بخش 3
روح و عمل آن پس از مرگ توسل از نگاه شوکانی جواز توسل به پیامبر در زمان حیات و وفات الف) پیش از وجود پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ب) در زمان حیات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ج) پس از وفات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) خلاصه
|
|
پيشوايان شماست. در آينده در اين باره سخن خواهيم گفت. ما هيچ چيز معقول و نامعقولي را از شما بعيد نميدانيم. سپس تبيين ميكنيم كه تفاوت گذاردن ميان زندهها و مردهها در توسل نادرست است؛ زيرا از خداوند درخواست ميكنيم و فاعل نيز خداوند است. درخواست ما از فردي نيست كه به او استغاثه ميكنيم. ما به روشني توضيح خواهيم داد كه ما اعتقاد نداريم اين فرد ميتواند با دعايش به ما سود برساند.
سخن در اين باره را كوتاه ميكنيم و كمي از «ابنقيم» درباره ارواح و عمل آنها پس از مرگ نقل ميكنيم. همچنين نظر شوكاني درباره توسل را به اختصار بيان ميكنيم. اين دو از بزرگان غلوكنندگان (وهابيها) هستند كه غاليان سخنان آنها را همه جا تكرار ميكنند؛ بلكه بايد گفت آن دانش يا شبه دانشي كه توسط آنان نقل ميشود، همه از ابنتيميه، ابنقيم و شوكاني است. افراد غلوكننده، سخنان اين سه را طوطيوار نقل ميكنند. افسوس كه در اين نقل سخن، امانتداري طوطي را ندارند! افسوس كه همه سخن پيشوايان فكري خود را به خوبي درك نكردهاند! كاش به خوبي ميدانستند پيشوايان آنها چه گفتهاند؛ آنگاه راهشان را پيش ميگرفتند و به چيزي غير از گفته آنها معتقد نميشدند.
در اينجا سخن «ابنقيم» درباره وضعيت ارواح پس از مرگ را نقل ميكنيم.
روح و عمل آن پس از مرگ
«ابنقيم» در «كتاب الروح» ميگويد: روح رها شده از اسارت تن و وابستگي به جسم، از رفتار، قدرت و سرعت عروج به سوي خدا و تحركي برخوردار است كه روحِ زنداني شده در جسم انسان، به دليل غرق شدن در
|
|
شهوت و وابستگي به جسم، از آن برخوردار نيست. وقتي وضعيت روح در اين دنيا اينگونه باشد، بيترديد وقتي از اين جهان بيرون رود، و قواي آن جمع شود، چگونه وضعيتي خواهد داشت؟ اين روح در زمان پيدايش خود، روحي عالي، بزرگ و داراي همت بلند بوده است. بنابراين روح پس از جدا شدن از تن، وضعيت ديگري خواهد داشت.
همه ميپذيرند كه ارواح پس از مرگ، توان انجام كارهايي را دارند كه به هنگام ارتباط با بدن، اين توانايي را ندارند؛ به طوري كه ميتوانند ارتشهاي فراوان و لشكرها را با نيروي بسيار اندكي شكست دهند. در خواب ديده شده كه روح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ همچنين ابوبكر و عمر ـ لشكرهاي كفر و ظلم را شكست داده است؛ به طوري كه اين ارتشها در برابر شمار اندك مؤمنان شكست خوردهاند.(1)
اين سخن «ابنقيم» است. اين سخنان را با گفته غلوكنندگان مقايسه كنيد. نبايد فراموش كرد كه آنان از دانش و حتي شبه دانش بيبهرهاند و فقط به سخنان «ابنقيم» اشاره ميكنند. اما آنان همانگونه كه كمخرد هستند، آگاهيشان نيز اندك است.
توسل از نگاه شوكاني
«شوكاني» دومين يا سومين دانشمند اين طايفه ميگويد: شيخ الاسلام «ابنتيميه» در برخي از فتاواي خود اين عبارت را ميآورد:
استغاثه به اين معنا كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنچه درخور جايگاه ايشان باشد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابنقيّم، الروح، صص102 و 103.
طلب شود، امري است كه هيچ مسلماني در آن ترديد ندارد. هر كس كه در اين امر نزاع كند، يا كافر است يا اشتباه كرده و گمراه است.
اما به باور نگارنده، بايد بر سر آنچه درخور جايگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و آنچه درخور ايشان نيست و در آنچه ناتوان هستند، نزاع كرد. بيترديد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قادر است كه در عالم برزخ براي ما دعا كند؛ همچنانكه ايشان در حديثي ـ كه درستي آن را بيان خواهيم كرد ـ ميفرمايند:
اعمال شما بر من عرضه ميشود. اگر اين اعمال، خير باشند، خدا را سپاس گويم و اگر در اين اعمال، شرّي ببينم، براي شما طلب آمرزش ميكنم.(1)
شوكاني در ادامه ميگويد:
در رابطه با شفاعتخواهي از مخلوق بايد گفت مسلمانان بر اين امر اتفاق نظر دارند كه درخواست شفاعت از مخلوق در آنچه كه از امور دنيا از عهده او برميآيد، جايز است.
بر اين اساس، بار ديگر توجه خواننده را به اين نكته جلب ميكنم كه بايد پيرامون آن امري بحث كنيم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قادر به آن است. در بالا تبيين شد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در برزخ نيز ميتواند به ما سود برساند و اين امر
به هيچوجه شركآلود نيست.
