بخش 4

10. رجحان بار سفر بستن برای زیارت قبور اولیا 11. اتخاذ واسطه بین خلق و خالق 12. استغاثه به ارواح اولیا شرح حال حسن بن فرحان مالکی تألیفات حسن بن فرحان مقالات حسن بن فرحان ردّیه‌های حسن بن فرحان آرای حسن بن فرحان مالکی در ردّ وهابیت 1. وهابیان و تکفیر مسلمین 2. طعن وهابیان بر برخی از اهل بیت ( علیهم السلام ) 3. شیوع افکار الحادی در بین جوانان عربستان 4. سیره قدمای سلفی در تکفیر مسلمین 5. تکفیر مسلمین، عامل تفرقه 6. وهابیان و وارد کردن تجسیم در اسلام 7. نسبت غلوّ به وهابیان معاصر 8. انتقاد از تکفیر مخالفان 9. نسبت تکفیر سریع به وهابیان 10. حکم وهابیان به لوازم اقوال 11. غلوّ وهابیان در تکفیر 12. تناقض وهابیان در عمل 13. بی‌انصافی وهابیان در حق شیعه

است.

او نيز در پاسخ استدلال برخي از وهابيان كه براي اثبات عدم حيات برزخي به آياتي از قبيل:

(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ) (انبياء: 34)

پيش از تو (نيز) براي هيچ انساني جاودانگي قرار نداديم؛ (وانگهي آنها كه انتظار مرگ تو را مي‌كشند،) آيا اگر تو بميري، آنان جاويد خواهند بود؟!

(إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) (زمر: 30)

تو مي‌ميري و آنها نيز خواهند مرد!

استدلال مي‌كنند و مي‌گويد:

... هذا الّذي يورد هذه الآيات فاته ـ إما قصداً أو جهلاً ـ ان ينبه الناس إلي انّ هذا الآيات جاءت لتبين انّ محمداً ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يجري عليه ما يجري علي البشر من الموت و انّ الله هو الباقي الحي الّذي لا يموت...

انّما جائت لتصحيح مفهوم شائع و تصور باطل في العقول الجاهلية، حيث انّهم يربطون بين الكمالات الانسانية و الفضائل البشرية الّتي يتصف بها الرجل و بين الحياة؛ اذ يعتقدون انّ الرجل اذا مات انتهي فضله و كماله و ماتت معه مزيته و صار لا قيمة له ولا فضيلة، بل مات و ماتت معه فضائله و خصاله، و من هنا جاءت الآيات لتبين فساد هذا المعني و بطلان ذلك التصور، جاءت لتقول لابي جهل و ابي‌لهب و جماعة المشركين



76


و من علي شاكلتهم انّ محمداً بشر و ليس بمخلّد علي وجه الارض، بل انّه سيجري عليه ما يجري علي عامة البشر، ولكن هذا لا ينقص كمالاته و لا يؤثر علي درجته و لا ينقص من مرتبته...(1)

كسي كه اين آيات را به عنوان ايراد ذكر كرده، عمداً يا جهلاً نمي‌خواهد مردم را آگاه سازد كه اين‌گونه آيات بدين جهت آمده تا روشن كند كه محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همانند ساير مردم از دنيا رحلت مي‌كند و تنها كسي كه باقي مي‌ماند خداي حي است كه در او مرگ راه ندارد...

آري اين‌گونه آيات به جهت تصحيح مفهومي شايع و تصوري باطل در عقول جاهليت آمده است؛ زيرا آنان بين كمالات انساني و فضايل بشري كه فردي پيدا مي‌كند و بين زنده‌بودن او ربط مي‌دهند و مي‌گويند كه آن شخص تا زنده است اين كمالات و فضايل را دارد و هنگامي كه فوت كرد همه آنها تمام مي‌شود و موجودي بي‌خاصيت خواهد شد و با مرگش فضائل و كمالاتش دفن مي‌شوند. بدين جهت اين آيات براي كشاندن خطّ بطلان بر اين‌گونه عقايد نازل شده تا به ابوجهل و ابولهب و جماعت مشركان و همفكران آنها بگويد كه محمّد بشري است كه هرگز در روي زمين باقي نخواهد بود، بلكه همان احكامي كه بر ديگر افراد بشر وارد مي‌شود بر او نيز وارد خواهد شد، ولي اين احكام كمالات او را ناقص نخواهد كرد و بر درجه او تأثير نخواهد گذاشت و از مرتبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منهج السلف في فهم النصوص، صص 129 و130.

