بخش 5

14. تناقض سلفی‌ها در جرح و تعدیل 15. ابن تیمیه و تنقیص امام علی ( علیه السلام ) 16. حکم سلفی‌ها به تکفیر و قتل مخالفان خود 17. ترس وهابیان از مسلمین نه کفار 18. دشمنی ابن تیمیه با امام علی ( علیه السلام ) 19. انتقاد وهابیان از جلوگیری ورود کتاب‌های شیعه 20. انتقاد از محمد بن عبدالوهاب 21. مردود دانستن تندروی سلفیان 22. تنقیص محمّد بن عبدالوهاب 23. نسبت ناصبی دادن به بزرگان وهابی 24. دشمنی سلفی‌های افراطی با اهل بیت ( علیهم السلام ) نقد حسن بن فرحان بر «کشف الشبهات» برخی از افکار دیگر حسن بن فرحان مالکی احمد بن حنبل و نهی از تقلید ابطال حصر در مذاهب اربعه ورود اسرائیلیات در کتاب‌های اسلامی

نرحمهم؛ لانّنا نعرف من اين أُتوا، أُتوا من الجهل المسمّي علماً، و الظلم المسمّي عدلا، و البدعة المسمّاة سنة.(1)

و اين فكر نزد غاليان حنابله نه افراد معتدل از آنها موجب شده كه اين مصيبت را در جامعه كنوني پديد آورد و آن جامعه‌اي است كه نسبت بدعت‌گزار بودن به مردم مي‌دهند، و گوش مردم را با به كار بردن الفاظ بدعت و گمراهي پر كرده‌اند، و گويا خودشان در اين دو بيشتر فرو رفته‌اند، و لذا برخي از برادران تعجب نمي‌كنند اگر برخي از اين غاليان قيام كرده و بحث كنندگان از طلبه علم را كه مخالف آنان هستند را به لقب مستشرق يا فرعون يا شيطان يا سلمان رشدي... نسبت مي‌دهند، و ما از آنها اين نسبت‌هاي به بدعت و كفر را غريب نمي‌دانيم، و ما به آنان رحم مي‌كنيم؛ چرا كه مي‌دانيم از كجا آمده‌اند، حرف آنان از جهلي سرچشمه گرفته كه آن را علم ناميده‌اند، و از ظلمي كه آن را عدالت ناميده‌اند و بدعتي كه آن را سنت مي‌دانند.

8. انتقاد از تكفير مخالفان

حسن بر فرحان مي‌گويد:

كما ان ظلمنا في تكفير ابي حنيفة و اصحابه ـ رحمهم الله ـ يجعلنا نتوقف في ظلمنا فِرَقاً اخري؛ كالشيعة و المعتزلة،

و الصوفية و الاشاعرة و غيرهم؛ لانّه ان سلّمنا بانّ تكفيرنا

لابي حنيفة كان خاطئاً، فما الذي يمنع من انّ تكفيرنا لهؤلاء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، صص 107 ـ 108.

كان خاطئاً ايضاً؟!1

همان‌گونه كه در تكفير ابوحنيفه و اصحابش ـ رحمهم الله ـ ظلم كرده‌ايم، اين امر باعث مي‌شود كه در ظلم كردن به ديگر فرقه‌ها از قبيل شيعه و معتزله و صوفيه و اشاعره و ديگران توقف نماييم؛ زيرا اگر تسليم شويم كه تكفير ابوحنيفه از سوي ما اشتباه بوده چه چيز مانع آن است كه تكفير اين فرقه‌ها را نيز خطا و اشتباه نباشد؟!

9. نسبت تكفير سريع به وهابيان

حسن بن فرحان مي‌گويد:

و العاقل من اتعظ بهذا عن تلك؛ فلايتسرّع في التكفير قبل معرفة حجج الخصم و ارتفاع موانع التكفير، ومعرفة شُبَهه و اعتذاره، من قوله لا من نقل خصمه.(2)

عاقل آن است كه از اين امور عبرت گيرد و قبل از آنكه به ادله مخالف خود معرفت پيدا نمايد و موانع تكفير را مرتفع سازد، و شبهات و عذرهاي او را از زبان خودش بشناسد نه از نقل دشمنانش، با سرعت كسي را تكفير نكند.

10. حكم وهابيان به لوازم اقوال

وي مي‌گويد:

فمعني هذا: انّ عندنا خللا في النقل، فنُصحّح الروايات في تشويه الخصم و لانتفهمّ حجة الطرف الآخر و لانسمع له، و نكفّر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 108.

2. همان.

باشياء ليست مكفّرة أو نكفّر بالزامات لايجوز التكفير بها، فلازم القول ليس بقول.(1)

معناي آن اين است كه ما مشكلي در نقل داريم، و روايات را در تخريب مخالفان خود تصحيح مي‌كنيم بدون آنكه حجت و دليل طرف ديگر را بفهميم و يا گوش به آن فرا دهيم. و نيز مخالفان را به چيزهايي تكفير مي‌كنيم كه هرگز موجب تكفير نيستند، يا به الزاماتي تكفير مي‌نماييم كه تكفير به آنها جايز نمي‌باشد؛ چرا كه لازمه قول، اعتقاد گوينده به حساب نمي‌آيد.