شوكاني ميافزايد:
در سنن ابوداود آمده كه مردي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كرد: ما خدا را نزد تو شفيع ميسازيم و تو را نزد خداوند شفيع خود قرار ميدهيم. پيامبر در پاسخ فرمودند: «شأن خداوند بالاتر از اين است. خدا نزد مخلوقش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "تُعَرضُ عَلَيَّ اَعمالُكُم فَإن وَجَدتُ خَيراً حَمِدتُ اللهَ وَإن وَجَدتُ شَرّاً استَغفَرتُ لَكُم". جلالالدين سيوطي، الجامع الصغير، ج1، ص582.
شفيع نميشود». به اين ترتيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شفاعت خود نزد خداوند را تأييد و با شفيع قرار دادن خداوند نزد خويش مخالفت كرد.
شوكاني در ادامه ميگويد:
شيخ عزالدين بن عبدالسلام در رابطه با توسل به يكي از آفريدههاي خداوند نزد پروردگار، در جايي كه بنده از خداوند خواستهاي دارد، ميگويد: فقط توسل جستن به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جايز است؛ البته اگر حديث مأثور در اين رابطه صحيح باشد. شايد منظور وي حديثي باشد كه نسائي در سنن، ترمذي در صحيح و نيز ابنماجه و ديگران نقل كردهاند: نابينايي نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا! من دچار نابينايي شدهام. برايم دعا كن. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وي فرمود: وضو بگير و دو ركعت نماز
بگزار. پس از آن بگو: بار الها! از تو ميخواهم و به واسطه پيامبرت محمد[ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ] به تو روي آوردهام. اي محمد! من تو را براي بازگشتن
بينايي خويش شفيع قرار ميدهم. خداوندا! شفاعت پيامبرت را درباره
من بپذير. سپس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اگر نيازي داشتي، مانند اين دعا را بخوان و خداوند آن فرد را بينا كرد. به فرمايش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عبارت بالا كه «اگر حاجتي داشتي، مانند اين دعا را بخوان» بار ديگر توجه كنيد.
شوكاني همچنين ميگويد:
اما [برخلاف باور شيخ عزالدين بن عبدالسلام] از نظر من دليلي ندارد كه جواز توسل را تنها مخصوص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بدانيم؛ به چند دليل: اول، به دليل اجماع صحابه در اين امر. دوم، توسل جستن به اهل فضل و دانش
نزد خداوند و درواقع توسل به اعمال صالح آنان و برتريهاي آنان
است؛ زيرا انسان فاضل فقط به واسطه اعمالش به اين مقام رسيده است؛ پس وقتي كسي بگويد: بار الها! من به فلان دانشمند نزد تو توسل
|
|
ميجويم، در واقع به اعتبار دانشي كه دارد، او را نزد خداوند واسطه قرار ميدهد. در صحيحين و ديگر منابع روايي آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
داستان آن سه نفر را نقل فرموده كه وارد غار شدند. ناگهان صخرهاي بزرگ درِ غار را بست. سپس هر يك بهترين عمل خود را نزد خداوند وسيله قرار داد. با اين كار، صخره كنار رفت. اگر توسل به اعمال خوب جايز نبود يا شرك به شمار ميرفت ـ سخني كه تندروها نيز مانند عزالدين و پيروانش ميگويند ـ خداوند نيز دعاي آنان را اجابت
نميكرد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز پس از نقل اين حكايت، در برابر اين كار ناپسند
آنان سكوت نميكرد.
اميدوارم به اين نكته دقت شود كه وي عزالدين بن عبدالسلام را از شمار تندروان قلمداد كرده است؛ حال آنكه وي جواز توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را پذيرفته است؛ اما اين امر را ويژه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دانسته است.
شوكاني ميافزايد:
به اين ترتيب ميبينيم استدلال مخالفان توسل به پيامبران و صالحان، به آيات قرآن كريم درست نيست؛ آياتي مانند: {وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي}؛ «وكساني كه به جاي او دوستاني براي خود گرفتهاند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براي اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند، نميپرستيم». (زمر: 3)
{فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً}؛ «پس هيچكس را با خدا مخوانيد». (جن: 18)
{لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ}؛ «دعوت حق براي اوست و كساني كه [مشركان] جز او ميخوانند، هيچ جوابي به آنان نميدهند». (رعد: 14)
زيرا استدلال آنها به آياتي است كه از موضوع بحث خارجند. در آيه
سوم سوره زمر تصريح شده كه آيه درباره كساني سخن ميگويد كه
|
|
دوستاني را به غير از خدا گرفته و آنها را ميپرستند. [اما در بحث ما، پرستش پيامبران و صالحان مطرح نيست.] كسي كه به دانشمندي متوسل شده، او را پرستش نكرده؛ بلكه ميداند دانش آن فرد، به او نزد خداوند برتري داده است. به همين دليل به او توسل پيدا كرده است. همچنين در آيه 18 سوره جن از خواندن غير خدا به همراه خدا نهي شده است.
براي مثال از اين سخن نهي شده كه گفته شود: «يا الله! يا فلان!» اما كسي كه به دانشمند متوسل ميشود، فقط خدا را ميخواند، ولي اين روي آوردن به خداوند با توسل جستن به كار شايستهاي از بندگان خداوند صورت ميگيرد؛ همچنانكه در حكايت نقل شده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز آن سه نفر با توسل به اعمال شايسته خود خداوند را خواندند. آيه 14 سوره رعد نيز درباره كساني است كه غير خداوند را خواندهاند؛ در حاليكه متوسلان به پيامبران و صالحان، نه غير خدا و نه به همراه خداوند، ديگري را نخواندهاند. پس از آشنايي با اين پاسخها آشكار ميشود چگونه بايد به ادلهاي كه از بحث خارج است، پاسخ داده شود.