او كم نخواهد نمود...

او همچنين در اين باره مي‌گويد:

الحياة حقيقية، و هذا ما دلّت عليه الآيات البينات و الأحاديث المشهورة الصحيحة. و هذه الحياة الحقيقية لا تعارض وصفهم بالموت، كما جاء ذلك في كتاب الله العزيز; اذ يقول: (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ) و يقول: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) انّ معني قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقية أي ليست خيالية أو مثالية كما يتصوّرها بعض الملاحدة ممّن لا تتسع عقولهم للإيمان إلاّ بالمشاهد المحسوس دون الغيب الذي لا يطيق العقل البشري تصوره و لا تسليم كيفيته لقدرة الله جل جلاله...

و لقد تظافرت الأحاديث و الآثار التي تثبت بانّ الميت يسمع و يحسّ و يعرف; سواء كان مؤمناً أم كافراً.(1)

حيات برزخي حيات حقيقي است، و اين آن چيزي است كه آيات بينّات و احاديث مشهور و صحيح بر آن دلالت دارد. و اين حيات حقيقي با توصيف آنها به مرگ تعارض ندارد آن‌گونه كه در كتاب عزيز آمده است، آنجا كه مي‌فرمايد: (و ما براي هيچ بشري قبل از تو خلد قرار نداديم). و مي‌فرمايد: (تو خواهي مرد همان‌گونه كه ديگران خواهند مرد). همانا معناي قول ما كه حيات برزخي حقيقي است اين است كه خيالي يا مثالي نمي‌باشد آن‌گونه كه برخي از ملحدان كه عقولشان گنجايش ايمان جز از راه مشاهدة به حسّ را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 159 .

ندارد تصور كرده‌اند، نه غيبي كه عقل بشري طاقت تصور آن را نداشته و تسليم كيفيت قدرت خداوند عزوجل نيستند...

احاديث و آثار بسياري وارد شده و اثبات مي‌كند كه ميت مي‌شنود و حسّ دارد و مي‌فهمد؛ چه مؤمن باشد يا كافر.

9. علم غيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ

محمّد بن علوي مالكي درباره حديث «حياتي خيرلكم تحدثون و يحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض علي اعمالكم; فما رأيت من خير حمدت الله و ما رأيت من شرّ استغفرت لكم» ( 1 )؛ «حيات من براي شما خير است. سخن مي‌گوييد و با شما سخن مي‌گويم، وفاتم نيز براي شما خير است؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مي‌شود؛ و آنچه از خير در آن ببينم خدا را ستايش مي‌كنم و آنچه از شرّ ببينم براي شما استغفار مي‌نمايم»، براي اثبات علم غيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ كه وهابيان آن را انكار مي‌كنند، مي‌گويد:

فالحديث صحيح لامطعن فيه و هو يدلّ علي انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يعلم أعمالنا بعرضها عليه و يستغفر الله لنا علي فعلنا من سييء و قبيح، و اذا كان كذلك فانّه يجوز لنا ان نتوسل به إلي الله و نستشفع به لديه; لانّه يعلم بذلك فيشفع فينا و يدعو لنا و هو الشفيع المشفّع ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ...(2)

پس حديث صحيح است ودر آن طعني نيست وآن دلالت مي‌كند بر اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از اعمال ما با عرضه كردن بر او اطلاع دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ج 11، ص 385.

2. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 258.

و براي ما از اعمال بد استغفار مي‌نمايد، و چون چنين است، لذا براي ما

جايز است كه به او براي قرب به خداوند توسل جسته و طلب شفاعت نزد او نماييم؛ زيرا او از اعمال ما آگاه است و مي‌تواند در حقّ ما شفاعت نموده و در حقّ ما دعا نمايد، و او شفيع مشفّع است...

10. رجحان بار سفر بستن براي زيارت قبور اوليا

محمد بن علوي در رجحان بار سفر بستن براي زيارت قبور اوليا به‌ويژه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه وهابيان آن را بدعت مي‌دانند، مي‌گويد:

قوله تعالي: (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ)1 ان لم يكن نصاً للزيارة فلا شك انّ زيارته ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لاسيّما من الأمكنة البعيدة من الهجرة إلي الله و رسوله، فمن زاره عليه الصلاة و السلام فهو ممن يدخل في هذه الآية و نحوها.(2)

قول خداوند متعال: (هر كس به‌عنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر او، از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست)، اگر نص براي زيارت نباشد شكي نيست در اينكه زيارت آن حضرت خصوصاً از مكان‌هاي دور، مصداق هجرت به سوي خدا و رسولش به حساب مي‌آيد. و لذا هر كس آن حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره نساء، آيه 100.