11. غلوّ وهابيان در تكفير

حسن بن فرحان مي‌گويد:

و تجدهم يحذّرون من الغلوّ مع غلوهم في التكفير، و غلوّهم في الثناء علي علمائهم.(2)

تو آنان را مي‌بيني كه مردم را از غلو بر حذر مي‌دارند در حالي كه خودشان در تكفير ]مسلمانان[ ومدح علمائشان غلو وتندروي مي‌كنند.

12. تناقض وهابيان در عمل

وي در مورد وهابيان و سلفي‌ها مي‌گويد:

و تراهم يأمرون بالوقوف عند حدود النصوص الشرعية و عدم الزيادة عليها، بينما هم يزيدون كثيراً من العقائد ليست في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 108.

2. همان.

الكتاب و لا في السنة. و تراهم يعظّمون تكفير المسلم، من عقائد الخوارج و انّه لايجوز. و هذا الورع عن التكفير انّما هم عن ضعفهم، فاذا قَوُوا لايرقبون في مسلم الاّ و لا ذمّة و تراهم ينهون عن الاشتغال بأمر لم يشتغل به النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحابه، فاذا سَنَحت لهم الفرصة امروا الناس بمضايق من الاعتقادات لم تخطر علي بال صحابي و لا تابعي، مع مسمّيات و القاب سمّوها هم و آباؤهم، ما انزل الله بها من سلطان.(1)

شما آنان را مشاهده مي‌كنيد كه امر به توقف نزد حدود نصوص شرعي و عدم زياده بر آن مي‌كنند، در حالي كه آنان بسياري از عقايد را زياد كرده‌اند كه در قرآن و سنت يافت نمي‌شود. شما مشاهده مي‌كني آنان را كه تكفير مسلمانان را كه از عقايد خوارج است را ناپسند شمرده و جايز نمي‌دانند، ولي اين ورع از تكفير نشانه ضعف آنان است، ولي هنگامي كه قوي شدند. درباره هيچ مسلماني رعايت خويشاوندي و پيمان نمي‌كنند. ]از هيچ مسلماني نمي‌گذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به كفر مي‌دهند[. و نيز آنان را مشاهده مي‌كني كه از اشتغال بر كاري كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحابش اشتغال نداشته نهي مي‌كنند، ولي هنگامي كه خودشان فرصت پيدا كردند مردم را به اعتقادي دستور مي‌دهند كه به ذهن هيچ صحابي يا تابعي نيامده است، و اين را با اسم‌ها و القابي همراه مي‌كنند كه خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دليلي از جانب خداوند ندارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 134.

13. بي‌انصافي وهابيان در حق شيعه

او در ردّ وهابيان و سلفي‌ها و بي‌انصافي آنان مي‌نويسد:

تراهم يتشددون في نقد و تضعيف الرجال الذين لايوافقونهم في شواذ العقائد، حتي وصل ذمّتهم للبخاري و مسلم و يحيي بن معين و علي بن المديني و الكرابيسي، و ابن الجعد و ابي حنيفة، فضلا عن تضعيف سائر الشيعة، متمسكين بعبارة نقلوها عن الشافعي في تكذيب الخطابية من الروافض، لانّهم يستحلّون الكذب، فجعلها هؤلاء في كل الشيعة، ثقاتهم و ضعفائهم؛ بينما يبالغون في توثيق اتباعهم، ولو كانوا ضعفاء او خفيفي الضبط، كما فعلوا في توثيق ابن بطة مثلا.(1)

شما آنان را مشاهده مي‌كنيد كه در نقد و تضعيف افرادي شدت به خرج مي‌دهند كه با آنان در عقايد شاذشان موافق نيستند، به حدّي كه بخاري و مسلم و يحيي بن معين و علي بن مديني و كرابيسي و ابن جعد و ابوحنيفه و حنفي‌ها را تضعيف مي‌كنند تا چه رسد به تضعيف عموم شيعيان، و در اين كار به عبارتي تمسك مي‌كنند كه از شافعي در تكذيب ]فرقه[ خطابيه از روافض صادر شده كه آنان دروغ را حلال مي‌شمارند، و آن را بر تمام شيعه حمل مي‌نمايند؛ چه افراد ثقه آنها يا ضعيفشان، و اين در حالي است كه در توثيق پيروانشان مبالغه مي‌كنند، گرچه ضعيف بوده و ضبطش هم كم بوده است، همان‌گونه كه در توثيق ابن بطه چنين نموده‌اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 134.

14. تناقض سلفي‌ها در جرح و تعديل

او در ردّ سلفي‌ها به جهت تناقض در جرح و تعديل مي‌گويد:

و تراهم يتناقضون في الصحابة و وجوب تقديرهم، فيذمّون الشيعة لانّهم ينتقصون اصحاب النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، بينما لايذمّون النواصب و لايذكرونهم بسوء،مع انّهم كانوا يلعنون علي بن ابي طالب و يذمّونه و يرمونه بكلّ طامة؛ سواء كان ذلك من قبل حكّامهم من بني‌امية او علمائهم كحريز بن عثمان و ثور بن يزيد و نحوهم.(1)

تو آنان را مشاهده مي‌كني كه در مورد صحابه و وجوب تقدير از آنان متناقض عمل مي‌كنند؛ چرا كه شيعه را مذمت مي‌نمايند؛ به جهت آنكه به اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقص وارد مي‌كنند، ولي نواصب را مذمت نمي‌كنند و آنان را با بدي ياد نمي‌نمايند، با وجود آنكه نواصب علي بن ابي طالب را لعن كرده و مذمت مي‌كنند و هر زشتي را به او نسبت مي‌دهند؛ چه اين كار از سوي حاكمان آنان از بني‌اميه باشد يا علماي آنان، همچون حريز بن عثمان، و ثور بن يزيد و امثال آن دو.

