بخش 6

خاطره‌هایی درباره بدعت


125


تن بيرون كرد و به جاي آن لباس مهماني پوشيد. آن‌گاه به آرامي گام بر‌داشت تا نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيايد. آن حضرت از هيئت اعزامي پرسيد: «رئيس شما كيست؟» همه به اشج اشاره كردند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «او فرزند مهتران شماست؟» پاسخ دادند: «پدران وي در جاهليت رئيس ما بودند. او نيز اكنون رئيس ما براي هدايت به اسلام است». اشج قصد داشت بنشيند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) صاف نشست و او را نزد خود خواند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وي را در كنار خود نشاند و با مهرورزي او را به همه معرفي كرد و فضائل او را برشمرد. سپس مردم نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدند و از او مي‌پرسيدند و او نيز پاسخ مي‌داد. تا اينكه آن حضرت پرسيد: «آيا از آذوقه شما چيزي باقي مانده؟» پاسخ دادند: «بله». و هركس اندكي از خرماهايي كه در آذوقه‌اش داشت، آورد. خرماها را روي سفره‌اي نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ريختند. ايشان به خرماها اشاره مي‌كرد و فرمود: «به اين خرما «تعضوض» مي‌گوييد؟» پاسخ آنها مثبت بود. سپس پرسيد: «به اين خرما «صرفان» مي‌گوييد؟» پاسخ دادند: «آري». آن‌گاه به خرماي ديگري اشاره كرد و پرسيد: «اين را «برني» مي‌ناميد؟» پاسخ دادند: «بله». سپس فرمود: «اين بهترين نوع خرماي شماست». برخي از بزرگان اين قبيله گفتند: «آري، بابركت‌ترين خرما نيز هست؛ به طوري كه ما از اين درختان پربار خرما به شتر و الاغ‌هاي خود نيز مي‌دهيم». وقتي از اين سفر بازگشتيم، تمايل ما به اين نوع خرما بيشتر شد، تا جايي كه محصول ما به اين درخت منحصر شد و بركت را در همين نوع خرما مي‌ديديم.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الادب المفرد، ص225. شيخ هشام برهاني در تعليق اين كتاب مي‌افزايد: اين روايت در دو جاي كتاب مسند احمد نقل شده است كه يكي از آنها در ج3، ص432 است.

اكنون اين پرسش مطرح است كه با وجود اين روايت، منظور اين سخن نقل شده از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چيست كه مي‌فرمايد: «شما به امور دنياي خود آگاه‌تر هستيد»؟

پاسخ اين سؤال را علامه فاضل «عبدالله سراج الدين» داده است. وي مي‌گويد: داستان گرده‌افشاني نخل در «صحيح مسلم» به نقل از انس نقل شده است. وي مي‌گويد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از كنار گروهي مي‌گذشت كه به لقاح نخل مشغول بودند. آن حضرت فرمود: اگر اين كار را نمي‌كرديد، باز هم اين لقاح انجام مي‌شد. آنان نيز دست از اين كار كشيدند. در نتيجه محصول خوبي به دست نيامد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد آنان آمد و پرسيد: «چه شده است؟» پاسخ دادند: «شما فرموديد كه ما چنين و چنان كنيم». آن حضرت فرمود: «شما به امور دنياي خود آگاه‌تريد». برخي از اين حديث چنين برداشت كرده‌اند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز ممكن است در امور دنيا اشتباه كند. به همين دليل گفتند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در فلان امر دچار اشتباه مي‌شود. اما حقيقت اين است كه بايد درباره اين روايت پژوهش صورت گيرد؛ زيرا برخي از گفتار و رفتار آن حضرت تفسير‌كننده رفتار و گفتارهاي ديگر ايشان است. از سوي ديگر، خداوند ايشان را از اشتباه و گناه مصون داشته است.

در اين رابطه بايد به چند نكته توجه داشت:



127


اول: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در دياري پرورش يافت كه محل كاشت نخل بوده است. همچنين وي در ميان مردمي مي‌زيست كه فنون زراعت نخل و مسائل مربوط به آن را مي‌دانستند. با اين توضيح، چگونه متصور است كه آن حضرت روال هميشگي تكثير نخل‌ها و تلقيح آنها را نداند؟! به‌ويژه اينكه اين امر يك فنّ بسيار تخصصي نيست كه از چشم‌ها پنهان بماند. پس بي‌ترديد ايشان مانند مردم زمان خويش از اين كار آگاه بودند. اما آن حضرت درصدد تبيين كاري بودند كه آنها نمي‌توانستند خودشان به آن رسيدگي كنند.

