بخش 3
20. عبدالسلام جبران جماعت علمای یمن نمونههایی از افکار محمد بن علوی مالکی 1. مخالفت با وهابیان تکفیری 2. مشروعیت زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 3. مشروعیت توسل به ارواح اولیا 4. عدم خوف پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 5. ردّ استدلال وهابیان بر حرمت زیارت قبور اولیا 6. مفهوم صحیح سنت و بدعت 7. فواید برپایی مراسم جشن میلاد نبوی ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 8. حیات برزخی 9. علم غیب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم )
نشازاً و فكرهم بين الأفكار غريباً.(1)
نويسنده در تأليفش فساد مقياسهاي تكفير و نسبت به گمراهي را به طور واضح روشن نموده است، امري كه مدعيان علم آن را بر زبان جاري ساخته تا به كمي مسلمانان افتخار كنند نه به كثرت آنها، و تا اينكه بذر فتنه را بين صفوف مسلمانان بنشانند. و آنان در اين كار خود گاهي به مسايل ظاهري تمسك كرده و گاهي هم بهموضوعاتي تمسك ميكنند كه علما درباره آن اختلاف نظر دارند، امري كه صداي آنان را بين صداها منفور كرده و فكر آنها را بين فكرها غريب نموده است.
14. استاد احمد عبدالغفور عطار
او كه از بزرگان حجاز و اديب آن ديار به حساب ميآيد در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
قرأت كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) فاذا مؤلفه العلامة البحاثة لايكتب ما كتب ابتغاء الجدل مع من يخالفونه في بعض آرائه اشد المخالفة التي تصل إلي حدّ التكفير، و انّما كتب مؤلفه ابتغاء تقرير الحق، متخذاً اسلوب الحكمة و العفاف...(2)
كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) را خواندم و فهميدم كه مؤلف علامه و بحثكننده آن هرگز اين كتاب را به جهت جدل با مخالفان خود بر سر موضوعاتي كه شديداً با آنها مخالف است ننوشته، امري كه به حدّ كفر كشيده ميشود، بلكه مؤلف كتاب را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 42.
2. همان ، صص 45 ـ 46.
به جهت تقرير حق تأليف نموده و اسلوب حكمت و عفت ]در كلام[ را مراعات كرده است...
15 . شيخ محمد شاذلي نيفر
او كه از علماي تونس و مسئول دانشكده شريعت تونس و عضو رابطة العالم الاسلامي مكه مكرمه بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» بر ضد وهابيان كنوني مينويسد:
...فهؤلاء الذين ينعقون باسم الإصلاح و التقدمية لم يكفهم انّهم مسمومون حتّي ارغموا المسلمين علي تلك السموم، اذ ساعدتهم الظروف المعوجة علي الحكم، و رفعوا عقيرتهم بالدعوة لما يسمونه بالإصلاح و التقدمية، كي يغزوا العالم الاسلامي...(1)
...اين كساني كه به اسم اصلاحات و پيشرفت صدا برآوردهاند، كفايت نكردند به آنچه را كه خود مسموماند تا آنكه مسلمانان را به آن سمها مبتلا كردند؛ زيرا ظرفيتهاي انحرافي در حكومت آنان را مساعدت كرده و صداي خود را به دعوت بلند نمودند در مورد آن چيزي كه آن را اصلاح و پيشرفت ناميدند، تا از اين طريق عالم اسلامي را فتح نمايند...
16 . شيخ محمد فال بناني
وي كه مدير رابطة الاسلامي در موريتاني و عضو رابطة العالم الاسلامي مكه مكرمه است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 50.
ان تصحح» مينويسد:
و عندي والله اعلم انّه لم يبق للمعاندين في هذه المسائل بعد النظر في كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) إلاّ التسليم لكل ما جاء فيه; إذ انّ ما جاء فيه كاد ان يكون مجمعاً عليه قديماً و حديثاً...(1)
به نظر من ـ خدا ميداند ـ براي معاندان در اين مسايل بعد از نظر در كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) چيزي جز تسليم باقي نميماند نسبت به آنچه در آن آمده است; زيرا آنچه در اين كتاب آمده نزديك است كه مورد اجماع بين قدما و متأخرين باشد...
17. شيخ محمد عزيز الرحمن حقاني هزاروي
او كه خطيب و امام مسجد «الصديق الأكبر» راولپندي پاكستان است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
وجدنا انّ كل ما فيه هو في جملة ما عليه جمهور علماء اهل السنة و الجماعة سلفاً و خلفاً، و هو الذي وجدنا عليه مشايخنا من المحدثين و المفسرين و الفقهاء المحققين...(2)
در آن يافتم كه آنچه در اين كتاب آمده في الجمله نظر جمهور اهل سنت و جماعت از قدما و متأخرين است، و آن چيزي است كه مشايخ ما از محدثان و مفسران و فقهاي محقق بر آن اتفاق نظر دارند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 54.