15. ابن تيميه و تنقيص امام علي ( عليه السلام )

حسن بن فرحان مي‌گويد:

بينما يبالغون في الاعتذار لعبارات صريحة، صدرت من ائمتهم، كما يفعلون في الاعتذار عمّا كتبه عبدالله بن الإمام احمد أو الاهوازي أو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 135.

الهروي في التجسيم، أو كتبه البربهاري في التكفير أو ما كتبه

ابن تيمية في انتقاص علي بن ابي‌طالب و ردّ كثير من فضائله.(1)

آنان در عذرتراشي براي عبارات صريحي كه از امامانشان صادر شده مبالغه مي‌كنند، همان‌گونه كه در نوشته‌هاي عبدالله بن امام احمد، يا اهوازي، يا هروي در تجسيم چنين نموده‌اند، يا آنچه را كه بربهاري در تكفير يا ابن تيميه در نقص وارد كردن بر علي بن ابي‌طالب و ردّ بسياري از فضائلش نوشته چنين نموده‌اند.

16. حكم سلفي‌ها به تكفير و قتل مخالفان خود

حسن بن فرحان درباره سلفي‌ها مي‌گويد:

و تراهم يذمّون الخوارج؛ لانّهم يقتلون المسلمين و يكفرونهم، بينما هم يفتون بقتل خصومهم و تكفيرهم، كالخوارج تماماً.(2)

مشاهده مي‌كني آنان را كه خوارج را مذمت مي‌كنند به جهت آنكه مسلمانان را به قتل رسانده و تكفير مي‌كنند، در حالي كه خودشان فتوا به قتل مخالفان خود داده و آنان را تكفير مي‌نمايند، همان‌گونه كه خوارج تمام اين كارها را انجام مي‌دهند.

17. ترس وهابيان از مسلمين نه كفار

وي درباره وهابيان مي‌نويسد:

و نحن إلي اليوم لانخشي إلاّ من المسلمين، و لانحذر إلاّ منهم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب التاريخ، ص 136.

2. قرائة في كتب العقائد، ص 136.

لو جاء مسافر من بريطانيا أو امريكا، لما استنكرنا شيئاً، لكن لو قال: جئت من سلطنة عمان أو من دولة ايران لنظرنا اليه شزراً؛ لانّ عمان اباضية و ايران فيها اغلبية شيعية، و لابدّ أن نسأل صاحبنا: لماذا سافرت إلي هناك؟! و لو علمنا به قبل سفره لحذّرناه منهم كثيراً، بينما لانحذّره من اليهود و لا النصاري، بل و لا من الملحدين!! و لنا في هذا تأويلات و اعتذارات لايسعني استعراضها و لا الجواب عليها.(1)

ما امروز تنها از مسلمانان مي‌هراسيم، و فقط از آنها پرهيز داريم. و اگر مسافري از انگلستان و امريكا بيايد بر او انكار نمي‌گيريم، ولي اگر بگويد: من‌از كشور سلطان‌نشين عمان يا از كشور ايران آمده‌ام به او نظر بد داريم، چرا كه مردم عمان اباضي بوده و اغلب مردم ايران شيعه هستند، و بر خود لازم مي‌دانيم كه از او سؤال كنيم: چرا به اين كشور سفر كرده‌اي؟! و اگر قبل از سفر از آن اطلاع داشتيم او را از آن بسيار برحذر مي‌داشتيم و اين در حالي است كه او را از يهود و نصارا بلكه از ملحدان برحذر نمي‌نماييم!! و براي ما در اين مسأله تأويلات و عذرهايي است كه وقت، اجازه طرح و جواب آنها را نمي‌دهد.

18. دشمني ابن تيميه با امام علي ( عليه السلام )

حسن بن فرحان مالكي بعد از نقل برخي از فضايل معاويه مي‌گويد:

و الغريب انّ بعضهم كابن تيمية ـ سامحه الله ـ يورد مثل هذه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 167.

النصوص العامة و يعتبرون القادح في الصحابة قادح في الكتاب و السنة، و يقصدون بالصحابة غالباً المتأخرين منهم كمعاوية و عمرو و امثالهم بينما يسكتون عن طعن النواصب في علي و لعنهم له.(1)

امر غريب اين است كه برخي همچون ابن تيميه ـ خدا از او

بگذرد ـ امثال اين نصوصات عام را مي‌آورند و در نتيجه قدح كننده در صحابه را قدح كننده در قرآن و سنت به حساب مي‌آورند، و مقصودشان به صحابه غالباً متأخران از آنان است، همچون معاويه و عمرو و امثال آنان، در حالي كه از طعن نواصب در حق علي و لعن‌كنندگان او سكوت مي‌كنند.

او همچنين مي‌گويد:

ابن تيمية مع فضله و علمه إلاّ انّه يجب أن نعرف انّه شامي و اهل الشام فيهم انحراف في الجملة علي علي بن ابي‌طالب و ميل لمعاوية.(2)

ابن تيميه با علم و فضلش بايد بدانيم كه از اهالي شام است، و اهالي شام داراي انحراف كمي درباره علي بن ابي‌طالب و ميل او به معاويه بوده‌اند.