دوم: رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از علم لدنّي برخوردار بودند و خداوند اين دانش‌ها را به ايشان عطا فرموده بود؛ به طوري كه در هر زمينه‌اي براي اصحاب مطالبي را بيان مي‌فرمودند. «طبراني» از «ابوذر» نقل مي‌كند: هيچ پرنده‌اي نبود كه بالش را در آسمان ببندند، مگر اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اطلاعاتي درباره آنها به ما داد. با اين وصف، چگونه مي‌توان تصور كرد آن حضرت از نياز طبيعي و معمولي گرده‌افشاني ميان نخل‌ها بي‌خبر بودند؟ پس نتيجه مي‌گيريم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مقصود ديگري داشته‌اند.

سوم: روايت‌هاي مشابه اين حديث، ما را به درك مقصود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رهنمون مي‌كند؛ از جمله اين روايت كه از ابورافع نقل شده است. وي مي‌گويد: در يكي از روزها، آبگوشتي براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تهيه كرده بودم. هنگامي كه سفره گسترده شد، رسول خدا فرمود: «پاچه آن را به من بده!» پاچه‏اي را به حضرت دادم. رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تناول كرده و باز فرمود: «پاچه ديگري بده!» آن را نيز تناول فرمود، تا چهار مرتبه چنين كرد و بار



128


ديگر فرمود: «پاچه گوسفند را بده!» عرض كردم: «يا رسول الله! مگر گوسفند چند پاچه دارد؟» فرمود: «هرگاه شكيبايي كرده بودي، هر اندازه كه پاچه از تو مي‏خواستم، به تو ارزاني مي‏شد».(1)

در جريان گرده‌افشاني درخت خرما نيز همين مسئله است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با اين فرمايش خود، مي‌خواستند كرامتي را به آن مردم نشان دهند و با خرق عادت و برخلاف گرده‌افشاني، نخل‌هاي آنها بارور شود؛ زيرا ايشان از ضرورت گرده‌افشاني در نخل‌ها آگاه بودند؛ چراكه او نيز در ميان مردمي رشد يافته بود كه براي نخل‌هاي خود هميشه از همين شيوه استفاده مي‌كردند. بنابراين، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دنبال نشان دادن كرامت و امري خارق عادت به آنان بود. اما از آنجا كه به اين سخن ايمان قلبي نداشتند، به تجربه طبيعي خود اعتماد كردند. به همين دليل زمينه بروز كرامت پديد نيامد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم دليل خرما ندادن نخل‌ها را به همان اموري ارجاع داد كه ميان اين مردم معمول بود و ذهن آنها فراتر از اين اسباب مادي نمي‌رفت و به آنان فرمود: «شما به امور دنيايي خويش آگاه‌تريد»؛ يعني برويد و طبق همان اسباب مادي كه به آن عادت كرده‌ايد، عمل كنيد.(2)

پس از اين مرحله، اين پديده ابعاد روشن‌تري به خود مي‌گيرد؛ به طوري كه گفته مي‌شود علماي دين سنتي هستند و به همان ميراث‌ها و آداب و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج1، ص65‌.

2. اقتباس از سيدنا محمد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ص367. همچنين براي آگاهي از گستره فراوان دانش‌هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه شمارش آن به دست خداست، ر.ك: صفحات 90 تا 114 اين كتاب. اين اثر پر از ادله و مثال‌هاي علمي است. به طور كلي اين كتاب يك اثر سودمند علمي است.

رسوم گذشته، مانند حجاب، حرمت ربا و جلوگيري از اختلاط زن و مرد پايبندند؛ حال آنكه زندگي در حال پيشرفت و تحول است. به همين دليل ميان حكام و علما نزاع رخ داده است. اين امر به تدريج به متهم كردن دين، سلوك و اخلاق علما انجاميده است. آنان مردم را نيز از راه رسانه‌ها به دوري گزيدن از علما و نسبت دادن هرگونه كاستي به آنان سوق مي‌دهند. اين يك دسيسه يهودي بر ضد علماي مسلمان است كه مجري آن خود مسلمانان هستند.(1)

پس از عملي كردن اين نيرنگ‌ها، عالمان دين را زير نظر قرار داده‌اند و در كمين آنها هستند تا ببينند بر روي منبر يا در محافل و نوشته‌هاي‌شان چه مي‌گويند. اگر سخن از دعوت به بازگشت به اسلام راستين باشد، آنها دانشمندان دين را به مزدوري و حركت در مسير خدمت به منافع دشمنان متهم مي‌سازند. اگر علماي دين با امور باطلي مبارزه كنند كه آنان تاب تحمل آن را ندارند، (مانند ربا، قمار، مشروبات الكلي، ستم و انحراف) علماي دين را به تندروي متهم مي‌سازند و مي‌گويند اينان اصول‌گرا هستند و به اين بهانه عرصه را بر آنها تنگ مي‌كنند. هنوز بي‌گناهي علماي دين از يك اتهام ثابت نشده كه اتهام ديگري را به آنان نسبت مي‌دهند و گاه حتي آنان را به زندان مي‌اندازند.

