بخش 2

توسعه در مفهوم بدعت قرآن و مذمت بدعت گذاری مذمت اهل کتاب به جهت بدعت‌گذاری بدعت حَسن و قبیح از نظر اهل سنّت هر بدعتی ضلالت است ارکان بدعت نمونه‌هایی از عمومات قرآنی نمونه‌هایی از عمومات حدیثی شواهد تاریخی بر تطبیق انواع بدعت 1. بدعت ترکی 2. بدعت فعلی عوامل پیدایش بدعت 1. مبالغه در تعبّد انسان نسبت به خداوند 2. متابعت از هوای نفس 3. نبود روحیه تسلیم حجیت سنّت اهل بیت ( علیهم السلام ) 1. آیه تطهیر 2. حدیث ثقلین فتاوای وهابیان در مصادیق بدعت

است. معمولا در مواردي كه كلمه سنّت با كتاب ذكر شده، مقصود سنّت به معناي اول است. از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:

مَا مِنْ شَيْءٍ إِلاّ وَفِيهِ كِتابٌٍ أَو سُنّة.(1)

هيچ موضوعي نيست، مگر آنكه براي او حكمي در كتاب يا سنّت وجود دارد.

همچنين در رواياتي كه سنّت و بدعت با يكديگر ذكر شده، مقصود از سنّت همين معناست.

معناي دوم سنّت نيز در روايات كاربرد فراوان دارد؛ مثلاً در روايات مي‌خوانيم: «السواك هو من السنة، ومطهّرة للفم»؛(2) «مسواك كردن از سنّت است و دهان را پاك مي‌كند».

و نيز آمده است:

من السنة أن تصلّي علي محّمد وأهل بيته في كلّ جمعة ألف مرّة.(3)

از سنّت است كه بر محمّد و اهل بيت او در هر جمعه هزار بار

صلوات بفرستي.

سنت در اصطلاح فقها

سنّت در اصطلاح فقها عبارت است از: قول يا فعل يا تقرير معصوم.

همه مسلمانان به عصمت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عقيده دارند، بدين جهت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافي، ج 1، ص 59.

2. وسائل الشيعه، ج 1، ص 347.

3. همان، ج 5، ص 72.

قول، فعل و تقرير او نزد همه مسلمانان سنّت به شمار مي‌رود. از آنجا كه شيعه به عصمت ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) اعتقاد دارد، قول، فعل و تقرير آنان نيز داخل در سنّت خواهد بود. راه اثبات سنّت، نقل است كه دو‌گونه مي‌باشد: متواتر و غير متواتر.

نقل متواتر افاده علم مي‌كند، و در اعتبار آن ترديدي نيست. و نقل غير متواتر نيز دو‌گونه است: گاهي با قرايني همراه است كه مفيد علم است؛ در اين صورت نيز در حجيّت آن سخن نيست، امّا اگر با قراين مفيدِ علم، همراه نباشد و تنها مفيد ظن باشد، در صورتي اعتبار و حجّيت دارد كه ناقل آن عادل يا ثقه باشد.


27


بدعت

بدعت در لغت

بدعت در لغت به معناي كار نو و بي سابقه است، و معمولا به كار بي‌سابقه‌اي گفته مي‌شود كه بيانگر نوعي حسن و كمال در فاعل باشد. «بديع» به معناي كار يا چيزي نو و بي‌سابقه است. اين واژه هر گاه درباره خداوند به كار رود به معناي اين است كه خداوند جهان را بدون استفاده از ابزار و بدون ماده پيشين و بدون اينكه از كسي الگوبرداري كرده باشد، آفريده است.(1)

خليل بن احمد در تعريف «بدعت» مي‌گويد:

احداث شيء لم يكن له من قبل خلق و لا ذكر و لا معرفة.(2)

ايجاد كردن چيزي است كه براي آن از قبل خلق و ذكر و معرفتي

نبوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: العين، ج 2، ص 54؛ لسان العرب، ج 8، ص 6؛ صحاح اللغة، ج 3، ص 1183؛ مفردات راغب، ماده بدع.

2. العين، ج 2، ص 54.

خداوند متعال مي‌فرمايد: (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ)؛ «بگو: من پيامبر نوظهوري نيستم». (احقاف: 9)

واژه بدعت در روايات، غالباً در مقابل شريعت و سنّت به كار رفته است و مقصود از آن، انجام دادن كاري است كه بر خلاف شريعت اسلام و سنّت نبوي است. امام علي ( عليه السلام ) فرموده است: «إنّما الناس رجلان متبع شرعة ومبتدع بدعة» ( 1 )؛ «افراد دو گونه‌اند: يا پيرو شريعتند، يا بدعت‌گذار در دين».

