بخش 5

خاتمه توسل نکوهیده از نگاه امام ابوحنیفه کتابنامه


100


فصل سوم:

ادله جواز استغاثه



101



102



101




103


در اينجا شايسته است مقداري درباره استغاثه و استعانه نيز توضيح دهيم؛ هرچند همه در يك راستا هستند.

در حديث شفاعت كه بخاري نقل كرده، آمده است كه مردم در روز قيامت به حضرت آدم، سپس موسي و به حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل مي‌شوند.(1) اين روايت بر جواز استغاثه در توسل دلالت دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. استغاثه يعني درخواست غوث و كمك. در قرآن كريم اين واژه به كار رفته است: {فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِنْ عَدُوِّه}؛‏ "آن كه از پيروان او بود، در برابر دشمنش از وي تقاضاي كمك نمود". (قصص: 15) قرطبي در تفسير خود استغاثه را اين‌گونه معنا مي‌كند: يعني درخواست كمك و ياري كرد. آيه پنجم سوره حمد "اياك نستعين" نيز يعني ياري، كمك و توفيق را از تو طلب مي‌كنيم. (قرطبي، ج1، ص145). رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: "إنَّ الشَّمسَ تَدنُو يَومَ القيامَةِ حَتّي يَبلُغَ العَرَقُ نِصفَ الاُذُن... فَبَيناهُم كَذلِكَ استَغاثُوا بِآدَمَ ثُمَّ بِمُوسي ثُمَِّ بِمُحَمَّدٍ فَيَشفَعُ لِيُقضي بَينَ الخَلقِ". بخاري اين روايت را به طور كامل در كتاب "زكات" آورده است. (فتح الباري، ج3، ص338). شيخ حسن سقاف در اين باره مي‌گويد: اين روايت تصريح دارد بر جواز استغاثه به غير خداوند، در امري كه گشايش در آن فقط به دست خداست. همه ما باور داريم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بنده‌اي از بندگان خداست و در روز قيامت، ملك در دست ايشان نيست؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: {لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار}؛ "حكومت امروز براي كيست؟ براي خداوند يكتاي قهّار است!" (غافر: 16) استغاثه مردم در روز قيامت كه مرز ميان شرك و ايمان آشكار است، به ويژه استغاثه از حضرت آدم كه مي‌داند نمي‌تواند اين كار را بكند و نيز به پيامبران پس از ايشان، از بزرگ‌ترين، قاطع‌ترين و درست‌ترين دلايل جواز استغاثه به غير خداوند است. حتي اگر در استغاثه، كسي كه استغاثه مي‌كند، سودي نبرد. بنابراين برخلاف گمان برخي، اين استغاثه شرك يا كفر به شمار نمي‌رود؛ بلكه اين عمل نزد خداوند و جايي كه همه مخلوقات نظاره‌گر هستند، حقيقت دارد. الإغاثة بأدلة الاستعانة، صص11و12.

اگر ما بر اين باوريم كه پيامبران در قبرهاي خود زنده هستند ـ كه سخني حق است ـ و هم‌چنين آنان كرامتي كه در اين دنيا داشته‌اند، پس از مرگ نيز همراه آنان است، پس استغاثه به آنان چه مانعي دارد؟ زيرا استغاثه يعني درخواست كمك از كسي كه توانايي كمك‌رساني دارد. اين عمل به معناي درخواست دعا از كسي است كه مالك دعاست [يعني خداوند]. بنابراين با گفتن "اي خدا! به جاه و منزلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من كمك كن" هيچ خدشه‌اي به ايمان و باور ما وارد نمي‌آيد. بزار از ابن‌عباس نقل مي‌كند كه رسول خدا فرمودند: "إنّ للهِ مَلائِكَةً فِي الأرضِ يَكتُبُونَ ما يَسقُطُ مِن وَرَقِ الشَّجَرِ فَإذا اَصابَت اَحَدُكُم عَرجَة ـ بأرضِ فَلاةٍ ـ فَيُنادِ يا عِبادَ اللهِ أعينُوني" ابن‌حجر اين روايت را حسن دانسته است. شرح الاذكار، ابن‌علان الصديقي، ج5، ص151. سخاوي در شرح "الابتهاج" نيز اين روايت را حسن مي‌داند. هيثمي در مجمع الزوائد، ج10، ص132 نيز مي‌گويد: رجال اين حديث ثقه هستند. ابن‌تيميه اين حديث را در الكلم الطيب نقل مي‌كند. بنابراين ابن‌تيميه نيز اين روايت را نيكو مي‌دانسته كه در الكلم الطيب نقل كرده است. شيخ ناصر در تعليق بر آن مي‌نويسد: روايت ضعيف است. وي در جاي ديگر مي‌گويد: اين روايت حسن است و روايت را موقوف بر ابن‌عباس مي‌داند. سپس مي‌افزايد: شايد او اين روايت را از اهل كتاب اقتباس كرده باشد.

به راستي آيا مي‌توان چنين گماني به ابن‌عباس داشت كه شرك را از اهل كتاب بگيرد و براي امت اسلام روايت كند؟ آن‌گاه علماي مسلمان و در رأس آن، احمد بن حنبل نيز آن را بپذيرند و به آن عمل كنند؟!

طبراني و ابو يعلي (در مسند) و نيز ابن‌سني در "عمل اليوم والليله" از عبدالله بن مسعود نقل مي‌كنند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: "اِذا انفَلَتَت دابّة أحَدكُم بِأرضِ فَلاةٍ فَليُنادِ يا عَبدَالله احبِسُوا عَلَيَّ يا عَبدَالله احبِسُوا عَلَيَّ فَإنَّ للهِ فِي الأرضِ حاضِراً سَيَحبسُهُ عَلَيكُم". در روايت ديگري كه طبراني در "المعجم الكبير" نقل كرده آمده است: "إذا أضَلَّ أحَدكُم شَيئاً أو أرادَ أحَدكُم غَوثاً وَهُوَ بِأرضٍ لَيسَ بِها أنيسٌ فَليَقُل يا عِبادَاللهِ أغيثُوني فَإنَّ للهِ عباداً لا نَراهُم". طبراني پس از نقل اين حديث مي‌گويد اين امر تجربه شده است. امام نووي به نقل از برخي شيوخ خود نيز همين مطلب را مي‌آورد. ر.ك: المنتقي المختار من كتاب الأذكار، شيخ محمد علي صابوني، ص208. همچنين ر.ك: إتحاف الأذكياء، صص29ـ31.


103


در اينجا شايسته است مقداري درباره استغاثه و استعانه نيز توضيح دهيم؛ هرچند همه در يك راستا هستند.

در حديث شفاعت كه بخاري نقل كرده، آمده است كه مردم در روز قيامت به حضرت آدم، سپس موسي و به حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) متوسل مي‌شوند.(1) اين روايت بر جواز استغاثه در توسل دلالت دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. استغاثه يعني درخواست غوث و كمك. در قرآن كريم اين واژه به كار رفته است: {فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِنْ عَدُوِّه}؛‏ «آن كه از پيروان او بود، در برابر دشمنش از وي تقاضاي كمك نمود». (قصص: 15) قرطبي در تفسير خود استغاثه را اين‌گونه معنا مي‌كند: يعني درخواست كمك و ياري كرد. آيه پنجم سوره حمد «اياك نستعين» نيز يعني ياري، كمك و توفيق را از تو طلب مي‌كنيم. (قرطبي، ج1، ص145). رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: «إنَّ الشَّمسَ تَدنُو يَومَ القيامَةِ حَتّي يَبلُغَ العَرَقُ نِصفَ الاُذُن... فَبَيناهُم كَذلِكَ استَغاثُوا بِآدَمَ ثُمَّ بِمُوسي ثُمَِّ بِمُحَمَّدٍ فَيَشفَعُ لِيُقضي بَينَ الخَلقِ». بخاري اين روايت را به طور كامل در كتاب «زكات» آورده است. (فتح الباري، ج3، ص338). شيخ حسن سقاف در اين باره مي‌گويد: اين روايت تصريح دارد بر جواز استغاثه به غير خداوند، در امري كه گشايش در آن فقط به دست خداست. همه ما باور داريم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بنده‌اي از بندگان خداست و در روز قيامت، ملك در دست ايشان نيست؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: {لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار}؛ «حكومت امروز براي كيست؟ براي خداوند يكتاي قهّار است!» (غافر: 16) استغاثه مردم در روز قيامت كه مرز ميان شرك و ايمان آشكار است، به ويژه استغاثه از حضرت آدم كه مي‌داند نمي‌تواند اين كار را بكند و نيز به پيامبران پس از ايشان، از بزرگ‌ترين، قاطع‌ترين و درست‌ترين دلايل جواز استغاثه به غير خداوند است. حتي اگر در استغاثه، كسي كه استغاثه مي‌كند، سودي نبرد. بنابراين برخلاف گمان برخي، اين استغاثه شرك يا كفر به شمار نمي‌رود؛ بلكه اين عمل نزد خداوند و جايي كه همه مخلوقات نظاره‌گر هستند، حقيقت دارد. الإغاثة بأدلة الاستعانة، صص11و12.