2. الزيارة النبوية، ص 12.

عليه الصلاة و السلام را زيارت كند داخل در اين آيه و نحو آن خواهد بود.

او همچنين مي‌گويد:

و قد جاء هؤلاء المنتسبون إلي السلفية فجعلوا قضية الزيارة و شدّ الرحل إلي زيارة نبيّنا محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قضية ايمان و كفر و توحيد و شرك، و راحوا يخلعون القاب الضلال و الكفر والشرك علي كل من يخالفهم في هذه المسألة ـ فلا حول و لا قوة إلاّ بالله العلي العظيم ـ مع انّهم متّفقون جميعاً علي مشروعية شدّ الرحل إلي ذلك البناء المسمّي بالمسجد النبوي بلا خلاف.(1)

اين افرادي كه خودشان را به سلف نسبت مي‌دهند آمده‌اند و قضيه زيارت و بستن بار سفر به جهت زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را قضيه ايمان و كفر و شرك و توحيد كرده‌اند، و اين راه را در پيش گرفته‌اند كه القاب ضلالت و كفر و شرك را بر هر مسلماني اطلاق كنند كه در اين مسأله با آنان مخالف است، پس حول و قوه‌اي جز براي خداي علي و عظيم نيست، با اينكه آنان همگي متفق بر مشروعيت بار سفر بستن به جهت آن ساختمان معروف به مسجد نبوي هستند و هيچ اختلافي در اين مسأله ندارند.

او در جاي ديگر مي‌گويد:

فإذا قال القائل: شددت الرحل إلي زيارة النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) للصلاة و السلام عليه في مسجده و زيارة صاحبيه و من في تلك البقاع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الزيارة النبوية، محمد بن علوي المالكي، ص 5.

الطاهرة و رؤية المآثر و المشاهد التي هي معاهد الوحي و التنزيل و مواطن الإيمان و الجهاد، إذا قال قائل: أنا مسافر لهذا القصد المبارك، قامت القيامة و نزلت المصائب و زلزلت الأرض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و حكموا عليه بالضلال أو الشرك، و ان خففوا الحكم حكموا عليه بالبدعة و مخالفة السنة النبوية علي اضعف الاحوال الايمانية، و يقول المنكر: انّ المقصد الشرعي الصحيح بالزيارة انّما هو للمسجد، فلا تقل: أنا مسافر لزيارة الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و انّما قل: أنا مسافر للصلاة في المسجد النبوي، و انّي لأعجب كيف استحق هذا المسجد هذا الفضل و اصبح من المساحد التي تشدّ اليها الرجال؟ أليس لانّه مسجده عليه الصلاة و السلام؟!

فاي فرق بينه و بين المساجد؟ و إذا كان شرف المسجد و فضله لاجله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فكيف تسنّ زيارة المسجد و تحرم زيارة من شرف المسجد لأجله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(1)

اگر كسي بگويد: من بار سفر بسته‌ام به‌جهت زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي سلام ودرود فرستادن بر او در مسجدش و زيارت دو صاحبش و هر آنكه در آن بقعه پاك است، و نيز آثار و مشاهدي را كه جايگاه نزول وحي و قرآن و موطن ايمان و جهاد است را مشاهد كنم،

هرگاه كسي بگويد: من به اين قصد مبارك مسافرت كرده‌ام قيامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الزيارة النبوية، صص 5 و6.

