بخش 4
آیا «تَرک فعل» از احکام فقهی است؟ امر به معروف و نهی از منکر بدعتهای ناپسند و گمراه کننده
|
|
خويش درآوردند. قتاده ميگويد: رهبانيتي كه آنان بدعت نهادند، ترك [نزديكي با] زنان و ماندن در صومعهها بود. در روايتي مرفوع آمده است: [بدعت آنان] سر به دشتها و كوهها گذاردن بود. {ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ}، يعني ما به آنها دستور نداده و اين كارها را برايشان واجب نكرده بوديم. درباره {إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ} گفته ميشود كه استثناي منقطع است.
بر اين اساس، معناي عبارت اينگونه است: ما بر آنها واجب نكرديم، اما آنها براي كسب خشنودي خدا اين كار را كردند. {ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ}، يعني آنچه را واجب كرده بوديم، به نحو شايسته انجام ندادند. اين عبارت خاص است؛ زيرا برخي از اين قوم، حق مطلب را به گونهاي شايسته ادا نكردند؛ بلكه با زاهدنمايي، به دنبال رياستطلبي بر مردم و تجاوز به حقوق آنان بودند.
«قرطبي» ميگويد: اين آيه دلالت دارد كه هرگونه امر نوپيدايي بدعت است. پس شايسته است انساني كه بدعت نيكي پايهگذاري ميكند، از آن روي نگرداند و ضدّ آن را انجام ندهد، تا نكوهش اين آيه شامل حال او نشود. از «ابوامامه باهلي» ( 1 ) روايت شده كه ميگفت: شما نماز خواندن در شبهاي ماه مبارك رمضان را ايجاد كرديد؛ درحاليكه بر شما اين كار واجب نشده بود. فقط روزه گرفتن بر شما واجب بود. پس به كار خويش ادامه بدهيد و آن را رها نكنيد؛ زيرا مردمي از بنياسرائيل بدعتهايي نهادند كه خداوند آنها را واجب نكرده بود. آنان با اين كار، خشنودي خداوند را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نام وي "صُدي بن عجلان" است.
دنبال ميكردند، اما آنگونه كه شايسته بود، حق مطلب را ادا نكردند. به همين دليل خداوند در اين آيه عمل آنها را نكوهش ميكند.(1)
بنابراين ميفهميم «ابن كثير» در تفسير آيه به اشتباه رفته است. وي درباره {فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا} ميگويد: يعني آنها به آنچه ملزم شده بودند، به شكل شايسته پايبند نشدند. اين آيه آنها را از دو جهت نكوهش ميكند: اول، بدعت نهادن در دين خدا و آوردن چيزهايي كه خداوند به آن امر نكرده بود. دوم، عدم پايبندي به آنچه خود گمان ميبردند آنها را
به خداوند عزوجلّ نزديك ميكند و باعث تقرب به آن حضرت است.(2) اشتباه «ابن كثير» اين است كه روشن نميكند چگونه خداوند انجام ندادن بدعتي خودساخته كه خدا اجازه آوردن آن را نداده، مذمت ميكند؟ در حالي كه اصل بر پسنديده بودن ترك بدعت است؛ مگر اينكه سخن «ابوامامه باهلي» را بپذيريم كه مطلوب ما همين است.
«بخاري» با سند خود از ابن عمر در باب «الصلاة الضحي» از مجاهد نقل ميكند:
من و عروة بن زبير وارد مسجد شديم و ديديم عبدالله بن عمر در كنار حجره عايشه نشسته است. مردم نيز نماز «چاشت» ميخوانند. از وي درباره اين نماز پرسيديم. او پاسخ داد: بدعت است.
«شيخ عبدالله محفوظ» ميگويد: «بيترديد منظور او بدعت نكوهيده نيست؛ زيرا وي مردم را از خواندن اين نماز منع نكرد». دليل ديگر، روايتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج17، صص263و264. با اندكي تلخيص.
2 . تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقي، ج8، ص61.
است كه «ابن ابو شيبه» ـ كه به گفته «ابن حجر» سند آن صحيح است ـ نقل كرده است. وي ميگويد: «عبدالله عمر» در پاسخ به آنان گفت: «بدعت خوبي است»؛ همانگونه كه پدرش درباره نماز تراويح اين عبارت را گفته بود. بنابراين او نيز مانند پدرش بر اين باور است كه دو نوع بدعت داريم: بدعت پسنديده و بدعت نكوهيده. بدعتي كه در امور خير ايجاد شود و با شريعت منافات نداشته باشد يا با يكي از نهيهاي شارع تعارض نداشته باشد، اين بدعت پسنديده است. اين نوع بدعت، هماني نيست كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روايت خود مدّ نظر داشتهاند.