اگر ما بر اين باوريم كه پيامبران در قبرهاي خود زنده هستند ـ كه سخني حق است ـ و هم‌چنين آنان كرامتي كه در اين دنيا داشته‌اند، پس از مرگ نيز همراه آنان است، پس استغاثه به آنان چه مانعي دارد؟ زيرا استغاثه يعني درخواست كمك از كسي كه توانايي كمك‌رساني دارد. اين عمل به معناي درخواست دعا از كسي است كه مالك دعاست [يعني خداوند]. بنابراين با گفتن «اي خدا! به جاه و منزلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من كمك كن» هيچ خدشه‌اي به ايمان و باور ما وارد نمي‌آيد. بزار از ابن‌عباس نقل مي‌كند كه رسول خدا فرمودند: «إنّ للهِ مَلائِكَةً فِي الأرضِ يَكتُبُونَ ما يَسقُطُ مِن وَرَقِ الشَّجَرِ فَإذا اَصابَت اَحَدُكُم عَرجَة ـ بأرضِ فَلاةٍ ـ فَيُنادِ يا عِبادَ اللهِ أعينُوني» ابن‌حجر اين روايت را حسن دانسته است. شرح الاذكار، ابن‌علان الصديقي، ج5، ص151. سخاوي در شرح «الابتهاج» نيز اين روايت را حسن مي‌داند. هيثمي در مجمع الزوائد، ج10، ص132 نيز مي‌گويد: رجال اين حديث ثقه هستند. ابن‌تيميه اين حديث را در الكلم الطيب نقل مي‌كند. بنابراين ابن‌تيميه نيز اين روايت را نيكو مي‌دانسته كه در الكلم الطيب نقل كرده است. شيخ ناصر در تعليق بر آن مي‌نويسد: روايت ضعيف است. وي در جاي ديگر مي‌گويد: اين روايت حسن است و روايت را موقوف بر ابن‌عباس مي‌داند. سپس مي‌افزايد: شايد او اين روايت را از اهل كتاب اقتباس كرده باشد.

به راستي آيا مي‌توان چنين گماني به ابن‌عباس داشت كه شرك را از اهل كتاب بگيرد و براي امت اسلام روايت كند؟ آن‌گاه علماي مسلمان و در رأس آن، احمد بن حنبل نيز آن را بپذيرند و به آن عمل كنند؟!

طبراني و ابو يعلي (در مسند) و نيز ابن‌سني در «عمل اليوم والليله» از عبدالله بن مسعود نقل مي‌كنند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «اِذا انفَلَتَت دابّة أحَدكُم بِأرضِ فَلاةٍ فَليُنادِ يا عَبدَالله احبِسُوا عَلَيَّ يا عَبدَالله احبِسُوا عَلَيَّ فَإنَّ للهِ فِي الأرضِ حاضِراً سَيَحبسُهُ عَلَيكُم». در روايت ديگري كه طبراني در «المعجم الكبير» نقل كرده آمده است: «إذا أضَلَّ أحَدكُم شَيئاً أو أرادَ أحَدكُم غَوثاً وَهُوَ بِأرضٍ لَيسَ بِها أنيسٌ فَليَقُل يا عِبادَاللهِ أغيثُوني فَإنَّ للهِ عباداً لا نَراهُم». طبراني پس از نقل اين حديث مي‌گويد اين امر تجربه شده است. امام نووي به نقل از برخي شيوخ خود نيز همين مطلب را مي‌آورد. ر.ك: المنتقي المختار من كتاب الأذكار، شيخ محمد علي صابوني، ص208. همچنين ر.ك: إتحاف الأذكياء، صص29ـ31.



105


برخي در اثبات نادرستي استغاثه، به حديثي استناد مي‌كنند كه طبراني نقل مي‌كند. در اين حديث عبارت «لايُستَغاث بي» آمده است. خدشه‌اي كه به اين سند وارد است، وجود «ابن‌لهيعة» در سلسله سند آن است كه شرح حال اين راوي را در «الاشفاق» ( 1 ) بيان كرده‌ايم. بنابراين، اين حديث

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاشفاق علي احكام الطلاق في الرد علي "نظام الطلاق" للقاضي احمد شاكر. نويسنده كتاب "نظام الطلاق" پس از نگاشتن اين اثر [كه در آن نسبت به احكام طلاق در اسلام شبهاتي مطرح كرده است]، به دانش حديث روي مي‌آورد و پس از اهتمام فراوان به احاديث رسول گرامي اسلام، يكي از حديث‌شناسان برجسته مي‌شود. به اين ترتيب از گفته‌هاي كتابش روي گردانده است.

طبراني از عبادة بن صامت نقل مي‌كند كه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) منافقي مؤمنان را آزار مي‌داد. ابوبكر خطاب به ديگران گفت بلند شويد برويم نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و از ايشان كمك بخواهيم. رسول خدا فرمود: "أنَّهُ لايُستَغاثُ بي وَإنَّما يُستَغاثُ بِالله"؛ "بايد از خدا كمك خواست نه از من". شيخ عبدالله الصديق مي‌گويد اين حديث در واقع درصدد بيان ناروايي استغاثه در اموري است كه فرد توان آن را ندارد؛ همان‌گونه كه ابن‌تيميه نيز بيان كرده است.

اما همان‌گونه كه در كتاب "الرد المحكم المتين" نيز بيان كرده‌ام، اين روايت ضعيف است.

شيخ ابوحامد مي‌گويد: بنابر فرض صحيح بودن حديث، در دلالت آن دو معنا احتمال دارد:

اول: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دستور خداوند حكم كرده بود كه احكام مسلماني بر منافقان نيز جاري است. از سوي ديگر ادب درخواست كردن اقتضا مي‌كند انسان چيزي را درخواست كند كه طرف مقابل توان انجامش را داشته باشد؛ چنان‌كه در درخواست از خداوند نيز چيزي را طلب مي‌كنيم كه در حوزه قدرت ذات باري تعالي باشد. بنابراين نبايد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درخواستي كرد كه او نمي‌تواند به آن پاسخ دهد.

دوم: فرمايش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از جهت توجه دادن افراد به فاعل حقيقي است؛ همان‌گونه كه مي‌فرمايد: "ما أنَا حَمَلتُكُم وَلكِنَّ اللهَ حَمَلَكُم" [من به شما مركب ندادم؛ بلكه خداوند به شما مركب عطا كرد و شما را بر شتر سوار كرد]. در واقع رسول اكرم مي‌فرمايد كه حتي وقتي از من طلب ياري شود، در واقع خداوند است كه مورد استغاثه قرار مي‌گيرد. در سنت و احاديث، مانند اين روايت را فراوان مي‌بينيم كه رسول خدا در صدد بيان حقيقت امر هستند. قرآن نيز وقتي مي‌فرمايد: {ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}؛ "وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام مي‏داديد!" (نحل: 32) عمل انسان را به اكتساب كننده آن پيوند داده است. اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: "لَن يُدخِلَ أحَداً مِنكُم الجَنَّةَ عَمَلُه"‌؛ "هيچ يك از شما را اعمالش به بهشت نمي‌برد". شيخ ابوحامد در ادامه مي‌گويد: به طور كلي لفظ "استغاثه" نسبت به كسي كه از او ياري مي‌خواهيم، در واقع يا از روي خلق و ايجاد و يا از روي تسبب و كسب مي‌باشد. چنين مسئله‌اي نيز پذيرفته شده و در لغت و نيز در شريعت امري جايز است. براءة الحنيفيين، صص 269و270 با دخل و تصرف.

نمي‌تواند در تعارض با حديث صحيحي قرار گيرد كه پيش از اين بيان شد.(1)

اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روايتي ديگر مي‌فرمايند: «وَ إذَا استَعنتَ فَاستَعِن بِاللهِ» ( 2 ) به اين معناست كه به هنگام ياري خواستن از هر كسي، از خداوند ياري بخواه و خداوند را مدّ نظر قرار بده. در اين صورت، روايت را حمل بر معناي حقيقي آن كرده‌ايم.

نبايد انسان مسلمان به هنگام ياري خواستن و تمسك به هر ابزاري، مسبّب الاسباب را فراموش كند. عمر نيز وقتي به عباس متوسل شد و از او طلب باران كرد، خداوند را فراموش نكرد و گفت: «اَللَّهُمَّ فَاسقِن». اين همان ادب اسلامي است.

اما اگر حديث را اين‌گونه معنا نكنيم، دچار مجازگويي خواهيم شد. از سوي ديگر آيات و روايات فراواني با اين معناي مجازي در تعارض قرار مي‌گيرند كه بيان آن مبحثي طولاني است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. پيش از اين، احاديث صحيحي را از بخاري و غير او درباره توسل و استغاثه نقل كرديم.

2. وقتي ياري مي‌خواهي، از خداوند طلب ياري كن.