2. همان، ص 57.
18. شيخ ابراهيم دسوقي مرعي
او كه وزير سابق اوقاف مصر بوده در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
...انّه لايوجد مانع شرعي او عقلي يمنع التوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في حياته أو بعد مماته، فضلا عن الأدلة التي ساقها في هذا المقام، و اذا كان المتفق عليه هو التوسل بالأعمال الصالحة فانّه لا مانع إذا من التوسل بالصالحين من هذه الأمة، و مثل التوسل الإستعانة و الاستغاثة و ما شابه ذلك، و المؤمن في كل ذلك لا يري
غير ربّه.(1)
...هرگز مانع شرعي يا عقلي وجود ندارد كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات يا بعد از مرگ او را منع كرد تا چه رسد به ادلهاي كه ايشان در اين مقام به ترتيب آورده است. و اگر توسل به اعمال صالح مورد اتفاق است، مانعي از توسل به صالحان از اين امت نيست. و مثل توسل است استعانت و استغاثه و امثال آن. و مؤمن در تمام اين امور جز پروردگارش را مشاهده نميكند.
19. شيخ حسين محمود معوّض
او كه از علماي دانشگاه الازهر مصر است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
فقد تصفحت كتاب العالم الجليل الحسيب، النسيب،محمد
علوي المالكي الحسني الذي سماه (مفاهيم يجب ان تصحح)،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح،ص 64 ـ 65.
فوجدته حافلا بالعلم الغزير، و الفهم السليم...(1)
كتاب عالم جليل، با حسب و نسب، محمد علوي مالكي حسني با نام (مفاهيم يجب ان تصحح) را بررسي كردم و آن را مملو از علم سرشار و فهم سالم ديدم...
20. عبدالسلام جبران
او كه رئيس علمي مراكش است در تقريظ خود بر كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
...و لمّا عرض هذا الكتاب علي أنظار العلماء العارفين تلقوه بالقبول و الثناء علي مؤلفة...(2)
...و چون اين كتاب به ديد علماي عارف رسيد آن را تلقي به قبول كرده و بر مؤلف آن درود فرستادند...
جماعت علماي يمن
جماعتي از علماي يمن بعد از مطالعه كتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» بر آن تقريظ نوشته و از آن تمجيد كردهاند، آنان در تقريظ خود آوردهاند:
فقد اطلع علماء اليمن علي كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) لمؤلفه العلامة الحجة فضيلة السيد محمد علوي المالكي، فاقروه و قرروه و قرظوه و وجدوه احسن مؤلف و اجوده في مواضيعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 66.
2. همان، ص 68.
قرّر مؤلفه فيه عقيدة السلف و الخلف...(1)
علماي يمن از كتاب (مفاهيم يجب ان تصحح) اطلاع پيدا كردند از مؤلف آن علامه، صاحب فضيلت، سيد محمد علوي مالكي، و آن را ثابت دانسته و تقرير نمودند و بر او تقريظ زده و آن را بهترين و نيكوترين تأليف در مورد خود دانستند كه مؤلف آن در اين كتاب عقيده قدما و متأخرين را تقرير كرده است...
اين تقريظ را تعدادي از علماي يمن امضا كردهاند از قبيل:
1. مفتي جمهوري يمن سيد احمد بن محمد زباره؛
2. سيد ابراهيم بن عمر بن عقيل، مفتي تعز؛
3. شيخ اسد بن حمزة بن عبدالقادر، رئيس علماي زبيد؛
4. شيخ احمد داود؛
5. سيد عبدالهادي عجيل، رئيس انقاذ اسلامي يمن؛
6. محمد حزام مقرمي، رئيس مركز اسلامي تعز؛
7. شيخ احمد علي وصابي؛
8. سيد محمد بن سليمان، مفتي زبيد؛
9. شيخ عبدالكريم بن عبدالله؛
10. شيخ حسين بن عبدالله وصابي؛
11. شيخ سيد محمد علي بطلح؛
12. محمد علي مكرم؛
13. شيخ محمد علي منصور، مدير حوزههاي علمي صنعاء.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 49.
2. همان.
|
|
نمونههايي از افكار محمد بن علوي مالكي
اينك به نمونههايي از ديدگاههاي ايشان در ردّ عقايد وهابيان اشاره ميكنيم:
1. مخالفت با وهابيان تكفيري
ايشان در كتاب «التحذير من المجازفة بالتكفير» در مخالفت با تكفير افراطي وهابيان مينويسد:
لقد ابتلينا بجماعة تخصصت في توزيع الكفر و الشرك و اصدار الأحكام بالقاب و اوصاف لا يصحّ و لا يليق ان تُطلق علي مسلم يشهد ان لا اله الاّ الله و انّ محمّداً رسول الله، كقول بعضهم فيمن يختلف في الرأي و المذهب معه: محرف... دجّال... مُشعوذ... مبتدع... و في النهاية: مشرك... و كافر... .
