضواء علي السنة المحمدية ، ص 47 .

3 . اگر مسأله اي مورد ابتلاي جامعه باشد ، لكن تنها يك نفر آن را نقل كند ، دليل بر خطاي راوي و يا جعل و يا لااقل بيانگر واقعه اي ويژه است .

4 . شمس الدين محمد ذهبي ، تذكرة الحفاظ ، ج 1 ، ص 5 .


202


نگارش وصيت نامه كه توسط فريقين نقل شده ، گواهي روشن بر سنت نگارش حديث از عصر آن گرامي و بعد از ايشان است ؛ ( 1 ) حتي برخي از دانشمندان اهل سنت با استناد به همين واقعه ، جواز نوشتن دانش را در عصر حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) استفاده كرده اند ؛ مانند ابن حجر عسقلاني ( 2 ) و رفعت فوزي ( 3 ) و . . .

اما توجيه قفاري كه مي گويد : « حضرت دستور به عدم نگارش دادند ، چون ممكن بود قرآن با چيز ديگري در آميزد . » توجيهي است كه قبل از وي ، نووي در شرح صحيح مسلم آورده است ( 4 ) ؛ غافل از اين كه اين بزرگ ترين وهن به كتاب خداست . چطور ممكن است آيات وحي با سخن بشر ـ هر چند معصوم ، مانند حضرت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) خلط شود و قابل شناسايي و تمايز هم نباشد . در اين صورت آيا مبناي اعجاز قرآن با اين توهّم ويران نمي شود ؟ افزون بر آن ، صحابه در محضر و مَنظر حضرت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، قرآن را تلاوت مي كردند ، اگر خلطي صورت مي گرفت ايشان تذكر مي داد و اگر هم چنين احتمال باطلي ـ ترس از آميختن قرآن با حديث ـ در اوايل بعثت كه هنوز قرآن تدوين نشده بود جا داشت ـ همان طور كه برخي از اهل سنت گفته اند ( 5 ) ـ در اين صورت ، روايت نهي از نوشتن ، از اعتبار ساقط مي شود ؛ چون راويان اين حديث ، يعني ابوسعيد خدري و ابو هريره نمي توانند در اوايل بعثت چنين روايتي را نقل كنند . ابوسعيد خدري در جنگ اُحد ، سيزده ساله بوده و ابوهريره نيز در سال هفتم هجري در مدينه ايمان آورده است ؛ ( 6 ) بنابراين ، اين اشكال نيز وارد نيست . البته سخن درباره ي پيامدهاي زيانبار منع نگارش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد بن اسماعيل بخاري ، صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 7 ، و مسلم ابن حجاج ، صحيح مسلم ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي ، ج 2 ، ص 16 . براي بررسي كامل سند و متن حادثه دستور به نگارش وصيتنامه از سوي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و جلوگيري برخي از افراد ، ر . ك : حسين راضي ، الهوامش التحقيقية ( ملحق به كتاب المراجعات ) ، ص 446 .

2 . احمد بن حجر عسقلاني ، فتح الباري بشرح صحيح البخاري ، ج 4 ص 210 .

3 . رفعت فوزي ، توثيق السنة في القرن الثاني الهجري ، ص 47 .

4 . نووي ، صحيح مسلم بشرح النووي ، ج 18 ، ص 130 .

5 . ر . ك : محمد ابوزهرة ، الحديث والمحدثون ، ص 124 ، و ابن قتيبة ، ص 36 . خطيب بغدادي نيز اين قول را به عده اي نسبت داده است . ر . ك : خطيب بغدادي ، تقييد العلم ، ص 7 .

6 . ر . ك : شمس الدين محمد ذهبي ، سير اعلام النبلاء ، تحقيق شعيي الأرنووط ، ج 2 ، ص 168 .


203


حديث ، مجالي ديگر مي طلبد و از حيطه ي بحث ما خارج است .

حاصل آن كه وجود مصحف امام علي ( عليه السلام ) در منابع فريقين محرز است و تفاوت آن با قرآن موجود در جوهره ي آيات نبوده و نيز جايي براي شبهات و اتهام ها درباره ي آن نيست .

21 . مصحف فاطمه ( عليها السلام ) چيست ؟ آيا خبر مصحف فاطمه در منابع شيعي حكايت از تحريف قرآن موجود دارد ؟

منابع شيعي حكايت از وجود مصحفي دارند كه در آن مجموعه ي حوادث آينده ثبت شده است . پس از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اخبار اين مصحف توسط جبرئيل بر زهراي مرضيه ( عليها السلام ) آورده و به خط اميرمؤمنان امام عليّ ( عليه السلام ) ثبت مي شده است ( و به همين دليل زهراي مرضيه ( عليها السلام ) را « محدَّثه » مي نامند ) . اين مصحف يكي از ميراث هاي اهل بيت ( عليهم السلام ) است . در كتاب كافي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل است :

فاطمه ( عليها السلام ) پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هفتاد و پنج روز زندگي كردند و بر اثر از دست دادن پدر ، دچار اندوهي شديد شدند . جبرييل براي تعزيت نزد ايشان مي آمد . . . و ايشان را از حوادثي كه درباره ي فرزندانشان رخ مي دهد آگاه مي كرد و امام علي ( عليه السلام ) آنها را مي نگاشت ؛ و اين ها [ اين نگاشته ها ] مصحف فاطمه ( عليها السلام ) است . ( 1 )

به همين مضمون روايات زيادي در مدارك شيعه وجود دارد . ( 2 ) كلمه ي « مصحف » در اين روايات به همان معناي لغوي ( مجموعه اي از نوشته ها كه بين دو جلد قرار دارد ) است . در منابع اهل سنت نيز ، گاهي كلمه ي مصحف به همين معنا به كار رفته است ؛ مانند مصحف خالد بن معدان ( م . 104 ق . ) كه درباره وي گفته اند :

دانش خالد بن معدان در مصحفي ثبت شده بود كه داراي دكمه و دستگيره بود . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوجعفر كليني ، همان : ج 1 ، ص 241 ، رقم 5 ، و ص 240 ، رقم 2 .

2 . ر . ك : محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ، ج 22 ، ص 546 و ج 26 ، ص 38 به بعد .

3 . ر . ك : ابن ابي داود سجستاني ، كتاب المصاحف ، تصحيح ارتور جفري ، ص 124 ـ 135 .


204


و يا كلمه ي « المصاحف » درباره ي كتاب المصاحف ابن ابي داود كه در آن مباحثي درباره ي مصاحف صحابه وجود دارد .

اين بحث كه آيا پس از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) امكان فرود جبرييل يا هر فرشته ي ديگر وجود دارد و يا اين امر در مورد شخص زهراي مرضيه ( عليها السلام ) به وقوع پيوسته است ، مجال ديگري را مي طلبد . اجمالا بايد گفت : طبق مدارك فريقين اين امر در مقام ثبوت و امكان ، محرز است و در مقام وقوع و اثبات نيز به صورت صريح در احاديث شيعه وارد شده است و جاي انكار نيست ؛ ( 1 ) هم چنين به صورت استنتاج از چند مقدمه از مدارك اهل سنت نيز اين امر قابل اثبات است و جايي براي ترديد باقي نمي گذارد . خلاصه ي اين مقدمات بدين شرح است :

الف ) امكان وجود محدَّث ( مرداني كه فرشته با آنان سخن مي گويد بدون آن كه آنان نبيّ باشند ) ( 2 ) در اين امت وجود دارد . بخاري در صحيح خود حديثي از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در اين زمينه نقل كرده است ( 3 ) و از قول ابن عباس نيز نقل مي كند كه وي آيه ي شريفه ي 52 سوره ي حج را چنين قرائت كرده است : { وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ

رَسُول وَلا نَبِيّ ـ ولا محدَّث ـ إلاّ إذا تمنّي } ( 4 ) . جملگي اين احاديث در زمره ي احاديث صحيح به شمار مي آيند . ( 5 )

ب ) زهراي مرضيه ( عليها السلام ) « سيدة نساء أهل الجنّة » ، است . اين حديث با طرق گوناگون در مدارك اهل سنت وارد شده است ؛ از جمله در صحيح بخاري ، باب مناقب فاطمه . ( 6 ) ابن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : محمدباقر مجلسي ، بحار الانوار ، ج 22 ، ص 546 و ج 26 ، ص 38 به بعد و سليمان بن اشعث ، كتاب المصاحف ، تصحيح آرتور جفري ، ص 124 ـ 135 .