شوكاني در ادامه ميگويد:
توسل جوينده به يكي از پيامبرانِ خدا يا يكي از دانشمندان، بر اين باور نيست كه فرد واسطه قرار گرفته را در كاري شريك خداوند كرده است. اگر كسي چنين باوري داشته باشد، بنده اي از بندگان خداوند را ـ خواه يك پيامبر يا غير او ـ پرستيده است. به همين دليل، در گمراهي آشكار به سر ميبرد.
همچنين استدلال به آيه {لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ}؛ «هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست». (آلعمران:128) وآية: {قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللهُ}؛ «بگو: جز آنچه خدا بخواهد،براي خودم اختيار سود و زياني ندارم». (اعراف: 188) براي اثبات نادرستي توسل،
|
|
بيپايه است؛ زيرا اين دو آيه تصريح ميكند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اختيار هيچ يك از امور را ندارد و براي خود، اختيار سود و زياني ندارد؛ پس براي ديگران نيز چنين اختياري ندارد. اما در اين دو آيه، دليلي بر منع توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا ديگر پيامبران و صالحان ديده نميشود.
خداوند مقام محمود، يعني شفاعت بزرگ را به پيامبرش عطا فرموده است. پروردگار راهنمايي كرده كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شفاعت خواسته شود و به پيامبر خود نيز فرموده: «سَل تُعطَ وَاشْفَع تُشَفَّع».(1)
سخن شوكاني درباره درستي توسل اينگونه ادامه مييابد:
از سوي ديگر، برخي براي ابطال توسل چنين استدلال كردهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از نزول آيه 214 سوره شعرا: {وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ}؛ «و خويشانِ نزديكت را هشدار ده»، فرمودند: اي فلان پسر فلان! من براي تو اختيار امري را نزد خداوند ندارم. اي فلان دختر فلان فرد! من نزد خداوند اختيار كاري را ندارم. [پاسخ اين استدلال را بايد چنين داد] پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين حديث تصريح كرده كه اگر خداوند بخواهد كسي زيان ببيند، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نميتواند به او سود برساند؛ همچنانكه اگر خداوند براي كسي سودي بخواهد، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توان زيان رساندن به او را ندارد. در اين روايت تصريح شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره نزديكان خويش چنين اختياري ندارد؛ چه برسد به غير خويشاوندان خود. اين موضوع براي هر مسلماني آشكار است؛ اما در اين روايت دليلي بر عدم توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند ديده نميشود؛ زيرا درخواست از كسي است كه اين اختيار را دارد. تنها تفاوت در اين است كه پيشاپيش خواسته خود، فردي را قرار داده كه خداوندي كه صاحب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بخواه تا به تو داده شود و شفاعت كن تا شفاعت تو پذيرفته شود. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج3، ص178.
اختيار همه امور است، به اين دليل خواستهاش را اجابت كند.
اين سخن دانشمنداني است كه تندروهاي وهابي آنان را بر دانشمندان مذاهب چهارگانه نيز مقدم ميشمارند. هرچند ما با اين دانشمندان در موضوعات فراواني اختلاف داريم، اما در اين موارد با آنها موافقيم. كساني كه دانش را فقط از اين رهبران ميگيرند و فقط از چشمه كتابهاي اين دانشمندان مينوشند و غير آن را علم نميدانند، بايد در تمام امور از آنها پيروي كنند و كلام آنان را عليه خود حجت بدانند، همانگونه كه هر جا به نفع آنان تمام ميشود، آن را حجت ميدانند.
سخن را به پايان ميبريم. در آينده ادله صحيح و صريحي را بيان خواهيم كرد كه جواز توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را پيش از وجود ايشان، پس از وجود در دنيا، در برزخ و در قيامت اثبات ميكند؛ هرچند در مقاله اول خود، وعده بيان تفصيلي ادله را داديم، اما آنان قومي محروم از درك و فهم هستند.
بسيار ميبينيم آنان به هنگام پاسخگويي به ما يا ديگران به ادعاهاي واهي استناد ميكنند. اكنون كه آنان از استدلال ناتوان هستند، ما برآنيم ادلهاي را براي ابطال همه ادعاهاي آنها ـ حتي ادعاي وجود تفاوت ميان توحيد الوهي و توحيد ربوبي ـ بيان كنيم.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
جواز توسل به پيامبر در زمان حيات و وفات
توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و استغاثه نزد ايشان در زمان حيات و حتي پس از وفات وي بياشكال است؛(1) زيرا توسل جستن ما به جايگاهي است كه نزد خداوند دارد. اين جايگاه نيز براي او در دنيا و آخرت وجود داد. در توسل جستن، مقصود اصلي خداوند است. از نظر عقل و نقل ميتوانيم از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درخواست كنيم نزد خداوند شفيع ما شود. پس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در برزخ نيز ميتواند مانند زمان حيات خود، از خداوند امري را بخواهد.