اما اگر عالمي ضعيف، بيماردل و سست بيابند كه با آنان همسو مي‌شود و اسلام را به نفع آنان تفسير مي‌كند و اين دسيسه‌گران را حاميان دين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر.ك: رسالة المشايخ و الاستعمار، حسني عثمان و نيز پروتكل‌هاي دانشوران صهيون.

معرفي مي‌كند، او را جذب خود مي‌كنند و با متاع دنيوي مي‌فريبند. در نتيجه اين عالم بيماردل بلندگوي انديشه‌هاي آنان مي‌شود و آخرت خود را نيز به پاي آنها مي‌ريزد و در اينجاست كه به اهداف خود دست مي‌يابند. آنان مي‌گويند برادري ميهني بر هرنوع برادري مقدم است. در نتيجه، رهبري مردم و اداره امور مسلمانان و ميهن اسلامي به افراد فاسق، كافر، شراب‌خوار، قمار باز، بي‌آگاه از دين و حتي افرادي كه به دين‌داري و درست‌كاري شهرت ندارند، واگذار مي‌شود.

حتي از اين مرحله فراتر مي‌روند و اين امور را به كافراني واگذار مي‌كنند كه آشكارا اسلام‌ستيزي و كفر خود به اسلام را اظهار مي‌كنند. نمونه‌هاي اين امر نيز به اندازه‌اي فراوان است كه نيازي به ذكر آن نيست. البته اين امر بايد در ميهن اسلامي رخ دهد؛ اما در سرزمين كفر وضع تفاوت مي‌كند. وجود يك حزب سياسي به نام حزب دمكرات ـ مسيحي در ايتاليا يا آلمان اشكال ندارد.

شگفت‌آورتر از همه، مطلبي است كه در روزنامه «الاتحاد» چاپ امارات متحده عربي خواندم. در تاريخ 24 محرم 1410ه‍ .ق نخست‌وزير لهستان پس از پيروزي خود در اولين اظهار نظرش كه در گفت‌وگو با يك روزنامه روسي انجام داده، مي‌گويد كه مي‌خواهد روابط كشورش با روسيه، بر پايه روابط ميان دو ملت و دو حكومت باشد. پس از آن، روابط ميان سازمان‌ها، نهادها و احزاب مطرح مي‌شود. وقتي اين روزنامه روسي از او مي‌پرسد آيا او خود را سوسياليست يا دمكرات مي‌داند، پاسخ مي‌دهد: «من مسيحي هستم و بر پايه دستورات و رهنمودهاي كليساي كاتوليك و



131


پاپ واتيكان عمل مي‌كنم».


132



133


خاطره‌هايي درباره بدعت

برخي به سرعت علماي ديگر را در برخي مسائل اختلافي متهم به بدعت مي‌كنند. در اينجا سخن ابن دقيق العيد را بازگو مي‌كنم كه مي‌گويد: «چه بسا بدعت‌هاي مربوط به امور دنيايي اصلاً مكروه نباشد. حتي بسياري نيز حكم به عدم كراهت داده‌اند. وقتي به بدعت‌هاي احكام فرعي دين مي‌نگريم، مي‌بينيم كه با بدعت‌هاي مربوط به اصول اعتقادي برابري نمي‌كنند».

مناسب است در اينجا ماجرايي خواندني را نقل كنم:

يكي از دانشجويان ما بر اثر تصادف رانندگي در مسير حج عمره جان باخت. او را در مدينه و در قبرستان بقيع دفن كردند. من بر سر قبر او حاضر شدم و طبق عادت مرسوم در كشورمان به وي تلقين خواندم. گروهي از علما بدون توجه به موقعيت، صداي اعتراض خود را بلند كردند. اما من بي‌توجه به اين اعتراض‌ها به تلقين اين مرده پرداختم و با همراهانم سوره



134


يس را برايش خوانديم؛ چرا كه در «مسند احمد» روايتي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده كه سوره يس را براي مردگان بخوانيد.

يكي از اين علما كه از كار من ناخرسند شده بود، در اعتراض به رفتار من، در ميان دانشجويان آن دانشگاه حكم به بدعت‌گذاري من داد. سپس مرا احضار كرد و به من گفت: اين كاري كه كردي، بدعت نكوهيده‌اي بود. پاسخ دادم: جناب شيخ! در مذهب ما به تلقين كردن امر نشده و نيز از اين كار نهي نشده است؛ اما در مذهب حنبلي ـ كه مذهب او بود ـ اين كار مستحب شمرده شده است. سپس براي او مطالبي را از «الفروع» نقل كردم. هنوز همه مطلب را نخوانده بودم كه سكوت كرد و من هم سكوت كردم؛ اما از من پوزش نخواست.