2 . ر . ك : احمد ابن حجر ، فتح الباري ، ج 7 ، ص 50 ، باب فضائل الصحابة . براي توضيح بيش تر درباره ي امكان « محدَّث » در اين امت و مسائل جانبي آن ر . ك : علامه اميني ، الغدير ، ج 5 ، ص 42 ـ 51 .

3 . ر . ك : احمد ابن حجر ، فتح الباري ، ج 7 ، ص 42 ، رقم 3689 .

4 . همان ، ج 7 ، ص 42 .

5 . همان ، ج 7 ، ص 51 .

6 . همان ، ج 7 ، ص 105 ، باب مناقب فاطمه ، رقم 3767 .


205


حجر نيز در شرح اين حديث به برخي از اسانيد آن اشاره كرده است . ( 1 )

بنابراين ، اگر فرشتگان با مريم ( عليها السلام ) سخن مي گويند به دليل آن است كه مريم ، پاكدامن و سرور زنان عصر خود و برگزيده از ناحيه ي خداست ؛ همان طور كه قرآن درباره ي مريم مي فرمايد :

{ وَإِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ } ( 2 ) ؛ هنگامي كه فرشتگان به مريم گفتند : اي مريم خداوند تو را برگزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد .

درباره ي زهراي مرضيه ( عليها السلام ) به طريق اولويت چنين امري امكان داشته است ؛ چون هيچ دليلي بر اختصاص مقام « محدَّثه » به امت هاي پيشين ندارد و زهراي مرضيه ( عليها السلام ) سرور بانوان بهشتي و يا طبق روايات ديگر ، سرور بانوان جهانيان است . ( 3 )

با اين وجود برخي از سلفيان ، مانند احسان الهي ظهير ، ( 4 ) محمد مال الله ( 5 ) و . . . كه هرگز نمي توان آنان را محقّقان بي طرف ناميد ، از كلمه ي مصحف كه اشتراك لفظي است سوء استفاده مي كنند و آن را حمل بر معناي قرآن مي كنند و مي گويند : شيعه قرآني دارد كه نام آن « مصحف فاطمه » است ؛ و از آن جا كه اين مصحف به لحاظ محتوا با قرآن موجود به كلي متفاوت است ، پس قرآن شيعه ، قرآني ديگر است ! محمد مال الله مي نويسد :

قرآن نزد شيعه ، سه برابر قرآن موجود است و در آن هيچ حرفي از اين قرآن نيامده است . ابوجعفر كليني در كتاب كافي خود از ابوبصير ، و وي از ابو عبد الله ( عليه السلام ) چنين نقل مي كند : ابو عبدالله گفت : نزد ما مصحف فاطمه است ، آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 7 ، ص 105 .

2 . سوره ي آل عمران ( 3 ) ، آيه ي42 .

3 . ر . ك : سيد مرتضي فيروز آبادي ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة و غيرها من الكتب المعتبرة عند اهل السنة والجماعة ، باب « ان فاطمة سيدة النساء وافضلهن » ج 3 ، ص 169 ـ 177 .

4 . احسان الهي ظهير ، الشيعة والقرآن ، ص 32 .

5 . محمد مال الله ، الشيعة و تحريف القرآن ، ص 61 .


206


چه مي دانند مصحف فاطمه چيست ؟ گفتم : مصحف فاطمه چيست ؟ فرمود : مصحف فاطمه سه برابر قرآن شماست . به خدا سوگند در آن مصحف حرفي از اين قرآن نيست . ( 1 )

سپس در ادامه مي آورد :

اجماع اهل سنت بر اين است كه هر كس حرفي از قرآن را انكار كند ، يا بر اين پندار رود كه نقصان و تبديلي در قرآن رخ داده ، كافر شده . . . ؛ چه رسد به ادعاي شيعه كه مي گويد : قرآني هست كه حرفي واحد از اين قرآن در آن نيست ! ! ( 2 )

اين نوع داوري ها كه ريشه در جهل يا تجاهل ، همراه با كينهورزي دارد ، موجب بدبيني مسلمين به يكديگر و آثار بسيار زشت در بين آنان خواهد شد .

ناگفته نماند در يكي از منابع شيعي چنين آمده است :

از اهل بيت خبر رسيده كه عثمان بن عفان [ در هنگام رخداد توحيد مصاحف ] از امام علي ( عليه السلام ) مصحف فاطمه را كه با اشاره ي پدر تدوين كرده بود ، طلب كرد و آن را با مصاحف ديگر كه در دست صحابه بود تطبيق داد و . . . . ( 3 )

مؤلف ، اين واقعه را از كتاب ديوان دين ، و آن نيز از كتاب تاريخ طبرستان ( تأليف محمد بن محمود آملي كه از مورخان قرن هفتم است ) نقل كرده است ؛ ( 4 ) هر چند در تاريخ طبرستان چنين مطلبي به چشم نمي خورد ، ليكن ، اگر چنين امري مسجّل باشد ، حكايت از قرآني دارد كه زهراي مرضيه ( عليها السلام ) در زمان حيات پدر تدوين كرده اند . شايد از همين روست كه ايشان در فرازي از خطبه ي خود ، تعبير « وعندنا كتاب الله ؛ . . . كتاب خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 62 ـ 63 .

2 . همان ، ص 163 .

3 . سيد عبد الرضا شهرستاني ، المعارف الجلية ، ص 19 .

4 ـ حبيب الله نوبخت ، ديوان دين در تفسير قرآن مبين ، ص 52 .


207


نزد ماست » ( 1 ) را به كار برده اند .

اما بايد توجه داشت كه ، به طور قطع ، اين مصحف كه به اشاره ي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و در زمان حيات ايشان تدوين شده ، همين قرآن است و غير از مصحفي است كه پس از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با املاي حضرت فاطمه ( عليها السلام ) و خط امام علي ( عليه السلام ) نگاشته شده و به كلي از قرآن جداست .

متأسفانه ، باز برخي از سلفيان تجاهل ميورزند و با چشم پوشي از اين نكته كه ( بنا به اسناد و مدارك ) اين ها دو مصحف اند و هر كدام در زمان و موضوع خاص تدوين شده اند ، براي رسيدن به نتايج و اهدافي ناشايست و شگفت آور ، اين دو را با يكديگر خلط مي كنند . ( 2 )

22 . مراد از عنوان « تحريف » در برخي از كتاب هاي كهن شيعي چيست ؟

كلمه ي « تحريف » در عنوان برخي از كتاب هاي كهن شيعي ، موجب شده تا عده اي آن كتاب ها را در موضوع تحريف قرآن ، به معناي افزايش يا كاهش در متن الفاظ قرآن ، به حساب آورند و سپس آنها را در زمره ي كتاب هايي كه براي اثبات تحريف نوشته شده ، قلمداد كرده و صاحبان آنها را در فهرست تحريف گرايان قرار دهند .