3. خداوند آفريننده همه چيز است. او هرآنچه را بخواهد انجام مي‌دهد. در اين هستي هيچ چيز خارج از اراده او اتفاق نمي‌افتد: {وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَما تَعْمَلُون}؛ "با اينكه خداوند، هم شما را آفريده و هم بتهايي كه مي‏سازيد!" (صافات: 96) قرآن كريم در آيات ديگر نيز به دنبال عمق بخشيدن به اين معناست. براي مثال چند آيه را مي‌آوريم: {قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثا}؛ "بگو: همه اينها از ناحيه خداست؛ پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخني را درك كنند؟!" (نساء: 78)

{وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ}؛ "(اما) هيچ كس نمي‏تواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا (و توفيق و ياري و هدايت او)‌!" (يونس: 100)

{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ}‌؛ "اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد، بلكه خداوند آنها را كشت". (انفال: 17)

اما با اين وجود، قرآن كريم افعال را به اسباب ظاهري آنها نيز نسبت مي‌دهد تا مسلمان از اين اسباب غافل نشوند؛ هرچند مسببات اين اسباب را خدا به وجود مي‌آورد. در سوره ذاريات مي‌خوانيم:

{إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتين}‏‌؛ "خداوند روزي‏دهنده و صاحب قوّت و قدرت است!" (ذاريات: 58)،

{وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها}‌؛ "و هر كس، فرد باايماني را از روي عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است، در حالي كه جاودانه در آن مي‏ماند". (نساء:93)

{فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَقَتَلَ داوُدُ جالُوت}‌؛ "سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند. و داود (نوجوان نيرومند و شجاعي كه در لشكر طالوت بود)، جالوت را كشت". (بقره: 251)

{وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْر}‌؛ "نزديك است كافران هنگامي كه آيات قرآن را مي‏شنوند، با چشم‏زخم خود تو را از بين ببرند". (قلم:51)‌

گمان نمي‌كنيم پس از آيه ده سوره مباركه انفال كسي منكر اسباب باشد. خداوند در اين آيه به مسلمانان دستور مي‌دهد: {وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة}؛ "هر نيرويي در توان داريد، براي مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازيد!" (انفال:10) همچنين در سوره "ملك" به اسباب اشاره شده است: {هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً}؛ "او كسي است كه زمين را براي شما رام كرد". (ملك: 15) اما اگر اين حديث را از روي جهل و قصور بر معناي مجازي آن حمل كنيم، بايد كمك‌خواهي از مردم را ممنوع بدانيم؛ حال آنكه انسان وقتي بيمار مي‌شود، به پزشك مراجعه مي‌كند. انسان براي خريد روزي خويش از تاجر كمك مي‌خواهد.؛ چنان‌كه براي تعمير خودروي خود از مكانيك كمك مي‌طلبد. همچنين وي براي كسب روزي به كار و فعاليت مي‌پردازد و.... طبق روايت مسلم، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: "... بنده‌اي كه به ياري برادرش مي‌رود، خدا نيز او را ياري مي‌كند". حتي خداوند به ياري‌رساني به يكديگر فرمان داده است: {وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي‏ وَلا تَعاوَنُوا عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوان}‏؛ "و (همواره) در راه نيكي و پرهيزگاري با هم تعاون كنيد! و (هرگز) در راه گناه و تعدّي همكاري ننماييد!" (مائده: 2)

افزون بر اين، در اين روايت واژه «اذ»؛ «وقتي» به معناي «كلّم»؛ «هر زماني



108


كه» نيست؛ بلكه از صيغه‌هاي «اهمال» در سخن گفتن است. به همين دليل، خصم هرگز نمي‌تواند به اين روايت استناد كند. از سوي ديگر در روايت، ضمير مفرد مخاطب به كار رفته است. [نمي‌توان حكم اين روايت را به عموم سرايت داد؛ بلكه اين روايت درباره خواص است] براي خواص، از جمله ابن‌عباس نيكوست كه به هنگام كمك خواستن، از مسبب الاسباب ياري بخواهند.

آية پنجم سوره مباركه حمد در مقام عبادت و هدايت است. اين نكته را از سياق آيات پيش و پس از آن مي‌توان دريافت. بنابراين در آية ياد شده، مناجات با خداوند مطرح است و در آن، تعطيل كردن اسباب مادي دنيايي ديده نمي‌شود.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن‌كثير در ذيل آيه {إيّاكَ نَعبُدُ وَإيّاكَ نَستَعِين} مي‌گويد: "عبادت" در لغت برگرفته از واژه "ذلت" (فرمان‌برداري و تسليم شدن) است. وقتي گفته مي‌شود "طريق معبد" (راه هموار) و "بعير معبد" (شتر راهوار و آرام رو) يعني "مذلل" (فرمانبردار و غير سركش). در اصطلاح شرع عبارت است از چيزي كه كمال محبت، خضوع و خشوع را در خود جمع كرده است. بنابراين، هرگونه دعايي، عبادت نيست؛ چنان‌كه هركس از مرده‌اي چيزي خواست، به عبادت او نپرداخته است. درخواست از زنده نيز به معناي عبادت او نيست؛ زيرا دعا با محبت و خضوع تلازم ندارد. در آيه شريفه، مفعول بر فعل مقدم شده و تكرار گرديده است. دليل اين امر، افادة حصر و اهتمام بر عبادت خداوند است؛ به اين معنا كه جز تو هيچ كس را نمي‌پرستيم و جز به تو توكل نمي‌كنيم. اين همان كمال طاعت و بندگي است. بازگشت همه دين به اين دو معناست؛ زيرا اولي به معناي نفس شرك و برائت‌جويي از اين عمل است. دومي نيز برائت‌جويي از هرگونه قدرتي به جز قدرت خداوند است. {إيّاكَ نَستَعِين} به معناي تفويض امور به خداوند عزّوجلّ است. (مختصر ابن‌كثير، ج1، ص22. همچنين ر.ك‌: تفسير قرطبي، ج1، ص145). شيخ ابوحامد مي‌گويد: "عبادت" واژه‌اي براي بالاترين اندازه خضوع و خشوع با شرط وجود نيت تقرب است. اين واژه براي كسي به كار مي‌رود كه نهايت تعظيم در برابر او مدّ نظر است و در اصطلاح شرع به معناي امتثال امر خداوند است همان‌گونه كه فرمان داده، از اين حيث كه اين فرمان خداست. به اين شرط كه امتثال امر، با مبادرت به انجام كار و با كمال حب، خضوع و تعظيم همراه باشد. براءة الحنيفيين، ص124 به بعد، با كمي دخل و تصرف.

دوست ما علامه محقق استاد بزرگ «شيخ محمد حسنين العدوي المالكي» ( 1 ) در اين باره تأليفات ارزنده‌اي دارد. وي در دفع شبهه‌هاي پيروان ابن‌تيميه درباره توسل چند كتاب نگاشته است تا با بيان شيوا و پژوهش شامخ خود، موضوع توسل را به خوبي تبيين كند. همه اهل علم اتفاق نظر دارند كه جايگاه اين دانشمند، بالاتر از شيوخ و بزرگان مخالف توسل است.

محدث بزرگوار «عبدالحيّ لكنوي» در كتاب «تذكرة الراشد» ( 2 ) بيش از ديگران به تبيين مفصل ادلّة قدرت ادراك مردگان و توان آنان در شنيدن سخن زنده‌ها پرداخته است. بنابراين، در وجود ادراك براي مردگان شك و ترديدي نيست. در اينجا فقط اشاره‌اي به دليل مخالفان مي‌كنيم كه به آيه 22 سوره فاطر استناد مي‌كنند؛ حال آن‌كه محققان درباره آيه‌: {وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ}؛ «و تو نمي‏تواني سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته‏اند برساني!» (فاطر: 22) مي‌گويند: اين آيه درباره مشركان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد حسنين العدوي المالكي، يكي از اعضاي جمعيت علماي برجسته الازهر است كه تأليفات بسياري از خود به جاي گذاشته است.

2. تذكرة الراشد بردّ تبصرة النافذ يكي از 107 اثر علمي به جاي مانده از علامه و حجت علمي و عملي خدا بر بندگان، شيخ عبدالحيّ لكنوي است. (تولد: 1264ق وفات:1304ق) شرح حال اين دانشمند در مقدمه كتاب ارزندة ايشان "الرافع و التكميل" تحقيق شيخ عبدالفتاح ابوغده آمده است. همچنين شيخ عبدالحي حسيني كه از معاصران اين دانشمند است، در كتاب "نزهة الخواطر" زندگينامه وي را آورده است. وي در كتاب "الحديث" امور متفرقه ارزشمندي را جمع‌آوري كرده كه براي جويندگان دانش سودمند است. شيخ عبدالفتاح ابوغده تحقيق و تعليق ارزشمندي بر كتاب نگاشته است.

