بخش 2

بزرگان معتقد به توسل شیخ یوسف احمد الدجوی ( رحمه الله ) توسل ورود به بحث

امور به خواست و مشيت خداست.

بنابراين، توسل جستن عمل شرك‌آلودي نيست.

از جانب ديگر ديديم كه «ابن‌تيميه» به عنوان اولين كسي كه به مسئله توسل خدشه وارد كرده، مي‌گويد: «توسل از امور فرعي دين است و از مسائل اصلي اعتقادي نيست».

شيخ محمدبن عبدالوهاب ـ كه به كشتن مسلمانان مخالف نظرش و گرفتن اموال آنان مشهور است ـ نيز در فتاواي خود مي‌گويد: «از يك سو سخن احمد بن حنبل اين است كه فقط توسل جستن به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جايز است، اما در همين حال مي‌‌گويند نبايد به بندگان خدا استغاثه كرد».

سپس مي‌گويد:

تفاوت اين دو گفتار بسيار آشكار است. اين سخن ارتباطي به بحث ما ندارد. برخي توسل جستن به صالحان را رد مي‌كنند و برخي نيز آن را ويژه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌دانند. بيشتر دانشمندان از توسل جستن نهي مي‌كنند و آن را مكروه مي‌دانند. [نادرستي اين گفته در آينده آشكار مي‌شود] بنابراين، توسل مسئله‌اي فقهي است؛ هرچند از نظر ما، فتواي جمهور فقها به مكروه بودن اين عمل درست است. بنابراين ما كسي را كه متوسل مي‌شود، محكوم نمي‌كنيم؛ زيرا در مسائل اجتهادي محكوم كردن و انكار بي‌معناست؛ بلكه مخاطب ما كساني هستند كه دعايشان به درگاه بندگان خداوند را عظيم‌تر از دعا به درگاه خداوند مي‌دانند و نزد آنان دعا مي‌كنند. كساني كه به كنار آرامگاه‌ها مي‌روند و در كنار قبر شيخ «عبدالقادر» يا ديگران تضرع و زاري مي‌كنند و خواستار برآورده شدن حاجت و برطرف شدن غم‌ها و نگراني‌هاي خود مي‌شوند. سخن درباره اين افراد است، نه كساني كه خداوند را خالصانه مي‌خوانند و در اين كار



26


كسي را شريك خداوند قرار نمي‌دهند. اما در همين حال در دعاي خود مي‌گويند به پيامبرت يا به انبيا، يا به بندگان شايسته‌ات از تو مي‌خواهم. سخن ما درباره افرادي نيست كه در عين خلوص در خواندن خداوند، كنار آرامگاهي مشهور يا جاي ديگر مي‌روند و در آن مكان خداوند را مي‌خوانند؛ به طوري كه خالصانه جز خداوند كسي را صدا نمي‌زنند اين افراد با كساني كه موضوع سخن ما هستند، فاصله فراواني دارند.(1)

در اينجا مناسب است كه سخنان برخي از بزرگان درباره توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نقل كنيم تا از اين رهگذر از شدت انتقاد و اشكال مخالفان توسل بكاهيم و برخي دوستان ببينند كه نظر عموم مسلمانان دربارة توسل، شايسته تأمل و دقت‌نظر و احترام است و بايد به اين افراد خوش‌گمان بود. برآنيم تا با نقل گفتار بزرگان دربارة توسل، مخالفان نيز باور خود را تغيير دهند يا اينكه دست‌كم اگر دليلي بر مخالفت دارند، معتقدان به توسل را نكوهش نكنند.

چه زيباست كه مسلمانان در مسائل اختلافي، يكديگر را معذور بدانند و در مسائل مورد توافق، براي حل مسائل بزرگ اسلامي با يكديگر همكاري كنند؛ چرا كه مسلمانان دشمن مشتركي دارند كه با ستيزه‌جويي در پي نابودي آنان‌اند؛ دشمناني كه خداوند درباره آنان مي‌فرمايد: {وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ}؛ «و نيرنگ مي‏زدند، و خدا تدبير مي‏كرد، و خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد بن عبدالوهاب، فتاواي شيخ محمد بن عبدالوهاب، مجموعه تأليفات، بخش سوم، ص68. اين مجموعه، در هفته گرامي‌داشت محمدبن عبدالوهاب از سوي دانشگاه اسلامي "محمد بن سعود" انتشار يافته است.

بهترين تدبيركنندگان است». (انفال:30)

بزرگان معتقد به توسل

در اينجا مشهورترين پيشوايان حافظ سنت كه به توسل اعتقاد داشته‌اند را نام مي‌بريم:

1. امام حافظ، «ابوعبدالله حاكم»؛ وي در كتاب «المستدرك علي الصحيحين»، حديث توسل حضرت آدم ( عليه السلام ) به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نقل كرده است.

2. امام حافظ، «ابوبكر بيهقي»؛ در كتاب «دلائل النبوة» حديث [توسل] آدم ( عليه السلام ) و ديگران را نقل كرده است. وي در اين كتاب، خود را ملزم كرده كه روايت‌هاي جعلي را نقل نكند.

3. امام حافظ، «جلال‌الدين سيوطي»؛ در كتاب «الخصائص الكبري» نيز توسل آدم ( عليه السلام ) را نقل كرده است.

4. امام حافظ، «ابوالفرج بن جوزي حنبلي‌»؛ در كتاب «الوفاء» نيز اين حديث و ديگر احاديث مربوط به توسل را نقل كرده است.

5. امام حافظ، «قاضي عياض&‌؛ در كتاب «الشفا في التعريف بحقوق المصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) » در باب «زيارت» بخشي را به فضايل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اختصاص داده و روايات بسياري را در اين رابطه نقل كرده است.