و لقد سمعنا كثيراً من السفهاء الذين ينسبون انفسهم إلي العقيدة يكيلون مثل هذه الألفاظ جُزافاً، و يزيد بعض جهلتهم بقوله:
|
|
داعية الشرك و الضلال في هذه الأزمان، و مجدّد ملّة عمرو بن لحّي المدعو بفلان... هكذا نسمع بعض السفهاء يكيل مثل هذا السب و الشتم و بمثل هذه الألفاظ القبيحة الّتي لا تصدر إلاّ عن السوقة الذين لم يجيدوا اسلوب الدعوة و طريقة الأدب في النقاش...(1)
ما به كساني مبتلا شدهايم كه در توزيع كفر و شرك و صادر كردن احكام با القاب و اوصاف غير صحيح تخصص دارند، اوصافي كه لايق مسلمان شهادتدهنده به توحيد و نبوّت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيست، مثل اينكه برخي از آنان به افرادي كه مخالف خود در رأي و مذهب ميباشند عنوان: تحريف كننده... دجال... شعبدهباز... بدعتگذار... و در آخر مشرك... و كافر را اطلاق ميكنند...
از بسياري از سفيهاني كه خودشان را به عقيده نسبت ميدهند شنيدهايم كه چگونه امثال اينگونه الفاظ را بيضابطه و بهطور گسترده، به كار ميبرند. و حتي برخي از آنها پا از اين فراتر نهاده و بر مخالف خود عنوان: (دعوت كننده به شرك و گمراهي در اين زمان، و تجديد كننده ملّت عمرو بن لحي آقاي فلاني...) را به كار ميبرند...
اينگونه از برخي سفيهان ميشنويم كه به صورت گسترده امثال اين دشنامها و فحشها و الفاظ قبيح را به كار ميبرند، الفاظي كه تنها از افراد كوچه و بازار صادر ميشود، كساني كه اسلوب و روش دعوت و طريقه ادب در مناقشه را به خوبي نميدانند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التحذير من المجازفة بالتكفير، محمّد بن علوي مالكي، صص 8ـ9.
2. مشروعيت زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
او در مقدمه كتاب خود به نام «الزيارة النبوية بين الشرعية والبدعية» در ردّ نظرية وهابيان در تحريم بار سفر بستن به جهت زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مينويسد:
انّه قد ظهر في موسم الحجّ هذا العام (1419) كتاب أساء إلي المسلمين و كدّر عليهم صفوهم و هم في زيارة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فكان اكبر ايذاء لهم و جرح لشعورهم، و هم حجاج زوار قاصدون وجه الله سبحانه و تعالي; اذ يقول هذا المتعدي: انّ زيارة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد موته مفسدة راجحة لا خير فيها، فأزعجنا هذا الإفتراء و التعدي و سوء الأدب علي مقام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لذلك احببت ان اشارك بهذه الرسالة في الدفاع عن مقام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و الذبّ عنه، و هو اقل ما يقدمه الحبيب لحبيبه و المؤمن لنبيه، و هو ليس غلواً ممقوتاً...(1)
در موسم حج امسال، سال 1419 كتابي از سوي وهابيان چاپ شد كه در آن به مسلمانان اهانت شده و نيكان را مكدّر نموده است،
نيكاني كه در حال زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودهاند. آنان بيشترين آزار و اهانت را به زائراني داشتند كه تنها قصدشان خداوند سبحان و متعال بوده است. نويسنده متجاوز كتاب گفته كه زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از مرگش داراي مفسده بوده و در آن خيري نيست. اين اهانت و سركشي و سوء ادب بر مقام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الزيارة النبوية، محمد بن علوي مالكي، ص 2.
را به درد آورده است. و لذا دوست داشتم تا با تأليف اين رساله در دفاع از مقام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سهيم باشم. و اين كمترين كاري است كه ميتواند يك دوست نسبت به محبوبش و مؤمن نسبت به پيامبرش انجام دهد، و اين كار غلو ناپسند نيست...
3. مشروعيت توسل به ارواح اوليا
محمد بن علوي مالكي درباره آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) ؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد! از [مخالفت فرمان] خدا بپرهيزيد! و وسيلهاي براي تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد!» (مائده: 35)، در ردّ
نظر وهابيان كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از وفاتش را نميپذيرفتند، مينويسد:
لفظ (الوسيلة) عام في الآية كما تري، فهو شامل للتوسل بالذوات الفاضلة من الأنبياء و الصالحين في الحياة و بعد الممات، و بالإتيان بالاعمال الصالحة علي الوجه المأمور به، و للتوسل بها بعد وقوعها.(1)
لفظ وسيله در آيه عام است آنگونه كه ميبيني، پس اين لفظ شامل توسل به نفوس فاضل از انبيا و صالحان، در زمان حيات و بعد از مرگ آن شده، و به انجام اعمال صالح به طوري كه به آنها دستور داده شده، و به توسل به آنها بعد از وقوعشان ميشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 45.