برپا شده و مصائب بر او فرود مي‌آيد و در زمين زلزله مي‌شود و زمين بارهاي سنگين خود را خارج مي‌كند، به اين نحو كه آنان ـ وهابيان ـ بر او حكم به ضلالت و شرك مي‌كنند، و اگر بخواهند حكم او را تخفيف دهند كمترين‌حكمش اين است كه‌بر او حكم به بدعت و مخالفت سنت نبوي مي‌نمايند. و منكر مي‌گويد: تنها قصد شرعي صحيح، زيارت براي مسجد است و تو نبايد بگويي: من مسافرت به‌جهت زيارت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌كنم، بلكه تنها بايد بگويي: من براي نماز در مسجد نبوي مسافرت مي‌نمايم. ومن تعجب مي‌كنم كه چگونه اين مسجد مستحق اين‌فضيلت شده و از مساجدي شده كه بار سفر به سوي آن بسته مي‌شود؟! آيا بدين جهت نيست كه مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است؟ وگرنه چه فرقي بين مسجد او و ساير مساجد ديگر مي‌باشد؟ و چون شرف و فضيلت مسجد به جهت انتساب به آن حضرت است، پس چگونه زيارت مسجد او سنت است، ولي زيارت كسي كه شرف مسجد به خاطر اوست سنت نمي‌باشد؟!

او همچنين مي‌گويد:

الزيارة تستدعي سفراً و تستلزم رحيلا; اذ انّها عبارة عن انتقال من الزائر للمزور، و ذلك الانتقال يقتضي سفراً و يتطلب مجيئاً، و لا يتصور انتقال بدون سفر و لا يتحقق مجيء بغيره، كما لايمكن ان تكون هجرة بدون انتقال و لا تتأتي رحلة بدون ارتحال... و قد صحّ خروجه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لأصحابه بالبقيع و أحد تقديراً



83


و وفاءً منه لأصحابه الكرام و من اوفي منه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟!1

زيارت مستلزم سفر و حركت است؛ زيرا عبارت است از انتقال و حركت از طرف زائر براي رسيدن به شخص زيارت شده، و اين انتقال مقتضي سفر بوده و مستلزم آمدن است، و هرگز حركت بدون سفر متصور نيست همان‌گونه كه آمدن بدون سفر امكان پذير نمي‌باشد، و نيز هجرت بدون حركت و نيز رحلت بدون ارتحال صدق نمي‌كند... و به طريق صحيح رسيده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از منزل به طرف بقيع و أحد بيرون مي‌آمد تا حقّ اصحابش را ادا نمايد، و چه كسي باوفاتر از او بوده است؟!

بنابراين اينكه مي‌گويند بار سفر بستن براي زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جايز نيست، خلاف سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است.

11. اتخاذ واسطه بين خلق و خالق

او درباره برداشت غلط وهابيان از مفهوم واسطه مي‌گويد:

يخطئ كثير من الناس في فهم حقيقة الواسطة فيطلقون الحكم هكذا جزافاً بانّ الواسطة شرك و انّ من اتخذ واسطة باي كيفية كانت فقد اشرك بالله، و انّ شأنه في هذا شأن المشركين القائلين (ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي) و هذا كلام مردود، و الاستدلال بالآية في غير محلّه; و ذلك لانّ هذه الآية الكريمة صريحة في الإنكار علي المشركين عبادتهم للأصنام و اتخاذها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الزيارة النبوية، ص 30.

آلهة من دون تعالي و اشراكهم اياها في دعوي الربوبية، علي انّ عبادتهم لها تقربهم إلي الله زلفي، فكفرهم و اشراكهم من حيث عبادتهم لها و من حيث اعتقادهم انّها ارباب من دون الله...

فالواسطة لابدّ منها و هي ليست شركاً، و ليس كل من اتخذ بيته و بين الله واسطة يعتبر شركاً، و إلاّ لكان البشر كلهم مشركين بالله; لانّ امورهم جميعاً تبني علي الواسطة، فالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تلقي القرآن بواسطة جبرئيل، فجبرئيل واسطة للنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و هو ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الواسطة العظمي للصحابة... و هو الذي يقول: (انا قاسم و الله معط). و بذلك يظهر انّه يجوز وصف‌ أي بشر عادي بانّه فرج الكربة و قضي الحاجة،‌ أي كان واسطة فيها، فكيف بالسيد الكريم و النبي العظيم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟1

بسياري از مردم در فهم حقيقت واسطه اشتباه مي‌كنند و بي‌ضابطه و مطلق حكم مي‌كنند كه واسطه شرك است و اينكه هر كس واسطه‌اي را قرار دهد به هر كيفيتي باشد او به خداوند شرك ورزيده است، و اينكه شأن او در اين باره همانند مشركان است كه مي‌گويند (ما بت‌ها را عبادت نمي‌كنيم جز آنكه ما را به سوي خدا نزديك كنند). و اين كلام مردودي است و استدلال به آن به بي جاست؛ زيرا كه اين آيه صريح در انكار بر مشركان است از آن جهت كه بت‌ها را پرستيده و تنها آنها را خدايان خود خوانده‌اند، و نيز آنها را شريك خدا در ادعاي ربوبيت مي‌دانند، با اين ديد كه عبادت آنها آنان را به خداوند نزديك گرداند. پس كفر و شرك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص 95.