محدث نوري در اين زمينه چنين نگاشته است :

ظاهر شرح حال راويان حديث نشان مي دهد كه در ميان آنان گرايش به تحريف قرآن رواج داشته است ؛ مانند راوياني هم چون : احمد بن محمد بن خالد برقي ( م . 276 ق . ) كه شيخ طوسي و نجاشي در زمره ي كتاب هاي او كتاب التحريف را نام برده اند و نيز پدرش ، يعني محمد بن خالد برقي كه بنا به قول نجاشي كتاب تنزيل و تغيير را نگاشته . . . و علي بن حسن بن فضّال با كتاب تنزيل من القرآن و تحريف ، محمد بن حسن صيرفي با كتاب التحريف و التبديل ، احمد بن محمد بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : ابن ابي طاهر طيفور ، كتاب بلاغات النساء ، ص 28 و علي بن عيسي الإربلي ، كشف الغمة في معرفة الأئمة ، تعليق سيد هاشم رسولي ، ج 2 ، ص 483 .

2 . ر . ك : ناصر قفاري ، اصول مذهب الشيعة ، ص 268 .


208


سيار با كتاب القرائات ، شيخ حسن بن سليمان حلي با كتاب التنزيل و التحريف ، و بالاخره محمد بن العباس بن علي بن مروان ماهيار با كتاب قرائة امير المؤمنين ( عليه السلام ) و كتاب قراءة اهل البيت ( عليهم السلام ) . ( 1 )

محدث نوري در ادامه از شهرت قول به تحريف در بين قدما و انحصار افراد معين به تحريف ناپذيري قرآن در ميان آنان خبر مي دهد . ( 2 )

در واقع ، محدث نوري با طرح اين مسأله ، راه را براي ديگران هموار كرده است ؛ كساني كه دنبال بهانه اند و بدون تأمل و تعمق در اطراف مسأله ، بي مهابا به شيعه افترا مي بندند و تمام قدماي شيعه را به گرايش به تحريف متهم مي كنند ( 3 ) و سخن كساني را كه با صراحت بر تحريف ناپذيري قرآن حكم كرده اند ( مانند : شيخ صدوق ، سيد مرتضي ، شيخ طوسي و شيخ طبرسي ( رحمهم الله ) ) بر تقيه حمل كرده ، ( 4 ) حتي شيعه را به تحدي فرا مي خوانند بر اين كه در بين قدما كسي جز اين چهار نفر را نشان دهد كه بر سلامت قرآن از تحريف گواهي داده باشد ؛ ( 5 ) حال آن كه از قدماي شيعه كه با صراحت بر سلامت قرآن از تحريف حكم كرده اند كه در بخش اول اسامي جمعي از آنان را ذكر كرديم ؛ هم چنين ادعاي تقيه ي در اين مسأله نيز به زودي مورد بحث قرار خواهد گرفت ؛ اما آنچه كه در اين جا بايد بدان بپردازيم پاسخ به اين پرسش اساسي است كه آيا مراد از عنوان « تحريف » بر اين كتاب ها ، تحريف در الفاظ قرآن است ؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت : از آن جا كه اساساً مكتوبات قدما روايي ، و موضوع اصلي كتاب هايشان ، نگارش و يا تنظيم و تنسيق احاديث به صورت باب بندي بوده است ، مراد آنان از عنوان تحريف بر نگاشته هايشان ، همان معناي اصطلاحي تحريف در متن احاديث است كه ظهور در تحريف در معنا و حمل آيات بر خلاف مراد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزا حسين نوري ، الفيض القدسي في ترجمة العلامة المجلسي ، ص 29 ـ 30 .

2 . همان ، ص 30 .

3 . احسان ، الهي ظهير ، الشيعة و تحريف القرآن ، ص 50 .

4 . محمد مال الله ، الشيعه و تحريف القرآن ، ص 67 .

5 . احسان الهي ظهير ، همان ، ص 71 و 109 .


209


خداوند است . ( ؤ بخش اول ، پرسش 24 ) ؛ بنابراين به طور قطع مي توان ادعا كرد كه ظاهر اكثر احاديث در اين كتاب ها ، تحريف در الفاظ قرآن نيست ، ( 1 ) بلكه قدر متيقن اصناف گوناگون آنها تحريف به معناي اعم است كه شامل اختلاف قرائت ها ، حذف و تحريف در وحي تفسيري ( كه به نظر مي رسد اين مورد بيش تر مدنظر آنان بوده ) ، اختلاف در تأليف آيات ، حمل آياتي كه بنابر شأن نزول ها و تبيين پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) درباره ي ولايت اهل بيت بوده ، ولي ديگران بر خلاف آن حمل كرده اند و . . . مي باشد . شاهد بر اين مطلب كتاب هايي در اين زمينه است كه هم اكنون در دسترس ماست ؛ مانند كتاب القراءات ( يا التنزيل والتحريف ) از احمد بن محمد سياري ( كه شايد گسترده ترين كتاب در اين باره باشد ) . هر كس با ديده ي انصاف به مضامين احاديث اين كتاب بنگرد ، خواهد ديد كه اكثر احاديث اين كتاب از موضع نزاع ( تحريف در الفاظ قرآن ) بيرون است . در واقع مي توان ادعا نمود كه هر چند اكثر اين كتاب ها مفقودند ، ليكن چون مضامين احاديث آنها در لابه لاي كتاب ها و نقل قول هاي ديگران آمده ، مي توان حدس زد كه محتواي آنها بيش از آن شش گروه احاديثي كه در ضمن پرسش هاي 21 ـ 28 بخش اول بررسي شدند ، نمي باشند . همان گونه كه ملاحظه گرديد مراد از اين احاديث ، با توجه به قراين دروني و بيروني ، تحريف در الفاظ آيات قرآني نيست . علاوه بر اين نمي توان به ضرس قاطع نام اين كتاب ها را به همين نامي كه هم اكنون مي شناسيم دانست ؛ چون شرح حال نويسان ، از كتاب هاي اين افراد با نام هاي گوناگون ياد كرده اند ؛ به طور نمونه شيخ طوسي از كتاب احمد بن محمد بن خالد برقي ، با نام كتاب المعاني والتحريف ياد مي كند ( 2 ) و نديم در الفهرست با عنوان كتاب المعاني الاحاديث والتحريف ( 3 ) از آن نام برده است ؛ ابن شهرآشوب از كتاب علي بن احمد كوفي ( م . 352 ق . ) با عنوان الرد علي اهل التبديل والتحريف فيما وقع من اهل التأليف ياد كرده ( 4 ) ليكن نجاشي در ضمن اين كه وي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ، ج 10 ، ص 16 ، رقم 8 ؛ ج 17 ، ص 219 ، رقم 21 ، ص 304 ، رقم 14 ؛ ج 24 ، ص 297 ، رقم 5 ؛ ج 78 ، ص 359 ، رقم 2 و . . .

2 . ر . ك : ابو جعفر طوسي ، الفهرست ، ص 49 ، رقم ترجمه 65 .

3 . محمد بن اسحاق النديم ، الفهرست ، ص 277 .

4 . ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، ص 64 ، رقم ترجمه 436 .


210


غالي مي داند ، ( 1 ) كتاب وي را با عنوان التبديل والتحريف آورده است ( 2 ) . اين اختلاف ها نشان مي دهد كه نمي توان با عنوان اين كتاب ها درباره ي محتواي آنها حكم كرد ، بلكه بايد با ديدن مضامين احاديثي كه در آنها آمده ، به مراد واقعي مؤلف پي برد .