او همچنين در توجيه توسل به اولياي الهي ميگويد:
انّه ممّا لا شك فيه انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) له عند الله قدر علي و مرتبة رفيعة و جاه عظيم، فاي مانع شرعي أو عقلي يمنع التوسل به؟ فضلاً عن الأدلة التي تثبته في الدنيا و الآخرة. و لسنا في ذلك سائلين غير الله تعالي و لا داعين الاّ اياه. فنحن ندعوه بما أحب أيّاً كان; تارة نسأله باعمالنا الصالحة; لانّه يحبّها، و تارة نسأله بمن يحبّه من خلقه...
و سرّ ذلك انّ كلّ ما احبّه الله صحّ التوسل به، و كذا كل من احبّه من نبي او ولي، و هو واضح لدي كل ذي فطرة سليمة، و لا يمنع منه عقل و لا نقل، بل تظافر العقل و النقل علي جوازه، و المسؤول في ذلك كلّه الله وحده لا شريك له، لا النبي و لا الولي و لا الحي و لا الميت... و اذا جاز السؤال بالأعمال فبالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي لانّه افضل المخلوقات...(1)
... شكي نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند منزلت بلند و مرتبه بالا و مقام بزرگي دارد، و چه مانع شرعي يا عقلي از توسل به او جلوگيري ميكند؟ تا چه رسد به ادلهاي كه توسل به او را در دنيا و آخرت اثبات مينمايد. و ما در اين عمل از غير خدا سؤال نكرده و به جز او را نخواندهايم. و ما خدا را به آنچه دوست دارد ميخوانيم، هر چه باشد؛ گاه او را به اعمال صالح خود ميخوانيم؛ چرا كه آنها را دوست دارد، و گاه او را به فردي از خلقش ميخوانيم كه دوستش دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 154.
و سرّ آن اين است كه هر چه را خداوند دوست دارد ميتوان به آن توسل جست، و هم چنين هر كسي را از پيامبر يا ولي خداوند دوست دارد ميتوان به او توسل كرد، و اين امري است واضح نزد هر صاحب فطرت سالم كه عقل و نقل مانع آن نميباشد، بلكه عقل و نقل بر جواز آن دلالت دارد.
و سؤال شده در همه اين موارد تنها خداست كه شريك و همتايي ندارد، نه پيامبر يا ولي، و نه زنده و نه مرده...
و اگر سؤال به اعمال صحيح است پس به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي است؛ چرا كه او برتر مخلوقات ميباشد...
4. عدم خوف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از وقوع امت در شرك
محمد بن علوي مالكي در ردّ ادعاي وهابيان از بازگشت شرك به امّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميگويد:
و قد جاء في الحديث الصحيح ما يدلّ علي انّ قبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) محفوظ من وقوع الشرك و الوثنية; لانّه طلب و دعا ان لايكون قبره وثنا يعبد، و دعاؤه مستجاب. قال ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (اللهم لاتجعل قبري وثناً يعبد، اشتدّ غضب الله علي قوم اتخذوا قبور انبيائهم مساجد).
و معني الحديث الشريف علي ماتعطيه رواياته من جميع طرقه، النهي عن ان يقصد القبر بالصلاة عليه أو إليه، تعظيماً لصاحب القبر او للقبر، فانّ ذلك كان ذريعة لمن سبق من الأمم إلي
الشرك و عبادة القبور و اهلها. و قد اعتبر الشارع بهذا النهي هذه الذريعة فسدّها علي امته لئلاّ يقعوا فيما وقع فيه الأمم قبلهم، و
|
|
قد حقّق الله رجاءه و استجاب دعاءه، فليس في المسلمين من يعظم قبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بالصلاة عليه أو إليه.