ما پيش از اين گفتهايم كه ارواح پس از مرگ، فناپذير نيستند؛ بلكه داراي فهم و درك هستند. ما از رهبر آنان (تكفيركنندگان)، «ابنقيم» نقل كرديم كه روح پس از جدا شدن از جسم، اعمالي را انجام ميدهد كه نميتوانسته در اين دنيا انجام دهد. اين سخن بسيار معقولي است؛ زيرا روح قدرت خود را از اجسام نگرفته تا اين توان پس از جدايي از جسم تمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين مقاله در مجله الازهر، شماره دوم، جلد دوم، صفر سال 1350ه .ق چاپ شده است.
شود؛ بلكه جسم است كه حيات و افعال خود را از روح ميگيرد. پس اين خلط كه به تعارض عقل و نقل منجر شده و حقايق را واژگون ساخته، از كجا سرچشمه ميگيرد؟
وقتي گفته ميشود توسل جستن به انسان زنده، جايز است نه مرده، اين سخن مردم را بيشتر به شرك آلوده ميسازد؛ زيرا اين توهم را ايجاد ميكند كه انسان زنده كاري را ميتواند انجام دهد كه مرده از انجام آن ناتوان است؛ در حاليكه گفتيم، اين كار نه از انسان زنده و نه از مرده سر ميزند؛ بلكه خالق اين فعل، خداوند است. كسي كه در سخنان اينان درنگ كند، مشاهده ميكند كه اين سخنان معتزليها درباره انسانهاي زنده و كساني است كه به مردگان هيچ اعتقادي ندارند.
به هر حال، احتمال غفلت از فاعل حقيقي و توهم اينكه به جز خدا نيز مؤثري در جهان هست، در توسل به زندگان بيشتر است تا توسل به مردگان. ما در گذشته سخن يكي ديگر از پيشوايان آنان، يعني شوكاني را درباره توسل بيان كرديم. همچنين پاسخ وي به نظر عزالدين بن عبدالسلام درباره اختصاصي بودن جواز توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نقل كرديم كه گفت در توسل تفاوتي ميان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگران وجود ندارد.
ما نيز با كوتاه آمدن از نظر خود، همان را ميگوييم كه شوكاني بيان كرده است. بر اين اساس، پرسش ما اين است كه چرا توسل به يك وليّ يا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را توسل به عمل صالح او نميدانيد؟ حال آنكه در واقع اين كار، توسل به وليّ از جهت مقرب بودن او در پيشگاه خداست و اين فرد به دليل اعمال صالح خود به اين مقام رسيده است. از سوي ديگر مسئله درخواست از خداوند به واسطه اعمال صالح، امري اجماعي ميان ما و شماست.
|
|
در اين راستا سخن ابنقدامه، از بزرگان حنبلي ـ كه شما نيز پيروان اين مذهب هستيد ـ را نقل ميكنم. سخن كسي كه «ابنتيميه» درباره وي ميگويد: «پس از اوزاعي، كسي با فضيلتتر از وي وارد شام نشد.» شايد با اين سخنان بتوانيم انصاف را در شما برانگيزيم و مذهب شما ـ البته اگر همانگونه كه ادعا ميكنيد، مذهبي داشته باشيد ـ را بار ديگر به شما يادآور شويم.
برآنيم تا از راه عقل و نيز به واسطه سخنان شوكاني، ابنقيم و پيشوايان حنبلي، شما را محكوم كنيم. كاش ميدانستم اين كار چه اندازه سودمند است!1 خداوند درباره افراد متعصب و لجوج ميفرمايد:
{سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً} (اعراف: 146)
به زودي كساني را كه در روي زمين به ناحق تكبّر ميورزند، از
(ايمان به) آيات خود، منصرف ميسازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانهاي را ببينند، به آن ايمان نميآورند. اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نميكنند و اگر طريق گمراهي را ببينند، آن را راه خود انتخاب ميكنند!
راز تعصبورزي آنان، در اين آيه شريفه تكبر به ناحق در روي زمين بيان شده است. چه تكبري بالاتر از اينكه همه مسلمانان را تحقير ميكنند و بر اين باورند كه فقط آنها رستگار ميشوند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. هر دردي درمان دارد، جز اين درد (تعصب).
با وجود آنچه گفته شد، تلاش ما در اين نوشتار، جلوگيري از سرايت اين بيماري به غير از جاهلان وهابي است. ميخواهيم با اين كار، افراد با انصاف آنها را هشيار سازيم تا به راه حق بازگردند.
«ابنقدامه حنبلي» در كتاب «مغني» كه از برجستهترين كتابهاي مذهب حنبلي يا بهترين كتاب آنهاست، درباره آداب زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مينويسد1: نزد قبر آن حضرت ميآيي. پشت به قبله و رو به ميان قبر ميايستي و ميگويي:
اَلسَّلامُ عَلَيكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا نَبِيَّ اللهِ وَخِيَرَتِهِ مِن خَلقِهِ... اَللّهُمَّ اَجز عَنّا نَبيَّنا أَفضَلَ ما جَزَيْتَ أَحَداً مِنَ النَّبِييّنَ وَالمُرسَلينَ، وَابعَثهُ المَقامَ المَحمُودَ الَّذي وَعَدتَهُ يَغبِطُهُ بِهِ الأَوَّلُونَ وَالآخِرُون... اَللّهُمَّ إنَّكَ قُلتَ وَقَولُكَ الحَقّ: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللهَ تَوّابًا رَّحِيمًا}(2) وَقَد أَتَيتُكَ مُستَغفِراً مِن ذُنُوبي مُستَشفِعاً بِكَ
إلي رَبّي.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ج3، ص590.
