بخش 3
آثار و اعمال دوره پس از صحابه آرای دانشمندان درباره تخصیص روایت «کل بدعة ظلاله» یک هدیه
را نقل ميكنيم. قاضي ابوبكر بن عربي در كتاب «عارضة الاحوذي في شرح سنن الترمذي» به هنگام شرح روايت «بر شما باد پيروي از سنت من و سنت خلفاي راشدين» ـ كه «ترمذي» آن را نقل كرده و حديثي حسن است ـ ميگويد: اجماع وجود دارد كه «خلفاي راشدين» چهار نفر هستند: ابوبكر، عمر، عثمان و [حضرت] علي؛ اين چهار نفر همانهايي هستند كه خداوند درباره آنها به وعده خويش عمل كرد:
(وَعَدَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) (نور: 55)
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند وعده داده است كه به يقين خلافت روي زمين را به آنان خواهد داد، همانگونه كه به پيشينيان آنها خلافت بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، برايشان پابرجا و ريشهدار خواهد.
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: «به دو نفري كه پس از من ميآيند، اقتدا كنيد؛ [يعني] ابوبكر و عمر» آن حضرت به ما فرمان ميدهد كه در دو مورد به سنت خلفا مراجعه شود: «اول، كسي كه نميتواند صاحبنظر شود و مقلد است، بايد به آنان مراجعه كند؛ دوم، به هنگام بروز اختلاف ميان صحابه، بايد حديثي مقدم شمرده شود كه ابوبكر و عمر روايت كردهاند».(1)
«ابن قيم» در «إعلام الموقعين» ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سبل السلام، ج10، صص146و147.
ما گواهي ميدهيم و ميدانيم كه روز قيامت درباره اين شهادت از ما پرسيده خواهد شد؛ شهادت به اينكه اگر صحت روايتي از دو خليفه راشد ـ كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ما دستور داده از آنها پيروي كنيم ـ براي ما ثابت شود، اين روايت [و سخن] را ميپذيريم و اگر همه مردم عالم نيز خلاف آن را بگويند، به نظر آنان توجهي نخواهيم كرد و سخن دو خليفه را خواهيم پذيرفت.(1)
«طبراني» از «مقبري» نقل ميكند:2 با ابوهريره بودم. [امام] حسن بن علي آمد و سلام كرد. حاضران جواب سلام او را دادند. ابوهريره وي را نميشناخت. به او گفته شد كه سلامكننده، حسن بن علي است. آنگاه ابوهريره گفت: «عليك السلام، اي سيد من!» به ابوهريره گفته شد: «او را سيد خطاب ميكني؟» پاسخ داد: «گواهي ميدهم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: او سيد و سرور است».
«ابوهريره» به اين كلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اشاره كرد كه ميفرمايد: «اين فرزندم، سيد و سرور است. چه بسا كه خداوند به دست او ميان دو طايفه از مسلمانان صلح برقرار كند».
«بخاري» نيز اين روايت را نقل كرده است. استناد ما به فهم و درك اين صحابي بزرگوار و ادب والايي است كه در برابر حسن بن علي به كار بست.
«طبراني» از «ابومدينه دارمي» نقل ميكند كه ميگويد: وقتي دو تن از اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميخواستند با يكديگر خداحافظي كنند، يكي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قواعد في علوم الفقه، مقدمه اعلاء السنن، شيخ حبيب أحمد كيرانوي، ص32.
2 . در "مجمع الزوائد" آمده كه رجال اين روايت ثقه هستند.
آنان سوره عصر را براي ديگري خواند.(1) او ميخواست با اين كار، عظمت و اهميت اين سوره را نشان دهد. [در حاليكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چنين كاري نميكرد. اما كسي هم اين عمل را بدعت نميشمرد].
در تفسير «صفوة التفاسير» از شافعي ( رحمه الله ) نقل شده كه اگر خداوند به جز اين سوره، هيچ سوره ديگري نازل نميكرد، همين سوره براي مردم كافي بود.(2)
«طبراني» از «انس بن مالك» نقل ميكند كه وقتي قرآن كريم را ختم ميكرد، اهل و فرزندان خويش را جمع ميكرد و آنها را دعا مينمود.(3)
انس بن مالك كاري را انجام ميدهد كه در سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وجود ندارد. «امام نووي» ميگويد: «حضور يافتن در مجلس ختم قرآن، مستحب مؤكّد است». در «صحيح مسلم» و «بخاري» آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز عيد به زنان حائض دستور داد تا خارج شوند و شاهد خير و دعوت مسلمانان باشند.(4)
«بيهقي» در «سنن» مينويسد: «ابوعبدالله حافظ»، از «عباس بن يعقوب»، از «عباس بن محمد» نقل ميكند: از «يحي بن معين» درباره قرائت قرآن در كنار قبر پرسيدم. پاسخ داد:
مبشر بن اسماعيل حلبي، از عبدالله بن علاء بن لجلاج، از پدرش نقل كرد كه به پسرانش گفت: وقتي مُردم، مرا در قبر بگذاريد و بگوييد
«بِسمِ اللهِ وَعَلي سُنَّةِ رَسُولِ اللهِ». سپس خاك را بر روي من بريزيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در "مجمع الزوائد" رجال اين روايت صحيح ذكر شده است.
2 . صفوة التفاسير، محمد علي صابوني، ج3، ص600.
3 . سلسله راويان اين روايت ثقه هستند.