در جاي ديگر پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره نبوت فرموده است:

أظهر به الشرائع المجعولة، وقمع به البدع المدخولة.(2)

خداوند به واسطه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شريعت‌هايي را كه فراموش شده بود و مردم از آنها آگاهي نداشتند، آشكار ساخت، و بدعت‌هايي را كه اهل بدعت در اديان پيشين وارد كرده بودند ريشه‌كن ساخت.

و در جاي ديگر فرموده است: «ما أحدثت بدعة إلاّ ترك بها سنة» ( 3 )؛ «هيچ بدعتي حادث نشد مگر اينكه به سبب آن سنتي ترك گرديد».

بدعت در اصطلاح

فقها و محدّثان، بدعت را به گونه‌هاي مختلف تعريف كرده‌اند كه نمونه‌هايي از آنها را يادآور مي‌شويم:

1. ابن رجب حنبلي مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه 176.

2. همان، خطبه 161.

3. همان، خطبه 145.

البدعة ما أحدث ممّا لا أصل له في الشريعة يدلّ عليه، أمّا ما كان له أصل من الشرع يدلّ عليه فليس ببدعة شرعاً، وإن كان بدعة لغة.(1)

بدعت، امر نوظهوري است كه براي آن در شريعت، دليلي نباشد كه

بر آن دلالت كند و اگر دليلي در شرع وجود داشته باشد، شرعاً

بدعت نيست؛ اگرچه در لغت آن را بدعت نامند.

2. ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:

البدعة ما أحدث وليس له أصل في الشرع، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة.(2)

بدعت امر حادثي است كه براي او دليلي در شريعت نباشد، و اگر دليلي بر آن در شرع باشد، بدعت نيست.

3. سيد مرتضي ( رحمه الله ) مي‌گويد:

البدعة زيادة في الدين أو نقصان منه من إسناد إلي الدين.(3)

بدعت عبارت است از زياد كردن يا كم كردن از دين، با انتساب آن به دين.

4. علامه مجلسي ( رحمه الله ) مي‌گويد:

البدعة في الشرع ماحدث بعد الرسول ولم يرد فيه نصّ علي الخصوص، ولا يكون داخلاً في بعض العمومات.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع العلوم والحكم، ص 160.

2. فتح الباري، ج 17، ص 9.

3. رسائل شريف المرتضي، ج 2، ص 264.

4. بحارالأنوار، ج 74، ص 202.

بدعت در شرع، هر امري است كه بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حادث شود و نص به خصوص بر آن نباشد، و داخل در برخي از عمومات نيز نباشد.

5. قاضي عيني مي‌نويسد:

ما احدث و ليس له اصل في الشرع، و سمّي في عرف الشرع بدعة، و ما كان له اصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة.(1)

بدعت چيزي است كه حادث شده و براي آن دليل و اصلي در شرع نيست كه در عرف شرع به آن بدعت مي‌گويند. ولي اگر براي آن اصل و دليلي باشد كه شرع بر آن دلالت كند بدعت نخواهد بود.

6. نووي مي‌گويد:

البدعة بكسر الباء في الشرع: هي احداث مالم يكن في عهد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ...(2)

بدعت ـ به كسر باء ـ در شرع عبارت است از حادث كردن چيزي كه در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نبوده است...

7. حسن البناء مي‌گويد:

و كل بدعة في دين الله لا اصل لها ـ استحسنها الناس بأهوائهم سواء بالزيادة فيه او بالنقص ـ ضلالة...(3)

و هر بدعتي در دين خدا كه اصل و اساسي ندارد و مردم آن را به هواي خود نيكو شمرده‌اند گمراهي است، چه به زيادي در دين باشد يا به نقصان در آن...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عمدة القاري، ج 25، ص 37.

2. تهذيب الأسماء و اللغات، ج 3، ص 22.

3. مجموعة رسائل الامام حسن البنا، ص 270.

8. احمد بن علي منجور مالكي مي‌گويد:

البدعة... الّتي لاتدخل تحت الاصول والقواعد العامة للشريعة.(1)

بدعت... چيزي است كه داخل تحت اصول و قواعد عام شرعي نمي‌شود.