2. نساء: 64.
3. درود، رحمت و بركات خداوند بر تو باد اي پيامبر. سلام بر تو اي نبي خداوند و بهترين آفريدهاش... خداوندا! بهترين پاداشهايي را كه به پيامبران و رسولان خويش دادهاي به پيامبر ما عطا فرما. ايشان را به مقام محمودي كه وعده دادهاي و فرمودهاي همگان به اين مقام غبطه ميخورند، نائل گردان ... خداوندا! تو خود فرمودهاي و سخن تو حق است كه "و اگر اين مخالفان، هنگامي كه به خود ستم ميكردند (و فرمانهاي خدا را زير پا ميگذاردند)، به نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميكردند و پيامبر هم براي آنها استغفار ميكرد، خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند"
[اي پيامبر!] من اكنون نزد تو آمدهام و از گناهانم آمرزش ميطلبم و تو را نزد پروردگارم شفيع قرار ميدهم. (ابنقدامه، المغني، ج3، ص590)
ميبينيم كه در اين دعا، در حالي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) طلب شفاعت ميشود كه ايشان در قبر خود آرام گرفتهاند. قبري كه وهابيها (حنبليها) آنرا تحريم ميكنند. گمان ميكنم كه آنان جرأت نكردهاند ميان شفاعت جستن و توسل تفاوت بگذارند ـ هرچند انجام هر كار خردمندانه و غير خردمندانهاي از آنان دور نيست. ـ همچنين بر اين باوريم كه آنان نيز درك مردم ديگر را دارند كه زائر قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) طلب آمرزش ميكند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز در برزخ [براي او] استغفار ميكند. در غير اين صورت، تلاوت اين آيه در اين دعا بيمعنا خواهد بود.
استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) [براي امت خويش] پس از مرگ ايشان، امري دور از ذهن نيست؛ زيرا در حديث صحيح آمده است كه ميفرمايند:
اعمال شما بر من عرضه ميشود. اگر اين اعمال، خير باشند، خدا را سپاس گويم. اگر در اين اعمال، شرّي ببينم، براي شما طلب آمرزش ميكنم.
مناوي و ديگران براي اثبات صحت اين روايت به طور مفصل سخن گفتهاند. بنابر اين بر پايه نصّ اين حديث، استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي امتش پس از مرگ ايشان نيز امري ثابت شده است.
در «شرح مقنع» ( 1 ) (ص495) عين همين عبارات آمده است؛ اما در اين كتاب مطلب زير نيز آمده است: دار قطني از ابنعمر نقل ميكند:
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «كسي كه حج بگزارد و پس از مرگ من قبرم را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين كتاب به تصحيح استاد رشيد رضا به همراه "المغني" و با هزينه پادشاه وقت عربستان، ابنسعود چاپ شده است.
زيارت كند، گويا كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است». در روايت ديگري آمده است: «هركس قبرم را زيارت كند، شفاعت از او بر من واجب ميشود.»
با وجود سختگيري و دقت فراوان دار قطني در نقل حديث، ميبينيم وي نيز همچون ديگر بزرگان نقاد و حديثشناس، اين حديث را ميپذيرد. سبكي نيز اين مسئله را در «شفاء السقام» تبيين ميكند.
آنچه در بالا آمد، سخنان پيروان امام احمد بن حنبل و تمسكجويان به سنت و محبت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. در اينجا برخي از ادله توسل را كه برگرفته از سنت صحيح است، بيان ميكنيم:
جواز توسل و نيكويي اين عمل، براي هر دينداري آشكار است. گويا كه روي آوردن به درگاه خدا با توسل به پيامبران، اوليا و مقربان درگاهش، امري فطري است كه در نهاد انسان قرار گرفته است. به همين دليل پيروان پيامبران در هر زماني به آن پيامبر توسل پيدا ميكردند. در روز قيامت نيز مردم به سوي انبيا ميروند تا به دليل منزلتي كه دارند، برايشان شفاعت كنند؛ هرچند خداوند از رگ گردن نيز به انسانها نزديكتر است.
توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش و پس از وجود آن حضرت در دنيا و نيز پس از مرگ ايشان در برزخ و به هنگام محشور شدن در عرصه قيامت، امري ثابت شده است. دلايل توسل به ايشان در اين مراحل زماني مختلف در زير ميآيد:
الف) پيش از وجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
دليل توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش از وجود ايشان، روايتي است كه حاكم نيشابوري نقل كرده و آن را صحيح دانسته است.
|
|
قاضي عياض در كتاب «الشف» ( 1 ) روايتي را نقل ميكند كه مالك آن را صحيح دانسته است. بنابر اين روايت، وقتي حضرت آدم ( عليه السلام ) آن اشتباه را مرتكب شد، نزد خداوند به حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل شد. خداوند به او فرمود: «محمد را كه هنوز نيافريدهام؛ چگونه او را ميشناسي؟!» حضرت آدم گفت: «نام او را ديدم كه در كنار نام تو نوشته شده است؛ به همين دليل فهميدم كه او نزد تو محبوبترين آفريدههاست». خداوند فرمود: «[درست گفتي] او محبوبترين است. حال كه به او متوسل شدي، تو را بخشيدم».