نازل شده است؛ نه اينكه عدم ادراك مردگان را اثبات كند.(1) اين موضوع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قرطبي در تفسير آيه {وَ مَا يَسْتَوِي الأَحْيَاءُ وَلا الأَمْوَاتُ إِنَّ اللهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن في الْقُبُورِ}؛ "و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند؛ خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مي‏رساند، و تو نمي‏تواني سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته‏اند برساني!" (فاطر22) مي‌فرمايد: {مَن في الْقُبُورِ} يعني كفاري كه كفرورزي آنان موجب مرگ دل‌هاي‌شان شده است؛ به اين معنا كه تو نمي‌تواني سخن خود را به هركس كه دلش مرده است، برساني؛ همان‌گونه كه به مرده واقعي نمي‌تواني برساني. در آيه بعد مي‌فرمايد: {إِنْ أنتَ إِلاَّ نَذِير}؛ "تو فقط انذاركننده‏اي"، (اگر ايمان نياورند، نگران نباش و وظيفه‏ات را انجام ده)؛ يعني تو رسول هشدار دهنده‌اي و وظيفه‌اي جز ابلاغ رسالت و هشدار نداري. هدايت فقط به دست خداوند است و ذره‌اي از هدايت به دست تو نيست. (ج14، ص240). ابن‌كثير در ذيل آيه 22 سورة فاطر مي‌گويد: يعني همان‌گونه كه مردگان پس از مرگ و وارد شدن به قبرهاي خويش كه با حالت كفر و دعوت به كفر مرده‌اند، بهره‌اي نمي‌برند، كساني كه به دليل شرك‌ورزيدن به خداوند، بر دل آنان مهر شقاوت زده، تو [اي پيامبر] چاره‌اي براي هدايت آنان نداري و نمي‌تواني آنان را هدايت كني. در آيه بعد {إِنْ أنتَ إِلاَّ نَذِير} يعني فقط ابلاغ و انذار به دست توست و خداوند است كه هر كه را خواهد، گمراه و هر كه را خواهد، هدايت مي‌كند. مختصر ابن‌كثير، ج3، ص145. شيخ محمد علي صابوني كه خدمات ارزند‌ه‌اي به قرآن كريم دارد، مي‌گويد: {وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن في الْقُبُورِ} يعني خداوند دعوت حق را به هر كس بخواهد مي‌رساند و ايمان را در دلش جاي مي‌دهد و سينه‌اش را به سوي اسلام گشوده مي‌كند. تو اي محمد! نمي‌تواني اين دعوت را به گوش اين كفار فرو كني؛ زيرا دل‌هاي آنان مرده است؛ در نتيجه درك و شعور در آنها نيست. ابن‌جوزي مي‌گويد: منظور آيه از كساني كه در قبر هستند، همان كفار است. خداوند آنان را به مردگان تشبيه كرده است. صفوة التفاسير، ج2، ص573؛ تفسير ابن‌جوزي، ج6، ص488.

پيش از اين حديث، سخن گفتن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با مردگان جنگ بدر را آورديم. همچنين گفتيم كه مردگان صداي زائران خويش را مي‌شنوند. درباره انبيا بايد گفت كه آنان در قبرهاي‌شان زنده هستند و بي‌ترديد سخن ما را مي‌شنوند. نمي‌توان ميان زنده بودن رسول خدا در كره خاكي و حيات ايشان در عالم برزخ، تفاوت گذاشت و گفتيم كه اين سخن نادرستي است. يهوديان ميان حيات رسول خدا در دنيا و رحلت ايشان تفاوت قائل بودند و به اين ترتيب مي‌خواستند رسول خدا را خوار سازند. حضرت علي فردي را كه در مجلس ايشان به خواركردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اقدام كرد، كشت. وقتي كه يهوديان درصدد اين كار برآمدند، دانشمندان برجسته در برابر آنان ايستادند و سخنان آنان را با دلايل نقلي و عقلي، استحسان شرعي و عرفي باطل كردند. آنان يهوديان را تازيانه زدند و سر از تن برخي ديگر جدا كردند و آنان را از بين بردند. ر.ك: براءة الحنيفيين، ج2، ص23.

در كتاب گفته شده، به شيوه پژوهشي بررسي شده است. بنابراين نبايد به مغالطه‌هاي اين افراد توجه كرد.



112



113



114



113




115


خاتمه

با روايت‌هاي گفته شده و آثار نقل شده، آشكار مي‌شود كه مخالفان توسل به انبيا، اولياي الهي و صالحان ـ چه زنده و چه مرده آنان ـ هيچ دليلي براي سخن خود ندارند. پس اينكه مسلمانان را به دليل توسل جستن به آنان متهم به شرك كنند، چيزي جز بي‌خردي نيست و ضرر آن به خود تكذيب‌كننده باز مي‌گردد.

البته اگر كساني از عوام در رعايت آداب زيارت و توسل راه اشتباهي را مي‌پيمايند، وظيفه خواص است كه با نرم‌خويي آنان را به راه راست رهنمون سازند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بله، بايد با مسلمانان نرم‌خو و به آنان خوش‌گمان بود. بخاري نقل مي‌كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: "مَن صَلّي صَلاتَنا وَأسلَمَ وَاستَقبَلَ قِبلَتَنا وَأكَلَ ذَبيحَتَنا فَذلِكَ المُسلم لَهُ ذِمّةُ الله وَرَسُولِهِ فَلا تُخفِرُوا الله في ذِمَّتِهَ"؛ "هر كس نماز ما را بخواند، مسلمان شود و رو به قبله ما بايستد و از ذبايح ما بخورد، او مسلمان است و در پناه خدا و رسولش قرار دارد. بنابراين به كسي كه در پناه خداست، خيانت نكنيد". كساني كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صالحان طلب آمرزش، بهشت و شفا مي‌كنند، مسلمان هستند، ولي در روش خود اشتباه مي‌كنند. نه اينكه در توحيد دچار لغزش شده باشند؛ زيرا منظور آنان شفيع قرار دادن فرد نزد خداوند است. گويا كه مي‌گويد: اي رسول خدا ! از خدا مي‌خواهم مرا بيامرزد و رحمتش را بر من ارزاني دارد. از او مي‌خواهم كه حاجتم را برآورده سازد و من را شفا بدهد. من براي اين امور تو را نزد خدا وسيله قرار مي‌دهم. صحابه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم چيزهايي مي‌خواستند كه آن حضرت مي‌توانست و هم اموري را درخواست مي‌كردند كه خارج از شأن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. آن حضرت نيز آنها را راهنمايي، ارشاد و نصيحت مي‌فرمودند. خادم آن حضرت از رسول خدا درخواست كرد كه او را از بهشتي‌ها بگرداند. اما رسول خدا اين خواسته را رد نكرد؛ بلكه به او گفت: "[براي اينكه تو را از بهشتيان بگردانم] مرا با سجده فراوان ياري كن". اين روايت در صحيح مسلم آمده است. هرچند رسول خدا توان برآورده كردن اين خواسته را نداشت، اما از روي مجاز اين‌گونه فرمودند. بنابر اين در توحيد خادم رسول گرامي اسلام خدشه اي وارد نيست. وظيفه عالمان دين اين است كه معارف دين را با حكمت و موعظه حسنه آموزش بدهند. نمي‌توان مسلماناني را كه از روي جهالت يا غفلت از مفهوم عمل خويش، در بيراهه گام برمي‌دارند، مشرك ناميد و آيات قرآن درباره مشركان را بر اين افراد منطبق دانست. اگر كسي اين كار را بكند، دين را نشناخته است. شيخ يوسف دجوي چه نيكو گفته است: نمي‌دانم چگونه به دليل استغاثه كردن و مانند آن، ديگران را تكفير مي‌كنند. اگر استغاثه كننده به مرده، حاجت خود را از خدا بخواهد و در اين راستا كرامت و جايگاه مرده را نزد خدا واسطه قرار دهد، آشكار است كه عمل او درست است. اما در صورتي كه اعتقاد دارد خداوند به مرده قدرتي همچون قدرت فرشتگان داده تا خواسته او را اجابت كند، باز نمي‌توان گفت كه مرده را خدا دانسته است. حتي اگر فرض كنيم سخن ما نادرست باشد، باز نمي‌توان گفت اين فرد كفر ورزيده يا دچار شرك شده است. نهايت امر مي‌توان گفت كسي كه از مرده طلب ياري مي‌كند، مانند كسي است كه از فرد عاجزي ياري طلبيده است و نمي‌داند كه وي قادر به انجام كاري نيست. با اين وجود، هيچ كس نمي‌تواند بگويد اين ياري‌طلبي از روي جهل، شرك است؛ حال آنكه صدور فعل از سوي ارواح و نيز وجود موهبت و كرامت براي پيامبران و اولياي الهي با ادله قطعي به اثبات رسيده است.

كوتاه سخن آنكه استغاثه‌كنندگان معتقدند خداوند به اولياي خود موهبت‌هايي عطا كرده كه ديگران از آن محرومند. اين نيز امري جايز است و نمي‌توان با آن مخالفت كرد. آنان مي‌گويند استغاثه‌كنندگان درباره اوليا و مردگان معتقد به الوهيت شده‌اند؛ در حالي كه هيچ كس چنين باوري ندارد؛ بلكه كساني اين اتهام را مطرح مي‌كنند كه از روي كينه و ستم به مسلمانان بدگمان هستند. فرض كنيم كه اين عمل استغاثه‌كنندگان مشكوك است، آيا مي‌توان به دليل وجود اين شك و ترديد در رفتار، حكم كفر آنان و جواز كشتن آنها را صادر كرد؟ مقالات و فتاوا، ص261.

شيخ محمد زاهد كوثري مي‌گويد: اگر شيوة زيارت كردن برخي از عوام يا توسل آنها، با بدعت آميخته شود، وظيفه عالم است كه او را با نرم‌خويي به راه سنت راهنمايي كند؛ نه اينكه او را مشرك بداند و حكم به هدر بودن جان و مال وي را صادر كند. مقالات الكوثري، ص376.


115


خاتمه

با روايت‌هاي گفته شده و آثار نقل شده، آشكار مي‌شود كه مخالفان توسل به انبيا، اولياي الهي و صالحان ـ چه زنده و چه مرده آنان ـ هيچ دليلي براي سخن خود ندارند. پس اينكه مسلمانان را به دليل توسل جستن به آنان متهم به شرك كنند، چيزي جز بي‌خردي نيست و ضرر آن به خود تكذيب‌كننده باز مي‌گردد.