مفاد تعريف‌هاي ياد شده اين است كه بدعت در اصطلاح علماي حديث و فقه اين است كه حكمي به دين افزوده و يا از آن كاسته شود، بدون اينكه مستندي از كتاب يا سنّت داشته باشد. بنابراين هر گاه قول يا فعلي كه سابقه نداشته است، با استناد به دليلي از كتاب يا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود، هر چند ممكن است در استنباط آن حكم از كتاب و سنّت خطايي رخ داده باشد؛ زيرا خطا در اجتهاد مورد مؤاخذه واقع نمي‌شود.

يادآور مي‌شويم، از آنجا كه احكام قطعي عقل نيز مورد تأييد قرآن و روايات قرار گرفته است، و عقل قطعي از منابع احكام شرعي است، هر گاه حكم جديدي با استناد به دليل عقلي قطعي به عنوان حكم ديني اظهار شود، بدعت به شمار نمي‌رود.

توسعه در مفهوم بدعت

برخي دائره مفهوم بدعت را وسيع گرفته و معنا كرده‌اند كه به اتّهام بدعت، بسياري از مسلمانان را به جهت انجام اعمالي كه در آنها نوآوري است، از دين اسلام خارج كرده و متّهم به كفر نموده‌اند. اين حربه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البدعة، دكتر عبدالملك سعدي، صص 16 و 17.

بارزترين وسايلي شده كه وهابيان بر سر مخالفان خود؛ مخصوصاً شيعه مي‌كوبند. لفظ «بدعت» گرچه از حيث معناي لغوي امري واضح است، ولي از آنجا كه معناي اصطلاحي پيدا كرده، لذا حدود و قيودي به آن اضافه شده است. بدين جهت جا دارد تا درباره مفهوم اصطلاحي اين لفظ بحث كنيم.

قرآن و مذمت بدعت گذاري

قرآن كريم در آياتي اشاره به مذمت بدعت كرده است از قبيل:

1. خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (انعام: 153)

اين راه مستقيم من است، از آن پيروي كنيد! و از راه‌هاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مي‌سازد! اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي‌كند، شايد پرهيزگاري پيشه كنيد.

2. همچنين مي‌فرمايد:

(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ) (آل عمران: 105)

و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند؛ (آن هم) پس از آنكه نشانه‌هاي روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمي دارند.

3. خداوند متعال همچنين مي‌فرمايد:



33


(فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ) (نور: 63)

پس آنان كه فرمان او را مخالفت مي‌كنند، بايد بترسند از اينكه فتنه اي دامنشان را بگيرد، يا عذابي دردناك به آنها برسد.

4. و مي‌فرمايد:

(وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر: 7)

آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد.

5. خداوند در جاي ديگر مي‌فرمايد:

(وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدي وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَساءَتْ مَصِيراً) (نساء: 115)

كسي كه بعد از آشكار شدن حق، با پيامبر مخالفت كند، و از راهي جز راه مؤمنان پيروي نمايد، ما او را به همان راه كه مي‌رود مي‌بريم؛ و به دوزخ داخل مي‌كنيم؛ و جايگاه بدي دارد.

6. همچنين مي‌فرمايد:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً) (مائده: 3)

امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

7. و مي‌فرمايد:

(وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ فَما رَعَوْها حَقَّ



34


رِعايَتِها) (حديد: 27)

و در دل كساني كه از او پيروي كردند رأفت و رحمت قرار داديم؛ و رهبانيّتي را كه بدعت گذاردند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودي خدا بود، ولي حقّ آن را رعايت نكردند.

مذمت اهل كتاب به جهت بدعت‌گذاري

بدعت به معنايي كه گذشت ـ يعني افزودن چيزي بر دين و يا كاستن از آن ـ فعلي حرام است؛ زيرا تشريع مخصوص خداوند است، و جز به اذن و مشيّت خداوند كسي حق ندارد در حوزه تشريع وارد شود. قرآن كريم اهل كتاب را نكوهش مي‌كند كه چرا علماي دين خود را بي‌چون و چرا اطاعت مي‌كردند، و آنان را ارباب خويش بر گزيده بودند، خداوند مي‌فرمايد: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ). (توبه: 31)

علماي يهود، مردم را به عبادت خود دعوت نمي‌كردند، و مردم نيز آنان را پرستش نمي‌نمودند، ليكن حرام خداوند را حلال و حلال الهي را حرام مي‌كردند، و مردم آنان را اطاعت مي‌نمودند. اين‌گونه اطاعت در حقيقت پرستش آنان بود.(1)

همچنين درباره نصارا مي‌فرمايد:

(وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ...) (حديد: 27)

و رهبانيتي كه آن را بدعت گذاردند، ما آن را برايشان ننوشته بوديم...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافي، ج 4، كتاب الايمان و الكفر، باب الشرك؛ تفسير طبري، ج 1، ص 80.