منصور عباسي از امام مالك پرسيد: «رو به قبله بايستم و دعا كنم يا رو به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟» مالك در پاسخ گفت: «چرا از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روي بگرداني؟ ايشان واسطه تو [براي روي آوردن] به سوي خداست و واسطه آدم نزد خداوند بوده است».
سخن امام مالك به حديثي اشاره دارد كه در بالا نقل شد. مفسران در تفسير آيه {وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا}؛ «و از ديرباز [در انتظارش] بر كساني كه كافر شده بودند پيروزي ميجستند». (بقره: 89) ميگويند: «بنيقريظه و بنينضير وقتي ميخواستند با مشركان عرب بجنگند، به پيامبري كه در آخرالزمان مبعوث خواهد شد، متوسل شده و از او ياري ميخواستند. در نتيجه، آنها بر مشركان پيروز ميشدند».
اين روايت را «ابنعباس»، «قتاده» و ديگران نقل كردهاند. بنابراين مشاهده ميشود كه آنها نيز پيش از وجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ايشان توسل ميجستهاند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ص224.
2. قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج2، ص27.
ب) در زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
گمان نميكنم كسي در توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات مبارك ايشان ترديد داشته باشد؛ زيرا مردم در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هنگام سختيها مانند خشكسالي يا ساكن شدن در نقطهاي بيآب و در دشواريها به آن حضرت مراجعه ميكردند. موارد توسل مسلمانان در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ايشان بسيار است كه ما درصدد بيان آنها نيستيم. اگر كسي اين امر را انكار كند، دنيا را پر از دليل و برهان ميكنيم. از نگاه برخي، شماري از موارد رجوع به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و توسل به ايشان را استغاثه ناميدهاند. ما ميگوييم اين امر، خواسته ما را به طريق اولي ثابت و اظهارات آنان را باطل ميكند. اما همانگونه كه گفتيم، ما به دنبال نزاع لفظي نيستيم.
با اين حال، در اينجا روايت صحيحي را نقل ميكنيم كه «ترمذي»، «نسائي»، «بيهقي» و «طبراني» آن را با سندهاي صحيح نقل كرده و حافظان حديث ـ حتي شوكاني ـ نيز آن را پذيرفتهاند. همگي از «عثمان بن حنيف» نقل كردهاند كه مردي نابينا نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد. آنها نيز با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشسته بودند. مرد نابينا از نابينايياش به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شكوه كرد. آن حضرت وي را به صبر و بردباري توصيه كرد. نابينا گفت: «من راهنمايي ندارم و اين نابينايي برايم مشكل شده است.» پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمودند: «وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان. آنگاه بگو: «اَللّهُمَّ إنّي أَتَوَجَّهُ إلَيكَ بِنَبِيّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحمَةِ يا مُحَمَّد إنِّي تَوَجَّهتُ بِكَ إلي رَبّي فِي حاجَتِي لِتَقْضِيَ لِي اَللّهُمَّ شَفِّعهُ فيّ».(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خداوندا! به واسطه پيامبرت ـ آن سروش رحمت ـ به تو روي كردهام. يا محمد! من در حاجتي كه دارم، تو را به درگاه خداوند واسطه قرار دادهام تا حاجتم را برآورده سازي. خداوندا! شفاعت او را در حق من بپذير.
در روايتي آمده كه اگر حاجت ديگري داشتي، مانند اين كار را انجام بده.» «عثمان بن حنيف» ميگويد: به خدا سوگند كه اين فرد نابينا هنوز از مجلس ما بيرون نرفته، بينايياش را به دست آورد؛ گويا كه از اول نابينا نبود. اين حديث صريح و صحيحي است كه شايسته بود نزاع را تمام كند؛(1) اما انسانهاي فرومايه و متعصب، دست از انديشههاي فاسد و سخنان تهي برنميدارند. خداوند ميفرمايد: {وَكانَ الإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً}؛ «و انسان بيش از هر چيز سَرِ جدال دارد». (كهف: 54) در حديث پيشين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: اگر حاجت ديگري داشتي نيز مانند همين كار را انجام بده. در واقع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن فرد نابينا ميآموزد كه بگو «يا محمد!&؛ حال آنكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) غايب است و منادا قرار ميگيرد؛ اما اين امر از نگاه وهابيها كاري حرام يا شركورزي است.
ج) پس از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
براي اثبات درستي توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفات ايشان نيز ميتوان به حديث بالا استناد كرد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «اگر حاجت ديگري داشتي، مثل همين كار را انجام بده». اين عبارت صريح و در عين حال مطلق است. [پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين قيد را نياوردهاند كه اگر حاجت ديگري داشتي، در صورتي كه من زنده بودم، همين كار را انجام بده].
همچنين در روايت ديگري كه «طبراني»، «بيهقي» و «ترمذي» با سند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: شيخ محمود سعيد، المنارة لتخريج احاديث التوسل والزيارة. همچنين كتاب "مفاهيم يجب أن تصحح"، شيخ محمد علوي مالكي.
