بخش 1

دیباچه مقدمه


7


ديباچه

وهابيت فرقه‌اي است كه قدمت آن به بيش از دو قرن نمي‌رسد، اما اين فرقه با تكيه بر ظواهر برخي آيات و روايات به بهانه مبارزه با شرك و كفر در مقابل همه مسلمانان ايستاده و آنان را به شرك و كفر متهم مي‌كنند.

امروزه اين فرقه مدعي دفاع از مسلمانان است و خود را تنها منادي اسلام واقعي مي‌خواند.

آنان مدعي‌اند كه همه مسلمانان طرفدار افكار و انديشه‌هاي «ابن‌عبدالوهاب» و «ابن‌تيميه‌&‌اند و حال آنكه انديشمندان اسلامي و پيروان ساير فرق اهل سنت چنين ادعايي را نپذيرفته و ساليان متمادي با اين افكار انحرافي به مبارزه برخاسته‌اند.

آنچه در پيش روي حقيقت‌جويان است ترجمه سلسله مقالاتي است كه يوسف احمد دجوي از صاحبان فكر و انديشه اهل‌سنت مصر در مجله الازهر در رد برداشت‌هاي وهابيت نوشته و سليمان غاوجي به جمع و نشر



8


آن پرداخته است. بديهي است كه ترجمه اين‌گونه آثار به معناي تأييد همه محتواي نوشته نبوده و چه بسا در برخي موارد با انديشه متكلمان شيعه در تعارض باشد.

اميد است اين سلسله آثار مقبول طبع بلند انديشه‌وران عرصه شناخت ملل و نحل قرار گرفته و راهي روشن فرا روي جست‌وجوگران حق و حقيقت قرار دهد.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف


9


مقدمه

خداوند بزرگ را سپاس فراوان مي‌گويم و او را حمد و ثنايي سزاوار وجود پرجلالش گويم. خداوند در كتاب جاودانه‌اش مي‌فرمايد:

{إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ}‌‌؛ «در حقيقت مؤمنان با هم برادرند» (حجرات: 10). در آيه‌‌اي ديگر، اين برادران ديني را به همكاري در نيكي‌ها فراخوانده است‌:

{وَتَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَلا تَعاوَنُوا عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ} ‌(مائده: 2)

و در نيكوكاري و پرهيزكاري با يكديگر همكاري كنيد، و در گناه و تعدّي دستيار هم نشويد.

همچنين بر رحمت و برانگيخته شده به دين حق و هدايت، درود فراوان مي‌فرستم. پيامبري كه مبعوث شد تا خداوند دينش را به وسيله ايشان و يارانش، بر هر آييني چيره گرداند. همو كه خداوند به وسيله او دل‌هاي همگان را بر دين خود پذيرا نمود و با شريعتش ميان آنها الفت و همدلي ايجاد كرد. در نتيجه، اينان امتي را شكل دادند كه بهترين امت‌ها بودند‌؛



10


همان‌گونه كه خداوند نيز آنها را در قرآن كريم چنين توصيف كرده است:

{مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَينَهُم‏} (فتح 29)

محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيامبر خداست و كساني كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند.

پيش از اين، رساله‌اي راهنما در موضوع بدعت و مسائل پيرامون آن نوشته شده كه در مقدمه‌اي كوتاه به بيان هدف از نگاشتن رساله پرداختم كه همان روشن شدن اين موضوع براي حقيقت‌جويان است، تا مخالفان اين انديشه نيز بدانند كه گفتار ما همراه با دليل است و آنان به اين انديشه احترام گذارند. از سوي ديگر با اين شيوه مي‌خواستم فرهنگ بحث و مجادله علمي را ميان دانشمندان مسلمان ترويج كنم تا همگان بر رعايت اين فرهنگ اهتمام گمارند؛ زيرا ضامن يكپارچگي مسلمانان است. در نتيجه، با همكاري بر پايه دوستي، تفاهم، خوش‌گماني و احترام به آراي يكديگر، دين خداوند را ياري كرده و مباني و احكام اين دين را ترويج خواهيم نمود.

بهترين همكاري، تبليغ دين خداوند و دعوت همه انسان‌ها به سوي اوست. توفيق و هدايت نيز به اراده خداوند است.