بنابراين، حديث تخصيص ميخورد و بدعت شرعي، از شمار افراد اين روايت خارج ميشود. منظور حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بدعت گمراهكنندهاي است كه با نصوص شرعي يا با ادله شرعي در تقابل باشد؛ چنانكه سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و سيره آن حضرت پذيرفتن بدعت در امور خير است. «عبدالرزاق» ـ به گفته «ابن حجر» سند اين روايت صحيح است ـ نقل ميكند: «ابن عمر» درباره بدعت اينگونه ميگويد:
عثمان كشته شد، اما هيچ كس او را از خطاهايي كه مرتكب شده بود، تنزيه نميكرد. براي من چيزي دوست داشتنيتر از اين كار مردم نيست كه بنا نهادند!1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . السنة و البدعة، ص177. همچنين ر.ك: الترغيب و الترهيب، ج1، ص463.
آيا «تَرك فعل» از احكام فقهي است؟
براي برخي از دوستان خوشايند است درباره هر عملي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام نداده، مهر بطلان بزنند. اينان دوست دارند با خشونت و سنگدلي با اين افعال مخالفت كنند و آنها را بدعت بنامند. دستاويز حكم آنان نيز سابقه نداشتن اين افعال در سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. البته طبيعي است اين افراد امور دنيايي را از اين قاعده استثنا ميكنند و بهرهمندي از خودروهاي گرانقيمت، خانههاي فاخر و زندگيهاي مرفه و نيز سخن گفتن كارشناسانه درباره امور دنيايي و تلاش براي رسيدن به بهرههاي دنيايي بيشتر را از مصاديق حكم خود نميدانند!
از ديگر مسائلي كه در نگاه اينان از مصاديق حكم بالا نيست، بهرهمندي از ابزارهاي دنيايي براي رسيدن به هدف است. به همين دليل به دنبال گرفتن مدرك تحصيلي و تحصيل تخصصهاي مختلف ميروند. از نگاه آنان، دانشمندي كه مدرك تحصيلي ندارد ـ اگرچه عالم و برتر از آنان باشد ـ
|
|
بيارزش و بياعتبار است. پيمودن مقاطع مختلف تحصيلي، خواندن مواد آموزشي و برگزاري امتحانات كتبي و شفاهي و نيز نظام قبولي و مردودي و... اموري استثنا شده هستند. اگرچه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كارها را انجام نداده، اما از نگاه اين افراد، انجام دادن اين كارها بدعت به شمار نميرود. همچنين اين افراد پيشرفت در علوم انساني، ساخت كارخانه و كارگاه و نيز به دست آوردن برتريهاي علمي و فني مباح را بدعت نميدانند.
با آنكه ميدانند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هيچ يك از كارهاي گفته شده را انجام نميداد، اما انجام دادن اين كارها را بدعت نميدانند و از حكم خود استثنا ميكنند. هنگامي كه دانشمندان با آنان بحث و تبادل نظر ميكنند، پاسخ آنان چنين است: بدعت، ويژه امور نوپيداي ديني است. البته اين پاسخي جالب است.
پيش از اين با ادله فراوان تبيين كرديم كه امور نوپيدا در دين كه با اصول و قواعد دين سازگار باشند، مشروع و پذيرفته است. با اين استدلال، راه اين افراد بسته ميشود و چارهاي جز پذيرفتن حقيقت ندارند. خداوند مؤمنان را از اينگونه ستيزهجوييها كه انديشهها را به سردرگمي ميكشاند، حفظ نمايد. امري كه بذر اختلاف را ميپراكند و به جاي اينكه به برادري ديني ميان آنان و همكاري مسلمانان در نيكي و تقوا ـ كه دستور خداوند است ـ كمك كند، محصولي جز بيزاري و نفرت ندارد.
پيش از اين درباره بدعت و ادله مربوط به درستي بدعتهاي موافق با احكام شرع سخن گفتيم. اكنون ميخواهيم بدانيم ترك فعل از سوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به چه معناست و چه حكمي بر آن مترتّب ميشود.
«ترك» عبارت است از اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كاري را انجام نداده
|
|
باشد يا سلف صالح انجام كاري را ترك كردهاند. اما در اين رابطه هيچ نصّ شرعي وجود نداشته باشد كه بيانگر حرمت يا كراهت انجام آن فعل باشد.
دانشمندان اصول فقه به هنگام برشمردن انواع حكم تكليفي، «ترك» را از انواع آن قرار ندادهاند. در كتاب «الوجيز في أصول استنباط الاحكام في الشريعة الاسلامية» حكم تكليفي به هفتگونه تقسيم شده است: فرض، واجب، مستحب، حرام، مكروه تحريمي، مكروه تنزيهي و مباح.(1) اما بسياري از دانشمندان اصول فقه، دستهبندي ديگري ارائه دادهاند و احكام را به پنج دسته تقسيم ميكنند: «واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام. اما هيچ يك از آنها ـ چه آنان كه هفت نوع حكم شمردهاند و چه قائلين به پنج نوع حكم تكليفي ـ نگفتهاند كه «ترك» نيز حكم تكليفي است. پس چگونه برخي از دوستان حكم ميدهند كه انجام امر ترك شده بدعت است؟! حقيقيت اين است كه امر ترك شده يا مباح، يا مستحب و چه بسا از سنت و سيره است. همانگونه كه گفتيم منظور ما از ترك، اموري هستند كه دليلي بر نهي از انجام آنها وجود ندارد. در غير اين صورت، حكم انجام ترك، حرمت يا كراهت ميشود. براي تبيين بيشتر مسئله انواع ترك شدهها را بيان ميكنيم:
1. تركشدههايي كه از امور مباح هستند؛ مانند امور مربوط به خوراك، پوشاك، مسكن و وسيله نقليه. هيچ كس نميپندارد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همه امور مباح را انجام دادهاند. پس هرچه را ترك كردهاند، انجام آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . أصول الفقه علي مذهب أبي حنيفة، شيخ دكتر محمد عبداللطيف بن صالح الفرفور، ج2، ص371.