23 . آيا در كتاب سليم بن قيس اخبار تحريف نما وجود دارد ؟

دكتر ناصر قفاري ـ كه از تيره ي سلفيان ( وهابيان ) است ـ ادعا دارد ـ به عنوان يكي از اكتشافات بارز خود ـ نقطه ي آغاز تحريف گري را در منابع شيعه شناسايي كرده است . وي بنا به قول اسحاق بن نديم مي گويد :

نخستين كتابي كه براي شيعه پديدار شده ، كتاب سُلَيم بن قيس است . ( 3 )

آن گاه دكتر قفاري انگشت بر اين كتاب نهاده و مي نويسد :

نقطه ي آغاز اخبار تحريف در اين كتاب مشاهده مي شود . ( 4 )

اين مطلب كه كتاب سليم بن قيس نخستين كتاب شيعه است ، بايد در جاي ديگر بررسي شود ؛ ليكن دليل قفاري درباره ي نقطه ي آغاز تحريف در اين كتاب ، وجود سه روايت هم مضمون ( روايات شماره ي 4 ، 11 و 13 ) درباره ي مصحف امام علي ( عليه السلام ) است ( 5 ) ، ما پيش از اين ، از منابع فريقين ، درباره ي اصل وجود اين مصحف ، كيفيت جمع آوري و محتواي آن ، به صورت گسترده بحث نموديم و ملاحظه گرديد كه حجم اخبار اهل سنت درباره ي اين مصحف ، به مراتب از اخبار شيعه بيش تر است و از نظر محتوا نيز ، طبق شواهد و مدارك ، تفاوتي در متن آيات وحي در مصحف امام علي ( عليه السلام ) با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : احمد بن علي نجاشي ، رجال النجاشي ، ص 188 .

2 . همان .

3 . ناصر قفاري ، اصول مذهب الشيعه ، ص 220 .

4 . همان ، ص 225 .

5 . ر . ك : سليم بن قيس ، كتاب سليم ( اسرار آل محمد ) ، تحقيق محمد باقر انصاري زنجاني ، ص 581 ـ 582 و 660 ـ 665 .


211


مصحف موجود نيست و وجود مصحف امام علي ( عليه السلام ) با مسأله ي تحريف قرآن ارتباطي ندارد ؛ در واقع آنچه كه سلفيان را درباره ي كتاب سليم بن قيس آشفته كرده ، تا گزارش نسبتاً گسترده ي مصحف امام علي در اين كتاب را « افك » و دروغ گويي بخوانند ( 1 ) ، ارائه ي اين مصحف توسط امام علي به صحابه و سرباز زدن آنان از پذيرش اين مصحف است ؛ غافل از اين كه همين گزارش در منابع و مدارك اهل سنت آمده است ؛ به طور نمونه عبد الكريم شهرستاني در اين باره مي نويسد :

چون امام علي از كفن ، دفن و نماز بر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فارغ شد . . . قرآن را ، بنا به مأموريتي كه از ناحيه ي پيامبر داشت ، بدون تبديل و تحريف و زيادت و نقصان جمع آوري كرد . . . و روايت شده چون از جمع قرآن فارغ شد آن را برداشته با غلامش قنبر به سمت مسجد شتافت و به مردم گفت : . . . اين كتاب خداست ، همان گونه كه بر محمد ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده آن را بين دو جلد قرار دادم . آنان گفتند : مصحف خود را برگير ، ما نيازي به آن نداريم . [ امام ] گفت : به خدا سوگند پس از اين ، اين مصحف را نخواهيد ديد . . . پس به سوي خانه بازگشت در حالي كه مي گفت : { يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً } . . . . ( 2 )

و باز در همين زمينه مي نويسد :

چگونه آنان جمع علي بن ابي طالب را فرو گذاشتند [ و خود عهده دار جمع قرآن شدند ] ؟ آيا زيد بن ثابت از علي بن ابي طالب به نوشتن آگاه تر بود ؟ آيا سعيد بن العاص از علي بن ابي طالب ، به لغت قرآن آشناتر و فصيح تر بود ؟ آيا علي بن ابي طالب از هر كس ديگر به رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) نزديك تر نبود ؟ بلي آنان هم داستان شدند و مصحف علي بن ابي طالب را فرو گذاشتند و مهجور كردند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ناصر قفاري ، همان ، ص 262 .

2 . محمد بن عبد الكريم شهرستاني ، مفاتيح الاسرار و مصابيح الانوار ، تحقيق محمد علي آذرشب ، ج 1 ، ص 121 .

3 . همان ، ج 1 ، ص 125 .


212


24 . آيا علي بن ابراهيم قمي ( از بزرگان شيعه در قرن سوم و چهارم ) را مي توان در زمره ي تحريف گرايان به حساب آورد ؟

برخي از محدثان شيعي ، مانند محدث نوري و ( نيز ظاهر كلام ) محدث فيض كاشاني ، علي بن ابراهيم قمي را با استناد به تفسير منسوب به وي ، در زمره ي تحريف گرايان قرار مي دهند . محدث نوري مي گويد :

متن تفسير علي بن ابراهيم قمي كه از اخبار تحريف نما پر است ، نشان دهنده ي ديدگاه وي درباره ي وجود تغيير و نقصان در قرآن است ؛ همان گونه كه در مقدمه ي تفسيرش نيز ، با صراحت ، گرايش خود به تحريف را بيان كرده است . ( 1 )

مرحوم فيض كاشاني نيز همين ديدگاه را درباره ي علي بن ابراهيم دارد . ( 2 ) اين نوع داوري ها نيز بهانه اي به دست جمعي از سلفيان داده تا از ميان قدماي شيعه ، علي بن ابراهيم قمي را در زمره ي تحريف گرايان به حساب آورند . ( 3 ) دكتر ناصر قفاري ـ از همين تيره ـ نيز با افزودن اين مطلب نكته اي ديگر بر اين مطلب مي گويد :

با آن كه كتاب تفسير قمي پر از روايات تحريف است [ آية الله ] خويي روايات تفسير قمي را توثيق كرده است [ و اين حكايت از صحت احاديث در اين زمينه در كتاب تفسير قمي دارد ] . ( 4 )

سپس در ادامه مي گويد :

تمام شيعه اين تفسير را ارج مي نهند . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزا حسين نوري ، الفيض القدسي في ترجمة العلامه المجلسي ، ص 25 .

2 . ملا محسن فيض كاشاني ، الصافي في تفسير القرآن ، ج 1 ، ص 47 .

3 . ر . ك : احسان الهي ظهير ، الشيعة و القرآن ، ص 36 ؛ محمد مال الله ، الشيعة و تحريف القرآن ، ص 59 ، و السيف محمد عبد الرحمن ، شيعة الاثني عشرية و تحريف القرآن ، ص 6 ، 13 و 47 .

4 . ناصر قفاري ، ص 226 .

5 . همان ، ص 269 .


213


بي گمان كتابي كه هم اكنون در دسترس ماست ، يعني تفسير روايي پرارج از قرآن ، با يك مقدمه ي طولاني كه به نام تفسير علي بن ابراهيم قمي مشهور است ، از علي بن ابراهيم قمي نيست ؛ چون در آخر مقدمه ي اين تفسير چنين آمده است :

أقول : تفسير بسم الله الرحمن الرحيم حدثني ابو الفضل العباس بن محمد بن القاسم العلوي قال : حدّثنا أبو الحسن علي بن ابراهيم القمي قال : حدّثني ابي رحمه الله عن . . . . ( 1 )

از اين عبارت استفاده مي شود كه مقدمه ي تفسير ، از خود علي بن ابراهيم قمي نيست ، بلكه از فردي مجهول است كه با عبارت « حدّثني ، به من خبر داد » از ابو الفضل العباس علوي روايت مي كند ؛ چه اين كه در كتاب هاي رجالي شرح حالي از ابو الفضل العباس علوي به چشم نمي خورد . با دقت در متن تفسير ، روشن مي گردد كه بيش تر روايات اين تفسير ، با سند علي بن ابراهيم قمي نقل نشده است . مؤلف اين تفسير كه شاگرد ـ با واسطه ي ـ علي بن ابراهيم قمي است ، حداقل از سه تفسيري كه در اختيارش بوده است ( تفسير علي بن ابراهيم قمي ـ كه شايد همان است كه نديم در كتاب فهرست خود با عنوان كتاب اختيار القرآن نام برده است ( 2 ) ـ تفسير ابي الجارود ( 3 ) ( زياد بن منذر ) و تفسير فرات كوفي كه هم طبقه ي ابو جعفر كليني است ) اين مجموعه را تدوين كرده و چون بيش تر مطالب وي ، آراي علي بن ابراهيم و يا با واسطه ي سند اوست ، به نام تفسير علي بن ابراهيم مشهور شده است . وي در موارد متعدد ، با تعبير « قال علي بن ابراهيم » رأي قمي را بدون واسطه ( كه ظاهراً از تفسير علي بن ابراهيم قمي بر گرفته ) مي آورد ( 4 ) و گاهي هم با واسطه ي شاگرد ايشان ، يعني ابو الفضل العباس العلوي ، روايتي را نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علي بن ابراهيم قمي ، تفسير القمي ، ج 1 ، ص 27 . براي توضيح بيش تر در اين باره ، ر . ك : آغا بزرگ تهراني ، الذريعة الي تصانيف الشيعة ، ج 4 ص 303 .