6. امام «نور الدين علي القاري»، معروف به «ملا علي قاري‌»؛ در شرح كتاب «الشف».

7. علامه «احمد شهاب الدين الخفاجي»؛ در شرح كتاب «الشف» كه «نسيم الرياض» نام گرفت، در باب فضليت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين باره سخن گفته است.

8. امام حافظ، «قسطلاني»؛ در بخش [مقصد] اول كتاب «المواهب اللدنية».



28


9. علامه «شيخ محمد علي باقي زرقاني» در شرح «المواهب»، ج1، ص44 در رابطه با توسل قلم‌فرسايي كرده است.

10. امام شيخ الاسلام «ابوزكريا يحيي النووي» در كتاب «الايضاح»، بخش ششم، ص498 نيز درباره توسل سخن گفته است.

11. علامه «ابن‌حجر هيثمي»؛ در حاشيه‌اي كه بر كتاب «الايضاح» نوشته (ص 499) به اين موضوع پرداخته است. همچنين وي رساله‌اي را به اين موضوع اختصاص داده و آن را «الجوهر المنظم» ناميده است.

12. حافظ «شهاب الدين محمد بن محمد بن جزري دمشقي»؛ در كتاب «عدة الحصن الحصين في فضل آداب الدعاء» به اين موضوع پرداخته است.

13. علامه «محمد بن علي شوكاني&‌؛ در كتاب «تحفة الذاكرين»، ص161.

14. علامه محدث «علي بن عبدالكافي السبكي‌»؛ در كتاب «شفاء السقام في زيارة خير الأنام».

15. حافظ «عماد الدين ابن‌كثير‌»؛ در تفسير آيه 64 سوره نساء1 داستان عتبي و فرد اعرابي را نقل مي‌كند كه براي زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و طلب شفاعت از ايشان آمد. عتبي نيز به او اعتراض نكرد. همچنين در اين باره روايت توسل حضرت آدم ( عليه السلام ) به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از كتاب «البداية و النهاية» نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. {وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً}؛ "و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر آن‌كه به توفيق الهي از او اطاعت كنند و اگر آنان وقتي به خود ستم كرده بودند، پيش تو مي‏آمدند و از خدا آمرزش مي‏خواستند و پيامبر [نيز] براي آنان طلب آمرزش مي‏كرد، قطعاً خدا را توبه‏پذيرِ مهربان مي‏يافتند". (نساء: 64)

مي‌كند.(1) وي اين حديث را جعلي نمي‌داند. همچنين داستان مردي را حكايت مي‌كند كه بر سر قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و به او متوسل شد. وي درباره اين روايت مي‌گويد: «سند آن صحيح است». (ج1، ص91) وي يادآوري مي‌كند كه مسلمانان در نبرد «يمامه» شعار «يا محمداه» را انتخاب كردند. (ج6، ص324)

16. امام حافظ «ابن‌حجر‌»؛ داستان مردي را نقل مي‌كند كه بر آرامگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حاضر شد و به ايشان متوسل شد. وي در كتاب «فتح الباري» سند اين حديث را صحيح دانسته است. (ج2، ص495)

17. امام مفسر «ابوعبدالله قرطبي‌»؛ در تفسير آيه 64 سوره نساء {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ}، درباره اعتقاد به توسل و درستي آن سخن گفته است. (تفسير قرطبي، ج5، ص265) اين مطلب را ما از كتاب «مفاهيم يجب أن تصحح» (صص 76و77) نقل مي‌كنيم. نويسنده اين كتاب، شيخ محمد علوي مالكي حسني از دانشمندان بنام و يكي از مدرّسان مسجدالحرام و داراي مدرك دكترا در علوم حديث است.

علاوه بر كساني كه نام آنها آمد، افراد ديگري از جمله امام «احمد بن حنبل» نيز به اين موضوع پرداخته‌اند.(2) «نووي» در «ادب الزيارة النبوية الشريفة» در بيان آداب زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌گويد:

... آنگاه به جاي اول بازمي‌گردي و روبه‌روي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار مي‌گيري. در اينجا در حق خويش به ايشان متوسل مي‌شوي و او را شفيع درگاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن‌كثير، البداية والنهاية، ج1، ص180.

2. گفتار وي در ادامه اين نوشتار خواهد آمد.

خداوند قرار مي‌دهي.

«ابن‌علان صديقي» در تعليقي كه بر اين سخن نگاشته، مي‌گويد: «زيرا توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سيره سلف صالح يعني انبيا، اوليا و ديگران است».

وي در ادامه مي‌گويد من نيز گفته علوي مالكي را تأييد مي‌كنم كه بسياري از مردم در فهم حقيقت توسل دچار اشتباه مي‌شوند. به همين دليل مفهوم صحيح توسل را تبيين مي‌كنيم؛ اما پيش از آن بايد حقايق زير را تبيين كنيم:

اول: توسل يكي از راه‌هاي دعا كردن و روي آوردن به خداوند بزرگ است. بنابراين مقصود اصلي، خداوند تبارك و تعالي است. كسي كه مورد توسل قرار مي‌گيرد، در واقع واسطه و وسيله‌اي براي نزديك شدن به خداوند بزرگ است و هر كس باوري غير از اين داشته باشد، شرك ورزيده است.

دوم: انسان متوسل، فقط به دليل محبتي كه به واسطه دارد، به او متوسل مي‌شود. همچنين اعتقاد دارد كه خداوند نيز اين واسطه را دوست دارد؛ به طوري كه اگر خلاف اين امر ثابت شود، از واسطه دوري خواهد گزيد و بيش از هركس ديگري از او بيزار خواهد شد.