بدعت حَسن و قبيح از نظر اهل سنّت

از بحث‌هاي گذشته روشن شد كه بدعت در اصطلاح شرع ملازم است با قبح، و حكم شرعي آن حرمت است. بنابر اين، تقسيم بدعت اصطلاحي به حسن و قبيح نادرست است. با اين حال، اهل سنّت بدعت مصطلح را به دو قسم حسن و قبيح تقسيم كرده‌اند.(1)

تقسيم بدعتِ مصطلح در شرع به حسن و قبيح، و مشروع و نامشروع نادرست است؛ زيرا در اصطلاح شرع، بدعت به معناي ابداع حكمي است كه مبناي شرعي ندارد. چنين فعلي قطعاً حرام و مبغوض شارع است.

هر بدعتي ضلالت است

برخي از علماي اهل سنت براي تصحيح و توجيه بدعت‌هاي عمر بن الخطاب و ديگران، بدعت را به دو قسم تقسيم كرده‌اند: بدعت حسنه و قبيحه، ولي از ظاهر ادله استفاده مي‌شود كه هر عملي كه بر آن بدعت صدق كند حرام است و لذا نمي‌توان بر عملي بدعت حسنه اطلاق كرد.

مسلم به سند خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

امّا بعد، فانّ خير الحديث كتاب الله و خير الهدي هدي محمّد، و شر الأمور محدثاتها و كل بدعة ضلالة.(2)

همانا بهترين گفتار كتاب خداست و بهترين هدايت، هدايت محمّد است و بدترين امور چيزهايي است كه در دين حادث شوند و هر بدعتي گمراهي است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ر.ك: النهايه، ابن اثير، ج 1، ص 79.

2. صحيح مسلم، ج 1، ص 592.

ابن رجب حنبلي مي‌گويد:

فقوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : كل بدعة ضلالة، من جوامع الكلم، لايخرج عنه شيء، و هو اصل عظيم من اصول الدين... فكل من احدث شيئاً و نسبه إلي الدين و لم يكن له اصل من الدين يرجع اليه فهو ضلالة، و الدين بريء منه، و سواء في ذلك مسائل الاعتقادات او الأعمال أو الأقوال الظاهرة و الباطنة...(1)

كلام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه هر بدعتي گمراهي است، از كلمات جامع اوست كه از آن چيزي بيرون نمي‌رود، و آن اصلي عظيم از اصول دين است... پس هر كس چيزي را حادث كند و به دين نسبت دهد در حالي كه براي آن دليلي از دين نباشد كه به آن رجوع نمايد، گمراهي است و دين از آن بي‌زار مي‌باشد، و در اين حكم، مسائل اعتقادي و اعمال و اقوال ظاهري و باطني فرقي نمي‌كند...

اركان بدعت

با استفاده از روايات و تعريف‌هايي كه از علماي حديث و فقه در مورد بدعت ذكر شد، به دست مي‌آيد، كه بدعت سه ركن اساسي دارد:

1. كسي حكمي رابه دين نسبت داده يا آن را از دين بيرون كند؛ مثل آنكه كسي «الصلاة خير من النوم» را جزء اذان بداند، يا متعه را از دين خارج كند. لذا خداوند متعال در مذمّت نسبت‌هاي نارواي مشركان مي‌فرمايد: (قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللهِ تَفْتَرُونَ) ؛ «بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده يا بر خدا افترا مي‌بنديد». (يونس: 59)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع العلوم و الحكم، ص 252.

و نيز مي‌فرمايد:

(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً...) (بقره: 79)

واي بر كساني كه مطالبي را با دستان خود مي‌نويسند، آن‌گاه آن را به خدا نسبت مي‌دهند تا اينكه در مقابل آن پول ناچيزي

بگيرند...

2. بدعت آن وقتي مذموم است كه گوينده آن عقيده فاسد يا عمل غير مشروعي را در جامعه اشاعه دهد، نه آنكه تنها در دل به آن اعتقاد داشته، يا در مكاني مخفي آن را انجام دهد. در مسلم روايتي به سند خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي‌كند:

... من دعا إلي ضلالة كان عليه من الإثم مثل آثام من يتّبعه لاينقص ذلك من آثامهم شيئاً.(1)

... هر كس كه دعوت به ضلالت نمايد؛ مثل گناهان كساني كه او را در آن ضلالت متابعت مي‌كنند بر اوست، و از گناهان متابعت كنندگان چيزي كاسته نمي‌شود.