4 . ر.ك: تلاوة القرآن المجيد، شيخ عبدالله سراج الدين، ص118.
آنگاه در كنار سرم، اول و آخر سوره بقره را بخوانيد؛ زيرا من ديدم كه عبدالله بن عمر اين كار را مستحب ميدانست.
«ابن حجر» اين روايت را در «امالي الاذكار» روايت موقوف و حسن ميداند.
با آنكه عبدالله بن عمر از صحابهاي بود كه بسيار به سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پايبند بود، اما ميبينيم عملي را مستحب ميدانست كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت نشده است.
«امام احمد» در «كتاب الزهد» از مسند خود به نقل از «ابوهريره» نقل ميكند كه ميگويد: «من هر روز دوازده هزار مرتبه نزد خداوند توبه و استغفار ميكنم و اين عدد گناهانم است».(1)
«شيخ عبدالله محفوظ» ميگويد: از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت شده كه ميفرمود: «اي مردم! به درگاه خدا توبه كنيد. من هر روز بيش از هفتاد بار استغفار ميكنم».(2)
«ابوداود» نيز روايتي نقل ميكند كه تعداد استغفارهاي آن حضرت را در يك مجلس شمردند، كه يكصد بار بود. اين روايات و مانند آن، بيانگر ترغيب و تشويق به فراواني استغفار است. به همين دليل اصحاب فهميدند كه كثرت استغفار مطلوب است؛ بدون اينكه تعداد آن مشخص شده باشد. اين حديث بيان ميكند كه ابوهريره اين كار را به طور مرتب و روزانه انجام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المطالب العالية، ابن حجر عسقلاني، ج4، ص94. همچنين اين حكايت را ذهبي در تذكرة الحفاظ، ج1، ص35 به هنگام بيان زندگينامه ابوهريره نقل ميكند.
2 . اين روايت را مسلم نقل كرده است.
ميداد و بيترديد اين كار، در شمار بدعت قرار نميگيرد.(1)
«عبدالرزاق» در «مصنف»، از «معمر»، از «قتادة» نقل ميكند: «عبدالله بن مسعود پيش از نماز جمعه و پس از آن، چهار ركعت نماز ميخواند». همچنين با سند خود از «عبدالرحمن سلمي» نقل ميكند:
عبدالله بن مسعود به ما دستور ميداد پيش از نماز جمعه، چهار ركعت نماز بخوانيم، تا اينكه [حضرت] علي آمد. او به ما دستور داد تا پس از نماز جمعه ابتدا دو ركعت و سپس چهار ركعت نماز بخوانيم.
«ابن ابي شيبه» نيز اين روايت را با همين سلسله سند نقل كرده است؛ با اين تفاوت كه وي عبارت «ما قول علي را پذيرفتيم و دستور عبدالله بن مسعود را رها كرديم» را نيز ميافزايد.
طبق اين نقل يكي از ياران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش و پس از نماز جمعه و همچون نماز ظهر اقدام به خواندن چهار ركعت نماز نافله ميكند. چنين كاري نيز بدعت به شمار نرفته است. [بنابراين ميبينيم در دوران صحابه نيز آثاري وجود دارد كه بيانگر اقدام آنان به انجام امور خيري است كه پيش از آن، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين امور را انجام نداده بود. هيچ كس نيز بر اين باور نيست كه عمل آنها بدعت ناپسندي بوده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن را نكوهش كرده است.]
آثار و اعمال دوره پس از صحابه
برگزاري نماز جمعه در چند مسجد در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ميان صحابه و حتي تابعان سابقه نداشت. «بيهقي» در «سنن» ميگويد: «نقل نشده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . السنة و البدعة، ص156.
كه به كسي اجازه برگزاري نماز جمعه در يكي از مساجد مدينه و نيز در مساجد روستاهاي نزديك به مدينه داده شده باشد».
«ابن منذر» ميگويد:
همه ميپذيرند كه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خلفاي راشدين، نماز جمعه فقط در مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اقامه ميشد. تعطيلي مساجد در روز جمعه و تجمع مردم در يك مسجد، رساترين دليل بر اين است كه نماز جمعه با ديگر نمازها فرق دارد و فقط بايد در يك نقطه اقامه شود.(1)
«خطيب بغدادي» در «تاريخ بغداد» ميگويد:
در زمان معتضد عباسي در دارالخلافه (بغداد) براي اولين بار در تاريخ اسلام، با وجود محل برگزاري نماز جمعه، مصلاي جديدي بنا شد. دليل اين كار ترس خلفا از جانشان بود. اين كار در سال دويست و هشتاد هجري انجام گرفت. پس از آن، در دوران مكتفي مسجدي ساخته شد و مردم براي نماز جمعه در آنجا جمع شدند.
برگزاري نماز جمعه در چند نقطه، امري بود كه مسلمانان در سرزمينهاي مختلف انجام ميدادند. هيچ كس نيز اين عمل را بدعت و گمراهي و كساني كه اجازه چنين كاري را دادند، بدعتپيشه و گمراه ندانست؛ زيرا اين امر از فروع مسائل فقهي است كه نظر دانشمندان درباره آن مختلف است و هريك برپايه ادلهاي كه در اختيار داشتهاند، فتواي متفاوتي بيان كردهاند.(2)
«شيخ غماري» در جاي ديگر ميگويد:
بدعتي كه از فروع مسائل است، ضلالت و گمراهي نيست؛ زيرا از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 اتقان الصنعة، ص36.