ممنوع ميشود.
2. تركشدههايي كه از امور مستحب به شمار ميروند. پيش از اين گفته شد كه امور فراواني هستند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام آنها را دوست ميداشتند و نسبت به انجام اين افعال توسط اصحاب، رغبت نشان ميدادند. اما با اين حال، هيچ روايتي در دست نيست كه آن حضرت ـ پدر و مادرم فداي او باد ـ همه اين افعالي را كه دوست ميداشتهاند، خود نيز انجام دادهاند. از اين دسته امور ميتوان به مداومت نداشتن پيامبر به خواندن سوره توحيد در همه ركعتهاي نماز جماعت و گفتن بسياري از ذكرهاي مأثور از ايشان اشاره كرد. از آنجا كه آن حضرت، مسئوليتهاي فراواني به عهده داشتند، خود به انجام همه آنها مداومت نداشتند.
3. اموري كه از سنت بودهاند، اما براي به سختي نيفتادن امت و بيم واجب شدن اين امور ترك شدهاند. به جماعت خواندن نماز تراويح از اين قسم است. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان اين نماز را به همراه گروهي اقامه كردند. در شب بعد، شمار بيشتري از صحابه در اين نماز شركت كردند؛ اما شب سوم يا چهارم بود كه آن حضرت براي خواندن اين نماز به جماعت حاضر نشد. اصحاب هر چه انتظار كشيدند، بيفايده بود. صبح روز بعد، آن حضرت به اصحاب فرمود: من از آمادگي شما اطلاع دارم؛ اما ترسيدم [به جماعت خواندن اين نماز] بر شما واجب شود. پس اي مردم! اين نماز را در خانههاي خود [به تنهايي] بخوانيد. اين روايت در كتابهاي صحاح و سنن نقل شده است.
«بخاري» نقل ميكند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از بلال تقدير كرد و به او فرمود:
|
|
«بهترين عملي را كه در اسلام انجام دادهاي بگو؛ زيرا من صداي كفشهاي تو را در بهشت شنيدهام». بلال پاسخ داد: «من به هيچ يك از اعمالم اميدوار نيستم؛ مگر اينكه در هرساعت از شبانهروز كه وضو گرفتم، با آن وضو نماز خواندم».
«ابو داود»، «ترمذي» و «ابن ماجه» نقل ميكنند: وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قضاي حاجت كردند، عمر از پشت سر، به ايشان كوزه آبي داد. آن حضرت پرسيد: «اين چيست؟» عمر پاسخ داد: «آبي است كه با آن وضو ميگيري». پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او گفت: «به من دستور داده نشده كه پس از هربار قضاي حاجت وضو بگيرم. اگر اين كار را ميكردم، سنت ميشد».
ابن عباس ميگويد: روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مستراح بيرون آمد و براي او غذا آوردند. از آن حضرت پرسيدند: «برايتان آب بياوريم تا وضو بگيريد؟» ايشان پاسخ دادند: «به من فرمان داده شده وقتي خواستم نماز بخوانم، وضو بگيرم». اين روايت را «مسلم»، «بخاري»، «ترمذي» و «ابوداود» نقل كردهاند. «ترمذي» اين حديث را حسن ميداند.
«بخاري» و ديگران از عايشه نقل ميكنند:
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برخي از كارهايي را كه دوست داشت، انجام نميداد؛ چون بيم آن داشت كه مردم نيز به آن عمل كنند و بر آنها واجب شود. ايشان هرگز به هنگام چاشت تسبيح نميگفتند، اما من ميگفتم.
«مسلم» از عايشه نقل ميكند: «پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هنگام چاشت، چهار ركعت ميخواند و گاه تعداد اين ركعات بيشتر ميشد». اين روايت دلالت بر
اين دارد كه آن حضرت خواندن نماز چاشت را به طور پيوسته
|
|
دنبال نميكردند.
«ابو سعيد خدري» نيز ميگويد: «آن حضرت گاه نماز چاشت را ترك ميكرد تا ما بگوييم ايشان اين نماز را نميخواند. همچنين گاهي اين نماز را به جا ميآورد تا بگوييم ايشان نماز چاشت ميخواند».