آنچه پيش رو داريد، رساله‌اي پيرامون توسل و مسائل مرتبط به آن است. مطالب زير، مقدمه اين نوشتار هستند:

1. اختلاف در مسائل فرعي، حقيقتي است كه در ميان ياران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پس از آنان نيز ميان انسان‌هايي كه به سلف صالح شناخته مي‌شدند، وجود داشته است. منظور از سلف كساني است كه در سه قرن اول هجري زيسته‌اند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز درباره آن دوران فرمود:



11


بهترين دوران، زماني است كه من در آن زندگي مي‌كنم، و سپس قرن بعدي و بعد از آن قرن بعدي. اما پس از اين سه قرن، اقوامي مي‌آيند كه شهادت يكي از آنها بر سوگندش پيشي مي‌گيرد و سوگندش بر شهادتش مقدم شمرده مي‌شود.(1)

اما اين اختلاف هرگز آنان را به درگيري و كشتار يكديگر يا متهم ساختن همديگر به كفر و گمراهي سوق نمي‌داد.

ترديدي نيست كه اين اختلاف در مسائل فرعي و بر پايه ادله ظني يا دلايل متعارض با يكديگر بر اين قاعده استوار است كه سخن ما درست است و احتمال اشتباه بودنش نيز هست. سخن ديگران نيز اشتباه است، اما درستي آن سخن نيز احتمال دارد. از ديگر سوي، اين اختلاف هرگز در مسائل اعتقادي و عملي، مبتني بر ادله قطعي نيست كه داخل در قاعده هدايت و ضلالت مي‌شود.

بسياري از اختلافات كنوني ميان برخي از اهل سنت، بر سر مسائل فرعي است. پشتوانه اين مسائل فرعي نيز دليل ظنّي يا ادله‌اي است كه دلالت آنها ظنّي است. پس آراي موجود يا اشتباه يا درست هستند؛ اما سخن از حق بودن يك رأي و باطل بودن آراي ديگر مطرح نيست.

بنابراين تا زماني كه آراي مختلف مبتني بر دليل و روايات است، حفظ ادب گفتار و بحث ميان دانشمندان، بر پايه خوش‌گماني، احترام به دانش و فهم و رأي مخالف، امري شايسته است. اما وظيفه عوام اين است كه با معيارهاي صداقت، دانش و اخلاص از دانشمندان پيروي كنند. در نتيجه،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج3، ص151.

آنان ادب اختلاف را از بزرگان و هدايت آنان فرا مي‌گيرند. البته اگر در اين راه كسي بيماردل بود، دانشمندان بايد از وي روي بگردانند و او را از محافل خود بيرون كنند؛ همان‌گونه كه قاضي ابويوسف، وقتي شنيد كه بِشر مريسي معتقد به خلق [آفرينش] قرآن است، وي را طرد كرد.

2. داوري در مسائل فرعي، كه پشتوانه آنها را ادله ظنّي تشكيل مي‌دهد، بر عهدة دانشمندان است؛ پس زمينه داوري مردم درباره ادلّه وجود ندارد. بنابر اين در اين موضوعات نمي‌توان به گفته‌هاي غير دانشمندان مراجعه كرد ـ هرچند اين افراد شهرت فراوان داشته باشند و با القاب بزرگ از آنان ياد شود ـ بلكه بايد به فهم دانشمندان و آراي آنها احترام گذاشت. اين احترام تا زماني است كه دانشمندان بر پايه اصول اسلامي و ادلّة اجماعي اهل سنت، يعني «قرآن، سنت، اجماع و قياس» نظر بدهند، يا اينكه نظر آنان بر پايه ادله اختلافي مانند: استحسان، استصحاب، مصالح مرسله، گفتار صحابه و «شرع من قبلن» باشد.

وظيفه مردم اين است كه خوش‌گمان باشند و ادب را رعايت كنند. آنان بايد از دانشمندان بپرسند و دانشمندان نيز بايد مسائل را به مردم بياموزند.