2 . محمد بن اسحاق نديم ، الفهرست ، ص 277 .

3 . ر . ك : علي بن ابراهيم قمي ، همان ، ج 2 ، ص 21 ، 27 و . . .

4 . ر . ك : همان ، ج 1 ، ص 299 ؛ ج 2 ، ص 21 ، 101 ، 111 و . . .


214


مي كند ( 1 ) و در مواردي هم با صراحت مي گويد : « اين مطلب در روايت علي بن ابراهيم نيست » . ( 2 ) در برخي از موارد ظاهر كلام مؤلف نيز نشان مي دهد كه ديدگاه خودش را درباره ي تفسير آيات آورده است . ( 3 )

بنابراين نمي توان با استناد به اين تفسير ، علي بن ابراهيم قمي را در زمره ي تحريف گرايان قرار داد ؛ اما درباره ي توثيق اسانيد روايات اين تفسير توسط آية الله خوئي بايد گفت : با اين فرض كه شاگرد بدون واسطه ي علي بن ابراهيم قمي ، يعني ابوالفضل العباس العلوي و نيز شاگرد با واسطه ي او ( يعني كسي كه اين تفسير را گردآورده و مشخص نيست چه كسي است ) هر دو موثق باشند و بتوان به آنچه هم اكنون از تفسير قمي به دست ما رسيده اعتماد كرد ، در اين صورت ديدگاه آية الله خوئي كه مي گويد : « جملگي مشايخ علي بن ابراهيم كه در تفسيرش از آنان روايتي با سند از يكي از معصومان نقل مي كند ، موثق اند ؛ چون خود علي بن ابراهيم در مقدمه ي تفسيرش از وثاقت مشايخ خود خبر داده است » ، ( 4 ) تنها درباره ي راويان احاديثي خواهد بود كه علي بن ابراهيم با سند خود از معصومان نقل كرده است . تعداد اين احاديث نسبت به ساير احاديث و اقوال در اين تفسير اندك اند و از ميان آنان احاديثي كه ظهور در تحريف قرآن دارند ، به مراتب كم تر خواهند بود ؛ افزون بر آن ، هرگز در شيوه ي آية الله خويي و محققان ديگر ، وثاقت راوي و صحت سند به معناي پذيرش متن حديث نيست ؛ ( 5 ) زيرا اين وثاقت ، تنها دروغ گويي راوي را برطرف مي سازد ؛ اما احتمال لغزش ، خطا و نسيان راوي هم چنان پا برجاست و بايد با فحص از قراين و شواهد دروني و بيروني ، و نيز بررسي معارض هاي حديث ، به فهم واقعي حديث پي برد . به نظر ما پس از بررسي و ژرف نگري در متن اين احاديث روشن مي گردد كه اكثر روايات تحريف قرآن در اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : همان ، ج 1 ، ص 27 .

2 . ر . ك : علي بن ابراهيم قمي ، همان ، ج 2 ، ص 360 .

3 . همان ، ج 1 ، ص 367 ؛ ج 2 ، ص 303 .

4 . سيد ابو القاسم خويي ، معجم رجال الحديث ، ج 1 ، ص 49 .

5 . سيد ابو القاسم خويي ، البيان في تفسير القرآن ، بحث « صيانة القرآن عن التحريف » ص 197 ـ 259 .


215


تفسير از موضع نزاع بيرون اند و درباره ي اختلاف قرائت ها و تحريف در معناي آيات ، اختلاف در تأليف و . . . مي باشد ، و نيز از آن شش دسته احاديثي كه در بخش اول در ضمن پرسش هاي 22 ـ 30 بررسي شد ، بيرون نمي باشند .

محدث فيض كاشاني نيز كه تفسير منسوب به علي بن ابراهيم را مملوّ از اين روايات مي داند ، ديدگاه خود را تصحيح كرده مي نويسد :

برخي از اين محذوفات ، از قبيل تفسير و بيان و تبديل از حيث معناست و از متن قرآن محسوب نمي شوند . . . چه اين كه مراد از اصطلاح « كذا انزلت ؛ آيه چنين نازل شده است » كه در برخي از اين احاديث آمده ، تفسير و بيان قرآن است ، نه آن كه در الفاظ قرآن چيزي بوده كه با تحريف ساقط شده باشد . . . . ( 1 )

سپس با بيان قراين و شواهد ، به تحكيم اين ديدگاه پرداخته است . ( 2 )

25 . ديدگاه ثقة الاسلام ابو جعفر كليني درباره ي سلامت قرآن از تحريف چيست ؟

سلفيان بسيار كوشيدند تا قول به تحريف قرآن را به ابوجعفر كليني نسبت دهند ، آنان با بيان مقام ارجمند ثقة الاسلام كليني و كتاب كافي در نزد شيعه ، مي كوشند به هر شكل ممكن اين نسبت را به اثبات برسانند ؛ ( 3 ) تلاش اين افراد و ديگران ، تنها استناد به مضامين احاديث كتاب كافي و يا بهره جستن از عناوين باب هاي آن است . محدث نوري نيز ، كه بستر مناسبي براي ديگران در اين زمينه فراهم كرده است ، با استفاده از همين دو راه ( روايات كافي و عناوين ابواب آن ) چنين مي نويسد :

مرحوم كليني رواياتي را در كافي ، بهويژه در باب « نكت و نتف » ، در زمينه ي تحريف قرآن آورده و متعرض رد و نقد آنها نشده است ؛ چه اين كه محقق سيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ملا محسن فيض كاشاني ، الصافي في تفسير القرآن ، ج 1 ، ص 67 ، و ر . ك : همو ، الوافي ، ج 7 ، ص1778 .

2 . همان .

3 . ناصر قفاري ، اصول مذهب الشيعه ، ص 227 ـ 228 ؛ احسان الهي ظهير ، الشيعة و القرآن ، ص 31 ؛ محمد مال الله ، الشيعة و تحريف القرآن ، ص 61 ، و محمد عمر سيف ، همان ، ص 13 ، 23 ، 51 و 59 .


216


محسن كاظمي در شرح وافيه نيز از عنوان باب : « إنّه لم يجمع القرآن كلّه إلاّ الأئمّة ( عليهم السلام ) ؛ هيچ كس جز ائمه عليهم السلام قرآن را گرد نياورده است » گرايش مرحوم كليني را به تحريف قرآن ، استظهار كرده است كه استظهاري درست و قابل قبول است ؛ چون ديدگاه هاي قدما ، غالباً از عناوين باب هاي كتاب هايشان شناخته مي شود . ( 1 )

به نظر ما اين استفاده تمام نيست ؛ زيرا :

اولا ، بر خلاف ادعاي محدث نوري ، شيوه ي ابو جعفر كليني ( ره ) در كافي بر رد و نقد روايات نيست . كليني در كافي روايتي را نياورده كه سپس درباره ي آن ، بحثي مستقل به عنوان ردّ و قدح يا قبول و مدح آورده باشد .