سوم: اگر توسل‌كننده بر اين باور باشد كه واسطه مي‌تواند مانند خداوند يا در حد پايين‌تر از خدا به او به طور مستقل سود يا زيان برساند، بي‌ترديد دچار شرك شده است.

چهارم: توسل، امري لازم يا ضروري نيست و برآورده شدن حاجت نيز منوط به توسل نيست؛ بلكه اصل بر دعا كردن به درگاه خداوند به طور مطلق است. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:

{وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ



31


فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ} (بقره: 186)

و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاي دعاكننده را ـ به هنگامي كه مرا بخواند ـ اجابت مي‏كنم؛ پس [آنان‏] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.

همچنين مي‌فرمايد:

{قُلِ ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْني وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً} (اسراء: 110)

بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد؛ هر كدام را بخوانيد، براي او نام‌هاي نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‏اش مكن، و ميان اين [و آن‏] راهي [ميانه‏] جوي.(1)

«علوي مالكي» بر پايه دانشي كه خدا به او عنايت كرده، به رسم عالمان و با ادب آنان به تبيين مسئله توسل مي‌پردازد و در اين راه، از ناسزا گفتن، سرزنش كردن، وارد كردن اتهام يا فريب دادن و گمراه كردن پرهيز مي‌كند و به بيان دليل بسنده مي‌كند. چنين منشي جاي شگفتي نيست، چرا كه وي اين شيوه مسالمت‌آميز را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برگرفته است؛ زيرا وي از دودمان پاك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده و در خانه علم و دانش تربيت شده است.

شيخ محمد بن سليمان كردي مدني به شاگرد خود محمد بن عبدالوهاب مي‌نويسد:

اي فرزند عبدالوهاب! درود خداوند بر پويندگان راه هدايت.(2) من به تو نصيحت مي‌كنم كه زبانت را از ناسزاگويي به مسلمانان پاك گرداني. اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك‌: محمد علوي مالكي، مفاهيم يجب ان تصحح، ص125 به بعد.

2. اشاره به آيه: {وَالسَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي}؛ "و بر هر كس كه از هدايت پيروي كند، درود باد" (طه: 47).

شنيدي فردي اعتقاد دارد كه استغاثه به غير از درگاه خداوند نيز اثر دارد، به او راه درست را نشان بده. براي او دلايل مربوط به بي‌تأثيري غير خداوند را بيان كن. اگر از پذيرش حق خودداري كرد، او را تكفير كن‌؛ اما اجازه نداري اكثريت مسلمانان را تكفير كني.(1)

يكي از معاصران2 سخنان «ابن‌تيميه» را درباره توسل نقل مي‌كند؛ اما از صاحب اين گفتار نام نمي‌برد و از جانب خويش هرچه بخواهد به آن مي‌افزايد. وي با اين كار در صدد است تا جواز توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را انكار كند و با نظر عموم مسلمانان مخالفت ورزد. اما همين فرد، زماني كه با آثار فراواني از صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مواجه مي‌شود و درمي‌يابد كه آنان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تبرك مي‌جسته‌اند، براي توجيه اين سخن، ادعايي شگفت‌انگيز مي‌كند؛ او ميان تبرك و توسل تفاوت مي‌گذارد! ادعايي كه هيچ يك از پيشينيان مطرح نكرده‌اند. وي مي‌گويد: تبرك جستن، در واقع براي اميدوار شدن به برگرفتن خير دنيايي است و همان‌گونه كه گفته شد، تبرك، تمناي خير فوري است؛ برخلاف توسل كه با دعا همراه مي‌شود و فقط به همراه دعا استفاده مي‌شود.

پاسخ ما اين است: همچنان‌كه تبيين شده، ظاهر توسل اين است كه به همراه دعا استفاده نمي‌شود. ادله آن را نيز بيان مي‌كنيم.

ياران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از تبرك به ايشان براي تمناي دنيا و آخرت استفاده كرده‌اند. در صحيح نقل شده كه فردي لباس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از ايشان درخواست كرد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز وارد خانه شد تا آن را براي مرد بياورد. برخي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين صحابي اعتراض كردند، اما گفت: «مي‌خواهم اين لباس را كفن خود قرار دهم». سپس اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار او را تأييد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احمد زيني دحلان، الدرر السنية، صص35ـ39.

2. نويسنده به دليل نامشخصي از وي نام نمي‌برد (مترجم).

كردند.(1)

در روايت است كه «انس» وصيت كرد تا يك تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كفن او قرار داده شود. در «صحيح بخاري» آمده كه انس وصيت كرد از تار مويي كه در كيف مادرش (ام سليم) بود، در حنوط او قرار داده شود؛(2)

زيرا اين تار موي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. «ابن‌مأمون»، از شخصيت‌هاي برجسته اسلام مي‌گويد:

ما يكي از جام‌هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در اختيار داشتيم. در آن آب مي‌ريختيم و از اين آب به بيماران مي‌داديم تا بنوشند. آنها نيز از اين راه شفا مي‌گرفتند.(3)

«احمد بن حنبل» سه تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در اختيار داشت. وي وصيت كرد تا دو تار مو بر روي پيشاني و يكي ديگر بر روي زبانش قرار داده شود.(4)

برخي از دوستان گمان مي‌كنند اگر كسي بگويد: پروردگارا! تو را به حق پيامبرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توفيق حج را به بنده و هر انسان شيفته ديگري در امسال عنايت كن، درواقع خداوند را سوگند داده است. (ادله جواز سوگند خوردن در برابر خداوند از زبان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بيان خواهيم كرد) در اينجا روشن‌ترين پاسخ را مي‌دهيم كه توسل جستن با گفتن «به حق...» سوگند خوردن در برابر خداوند نيست. براي پرهيز از طولاني شدن بحث

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بخاري، باب من استعد للكفن.