آنها بدين جهت است كه بت‌ها را پرستيده و معتقدند كه آنها با قطع نظر از خداوند ربّ مي‌باشند... پس واسطه بايد باشد و در عين حال شرك نيست، و هر كس كه بين خود و خدا واسطه‌اي قرار دهد كار شرك‌آميزي نكرده است، وگرنه بايد تمام بشر مشرك به خدا مي‌بودند؛ زيرا تمام امور آنها مبتني بر واسطه است؛ چرا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرآن را از طريق واسطه جبرئيل تلقي كرده و جبرئيل واسطه براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم واسطه بزرگ براي صحابه مي‌باشد... و او كسي است كه مي‌فرمود: (من

تقسيم‌كننده و خدا عطاكننده است). و به اين مطلب ظاهر مي‌گردد كه جايز است بشر عادي را اين‌گونه توصيف كرد كه او گرفتاري را برطرف نموده و حاجت را برآورده كرد؛ يعني واسطه در آن بود، تا چه رسد به سرور كريم و پيامبر عظيم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟

12. استغاثه به ارواح اوليا

محمد بن علوي مالكي در جواز بلكه رجحان استغاثه به ارواح اوليا كه وهابيان آن را شرك اكبر مي‌دانند، مي‌گويد:

فان قالوا: انّ الممنوع انّما هو سؤال الأنبياء و الصالحين من اهل القبور في برازخهم; لانّهم غير قادرين و قد سبق ردّ هذا الوهم مبسوطاً و اجمالاً: انّهم احياء قادرون علي الشفاعة و الدعاء، و حياتهم حياة برزخية لائقة بمقامهم يصحّ بها نفعهم بالدعاء و الاستغفار، و المنكر لذلك اخف احواله انّه جاهل بما كاد يلحق بالمتواتر من سنته عليه الصلاة و السلام الدال علي انّ موتي



86


المؤمنين لهم في حياتهم البرزخية العلم و السماع و القدرة علي الدعاء و ما شاء الله من التصرفات، فما الظنّ بأكابر اهل البرزخ من النبيين و سائر الصالحين؟!1

اگر بگويند: اينكه آنچه منع شده درخواست از انبيا و صالحان از اهل قبور در برزخ‌هاي آنهاست؛ چراكه آنها قادر نيستند، ]در جواب مي‌گوييم[ ردّ اين توهم سابقاً به طور مبسوط و اجمال گذشت، كه انبيا و صالحان زنده بوده و قدرت بر شفاعت و دعا دارند، و حيات آنها حيات برزخي است و لايق به مقام آنهاست و صحيح است كه آنان با حيات برزخي از دعا و استغفار سود مي‌برند، و منكر اين امور كمترين احوالش اين است كه او جاهل به سنت پيامبر عليه الصلاة و السلام است، سنتي كه نزديك است كه ملحق به تواتر شود و دلالت دارد بر اينكه اموات از مؤمنان در عالم برزخ زنده بوده و داراي علم و شنود و قدرت بر دعا و آنچه از تصرفات خدا بخواهد مي‌باشند، پس چه گماني به بزرگان اهل برزخ از پيامبران و ساير صالحان مي‌باشد؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 180.



88


بخش دوم:

حسن بن فرحان


89



90


شرح حال حسن بن فرحان مالكي

حسن بن فرحان مالكي در سايت خود در شرح حال خود چنين آورده است:

من متولد كوه‌هاي بني‌مالك در سال 1390ه‍ .ق هستم كه تعليمات ابتدايي را در مدرسه «قعقاع» در وادي جنيه بني‌مالك در سال 1401ه‍ .ق فرا گرفتم... و تعليمات دانشگاهي را در دانشكده دعوت و اعلام در دانشگاه محمّد بن سعود در «رياض» در سال 1408ه‍ .ق تا 1412ه‍ .ق آموختم. همان‌گونه كه علم را از برخي از علما و شيوخ در مساجد رياض آموختم كه از مشهورترين آنها شيخ محمّد حسن موريتاني و شيخ عبدالعزيز بن باز، و شيخ ناصر العقل، و شيخ عبدالله سعد، و شيخ عبدالرحمن محمود‌اند كه از آنها در رياض استفاده كرده‌ام، ولي مهم‌ترين اساتيدم كه فضل من به آن استاد باز مي‌گردد شيخ علي بن بوبكر نسيب عقيلي در «صبياء» است كه بين من و آن استاد ملاقات‌ها و مراسلات فراواني بوده است. تخصص من در دو علم مي‌باشد: يكي علم تاريخ و ديگري علم حديث.