4. اموري كه به دليل وجود نهي شرعي از آن، ترك شدهاند. بيترديد اين نوع امور، در حيطه بحث ما نميگنجد؛ زيرا به دليل شرعي، نهي شدهاند و بايد آنها را ترك كرد.
«شيخ عبدالله الصديق غماري» در رساله ارزشمند خود «حسن التفهم و الدرك لمسألة الترك» مينويسد: وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام كاري را ترك گفتهاند، به غير از حالت حرمت، شش حالت براي اين ترك قابل تصور است:
اول، اين ترك از روي يك عادت باشد. در روايت است كه سوسمار كباب شدهاي براي آن حضرت آوردند. ايشان دست مباركشان را پيش آوردند تا از آن بخورند. پيش از اينكه شروع به خوردن كند، گفته شد كه اين سوسمار است. آن حضرت با شنيدن اين سخن، دست از خوردن كشيد. پرسيدند: مگر اين حرام است؟ پاسخ دادند: «نه، اما در زمين قوم من نبوده است». به همين دليل بهتر ديدم نخورم. اين حديث در صحيحين آمده است. اين روايت بر دو امر دلالت دارد: اول، ترك يك كار ـ هرچند پس از روي آوردن به انجام آن ـ دليل بر حرمت نيست. دوم، ناخوشايند بودن و كثيف بودن يك غذا نيز دليل بر حرام بودن آن نيست.
دوم، اين ترك به دليل فراموشي باشد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در نماز دچار سهو شد و برخي از اجزاي نماز را فراموش كرد. از ايشان پرسيده شد: آيا
|
|
نماز تغيير كرده است؟ پاسخ دادند: نه، من نيز انسانم و مانند شما فراموش ميكنم. اگر فراموش كردم، به من يادآوري كنيد.(1)
سوم، ترك يك فعل از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دليل ترس از واجب شدن آن براي امت بوده است؛ مانند زماني كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ديد ممكن است نماز تراويح بر مردم واجب شود، با اين كه اصحاب براي خواندن اين نماز گرد آمده بودند، ايشان حاضر نشدند و اين نماز را ترك كردند.
چهارم، ترك كردن يك كار به اين دليل باشد كه انجام آن به ذهن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطور نكرده است. آن حضرت براي خواندن خطبه نماز جمعه كنار نخلي ايستاده و سخنراني ميكردند. فكر استفاده از يك صندلي نيز به ذهن ايشان خطور نكرده بود. وقتي پيشنهاد شد كه منبري ساخته شود تا بر بالاي آن خطبه بخوانند، آن حضرت موافقت كردند؛ زيرا سخنراني بر روي منبر، رساتر بود. نمونه ديگر اينكه اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ايشان پيشنهاد ساخت سكويي گِلي دادند تا آن حضرت بر روي آن بنشيند و افراد غريبهاي كه وارد شهر ميشوند، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بشناسند. آن حضرت خودشان در اين فكر نبودند؛ اما وقتي پيشنهاد ساختن آن مطرح شد، با اين پيشنهاد موافقت كردند.
پنجم، ترك فعل از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين دليل بوده كه اين فعل يكي از افراد عمومات آيات يا روايات بوده است. براي مثال، نماز چاشت و بسياري از مستحبات مشمول اين فرمايش خداوند هستند: (وَ افْعَلُوا الْخَيرَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اين نوشتار از نگاه يكي از دانشمندان اهل سنت است. لذا مسئله فراموشي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و... برخلاف باورهاي شيعه است. شيعه اينگونه روايات را مخدوش ميداند. (مترجم)
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ «وكار نيك انجام دهيد؛ تا رستگار شويد». (حج: 77) اين آيه و ديگر آيات و نيز ادله نقلي فراوان ديگر دلالت ميكنند كه نماز چاشت نيز يك خير و نيكي است؛ بنابراين ترك اين نماز و مانند آن از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كنار ادله عامي كه بيانگر مستحب بودن اين اعمال هستند، اين فرضيه را كه ترك اين نماز از سوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشانه حرمت انجام آن است، باطل ميسازد.
ششم، ترك فعل از بيم تغيير در روحيه اصحاب يا برخي اصحاب بوده است. طبق روايتي كه در صحيحين آمده، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به عايشه ميفرمايد: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند، بيت الله الحرام را ويران ميكردم و به شيوه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ميساختم؛ زيرا قريش آن را به طور كامل نساخته است. بنابراين، ترك خراب كردن خانه خدا و بازسازي آن، به دليل جلوگيري از انحراف تازه مسلمانان مكه بود كه هنوز از افكار جاهليت فاصله نگرفته بودند.
البته چه بسا ترك فعل از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دلايل ديگري نيز داشته باشد كه با پژوهش در منابع روايي دانسته شوند. در هيچ روايت صحيح يا اثري از آثار، اعلام نشده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كاري را ترك كردهاند، زيرا انجام آن كار حرام بوده است.