و قد ثبت عنه عليه الصلاة و السلام الإشارة إلي دفنه في هذا الموضع. فقد روي البزار بسند صحيح، و الطبراني مرفوعاً: (ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة)1، بلفظ «القبر» بدل «البيت» فقد علم انّ مسجده الشريف يكون بجوار قبره و حكم له بهذا الفضل و رغب الأمة في اتيانه، و لم يأمرهم بهجر مسجده لأجل القبر و لا بدهمه، بل صرّح بانّ الصلاة فيه أفضل من ألف صلاة فيما سواه الاّ المسجد الحرام، و خصّ مايلي القبر الشريف إلي المنبر بانّه (روضة من رياض الجنة).(2)
در حديث صحيح مطلبي آمده كه دلالت دارد بر اينكه در كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شرك و بتپرستي انجام نميگيرد؛ زيرا حضرت طلب كرده و دعا نموده كه قبر او بتي نشود كه آن را بپرستند، و ميدانيم كه دعاي او مستجاب است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (بار خدايا! قبر مرا بتي قرار مده كه پرستيده شود. غضب خداوند بر قومي شدت يافت كه قبرهاي انبيايشان را مساجد كردند). و معناي حديث آنگونه كه از مجموعه طرق آن استفاده ميشود عبارت است از نهي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از اينكه قصد شود نماز بر آن يا به طرف آن، به جهت تعظيم صاحب قبر يا براي قبر، كه اين كار راهي بوده براي امتهاي پيشين به وقوع در شرك و عبادت قبور و اهل آن. و شارع با اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المعجم الأوسط، طبراني، ج 1، صص360ـ412 ; مجمع الزوائد، هيثمي، ج 4، ص 9.
2. الزيارة النبوية، صص 140 و141.
نهي خود اين راه را سدّ كرده تا امتش در مشكلي نيفتند كه امتهاي پيشين افتادند. و خداوند اميد آن حضرت را محقق ساخت و دعايش را مستجاب نمود، و لذا در بين مسلمانان كسي وجود ندارد كه قبر آن حضرت را تعظيم كرده و بر آن يا به سوي آن نماز گزارد.
و از او عليه الصلاة و السلام ثابت شده كه به اين موضعي كه الآن دفن شده اشاره كرده است.
بزار به سند صحيح و نيز طبراني مرفوعاً نقل كردهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (ما بين قبر و منبر من باغي از باغهاي بهشت است). با لفظ (قبر) فرمود، نه لفظ (خانهام).
و از اين عبارت استفاده ميشود كه مسجد شريف آن حضرت در جوار قبر او خواهد بود، و حكم كرده بر او به اين فضيلت و امت را ترغيب به آمدن به آنجا نموده است، و مردم را به جهت قبرش از مسجدش دور نكرده و دستور تخريب آن را نداده است، بلكه تصريح كرده به اينكه نماز در آن از هزار نماز در غير آن برتر است، جز مسجد الحرام. و از قبر تا منبر را به باغي از باغهاي بهشت توصيف كرده است.
5. ردّ استدلال وهابيان بر حرمت زيارت قبور اوليا
محمد بن علوي مالكي در معناي حديث «لا تجعلو قبري عيد» كه وهابيان به آن بر عدم جواز نماز و دعا در كنار قبور اوليا و حتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استدلال ميكنند، ميگويد:
|
|
قال الحافظ زكي الدين المنذري: يحتمل ان يكون المراد به الحث علي كثرة زيارة قبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و ان لايهمل حتي لايزار إلاّ في بعض الأوقات، كالعيد الذي لايأتي في العام إلاّ مرتين.
و منهم من فهم منه النهي عن ان يجعل للزيارة يوم خاص لايكون إلاّ فيه، كما انّ العيد كذلك، و إنّما الذي ينبغي هو أن يزار عليه الصلاة و السلام كلّما تيسر ذلك من غير تخصيص بيوم، و ذكر هذا التأويل التقي السبكي.
و منهم من فهم انّ معناه النهي عن سوء الأدب عند زيارته عليه الصلاة و السلام باللهو و اللعب كما يفعل في الاعياد و انّما يزار للسلام عليه و الدعاء عنده و رجاء بركة نظره و دعائه و ردّ سلامه، مع المحافظة علي الأدب اللائق بهذه الحضرة الشريفة النبوية.
و لعلّ هذا هو الأقرب ان شاء الله، فانّ من عادة أهل الكتاب الاغراق في اللهو و الزينة و اللعب عند زيارة انبيائهم و صالحيهم، فنهي عليه الصلاة و السلام الأمة عن ان يتشبّهوا في هذا اللهو و اللعب عند زيارته عليه الصلاة و السلام، بل عليهم ان يأتوا لزيارته مستغفرين تائبين و ان يكونوا إذا زاروه بعد وفاته كما يكونون بين يديه في حياته.(1)
حافظ زكي الدين منذري گفته: احتمال دارد كه مراد از اين حديث وادار كردن بر كثرت زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باشد و اينكه هميشه به زيارت آن بيايند نه اينكه در برخي از اوقات، مثل روز عيد كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الزيارة النبوية، ص 137و138.
در سال تنها دوبار ميآيند.