البته اگر كساني از عوام در رعايت آداب زيارت و توسل راه اشتباهي را مي‌پيمايند، وظيفه خواص است كه با نرم‌خويي آنان را به راه راست رهنمون سازند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بله، بايد با مسلمانان نرم‌خو و به آنان خوش‌گمان بود. بخاري نقل مي‌كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «مَن صَلّي صَلاتَنا وَأسلَمَ وَاستَقبَلَ قِبلَتَنا وَأكَلَ ذَبيحَتَنا فَذلِكَ المُسلم لَهُ ذِمّةُ الله وَرَسُولِهِ فَلا تُخفِرُوا الله في ذِمَّتِهَ»؛ «هر كس نماز ما را بخواند، مسلمان شود و رو به قبله ما بايستد و از ذبايح ما بخورد، او مسلمان است و در پناه خدا و رسولش قرار دارد. بنابراين به كسي كه در پناه خداست، خيانت نكنيد». كساني كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صالحان طلب آمرزش، بهشت و شفا مي‌كنند، مسلمان هستند، ولي در روش خود اشتباه مي‌كنند. نه اينكه در توحيد دچار لغزش شده باشند؛ زيرا منظور آنان شفيع قرار دادن فرد نزد خداوند است. گويا كه مي‌گويد: اي رسول خدا ! از خدا مي‌خواهم مرا بيامرزد و رحمتش را بر من ارزاني دارد. از او مي‌خواهم كه حاجتم را برآورده سازد و من را شفا بدهد. من براي اين امور تو را نزد خدا وسيله قرار مي‌دهم. صحابه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم چيزهايي مي‌خواستند كه آن حضرت مي‌توانست و هم اموري را درخواست مي‌كردند كه خارج از شأن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. آن حضرت نيز آنها را راهنمايي، ارشاد و نصيحت مي‌فرمودند. خادم آن حضرت از رسول خدا درخواست كرد كه او را از بهشتي‌ها بگرداند. اما رسول خدا اين خواسته را رد نكرد؛ بلكه به او گفت: «[براي اينكه تو را از بهشتيان بگردانم] مرا با سجده فراوان ياري كن». اين روايت در صحيح مسلم آمده است. هرچند رسول خدا توان برآورده كردن اين خواسته را نداشت، اما از روي مجاز اين‌گونه فرمودند. بنابر اين در توحيد خادم رسول گرامي اسلام خدشه اي وارد نيست. وظيفه عالمان دين اين است كه معارف دين را با حكمت و موعظه حسنه آموزش بدهند. نمي‌توان مسلماناني را كه از روي جهالت يا غفلت از مفهوم عمل خويش، در بيراهه گام برمي‌دارند، مشرك ناميد و آيات قرآن درباره مشركان را بر اين افراد منطبق دانست. اگر كسي اين كار را بكند، دين را نشناخته است. شيخ يوسف دجوي چه نيكو گفته است: نمي‌دانم چگونه به دليل استغاثه كردن و مانند آن، ديگران را تكفير مي‌كنند. اگر استغاثه كننده به مرده، حاجت خود را از خدا بخواهد و در اين راستا كرامت و جايگاه مرده را نزد خدا واسطه قرار دهد، آشكار است كه عمل او درست است. اما در صورتي كه اعتقاد دارد خداوند به مرده قدرتي همچون قدرت فرشتگان داده تا خواسته او را اجابت كند، باز نمي‌توان گفت كه مرده را خدا دانسته است. حتي اگر فرض كنيم سخن ما نادرست باشد، باز نمي‌توان گفت اين فرد كفر ورزيده يا دچار شرك شده است. نهايت امر مي‌توان گفت كسي كه از مرده طلب ياري مي‌كند، مانند كسي است كه از فرد عاجزي ياري طلبيده است و نمي‌داند كه وي قادر به انجام كاري نيست. با اين وجود، هيچ كس نمي‌تواند بگويد اين ياري‌طلبي از روي جهل، شرك است؛ حال آنكه صدور فعل از سوي ارواح و نيز وجود موهبت و كرامت براي پيامبران و اولياي الهي با ادله قطعي به اثبات رسيده است.

كوتاه سخن آنكه استغاثه‌كنندگان معتقدند خداوند به اولياي خود موهبت‌هايي عطا كرده كه ديگران از آن محرومند. اين نيز امري جايز است و نمي‌توان با آن مخالفت كرد. آنان مي‌گويند استغاثه‌كنندگان درباره اوليا و مردگان معتقد به الوهيت شده‌اند؛ در حالي كه هيچ كس چنين باوري ندارد؛ بلكه كساني اين اتهام را مطرح مي‌كنند كه از روي كينه و ستم به مسلمانان بدگمان هستند. فرض كنيم كه اين عمل استغاثه‌كنندگان مشكوك است، آيا مي‌توان به دليل وجود اين شك و ترديد در رفتار، حكم كفر آنان و جواز كشتن آنها را صادر كرد؟ مقالات و فتاوا، ص261.

شيخ محمد زاهد كوثري مي‌گويد: اگر شيوة زيارت كردن برخي از عوام يا توسل آنها، با بدعت آميخته شود، وظيفه عالم است كه او را با نرم‌خويي به راه سنت راهنمايي كند؛ نه اينكه او را مشرك بداند و حكم به هدر بودن جان و مال وي را صادر كند. مقالات الكوثري، ص376.



117


سيره امت اسلامي بر اين بوده كه به مردگان متوسل مي‌شدند و به زيارت قبور مي‌رفتند تا اينكه ابن‌تيميه بدعت نهاد و اين سيره را انكار كرد. اهل علم نيز نيرنگ او را با گرفتن جانش پاسخ دادند؛ اما فتنه او از سوي جاهلان ادامه يافته است.

«آلوسي» و فرزندش كه در تفسير پدر دخل و تصرف كرده، دچار برخي اشتباهات شده‌اند كه ادلّه، پاسخ اين پدر و پسر را مي‌دهد. آنان به دليل سرايت شبهات از نزديكان و برخي اساتيد خود نگران بودند كه اينجا مجال بيان آن نيست.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آلوسي در تفسير آيه 35 سوره مائده {يَا أيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَة} پس از انكار مسئله توسل تصريح مي‌كند كه توسل به مقام و منزلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند درست است. در ادامه مي‌گويد: بله، توسل به حرمت و منزلت را از هيچ يك از صحابه سراغ نداريم. شايد دليل اين كار جلوگيري از ايجاذ ذهنيت نادرست ميان مردم بوده است؛ زيرا مدت چنداني از ترك توسل به بت‌ها نمي‌گذشت. برخي از پيشوايان ظاهري پس از صحابه نيز به شيوه اصحاب رسول خدا اقتدا كردند و همين رويه دنبال شد. طبق آنچه در منابع روايي معتبر آمده، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از ويران كردن خانه خدا و بنيان كردن آن بر اساس پايه‌هاي بنا شده از سوي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) خودداري كرد. دليل اين خودداري، تازه‌مسلمان بودن مردم بود. آنچه بيان شد، براي فرار از وارد كردن اتهام گمراهي به مردم بود؛ زيرا برخي توسل به مقام و منزلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را گمراهي مي‌دانند.

صاحب "تفسير روح المعاني" در ادامه مي‌گويد: [پس از بيان حكم توسل به مقام رسول خدا] پاسخ دو مسئله باقي مانده كه يكي از آنها حكم توسل به مقام غير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. اگر كسي كه به او توسل مي‌شود، از كساني باشد كه به طور قطع و يقين نزد خدا داراي مقام و منزلت است، اين توسل نيز بي‌اشكال است؛ مانند توسل به كسي كه صالح بودنش يقيني است. نويسنده اين تفسير در جاي ديگر مي‌گويد: پس از بيان اين امور، من توسل به رسول خدا ـ خواه زنده و خواه مرده ـ در درگاه حضرت حق را بي‌اشكال مي‌دانم. روح المعاني، ج6‌، صص124ـ128.