از سوي ديگر، مردم با احترام به دانشمندان و خوش‌گماني نسبت به آنها، بايد از آراي آنها پيروي كنند؛ همان‌گونه كه خداوند نيز مي‌فرمايد: {فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}؛ «اگر نمي‏دانيد از پژوهندگان كتاب‌هاي آسماني بپرسيد». ‏(انبياء: 7)

3. «توسل» به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صالحان امت از مسائل فرعي است كه به‌ويژه در دو قرن اخير، بستر اختلاف و درگيري ميان اهل سنت شده است‌؛ تا جايي كه گروهي، مخالفان خود را به شرك و كفر متهم ساخته‌اند. اين



13


اختلاف به كشتن مخالفان و مصادره دارايي‌هاي‌شان انجاميده است. اختلاف بر سر موضوع توسل، نه تنها همكاري ميان آنها براي تبليغ دين خداوند را متوقف كرده، بلكه به تكفير، روا داشتن تهمت، ضلالت و پيكار با يكديگر منجر شده است. مسلمانان در برابر اين پديده شرّ، به اندازه توان، دانش و قدرت خود مسئول هستند. «عقبة بن عامر» روايت مي‌كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر بالاي منبر رفت و فرمود:

من از اينكه پس از من مشرك شويد، بيمناك نيستم. بيم من از اين است كه با يكديگر پيكار كنيد و در نتيجه، همچون امت‌هاي پيشين هلاك شويد.(1)

اكنون مي‌بينيم كه دشمنان از هر سو، مسلمانان را نشانه گرفته‌اند. دشمنان اختلافات ميان خود ـ هرچند اعتقادي ـ را كنار گذاشته‌اند تا با يكديگر همكاري كنند و خواسته‌هاي خود را درباره مسلمانان تحقق بخشند. خواسته آنان دور كردن مسلمانان از مذهب خويش و تباه كردن زندگي آنها و سرانجام از بين بردن مسلمانان است‌؛ اما {وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ}؛ «و نيرنگ مي‏زدند، و خدا تدبير مي‏كرد، و خدا بهترين تدبيركنندگان است». (انفال:30)

دشمنان براي رسيدن به خواسته‌هاي خود ميان پيروان مذاهب ديگر و ميان مقلدان و برخي از مجتهدان دوران كنوني يا ديگر دوران‌ها فرقي نمي‌گذارند؛ چنان‌كه صوفي‌ها با سلفي‌ها، اشاعره با ماتريدي‌ها و پيروان موسوم به اهل حديث براي آنان فرقي ندارند؛ [بلكه هدف آنان نابودي مسلمانان است.]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج5، ص29؛ صحيح مسلم، ج7، ص68.

4. توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صالحان، نه در دوران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نه در دوران صحابه و تابعين ـ كه به فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهترين زمانه‌ بود ـ انكار نشد. پس اين سخن كه انكار اين امر، در دوره‌هاي بعد، به ويژه قرن هفتم بدعت است، سخني دور از حقيقت نيست.

«ابن‌تيميه»، از دانشمندان قرن هفتم، براي اولين بار موضوع توسل فرد نابينايي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را مطرح كرد. ابن‌تيميه ادعا كرد كه اين توسل در واقع توسل به دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده است. در نتيجه توسل به ايشان در زمان حياتش جايز است. ابن‌تيميه در جاي ديگر، توسل به دعاي پيامبر‌ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفات ايشان را نيز جايز مي‌داند. اين دانشمند سده هفتم هجري همچنين ادعا مي‌كند كه توسل عمر به عباس توسل به دعاي عباس بود، نه به ذات اين صحابي. در ادامه مي‌گويد: اين نظر [به حقيقت] بسيار نزديك است؛ توسل، امري فرعي است؛ به اين معنا كه از اصول اعتقادي نيست؛ بلكه حكم توسل مكروه يا مباح است.(1) بر اين اساس كسي كه به توسل اعتقاد دارد، نبايد سرزنش شود يا گمراه و زنديق خوانده شود.

بر چه اساسي برخي مسلمانان، برخي ديگر را به نام ابن‌تيميه تكفير مي‌كنند و نسبت به آنان با تندي سخن مي‌گويند؟! بر چه مبنايي با آنها مبارزه علمي و مادي مي‌كنند؟! حتي به ديگر مسلمانان نسبت‌هاي ناروا مي‌‌دهند و به آنها بدگمان هستند و فراتر از اينها، بر ضد آنها داستان‌سرايي مي‌كنند؛ همچون «نعيم بن حماد» ( 2 ) كه روايت جعل مي‌كرد و به گمان دفاع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك‌: ابن‌تيميه، قاعدة جليلة في التوسل والوسيله، ص64‌.

2. نسائي درباره وي مي‌گويد: فردي ضعيف است. ديگران نيز گفته‌اند: وي براي تقويت سنت،( (حديث جعل مي‌كرد. حكايت‌هاي نقل شده در روا داشتن بهتان به ابوحنيفه، همگي دروغند. ر.ك‌: فقه اهل العراق وحديثهم، ص88.