در اين حديث تصريح به دعوت آمده، كه ظهور در اشاعه دارد.

3. نبودِ دليل شرعي بر امر حادث در دين؛ كه اين ركن از تعريف‌هاي اصطلاحي كه براي بدعت ذكر شد به خوبي استفاده مي‌شود و قرآن نيز به آن اشاره كرده است. آن جا كه مي‌فرمايد: (قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ...) ؛ «بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده است...». (يونس: 59)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 8، ص 62، صحيح بخاري، ج 9، باب الاعتصام بالكتاب و السنة.

لذا دو مورد از بدعت خارج مي‌شود:

الف) مواردي كه امري حادث شود و دليل خاصي براي آن در شرع موجود باشد، ولو آن امر در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اتفاق نيفتاده باشد؛ مثل زلزله كه در عصر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اتفاق نيفتاد، تا آنكه در بصره زلزله‌اي شد و ابن عباس براي مردم نماز آيات خواند.

ب) مواردي كه تحت دليل عام است. يكي از اموري كه سبب ضمانت و حفظ و بقاي شريعت اسلامي است، عموماتي است كه در آن، شريعت در لسان أدله وجود دارد كه تطبيق بر جزئيات و موضوعات جديد، باعث پويايي و بقاي شريعت اسلامي است. از همين رو اگر امري در شريعت حادث شده و آن را به دين نسبت دادند، ولو دليل خاصي بر آن از قرآن و روايات وجود نداشته باشد، ولي داخل در عمومات ادله است و از بدعت خارج مي‌گردد؛ مثلا در آيه شريفه: (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...) (انفال: 60) اگر در اين زمان كشور مسلماني درصدد آماده نمودن هواپيماي جنگي و وسايل مدرن نظامي برآيد، مشمول اين آيه شريفه خواهد بود و به آن عمل كرده است؛ در حالي كه اين ادوات در صدر اسلام نبوده است.

و نيز در صحيح بخاري ازپيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

انّ افضلكم من تعلّم القرآن و علّمه.(1)

همانا بهترين شما كسي است كه قرآن را فرا گرفته و آن را به ديگران تعليم دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 2، ص 157.

حال اگر كسي بخواهد قرآن را با شيوه‌هاي جديد فرا گرفته يا بياموزد، اشكالي ندارد؛ زيرا داخل در عموم اين دليل است. لذا با اين توضيح، بسياري از مسائلي را كه وهابيان از مصاديق بدعت مي‌شمرند؛ مثل بناي بر قبور، عزاداري براي اولياي الهي، برپايي مراسم جشن و ... از مفهوم بدعت خارج است؛ زيرا داخل در عمومات ادلّه امثال قول خداوند متعال: (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)، و ديگر ادله است.

نمونه‌هايي از عمومات قرآني

همان‌گونه كه اشاره شد در قرآن كريم عمومات و اطلاقاتي وجود دارد كه انسان مي‌تواند با ارجاع مصاديق حادث و جديد به آنها، حكمشان را استخراج كند. اينك به نمونه‌هايي از اين عمومات قرآني اشاره مي‌كنيم:

1. خداوند سبحان مي‌فرمايد:

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي) (شوري: 23)

بگو: من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي‌كنم، جز دوست داشتن نزديكانم ]اهل بيتم[.

عموم اين آيه شامل برپايي مراسم در مناسبت‌هاي آنها و بناي بر قبورشان و... را شامل مي‌شود.

2. و نيز مي‌فرمايد: (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللهِ)؛ «و ايّام الله را به آنان ياد آور». اطلاق اين آيه شامل برپايي مراسم براي تذكر مردم به تاريخ زندگي بزرگان مي‌شود.



40


3. همچنين مي‌فرمايد:

(فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (اعراف: 157)

پس كساني كه به او ايمان آوردند، و بزرگش داشتند و حمايت و ياري‌اش كردند، و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگارانند.

اطلاق آن شامل برپايي مراسم جشن مي‌شود؛ زيرا مصداق بزرگداشت و احترام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است.

4. و مي‌فرمايد:

(وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ) (هود: 120)

ما سرگذشت هر يك از انبيا را براي تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم و اراده‌ات قوّي گردد.

اطلاق آيه شامل برپايي مراسم جشن ولادت و مبعث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ذكر تاريخ و فضايل او در آن جلسات مي‌شود.

5. خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ) (حج: 32)

و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دل‌هاست.

اطلاق آيه شامل برپايي مراسم جشن و عزا و بناي بر قبور و ... مي‌شود.

6. همچنين مي‌فرمايد:



41


(فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَالآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ...) (نور: 36 و 37)

]اين چراغ پرفروغ[ در خانه‌هايي قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا برند ]تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد[؛ خانه‌هايي كه نام خدا در آنها برده مي‌شود، و صبح و شام در آنها تسبيح او مي‌گويند. مرداني كه نه تجارت و نه معامله‌اي آنان را از ياد خدا غافل نمي‌كند...

اينها اطلاقات و عموماتي است كه مي‌توان از آنها حكم استحباب و رجحان اعمالي را؛ همچون بناي بر قبور، برپايي مراسم جشن و عزاداري در ولادت و مناسبات و سوگواري اولياي الهي و فروع ديگر را استفاده كرد.

7. خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (اعراف: 204)

هنگامي كه قرآن خوانده مي‌شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد؛ شايد مشمول رحمت خدا شويد.

از اطلاق آيه فوق استفاده مي‌شود كه انسان مي‌تواند با هر وسيله‌اي جديد نيز كه اختراع شده قرآن را استماع كرد.

8. همچنين مي‌فرمايد: (لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛ «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطي نداده است». (نساء: 141)

امروزه انواع و اقسام مختلفي از ايجاد سلطه از ناحيه كفّار بر مؤمنين



42


پديد آمده كه در زمان صدور آيه نبوده است، ولكن مي‌توانيم با تمسّك به اطلاق آيه فوق همه موارد سلطه را تحريم كنيم.

9. و نيز مي‌فرمايد:

(تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَلا تَعاوَنُوا عَلَي الإِْثْمِ وَالْعُدْوانِ) (مائده: 2)

]همواره [در راه نيكي و پرهيزكاري با هم تعاون كنيد و ]هرگز[ در راه گناه و تعدّي همكاري ننماييد.

تعاون و كمك‌هايي كه بر كارهاي نيك و تقوا و نيز بر گناه و دشمني در صدر اسلام بوده، محدود به موارد معيّني بوده، ولي در اين عصر و زمان دائره آن گسترش پيدا كرده است، لذا مي‌توان به اطلاق آيه فوق تمسك كرده و تمام مواردي كه داخل در مصداق حرمت نيست را از آيه فوق استفاده نمود.

نمونه‌هايي از عمومات حديثي

برخي از عمومات و اطلاقات حديثي است كه مي‌توان به آنها تمسك نموده و بر مصاديق جديد تطبيق نمود. اينك به نمونه‌هايي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «...وأحبّوا أهل بيتي لحبّي» ( 1 )؛ «و اهل بيتم را به خاطر من دوست بداريد».

مي‌دانيم كه كارهايي از قبيل برپايي مراسم جشن و عزاداري براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك حاكم، ج 3، ص 149.

اولياي الهي از مصاديق بارز محبّت درباره آنان است.

2. همچنين نيز فرمود: «طلب العلم فريضة علي كلّ مسلم» ( 1 )؛ «طلب علم بر هر مسلماني فرض است».

3. حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

إنّ افضلكم من تعلّم القرآن وعلّمه.(2)

همانا بهترين شما كسي است كه قرآن را فرا گرفته و آن را به ديگران تعليم دهد.

از اطلاق اين ادله استفاده مي‌شود كه طلب علم و نيز تعليم و تعلّم آن به هر نحو ممكن و مجاز، حلال بلكه راجح است.

شواهد تاريخي بر تطبيق

با مراجعه به تاريخ پي مي‌بريم كه مسلمانان با مراجعه به مصاديق جديدي كه پديد مي‌آمد، براي به دست آوردن حكم آن به عمومات و اطلاقات قرآن يا حديث مراجعه مي‌كردند. اينك به نمونه‌هايي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. طبراني نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر شخصي اعرابي گذر كرد كه نماز مي‌خواند. او در نمازش اين‌گونه دعا مي‌خواند:

يا من لاتراه العيون و لاتخالطه الظنون، و لايصفه الواصفون، و لاتغيّره الحوادث و...

اي خدايي كه چشم‌ها او را نمي‌بينند و گمان‌ها به او راه نيابد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، هيثمي، ج 1، ص 19.

2. صحيح بخاري، ج 2، ص 158؛ سنن ترمذي، ح 3071.