«شيخ غماري» در ادامه مينويسد: ترك، دليل بر حرمت نيست. در كتاب «الرد المحكم المتين» تبيين كردهام كه ترك يك چيز، نشانه حرمت آن نيست. به همين مناسبت اين مطالب را در اينجا نيز ميآورم: ترك فعل، به تنهايي و بدون وجود نصّي كه دلالت كند انجام فعل ترك شده، ممنوع است، نميتواند حجت و دليل براي حرمت آن فعل باشد؛ بلكه بالاترين
|
|
چيزي كه ميتوان از ترك آن فعل فهميد، مشروع بودن ترك آن است. بنابراين، ممنوع بودن انجام كاري كه توسط رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ترك شده، فقط از ترك اين فعل قابل استنباط نيست؛ بلكه بايد دليل ديگري براي ممنوع بودن آن وجود داشته باشد. امام ابوسعيد بن لُبّ نيز اين قاعده را بيان كرده است. وي در پاسخ به كساني كه دعا كردن پس از نماز را مكروه ميدانند، ميگويد: كسي كه مخالف دعا كردن پس از نماز است، بالاترين دليلي كه ميتواند براي اين مخالفت بياورد اين است كه اين عمل در سيره متشرعه نبوده است. [پاسخ ميدهيم:] فرض ميكنيم اين ادعا درست باشد؛ اما نبودن اين عمل در سيره پيشينيان، فقط نشاندهنده جواز ترك دعا كردن پس از نماز است. اما حكم تحريم انجام اين عمل يا مكروه بودن آن، از اين دليل برداشت نميشود؛ به ويژه عملي مانند دعا كه يك اصل اجمالي و مقرر از سوي شريعت براي جايز بودن آن وجود دارد.(1) ابن قيم ميگويد: تلاوت قرآن و هديه كردن آن به فردي، بدون مطالبه مزد، امري است كه ثواب آن به فرد ميرسد؛ چنانكه ثواب روزه و حج به ديگري ميرسد.
اگر اشكال شود كه اين كار در شيوه پيشينيان سابقه ندارد و با وجود اهتمام فراوان آنان به انجام امور خير، هيچ يك از آنان چنين كاري را انجام نداده است و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز آنها را براي انجام اين كار راهنمايي نكردهاند؛ بلكه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اصحاب خود را به دعا كردن، استغفار، صدقه، حج و روزه رهنمون ساختهاند. اگر ثواب قرائت قرآن به ديگري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حسن التفهم و الدرك لمسألة الترك، صص140 ـ 142.
ميرسيد، بيترديد رسول خدا ياران خود را به اين كار هدايت ميكرد و آنان نيز انجام ميدادند، پاسخ اين اشكال اين است كه اگر اشكالكننده، رسيدن ثواب حج، روزه، دعا و استغفار را ميپذيرد...*
ابن قيم در ادامه ميگويد: اين ادعا كه هيچ يك از پيشنيان و صحابه اين كار را نميكردند و اطرافيان آنها نيز اين مسئله را نقل نكردهاند، در واقع، اين ادعا اقرار به اين امر است كه آنچه را نميداند نفي كرده است. [نديدن يا نشنيدن دليل بر نبودن نيست.] چه بسا پيشينيان اين عمل را انجام ميدادهاند، ولي اطرافيان آنها شاهد اين عمل نبودهاند. فقط خدا از نيتها و اعمال آنها آگاهي كامل دارد.(1)
در اينجا به تناسب موضوع، يكي از آثار نقل شده را بازگو ميكنيم. «احمد» و «طبراني در «المعجم الكبير» نقل ميكنند كه داود بن ابوصالح ميگويد: روزي مروان مردي را ديد كه صورت خود را روي قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گذاشته است. به او گفت: «ميداني چه ميكني؟» وقتي آن مرد رو به مروان شد، آشكار شد كه ابو ايوب است. ابو ايوب پاسخ داد:
بله، ميدانم. من نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدهام، نه نزد قبر او. از رسول گرامي اسلام شنيدم كه ميفرمود: وقتي اهل دين حاكم و والي شدند، به
* مؤلف پاسخ ابن قيّم را در اين قسمت كامل بيان نكرده است. او ميگويد: اگر اشكالكننده ميپذيرد كه ثواب اعمالي مانند حج، روزه و دعا به ميّت ميرسد، بايد بپذيرد كه (
( ثواب قرائت قرآن نيز به شخص ميّت ميرسد؛ زيرا تفاوتي بين عمل عبادي قرآن با حج، روزه و دعا نيست [مترجم].
1 . الروح، ص22.
|
|
حال دين گريه نكنيد. وقتي كه غير اهل آن حاكمان دين شدند بگرييد.(1)
در پايان، سخن «دكتر يوسف قرضاوي» را در اين باره نقل ميكنيم:
اگر كسي به دليل ديدگاهي كه خودش دارد، با رأي يا سلوك وهابيون مخالفت ورزد، او را متهم ميكنند كه دچار تعصب، بدعت، تحقير سنت يا مانند آن شده باشد. وهابيون فقط به عامه مردم سوء ظن ندارند، بلكه خواص و نخبگان نيز در معرض اين اتهام قرار دارند. بنابراين هيچ فقيه، انديشمند يا مبلغ ديني نيست كه از گزند بدگماني اينان در امان باشد.