2 . به نقل از "اتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة"، شيخ عبدالله الصديق غماري، ص36.
رويدادهايي است كه با گذشت زمان تفاوت پيدا ميكند. حكم اين نوع بدعت، از ادله تشريع و قواعد فقهي استخراج ميشود؛ قواعدي كه مبتني بر مراعات مصالح و مفاسد است.(1)
بنابراين مصلاي نماز جمعه، متعدد شد؛ به طوري كه در يك محله، چند مصلي ساخته شد؛ امري كه ممكن است از حكمت نيز خارج شود؛ اما با اين حال، كسي اين كار را ممنوع نكرده است.
در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مسجد النبي گنجايش نمازگزاران را نداشت. آن حضرت پس از بازگشت از غزوه خيبر، مسجد را توسعه داد. اكنون نيز اين بخش اضافه شده را ميتوان با نشانههايي كه روي ستونها قرار گرفته و نوشته شده «حدود مسجد النبي» مشاهده كرد. پس از آن حضرت، عمر هم اين كار را كرد. عثمان نيز مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به ويژه از سمت قبله توسعه داد. بيشترين توسعه اين مسجد زماني بود كه عمربن عبدالعزيز والي مدينه منوره بود؛ يعني در دوره خلافت وليد بن عبدالملك .
عمربن عبدالعزيز مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بسيار توسعه داد. ويخانههاي همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نيز به مسجد ملحق كرد.(2) قبر آن حضرت نيز داخل مسجد قرار گرفت. وي براي اين مسجد، چهار گلدسته ساخت. هيچ كس در آن دوران نگفت كه عمر بن عبدالعزيز با قراردادن قبر رسول خدا در مسجد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة، ص34.
2 . سهيلي ميگويد: حجرهها و خانهها در زمان عبدالملك بن مروان جزء مسجد شدند. مقالات الكوثري حول مسألة المحراب، ص 152.
عمل بدعتآميزي انجام داده است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قبر از اين كار رنج
ميبرد. چنين سخني به ذهن هيچ كس خطور نكرده بود. هيچ كس ساختن چهار مناره را بدعت ندانست؛ با اينكه پيش از اين، براي مسجد منارهاي ساخته نشده بود؛ زيرا دليل توسعه مسجد و ساخت گلدسته در پيرامون مسجد آشكار بود؛ يعني گسترش مكان نماز خواندن مردم و رسيدن صداي
مؤذن به خانههايي كه فاصله آنها از حرم نبوي زياد بود.
مالك از فردي نقل ميكند:
مردم پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حجرههاي همسران ايشان نماز جمعه ميخواندند؛ زيرا مسجد گنجايش كافي نداشت. هرچند اين حجرهها جزء مسجد نبود، اما درهايي از آنها به مسجد گشوده ميشد.(1)
«مالك» نقلكننده اين سخن را ثقه ميداند.
«محمد بن معاذ انصاري» ميگويد:
از عطاء خراساني شنيدم در مجلسي كه عمران بن ابي انس حضور داشت، در بين قبر رسول خدا و منبر آن حضرت ايستاده بود و ميگفت: سقف حجرههاي همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از شاخههاي نخل زده شده بود. روي درهاي آنها نيز مِسح2 انداخته بودند. در اين هنگام ديدم كه نامه وليد بن عبدالملك خوانده شد. وي دستور ويران كردن حجرهها را به ما داد. من هيچ روزي مانند آن روز مردم را گريان نديدم. عطاء ميگويد: شنيدم كه سعيد بن مسيب ميگفت: به خدا سوگند! دوست داشتم اين حجرهها را به همين شكل حفظ كنند؛ زيرا مردمي از مدينه و نيز از خارج اين شهر به اينجا ميآيند. آنان بايد ببينند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وفاء الوفاء بأخبار المصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، نورالدين سمهودي، ج1، ص517.
2 . پارچهاي تهيه شده از موي حيوانات.
در زندگيشان به چه ميزان از مال دنيا بسنده كرده بود، تا از تكاثر و تفاخر در امور دنيا پرهيز كنند.(1)
من برداشت نادرست يكي از نويسندگان معاصر، از سخن «سعيد بن مسيب» را خواندهام. وي گمان كرده بود دليل گريه «سعيد بن مسيب» اين است كه «عمر بن عبدالعزيز» قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در حضور تابعان در مسجد قرار داد. از ديگران نيز سخناني نادرستتر خواندهام؛ اما ميبينيد كه اين برداشت نادرستي است. گفتهاند كه وي قصد بيرون آوردن قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مسجد النبي را داشت. حال آنكه ميدانست پيامبران در قبر نيز زندهاند و پيكر آنان در دل خاك متلاشي نميشود. آيا اين چيزي جز بيادبي است؟ توهين بالاتر اينكه پيامبر خدا را با نام ساده بخواند. خداوند به ما توصيه كرده كه نام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به صورت ساده نبريد:
(لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَينَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً) (نور:63)
دعوت پيامبر (از شما) را در ميان خود، مانند دعوت از يكديگر قرار مدهيد.
يعني نگوييد: «يا محمد!»
وقتي كتابهاي «تهذيب التهذيب» ( 2 )، «ميزان الاعتدال» ( 3 )، «لسان الميزان علي الميزان» ( 4 ) و ديگر كتابهاي رجالي را ورق ميزنيم، ميبينيم اين نويسندگان بزرگ، در آثار خود، سخن برخي علما را درباره همتايان خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وفاء الوفاء بأخبار المصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ج1، ص461.