از سنت، با جعل روايت به ابوحنيفه‌اي بهتان زد كه خداوند وي را الگوي دانشمندان صالح و پيشوايان دين قرار داده است.

5. چه بسا پرسيده شود: چرا بر سر مسئله توسل، اختلاف و بحث وجود دارد؟ اگر برخي به توسل اعتقاد ندارند و عموم مردم به آن باور دارند و آناني كه به اين امر اعتقاد دارند، آن را واجب نمي‌دانند، پس چرا توسل را كنار نمي‌گذاريد؟

در پاسخ گفته مي‌شود: اگر قرار باشد هر مسئله اختلافي را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم، بسياري از احكام اسلامي را بايد تعطيل كنيم؛ حال آنكه بايد به آموزه‌هاي اسلامي عمل شود. در صورت پيش گرفتن رويه تعطيل مسائل اختلافي، بايد هنگام نام بردن از ابوسفيان و معاويه از عبارت «رضي الله عنه» استفاده نكنيم و چه بسا بايد در برابر كساني كه اسلام آنان را نپذيرفته ـ پناه مي‌بريم به خداوند ـ سكوت كنيم. همچنين بايد نماز تسبيح را كه دليل آن روايتي حسن است، كنار بگذاريم؛ زيرا برخي سند اين حديث را رد مي‌كنند. همچنين بايد دست از اعتقاد به فرود حضرت عيسي ( عليه السلام ) به زمين در آخرالزمان برداريم؛ زيرا قاديانيه (احمديه) و برخي از نويسندگان معاصر، روايات مربوط به اين موضوع را رد كرده‌اند و اين روايات را حديث واحد مي‌دانند؛ حال آنكه همه عالمان دين حكم كرده‌اند كه انكاركننده نزول حضرت عيسي ( عليه السلام ) در آخرالزمان امري متواتر را انكار كرده و چنين فردي كافر است. درباره معجزات



16


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز اختلاف پيش آمده و برخي از معاصرين بر اين باورند كه تنها معجزه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرآن كريم است.

با وجود اين اختلاف، بايد دست از باور به ديگر معجزات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مانند «تسبيح غذا در دستان مبارك ايشان»، «ناله و شكوه درخت به ايشان» و «جوشيدن آب از ميان انگشتان مبارك آن حضرت» برداريم. همچنين برخي بر اين باورند كه داستان حضرت آدم ( عليه السلام ) از داستان‌هاي غير واقعي و نمادين است. دليل آنها نيز ادعاي فلان شيخ است. در صورت پذيرش اصل رها كردن مسائل اختلافي، بايد دست از مخالفت با چنين باوري نيز برداريم. حتي بر اين اساس نبايد به كساني كه گمان كرده‌اند ربا حلال است، اعتراض شود. در اين صورت بايد از مخالفت با چنين افرادي كه همه معاملات ربوي بانك‌ها را حلال مي‌دانند، خودداري كنيم. آيا درست است كه به جاي اعتراض و بحث در مسائل اختلافي، بگوييم اي مردم! اختلاف سودي ندارد...؟! آيا از علماي شريعت كسي چنين سخني گفته است؟! بي‌ترديد پاسخ اين سؤال منفي است.

بنابر‌اين، مي‌گوييم جواز توسل از سنت‌هاي صحيح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و يكي از صحابه نيز بر متوسل شدن دستور داد. پس انكار مسئله‌اي كه براي دانشمندان و چه بسا براي عموم مسلمانان ثابت است، چگونه ممكن خواهد بود؟

6. پرسش ديگري كه مطرح مي‌شود اين است: چرا خداوند را بدون واسطه نخوانيم؟



17


پاسخ اين است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين را به ما آموخته است. ايشان همان‌گونه كه به ما آموخته از خداوند بدون واسطه بخواهيم، به ما ياد داده كه به ايشان ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز متوسل شويم. عمر نيز به عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل شد. سخن وي با روايت صحيح نقل شده كه‌:

[خداوندا!] ما تاكنون به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل مي‌شديم و ما را سيراب مي‌كردي؛ امروز به عموي رسولت توسل مي‌جوييم؛ پس ما را

سيراب كن.(1)

يكي از اصحاب نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ‌آمد و ‌گفت: اي رسول خدا! همه چارپايان ما هلاك شدند و اميدها قطع شده است. از خداوند بخواه كه باران ببارد. اين حديث در كتاب «استسقاء» صحيح بخاري نقل شده است. خداوند به زبان پيامبر خويش به ما آموخته كه از وي شفاعت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را براي خود بخواهيم با آنكه خداوند نسبت به ما و امور ما آگاه‌تر است و همه امور به دست اوست.