چه بسا ميتوان گفت هيچ كس نيست كه از گزند ناسزاگويي اين افراد نيز در امان بماند. آنان به مخالفان خود ميگويند: خداوند دستت را فلج كند يا زبانت بريده باد. آنان در روا داشتن نارواهايي مانند دروغگو و تهمتزن نسبت به مخالفان خود ابايي ندارند؛ بلكه حتي بسياري از دانشمندان مسلمان را به بدعتگذاري متهم ميكنند. *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: مجمع الزوائد، ج5، ص345.
* در اين مبحثِ كتاب، برخي مطالب هست كه انتشار آن به صورت ترجمه صرف، جايز و روا نيست. براي مثال نويسنده، سيد جمال را فردي فراماسون و گمراه معرفي ميكند. انديشة او را نيز يك بدعت ميداند كه بايد دانشمندان مسلمان با اين نوع تفكر مبارزه كنند.
|
|
امر به معروف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي از منكر از قواعد و اركان دين مبين اسلام است. نصوص فراواني وجود دارد كه دلالت بر وجوب اين فريضه اسلامي دارد. در اين ادلّه خسارتهاي ناشي از عمل نكردن امت اسلام به اين واجب تبيين شدهاند؛ چنانكه چگونگي ابتلاي اين جامعه ساكت در برابر منكر نيز بيان شده است. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به رساترين و دقيقترين توصيف، اين معنا را بيان فرمودهاند. ايشان ميفرمايند: «اين وبال و سرانجام بدي است كه ما را در خود ميپيچد».
از «نعمان بن بشير» روايت شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند:
داستان كسي كه به اجراي حدود الهي ميپردازد و كسي كه به آن گرفتار ميآيد، مانند گروهي است كه در سوار شدن بر كشتي قرعه انداختند.
|
|
برخي در بالاي آن قرار گرفتند و برخي در پايين. آنان كه در زير قرار داشتند، هرگاه ميخواستند آب بنوشند، از كنار آنان كه در بالا قرار داشتند ميگذشتند.
در نتيجه گفتند:
چه ميشود كه ما در سهم خود شكافي ايجاد كنيم و از دريا آب برداريم و آنان را كه بالاي ما قرار دارند، نيازاريم. در حاليكه اگر آنها را با خواستهشان رها ميكردند، همگي هلاك ميشدند و اگر دستشان را ميگرفتند، همگي نجات مييافتند.(1)
دانشمندان براي امر به معروف و نهي از منكر آداب و شرايطي را بيان كردهاند كه براي انجام اين فريضه، رعايت آنها لازم است. از جمله اين شرايط اين است كه معروف بودن آن عمل بايد ميان همه عالمان دين مورد اتفاق باشد. منكر نيز همين طور. بنابراين در اموري كه اجتهادي هستند و ميان علما اختلاف نظر وجود دارد، امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست؛ زيرا هركس وظيفهاي متفاوت از ديگري دارد و براي انجام اين اعمال استدلال دارد، يا اينكه از ديگري تقليد ميكند. امركننده به معروف و نهيكننده از منكر، بايد فردي حكيم باشد و به شيوههاي امر به معروف و نهي از منكر و نيز به امور روانشناختي آشنا باشد.
نقل ميكنند كه مردي نزد مأمون آمد و به او گفت: اي امير مؤمنان! من ميخواهم سخني را به تندي به تو بگويم، اما تو خشمگين نشو! مأمون به وي گفت: اين كار را نكن؛ زيرا خداوند كسي را كه بهتر از تو بود، براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بخاري و ترمذي اين روايت را نقل كردهاند.
فردي بدتر از من برانگيخت. خداوند حضرت موسي و هارون [ ( عليهما السلام ) ] را براي فرعون فرستاد و به آنها گفت كه با او به نرمي سخن بگوييد. باشد كه پند پذيرد يا بترسد.(1) اين توصيه بسيار زيبا و حكيمانهاي است كه مأمون بيان داشته است.
خداوند ميفرمايد: (وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيََ خَيراً كَثِيراً)؛ «و به هر كس دانش داده شود، به يقين خيري فراوان داده شده است». (بقره: 269)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يخَْشي}. (طه:44).
|
|
بدعتهاي ناپسند و گمراه كننده
اكنون كه با امر به معروف و نهي از منكر و شرايط آن آشنا شديم، به طور خلاصه به برخي از بدعتهايي اشاره ميكنيم كه لازم است دانشمندان و مبلغان با دل و زبان خود براي مبارزه با آن تلاش كند؛ زيرا از اموري هستند كه همه منكر بودن آنها را ميپذيرند؛ چون بدعتهاي گمراهكننده هستند و سكوت در برابر آنها جايز نيست.