2. صحيح بخاري، ج7، ص140.

3. قاضي عياض، الشفا، ج1، ص290.

4. الهدايه، ص85، به نقل از تاريخ الاسلام ذهبي.

نمونه‌هايي آورده مي‌شود:

«طبراني» و «احمد» از «معاذ» و «ابوموسي» نقل مي‌كند كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفتند: «از تو مي‌خواهيم به حق اسلام و به حق همراهي با تو، ما را از شفاعت خود محروم نساز». پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز براي آنان دعا كرد. مردم به اين دو اعتراض كردند و همين سخنان ما را بيان كردند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

«شفاعت من براي كسي است كه بميرد، ولي ذره‌اي به خداوند شرك نداشته باشد.»

«حافظ هيثمي» در «مجمع الزوائد»، راويان اين حديث را به جز «عاصم بن ابي‌نجود»، افراد كتاب «صحيح بخاري» دانسته است. وي درباره عاصم گفته كه راوي ضعيفي است، اما توثيق شده است.(1)

«بخاري» در «مغازي» روايت مي‌كند كه فردي عراقي به «عبدالله بن عمر» گفت: «به حرمت اين خانه تو را سوگند مي‌دهم...».(2)

احمد روايت مي‌كند مسروق به عايشه گفت: «به حق صاحب اين قبر از تو مي‌خواهم بگويي از خوارج چه شنيده‌اي؟»

«ترمذي» اين روايت را نقل كرده و آن را حديث حسن دانسته است. روايتي ديگر از صحابي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، «ثمامه» نقل شده كه وي از «عثمان» شنيده است كه او در محاصره شدن خانه‌اش مي‌گفت: «شما را به خداوند و اسلام سوگند...».(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، ج10، ص368.

2. صحيح البخاري، ج5، ص34.

3. ر.ك‌‌: هداية المتخبطين، ص77 به بعد.

خداوند در سوره نساء مي‌فرمايد: {وَاتَّقُوا اللهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَالأَرْحامَ}؛ «و از خدايي كه به [نامِ‏] او از همديگر درخواست مي‏كنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد». (نساء: 1)

كلمه «الارحام» در يكي از قرائت‌هاي متواتر هفتگانه، به صورت «الارحامِ» (به كسر ميم) قرائت شده است. «ابراهيم»، «مجاهد» و «حسن» مي‌گويند: مانند اين است كه گفته شود: «أَسأَلُكَ بِاللهِ وَبِالرَّحِمِ»؛ يعني تو را به خداوند و به خويشاوند از تو مي‌خواهم... .(1) سپس مي‌گويد: «اين بر اساس آنچه در ادامه مي‌آيد، سخن درستي است».

در صفحه بعد مي‌نويسد:

اما درباره حديث نهي از سوگند خوردن به پدر و مادر، بايد گفت اين حديث قابل تأمل است؛ زيرا حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ابي‌العشراء گفت: «وَأَبيكَ لَو طَعَنتَ في خاصِرَتِهِ».(2) از طرفي اگر بپذيريم در اين حديث از سوگند به غير خداوند نهي شده است، اما در اينجا مقصود توسل جستن، به غير خداوند و در حق ارحام و خويشاوندان است (نه سوگند به غير خدا)؛ پس از اين كار نهي نشده است.(3)

«ابن‌تيميه» در كتاب «الايمان» مي‌گويد: امام احمد، خوارج، مرجئه و قدريه را تكفير نكرد؛ بلكه نقل شده كه وي و ديگران جهميه را تكفير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك‌: مختصر ابن‌كثير، ج1، ص354؛ الجامع لأحكام القرآن قرطبي، ج5، ص2.

2. تو را به پدرت سوگند مي‌دهم كه به پهلويش نزني. در حاشيه قرطبي در تهذيب آمده: ابوالعشراء دارمي از پدرش از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي‌كند كه فرمودند: "لَو طَعَنتَ في فَخذِها لأجزَأَك"؛ "اگر به رانش بزني كافي است". اين حديث درباره ذبح است.

3. الجامع لأحكام القرآن قرطبي، ج5، ص4.

كرده‌اند؛ حال آنكه امام احمد، بزرگان جهميه را تكفير نكرد؛ هم‌چنان‌كه هر كس گفت من جهمي هستم، او را نيز تكفير نكرد؛ بلكه وي به پشت‌سر جهميه نماز گزارد. اين در حالي است كه جهمي‌ها مردم را به فرقه خود دعوت كردند و آنها را گرفتار ساختند و كساني را كه با آنان موافق نبودند، مجازات سنگين كردند. با اين حال امام احمد و ديگران آنها را تكفير نكردند؛ بلكه وي آنها را با ايمان مي‌دانست و امامت آنها را مي‌پذيرفت و برايشان دعا مي‌كرد. نمازگزاردن به امامت آنان و نيز حج‌رفتن با آنها و جنگيدن در ركاب جهميه را درست مي‌دانست.

وي قيام كردن عليه جهميه را ممنوع مي‌دانست؛ همان‌گونه كه در مورد ديگر ائمه نيز چنين عمل مي‌كرد. با اين حال سخنان باطل آنها را كه كفرورزي بود، انكار و ابطال مي‌كرد؛ اگرچه آنان نمي‌دانستند كه سخن كفرآلودي بر زبان مي‌آورند. وي به اندازه توان با سخنان باطل آنها مبارزه مي‌كرد.