و برخي از علما از آن حديث اينگونه فهميدهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نهي كرده از اينكه زيارت او در يك روز خاص انجام گيرد، همانگونه كه عيد اينگونه است، و آنچه سزاوار است اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر اندازه كه ممكن است زيارت گردد و به روز خاصي اختصاص نيابد. اين تأويل را سبكي ذكر كرده است. برخي از حديث چنين فهميدهاند كه معني اين حديث نهي از اسائه ادب است هنگام زيارت پيامبر عليه الصلاة و السلام، با لهو و لعب، آنگونه كه در اعياد انجام ميگيرد، بلكه بايد تنها به جهت سلام و دعا كنار قبر و اميد بركت نظر و دعاي او و ردّ سلامش به زيارت آن حضرت رفته شود، ولي با محافظت بر ادبي كه لايق به آن حضرت شريف نبوي است. و گويا اين معني به واقع نزديكتر است اگر خدا بخواهد؛ زيرا از عادات اهل كتاب (يهود و نصارا) اغراق و غلو در لهو و زينت و لعب هنگام زيارت انبيا و صالحانشان ميباشد؛ لذا پيامبر عليه الصلاة و السلام امت را از تشبّه به آنان در اين لهو و لعب هنگام زيارتش نهي كرده است، بلكه بر مسلمانان وظيفه است كه همچنان كه در زمان حيات آن حضرت براي استغفار و توبه نزد او ميآمدند پس از وفاتش نيز به هنگام زيارت چنين نمايند.
6. مفهوم صحيح سنت و بدعت
محمّد بن علوي مالكي درباره مفهوم بدعت و سنت كه وهابيان بسيار تنگنظري دارند و هر چيزي را بدعت ميدانند، مگر آنكه دليل خاصي بر
|
|
آن وارد شده باشد، ميگويد:
... فغاية حجتهم انّهم يقولون: انّ هذا العمل لم يفعله رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و لم يكن من عمل السلف و عليه فهو حرام أو بدعة أو ضلالة; لانّه مخالف لكتاب الله و سنة رسوله، هكذا يتجاسرون علي الدين و احكامه بلا نظر و لا رويّة، و هذا الكلام منهم اوّله حقّ و آخره باطل...(1)
... نهايت دليل آنها اين است كه ميگويند: اين عمل را رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام نداده و از كردار پيشينيان نيست، و لذا حرام يا بدعت يا گمراهي است؛ زيرا مخالف كتاب خدا و سنت رسول اوست. اينان اينگونه بر دين و احكام آن جسارت ميكنند بدون آنكه نظر و تأمّل نمايند، و اين كلام آنها، اولش حقّ و آخرش باطل است...
او همچنين ميگويد:
انّ كون النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او السلف الصالح لم يفعله ليس بدليل بل هو عدم دليل، و دليل التحريم انّما يكون بورود نصّ يفيد النهي عند فعل الشيء أو الإنكار علي فعله من المشرّع الأعظم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هي سنته و طريقتهم هي طريقته...(2)
اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا سلف صالح اين كار را انجام نداده دليل نميشود، بلكه عدم دليل حرمت است، و دليل تحريم به ورود نصّي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهج السلف في فهم النصوص، ص 412.
2. همان.
است كه دلالت بر نهي از انجام شيء يا انكارِ كاري از مشرّع اعظم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دارد يا از كساني كه جانشين آنان بوده كساني كه سنّت و روش آنها همان سنّت و روش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده است...
او در جاي ديگر ميگويد:
و قد اكثر بعض المتأخرين من الاستدلال بالعدم و الترك علي تحريم اشياء او ذمّها، و افرط في استعماله بعض المتنطعين المتزمتين بحجة انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لم يفعله أو بحجّة انّ الخلفاء الراشدين لم يفعلوه، و هذا منهم جهل عريض، ناتج عن عقل مريض؛ ذلك انّ تركهم العمل به قد يكون لعذر قام لهم في الوقت، أو لما هو افضل منه، أو لعلّه لم يبلغ جميعهم علم به، و تفصيل ذلك هو;
الف) انّ الأصوليين عرّفوا السنة بانّها قول النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و فعله أو تقريره، و لم يدخلوا ما تركه في جملة ذلك، لانّه ليس بدليل.
ب) انّ الحكم هو خطاب الله، و قد ذكر الاصوليون انّه هو الّذي يدلّ عليه القرآن أو السنة أو الاجماع أو القياس، و الترك ليس واحداً منها، فلا يكون دليلا.
ج) الترك عدم فعل و عدم الفعل يقتضي عدم الدليل، فلا يقتضي الترك تحريماً إلاّ بدليل أو قرينة من كتاب أو سنة أو اجماع أو قياس.(1)
برخي از متأخرين، در استدلال به عدم و ترك بر تحريم اشياء و ذمّ آنها افراط كردهاند، و نيز برخي از تندروها در اين زمينه زيادهروي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهج السلف في فهم النصوص، ص 426.