2 . ابن حجر عسقلاني.
3. ذهبي.
4 . ابن حجر.
نقل ميكنند. چه بسا كه گاه آنها را به اشتباه و ناتواني در حفظ روايات، يا حتي كذب و دروغ متهم ميكنند. همچنين وقتي كتابهايي مانند «نزهة النظر» ( 1 ) يا «تدريب الراوي» ( 2 ) و ديگر كتابهاي مربوط به اصطلاحات حديثي را مرور ميكنيم، ميبينم راويان درجهبندي شدهاند. برخي ثقه، برخي ديگر اهل ثبت و ضبط، ديگري صدوق و راستگو، شايسته و به اين ترتيب، هر راوي، با صفتي مدح يا مذمت ميشود.
كارشناسان و حديثدانان ـ نه دانشمندان حديثخوان ـ نيز طبق احكام اين بزرگان درباره راويان، به پذيرش يا ردّ روايت ميپردازند. اما با اين همه، هيچ كس را نميبينيم كه اين بزرگان و پيشوايان دين را به غيبت و بدگويي نسبت به مردگان متهم سازد و بر اين باور باشد كه ما نيز بايد با اين رويه مخالفت كنيم. نه تنها چنين باوري نيست، بلكه گفتهها و احكام صادر شده از سوي اين نويسندگان بزرگ را گزارش و اخبار آنها درباره رجال حديث ميشمريم و خودشان را مسئول اين گزارشها يا شهادت دادن بر ضد راويان حديث ميدانيم. مگر اينكه ثابت شود اين گزارش و شهادت دادن از روي غرضورزي است يا براي اين گفته دليلي وجود دارد كه عموم دانشمندان آن را نميپذيرند. در اين صورت گزارش و شهادت داده شده، بياعتبار ميگردد؛ چنانكه براي مثال در كتاب «قاعدة في الجرح و التعديل» ( 3 ) نيز تبيين شده است. بنابراين شهادت و گزارش دادن، با ابراز سخني از روي
.(1) ابن حجر.
2 . سيوطي.
3 . اثر سبكي. اين اثر با تعليق و تحقيق شيخ عبدالفتاح ابوغده به چاپ رسيده است.
|
|
تعصبورزي، ستيزهجويي يا اختلافات مذهبي تفاوت دارد.
به هرحال هيچ كس را نمييابيم كه با تقسيمبندي راويان حديث مخالفت كند و آن را بدعت و ضلالت تلقي نمايد؛ بلكه ميبينيم دانشمندان مختلف از گذشته تاكنون بانيان اين تقسيمبنديهاي حديثي را دعا ميكنند و از آنان به عنوان سلف صالح ياد ميكنند؛ چراكه آنان با احكام و گفتههاي خود دربارة رجال حديث و درجات آنان، بر گزينش روايات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صيانت از آنها در برابر احاديث دروغ اهتمام ورزيدهاند؛ امري كه در دين اسلام مطلوب و خير شمرده ميشود.
«بخاري» و «مسلم» هر يك با سلسله سند خود از ابن عباس نقل ميكنند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «جبرئيل ( عليه السلام ) قرآن را برايم به يك حرف خواند. سپس من خواستار حروف بيشتر شدم تا اينكه شمار حروف به هفت رسيد».
«بخاري» و «مسلم» از عمر بن خطاب نقل ميكنند: در زمان حيات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ديدم هشام بن حكم سوره فرقان را تلاوت ميكند. شنيدم كه او قرآن را با حروف فراوان تلاوت ميكند؛ حروفي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من ياد نداده بود. نزديك بود او را در همان حال نماز بكشم؛ اما صبر كردم تا سلام داد. آنگاه لباسش را به دور او پيچيدم و نگه داشتم و پرسيدم: «چه كسي اين سوره را برايت خوانده است؟» پاسخ داد: «رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ». به او گفتم: «دروغ ميگويي؛ چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به گونة ديگري اين سوره را براي من خوانده است». او را نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بردم و عرض كردم كه اين مرد سوره فرقان را به گونهاي ميخواند كه شما آن را براي من نخواندهاي. آن حضرت به من فرمود:
|
|
«هشام را رها كن». سپس به هشام فرمود: «اي هشام! سوره فرقان را بخوان». او نيز به همان حرفي كه در نماز از او شنيدم، سوره را تلاوت كرد. آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «همينگونه نازل شده است». سپس به من فرمود: «سوره را بخوان». من هم خواندم. آن حضرت فرمود: «اينگونه نازل شده است. اين قرآن به هفت حرف نازل شده؛ به هركدام كه ممكن بود، تلاوت كنيد».
«ترمذي» با سند خود از «ابي بن كعب» نقل ميكند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با جبرئيل ديدار كرد و گفت: «اي جبرئيل! من براي امتي مبعوث شدم كه سواد ندارند و تاكنون كتابي نخواندهاند». جبرئيل در پاسخ گفت: «اي محمد! اين قرآن به هفت حرف نازل شده است».