امام احمد از يك سو به بندگي خداوند و فرمان‌برداري از رسولش ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي معرفي دين و سنت و ابطال بدعت‌هاي جهمي‌هاي ملحد ايمان داشت، اما از سوي ديگر به رعايت حقوق مؤمنان ـ چه پيشوايان و چه عموم امت ـ معتقد بود؛ اگر چه آنان بدعت‌آورندگان جاهل و ظالم و فاسق بودند.

مؤلف كتاب «الصواعق الالهية» ( 1 ) از ابن‌تيميه و ابن‌قيم نقل مي‌كند كه اگرچه انسان جاهل و خطاكار امت اسلامي ممكن است اقدام شرك‌آلود يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قاضي سليمان بن عبدالوهاب‌، برادر محمد بن عبدالوهاب.

كفرآميز انجام دهد، اما مشرك يا كافر نمي‌شود. وي به دليل جهالت و اشتباه خود تا زماني معذور است كه براي وي برهان و حجت اقامه نشده و مسئله برايش به طور كامل روشن نگرديده است.

همچنين در صورتي معذور است كه امور ضروري و معلوم دين اسلام را انكار نكند؛ مسائلي كه بر سر آنها اجماع كامل و قطعي وجود دارد و هر مسلماني بدون درنگ و تأمل آن مسئله را مي‌داند.(1)

همچنين از وي نقل شده است: «از بدعت‌هاي نادرست، تكفير طايفه‌اي از مسلمانان و مباح دانستن خون و دارايي‌هاي آنان است». اين بدعت به دو دليل سنگين است:

اول: چه بسا در طايفه تكفيركننده، بدعت‌هاي بزرگ‌تري وجود داشته باشد. بلكه بايد گفت چه بسا بدعت طايفه تكفيركننده بزرگ‌تر از بدعت‌هاي طايفه تكفير شده باشد. همچنين ممكن است بدعت‌هاي آنها مانند يكديگر يا كمتر باشد. اين وضعيت اهل بدعت و دنباله‌روان هواي نفس است كه يكديگر را تكفير مي‌كنند.

خداوند درباره اين گروه‌ها مي‌فرمايد: {إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَكانُوا شِيعاً}؛ «كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند». (انعام: 159)

دوم: اگر فرض شود كه يكي از دو طايفه پيرو بدعت باشد و ديگري موافق با سنت عمل كند، باز در اين صورت طايفه پيرو سنت، حق ندارد هر كس را كه سخن اشتباهي مي‌گويد، تكفير كند. در قرآن كريم مي‌خوانيم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سليمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهيه، ص40.

{رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا}؛ «پروردگارا‌! اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما خرده مگير». (بقره: 286)

در روايتي با سند صحيح از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌خوانيم كه خداوند فرمود: «اجابت كردم».

سخن اين رساله در اينجا به پايان مي‌رسد. خداوند توفيق‌دهنده است و هموست كه مي‌تواند ميان دانشمندان مسلمان وحدت كلمه ايجاد كند و همه را به راه هدايت و حق قرار دهد.

درود خداوند بر سرور ما حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، خاندان، اصحاب و برادرانش.

وهبي


39


شيخ يوسف احمد الدجوي ( رحمه الله )

شيخ يوسف احمد دجوي به سال 1287ه‍ .ق در «دجوه» ديده به جهان گشود؛ ولي اين ديدگان را در خردسالي و به دليل آبله از دست داد؛ اما خداوند به او چشم دل عطا كرد و او را دانشمندي بزرگ و مرجع مردم در حل مشكلات آنها نمود.

وي در زادگاه خود قرآن را حفظ كرد. آن‌گاه پدرش او را به الازهر فرستاد. وي در طول 16 سال تحصيل (1301ـ1317ه‍‌ .ق) نزد دانشمندان بزرگ زمان خويش دانش اندوخت. در سال 1317 در آزمون جهاني شركت كرد. وي توانست با كسب نمره‌اي بالا مدرك خود را بگيرد. كساني كه از او امتحان گرفتند، از توانايي علمي وي شگفت‌زده شدند. با تأسيس مجله دانشگاه الازهر به نام «نور الاسلام» شيخ دجوي اولين كسي بود كه براي نگاشتن پژوهش‌هاي سودمند در زمينه‌هاي دين، تفسير و حكمت، در اين نشريه انتخاب شد. وي تا اواخر عمر، اين فعاليت علمي را ادامه داد.



40


يوسف دجوي از دانشمندان بزرگ الازهر بود كه الازهر قديم از آنها بهره مي‌برد. سنت‌هاي ايشان در نسل‌هاي بعدي حفظ مي‌شد؛ به طوري‌كه تا زماني نه چندان كوتاه، امكان پر كردن جاي خالي ايشان وجود نداشت.

شيخ ابوالمحاسن يوسف دجوي در پنجم ماه صفر سال 1365ه‍ .ق وفات يافت. شيخ وقت الازهر بر پيكر وي نماز گزارد و در آرامگاه «عين شمس» آرام گرفت. ]آنچه در پي مي‌آيد مجموعه مقاله‌هايي است كه توسط يوسف دجوي در مجله الازهر در سال 1350 به چاپ رسيده است.[


41


توسل

در گذشته به اختصار مطالبي درباره توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نوشتيم و گفتيم كه تكفير مسلمانان مسئله بزرگي است كه انسان دين‌مدار نبايد در آن شتاب‌زده عمل كند. به همين دليل از انسان‌هاي غلوكننده و پيروان آنها خواستيم از تكفير مسلمانان پرهيز كنند.

در اين مقاله دلايلي را براي جواز توسل بيان كرديم تا انسان‌هاي با انصاف آنها را بپذيرند.