فراتر از آنچه گفته شد، خداوند بزرگ به ما ياد داده كه همه كارها را به او نسبت دهيم؛ زيرا او {فَعَّالٌ لِما يريد}(2) است؛ اما در همين حال به ما آموخته كه به تعلق كارها به علل مادي و بسته بودن نتايج به اين اسباب نيز توجه داشته باشيم. اگر خداوند فرموده: {إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ}؛ «خداست كه خود روزي‏بخشِ نيرومندِ استوار است». (ذاريات: 58)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج4، ص209.

2. هرچه را بخواهد انجام مي‏دهد. (بروج: 16)

همو مي‌فرمايد:

{هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ} (ملك: 15)

اوست كسي كه زمين را براي شما رام گردانيد، پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي [خدا] بخوريد و رستاخيز به سوي اوست.

اگر خداوند كشتن دشمنان را به خود نسبت داده و فرموده است:

{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمي وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ} (انفال: 17)

و شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كُشت و چون [ريگ به سوي آنان‏] افكندي، تو نيفكندي، بلكه خدا افكند. [آري، خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند] و بدين وسيله مؤمنان را به آزمايشي نيكو، بيازمايد. قطعاً خدا شنواي داناست.

همو فرموده:

{وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ} (بقره‌:191)

و هر كجا بر ايشان دست يافتيد، آنان را بكشيد، و همان‌‌گونه كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون برانيد.

خداوند به ما فرموده كه تنها از او ياري بجوييم: {إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ}؛ «تو را مي‏پرستيم تنها و بس، به جز تو نجوييم ياري ز كس». (فاتحه‌: 5)

همچنان‌كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز در روايتي كه از ترمذي نقل شده، به ابن‌عباس مي‌فرمايد: «اگر خواسته‌اي داري، از خداوند بخواه و اگر خواستي از كسي ياري بجويي، از خداوند ياري بخواه». اما قرآن كريم به ما مي‌آموزد در عين اينكه از خداوند ياري مي‌جوييم، يكديگر را ياري كنيم:



19


{وَتَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَلا تَعاوَنُوا عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ}‌ (مائده: 2)

و در نيكوكاري و پرهيزكاري با يكديگر همكاري كنيد، و در گناه و تجاوز دستيار هم نشويد.

همچنان‌كه در كتب صحيح1 روايت شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «تا زماني كه بنده‌اي، برادر [ديني]‌اش را كمك مي‌كند، خداوند نيز او را ياري مي‌دهد».

انسان مؤمن و دانشمند و كساني كه خوي دانشمندان را دارند، بر اين باورند كه همه امور به دست خداوند است. در جهان خير يا شرّي نيست، مگر به اذن و اراده خداوند. اما خداوند ـ تبارك و تعالي ـ ابزارهايي را براي امور خير و شرّ قرار داده است. اگر خداوند بخواهد، امور به وسيله اين ابزارها محقق مي‌شوند و اگر نخواهد، محقق نمي‌شوند. توسل جستن و دعاي ديگري براي ما نيز از همين جنس ابزارهاست.

7. گاه پرسيده مي‌شود: مگر خداوند توسل مشروع و مورد اجماع همه مسلمانان، يعني همان توسل به ذات خويش و اسماي حسني را اجازه نداده است؟

پاسخ مي‌دهيم: همين‌طور است. توسل به ذات الهي و نام‌هاي نيكوي خداوند امري اجماعي است. ابوداود و ترمذي و ديگران نقل كرده‌اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) راز و نياز فردي با خداوند را مي‌شنيد كه مي‌گفت: «بار الها! گواهي مي‌دهم تو خدايي هستي كه جز تو پروردگاري نيست؛ بي‌نياز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج8، ص71.