دانشمندان درباره منظور از «حرف» در اين روايات اختلافنظر دارند. «شيخ محمد سالم محيسن» شمار آراي موجود در اين باره را ده نظر اعلام ميكند و خود نيز در آخر رأي ديگري را بيان ميكند. اين دانشمندان درباره قرائتهاي هفتگانه و دهگانه متواتر نظرات مختلفي دارند. يك ديدگاه ميگويد: قرائتهاي دهگانة متواتر، يكي از همان حرفهاي هفتگانهاي است كه بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نازل شده است. طبري و گروهي ديگر از دانشمندان اين رأي را پذيرفتهاند. ديدگاه ديگري وجود دارد كه ميگويد قرائتهاي دهگانه متواتر، بيش از يك حرف از حروف هفتگانه نازل شده بر رسول خداست. «مكي بن ابي طالب» و گروهي ديگر از علما پيرو اين نظريه هستند.
در اين باره نيز مشاهده ميكنيم دانشمندان و دوستداران قرآن و علوم
|
|
قرآني، سپاسگزار كساني هستند كه درباره حروف هفتگانه، منظور از اين حروف، قرائتهاي هفتگانه و دهگانه و منظور از اين قرائتها به تبيين و تأليف همت گماردهاند. هرچند اين اهتمام از سده سوم هجري و به دست فقيه زبانشناس و قاري «ابوعبيد قاسم بن سلاّم» آغاز گرديده است. دانشمندان علوم قرآني از كساني كه از گذشته تا به امروز و از اكنون تا روز قيامت به تأليف و تدوين اين علوم اهتمام دارند، سپاسگزارند. اما هيچ يك از دانشمندان بر اين باور نيست كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين باره دستور صريح نفرموده و اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز به اين مسئله توجه نكردهاند؛ پس به همين دليل اين تلاشها بدعت و نادرست است. هيچ كس نميگويد اين كار بدعت و گمراهي در دين است؛ بلكه بر اين باورند كه اين تلاشها در راستاي حفظ و تبليغ قرآن كريم براي مردم است. اين تلاشهاي علمي در راستاي آيه نهم سوره حجر است كه ميفرمايد: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُون) (حجر: 9)، بيترديد، ما قرآن را نازل كرديم، و ما به طور قطع آن را حفظ ميكنيم. خداوند كتاب گرانقدر خود را از راه الهام به اهل قرآن، براي توجه و اهتمام به اين كتاب حفظ و نگهداري ميكند و نگاهبان آن است.
از ديگر دانشهايي كه اهتمام به آنها در عصر رسالت سابقه نداشته و حتي اصحاب و تابعان نيز به آنها توجه نكردهاند، زبان عربي، صرف و نحو، بلاغت و بيان، فقه، اصول فقه و سيرهنگاري است. اما هيچ كس تلاشهاي انجام گرفته در اين دانشها را بدعت نميشمارد.
|
|
|
|
آراي دانشمندان درباره تخصيص روايت كل بدعه...
آراي دانشمندان درباره تخصيص خوردن روايت «كلّ بِدعة ضلالة»
پس از بيان مواردي از انجام امور نوپديد، از دوران صدر اسلام تا به امروز و تبيين اين نكته كه از نگاه همگان، چنين بدعتهايي ناپسند نبودهاند، اكنون به ذكر رواياتي ميپردازيم كه دانشمندان در شرح اين احاديث بر وجود مخصّص براي روايت «كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَة» اتفاق نظر دارند.
«مسلم»، «نسائي» و «ابن ماجه» از «جرير بن عبدالله بَجلي» روايت ميكنند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند:
هر كس در اسلام سنت نيكويي را پايهگذاري كند، اجر اين سنت و اجر كساني كه پس از وي به اين سنت عمل ميكنند، براي وي ثبت ميشود؛ بيآنكه از اجر عملكنندگان به اين سنت كاسته شود و هركس در اسلام سنت ناپسندي را پايهگذاري كند، گناه كساني كه پس از وي به اين سنت عمل كنند، براي او ثبت ميشود؛ بيآنكه از گناه مرتكبشوندگان نيز كاسته شود.
|
|
«نووي» درباره اين حديث ميگويد: «اين حديث به انجام و شروع كار خير و پايهگذاري سنتهاي نيكو تشويق ميكند. همچنين نسبت به انجام امور باطل و ناپسند هشدار ميدهد». اين روايت، حديث «هر امر نوپيدايي بدعت و هر بدعتي ضلالت و گمراهي است» را تخصيص ميزند. بنابراين، روشن ميشود كه اين روايت در صدد بيان بدعت بودن هر نوپيداي باطل و بدعتهاي نكوهش شده است.
«سندي» در حاشيه «ابن ماجه» ميگويد:
منظور از سنت حسنه و نيكو، شيوة پسنديدهاي است كه از آن پيروي ميشود. همچنين منظور از تفاوت گذاردن ميان امور نيك و امور بد، بر اساس ميزان سازگاري و عدم سازگاري آنها با اصول شريعت است.
«ابن ماجه» از ابوهريره با سند صحيح نقل ميكند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند:
هر كس سنتي نيك را پايهگذاري كند و ديگران به اين سنت عمل كنند، اجر كامل اين سنت خير و اجر عملكنندگان به آن نيز براي او ثبت ميشود؛ بدون اينكه اندكي از پاداش عملكنندگان به اين سنت كاسته شود و هركس نيز سنت ناپسندي برجاي گزارد و ديگران به اين سنت عمل كنند، گناه آن به طور كامل براي او نوشته ميشود. همچنين به اندازه گناه عملكنندگان به اين سنت، براي او نوشته ميشود؛ بدون اينكه ذرهاي از گناه آنان كاسته شود.