پس از آن، افرادي جاهل نامه‌ها و پيام‌هايي را براي نويسنده ارسال كردند كه پر از بدگويي، ناسزا و فحش بود. البته گريزي نيست؛ زيرا سلاح سفيهان، بدزباني است، نه برهان و استدلال.

در آغاز اين نوشتار1 يادآور مي‌شوم اگر در اينجا سخني گزنده و ناخوشايند مشاهده شد، مخاطب آن انسان‌هاي سفيه و فرومايه است. ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اين مقاله در مجله الازهر، شماره اول، جلد دوم، محرم 1350ه‍ .ق چاپ شده است.

هرگز انسان‌هاي عاقل و خردمند را مخاطب اين سخنان نمي‌دانيم. اگر پيش از اين نيز برخلاف اين رويه مطلبي نگاشته شده، از روي قصد نبوده است.

وَجُرمٌ جرهُ سُفهاءُ قَومٍ

فَحلَّ بغيرِ جانيه البلاء1

اين افراد سفيه گمان برده‌اند كه با سفاهت خود ‌‌مي‌توانند حق و اهل‌حق را از بين ببرند؛ حال آنكه كارهاي اشتباه آنها فقط موجب بيشتر شدن فرومايگي‌شان نزد ما مي‌شود و كارهاي آنها براي ما بي‌ارزش است. ما در سخن خود با اشاره‌ها و نشانه‌هاي فراواني، منظور خود را بيان كرديم، اما آنان درك نكردند كه ما چه مي‌گوييم؛ هرچند به گمان خويش در آنچه مي‌نويسند به استادي رسيده‌اند:

إنَّ العصافير لَمّا قامَ قائِمُها

تَوَهَّمت أنَّها صارتْ شَواهينا2

البته انصاف ايجاب مي‌كند اين نكته را يادآور شوم كه از سوي اهل مكه نامه‌اي با امضاي «الف. دال» براي من ارسال شده كه نويسنده در آن با رعايت ادب و به دور از بدزباني، به نظرات ما اشكال‌هايي وارد كرده است. شايد اين نامه را منتشر كرده و براي بيان حقيقت و ابطال آراي نادرست، بر اين نامه تعليقه بنويسيم.

ورود به بحث

خواننده گرامي بايد توجه داشته باشد كه گاه يك «عمل» به اكتساب‌كننده3 آن نسبت داده مي‌شود (فلان فرد اختراع كرد) و گاه به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سفيهي مرتكب خطايي مي‌شود، اما ديگران مجازات مي‌شوند.

2. نماينده گنجشك‌ها وقتي بلند شد، دچار توهم شد كه شاهين است.

3. متكلمان اسلامي به هنگام طرح موضوع مختار بودن انسان، براي تفسير اين ديدگاه، (

( سه نظريه مطرح مي‌كنند: تفويض، كسب و امر بين الامرين. بيشتر متكلمان اشعري، نظريه "كسب" را مي‌پذيرند. بر پايه اين نظريه، افعال انسان فقط به قدرت خداوند تحقق مي‌يابد و قدرت و اختيار انسان در وقوع افعال او هيچ‌گونه تأثيري ندارد، اما مقارنت ايجاد فعل از جانب خداوند با قدرت و اختيار انسان ـ كه آن نيز مخلوق خداوند است ـ "كسب" ناميده مي‌شود. بر اين اساس، خالق افعال، خداوند است و انسان اكتساب‌كننده آنهاست. نويسنده اين كتاب نيز پيرو همين مذهب كلامي است. به همين دليل آنچه در اين صفحات مي‌آيد، بر پايه نظريه كسب است. براي آشنايي بيشتر با موضوع: ر.ك‌: عقايد استدلالي(1)، علي رباني گلپايگاني، صص233ـ235. (مترجم)

خالق عمل (خداوند به ما عطا كرد). هر دو جمله حقيقي هستند، نه مجازي. قرآن كريم اعمال را هم به انسان و هم به خداوند نسبت داده است: {وَاللهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ}؛ «و خدا هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مي‏كند». (بقره: 213)

{مَنْ يَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَد}؛ «خدا هر كه را راهنمايي كند، او راه‏ يافته است». (كهف:17)

اما با اين حال در سوره شوري مي‌فرمايد: {وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏}؛ «و به راستي كه تو به خوبي به راه راست هدايت مي‏كني». (شوري: 52)

اگر اين افراد جاهل، نسبت دادن افعال (از بعد اكتسابي بودن افعال) را نادرست مي‌دانند، بايد گفت كه ديوانه‌اند. اگر ادعا مي‌كنند كه در سخنان مردم، افعال به خداوند نسبت داده مي‌شود نه اكتساب‌كننده (انسان)، ادعاي آنها دروغين است و براي آن دليلي اقامه نشده است. اما مي‌بينيم كه آنان با اين جهل و گمراهي خود، ريختن خون مسلمانان را مباح كرده‌اند. اگر كسي نسبت دادن فعل به مخلوق را از جهت كسب، جايز نداند، سزاوار گفت‌گو نيست.

مثال: فريادرس بودن خداوند، خلق و ايجاد است و از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اكتساب و سببي است.



44


اين در صورتي است كه ما از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) طلب ياري كرده باشيم؛ حال آنكه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استغاثه نكرده‌ايم. حتي اگر اين كار را نيز مي‌كرديم، از جهت اكتسابي بودن عمل ايشان و درخواست از ايشان براي دعا كردن او براي ما، اقدام درستي بوده است. مادر اسماعيل هنگامي صدا را شنيد كه گفت: «اگر فريادرسي داري، به درگاهش استغاثه كن.» اين درخواست از جهت وسيله بودن وي بوده است.