هستي؛ نه زاده شده و نه فرزند داري و تو بي‌همتايي. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «خداوند را به نام اعظم خواندي‌؛ نامي كه اگر به همراه خواسته‌اي بيايد، آن خواسته برآورده شود و اگر با آن نام خوانده شود، اجابت نمايد».(1)

همچنين «ابن‌حبان»، «طبراني» و ديگران نقل كرده‌اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد مردي آمد كه مي‌گفت:

خداوندا! از تو مي‌خواهم... ستايش از آن توست؛ خدايي جز تو نيست؛ تو حنان و منّان هستي‌؛ جلال و اكرام از آن توست و تو پديدآورنده آسمان‌ها و زمين هستي.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

[اين مرد] خداوند را به نام اعظم خواند. نامي كه اگر با آن نام خوانده شود، اجابت نمايد و اگر اين نام به همراه خواسته‌اي بيايد، آن خواسته برآورده شود.(2)

توسل جستن به كارهاي شايسته نيز امري قطعي است؛ زيرا «بخاري» حديثي را نقل مي‌كند كه سه تن براي برطرف شدن نگراني‌ها و مشكلات خود به اعمال صالح خويش توسل جستند و خداوند نيز اجابت كرد.

گفته مي‌شود كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز جايز است؛ چرا كه «ترمذي» و «ابوداود» روايتي درباره توسل جستن فردي نابينا به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي‌كنند كه حافظان حديث از جمله «ابن‌تيميه»، اين روايت را صحيح دانسته‌اند كه در ادامه اين نوشتار به تفصيل در اين باره سخن خواهيم گفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابي‌داود، ج1، ص335؛ سنن الترمذي، ج5، ص178.

2. المعجم الصغير، الطبراني، ج2، ص96.

بهتر است گفته شود كه توسل به اعمال، در واقع توسل جستن به

كاري است كه خداوند آن را پذيرفته است. [نه هر عملي]. بنابراين، توسل جستن در حقيقت به معنا و انجام دهنده كار (و مقام قرب او) است، نه به

صرف فعل.

حال مي‌گوييم چه مانعي دارد كه انسان به مردي صالح توسل بجويد؟ مگر نه اين است كه اين فرد به دليل عمل صالح، فردي شايسته شده است؟ گويي كه اين توسل به فرد صالح، همان توسل به كار شايسته است. اين توسل چه اشكالي دارد؟

اگر كسي بگويد: خداوندا! تو را به رسولت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌خوانم، يعني به پيامبري و شايستگي حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و عبادتش كه تو آنها را پذيرفته‌اي، از تو مي‌خواهم، يا بگويد: خداوندا به حق فلان فرد شايسته، به عبادت يا به شايستگي فلان فرد از تو مي‌خواهم، يعني در واقع [تو را] به شايستگي آن فرد و رفتار پذيرفته شده‌اش مي‌خوانم. آيا اين توسل جستن نادرست است؟ اين نوع درخواست كردن از خداوند كه وجاهت يك فرد را واسطه درگاه خداوند قرار مي‌دهيم، چه اشكالي دارد؟ اين نوع دعا كردن چه تعارضي با توحيد دارد؟ علاوه بر اين، همان‌گونه كه در ادامه به تفصيل بيان خواهيم كرد، همه اين نوع دعاها در روايات نقل شده‌‌ و همه مسلمانان ـ چه در گذشته و چه اكنون ـ بر درستي اين‌گونه دعا اجماع دارند.

8. اشكال بزرگ برخي اين است كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ و چه بسا ديگر انسان‌هاي شايسته ـ را تا زمان زنده بودنشان جايز مي‌دانند! گويا اين افراد گمان كرده‌اند كه رسول خداوند ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات خود بخشي از



22


ملك هستي را در اختيار داشته، اما پس از وفات چنين ملكي از او گرفته شده است. اين سخني گزاف و خطرناك است. چرا كه قرآن كريم مي‌فرمايد:

{قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ} (اعراف: 188)

بگو جز آنچه خدا بخواهد، براي خودم اختيار سود و زياني ندارم، و اگر غيب مي‏دانستم، قطعاً خير بيشتري مي‏اندوختم و هرگز به من آسيبي نمي‏رسيد. من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براي گروهي كه ايمان مي‏آورند، نيستم.

منظور از توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات يا پس از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين است كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواسته مي‌شود تا براي ما نزد خداوند دعا كند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز رسول خداوند در دنياست. از سوي ديگر مي‌دانيم كه مرتبه پيامبري ايشان پس از مرگ و در آخرت از وي ساقط نمي‌شود. پس نبوت مقامي نيست كه محدود به زمان باشد. اگر كساني كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از مرگ ايشان را جايز نمي‌دانند، آگاه باشند كه اين سخن به معناي از بين رفتن جايگاه پيامبري پس از انتقال از اين دنيا به جهان آخرت است، هرگز چنين سخني نمي‌گويند.