19. انتقاد وهابيان از جلوگيري ورود كتاب‌هاي شيعه

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مذكرة في الصحابة، حسن بن فرحان مالكي، صص 79 و80.

2. نحو انقاذ التاريخ الاسلامي، حسن بن فرحان مالكي، ص 35.

انا لا أري معني لمنع كتب الأشاعرة و الشيعة و الإباضية و غيرهم من المسلمين من دخول المملكة في ضوء التفجُّر المعرفي.(1)

من معنايي بر منع كتاب‌هاي اشاعره و شيعه و اباضيه و ديگر مسلمانان از ورود به مملكت ]سعودي[ نمي‌بينم با وجود انفجار اطلاعات و معارف در دنيا.

20. انتقاد از محمد بن عبدالوهاب

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

إنّ هذا الإعتراف الّتي إعترف بها المشركون قد أجاب عنها بعض العلماء، وذكروا أنّ المشركين إنّما إعترفوا بها من باب الإفحام والإنقطاع، وليس من باب الإقتناع، ولو كانوا صادقين في إعترافهم لأتوا بلوازم هذا الإعتراف. فلذلك يأمر الله نبيّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أن يذكّرهم بلوازم هذا الإعتراف كما في قوله تعالي: (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ)، (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ) فكأنّ الله عزّ وجلّ يوبّخهم بأنّهم كاذبون وأنّهم لايؤمنون بالله عزّ وجلّ خالقاً ورازقاً...(2)

اين اعترافي كه مشركان به آن اقرار كرده‌اند را برخي از علما از آن اين‌گونه جواب داده‌اند كه مشركان اين اعتراف را از باب اجبار و سيه رو شدن و از روي ناچاري داشتند، نه از باب قانع شدن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد، ص 154.

2. داعية و ليس نبياً، حسن بن فرحان مالكي، ص 48.

و رسيدن به اين مطلب. و اگر در اعترافشان به اين امور صادق بودند، ملتزم به لوازم آن نيز مي‌شدند. به همين جهت است كه خداوند پيامبرش را امر مي‌كند كه آنان را به لوازم اين اعتراف تذكر دهد؛ همان‌گونه كه در قول خداوند (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ)و (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ)آمده است. پس گويا خداوند عزّوجلّ آنان را توبيخ مي‌كند كه در ادّعايشان دروغ مي‌گويند و هرگز به خالقيت و رازقيت خدا ايمان ندارند.

21. مردود دانستن تندروي سلفيان

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

و يساعده علي ذلك ايضاً انّ غلاة السنة لهم الصوت الأقوي داخل الوسط السنّي السلفي علي وجه الخصوص، فلذلك لانستغرب هذه الانحسارات عن السنة إلي مذاهب اخري... و سيبقي الغلو السلفي من اكبر الأمور المساعدة علي الانتقال الحادّ إلي الشيعة مالم يسارع عقلاء السلفية بنقد الغلو داخل التيار السلفي نفسه، ذلك الغلو المتمثّل في كثرة الاحاديث الضعيفة و الموضوعة الّتي نشدّ بها المذهب و كثرة التكفيرات المخالفة للمنهج السلفي، كتكفير ابي‌حنيفة و الأحناف و تكفير الشيعة و الجهمية و المعتزلة.(1)

تأييد اين مطلب اينكه غاليان اهل سنت صداي قوي‌تري به‌ويژه‌ در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجله المجلّة، شماره 1082، سال 11 / 11/2000 م، تحت عنوان: "قراءة في التحولات السنية للشيعة".

بين سني‌هاي سلفي دارند، و لذا اين‌گونه خروج‌ها از مذهب اهل سنت به مذاهب ديگر را بدين جهت غريب نمي‌دانيم... و زود است كه غلو سلفي‌ها از بزرگ‌ترين اموري گردد كه باعث انتقال سريع اهل سنت به سوي شيعه شود، مگر آنكه عقلاء سلفي به فكر چاره برآمده و غلو و تندروي خود را از درون نقد كنند، غلوي كه در وجود احاديث ضعيف و جعلي براي تأييد مذهب و تكفير مخالفان مذهب و روش سلفي پديدار گشته است، همچون تكفير ابوحنيفه و احناف و تكفير شيعه و جهميه و معتزله.

22. تنقيص محمّد بن عبدالوهاب

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

و كتاب التوحيد أو كتاب كشف الشبهات أو غيرهما من كتب الشيخ و رسائله انّما الّفها بشر يخطيء و يصيب و لم يؤلّفها ملك و لا رسول، فلذلك من الطبيعي جداً أن يخطيء و لا مانع شرعاً و لا عقلا من وقوع الأخطاء من الشيخ؛ سواء كانت كبيرة أو صغيرة، كثيرة أو قليلة، فقهية أو عقدية (ايمانية)...(1)

كتاب (التوحيد) و كتاب (كشف الشبهات) يا غير اين دو از كتاب‌ها و رساله‌هاي شيخ را كسي نوشته كه بشري است ممكن است خطا كند يا به واقع برسد، و آنها را فرشته يا رسول ننوشته است؛ و لذا خيلي طبيعي به نظر مي‌رسد كه او خطا كند و از نظر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. داعية و ليس نبياً، ص 3.