ثانياً ، هرگز بيان روايتي در كتاب حديثي ، نشان دهنده ي اعتقاد مؤلف آن به مضمون آن روايت نيست ، هر چند مؤلف ملتزم به آوردن احاديث معتبره باشد ؛ چون اعتبار سند حديث ، موجب اعتبار مطلق متن آن نمي شود ؛ به ويژه اگر آن متن ( و به طور خاص در خود آن كتاب ) با متني ديگر معارض باشد ؛ همان گونه كه در كتاب كافي چنين است و به زودي خواهد آمد ؛ در غير اين صورت بايد گفت : اگر صِرف نقل حديثي در كتاب روايي ، مانند كافي و . . . بيانگر باور و التزام مؤلف به مضمون و متن حديث باشد ( بدون بررسي فقه الحديث ) پس بايد تمام وهابياني كه ثقة الاسلام كليني را تحريف گر مي نامند ، جملگي صاحبان صحاح و كتاب هاي تفسيري روايي اهل سنت كه در آنها از اين نوع احاديث كم نيست ( ؤ بخش اول ، پرسش هاي 34 ـ 45 ) و نيز كساني كه اين كتاب ها را تأييد مي كنند را تحريف گرا به حساب آورند ؛ چون در نزد آنان ، صرف وجود حديثي در اين زمينه براي اين حكم كافي است ؛ البته به نظر مي رسد اين نكته براي آنان پوشيده نيست ، ليكن بنا به حساب هاي ديگري چنين بي مهابا حكم مي كنند و اتهام مي زنند .

ثالثاً ، بر فرض كه در كافي رواياتي بر تحريف به معناي مورد نزاع دلالت داشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزا حسين نوري ، الفيض القدسي في ترجمة العلامة المجلسي ، ص 25 ـ 26 .


217


باشد ، اين احاديث با احاديث ديگر كه در همين كتاب اند و از نظر كميت ، بيش تر و از نظر سند و قوت متن ، قوي ترند و در تحت عناويني روشن درباره ي قرآن قرار دارند ، در تعارض اند ( مانند باب : فضل حامل القرآن ، باب من يتعلّم القرآن بمشقّة ، باب من حفظ القرآن ثمّ نسيه ، باب ثواب قراءة القرآن ، باب قراءة القرآن في المصحف ، باب البيوت التي يقرأ فيها القرآن و . . . ) ( 1 ) و بنا به قاعده اي كه خود ابو جعفر كليني با بهره گيري از ائمه ي طاهرين ( عليهم السلام ) در مقدمه ي كتابش آورده ، اين دو دسته روايات بايد به قرآن عرضه شوند و آن دسته كه با قرآن موافق اند گرفته شوند و دسته ي ديگر ( در صورتي كه تأويلي درست براي آنها يافت نشود ) ساقط شوند . ابو جعفر كليني ( ره ) در مقدمه ي كتابش خطاب به كسي كه اين كتاب را در پاسخ به درخواست او نوشته چنين مي آورد :

برادرم بدان ـ خدا تو را به مقصد رساند ـ كسي را نرسد كه درباره ي روايات متعارض از خودش اظهار نظر كند ، جز آن كه به گفته ي العالم [ امام موسي بن جعفر عليهما السلام ] كه چنين فرموده : « آنها را به قرآن عرضه كنيد ، هر چه با قرآن سازگار بود بگيريد و هر چه ناسازگار بود رها كنيد » عمل كند . ( 2 )

پس مي توان گفت : هر چند شيوه ي ابو جعفر كليني ( ره ) در كتاب كافي ، نقل احاديثي است كه در نظرش معتبر بوده ، ليكن چون خود ايشان به اين قاعده ي قطعيه ملتزم است ، بنابراين ، به نظر ايشان رواياتي كه ظاهر در تحريف اند ، در تعارض با روايات ديگر ، يا ساقط و بي اعتبارند ، يا آن كه براي اين احاديث تأويلي دارند كه به كلي آنها را از دايره ي تعارض با احاديث ديگر بيرون مي برد .

رابعاً ، در ابواب كتاب كافي ، بابي تحت عنوان « تحريف قرآن » يا چيزي نزديك به آن نمي يابيم . كساني كه خواسته اند از عناوين باب ها چنين استفاده اي بكنند ، تنها به عنوان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كليني ، الكافي ، كتاب فضل القرآن ، ج 2 ، ص 596 به بعد .

2 . همان ، ج 1 ، ص 8 .


218


اين باب « إنّه لم يجمع القرآن كلّه إلاّ الأئمّة عليهم السلام وإنّهم يعلمون علمه كلّه ؛ هيچ كس جز ائمه ( عليهم السلام ) قرآن را گرد نياورده اند و آنان تمام دانش قرآن را مي دانند » ( 1 ) ، تمسك كرده اند ؛ ليكن به نظر ما اين عنوان با مسأله ي تحريف به معناي مورد نزاع ارتباط ندارد ، شاهد آن هم شش حديثي است كه در ذيل اين باب آمده است . حديث شماره ي يك و دو به صورت مجمل و چهار حديث بعدي در حكم شرح و تفصيل آن دو روايت اند ؛ چه اين كه خود عنوان باب نيز از اين اجمال و تفصيل خبر مي دهد . مجموع احاديث اين باب ـ همان گونه كه علامه طباطبايي نيز مي گويد ـ در صدد بيان اين نكته اند كه تنزيل و تأويل ، علوم ظاهري و باطني و خلاصه تمام دانش هاي قرآن ، نزد ائمه ي طاهرين ( عليهم السلام ) است و كسي همانند آنان نيست . ( 2 ) شاهد آن هم اين كه ، اين حكيم درباره ي كل ائمه ( عليهم السلام ) آمده ، والاّ تمام آنان در عصر نزول قرآن حضور نداشتند ، تا الفاظ و تعابير قرآن را گرد آورند . البته جاي تعجب هم نيست كه فقط آنان مقام معارف قرآن را بدانند ؛ چون بنا بر حديث ثقلين ، آنان هموِزان و هم رديف قرآن اند . شايد به همين خاطر است كه با وجود كتاب كافي در نزد اسطوانه هاي شيعه ، هم چون شيخ ابو جعفر صدوق ، علم الهدي ، سيد مرتضي ، شيخ الطايفه ابو جعفر طوسي ( رحمهم الله ) ( 3 ) از روايات و عناوين ابواب آن ، تحريف قرآن را استنتاج نكرده اند .

خامساً ، احاديثي كه در باب « فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية » آمده و مورد استناد محدث نوري قرار گرفته است ، 92 حديث آن تكرار شده است و علامه مجلسي نيز فقط 8 حديث آن را صحيح مي داند ( 4 ) و با رجوع به متن آنها نيز مشخص مي شود كه اين احاديث به مسأله ي تحريف ربطي ندارد هر چند برخي از سلفيان پاره اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، كتاب الحجة ، ج 1 ، ص 228 .

2 . همان ، حاشيه ي علامه طباطبائي بر كافي ، ج 1 ، ص 228 .

3 . ر . ك : صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، تعليق حسن موسوي خرسان ، ج 4 ، ص 51 ، 165 ، باب 115 ، ذيل حديث 578 ، و ر . ك : علم الهدي ( شريف مرتضي ) ، رسائل الشريف المرتضي ، اعداد سيد مهدي رجائي ، ج 1 ، ص 409 ، و ابو جعفر طوسي ، الفهرست ، ص 161 .

4 . ر . ك : محمد باقر مجلسي ، مرآة العقول ، ج 5 ، ص 160 به بعد ، ج 17 ، 72 ، 74 ، 76 ، 78 ، 80 ، 83 .


219


از احاديث اين باب را به عنوان احاديث صحيح و صريح در تحريف معرفي مي كنند ( 1 ) ، ولي با مراجعه به اسناد و مضامين آنها ، دروغ آنان آشكار مي گردد .