«احمد»، «بزار» و «طبراني» در «المعجم الاوسط» با سند حَسَن از حذيفه نقل ميكنند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
هر كس سنت نيكي را بنا كند و به آن عمل شود، اجر خودش و پاداش كساني كه به پيروي از او به اين سنت عمل كردهاند، براي او نوشته
|
|
ميشود؛ اما از پاداش پيروان او نيز كاسته نميشود و هر آنكه سنتي شرّ برپا كند و به آن عمل شود، گناه خودش و گناه كساني كه به پيروي از او به سنت شرّ عمل كردهاند، برايش نوشته ميشود. اما از گناه عملكنندگان به اين سنت نيز كاسته نميشود.
«طبراني» با سند حسن از «وائلة بن اسقع» از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل ميكند كه فرمودند:
هر كس سنت نيكويي را بنا كند، پاداش اين سنت ـ چه زماني كه زنده است و چه پس از مرگ ـ برايش نوشته ميشود، تا زمانيكه عمل به اين سنت نيكو كنارگذاشته شود و هركس كه سنتي ناپسند را بنا كند، تا زماني كه به اين سنت عمل ميشود برايش گناه نوشته ميشود. هركس كه در حال مرزباني براي خدا بميرد، تا برانگيخته شدن او در روز رستاخيز، ثواب عمل مرزباني برايش نوشته ميشود.
محدث فقيه «شيخ عبدالله صديق غماري» پس از بيان روايات پيشين ميگويد:
اين احاديث به صراحت، بدعت را به دو نوع نيك و بد تقسيم ميكند. سنت نيك آن است كه با اصول شريعت سازگار باشد. اين سنت اگرچه به اعتبار كسي كه آن را پديد آورده، سنتي نوظهور باشد، اما به اعتبار
نوع اين سنت، مشروع خواهد بود؛ زيرا يكي از افراد قواعد شرعي و ديني است يا اينكه از مصاديق يك آيه يا حديث به شمار ميرود. به همين دليل از آن به عنوان سنت حسنه ياد ميشود. پاداش اين سنت نيز براي پايهگذار آن ـ حتي پس از مرگ ـ نوشته ميشود. سنت سيئه آن است كه با قواعد شريعت سازگاري نداشته باشد. اين نوع سنت، ناپسند، نكوهيده و بدعتي گمراهكننده است.
«اُبيّ» در «شرح صحيح مسلم» ميگويد:
بدعتهاي نيك نيز از مصاديق سنت حسنه هستند؛ مانند به پاداشتن
|
|
رمضان، توقف بر روي مناره پس از پايان اذان، توقف جلوي در مساجد جامع و به هنگام ورود امام جماعت و بيدار ماندن به هنگام دميدن سپيده؛ زيرا همه اين كارها، نوعي كمك در عباداتي است كه شريعت آنها را جايز ميشمارد. [حضرت] علي ( عليه السلام ) و عمر پس از طلوع فجر، مردم را براي نماز صبح بيدار ميكردند.(1)
معناي پايهگذاري يك سنت، ايجاد آن از روي اجتهاد و استنباط از قواعد شرعي يا عمومات متون و نصوص شرعي است.
«مسلم» و «بخاري» از عايشه روايت ميكنند: پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «هر كس در امر ما چيز نوظهوري بياورد كه جزء امر ما نباشد، باطل است». مسلم نيز با اين تفاوت روايت ميكند كه «هر كس كاري را انجام دهد كه بنابر امر ما نباشد باطل است». برخي ديگر روايت را با كمي تفاوت در الفاظ نقل كردهاند: «هر كس در دين ما امري را پديد آورد كه از دين ما نيست، آن امر، باطل است».
«ابن رجب» ميگويد: منطوق اين روايت، دلالت ميكند هر كاري كه امر شارع بر آن قرار نگيرد، مردود و باطل است. مفهوم اين روايت نيز بيانگر اين است كه هر عملي كه بر اساس شريعت باشد، مردود نيست.
البته كساني كه در مذهب حنفي معتقدند نص، مفهوم مخالف ندارد، ميگويند: نصّ نسبت به غير از منطوق خود ساكت است. بنابراين
مردود نبودن عمل پديد آمدهاي كه موافق با اصول شريعت باشد، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . إتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة، ص17 به بعد.
نصوص ديگر گرفته شده است.
«ابن حجر عسقلاني» در «فتح» ميگويد:
اين حديث از اصول دين اسلام شمرده ميشود و يكي از قواعد اين دين است. معناي روايت اين است كه: هركس در اين دين، امري را نوآوري كند كه هيچ يك از اصول دين مؤيد آن نباشد، مطلوب نيست و به آن اعتنا نميشود.
«شيخ عبدالله صديق غماري» ميگويد: «اين حديث تخصيصزننده روايت «هربدعتي گمراهي است» ميباشد. در همين حال، تبيينكننده وبياني براي اين روايت است؛ زيرا اگر هرگونه بدعتي ـ بدون استثنا ـ بدعت و گمراهي به شمار ميآمد، بايد در اين روايت ميفرمود: «هركس امري را در دين ما پديد آورد، آن امر باطل است»؛ اما وقتي ميفرمايد: «هر كس در دين ما امري را پديد آورد كه در شمار اين دين نيست، باطل و مردود است»، در واقع در مقام بيان اين حقيقت است كه امر نوپيدا بر دو قسم است.