1. بدعت جدايي دين از حكومت1 كه ديگران طرح كردهاند و برخي از مسلمانان به آن باور دارند. بنابر اين بدعت، دانشمندان و صاحبان قدرت بايد با يكديگر توافق كنند و با تقسيم كار، قدرت، مال، سياست و مديريت جامعه به حكام واگذار شود و علماي دين و مبلغان به تبليغ دين، امر به معروف و نهي از منكر، ارشاد و موعظه بپردازند. اين در حاليست كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سكولاريسم. (مترجم)
حكومت و قدرت را با دين و موعظه و ارشاد جمع كرد. بيترديد آن حضرت براي كسي كه خدا و روز آخرت را ميطلبد، بهترين الگوست. تأسيس بانكهاي ربوي و گسترش آنها در سرزمينهاي اسلامي، امري منكر است. سكوت علما در برابر اين پديده جايز نيست.(1) چنانكه سكوت علما در برابر برپا كردن كابارهها و قمارخانهها و... در جاي جاي سرزمين اسلامي جايز نيست.
2. محدود كردن گستره تبليغ دين به يك يا چند حوزه و انديشه مشخص و بيان اينكه تمام اسلام در همين گستره خلاصه ميشود يا گفته شود مسلمانان در يك زمان مشخص فقط به همين مسائل نياز دارند؛ حال آنكه اسلام ديني عامّ و فراگير است كه رويكردها و انديشههاي اسلامي مختلف را در بر ميگيرد؛ هرچند ممكن است ديدگاه علما با يكديگر متفاوت باشد. اسلام دين حيات و پاسخگوي هر نيازي است. دين اسلام توان حل هر مشكلي را دارد؛ همانگونه كه در هر حوزهاي، خير و نيكي را نشان ميدهد. اين وظيفه دانشمندان ديني است كه با اين انحصارگرايي و محدود كردن دين مبارزه و اين رويه را اصلاح كنند.
3. از ديگر بدعتها معرفي دين اسلام به مثابه اقيانوسي پهناور است كه هر مسلماني ميتواند از آن بهره بگيرد و براي رعايت مصلحت يا مقتضيات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . برخي ميگويند مقدار اندكي ربا از عمل زنا شديدتر و سنگينتر است ؛ زيرا از كعب الاحبار نقل شده است: "يك درهم از مال ربا بدتر از سي و شش عمل زناست." ابن جوزي اين روايت را از لحاظ متن ردّ ميكند، چه برسد به سند آن. ر.ك: تعليق شيخ شعيب بر كتاب "العواصم و القواصم".
زمان يا خوشايند ديگران ميتواند به بخشي از اين دين عمل كند. بنابر اين ديدگاه، مسلمانان نيز همچون يهودياني هستند كه قرآن كريم حال آنان را چنين بيان كرده است:
(أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ وَمَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (بقره: 85)
آيا شما به پارهاي از كتاب [تورات] ايمان ميآوريد و به پارهاي كفر ميورزيد؟! پس جزاي هر كس از شما كه چنين كند، جز خواري در زندگي دنيا چيزي نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه ميكنيد، غافل نيست.
پيروان اين بدعت، روايت نقل شده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كه ميفرمايد: «وقتي شما را به كاري امر كردم، هر اندازه را كه در توان شما بود انجام دهيد» اينگونه تفسير ميكنند كه فرد مسلمان ميتواند به هر اندازه از احكام دين كه در توان دارد، عمل كند. اين در حالي است كه منظور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين روايت امور مستحب است؛ چرا كه امور واجب را ـ جز به هنگام ضرورتهايي كه شرع تعيين ميكند ـ نميتوان رها كرد. ضرورتهاي شرعي نيز محدود هستند. بنابراين وظيفه عالمان ديني جلوگيري از رواج اين بدعت است. زمينههاي همكاري ميان دانشمندان و مبلغان در اين عرصه نيز بسيار فراوان است.