براي آگاهي از سيره امت اسلامي در مسئله توسل به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بايد به كتاب «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام» ( 1 ) نوشتة‌ امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بيهقي در "شعب الايمان" و ابن‌عساكر با سندي صحيح كه حتي آلباني هم آن را صحيح مي‌داند، از عبدالله بن احمد، از پدرش احمد نقل مي‌كنند كه عبدالله مي‌گويد: از پدرم احمد شنيدم كه گفت: من پنج حج انجام داده‌ام. دو حج را با مركب و سه حج را پياده رفته‌ام. در يكي از سفرهاي حج كه پياده عازم بودم، راه را گم كردم. آن‌گاه گفتم: اي بندگان خدا! ما را به سوي جاده راهنمايي كنيد. پي در پي اين گفته را تكرار مي‌كردم تا راه را پيدا نمودم و در مسير حركت به سوي مكه قرار گرفتم. اين داستان را ابن‌مفلح، شاگرد ابن‌تيميه در كتاب "الآداب الشرعية" نقل كرده است. اين داستان بيان مي‌كند كه كمك خواستن از غير خداوند شرك نيست؛ مگر اينكه فرد استغاثه كننده، براي غير خدا قدرت سود و زيان رساندن ـ در عرض اراده خداوند ـ قائل باشد. حافظ ابو بكر بن مقري در "مسند اصبهان" مي‌گويد: من به همراه طبراني و ابوالشيخ در مدينه بوديم. وقت ما نيز كم بود. آن روز را ادامه داديم تا اينكه وقت نماز عشاء فرا رسيد. آن‌گاه نزد قبر رسول اكرم آمدم و عرض كردم: اي رسول خدا! گرسنه‌ام. همين را گفتم و رفتم. ابوالقاسم به من گفت همين‌جا بنشين، چه بميريم و چه برايمان غذا برسد. ابوبكر مقري مي‌گويد: من و ابوالشيخ برخاستيم. اما طبراني نشسته بود. ناگهان ديديم كه سيدي در را زد. دو غلام نيز به همراه او بودند كه هر يك سبدي پر از غذا در دست داشتند. ما نشستيم و از اين غذا خورديم. گمان مي‌كرديم بقيه غذا را با خود خواهند برد، اما غلام غذا را گذاشت و بازگشت. وقتي دست از خوردن كشيديم، اين سيد به ما گفت: اي قوم! به رسول خدا شكوه كرده‌ايد؟ من در خواب ايشان را ديدم كه به من دستور دادند براي شما غذا بياورم. اين حكايت را حافظ سخاوي در "القول البديع" نقل مي‌كند. ابن‌مقري، طبراني و ابوالشيخ هر سه از حافظان برجسته و شناخته شده حديث هستند.

همچنين در اين باره مي‌توان به فصل سوم كتاب "وفاء الوفاء" سمهودي مراجعه كرد. اين نويسنده پس از اختصاص دو فصل اول و دوم به زيارت رسول خدا، در فصل سوم توسل به آن حضرت را مطرح مي‌كند. در اين فصل، روايات فراواني درباره توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ چه زنده و چه مرده باشد ـ را نقل مي‌كند، تا از استغاثه كننده به رسول خدا نيز دفاع كند. از جمله اينكه در اين فصل از كتاب آمده: حافظ ابوالقاسم ابن‌عساكر در تاريخ مدينة دمشق، ج4، صص1371ـ1382 از ابوالقسام ثابت بن احمد بغدادي نقل مي‌كند: او مردي را در مدينه ديد كه در كنار قبر رسول خدا براي نماز صبح اذان مي‌گفت و در اذان عبارت "الصلاة خير من النوم"؛ "نماز بهتر از خواب است" را خواند. در اين لحظه، يكي از خادمان مسجد آمد و به او سيلي زد. اين مرد گريست و عرض كرد: اي رسول خدا! آيا بايد در محضر شما با من اين‌گونه رفتار شود؟ در اين هنگام خادم مسجد كه به او سيلي زده بود، فلج شد. آن‌گاه خادم را به خانه بردند، اما سه روز پس از اين واقعه مرد.

دليل قلم‌فرسايي در مسئله توسل همان است كه شيخ علي علوي بيان كرده است: ما در زماني قرار گرفته‌ايم كه سرزنش توسل جوينده، بسيار شده و مخالفان توسل مورد سرزنش قرار نمي‌گيرند. در اين زمانه كسي كه توسل مي‌جويد، آبرويش را مي‌ريزند و او را به بدعت و شرك‌ورزي متهم مي‌سازند. به همين دليل، به مخالفان توسل پاسخ مي‌دهيم. مخاطب اين نوشتار كساني هستند كه مخالف توسل مي‌باشند. ما از برادران خود مي‌خواهيم با خواندن اين سطور آگاه شوند كه مسئله توسل به انسان‌هاي صالح و داراي كرامت، برخلاف ادعاي آنان از مسائل اصول اعتقادي نيست؛ چنان‌كه برخلاف گفته اين استاد از خود راضي، توسل از مسائل عقيدتي نيست؛ بلكه توسل مسئله‌اي فرعي است كه نزاع دربارة آن، ميان عالمان دين وجود دارد. همان‌گونه كه علامه ابن‌تيميه در اين‌جا تصريح مي‌كند: [توسل] مسئله‌اي فرعي است كه اگر كسي معتقد به جواز يا عدم جواز آن شد، نبايد درصدد پاسخ به او بر آمد؛ بلكه بايد گفت مسئله توسل، موضوعي ساده است و در آن بدعت يا كفرورزي مطرح نيست؛ چنان‌كه مجادله و ستيزه‌جويي راه ندارد و هر يك از دو طرف، در راهي كه مي‌روند ـ چه مجتهد و چه مقلد ـ از اجر برخوردارند. آناني كه درست اجتهاد كرده‌اند، دو اجر و براي كساني كه اشتباه كرده‌اند نيز يك اجر در نظر گرفته مي‌شود. (هداية المتخبطين، ص97). ما عبارات ابن‌تيميه را درباره توسل به عنوان مسئله‌اي فرعي نقل كرديم. همچنين سخن محمد بن عبدالوهاب در اين زمينه را نقل نموديم.

تكفير مسلمانان، بسيار خطرناك است. حضرت علي خوارجي را كه بر او خروج كرده بودند و آن حضرت را كافر مي‌دانستند، تكفير نكرد؛ بلكه درباره آنان گفت "برادران ما كه بر ما شوريده‌اند". مي‌دانيم كه علي اهل حق، علم و شرف و خليفه چهارم مسلمانان بود كه از سوي اهل حلّ و عقد (بزرگان و معتمدان) براي خلافت برگزيده شده بود.

دليل اين‌گونه برخورد با خوارج، اين بود كه احكام مرتد بسيار شديد است و مسلمانان بايد به آن عمل كنند. با مرتد نبايد معامله كرد و عقود بسته شده با مرتد نيز نافذ نيست. همسر گزيدن از ميان مرتدان هم جايز نمي‌باشد. مرتد نبايد در ديار اسلام بماند. اگر حاكم شرع نيز او را دستگير كند، ابتدا اسلام را به او عرضه مي‌كند و پيشنهاد مسلمان شدن مي‌دهد. در صورتي‌كه اسلام را نپذيرفت، كشته مي‌شود. همسرش از او گرفته مي‌شود، پس از مرگ نيز بر او نماز خوانده نمي‌شود و مسلمانان از او ارث نمي‌برند. جاي او در گورستان مسلمانان نيست و بايد در جاي ديگري دفن شود و.... رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: "هر كس به برادرش بگويد "اي كافر"، اين لقب به يكي از آنان بازمي‌گردد. يعني در صورتي كه واقعيت را گفته، به برادرش بازمي‌گردد و در صورتي كه خلاف حقيقت باشد "كافر" به خود گوينده اين لفظ برمي‌گردد."

توصيه من به برادراني كه در مسائل اختلافي عقيدتي، به ويژه وقتي با آيات قرآن مواجه مي‌شوند، اين است كه همچون پيشينيان و سلف صالح، آيات كتاب خدا را تفسير كنيد. اين‌گونه نباشد كه به دليل مخالفت ظاهري گروهي از مسلمانان با امت اسلامي يا به دليل جهل، آيات مربوط به كفار و مشركان را بر اين شمار منطبق بدانيد؛ زيرا ـ پناه مي‌بريم به خدا ـ كه اين كار تحريف معنوي قرآن كريم و دور شدن از حق است. با اين كار، از نصّ آيات قرآن دور مي‌شويد و مرتكب گناه خواهيد شد. بلكه حتي بايد گفت كتاب خدا را تفسير به رأي مي‌كنيد. مصداق آيه {وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُون}؛ "و بيشترشان به خدا ايمان نمي‏آورند، جز اين‌كه [با او چيزي را] شريك مي‏گيرند". (يوسف: 106) فقط مشركان هستند، نه مسلماناني كه متوسل مي‌شوند. پناه مي‌بريم به خدا از اين سخن.

توصيه مي‌كنم كه آراي خود را به عالمان مختلف هم‌نظر و مخالف با نظر خود عرضه كنيد. خرد انسان در تضارب آراست كه رشد پيدا مي‌كند و شكوفا مي‌شود. با اين كار در جهت پيمودن راه درست تلاش كرده‌ايد. عوام و دانشمندان بايد در اين مسائل اختلافي از شيوه‌هاي علمي پيروي كنند و در صورت ضرورت، از قدرت حاكم استفاده كنند تا جلوي اختلاف نظرها گرفته شود. همان‌گونه كه به پزشك نا‌آگاه اجازه درمان بيماران داده نمي‌شود، خداوند نيز در قرآن، تكليف عوام را مشخص كرده كه به كارشناسان و اهل علم مراجعه كنند: {فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون}؛ "اگر نمي‏دانيد، از آگاهان بپرسيد". (نحل: 43)