صحيح از «عثمان بن حنيف» نقل ميكنند آمده است: مردي در زمان خلافت عثمان براي برآورده شدن نياز خود نزد عثمان ميآمد، اما وي به آن مرد نيازمند توجهي نميكرد. «عثمان بن حنيف» تصميم گرفت تا با آن مرد نيازمند صحبت كند. وقتي آن شخص آمد، عثمان دعاي نقل شده در روايت بالا را به او ياد داد. او نيز وضو گرفت و نماز خواند و طبق آنچه آموخته بود، دعا كرد. بار ديگر خواست نزد عثمان بيايد. خادم عثمان او را به داخل برد و عثمان او را در كنار خود جاي داد. سپس حاجتش را برآورده ساخت و به او گفت: «اگر نيازي داشتي، نزد ما بي». وقتي اين مرد بار ديگر با عثمان بن حنيف روبهرو شد، به او گفت: «خداوند به تو پاداش نيكو دهد. وي به نياز من توجهي نميكرد تا اينكه تو با او سخن گفتي». عثمان گفت: «به خدا سوگند كه من با او سخن نگفتم. اما با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوديم كه فرد نابينايي نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و...» (حديث بالا را برايش نقل كرد).
دليل ديگر درستي توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفاتش روايت صحيحي است كه بيان ميكند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به انبياي پيش از خود (پس از مرگ آنها) توسل پيدا كرده است. انس بن مالك ميگويد: «پس از مرگ فاطمه بنت اسد بن هاشم، مادر علي بن ابيطالب( ( عليه السلام ) ) كه پيامبر را نيز بزرگ كرده
بود، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر بالين وي آمد و فرمود: «مادر! خدا تو را رحمت كند». سپس به تمجيد از فاطمه بنت اسد پرداخت و سپس وي را با عباي خود كفن كرد و دستور داد تا برايش گوري آماده كنند. وقتي به لحد رسيدند، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با دست خويش آن را كَند و در آن خوابيد و فرمود: اي خدايي كه زنده ميكند و ميميراند و خود زنده هميشگي است! به حق
|
|
پيامبرت و پيامبران پيش از من، مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز و قبرش را وسعت بخش كه تو بخشندهترين بخشايندگان هستي.(1)
روايت بالا را «طبراني» در دو كتاب «المعجم الكبير» و «المعجم الاوسط»، «حاكم نيشابوري» و «ابنحبان» به سند صحيح نقل كردهاند. مانند اين روايت را «ابنابيشيبه» از «جابر» و «ابنعبدالبر» از «ابنعباس» و نيز «ابونعيم» در «الحلية» از «انس» نقل كرده است.
همچنين صحابه به آثار به جاي مانده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از مرگ ايشان نيز توسل ميجستند. روايت است كه جُبّهاي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد اسماء بنت ابوبكر وجود داشت و آنان با توسل به آن جبه، طلب شفا ميكردند. در واقع آنها نزد خداوند به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل ميشدند و خداوند نيز به بركت آن آثار، ايشان را شفا ميداد.
ميبينيم كه توسل به شكلهاي گوناگوني انجام ميشده است. آيا اين افراد به آثار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل ميشدند، اما به خود ايشان متوسل نميشدند؟! در اين رابطه مطالب فراواني هست كه اميدواريم بتوانيم در آينده آنها را بيان كنيم.
دليل توسل عمر به عباس، براي طلب باران چه بود؟2 آيا عباس از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين روايت در "كشف الغمه"، ص193 با اندكي تفاوت نقل شده است. (مترجم)
2. صحيح بخاري، ج2، ص501. در كتاب "من لايحضره الفقيه"، روايت به اين شكل نقل شده است:
"وَرُوِيَ عَنِ ابنعَبَّاسٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ يَسْتَسْقِي فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ قُمْ فَادْعُ رَبَّكَ وَاسْتَسْقِ وَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّكَ فَقَامَ الْعَبَّاسُ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدَكَ سَحَاباً وَإِنَّ عِنْدَكَ مَطَراً فَانْشُرِ السَّحَابَ وَأَنْزِلْ فِيهِ الْمَاءَ ثُمَّ أَنْزِلْهُ عَلَيْنَا وَاشْدُدْ بِهِ الاَصْلَ وَاَطْلِعْ بِهِ الْفَرْعَ وَاَحْيِ بِهِ الزَّرْعَ اللَّهُمَّ إِنَّا شُفَعَاءُ إِلَيْكَ عَمَّنْ لا مَنْطِقَ (
( لَهُ مِنْ بَهَائِمِنَا وَاَنْعَامِنَا شَفِّعْنَا فِي اَنْفُسِنَا وَاَهَالِينَا اللَّهُمَّ إِنَّا لا نَدْعُو إِلاَّ إِيَّاكَ وَلا نَرْغَبُ إِلاَّ إِلَيْكَ اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً وَادِعاً نَافِعاً طَبَقاً مُجَلْجِلاً اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ جُوعَ كُلِّ جَائِعٍ وَعُرْيَ كُلِّ عَارٍ وَخَوْفَ كُلِّ خَائِفٍ وَسَغَبَ كُلِّ سَاغِبٍ يَدْعُو الله". محمد بن علي بن بابويه (صدوق)، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص538.