91


تأليفات حسن بن فرحان

او داراي تأليفات بسياري است از قبيل:

1. بيعة علي بن ابي‌طالب في ضوء الروايات الصحيحة؛

2. نحو انقاذ التاريخ الاسلامي؛

3.قراءة في كتب العقائد؛

4. الصحبة و الصحابة بين الإطلاق اللغوي و التخصيص الشرعي؛

5. معجم الصحابة، اصحاب الصحبة الشرعية؛

6. الشوري و بيعة عثمان؛

7. الخلافة المدنية؛

8. معاوية بن ابي‌سفيان، قرائة في المناقب و المثالب؛

9. مع الشيخ صالح فوزان و تلميذه الخراشي؛

10. مع الشيخ عبدالله السعد و تلميذه الحميدي؛

11. مع الشيخ سفر الحوالي؛

12. مع الدكتور محمّد المحزون؛

13. مع الدكتور سليمان العودة؛

14. قرائة في منهاج السنة لابن تيمية، و ردّ ما فيه من اخطاء في حق اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب] ( عليه السلام )

15. محمّد بن عبدالوهاب داعية و ليس نبياً.

مقالات حسن بن فرحان

او نيز مقالاتي را از خود به يادگار گذاشته كه عبارتند از:

1. الدكتور النملة و الدرس العملي؛



92


2. المعلم يعيد تأتأة العباس؛

3. وزير المعارف بين الاحراج و الواجب؛

4. وزير المعارف و الأعذار الخفية؛

5. حوار البرهان لا حوار الصاروخ؛

6. الحقيقة لاتسير وحدها؛

7. عام الثقافة هل يمرّ بسلام؛

8. المناظرات، مباديء و اجراءات؛

9. شتائم المسلمين و حوارات غيرهم؛

10. للمشتومين فقط؛

11. اهداف النشر بين العموم و الخصوص؛

12. بعد حريق مني؛

13. هموم الكاتب؛

14. كبش الحقيقة؛

15. مراجعات؛

16. الملك عبدالعزيز و اسرار الانجاز؛

17. قرائة في تحولات السنة للشيعة؛

18. اصلاح العقول؛

19. السرقات الادبية؛

20. قرائة فيكلمة سمو ولي العهد؛

21. قراءة في المعجم الجغرافي للمخلاف السليماني؛

22. كوسوفو، المسرحية القادمة؛



93


23. الي متي الاختلاف؟!؛

24. اعتذار و عتاب؛

25. التعصب و الانصاف؛

26. مشروع المعيلي.

ردّيه‌هاي حسن بن فرحان

رديه‌هايي كه حسن بن فرحان مالكي داشته چه در روزنامه‌ها و فتاوي يا بيانات يا جواب‌ها عبارتند از؛

1. القعقاع بن عمرو، حقيقة ام اسطورة؟!؛

2. المقررات بين الواقع و الأمل؛

3. الردّ علي الدكتور عبدالرحمن الفريح؛

4. فتوي الشيخ المالكي في حمود العقل؛

5. بيان الشيخ المالكي في علي الخضير؛

6. جواب الشيخ المالكي في الشيخ عبدالله السعد.


94


آراي حسن بن فرحان مالكي در ردّ وهابيت

1. وهابيان و تكفير مسلمين

حسن بن فرحان در اين باره مي‌گويد:

لكن الذي اراه انّ معظم الحنابلة ليس علي تكفير ابي حنيفة و اصحابه و لا تكفير الأشاعرة و لا تكفير الشيعة من امامية و زيدية و لا الاباضية و لا غيرها من طوائف المسلمين.(1)

آنچه كه من مشاهده مي‌كنم اين است كه معظم حنابله ابوحنيفه و اصحابش و اشاعره و شيعه اماميه و زيديه و اباضيه و ديگر طوائف از مسلمانان را تكفير نمي‌كنند ]آن‌گونه كه وهابيان سلفي و حنبلي امروزه تكفير مي‌نمايند[.