118


براي آگاهي از سيره امت اسلامي در مسئله توسل به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بايد به كتاب «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام» ( 1 ) نوشتة‌ امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بيهقي در «شعب الايمان» و ابن‌عساكر با سندي صحيح كه حتي آلباني هم آن را صحيح مي‌داند، از عبدالله بن احمد، از پدرش احمد نقل مي‌كنند كه عبدالله مي‌گويد: از پدرم احمد شنيدم كه گفت: من پنج حج انجام داده‌ام. دو حج را با مركب و سه حج را پياده رفته‌ام. در يكي از سفرهاي حج كه پياده عازم بودم، راه را گم كردم. آن‌گاه گفتم: اي بندگان خدا! ما را به سوي جاده راهنمايي كنيد. پي در پي اين گفته را تكرار مي‌كردم تا راه را پيدا نمودم و در مسير حركت به سوي مكه قرار گرفتم. اين داستان را ابن‌مفلح، شاگرد ابن‌تيميه در كتاب «الآداب الشرعية» نقل كرده است. اين داستان بيان مي‌كند كه كمك خواستن از غير خداوند شرك نيست؛ مگر اينكه فرد استغاثه كننده، براي غير خدا قدرت سود و زيان رساندن ـ در عرض اراده خداوند ـ قائل باشد. حافظ ابو بكر بن مقري در «مسند اصبهان» مي‌گويد: من به همراه طبراني و ابوالشيخ در مدينه بوديم. وقت ما نيز كم بود. آن روز را ادامه داديم تا اينكه وقت نماز عشاء فرا رسيد. آن‌گاه نزد قبر رسول اكرم آمدم و عرض كردم: اي رسول خدا! گرسنه‌ام. همين را گفتم و رفتم. ابوالقاسم به من گفت همين‌جا بنشين، چه بميريم و چه برايمان غذا برسد. ابوبكر مقري مي‌گويد: من و ابوالشيخ برخاستيم. اما طبراني نشسته بود. ناگهان ديديم كه سيدي در را زد. دو غلام نيز به همراه او بودند كه هر يك سبدي پر از غذا در دست داشتند. ما نشستيم و از اين غذا خورديم. گمان مي‌كرديم بقيه غذا را با خود خواهند برد، اما غلام غذا را گذاشت و بازگشت. وقتي دست از خوردن كشيديم، اين سيد به ما گفت: اي قوم! به رسول خدا شكوه كرده‌ايد؟ من در خواب ايشان را ديدم كه به من دستور دادند براي شما غذا بياورم. اين حكايت را حافظ سخاوي در «القول البديع» نقل مي‌كند. ابن‌مقري، طبراني و ابوالشيخ هر سه از حافظان برجسته و شناخته شده حديث هستند.

همچنين در اين باره مي‌توان به فصل سوم كتاب «وفاء الوفاء» سمهودي مراجعه كرد. اين نويسنده پس از اختصاص دو فصل اول و دوم به زيارت رسول خدا، در فصل سوم توسل به آن حضرت را مطرح مي‌كند. در اين فصل، روايات فراواني درباره توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ چه زنده و چه مرده باشد ـ را نقل مي‌كند، تا از استغاثه كننده به رسول خدا نيز دفاع كند. از جمله اينكه در اين فصل از كتاب آمده: حافظ ابوالقاسم ابن‌عساكر در تاريخ مدينة دمشق، ج4، صص1371ـ1382 از ابوالقسام ثابت بن احمد بغدادي نقل مي‌كند: او مردي را در مدينه ديد كه در كنار قبر رسول خدا براي نماز صبح اذان مي‌گفت و در اذان عبارت «الصلاة خير من النوم»؛ «نماز بهتر از خواب است» را خواند. در اين لحظه، يكي از خادمان مسجد آمد و به او سيلي زد. اين مرد گريست و عرض كرد: اي رسول خدا! آيا بايد در محضر شما با من اين‌گونه رفتار شود؟ در اين هنگام خادم مسجد كه به او سيلي زده بود، فلج شد. آن‌گاه خادم را به خانه بردند، اما سه روز پس از اين واقعه مرد.

دليل قلم‌فرسايي در مسئله توسل همان است كه شيخ علي علوي بيان كرده است: ما در زماني قرار گرفته‌ايم كه سرزنش توسل جوينده، بسيار شده و مخالفان توسل مورد سرزنش قرار نمي‌گيرند. در اين زمانه كسي كه توسل مي‌جويد، آبرويش را مي‌ريزند و او را به بدعت و شرك‌ورزي متهم مي‌سازند. به همين دليل، به مخالفان توسل پاسخ مي‌دهيم. مخاطب اين نوشتار كساني هستند كه مخالف توسل مي‌باشند. ما از برادران خود مي‌خواهيم با خواندن اين سطور آگاه شوند كه مسئله توسل به انسان‌هاي صالح و داراي كرامت، برخلاف ادعاي آنان از مسائل اصول اعتقادي نيست؛ چنان‌كه برخلاف گفته اين استاد از خود راضي، توسل از مسائل عقيدتي نيست؛ بلكه توسل مسئله‌اي فرعي است كه نزاع دربارة آن، ميان عالمان دين وجود دارد. همان‌گونه كه علامه ابن‌تيميه در اين‌جا تصريح مي‌كند: [توسل] مسئله‌اي فرعي است كه اگر كسي معتقد به جواز يا عدم جواز آن شد، نبايد درصدد پاسخ به او بر آمد؛ بلكه بايد گفت مسئله توسل، موضوعي ساده است و در آن بدعت يا كفرورزي مطرح نيست؛ چنان‌كه مجادله و ستيزه‌جويي راه ندارد و هر يك از دو طرف، در راهي كه مي‌روند ـ چه مجتهد و چه مقلد ـ از اجر برخوردارند. آناني كه درست اجتهاد كرده‌اند، دو اجر و براي كساني كه اشتباه كرده‌اند نيز يك اجر در نظر گرفته مي‌شود. (هداية المتخبطين، ص97). ما عبارات ابن‌تيميه را درباره توسل به عنوان مسئله‌اي فرعي نقل كرديم. همچنين سخن محمد بن عبدالوهاب در اين زمينه را نقل نموديم.

تكفير مسلمانان، بسيار خطرناك است. حضرت علي خوارجي را كه بر او خروج كرده بودند و آن حضرت را كافر مي‌دانستند، تكفير نكرد؛ بلكه درباره آنان گفت «برادران ما كه بر ما شوريده‌اند». مي‌دانيم كه علي اهل حق، علم و شرف و خليفه چهارم مسلمانان بود كه از سوي اهل حلّ و عقد (بزرگان و معتمدان) براي خلافت برگزيده شده بود.

دليل اين‌گونه برخورد با خوارج، اين بود كه احكام مرتد بسيار شديد است و مسلمانان بايد به آن عمل كنند. با مرتد نبايد معامله كرد و عقود بسته شده با مرتد نيز نافذ نيست. همسر گزيدن از ميان مرتدان هم جايز نمي‌باشد. مرتد نبايد در ديار اسلام بماند. اگر حاكم شرع نيز او را دستگير كند، ابتدا اسلام را به او عرضه مي‌كند و پيشنهاد مسلمان شدن مي‌دهد. در صورتي‌كه اسلام را نپذيرفت، كشته مي‌شود. همسرش از او گرفته مي‌شود، پس از مرگ نيز بر او نماز خوانده نمي‌شود و مسلمانان از او ارث نمي‌برند. جاي او در گورستان مسلمانان نيست و بايد در جاي ديگري دفن شود و.... رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: «هر كس به برادرش بگويد «اي كافر»، اين لقب به يكي از آنان بازمي‌گردد. يعني در صورتي كه واقعيت را گفته، به برادرش بازمي‌گردد و در صورتي كه خلاف حقيقت باشد «كافر» به خود گوينده اين لفظ برمي‌گردد.»

توصيه من به برادراني كه در مسائل اختلافي عقيدتي، به ويژه وقتي با آيات قرآن مواجه مي‌شوند، اين است كه همچون پيشينيان و سلف صالح، آيات كتاب خدا را تفسير كنيد. اين‌گونه نباشد كه به دليل مخالفت ظاهري گروهي از مسلمانان با امت اسلامي يا به دليل جهل، آيات مربوط به كفار و مشركان را بر اين شمار منطبق بدانيد؛ زيرا ـ پناه مي‌بريم به خدا ـ كه اين كار تحريف معنوي قرآن كريم و دور شدن از حق است. با اين كار، از نصّ آيات قرآن دور مي‌شويد و مرتكب گناه خواهيد شد. بلكه حتي بايد گفت كتاب خدا را تفسير به رأي مي‌كنيد. مصداق آيه {وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُون}؛ «و بيشترشان به خدا ايمان نمي‏آورند، جز اين‌كه [با او چيزي را] شريك مي‏گيرند». (يوسف: 106) فقط مشركان هستند، نه مسلماناني كه متوسل مي‌شوند. پناه مي‌بريم به خدا از اين سخن.

توصيه مي‌كنم كه آراي خود را به عالمان مختلف هم‌نظر و مخالف با نظر خود عرضه كنيد. خرد انسان در تضارب آراست كه رشد پيدا مي‌كند و شكوفا مي‌شود. با اين كار در جهت پيمودن راه درست تلاش كرده‌ايد. عوام و دانشمندان بايد در اين مسائل اختلافي از شيوه‌هاي علمي پيروي كنند و در صورت ضرورت، از قدرت حاكم استفاده كنند تا جلوي اختلاف نظرها گرفته شود. همان‌گونه كه به پزشك نا‌آگاه اجازه درمان بيماران داده نمي‌شود، خداوند نيز در قرآن، تكليف عوام را مشخص كرده كه به كارشناسان و اهل علم مراجعه كنند: {فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون}؛ «اگر نمي‏دانيد، از آگاهان بپرسيد». (نحل: 43)



120


«ابوعبدالله نعمان بن محمد بن موسي تلمساني مالكي» (م683ق) مراجعه شود. اين كتاب در دار الكتب‌المصرية نگهداري مي‌شود. اين اثر براي پويندگان راه حقيقت كافي است.