شرع و عقل مانعي از وقوع خطاها از شيخ نيست؛ چه آن خطاها بزرگ باشد يا كوچك، زياد باشد يا كم، فقهي باشد يا عقيدتي و ايماني...

23. نسبت ناصبي دادن به بزرگان وهابي

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

ثمّ جاء بعد هؤلاء آل تيميّة بحرّان ثمّ دمشق، و ابن كثير كان

فيه نصب إلي حدّ كبير، و الذهبي إلي حدّما، امّا ابن تيمية إلي حدّ لا ينكره باحث منصف، فاشتهر عنه النصب و كتبه تشهد بذلك، و لذلك حاكمه علماء عصره علي جملة امور منها بغض علي، ولم يحاكموا غيره من الحنابلة، مع انّ فيهم نصباً ورثوه عن ابن بطة و ابن حامد و البربهاري و ابن أبي‌يعلي و غيرهم. و التيار الشامي العثماني له اثر بالغ علي الحياة العلمية عندنا في الخليج، و هذا من اسرار حساسيتنا من الثناء علي الامام علي أو الحسين، و ميلنا الشديد لبني امية، فتنبّه!!1

بعد از آنان، آل تيميه حرّاني دمشقي و ابن كثير ظهور كردند. ابن كثير تا حدود زيادي نصب و عداوت اهل بيت ( عليهم السلام ) را در دل داشت، وذهبي نيز تا حدودي چنين بود. ولي دشمني ابن‌تيميه نسبت به اهل بيت آن‌قدر زياد بود كه بحث‌كننده منصف نمي‌تواند آن را انكار نمايد، ولذا او مشهور به ناصبي‌بودن است وكتاب‌هاي او نيز بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، صص 64 و65.

اين مطلب گواهي مي‌دهد، وبدين جهت علماي هم عصرش او را به جهت اموري از آن جمله بغض علي] ( عليه السلام ) [ محاكمه نمودند، با اينكه غير او از حنابله را محاكمه نكردند در حالي كه در آنان نيز نصب و عداوتي بود كه از ابن بطه و ابن حامد و بربهاري و ابن ابي يعلي و ديگران به ارث برده بودند، و مدرسه شام كه عثماني هستند اثر بسياري بر حيات علمي ما در خليج گذاشته است، و بدين جهت است كه ما حسّاسيت فراواني نسبت به‌مدح و ثناي بر امام علي يا حسين داشته و ميل شديد به بني‌اميه داريم، پس آگاه باش.

او همچنين مي‌گويد:

ثمّ تتابع علماء الشام كابن تيمية و ابن كثير و ابن القيم ـ و اشدّهم ابن تيمية ـ علي التوجس من فضائل علي و اهل بيته، و تضعيف الأحاديث الصحيحة في فضلهم، مع المبالغة في مدح غيرهم!! و علماء الشام ـ مع فضلهم ـ بشر لا ينجون من تأثير البيئة الشامية الّتي كانت اقوي من محاولات الانصاف، خاصّة مع استئناس هؤلاء بالتراث الحنبلي...(1)

سپس يكي پس از ديگري علماي شام همچون ابن تيميه و ابن كثير و ابن قيم آمدند، كه شديدترين آنها در مخفي نمودن فضائل علي و اهل بيتش و تضعيف احاديث صحيح در فضائل آنان، ابن تيميه است، و اين در حالي است كه در مدح ديگران شديداً مبالغه مي‌كنند. علماي شام با فضيلتي كه دارند بشري هستند كه هرگز از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. داعية وليس نبياً، ص 176.

تأثير محيط شام بي‌نصيب نبوده‌اند، محيطي كه از انصاف به دور بوده است. خصوصاً آنكه آنان با ميراث حنابله انس داشته‌اند...

حسن بن فرحان مي‌گويد:

حُوكِمَ ابن تيمية في عصره علي بغض علي و اتّهمه مخالفوه من علماء عصره بالنفاق و اخطئوا في ذلك و اتّهموه بالنصب و اصابوا في كثير من ذلك، لقوله: انّ علياً قاتل للرئاسة لا للديانة، و زعمه انّ اسلام علي مشكّك فيه لصغر سنه و انّ تواتر اسلام معاوية و يزيد بن معاوية اعظم من تواتر اسلام علي!! و انّه كان مخذولا، و غيرذلك من الشناعات التي بقي منها مابقي في كتابه منهاج السنة. و ان لم تكن هذه الأقوال نصباً فليس في الدنيا نصب.(1)

ابن تيميه در عصرش به جهت دشمني با علي ( عليه السلام ) محاكمه شد و مخالفين از علماي عصرش او را متّهم به نفاق كردند ولي در آن به خطا رفتند و او را متّهم به عداوت با اهل بيت ( عليهم السلام ) نمودند و در بسياري از موارد به واقع رسيدند؛ چرا كه او مي‌گويد: علي به جهت رياست جنگيد نه به جهت ديانت. و گمان او كه اسلام علي مورد شك است؛ چرا كه كودكي كم‌سن بوده است، و تواتر اسلام معاويه و يزيد بن معاويه از تواتر اسلام علي مهم‌تر است، و اينكه علي خوار شده است، و ديگر كلمات زشت و پست كه در كتابش به نام «منهاج السنة» باقي مانده است. و اگر اين گفته‌ها نصب و دشمني با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب العقائد ، ص 176

حضرت علي نباشد پس در دنيا دشمني نيست.