سادساً ، تنها حديثي كه مي توان از آن تحريف قرآن را استنباط كرد ، حديثي است كه با سند صحيح ( و بنا به يك احتمال با سند موثق ) در كافي آمده است كه در آن مي گويد : « قرآني كه جبرائيل براي محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) آورد هفده هزار آيه دارد . ( 2 ) ما در ( ؤ بخش اول ، پرسش 28 ، قسم چهارم ) درباره ي معنا و مفهوم اين حديث ، با بيان ديدگاه هاي بزرگان بحث كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر اين حديث تأويل درستي نداشته باشد ، چون مخالف صريح قرآن است ، ساقط خواهد بود و آن را اشتباه راوي يا ناسخ ، كه عدد هفت هزار را هفده هزار آورده ، مي دانيم .

26 . آيا در باور شيخ صدوق درباره ي سلامت قرآن از تحريف ترديدي وجود دارد ؟

شيخ ابوجعفر صدوق ( م . 381 هـ . ق ) در رساله اي كه براي بيان عقايد شيعه نگاشته است ، با صراحت باور خود درباره ي سلامت قرآن از تحريف را چنين ابراز مي كند :

. . . اعتقاد ما اين است : قرآني كه خداوند بر پيامبرش ( محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ) نازل كرده همين قرآن بين دوجلدمرسوم دربين مردم استو [ آياتش ] بيش از اين نيست . . . . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : ناصر قفاري ، اصول مذاهب الشيعة ، ص 228 و 353 . وي مي گويد : « مجلسي ، روايات تحريف در باب « نكت و نتف » از كتاب كافي را ، صحيح مي داند » شماره ي اين احاديث عبارت است از : 8 ، 23 ، 25 ، 26 ، 27 ، 28 ، 31 ، 32 ، 45 ، 47 ، 58 ، 59 ، 60 و 64 ، ليكن با مراجعه به مرآة العقول خواهيم ديد كه علامه مجلسي هيچ كدام از اين احاديث را در زمره ي حديث صحيح نشمرده است . و نيز ر . ك : محمد مال الله ، الشيعه و تحريف القرآن ، وي نيز به دروغ ، ارقامي از احاديث جلد اول و دوم كافي را آدرس مي دهد و مي گويد : « اين احاديث دلالت بر تحريف ونقصان قرآن دارد » . ( ص 62 ـ 63 ) ؛ ليكن با مراجعه به كافي روشن مي شود احاديثي كه از جلد اول آدرس داده به بحث تحريف به معناي مورد نزاع ارتباطي ندارد و جملگي آنها به لحاظ سند ضعيف و يا مجهول اند و ارقام احاديث جلد دوم نيز اساساً با موضوع بحث تحريف بكلي بيگانه اند و اين نشان مي دهد كه اين افراد در پي كشف حقيقت نيستند ، بلكه تنها به تعصب ويرانگر خود و اختلاف مسلمين دامن مي زنند .

2 . كليني ، كافي ، ج 2 ، ص 634 ، رقم 28 .

3 . ابو جعفر صدوق ، الاعتقادات ، ص 84 .


220


و در كتاب معاني الأخبار مي گويد :

تمام فرق اسلامي بر اين نقطه اتفاق نظر دارند كه اين قرآن بدون تغيير و تبديل است و هيچ زيادي و نقصاني در آن راه نيافته است .

با اين وصف ، برخي از بيماردلان وهابي ، مانند دكتر ناصر قفاري ( 1 ) ، احسان الهي ظهير ( 2 ) ، محمد عبد الرحمن سيف ( 3 ) و . . . مي كوشند تا در اين باور ترديد ايجاد كنند . برخي از آنان مي گويند :

چون شيخ صدوق در همين رساله خبر مصحف امام علي را پذيرفته ، اين از خرافه ها و رسوبات اخبار تحريف است كه در ذهن صدوق نقش بسته و ديدگاهش را در باره ي صيانت قرآن از تحريف مخدوش مي كند . ( 4 )

آنگاه انگشت بر كتاب ثواب الاعمال و الخصال شيخ صدوق ، مي نهند و مي نويسند :

كتاب هاي صدوق از اين « الحاد » [ تحريف قرآن ] سالم نمانده ؛ وي در ثواب الاعمال مي آورد : سوره ي احزاب ، زنان قريش را رسوا كرد و اين سوره بزرگ تر از سوره ي بقره بوده ، لكن آن را كم كردند و تحريف نمودند . در كتاب خصال نيز اين حديث را آورده است : روز قيامت سه چيز به خدا شكايت مي كنند : قرآن ، مسجد و عترت . قرآن مي گويد : پروردگارا مرا سوزاندند و پاره پاره كردند . ( 5 )

خبر مصحف امام علي ، كه در منابع فريقين به طور فراوان يافت مي شود ، از خرافه ها و رسوبات اخبار تحريف نيست ( ؤ بخش اول ، پرسش هاي 23 ـ 25 ) ؛ اما آنچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ناصر قفاري ، همان ، ص 285 ـ 289 .

2 . احسان الهي ظهير ، السنة و الشيعه ، ص 67 .

3 . عبد الرحمن سيف ، همان ، ص 53 .

4 . ناصر قفاري ، همان ، ص 285 .

5 . همان ، ص 288 ـ 289 .


221


را كه اينان الحاد ناميده اند ، بدون توجه به پاسخ شيخ صدوق به نوع اين روايات است . شيخ در علاج اين اخبار مي گويد :

هر چه در اخبار تحريف نما آمده و در قرآن نيست ، از سنخ وحي قرآن نيست ، بلكه مانند احاديث قدسي ، وحي غير قرآني است . ( 1 )

در عرف محققان ، هرگز نمي توان بين كتاب هايي كه براي جمع آوري اخبار نگاشته شده ، مانند ثواب الاعمال و الخصال و كتاب هايي كه در مقام بيان عقايد و يا فتوا ـ پس از تأمل و دقت نظر از رهگذر بررسي أسانيد اخبار ، مضامين آنها ، علاج تعارض و . . . ـ نگاشته شد ، مانند . رساله ي اعتقادات ، به طور يكسان حكم كرد ؛ و اين نكته ي بسيار مهمي است كه متأسفانه ، يا به آن توجه نمي شود ، و يا از سر عمد ناديده گرفته مي شود ؛ همان طور كه خود شيخ صدوق به اين تفاوت اشاره كرده است :

من در اين كتاب بنا ندارم مانند مصنّفان ، هرچه را كه راويان روايت كرده اند ، بياورم ؛ بلكه تنها احاديثي را مي آورم كه به آنها فتوا مي دهم و حكم به صحت آنها مي كنم . ( 2 )

با چشم پوشي از اين تفاوت ، مشكل كتاب هاي اهل سنت در اين زمينه به مراتب بيش تر خواهد بود ؛ به طور نمونه در سند روايتي كه شيخ درباره ي سوره ي احزاب نقل كرده ، محمد بن حسان قرار دارد كه در كتاب هاي رجال از وثاقت وي خبري نيست ؛ و نيز ابن ابي حمزه البطائني ، واقفي ، ضعيف و متهم قلمداد شده است ( 3 ) ؛ در عين حال ، مضمون اين خبر در كتب اهل سنت از چند طريق از عايشة ( 4 ) ، حُذَيفه ( 5 ) و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوجعفر صدوق ، همان ، ص 85 .

2 . ابوجعفر صدوق ، مقدمه ي من لا يحضره الفقيه ، تصحيح علي اكبر غفاري ، ج 1 ، ص 3 .

3 . ابوالقاسم خويي ، معجم رجال الحديث ، ج 11 ، ص 214 .

4 . ر . ك : قاسم ابن سلام ، فضائل القرآن ، تحقيق وهبي سليمان خارجي ، ص 190 ؛ جلال الدين سيوطي ، در المنثور ، ج 5 ، ص 180 ؛ الاتقان ، ج 2 ، ص 40 ؛ حسين راغب اصفهاني ، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء ، ج 2 ، ص 434 .