در اينجا برخي از ديدگاه‌هاي حنابله در اين باره را بازگو مي‌كنم.

در كتاب «المغني» آمده است كه «اثرم» مي‌گويد: «به ابا عبدالله گفتم اين چه كاري است كه پس از دفن مرده انجام مي‌شود؛ اينكه فردي مي‌آيد و مي‌خواند: اي فلان پسر فلان! به ياد بياور باورهاي خود را و به يادآور شهادت «لااله الاالله» ر». پاسخ داد: «اين كار را فقط از شاميان سراغ دارم. وقتي ابومغيره مرد، فردي بر مزار او حاضر شد و اين عبارات را گفت».

«ابو مغيره»، از «ابوبكر بن ابومريم»، از شيوخ خود نقل مي‌كرد كه آنها اين كار را مي‌كردند. «قاضي ابوخطاب» مي‌گويد: «اين كار مستحب است».

«طبراني» نيز درباره تلقين، روايتي را از ابن شاهين به سند خود نقل مي‌كند. «ابن حجر» در «التلخيص الحبير» مي‌گويد: سند اين روايت صالح



135


است.(1) تلقين ميت در مذهب امام شافعي نيز امري پذيرفته شده است.(2)

پس از دانستن اين ديدگاه‌ها آيا كسي جز انسان ناآگاه از مذاهب اسلامي معتبر، ادعاي بدعت بودن اين كار را مطرح مي‌كند؟

به ما خبر رسيد كه اين عالم از وزير اوقاف كشور خود خواسته است تا قرائت قنوت در نماز صبح را منع كند؛ زيرا اين كار بدعت است! به خدا سوگند اين كار يك جسارت است و شايسته انسان عالم نيست. قنوت در نماز صبح، امري است كه مالك و شافعي قائل به اين كار بودند.

در اينجا براي اثبات بدعت نبودن قنوت، دو روايت را نقل مي‌كنيم. «ابن قيم» مي‌گويد: اهل حديث نسبت به اينها و كساني كه قنوت را در نمازهاي واجب و غير آن، مستحب مي‌دانند، راه ميانه را انتخاب كرده‌اند. اهل حديث بيش از اين دو گروه به حديث آشنا هستند.(3) اهل حديث هر جا كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قنوت خوانده، مي‌خوانند و هرجا كه نخوانده، آنها نيز نمي‌خوانند. به فعل يا ترك فعل رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اقتدا مي‌كنند و فعل و ترك فعل آن حضرت را سنت مي‌دانند. اما با اين حال، با كسي كه به قنوت خواندن مداومت دارد، مخالفت نمي‌كنند و كار او را بدعت نمي‌دانند؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر.ك: المغني و حاشيه آن، ج2، ص386.

2 . ر.ك: الفتاوي الكبري، ابن حجر، ج2، ص3.

3 . البته اين ويژگي ابن قيم است كه به سرعت حكم صادر مي‌كند. گويا مالك، شافعي و محدثان بزرگ اين دو مذهب از اهل حديث به شمار نمي‌روند. در موارد فراواني مانند اين تعليق را از ابن قيم سراغ داريم.

چنان‌كه خواننده قنوت را ضد سنت قلمداد نمي‌كنند.(1)

در «المغني» آمده است: خواندن قنوت در نماز صبح و ديگر نمازها سنت نيست؛ مگر در نماز وتر. «ثوري» و «ابوحنيفه» اين ديدگاه را دارند. از «ابن عباس»، «ابن عمر»، «ابن مسعود» و «ابي‌الدرداء» نيز روايت شده است. «مالك»، «حسين بن صالح»، «شافعي» و «ابن ابي‌ليلي» مي‌گويند: قنوت در نماز صبح همه روزها سنت است؛ زيرا «انس» مي‌گويد: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تا آخرين روز زندگي خويش در نماز صبح قنوت مي‌خواند. اين روايت در «مسند احمد» آمده است. عمر نيز در حضور اصحاب و ديگران قنوت را در نماز صبح مي‌خواند.(2)

بنابراين، روشن مي‌شود كه هيچ كس قنوت نماز صبح را بدعت نمي‌داند؛ مگر اينكه از آراي مذاهب معتبر اسلامي آگاه نباشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زاد المعاد، ج1، ص92.

2 . المغني، ج1، ص787.


| شناسه مطلب: 73644