نمودهاند به اين استدلال كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين عمل را انجام نداده و نيز خلفاي راشدين چنين نكردهاند، و اين حرف از آنان ناداني گستردهاي است كه ناشي از عقل مريض است؛ زيرا ترك يك عمل از آنان گاهي به جهت عذري است كه براي آنان در آن وقت پديد آمده است، يا به جهت آن است كه بهتر از آن را ملاحظه كرده بودند، يا آنكه درباره آن هيچ كس چيزي نميدانست. و تفصيل آن اين است؛
الف) اصوليها سنّت را اينگونه تعريف كردهاند كه آن، قول و فعل و تقرير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است، و ترك حضرت را در آن داخل نكردهاند؛ زيرا دليل به حساب نميآيد.
ب) حكم، همان خطاب خداست، و اصوليها گفتهاند كه همان چيزي است كه قرآن يا سنّت يا اجماع يا قياس بر آن دلالت دارد، و ترك، يكي از آنها نيست و لذا دليل به حساب نميآيد.
ج) ترك، عدم فعل است و عدم فعل مقتضي عدم دليل است و لذا ترك، تحريم به حساب نميآيد مگر با دليل يا قرينهاي از كتاب يا سنّت يا اجماع يا قياس.
7. فوايد برپايي مراسم جشن ميلاد نبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
محمد بن علوي مالكي رسالهاي تحت عنوان «حول الاحتفال بالمولد النبوي» تأليف كرده و در آن نكاتي را در مورد جواز برپايي مراسم در ردّ نظر وهابيان كه آن را بدعت ميدانند، اينگونه آورده است:
1. انّنا لانقول بسنيّة الاحتفال بالمولد المذكور في ليلة
|
|
مخصوصة، بل من اعتقد ذلك فقد ابتدع في الدين; لأنّ ذكره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و التعلق به يجب أن يكون في كلّ حين.(1)
2. انّ الاجتماعات ـ يعني: في المولد ـ وسيلة للدعوة إلي الله.(2)
3. فكم للصلاة عليه ـ أاي علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ من فوائد نبويّة و إمدادات محمدية يسجد القلم في محراب البيان عاجزاً عن تعداد آثارها و مظاهر أنوارها.(3)
4. التعرض لمكافأته بأداء بعض ما يجب له علينا ببيان أوصافه الكاملة و أخلاقه الفاضلة.(4)
5. لو اجتمعنا علي شيء من المدائح التي فيها ذكر الحبيب ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و فضله و جهاده و خصائصة، و لم نقرأ قصة المولد النبوي التي تعارف الناس علي قرائتها، و اصطلحوا عليها ثمّ استمعنا إلي
ما يلقيه المتحدّثون من مواعظ و ارشادات، و إلي ما يتلوه القاريء من آيات، أقول: لو فعلنا ذلك فانّ ذلك داخل تحت المولد النبوي الشريف، و أظنّ أنّ هذا المعني لايختلف عليه اثنان، و لاينتطح فيه عنزان.(5)
6. كان من هدي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أن يقوم تعظيماً للداخل عليه و تأليفاً كما قام لابنته فاطمة و أقرّها علي تعظيمها له بذلك، و أمر الأنصار بقيامهم لسيّدهم، فدلّ ذلك علي مشروعية القيام، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حول الاحتفال بالمولد النبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، محمد بن علوي مالكي، ص 4.
2. همان.
3. همان، صص 9 و10.
4. همان، ص 10.
5. همان، ص 22.
هو ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أحقّ من عظم لذلك.(1)
7. قد يقال: إنّ ذلك في حياته و حضوره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و هو في حالة المولد غير حاضر.
والجواب: إنّ قاريء المولد الشريف مستحضر له ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بتشخيص ذاته الشريف، فهو عليه الصلاة و السلام قادم في العالم الجسماني من العالم النوراني من قبل هذا الوقت بزمن الولادة الشريفة، و حاضر عند قول التالي: فولد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بحضور ظلي هو أقرب من حضوره الأصلي.
و يؤيّد هذا الاستحضار التشخيص و الحضور الروحاني: أنّه عليه الصلاة و السلام متخلّق بأخلاق ربّه، و قد قال عليه الصلاة و السلام في الحديث فكان مقتضي تأسّيه بربّه و تخلّقه بأخلاقه أن يكون ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حاضراً مع ذاكره في كلّ مقام يذكر فيه بروحه الشريفة، و يكون استحضار الذاكر ذلك موجباً لزيادة تعظيمه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(2)
1. ما قايل به سنت بودن برپايي مراسم در شب مخصوصي نيستيم، بلكه ميگوييم هر كسي چنين اعتقادي داشته باشد در دين بدعت گذاشته است؛ چرا كه ياد آن حضرت و اظهار علاقه به او بايد در هر زمان باشد.
2. اجتماعات در مولوديخواني وسيلهاي است براي دعوت به خداوند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حول الاحتفال بالمولد النبوي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ص 30.
2. همان.
3. چه بسيار فايدة نبوي و امداداتي محمدي كه بر درود فرستادن بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عايد انسان ميشود، عوايدي كه قلم در محراب بيان عاجز از شمارش آثار و مظاهر انوار آن است.