و از ابنعباس روايت شده است كه عمر بن الخطاب به قصد استسقاء از شهر بيرون شد و عباس را گفت: برخيز و پروردگارت را بخوان و طلب باران كن و گفت: خدايا! ما به وسيله عموي پيامبرت به تو توسّل ميجوييم. پس عباس به پا خاست و پس از حمد و ثناي خدا گفت: بار خدايا! همانا ابر و باران نزد تو و در اختيار توست؛ پس براي ما ابر را بفرست و در آن آب را فرو فرست، و آن را بر ما ببار و بدان وسيله تنه و ريشه درختان را محكم ساز و شاخ و بر و برگ درختان و گياهان را بدان برويان و پربار ساز، و زراعت را بدان زنده گردان. بار خدايا! ما در پيشگاه تو شفاعتكنندگانيم و شفاعت ميكنيم از جانب دامها و چهارپايان خود كه زبان ندارند. شفاعت ما را درباره خود و خانوادهمان بپذير. بار خدايا! ما جز تو را نميخوانيم و به كسي جز تو روي نميكنيم. خداوندا! ما را باراني عطا فرما و سيراب كن؛ باراني وسيع و پياپي و سودمند و فراگير كه سودش همه را در بر گيرد. بار خدايا! از گرسنگي هر گرسنهاي و برهنگي هر برهنهاي به درگاه تو شكوه ميآوريم و نزد تو شكايت ميكنيم از بيم و هراس هر ترساني و از رنج و گرسنگي و تشنگي هر گرسنه و تشنهاي كه درمانده و خدا را ميخواند. ترجمه غفاري، ج2، ص252. (مترجم)
نيازمندان به آب بود؟ يا اينكه سنت استسقا اينگونه بود؟ آيا عمر ميخواست براي مردم تبيين كند كه توسل به غير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز به دليل فضيلت يا نزديكي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جايز است؟ آيا از تأخير باران پس از توسل، براي جان افراد
ناتوان بيمناك بود؟ يا اينكه ميخواست با اين كار نشان دهد توسل به فرد بافضيلت، با وجود فاضلتر جايز است؟ زيرا علي ( عليه السلام ) و نيز عمر فضيلت بيشتري از عباس داشتند.
بيهقي در «دلايل النبوه» و نيز ابنابيشيبه به سند صحيح از مالك الدار،
|
|
خزانهدار عمر نقل ميكند: در زمان عمر خشكسالي شد. مردي نزد قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و گفت: «اي رسول خدا! براي امت خود نزد خداوند طلب باران كن؛ اين امت هلاك شدند». رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به خواب او آمد و فرمود: «پيش عمر برو و به او بگو كه باران ميآيد و سيراب ميشويد. به او بگو: به سراغ آن فرد خردمند برو». وقتي مرد آنچه را در خواب ديده بود، براي عمر تعريف كرد، عمر گريست و گفت: «خدايا! از من كاري خواستهاند كه از انجام آن ناتوان شدهام».
آنچه در اين روايت مدّ نظر ماست، طلب باران، با توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفات ايشان است. عمر نيز اين اقدام را تأييد كرده است.
البته بايد توجه داشت كه در توسل، از خدا درخواست ميشود و غير از او فاعل و آفرينندهاي نيست؛ بلكه درخواست ما از خدا، به سبب جايگاه حبيب او يعني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. اين نيز امري است كه نه در دنيا و نه در آخرت، تغيير نميپذيرد. كسي كه در شأن و منزلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند شك كند، كافر است. درباره توسل عمر به عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بايد گفت اين اقدام، بيانگر جواز توسل به منزلت و جايگاه است؛ وگرنه اين اقدام بيمعناست؛ چراكه به دعاي عباس نيازي نبود و اين باران نيز به دليل دعاي عباس بن عبدالمطلب نباريد.
توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز رستاخيز، به قدري روشن است كه نياز به بحث ندارد؛ زيرا روايات شفاعت به تواتر رسيدهاند؛ از جمله اينكه در اين روايات آمده است مردم در روز قيامت نزد پيامبران ميروند و از آنان طلب شفاعت ميكنند.
|
|
خلاصه
ترديدي نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند جايگاهي والا دارد. گذشته از ادلهاي كه توسل به ايشان را اثبات ميكند، توسل به ايشان چه مانع شرعي و عقلي دارد؟ ما در توسل، از خداوند درخواست ميكنيم و به جز او كسي را نميخوانيم. ما خداوند را با هرچه كه محبوب اوست، ميخوانيم. گاه او را با اعمال صالح خود ـ كه او نيز آنها را دوست دارد ـ ميخوانيم و گاه او را با انسانهاي محبوب درگاهش ميخوانيم؛ چنانكه در روايات پيشين آمد. گاهي نيز خدا را با اسماي حسني ميخوانيم؛ مانند دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) «أَسأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنتَ الله».(1)
علاوه بر اين، گاهي خداوند را با صفت يا فعل خدا خطاب قرار ميدهيم و از او ميخواهيم؛ مانند دعاي نقل شده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمودند: «أَعُوذُ برضاكَ مِن سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِمُعافاتِكَ مِن عُقُوبَتِكَ».(2)
بنابراين، دايره دعا كردن و خواندن خداوند آنگونه كه منكران گمان ميكنند، محدود و بسته نيست؛ زيرا هر آنچه محبوب خداوند است، ميتوان بدان توسل جست. اين امر مورد تأييد هر فطرت سالمي است. همچنين عقل و شرع نه تنها آن را منع نكرده، بلكه هر دو بر جواز توسل اتفاق دارند؛ زيرا در توسل جستن، خداست كه از او درخواست ميشود، نه انسان زنده يا مرده، پيامبر يا انسان صالح. {فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. از تو مي خواهم، تويي كه الله هستي.
2. خداوندا! من از عقوبت و مجازات تو به عفو تو پناه ميبرم و از خشم تو به خشنودي تو پناه ميجويم. مسند احمد، ج1، ص96.