الف) امري كه جزء دين نيست؛ به اين معنا كه مخالف قواعد و ادله شريعت باشد. اين نوع امور نوپيدا، مردود و بدعت و گمراهكننده خواهند بود؛
ب) اموري كه جزء دين است؛ به اين معنا كه اصل يا دليلي از اصول و ادله شريعت، اين امور را تأييد ميكند. اين امور درست و پذيرفته شده، همان سنت حسنه هستند.
«احمد»، «ابو داود» و «ابن ابوشيبة» با سند صحيح متصل از «معاذ بن جبل» نقل ميكنند:
وقتي نماز ميخوانديم، اگر كسي ديرتر از ديگران وارد نماز ميشد،
|
|
فردي كه كنار او بود، با اشاره ميگفت چند ركعت از ديگران عقب
است و به جماعت اقتدا نميكرد. به اين ترتيب، برخي در حال ركوع، برخي ديگر در حال سجده، گروهي نيز ايستاده و گروهي ديگر نشسته بودند. وقتي من براي نماز آمدم، ديدم بخشي از نماز را از جماعت عقب هستم.(1) به من اشاره شد كه چه مقدار عقب افتادهام، من گفتم هر جاي نماز باشد اقتدا ميكنم و بدين ترتيب به نماز آنان پيوستم.
پس نماز را مانند آنها شروع كردم. وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نمازش را تمام كرد، من ايستادم و بقيه نمازم را خواندم. آن حضرت رو به مردم كرد و پرسيد: چه كسي چنين و چنان گفته؟ پاسخ دادند: معاذ بن جبل. آن حضرت فرمود: معاذ براي شما سنتي به جاي گذاشته و شما به آن اقتدا كنيد. اگر كسي در برخي از قسمتهاي نماز از ديگران عقب بود، با امام جماعت نمازش را ميخواند و وقتي امام نمازش تمام شد، بقيه نماز را به تنهايي تمام ميكند.
سند اين روايت صحيح است.
«شيخ عبدالله صديق غماري» ميگويد: از حديث معاذ استفاده ميشود كه همگام نبودن با امام جماعت در نماز جائز بوده است؛ زيرا افراد هر اندازه از نماز را كه عقب بودند، به تنهايي ميخواندند [تا به امام جماعت برسند]. در نتيجه در ركوع، سجده يا قيام با امام جماعت همراه نبودند. اما نماز را به جماعت تمام ميكردند. وقتي معاذ اين كار را انجام داد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور پيروي از نماز خواندن معاذ را صادر كردند، جواز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يعني كسي كه از نماز عقب افتاده، نماز خود را شروع ميكند و به تنهايي ميخواند تا به همان ركعتي برسد كه امام جماعت در حال خواندن آن است. از اين زمان تا پايان نماز، دنبالهرو امام جماعت ميشود و نماز را با او تمام ميكند.
مخالفت با امام جماعت در نماز1 نسخ شد و از آن پس مقرر گرديد كه در نماز جماعت از امام پيروي شود و در خواندن افعال نماز با او مخالفت نشود. اجماع علما نيز بر اين است كه عمل به حكم نسخ شده، جايز نيست.
بنابراين، ديدگاه «ابن حزم» ( 2 ) مبني بر جايز بودن خواندن نماز شكسته از سوي مسافر، پشت سر امامي كه نمازش را كامل ميخواند، باطل است؛ زيرا وقتي نماز را شكسته ميخواند، مخالفت با امام جماعت كرده است. جواز مخالفت با امام جماعت نيز نسخ شده است. بنابراين عمل كردن به حكم منسوخ، باطل و در اين صورت نماز نيز باطل ميشود. حكم اين مسئله مانند نماز خواندن به سوي بيت المقدس است كه باطل است.(3)
باطل بودن ديدگاه «ابن حزم» را به شكل ديگر نيز ميتوان ثابت كرد. به اين صورت كه بيترديد گروههاي مختلف عرب از نقاط مختلف به مدينه ميآمدند و پشت سر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز ميخواندند؛ اما هيچ كس نگفت (كه نمازتان را شكسته بخوانيد). اين درحالي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هنگام حج به اهل مكه فرمود: «نمازتان را كامل بخوانيد؛ زيرا ما مردمان سفر هستيم».(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به اينكه هراندازه از نماز را كه از امام جماعت عقب باشيم، به صورت فرادا بخوانيم تا بتوانيم به امام جماعت برسيم. مترجم
2 . اهل سنت ـ برخلاف شيعه ـ درباره نماز مسافر بر اين فتوا هستند كه مسافر ميتواند نماز خود را در سفر به طور كامل يا شكسته بخواند. فتواي ابن حزم نيز بر همين اساس است. طبق ديدگاه اين دانشمند سنّي، مسافر ميتواند پشت سر امام جماعتي كه نمازش كامل است، نماز خود را به طور شكسته بخواند. (مترجم)
3 . از اين جهت كه نماز به سوي بيت المقدس در ابتدا حكم شرعي بوده، اما سپس نسخ شده است.