4. قراردادن مسلمانان به عنوان مصاديق آياتي كه درباره كفار و مشركان نازل شده، از ديگر بدعتهاي گمراهكننده است. برخي فقط به اين دليل كه گروهي از مسلمانان با برخي از رويكردها مخالف هستند يا مرتكب معصيت
|
|
و امور منكرند، آنان را به كفر و شرك متهم ميكنند. به خدا سوگند بلايي بدتر از اين وجود ندارد كه مسلماني معتقد باشد بسياري از مسلمانان مشرك شدهاند و آيه (وَ مَا يؤْمِنُ أَكْثرُهُم بِاللهِ إِلاَّ وَهُم مُشْرِكُون)؛ «و بيشتر آنها به خدا ايمان نميآورند، مگر آنكه ايمان خود را آلوده ميكنند» (يوسف: 106) را بر آنان حمل كند. در حاليكه اين مسلمانان اگر دچار اشتباه شدهاند، نه از روي علم، بلكه به دليل جهالت است؛ اما آيه فوق براي مشركان و كافران است كه با علم و عقيده ـ نه از روي جهالت ـ به خدايان خود معتقد بودند و براي خدا شريك ميگرفتند. قرطبي در تفسير آيه بالا مينويسد: «حسن، مجاهد، عامر، شعبي و بسياري مفسران ميگويند اين آيه درباره گروهي نازل شده كه پذيرفته بودند الله آفريننده آنان و همه اشياء است، اما با اين حال بت ميپرستيدند. حسن همچنين ميگويد مخاطب آيه آن دسته از اهل كتاب هستند كه شرك و ايمان را با يكديگر دارند؛ يعني از يك سو به خداوند تعالي ايمان آوردهاند، اما به حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كفر ورزيدند».(1)
مسلمانان در تمامي اعصار همواره گرفتار افرادي تندرو، جاهل و مغرور بودهاند كه با گناه و مخالفت با ميراث اسلامي، كفر ورزيدهاند و بر همين اساس به مبارزه با ديگر مسلمانان مبادرت كردهاند. اين افراد از صدر اسلام تاكنون در قالب گروههاي تندروي مانند خوارج ظهور كردهاند. امروزه نيز گروههايي هستند كه عموم مسلمانانِ مخالف ديدگاهها و باورهاي خويش را تكفير ميكنند و معتقدند بايد از تعامل با مسلمانان و حضور در جوامع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص272.
آنان پرهيز كرد. آنان بر اساس اين جهل خود فتوا ميدهند؛ بدون اينكه پيش از فتوا دادن، بررسيهاي لازم را انجام دهند يا سخن مخالفان خود را به هنگام فتوا دادن نقل كنند.
يكي از اين افراد ميگويد: هر كس نماز را ترك كند، كافر و مرتد شده است. به همين دليل همسر او نبايد با او معاشرت كند و تمكين نمايد و فرزندانش را براي آن فرد بينماز بگذارد. اين در حاليست كه به گفته ابن قدامه1 حنبليها اين ديدگاه را بيشتر ميپذيرند كه اگر كسي از روي تنبلي و سستي، نماز خود را ترك كرده، تا آخر وقت شرعي مهلت ميدهند، (مثلاً نماز ظهر و عصر را تا لحظه فرا رسيدن مغرب نخواند) اگر تا آن زمان نمازش را نخواند، بايد حدّ بر او جاري شود و حدّ اين فرد نيز قتل است؛ به اين معنا كه با او مانند قاتل نفس محترمه رفتار ميشود. اما او از شمار امت اسلامي خارج نميشود. اين يكي از ديدگاههاي نقل شده از مالك و شافعي نيز هست. ابوحنيفه در اين باره فتوا ميدهد كه بايد اين فرد تنبل در نماز خواندن را آنقدر بزنند تا از بدنش خون جاري شود.همچنين او را بايد زنداني كنند تا نماز بخواند. ما نيز فراوان مشاهده كردهايم كه ترككنندگان نماز را در حيات مسجد نبوي ميزنند، ولي اقدام به كشتن آنها نميشود.
اما اگر كسي به دليل انكار اصل نماز، از خواندن نماز سر باز زند و به اين كار اصرار ورزد، كافر است. حكم اين فرد مانند كسي است كه يكي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در كتاب المغني.
امور ضروري و متواتر دين را كه نزد همگان معلوم و بديهي تلقي ميشود، انكار كند. اگر فتوا دهندهاي كه حكم بالا را داده و ميگويد هر كس نماز نخواند، كافر است، آراي فقهي ديگران در اين باره را نقل ميكرد و سرانجام نظر و فتواي خود را بيان ميكرد، امري پذيرفته بود؛ چراكه دانشمندان صاحبنظر و اهل بررسي و پژوهش در ادله، اين رويه را دنبال ميكنند. البته هشدار دادن به افرادي كه به دليل سستي، نماز نميخوانند، اشكال ندارد؛ زيرا ممكن است همين تنبلي، انسان را به ترك نماز از روي قصد و انكار آن بكشاند و ـ پناه ميبريم به خداوند ـ سرانجام كافر شود؛ چراكه معصيت و نافرماني، عامل كفرورزي است.
اي كاش عالمان دين و مبلغان، يكپارچه به تبيين باور اهل سنت، يعني كافر نبودن گناهكننده، مگر از روي عناد و اعتقاد به حلال بودن آن ميپرداختند. كاش تبيين ميكردند كه خداوند مسلماناني را كه گناه كردهاند و پيش از توبه مردهاند، در آتش جاودانه نميكند؛ بلكه خداوند ميتواند اين افراد را بيامرزد؛ چنانكه در قرآن كريم نيز اين معنا
آمده است:
(إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) (نساء:116)
خداوند، شرك به او را، نميآمرزد (ولي) كمتر از آن را براي هر كس بخواهد، (و شايسته ببيند) ميآمرزد.
5. مبتلا شدن به غيبت ديگران، به ويژه علما كه ابتدا به بهانه خيرخواهي است، اما سرانجام نفس تا جايي پيش ميرود كه بدون ضرورت، به ذكر