او نيز مي‌گويد:

و لا زال كثير من الحنابلة المعاصرين علي تكفير سائر المسلمين،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب التاريخ، ص 14.

من الطوائف الأخري؛ كالشيعة و المعتزلة، بلاتفريق بين المعتدلين و الغلاة و تضليل سائر الأشاعرة و الصوفية، و هم معظم المنتسبين لاهل السنة و الجماعة اليوم.(1)

همواره بسياري از حنابله معاصر در صدد تكفير ساير مسلمانان از طوايف ديگر هم چون شيعه و معتزله مي‌باشند، بدون آنكه بين افراد معتدل و غالي از اين دو دسته فرق گذارند، و نيز عموم اشاعره و صوفيه را كه غالب منتسبين به اهل سنت و جماعت امروز هستند را گمراه مي‌دانند.

2. طعن وهابيان بر برخي از اهل بيت ( عليهم السلام )

حسن بن فرحان مي‌گويد:

و لا زال بعضهم في ذم بعض ائمة اهل البيت البريئين من غلوّ الأتباع، مع المبالغة في مدح ملوك بني‌امية و تبرير مظالمهم، و قد ذمّتهم الأحاديث الصحيحة و الآثار الصحابية و التابعية، و لبيان هذا موضع آخر.(2)

دائماً برخي از وهابيان حنبلي درصدد مذمت نمودن برخي از اهل بيت‌اند، اماماني كه از غلوّ پيروان خود بيزارند ولي در مدح و ستايش پادشاهان بني‌اميه و مبرّا كردن آنان از ظلم‌هايشان مبالغه مي‌نمايند، پادشاهاني كه در احاديث صحيح و آثار صحابه و تابعين مذمت شده‌اند. و براي بيان اين مطلب موضع ديگري است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب التاريخ، حسن بن فرحان مالكي، ص14.

2. قرائة في كتب العقائد، حسن بن فرحان مالكي، ص 14.

3. شيوع افكار الحادي در بين جوانان عربستان

حسن بن فرحان مي‌گويد:

اخبرني احد اساتذة العقيدة باحدي الجامعات السعودية: انّ الآراء الالحادية لها وجود عند بعض الطلاب، اثناء فتح باب الحوار معهم و هم من طلبة الأقسام الشرعية، فضلا عن غيرها.(1)

يكي از اساتيد عقيده در يكي از دانشگاه‌هاي سعودي به من خبر داد كه آراء الحادي در برخي از جوانان دانشگاهي نفوذ كرده است و اين مطلب را در اثناي باز كردن بحث و گفت‌وگو با آنها فهميدم، با كساني كه از دانشجويان اقسام شريعت بودند تا چه رسد به غير آنها.

4. سيره قدماي سلفي در تكفير مسلمين

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

و يظنّ بعض الناس: انّ هذه الأمراض التي دخلت في كتب العقائد و في عقول المسلمين؛ من التكفير الظالم و التبديع و التضليل دون استناد علي ادلة و براهين صحيحة، مع نشر الأكاذيب علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انّما كان في الأزمنة المتأخرة فقط، و هذا نتيجة لعدم الإطلاع علي كتب المتخاصمين في القرن الثالث و الرابع، ففيها الكثير من هذا التكفير الظالم و التبديع و التفسيق، و هي الكتب التي يتحاكم اليها العقائديّون المعاصرون، تاركين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 16.

نصوص القرآن و السنة، و محتجّين بما لا حجة فيه؛ بانّ السلف الصالح كانوا يكفّرون و يفسّقون و يضلّلون و يفحشون القول و يفتون بقتل مخالفيهم، و استحلال دمائهم و اموالهم و أعراضهم، و يقصدون بالسلف الصالح من كان علي مذهبهم في الخصومات، فمن كان منهم، فهو من السلف الصالح، و ان كان كاذباً فاجراً، و من كان من غيرهم فهو من السلف الصالح، و ان كان من اعبد الناس و اصدقهم.(1)