حال اين پرسش مطرح است كه چگونه مي‌توان با اين سخنان، مسلمانان را تكفير كرد و جان و مال آنها را به دليل توسل و استغاثه مباح دانست؟! حتي اگر اين افراد مسلمان با عباراتي كه ما موافق نيستيم، استغاثه كنند، آيا مي‌توان به دليل نزاع لفظي، خون آنان را مباح كرد؟

در روايت صحيحي آمده:

مَن قالَ لأخيهِ يا كافِرُ، فَقَد باءَ بِها أَحَدُهُما إن كانَ كَما قالَ وَإلاّ رَجَعَت عَلَيه.

اگر كسي به برادر [ديني]ش بگويد «اي كافر!» اين سخن به يكي از آنها بازمي‌گردد. اگر سخن او درست نباشد، به خود او باز مي‌گردد.(1)

و نيز خداوند مي‌فرمايد:

{وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا} (نساء: 94)

و به كسي كه نزد شما [اظهارِ] اسلام مي‏كند مگوييد: «تو مؤمن نيستي» [تا بدين بهانه‏] متاع زندگي دنيا را بجوييد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسلم النيشابوري، صحيح مسلم، ج1، ص57.

حال كه اين آيه اجازه نمي‌دهد به اظهاركننده سلام گفته شود كه «مؤمن نيستي»، چگونه مي‌توان به خود جرأت داد و با دلايل واهي و سست‌تر از خانه عنكبوت، به برگزيدگان امت محمدي گفت كه شما به دليل توسل به پيامبران و صالحان كافر هستيد؟ قرآن مي‌فرمايد:

{أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ * يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ} (مطففين: 4ـ6)

مگر آنان گمان نمي‏دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ [در] روزي بزرگ‌؛ روزي كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاي ايستند.

مي‌دانيم كه يقين، با ظهور شك از بين نمي‌رود. از سوي ديگر، آن‌گونه كه نَوَوي و ديگران نيز تصريح كرده‌اند، رفتار انسان مسلمان را بايد به هفتاد شكل تأويل و تفسير كرد. پس نمي‌توان به دليل توسل، ديگر مسلمانان را تكفير كرد.

آيا تكفيركنندگان، ظاهر عبارتِ ديگر مسلمانان را ملاك اقدامات خود قرار داده‌اند يا آنكه مقصود از اين سخنان را مدّ نظر دارند؟ اگر به دليل ظاهر عبارات اعتراض دارند، گفتن عبارت‌هايي مانند «آب مرا سيراب كرد» و «نان مرا سير كرد» بايد شرك و كفر باشد. اما اگر آنان مقصود عبارت‌ها را در نظر داشته باشند و اعتراض به آن باشد كه در دل مي‌گذرد، اين سخنان كفرآلود نيستند؛ زيرا اين دل‌ها اعتقاد دارند فقط «الله» آفريننده است و نسبت دادن اعمال به غير خداوند نيز از جهت وسيله و سبب بودن آنهاست، نه به دليل خالق بودن آنها.

اينان در مسئله توسل، ميان زنده و مرده بودن تفاوت مي‌گذارند. گويا كه انسان زنده مي‌تواند شريك خداوند باشد، اما مرده نمي‌تواند يا اينكه قدرت



46


روح از جسم است، نه برعكس. اين افراد اهل منطق و برهان نيستند. صفت ناپسند خودستايي و تكبر در آنها نيز به بي‌منطقي آنها افزوده مي‌شود. بنابراين نمي‌توان با اين افراد سخن گفت. بر چه مبنايي با اين افراد گفت‌گو كنيم؟

اما اين سطور را براي غير آنان مي‌نگاريم؛ چه بسا بتوانيم اين افراد را از سم‌پراكني نوشته‌هاي آنان ايمن كنيم. همان كساني كه آيات قرآن را كه در شأن كفار نازل شده، بر مسلمانان منطبق مي‌دانند؛ در حالي كه اين جماعت اندك مسلمان، خود سزاوار تكفير هستند و به گمراهي و اشتباه نزديك‌ترند. آيا مي‌پذيرند كه به آنها بگوييم شما به پيروي از پيشينيان خود، مخالف سلف صالح امت اسلامي عمل مي‌كنيد و به همين دليل شما را مصداق آيات زير مي‌دانيم‌:

{وَإِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ} (بقره: 170)

و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده، پيروي كنيد، مي‏گويند: نه، بلكه از چيزي كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروي مي‏كنيم. آيا هر چند پدرانشان چيزي را درك نمي‏كرده و به راه صواب نمي‏رفته‏اند [باز هم در خور پيروي هستند]؟

{وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللهِ} (قصص: 50)

و كيست گمراه‏تر از آن‌كه بي‏راهنمايي خدا از هوسش پيروي كند؟

{وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُديً وَلا كِتابٍ مُنِيرٍ * ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ} (حج: 8 و 9)

و از [ميان‏] مردم كسي است كه درباره خدا بدون هيچ دانش و بي‏هيچ رهنمود و كتاب روشني، به مجادله مي‏پردازد؛ [آن هم‏] از سرِ نخوت، تا



47


[مردم را] از راه خدا گمراه كند. در اين دنيا براي او رسوايي است، و در روز رستاخيز او را عذاب آتش سوزان مي‏چشانيم.