5 . ر . ك : جلال الدين سيوطي ، در المنثور ، ج 5 ، ص 180 .


222


ابي بن كعب ( 1 ) وارد شده و برخي از اسناد آن ، به صورت صحيح مي باشد ( 2 ) ؛ هر چند محققان اهل سنت نيز به اين احاديث وقعي ننهاده اند و افرادي مانند آلوسي بغدادي آن را حديثي جعلي و يا قابل تأويل مي شناسد ( 3 ) ( بدون آن كه وجه تأويلش را بيان كنند ) .

هم چنين حديثي كه در كتاب الخصال آمده است ، در منابع اهل سنت نيز يافت مي شود ؛ از جمله در كتاب كنز العمال به نقل از مسند احمد بن حنبل ، معجم الطبراني ، سنن سعيد بن منصور و فردوس الاخبار چنين مي آورد :

روز قيامت ، مصحف و مسجد و عترت مي آيند و مصحف مي گويد : پروردگارا ، مرا سوزاندند و پاره پاره كردند . . . . ( 4 )

آيا سلفياني كه درباره ي شيخ صدوق چنين داوري مي كنند ، درباره ي احمد حنبل ، طبراني ، سعيد بن منصور و حتي عايشه هم همين گونه حكم مي رانند ؟

27 . آيا مي توان در ديدگاه سيد مرتضي علم الهدي درباره ي سلامت قرآن از تحريف ترديد كرد ؟

سيد مرتضي علم الهدي ( رحمه الله ) ( م . 436 هـ . ) ، سلامت قرآن از تحريف را با استدلال عقلي و شواهد تاريخي ، به طور ژرف و همه جانبه ، به اثبات رسانده است . دكتر قفاري در اين جا نيز مي كوشد با مناقشات خود و گاهي ، متأسفانه ، با تحريف عبارات ايشان ، در اين ديدگاه ترديد ايجاد كند . وي ابتدا عبارت سيد مرتضي را بدون شرح نقل مي كند :

آنان كه در امر سلامت قرآن از تحريف مخالفت ورزيده اند تني چند از اماميه و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : قاسم ابن سلام ، همان ، ص 191 ، و ابو عبد الله حاكم نيشابوري ، المستدرك علي الصحيحين ، تحقيق باشراف يوسف عبد الرحمن مرعشلي ، ج 2 ، ص 415 .

2 . علي ابن حزم ، المحلي ، تحقيق لجنة احياء التراث العربي ، ج 11 ، ص 23 .

3 . محمود آلوسي ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني ، تصحيح محمد حسين عرب ، ج 12 ، ص 217 .

4 . علي متقي هندي ، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال ، تصحيح صفوة السقا ، ج 11 ، ص 193 ، رقم 31190 ؛ و نيز ر . ك : حسين راغب اصفهاني ، محاضرات ، ج 2 ، ص 333 .


223


« حَشويه » مي باشند كه به آراي آنان هيچ اعتنايي نيست . . . آنان به اخباري ضعيف كه صحيح پنداشته اند ، پاي بندند . . . . ( 1 )

سپس چنين نتيجه مي گيرد :

مراد سيد مرتضي از « حشويه » ، جمعي از اخباريون شيعه است كه به تحريف قرآن گرايش دارند . ( 2 )

دكتر قفاري ، از واژه ي « حشويه » چنين معنايي را اراده مي كند تا هر طور شده اخبار تحريف نما در كتب اهل سنت و ملتزمين به آنها را منكر شود . اين تغافل از وي بر خلاف اصطلاح دانشمنداني است كه اين واژه ي اصطلاحي را براي گروهي از حنابله مي دانند ، مانند قاضي عبدالجبار كه مي نويسد : « الحشوية ، النوابت من الحنابلة ؛ حشويه از بين حنبلي ها برخاسته اند » و نيز جرجاني و صفدي و . . . ( 3 )

دكتر قفاري سپس در ادامه مي گويد :

اين ديدگاه از سيد مرتضي در هيچ كتابي نيامده ، جز در مقدمه ي تفسير مجمع البيان و اگر سيد مرتضي چنين ديدگاهي داشت ، در كتاب هاي گوناگون از وي نقل مي شد . . . بنابراين ، يا آن است كه اين سخن را بر ايشان بسته اند و يا انكار تحريف از ايشان براي تقيه بوده است . . . . ( 4 )

اولاً ، اگر امروز كتاب المسائل الطرابلسيات الاولي از سيد مرتضي كه مؤلف تفسير مجمع البيان از آن نقل كرده در دست رس ما نيست ، تفسير منهج الصادقين كه از آن نقل كرده ( 5 ) و نيز كتاب الذخيرة في علم الكلام كه از خود سيد مرتضي است هم اكنون وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ناصر قفاري ، اصول مذهب الشيعه ، ص 293 .

2 . همان .

3 . ر . ك : جرجاني ، تعريفات ، ص 341 ، و صفدي ، الغيث المسجم ، ج 3 ، ص 47 .

4 . ناصر قفاري ، همان ، ص 294 .

5 . ملا فتح الله كاشاني ، منهج الصادقين در الزام المخالفين ، ج 1 ، ص 12 ـ 13 .


224


دارد و در آن مي گويد :

. . . ما ، در مسائل طرابلسيات درستي قرآن را از هر جهت ، روشن ساختيم و گفتيم در اين كتاب نقص ، تبديل و تغيير و دگرگوني نيست . . . . ( 1 )

ثانياً ، اگر اين ديدگاه را به سيد مرتضي نسبت داده اند ، پس چطور ابن حزم ( م . 456 هـ . ق ) كه معاصر ايشان است مي گويد : « شريف مرتضي از اماميه ، منكر قول به تحريف قرآن است . . . » ؛ ( 2 ) پس به گمان دكتر قفاري ، يا بايد اين عبارت را بعداً در كتاب الفصل ابن حزم افزوده باشند ، يا آن كه ابن حزم بدون مدرك و دليل سخن گفته است ، كه در هر دو صورت ، كتاب ابن حزم از اعتبار ساقط خواهد بود .

ثالثاً ، قفاري مي گويد : سيد مرتضي ( رحمه الله ) تقيه كرده است ، و دليل آن را چنين مي آورد :

شريف مرتضي در كتاب الشافي درباره ي مطاعن عثمان گفته است : وي مردم را بر قرائت زيد بن ثابت گردآورد و ساير مصاحف را كه مشكوك بودند ، سوزاند . .

بدون شك اين سخن از شريف مرتضي با ديدگاهش در باره ي سلامت قرآن از تحريف تنافي دارد . . . و اين حكايت از تقيه در ديدگاه وي مي كند ؛ افزون بر آن كه گفتار وي درباره ي سوزاندن مصاحف ، طعن در كتاب خداست . . . بلكه بايد گفت كار عثمان در سوزاندن ، از بزرگ ترين مناقب وي به حساب مي آيد ، كاري كه اجماع امت آن را پذيرفته بودند . ( 3 )

ما به زودي درباره ي گرايش به تقيه در مسأله ي تحريف ناپذيري قرآن بحث خواهيم كرد ؛ ليكن در اين جا از دكتر قفاري مي پرسيم چطور اگر سوزاندن مصاحف را از مطاعن عثمان بناميم موجب تناقض در كلام سيد مرتضي و نيز حصول « تقيه » مي گردد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علم الهدي ( شريف مرتضي ) ، الذخيره في علم الكلام ، تحقيق سيد احمد حسيني ، ص 364 ـ 365 .

2 . علي بن حزم ، الفصل في الملل والاهواء والنحل ، تحقيق محمد بن ابراهيم نصر ، ج 5 ، ص 40 .

3 . ناصر قفاري ، همان ، ص 294 .


| شناسه مطلب: 73621