برخي از مردم گمان مي‌كنند اين امراضي كه در كتاب‌هاي اعتقادي و عقول مسلمانان از تكفير به ناحق و نسبت به بدعت و گمراهي بدون هيچ‌گونه استناد به ادله و براهين صحيح، با نشر دروغ‌هايي بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيدا شده تنها در زمان‌هاي متأخر بوده است، و اين‌گونه قضاوت نتيجه عدم اطلاع بر كتب مخالفان در قرن سوم و چهارم است، كه در آنها بسياري از اين تكفيرهاي به ناحق و نسبت دادن به بدعت و فسق يافت مي‌شود، كتاب‌هايي كه علماي عقايد معاصر آنها را حَكَم قرار داده و نصوص قرآن و سنت را رها كرده‌اند، و به چيزي احتجاج مي‌كنند كه حجت نيست؛ به اينكه سلف صالح تكفير و تفسيق مي‌كرده و نسبت به گمراهي وفحش لفظي مي‌دادند، و فتوا به قتل مخالفان داده و خون و اموال و آبروي آنان را حلال مي‌شمردند، و مقصودشان به سلف صالح كساني است كه در خصومت‌ها مذهب آنان را داشته‌اند و هركس كه از آنان بوده او از سلف صالح است گرچه دروغگو فاجر باشد، و هركس كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، صص 21 ـ 22.

مذهب آنان نبوده او از سلف پست است گرچه از عابدترين و راستگوترين مردم باشد.

5. تكفير مسلمين، عامل تفرقه

حسن بن فرحان در ردّ تكفير وهابيان مي‌گويد:

لو تتبّعنا اسباب نكسات المسلمين في الماضي؛ كسقوط بغداد و احتلال الشام و فلسطين من قبل الصليبيين و سقوط الأندلس لوجدنا انّ السبب الظاهر للخاصة و العامة هو تفرق المسلمين. و لو نظرنا لسبب هذا التفرق لوجدناه يكمن في الاتهامات المتبادلة بالضلالة و البدعة و الكفر، مع الاستغلال السياسي لهذه الطوائف، اذ اصبحتْ كل فرقة تري انّ اليهود و النصاري و الصليبيين و المغول اقرب لها من الطائفة الأخري التي تلتقي معها في الأصول العامة للاسلام.(1)

اگر اسباب شكست مسلمانان را در گذشته پيگيري كنيم همچون سقوط بغداد و اشغال شام و فلسطين از سوي صليبي‌ها و سقوط اندلس، پي مي‌بريم كه سبب ظاهر براي خاص و عام همان تفرقه مسلمانان بوده است. و اگر در سبب اين تفرقه نظر افكنديم پي مي‌بريم كه در يك مطلب نهفته است و آن اتهاماتي از قبيل گمراهي، بدعت و كفر بوده كه به يكديگر زده مي‌شده است، با ضعف سياسي كه بر اين طوائف حاكم بوده است؛ زيرا فرقه‌اي مي‌بيند كه يهود و نصارا و صليبي‌ها و مغول به آنها از طوائف ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 25.

نزديك‌تر است، طوائفي كه با يكديگر در اصول عامه اسلام اشتراك نظر دارند.

6. وهابيان و وارد كردن تجسيم در اسلام

وي مي‌گويد:

بل تجد بعض غلاتهم يقول: (لا خير في الاسلام بلا سنة) و قد يقصد بعضهم بالسنة ـ للأسف ـ ما سيأتي ذكره من امراض فكرية؛ كالتكفير و الظلم و الاسرائيليات و التجسيم...(1)

بلكه برخي از غاليان آنان را مشاهده مي‌كني كه مي‌گويند: در اسلام بدون سنت خيري نيست، و مقصود آنان از سنت ـ متأسفانه ـ چيزي است كه ذكرش خواهد آمد و آن مرض‌هاي فكري از قبيل تكفير و ظلم و اسرائيليات و تجسيم مي‌باشد...

7. نسبت غلوّ به وهابيان معاصر

حسن بن فرحان مي‌گويد:

و هذا الفكر عند غلاة الحنابلة لا معتدليهم، هو الذي فرّخ لنا اليوم هؤلاء الغوغاء من التيار التبديعي، الذي يَصمّ الناس بالبدعة و الضلالة و لعلهم اوقع الناس فيها، فلذلك لايستغرب بعض الإخوة ان قام بعض هؤلاء الغلاة و شبّه الباحثين من طلبة العلم المخالفين له بالمستشرقين او بفرعون او ابليس او سلمان رشدي... و لانستغرب منهم هذا التبديع و التكفير، فنحن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 38.


| شناسه مطلب: 73626