24. دشمني سلفي‌هاي افراطي با اهل بيت ( عليهم السلام )

حسن بن فرحان مالكي مي‌گويد:

بينما يبالغون في الاعتذار لعبارات صريحة، صدرت من ائمتهم، كما يفعلون في الاعتذار عمّا كتبه عبدالله بن الامام احمد أو الاهوازي أو الهروي في التجسيم، أو كتبه البربهاري في التكفير أو ما كتبه ابن تيمية في انتقاص علي بن ابي‌طالب و ردّ كثير من فضائله.(1)

آنان در عذرتراشي براي عبارات صريحي كه از امامانشان صادر شده مبالغه مي‌كنند، همان‌گونه كه در نوشته‌هاي عبدالله بن امام احمد، يا اهوازي، يا هروي در تجسيم چنين نموده‌اند، يا آنچه را كه بربهاري در تكفير يا ابن تيميه در نقص وارد كردن بر علي بن ابي‌طالب و ردّ بسياري از فضائلش نوشته چنين نموده‌اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرائة في كتب التاريخ، ص 136.

نقد حسن بن فرحان بر «كشف الشبهات»

او در ردّ كتاب «كشف الشبهات» محمد بن عبدالوهاب كتابي را تأليف كرده و نام آن را «داعية و ليس نبي»، يا «نقض كشف الشبهات» گذاشته و در آن انتقاداتي از محمد بن عبدالوهاب و مطالب كتاب او داشته است، اينك به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. او در ذيل كلامي از محمد بن عبدالوهاب مي‌گويد:

سبحان الله! كفار قريش الذين لايقولون (لا اله الاّ الله) و لايؤمنون بيوم القيامة، و لا البعث ولا جنة ولا نار، ولا يؤمنون بنبي، و يعبدون الأصنام، و يقتلون و يظلمون و يشربون الخمور و يرتكبون المحرمات، مَثَلهم مَثَل المسلمين الصائمين الحاجين المزكين المتصدقين، المجتنبين للمحرمات، و يفعلون مكارم الاخلاق... لا، ليسوا سواء، حتي و أن تأول علماؤهم و جهل عوامهم، فالتأويل و الجهل باب واسع، لكن لايساوي فيه من



117


يقوم بأركان الاسلام ممّن لاينكرها.(1)

منزه است خداوند! كفار قريش كه كلمه توحيد (لا اله الاّ الله) را بر زبان جاري نمي‌كنند و به روز قيامت ايمان نمي‌آورند، و حشر و بهشت و دوزخ را قبول ندارند، و بت‌ها را عبادت مي‌كنند و مي‌كشند و ظلم مي‌نمايند و شرب خمر مي‌كنند و مرتكب محرمات مي‌شوند، ]آيا[ آنها همانند مسلماناني هستند كه نماز به جاي آورده و روزه مي‌گيرند و حج به جاي مي‌آورند و زكات و صدقه مي‌دهند و از محرمات اجتناب مي‌كنند و مكارم اخلاق را به جاي مي‌آورند؟... هرگز، آن دو مساوي نيستند، پس تأويل و جهل باب واسعي دارد، ولي با كساني كه به اركان اسلام قيام مي‌كنند و آنها را انكار نمي‌نمايند مساوي نيستند.

2. وي در ادامه مي‌گويد:

و لايتساوي من يؤمن بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نبياً و رسولا و من يكذبه و يظنّه ساحراً أو كاهناً، ولا يتساوي من يتوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و يتبرك بالصالحين ـ و ان اخطأ ـ مع من يرجم النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و يقتل الصالحين و لايتساوي من يؤمن باليوم الآخر و الجنة و النار، مع من يقول: (إنْ هِي إلاّ حَياتُنا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيَا). لايتساوي من قال: (لا اله الاّ الله) مع من قال: (أَ جَعَلَ الآْلِهَةَ إِلهاً واحِداً) لا، لايتساوي من آمن و من كفر، من صدق الرسل و من كذّبهم، من آمن بالبعث و من كفر به. لايتساوي من طلب شفاعة الحي ممّن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، حسن بن فرحان مالكي، ص3.

يطلب شفاعة الجماد. لايتساوي من يطلب شفاعة الأحياء و هو يعرف انّهم عبيدالله ممّن يطلب شفاعة الأصنام و يجعلهم مشاركين لله في الألوهية. لا يا شيخنا ـ سامحك الله ـ هناك فرق كبير بين هؤلاء و هؤلاء.(1)

كساني كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ايمان آورده با كساني كه او را تكذيب كرده و به گمانشان او ساحر و يا كاهن است مساوي نيستند. و نيز كساني كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توسل جسته و به صالحان تبرك مي‌جويند ـ گرچه خطا كرده باشند ـ با كساني كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را سنگ زده و صالحان را به قتل مي‌رسانند يكسان نيستند. كساني كه به آخرت و به بهشت و دوزخ ايمان آورده با كساني كه مي‌گويند: (زندگي ما جز حيات دنيا نيست، مي‌ميريم و زنده مي‌شويم) مساوي نمي‌باشند. كسي كه مي‌گويد: (خدايي جز الله نيست) با كسي كه مي‌گويد: (آيا خدايان را يك خدا كرده است) يكسان نيست، هرگز چنين نمي‌باشد. كسي كه ايمان آورده با كسي كه كفر ورزيده، كسي كه رسولان را تصديق كرده با كسي كه آنان را تكذيب نموده، كسي كه به حشر ايمان آورده و كسي كه به آنها كافر شده مساوي نيست. كسي كه درخواست شفاعت از زنده‌اي مي‌كند با كسي كه درخواست شفاعت از جماد مي‌نمايد يكسان نيست. كسي كه درخواست شفاعت از زنده‌ها مي‌كند در حالي كه مي‌داند آنها بندگان خدايند، با كسي كه درخواست شفاعت از بت‌ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، ص 4.