4 . شايد كنايه از دائم السفر بودن باشد. (مترجم)
به همين دليل به طور قاطع ميگوييم كساني كه به مدينه ميآمدند، نمازشان را به همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به طور كامل ميخواندند؛ زيرا نه تنها معقول نيست كه رسول خدا آنها را به خواندن نماز به صورت شكسته امر كرده باشد، اما اين دستور براي ما روايت نشده باشد، بلكه اين امر
درباره صحابهاي كه به نقل گفتار و رفتار آن حضرت اهتمام فراواني
داشتند، محال است؛ به ويژه آن بخش از گفتارهاي رسول گرامي اسلام كه مربوط به نماز باشد؛ نمازي كه از مهمترين اركان دين اسلام است. اين استدلال و حجتي است كه مقلدان ابن حزم بايد به آن عمل كنند و
نميتوانند آن را كنار بگذارند.(1)
«احمد» با سندي كه راويان آن صحيح هستند، از ابوسعيد خدري نقل ميكند كه ابوسعيد در خواب ميبيند سوره «ص» را مينويسد. وقتي به آيه سجدهدار اين سوره ميرسد،(2) ميبيند كه قلم و دوات و هر چه كه پيش روي اوست، همه به سجده ميروند. ابوسعيد ميگويد: «اين خواب را براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بازگو كردم. آن حضرت نيز تا زماني كه اين خواب را ميگفتم، در حال سجده بود».
«شيخ مصطفي عماره» در تعليق خود بر كتاب «الترغيب و الترهيب»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . إتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة، ص25.
2 . سوره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آيه سجدهدار به معناي مصطلح ندارد بلكه مقصود آيهاي است كه در پايان آن، حضرت داود به سجده افتاد و توبه كرد. ]مترجم[.
مينويسد: «وقتي به آيه بيست و چهارم اين سوره 1 رسيد، آن حضرت به سجده رفت».(2)
«ابن ماجه» در «سنن» با سلسله سندي كه همه راويان آن ثقه هستند، از «سعيد بن مسيب» روايت ميكند: بلال نزد رسول خدا آمد تا اذان صبح را بگويد. به او گفتند رسول خدا در خواب است. بلال گفت: «اَلصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» ( 3 )، بدينگونه اين عبارت براي اذان صبح تأييد شد و اذان صبح به اين شكل درآمد. طبراني روايت را اينگونه نقل ميكند كه پس از بيان اين عبارت از سوي بلال، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «چه عبارت خوبي است. [هميشه] آن را در اذان بگو».
«بخاري» از «رفاعة بن رافع» نقل ميكند: روزي پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز ميخوانديم؛ وقتي آن حضرت سر از ركوع بلند كرد، فرمود: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه». يكي از نمازگزاران گفت: «رَبَّنا وَلَكَ الحَمد، حَمداً كَثيراً طَيّباً مُبارَكاً فِيهِ». وقتي نماز به پايان رسيد، آن حضرت پرسيدند: «چه كسي اين عبارت را گفت؟» آن مرد خود را معرفي كرد. رسول خدا فرمود: «سي و چند فرشته را ديدم كه براي نوشتن اين عبارات از يكديگر پيشي ميگرفتند».
«ابن حجر» در «فتح الباري» مينويسد: «براي اثبات جايز بودن گفتن ذكري غير مأثور [از رسول خدا] ـ به شرط عدم مخالفت آن با ذكر مأثور ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ راكِعاً وَأَناب}؛ "پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد".
2 . الترغيب و الترهيب، ج2، ص356.
3 . نماز بهتر از خواب است.
در نماز به اين روايت استناد ميشود».(1)
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از شهادت «خُبيب بن عدي الأوسي» در غزوه رجيع به همراه پنج تن ديگر اندوهناك شد. اين در حالي است كه خبيب نماز موسوم به «نماز موت» را از خود ساخته بود. داستان نماز «موت» به اين صورت است كه وقتي ميخواستند خبيب را بكشند، از مشركان اجازه خواست تا دو ركعت نماز بخواند. آنها نيز به او اجازه دادند و خبيب نماز را به صورت دو سجده خواند. اين نماز پس از او براي كساني كه با شكنجه كشته ميشوند، به يك سنت تبديل شد. خبيب پس از خواندن اين نماز گفت: «اگر مشركان گمان نميبردند كه من از بيم مرگ نماز ميخوانم، همچنان به نماز ادامه ميدادم. از هيچ سختي كه براي خدا باشد، نيز هراسي ندارم». سپس اينگونه سرود:
وَلَسْتُ أبالي حينَ اُقتَلُ مُسلِماً
عَلي أيِّ جَنبٍٍ كانَ فِي الله مصرعي
وَذلكَ في ذاتِ الإلهِ وَإن يَشَأ
يبارِكُ عَلي أوْصالِ شِلوٍ مُمَزَّعِ2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اقتباس از اتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة، صص17 ـ27.
2 . به نقل از الاصطفا في سيرة المصطفي، نبهان، ج2، ص198.
يك هديه
آنچه در زير ميآيد، هديهاي است كه نويسنده آن را به جناب «صنعاني» و ديگر كساني كه مانند او ميپندارند، هرگونه بدعتي نادرست است، تقديم ميكند. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:
{ثُمَّ قَفَّيْنا عَلي آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَقَفَّيْنا بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْناهُ الإِنْجِيلَ وَجَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ} (حديد: 27)
سپس در پي آنان پيامبران (ديگر) خود را فرستاديم و به دنبال آنان عيسي بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم و در دلهاي كساني كه از او پيروي كردند رأفت و رحمت قرار داديم و رهبانيتي را كه ابداع كرده بودند ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودي خدا بود ولي حق آن را رعايت نكردند از اين رو ما به كساني از آنها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم و بسياري از آنها گنهكارند.
«قرطبي» در تفسير اين آيه مينويسد: {وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها}، يعني از پيش