به اعتقاد اهل سنت، ارواح انسان‌هاي صالح پس از انتقال از اين دنيا به آخرت و خروج از جسم، از اعمال و رفتار بهره‌مند هستند. اين ارواح مي‌توانند دعا كنند، ياري‌رساني كنند و نماز بگزارند. حتي اعمال برخي از بستگان نيز به آنها عرضه مي‌شود. اعمال امت اسلام نيز بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرضه مي‌شود. اين امر به اثبات رسيده است و در ادامه، به طور مفصل در



23


اين باره سخن خواهيم گفت.

اما برخي مي‌گويند: فرد صالحي كه شما به آن متوسل مي‌شويد، چه بسا صالح نبوده و حتي كافر مرده باشد. اين سخن و گمان كساني است كه به دين خويش احترام نمي‌گزارند و به مسلماناني كه به حكم ظاهر، افرادي شايسته‌اند، بدگمان هستند.

مؤمنان نزد خداوند براي يكديگر شاهدند. شهادت آنان براي يكديگر نزد خداوند پذيرفته است. اگر به صالح بودن كسي گواهي دادند و اين گواهي بر پايه گفتار و رفتار صالح، تقوا و پارسايي و نيكي‌هايي باشد كه از او ديده‌اند و بر همين منش از دنيا رفته باشد، در واقع گواهي آنها بر پايه علم خود بوده و خداوند آنها را به دليل ندانسته‌هايشان نكوهش نمي‌كند. اگر به همين شخص بدگمان گفته شود كه پدرت كه انسان صالحي بود، ممكن است از دوزخيان باشد، خشمگين مي‌شود و پاسخ مي‌دهد نسبت به مسلماناني كه با مسلماني و صلاح از دنيا رفته‌اند، خوش‌گمان باشيد. سپس براي پذيرفته شدن شهادت مؤمنان براي يكديگر و شفاعت آنها از يكديگر دلايل‌ فراواني مي‌آورد و براي اثبات گفتار خود به اين روايت استناد مي‌كند كه‌ «اگر مردي را ديديد كه فراوان به مسجد مي‌رود، به ايمان او گواهي دهيد».(1)

علاوه بر اين، حكايت شهادت صحابه به نيك بودن مرده‌اي از مسلمانان و گواهي آنان به بد بودن فرد مرده‌اي را نقل مي‌كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز پس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابن ماجه، ج1، ص263 .

از گواهي آنان درباره مرده اول، فرمود: «[بهشت بر او] واجب شد؛ زيرا شما شاهدان خداوند در زمين هستيد». و درباره مرده دوم نيز فرمود: «[جهنم بر او] واجب شد؛ زيرا شما شاهدان خداوند در زمين هستيد» ( 1 ). و اين روايت در صحيح آمده است.

بدگماني مسلمان به مسلمان ديگر در امور ديني و عبادي، گناه و معصيت است.

9. اشكال ديگري كه برخي مي‌‌گويند، اين است كه برخي از مردم پس از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌گويند: اي رسول خدا‌! براي من فلان كار را انجام بده و فلان حاجت را برآورده ساز. يا به فرد صالحي كه از دنيا رفته متوسل مي‌شوند كه فلان كار را براي ما انجام بده. (و اين كارها صحيح نيست) اين نادانان پس از اين ادعا، مي‌گويند: ما عالمان، بايد اين افراد ناآگاه را آموزش بدهيم كه بگويند: «اي خدا‌! به حق فلان شخص [صالح] براي ما فلان حاجت را برآورده ساز».

پاسخ آن است كه اگر ما از ناآگاه‌ترين اين افراد توسل‌كننده بپرسيم: مگر رسول خداوند ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از قبر خود بيرون مي‌آيد تا حاجت شما را برآورده كند؟ بي‌ترديد پاسخ اين افراد چنين خواهد بود: خير، من بر اين باورم كه او از اين دنيا رفته است، اما اميدوارم كه براي من نزد خداوند دعا كند؛ زيرا دعاي او نزد پروردگار مستجاب است. اميدوارم كه آن مرد صالح نزد خداوند برايم دعا كند؛ زيرا دعايش نزد خدا مستجاب است و وقوع همه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح البخاري، ج2، ص100؛ صحيح مسلم، ج2، ص53 .


| شناسه مطلب: 73629