4. در اين كار پاداش دهي است در برابر برخي از حقوقي كه به گردن ما دارد، به اينكه اوصاف كامل و اخلاق فاضل او را بيان كنيم.
5. اگر بر چيزي از مدايحي كه ذكر محبوب ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و فضل و جهاد و خصايص او در آن است جمع شويم ولي قصه ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كه عرف مردم ميخوانند و اصطلاحي براي آنها شده را نخوانيم و تنها به آنچه حديث گويان از مواعظ و ارشادات القا ميكنند، و به آنچه كه قاري از آيات قرآن تلاوت ميكند، گوش فرا دهيم، من ميگويم: اگر اينگونه كنيم اين كار داخل در مولد پيامبر شريف ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و به وسيله آن معناي برپايي مراسم در ولادت پيامبر شريف ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تحقق مييابد. و گمان ميكنم كه در اين معنا حتي دو نفر هم با هم اختلاف نداشته باشند و دو بز بر يكديگر شاخ نزنند.
6. از سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين بود كه هر كه بر او وارد ميشد به احترامش برميخواست و با او الفت و انس برقرار ميكرد، همانگونه كه براي دخترش فاطمه بلند ميشد و بر او تعظيم
ميكرد، و انصار را دستور داد تا بر موالي خود قيام نمايند، و اين دلالت بر مشروعيت و قيام دارد، و او سزاوارتر از ديگران براي تعظيم است.
|
|
7. گاهي گفته ميشود: اين كارها در حال حيات و حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درست است ولي هنگام برپايي مراسم ولادت، او حاضر نيست؟!
جواب اين است كه قاري مولودي خوان شريف، او را با مشخص ساختن ذات شريفش نزد خود حاضر ميكند، و در اين حال از عالم نوراني قبل از اين وقت به زمان ولادت شريفش به عالم جسماني وارد شده و نزد گفته خواننده حاضر ميگردد، و او با حضور ظلّي حاضر ميشود كه از حضور اصلي او نزديكتر است.
مؤيّد اين حضور شخصي و حضور روحانياينكه پيامبر ـ كه درود و سلام بر او باد ـ متخلّق به اخلاق پروردگارش ميباشد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حديث قدسي فرمود: (من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند). و در روايت ديگر آمده است: (من با كسي هستم كه مرا ياد نمايد). پس مقتضاي تأسي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و تخلّق او به اخلاق پروردگارش اين است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ياد كننده او در هر مقامي كه ياد او با روح شريفش ميشود حاضر باشد، و حاضر كردن ذاكر، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نزد خود موجب زيادتي در تعظيم او خواهد شد.
8. حيات برزخي
محمّد بن علوي مالكي درباره آيه (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ...) (نساء: 64)، در ردّ نظرية وهابيان كه آية را به بعد از حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تعميم نميدهند، ميگويد:
و من اراد تخصيصها بحال الحياة فما اصاب; لانّ الفعل في
|
|
سياق الشرط يفيد العموم، و اعلي صيغ العموم ما وقع في سياق الشرط كما في «ارشاد الفحول»،(1) و تخصيصها باحدهما يحتاج إلي دليل و هو مفقود هنا.
فان قيل: من اين اتي العموم حتي يكون تخصيصها بحالة الحياة دعوي تحتاج إلي دليل؟ قلنا: من وقوع الفعل في سياق الشرط، و القاعدة المقررة في الاصول انّ الفعل إذا وقع في سياق الشرط كان عاماً; لانّ الفعل في معني النكرة، لتضمنه مصدراً منكراً، و النكرة الواقعة في سياق النفي أو الشرط تكون للعموم وضعاً.(2)
هر كس اراده كند تخصيص آيه را به زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به
طور حتم به واقع نرسيده است؛ زيرا فعل در سياق شرط مفيد عموم است، و مهمترين صيغه عموم آن است كه در سياق شرط قرار گيرد، همانگونه كه در كتاب «ارشاد الفحول» آمده است، و تخصيص آيه به يكي از افراد، احتياج به دليل دارد كه در اينجا مفقود است.
اگر گفته شود: از كجا عموم پيدا شد تا اينكه تخصيص آن به حالت حيات ادعايي باشد كه محتاج به دليل است؟ در جواب ميگوييم: از اينكه فعل در سياق شرط واقع شده استفاده عموم شد؛ زيرا در علم اصول ثابت شده كه هرگاه فعل در سياق شرط بيايد افاده عموم ميكند و فعل در معناي نكرده است، چون متضمن مصدر نكره ميباشد، و نكره در سياق نفي يا شرط از حيث وضع براي عموم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ارشاد الفحول، ص 122.
2. الزيارة النبوية، صص 12 و13، به نقل از "الرد المحكم المتين"، ص 44 و "رفع المنارة"، ص57.