توسل نكوهيده از نگاه امام ابوحنيفه



121


در «فتح باب العناية شرح النقاية» ( 1 ) آمده است: گفتن عبارت «أَسأَلُكَ بِمَعقِدِ العِزِّ مِن عَرشِك» ( 2 ) به هنگام دعا كردن حرام است. در برخي نقل‌ها به جاي معقد، واژه «مقعد» ( 3 ) آمده است. اما بنابر اتفاق نظر عالمان دين، اين‌گونه دعا كردن جايز نيست؛ زيرا حمل اين معنا بر خداوند تبارك و تعالي محال است؛ زيرا اين توهم پيش مي‌آيد كه عزت به عرش متعلق است. از آنجا كه عرش حادث است، آنچه به امر حادث متعلق مي‌شود، آن نيز حادث است؛ حال آنكه خداوند منزه است و عزت او به امر حادث تعلق نمي‌گيرد. عزت خداوند همچون ذات او و ديگر صفات ربوبي امري قديم است. از ابويوسف نقل شده كه بر زبان جاري كردن اين دعا بي‌اشكال است. فقيه گرامي ابوليث نيز همين نظر را پذيرفته است.

برخي گفته‌اند در دعا كردن نبايد گفت: به حق فلان پيامبر يا ولي خدا، يا به حق مشعرالحرام، يا بيت الحرام، و بيان اين الفاظ در دعا حرام است؛ زيرا آفريده‌‌هاي خداوند، حقي بر خدا ندارند تا به اين حق متوسل شويم. اما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اثر علامه علي بن سلطان محمد قاري (وفات: 1014ه‍ .ق).

2. يعني خداوندا! تو را به منزلگاه‌هاي عزتي كه در عرش توست، از تو مي‌خواهم. اين عبارت در منابع روايي شيعه آمده است. براي مثال در من لايحضره الفقيه، ج‏1، صص555 و 556 اين‌گونه نقل شده است: "وَ فِي رِوَايَةِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ تَقُولُ فِي آخِرِ سَجْدَةٍ مِنْ صَلاةِ جَعْفَرِ بْنِ ابي‌طَالِبٍ: يَا مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقَارَ يَا مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَكَرَّمَ بِهِ يَا مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلاَّ لَهُ يَا مَنْ اَحْصي‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ يَا ذَا النِّعْمَةِ وَالطَّوْلِ يَا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ يَا ذَا الْقُدْرَةِ وَالْكَرَمِ اَسْاَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ وَمُنْتَهَي الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَبِاسْمِكَ الأعْظَمِ الأعْلَي وَكَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ اَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَكَذَا". مترجم.

3. نشستن‌گاه، منزلگاه‌.

ممكن است گفته شود كه آفريده‌ها بر خداوند حق وجوبي ندارند؛ اما خداي بزرگ از روي فضل و كرم خود، اين حق را براي برخي از آفريده‌هاي خود قرار داده است. همچنين ممكن است معناي حق در اين عبارات، حرمت و عظمت باشد. در نتيجه از باب وسيله بودن اين آفريده‌ها، از آنها براي ياري گرفتن خداوند استفاده مي‌شود؛ همان‌گونه كه قرآن كريم نيز استفاده از اين وسيله را تأييد مي‌كند: {وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسيلَةَ}؛ «و وسيله‏اي براي تقرب به او بجوييد!» (مائده: 35)

در «الحصن الحصين» توسل به انبيا و اولياي الهي از آداب دعا كردن شمرده شده است. در اين كتاب دعايي مأثور نقل شده كه [به هنگام گام برداشتن براي رفتن به مسجد با اين عبارت دعا كنيم]: «اَللّهُمَّ إنِّي أَسأَلُكَ بِحَقِّ السّائِلينَ عَلَيكَ وَبِحَقِّ مَمشايَ إلَيكَ فَإنِّي لَم أَخرُج أَشَراً وَلا بَطَراً...».(1)

در كتاب «بدايع الصنايع»، اثر علامة فقيه «علاء‌الدين ابوبكر بن مسعود كاشاني» كه به «ملك العلماء» لقب يافته است (م 587 ق) آمده است: مكروه است كه در دعا بگوييم به حق پيامبران و به حق فلان از تو مي‌خواهم؛ زيرا هيچ كس حقي بر خداوند تبارك و تعالي ندارد. همچنين مكروه است بگوييم خدايا به منزلگاه‌هاي عزّت تو در عرش از تو مي‌خواهم. از «ابويوسف» نقل شده كه به دليل آمدن اين عبارت در روايت نقل شده از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، دعا كردن با اين الفاظ جايز است. از رسول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح باب العناية، ج2، ص236، چاپ پاكستان.

گرامي اسلام نقل شده كه در دعاي خود مي‌فرمودند:

اَللّهُمَّ إنِّي أَسأَلُكَ بِمَعاقد العِزِّ مِن عَرشِكَ وَمُنتَهَي الرَّحمَةِ مِن كِتابِكَ وَبِاسمِكَ الأَعظَمِ وَمَجْدِكَ الأعلي وَكَلَماتِكَ التّامَّةِ.(1)

ظاهر روايت به گونه‌اي است كه اين لفظ موجب ايجاد توهم تشبيه مي‌شود؛ زيرا عرش از آفريده‌هاي خداوند است. بنابراين، محال است كه عزت خداوند وابسته به امري آفريده شده باشد. با توجه به اينكه اين روايت، حديث واحد است، در صورتي كه توهم تشبيه را در ذهن پديد آورد، شايسته‌تر اين است كه از عمل كردن به آن دست بشوييم».(2)

علامه اصولي و فقيه بزرگوار «كمال الدين بن همام» مي‌گويد:

گفتن عبارت «إنِّي أَسأَلُكَ بِمَعاقد العِزِّ مِن عَرشِكَ» در دعا مكروه است. وي به توضيح اين سخن مي‌پردازند كه ما آن را از ابن‌عابدين نقل خواهيم كرد.(3)

علامه محدث و فقيه اصولي، بدر الدين عيني، شارح «صحيح بخاري» مي‌گويد: گفتن «به حق فلان يا به حق انبيا و رسولان» در دعا مكروه است؛ زيرا هيچ آفريده‌اي بر خداوند حق ندارد. گفتن «به حق مشعر الحرام» نيز همين‌گونه است؛ هرچند اين امر ميان مردم به عادت تبديل شده است. با گفتن اين الفاظ گمان مي‌شود كه مخلوق بر خالق حق دارد. وي در ادامه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خديا! به منزلگاه‌هاي عزت تو كه در عرش است و به آخرين مرتبه رحمت قرآن و به اسم اعظم تو و بزرگي تو و كلمات تام و تمام تو، از تو مي‌خواهم....

2. بدايع الصنايع، ج5‌، ص126، باب استحسان.

3. فتح القدير، چاپ حلبي، ج10، ص64، باب استحسان.

مي‌گويد: ابن‌جوزي حديث «إنِّي أَسأَلُكَ بِمَعاقد العِزِّ مِن عَرشِكَ» را در شمار روايات جعلي قرار داده است.(1)

فقيه اصولي و سرآمد محققان «محمد بن عابدين» مي‌گويد: گفتن «بِحَقِّ رُسُلِكَ وَأَنبِيائِكَ وَأَولِيائِكَ أَو بِحَقِّ البَيتِ» مكروه است؛ زيرا آفريده‌ها بر خداوند حقي ندارند. اما اگر كسي بگويد: «بحق الله يا بالله أن تفعل كذ» ( 2 ) واجب نيست آن كار را انجام دهد؛ هرچند انجام دادنش بهتر است. ابن‌عابدين مي‌گويد: گفتن «به حق رسولانت مكروه است؛ زيرا مخلوق بر خالق حقي ندارد. ممكن است گفته شود هيچ كس از روي وجوب، حقي بر خداوند ندارد، اما خداوند براي برخي آفريده‌ها از روي فضل و كرم خويش حقي قرار داده است. همچنين ممكن است منظور از حق، همان حرمت و عظمت باشد. در نتيجه از باب وسيله بودن اين آفريده‌ها، از آنها براي رفتن به محضر خداوند استفاده مي‌شود؛ همان‌گونه كه قرآن كريم نيز استفاده از اين وسيله‌ها را تأييد مي‌كند: {وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسيلَةَ}؛ «وسيله‏اي براي تقرب به او بجوييد!» (مائده: 35)

در «الحصن الحصين» توسل به انبيا و اولياي الهي از آداب دعا كردن برشمرده شده است. در اين كتاب، دعايي مأثور نقل شده كه [به هنگام گام برداشتن براي رفتن به مسجد با اين عبارت دعا كنيم]‌:

اَللّهُمَّ إنِّي أَسأَلُكَ بِحَقِّ السّائِلينَ عَلَيكَ وَبِحَقِّ مَمشايَ إلَيكَ فَإنّي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الهداية مع البناية، چاپ پاكستان، ج4، ص279.

2. به حق خداوند يا به خداوند از تو مي‌خواهم كه فلان كار را انجام دهي.


| شناسه مطلب: 73637