توصيف‌كنندگان توان توصيفش ندارند حوادث در او تغيير پديد نمي‌آورند و...

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شخصي را موكّل اعرابي كرد و فرمود: هر گاه نمازش تمام شد او را به نزد من بياور. از طرفي براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تكّه طلايي آورده بودند. چون اعرابي آمد، حضرت آن طلا را به او بخشيد، آن گاه فرمود: «آيا مي‌داني كه براي چه اين طلا را به تو بخشيدم؟» اعرابي عرض كرد: «به جهت رَحِمي كه بين من و شما است». پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

إنّ للرحم حقّاً، ولكنّي وهبت لك الذهب لحسن ثنائك علي الله.(1)

همانا براي رحم حقّي است، ولي من اين طلا را به تو به خاطر اينكه خدا را خوب ستايش كردي بخشيدم.

آنچه كه در ادله قرآني و حديثي رسيده، اشاره به اصل دعا و نيز برخي از دعاها ذكر شده است، ولي اين شخص اعرابي به واسطه برخي از اطلاقات و عمومات ادله كه ترغيب به دعا كرده، مناجات‌هايي از ناحيه خود با خدا داشت، و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز آنها را تأييد كرده است.

از اينجا استفاده مي‌شود كه تطبيق كلّيات عمومات و اطلاقات بر مصاديق جايز اشكالي نداشته، بلكه مستحب است.

2. احمد بن حنبل از انس نقل كرده كه گفت: «نماز برپا شد، مردي با سرعت آمد و در آخر صف نماز قرار گرفت و در حالي كه نفس نفس مي‌زد، در آن حال گفت: «الحمد لله حمداً كثيراً طيّباً مباركاً فيه»، چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز خود را تمام كرد فرمود: «أيّكم المتكلّم»؛ «كدامين از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تراثنا الفكري في ميزان الشرع و العقل، محمّد غزالي، ص 102 (به نقل از طبراني).

شما چنين سخني را گفت؟» همه ساكت شدند. باز حضرت فرمود: «أيّكم المتكلّم، فإنّه قال خيراً...» ( 1 )؛ «كدامين از شما چنين سخني گفت؟ او سخن نيكي گفته».

اين سخن را گرچه از شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشنيده و خودش به عنوان تمجيد خدا از زبانش جاري كرده است، و لذا در جواب سؤال پيامبر از اينكه چه كسي اين جملات را گفت، مردم از ترس سكوت كردند، ولي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين مصداق را از آنجا كه تحت عمومات و اطلاقات دعا و مدح و ستايش الهي است امضا كرده است. از اينجا استفاده مي‌شود كه حمل مطلقات و عمومات بر مصاديق تا مادامي كه داخل در حرام و مكروه نگردد، جايز است.

3. ابوداود به سندش نقل كرده:

انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سمع رجلا يقول في تشهده: اللّهم انّي اسألك يا الله الأحد الصمد، الذي لم يلد ولم يولد، و لم يكن له كفواً احد، أن تغفر لي ذنوبي، انك أنت الغفور الرحيم. فقال ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (قد غفر له، قد غفر له)ثلاثاً.(2)

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مردي شنيد كه در تشهدش مي‌گويد: بارخدايا! من از تو مي‌خواهم اي خداي يگانه‌اي كه همه محتاجان به سوي تو توجه دارند، كه نه زاده‌اي و نه زاييده شده‌اي و براي تو همتايي نيست، اينكه گناهانم را بيامرزي؛ چرا كه تو بخشنده رحيمي. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سه بار فرمود: او آمرزيده شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج 3، ص 106.

2. سنن ابي داود، ح 985.

انواع بدعت

بدعت اصطلاحي را به دو قسمِ بدعت فعلي و بدعت تركي تقسيم كرده‌اند:

1. بدعت تركي

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالاً طَيِّباً) (مائده: 87 و 88)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! چيزهاي پاكيزه را كه خداوند براي شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمي‌دارد و از نعمت‌هاي حلال و پاكيزه‌اي كه خداوند به شما روزي داده است، بخوريد.