چنين آياتي فراوان هستند. آيا مي‌توانيم به ظاهر اين سخن استناد كنيم كه صحيح‌تر از آن چيزي است كه شما بدان استناد مي‌كنيد و بگوييم: شما به دليل تكفير كردن مسلمانان كافر شديد؟ يا اينكه بگوييم: شما (همانند خوارج) از آن دسته هستيد كه نماز ما در مقايسه با نماز آنان ناچيز است، چون قرآن مي‌خوانند، اما فقط صدايي است كه از گلويشان خارج مي‌شود و همچون تيري كه از كمان رها مي‌شود، از دين خارج شده‌اند؟ يا اينكه بگوييم شما از خوارج هستيد؛ همان كساني كه عبدالله بن عمر1 درباره آنها گفت: «آنان به آياتي از قرآن استناد كردند كه درباره مشركان نازل شده و مسلمانان را مصداق اين آيات دانستند» يا اينكه بايد سخن ديگر ابن‌عمر را بازگو كنيم كه «شما اهل اسلام را كشتيد، ولي بت‌پرستان را رها كرديد؟» يا بگوييم: «مقصود ما تنها افراد تندخو، متعصب و جاهل است».

شما (وهابيان) دشمنان خداوند هستيد، زيرا او را به آفريده‌هايش تشبيه كرديد و براي او سمت و سو قائل شديد. دشمنان رسول خداييد؛ زيرا حرمت ايشان را نگه نداشتيد. دشمنان اولياي الهي هستيد؛ زيرا آنها را به شدت تحقير كرديد. دشمنان همه مسلمانان هستيد؛ زيرا جان و مال آنها را حلال كرديد و از اين فراتر، كشتن كودكان آنها را نيز مباح دانستيد. رفتاري كه حتي با كافرترين كافران و فاسق‌ترين فاسقان نيز نمي‌شود. اينها نمونه‌اي از كارهاي ناشايست و پليد شماست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. روايت در صحيح بخاري موجود است.

پس اي مردم! درباره مسلمانان تقواي الهي پيشه كنيد. ما در برابر دشمن كه با كفرورزي خود، با همه ما سر ستيز دارد، به يكپارچگي نيازمنديم. يا به عبارت دقيق‌تر، درباره خود تقوا پيشه كنيد و بدانيد كه نفس انسان به كژي امر مي‌كند.(1) كسي كه از هواي نفس پيروي كند از راه خداوند بيرون مي‌رود و گمراه مي‌شود. اگر ما بخواهيم شيوه شما را دنبال كنيم و بدي را با بدي پاسخ دهيم، به كساني كه مي‌خواهند شما را نصيحت كنند مي‌گوييم:

{أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً} (فرقان: 43 و 44)

آيا آن كس كه هواي [نفس‏] خود را معبود خويش گرفته است ديدي؟ آيا [مي‏تواني‏] ضامنِ او باشي؟ يا گمان داري كه بيشترشان مي‏شنوند يا مي‏انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند؛ بلكه گمراه‏ترند.

ما مي‌توانيم به شيوه شما عمل كنيم؛ اما دين خداوند براي ما عزيزتر از شرف ماست كه شما بر آن تاختيد. اين دين از خون ما كه آن را مباح كرديد، شريف‌تر است. به خداوند سوگند كه شما با اين كار خود اسلام را به آتشي سوزان در روي زمين معرفي كرديد؛ حال آنكه خداوند آن را دين صلح و آساني قرار داده است. بلكه شما اين دين را به دين انسان‌هاي جاهل و خشك مغز جلوه‌گر ساختيد؛ حال آنكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده است: «إنَّ اللهَ لا يَنظُرُ إلي صُوَرِكُم وَأَعمالِكُم وَلكِنْ يَنظُرُ إلي قُلُوبِكُم وَنيّاتِكُم».(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. "امارة بالسوء"‌.

2. خداوند به چهره‌ها و اعمال شما نمي‌نگرد‌؛ بلكه به دل‌ها و نيت‌هايتان نگاه مي‌كند. تاج الدين شعيري، جامع الاخبار، ص100.

ما به خوبي آگاهيم كه فرقه‌هاي گمراه همگي قرآن را بر پايه گرايش‌ها و معتقدات خود تفسير مي‌كنند. پس از استدلال‌هاي نابه‌جاي خود به قرآن كريم و تطبيق دادن آن بر مسلمانان، فريفته نشويد؛ كاري كه پيشينيان شما نيز از روي ناداني و اشتباه انجام داده‌اند. كسي نجات مي‌يابد كه خداوند او را نجات دهد:

{مَنْ يَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُرْشِداً} (كهف: 17)

خدا هر كه را راهنمايي كند، او راه‏يافته است، و هر كه را بي‏راه گذارد، هرگز براي او ياري راهبر نخواهي يافت.

نمي‌دانم اعتراض شما به چه امري است؟ چرا اكنون قيامت برپا كرده و محاكمه مي‌كنيد؟ ما گفته‌ايم در توسل معتقديم كه خداوند فاعل است. ما از غير خداوند طلب انجام كاري نمي‌كنيم؛ اما با واسطه قرار دادن جايگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند، از او خواسته خود را طلب مي‌كنيم. اين منزلت در دنيا و آخرت براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وجود دارد. شفاعت او در روز رستاخيز نيز بر همين اساس است. همچنين دلايل كاملاً روشن ديگري آورديم كه نيازي به بازگو كردن آنها در اينجا نيست. در ادامه، ادله قانع‌كننده ديگري را نيز مي‌آوريم.

پس آن شركي كه شما از آن سخن مي‌گوييد، كدام است؟ بر چه اساسي مسلمانان را تكفير مي‌كنيد؟ ما ادله‌اي را در اثبات توسل خواهيم آورد تا لب فرو بنديد. براي شما تبيين مي‌كنيم كه دليل طرح آيه {وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ‏}؛ «و اگر در [كار] دين از شما ياري جويند». (انفال: 72) گفته‌هاي برخي از


| شناسه مطلب: 73630