مي‌كند و آنها را شريك خداوند در الوهيت مي‌داند يكسان نيست، نه اي شيخ ما ـ كه خداوند از تو بگذرد ـ در اين جا فرق بزرگي بين اين دو دسته است.

3. حسن بن فرحان همچنين مي‌گويد:

معظم علماء المسلمين في عهد الشيخ محمد و في ايّامنا هذه يقولون بجواز التبرك بالصالحين و التوسل بهم؛ فهل نحن اليوم نكفر حميع هؤلاء؟! أم نخطئهم فقط؟!

ان قلتم: نحن نكفرهم ردّ عليكم هذه البلاد و اتّهموكم بالغلوّ في الدين و تكفير المسلمين. و ان قلتم: لا، نحن لانكفرهم، رددتم علي محمد بن عبدالوهاب تكفيره لهم؛ لانّه كان يكفر علماء و عوام مثل علماء زماننا و عوامهم تماماً...(1)

معظم علماي مسلمين در عصر شيخ محمد و در ايام ما قائل به جواز تبرك به صالحان و توسل به آنان است، آيا ما امروز تمام آنها را تكفير كنيم، يا تنها نسبت خطا به آنان دهيم؟!

اگر بگوييم ما آنان را تكفير مي‌كنيم علماي آن شهرها شما را رد كرده و شما را متّهم به غلوّ در دين و تكفير مسلمانان مي‌كنند. و اگر بگوييد: هرگز ما آنان را تكفير نمي‌كنيم، بر محمد بن عبدالوهاب به جهت تكفيرش مسلمين را ردّ نموده‌ايد؛ زيرا كه او علما و عوام را همچون علماي زمان ما و عوامشان را تماماً تكفير كرده است...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، ص 4.

4. وي در ادامه مي‌گويد:

سامح الله الشيخ محمد، ففي هذا النص تكفير صريح لعلماء المسلمين في زمانه. ثم انّ المسلمين لايعبدون الاّ الله، بخلاف هؤلاء المشركين الذين يسجدون للأصنام. و إذا لم يكن هذا واضحاً فلن نستطيع التفريق بين امور اخري التباساً.(1)

خداوند از تقصيرات شيخ محمد بن ]عبدالوهاب[ بگذرد، در اين نص تكفير صريح علماي مسلمين زمان خودش مي‌باشد، مسلماناني كه جز خدا را عبادت نمي‌كنند به خلاف آن مشركاني كه بت‌ها رامي‌پرستند، و اگر اين امر واضح نباشد ما نمي‌توانيم بين امور ديگر كه مشتبه است فرق گذاريم.

5. او همچنين مي‌گويد:

فإذا كانت التسوية بين الخوارج و الوهابية ظلماً فالتسوية بين كفار قريش و المسلمين اكثر ظلماً و ابعد عن الحق.(2)

اگر تسويه بين خوارج و وهابيان ظلم است، پس تسويه بين كفار قريش و مسلمانان ظلمش بيشتر و از حق دورتر مي‌باشد.

6. حسن بن فرحان همچنين مي‌گويد:

فالشيخ يذكر اسباباً ليست متحققة و لايدري أ هي سبب في القتال ام لا، و يترك الاسباب المتفق عليها بانّها هي سبب قتال النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) للكفار.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، صص 6 و 7.

2. همان، ص 7.

3. همان، ص 8.

شيخ محمد [بن عبدالوهاب] اسبابي را ذكر كرده كه تحقق خارجي ندارد، و نمي‌داند كه آيا آنها سبب در قتال بوده يا چيز ديگري دخيل بوده است، و اين در حالي است كه او اسبابي را كه مورد اتفاق است در اينكه سبب قتال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با كفار است را رها كرده است.

7. حسن بن فرحان در ردّ كلام محمد بن عبدالوهاب كه مقصود از كلمه (لا اله الاّ الله) معناي آن است نه لفظ آن، مي‌گويد:

لكن مجرد التلفظ بها ينجيهم من التكفير و القتل، بينما من يقولها من معاصري الشيخ لاتعصمهم من سيفه، فالمنافقون في عهد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يقولون الشهادتين بألسنتهم و كان النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يعرف ذلك و مع ذلك عصمت دماؤهم و اموالهم، اما المعاصرون للشيخ من المسلمين فلم تعصمهم منه؛ لا الشهادتين و لا اركان الاسلام.(1)

لكن مجرد تلفظ به آن آنها را از تكفير و قتل نجات مي‌دهد، در حالي كه افراد معاصر شيخ ]محمد بن عبدالوهاب[ با گفتن كلمه توحيد از شمشير او در امان نمي‌شدند، در حالي كه منافقان در

عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شهادتين را بر زبان جاري مي‌كردند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنان را مي‌شناخت ولي با اين حال خون‌ها و اموالشان محفوظ

بود، ولي معاصران شيخ ]محمد بن عبدالوهاب[ از مسلمانان از شمشير او در امان نبودند نه با گفتن شهادتين و نه با عمل به اركان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، ص 9.