2. بدعت فعلي

خداوند متعال مي‌فرمايد: (وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ...) ؛ «و رهبانيّتي را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم...». (حديد: 27)

عوامل پيدايش بدعت

بدعت از آن جهت كه عمل اختياري است، لذا داراي اسباب و غاياتي است كه همگي منشأ آن به حساب مي‌آيند. اينك به اين عوامل اشاره مي‌كنيم:



47


1. مبالغه در تعبّد انسان نسبت به خداوند

گاهي افراط‌گري در تعبّد و به تعبيري ديگر خشك مقدسي، انسان را وادار به بدعت‌گذاري در دين مي‌كند، كه مي‌توان نمونه آن را در وضوي غسلي دانست. برخي براي توجيه شستن پاها در وضو مي‌گويند: «شستن پا و وارد شدن با پاي نظيف در مسجد بهتر از آن است كه انسان پا را مسح كند و سپس با پاي كثيف وارد مسجد شود».

جواب اين توجيه اين است كه انسان مي‌تواند اول پاي خود را بشويد و خشك نموده، سپس به جهت وضوي نماز پاهايش را با نيت تعبّد مسح نمايد.

2. متابعت از هواي نفس

انسان هنگامي كه تاريخ مدعيان نبوّت و بدعت‌گذاران را مطالعه مي‌كند پي مي‌برد كه پيروي از هواي نفس نقش به‌سزايي در ظهور و بروز رفتار ناشايست آنها از جمله بدعت‌گذاري داشته است.

ابن ابي الحديد در «شرح نهج البلاغه» نقل مي‌كند كه حضرت علي ( عليه السلام ) گذرش به كشته‌شدگان خوارج افتاد و فرمود:

بؤساً لكم لقد ضرّكم من غرّكم. فقيل: ومن غرّهم؟ فقال: الشيطان المضلّ والنفس الأمّارة بالسوة...(1)

بَدا به حال شما، هر آينه كساني كه شما را گول زدند به شما ضرر رساندند. به حضرت عرض شد: چه كساني آنان را گول زدند؟ حضرت فرمود: شيطان گمراه كننده و نفسي كه امر كننده به بدي است...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح ابن ابي الحديد، ج 19، ص 235.

3. نبود روحيه تسليم

هر كس مطالعه‌اي در رابطه با حيات صحابه در عصر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بعد از آن داشته باشد پي مي‌برد كه در ميان آنان دو خطّ فكري وجود داشت:

الف) خطّ فكري اجتهاد در مقابل نصوص

اين خطّ فكري معتقد بود كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن خبر داده و دستور فرموده ايمان آورد و تعبّداً آن را قبول كرد، بلكه مي‌توان در نصوص ديني مطابق با مصالحي كه درك مي‌كنيم اجتهاد كرده و در آنها تصرّف نماييم. اين خطّ فكري از مباني اساسي مدرسه خلفا بود و لذا بر اين اساس دست به بدعت گذاري در شرع و شريعت اسلامي زدند.

ب) خطّ تسليم وتعبّد محض

در مقابل اين خطّ فكري، خطّ فكري ديگري وجود داشت كه معتقد بود بايد در مقابل مجموعه دين و شريعت اسلامي تسليم بوده و تعبّد كامل داشت.

اين خطّ فكري همان طريق و روش اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) و پيروان آنان مي‌باشد.

حجيت سنّت اهل بيت ( عليهم السلام )

قسمتي از مصداق‌هايي كه وهّابيان آن را جزء بدعت مي‌دانند به اين جهت است كه آنان سنّت اهل بيت ( عليهم السلام ) را حجت نمي‌دانند؛ در حالي كه



49


در احاديث آنان به حجّيت سنت اهل بيت تصريح شده است. كه به برخي از ادله به طور اجمال اشاره مي‌كنيم:

1. آيه تطهير

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (احزاب: 33)

خداوند چنين مي‌خواهد كه هر رجس و آلايش را از شما اهل بيت پيامبر دور كند و شما را از هر عيب و پليدي كاملاً پاك و منزّه گرداند.

مسلم به سند خود از عايشه نقل مي‌كند:

صبگاهي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حالي كه بر دوش او كسايي غير مخيط بود خارج شد. در آن هنگام حسن بن علي وارد شد؛ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را داخل كساء كرد، سپس حسين آمد، او را نيز داخل آن نمود. فاطمه آمد او را نيز داخل كساء كرد، آن گاه علي آمد او را نيز داخل آن نمود؛ بعد اين آيه را تلاوت كرد: (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).(1)

كساني كه اراده تكويني خداوند بر اين تعلق گرفته تا از هر‌گونه پليدي و عيب و نقص پاك باشند، قطعاً معصومند، و هر كس معصوم باشد سنّت او حجّت است، پس اهل بيت ( عليهم السلام ) هر چه مي‌گويند براي ما حجّت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 7، ص 130.


| شناسه مطلب: 73646