اسلام.

8. وي همچنين در نقد كلام محمد بن عبدالوهاب مي‌گويد:

هذا تكفير واضح لمن ليس علي معتقد اهل نجد الذين يسميهم (الموحدين) فاعرف هذا فانّه مهمّ.(1)

اين تكفير واضحي است نسبت به كسي كه بر اعتقاد اهل نجد نباشد، كساني كه آنان را موحد مي‌ناميد. اين را بدان كه خيلي مهم است.

9. حسن بن فرحان مي‌گويد:

هذا تكفير صريح للمخالفين له ممّن يسمّونهم (خصوم الدعوة) او (اعداء التوحيد) او (اعداء الاسلام) و هذا ظلم؛ لانّ الشيخ كان يرد علي المسلمين و لم يكن يرد علي كفار و لا مشركين. و هذه رسائله و كتبه ليس فيها تسمية لمشرك ولا كافر، و إنا فيها تسمية لعلماء المسلمين في عصره كابن فيروز و سليمان بن عبدالوهاب و ابن عفالق و غيرهم من العلماء الذين يطلق

عليهم (المشركون في زماننا). فهذه هي بذور التكفير المعاصر التي لازالت تنبت و تؤتي اكلها الدامية في ارجاء العالم الاسلامي.(2)

اين تكفير صريح مخالفان اوست از كساني كه آنان را دشمنان دعوت يا دشمنان توحيد، يا دشمنان اسلام ناميده‌اند، و اين ظلم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، ص 10.

2. همان، ص 10 ـ 11.

است؛ زيرا شيخ ]محمد بن عبدالوهاب[ بر مسلمانان ردّ كرده، ولي بر كافران و مشركان ردّ نكرده است. و اين است رساله‌ها و كتاب‌هاي او كه نامي از مشركان و كافران به ميان نياورده و تنها نام علماي مسلمين در عصر خود امثال ابن فيروز و سليمان بن عبدالوهاب و ابن عفالق و ديگر علما را ذكر كرده و بر آنان عنوان «مشركان در زمان م» ياد نموده است. و اين است ريشه‌هاي تكفير معاصر كه دائماً در حال رشد بوده و آثار كشنده‌اش در اطراف عالم اسلامي گسترده شده است.

10. او در جاي ديگر مي‌گويد:

علي هذا لن يدخل الجنة في زمن الشيخ الاّ اهل العيينة و الدرعية!! ففي الكلام السابق تكفير ضمني لكل من يري التوسل بالصالحين، و هم جمهرة علماء المسلمين و عامتهم.(1)

بنابراين در زمان شيخ ]محمد بن عبدالوهاب[ كسي وارد بهشت نمي‌شود مگر اهل عيينه و درعيه!! و در كلام سابق تكفير ضمني است بر هر كسي كه معتقد به توسل به صالحان باشد،كه آنان

عموم علماي مسلمين و عامه مسلمانان هستند.

11. او همچنين مي‌گويد:

و المجتمع السعودي علماؤه و طلاب العلم فيه تربّي علي فتاوي الشيخ، كانوا يميلون لتكفير المسلمين. و من قرأ «الدرر السنية» عرف هذا تماماً، بل هذا المؤلف مجلدان كبيران بعنوان (الجهاد)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، صص 13 ـ 14.

و كلّه في جهاد المسلمين، ليس فيه حرف في جهاد الكفار الأصليين من اليهود و النصاري، مع انّ بلاد المسلمين المجاورة كان فيها كفار اصليون.(1)

جامعه سعودي اعم از علما و طلاب علم در آن بر فتواي شيخ ]محمد بن عبدالوهاب[ تربيت يافته‌اند، آنان كه تمايل به تكفير مسلمانان دارند. ولذا كسي كه كتاب «الدرر السنية» را مطالعه كند اين مطلب را به خوبي مي‌فهمد، بلكه اين دو جلد بزرگش درباره جهاد است كه تمام آنها در مورد جهاد با مسلمانان مي‌باشد، و در آنها سخني در مورد جهاد با كفار اصلي از يهود و نصارا به ميان نياورده است، با وجود آنكه در كشورهاي مسلمانان مجاور كفار اصلي وجود داشت.

12. او همچنين در ردّ محمد بن عبدالوهاب مي‌گويد:

عبادة الأصنام هي السجود لها و الصلاة لها و طلب الحوائج منها، مع الكفر بالنبوات، و أمّا المسلم فلا يصلّي لولي و لا نبي، و يقرّ بأركان الاسلام و اركان الإيمان.(2)

پرستش بت‌ها عبارت است از سجده و نماز براي آنها و درخواست حوايج از آنان با كفر به نبوت‌ها، و اما مسلمان براي ولي يا نبي نماز نمي‌خواند و به اركان اسلام و اركان ايمان اقرار دارد.

13. حسن‌بن فرحان در ردّ محمد بن عبدالوهاب در جاي ديگر مي‌گويد:

كلام الشيخ عجيب، فهو لايفرق بين المنكر لشيء ممّا جاء به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نقض كشف الشبهات، ص 16.

2. همان، ص 17.


| شناسه مطلب: 73627