بخش 1

دیباچه پیشگفتار تاریخچه قول به تجسیم دوره اول: عصر یهود دوره دوم: عصر صحابه دوره سوم: از زمان تابعین تا احمد بن حنبل 1. نعیم بن حماد (228ه‍ .ق) 2. مقاتل بن سلیمان (155ه‍ .ق) 3. وهب بن منبه (114ه‍ .ق) 4. محمّد بن کرّام سجستانی (255ه‍ .ق) 5. حماد بن سلمه (167ه‍ .ق) 6. نوح ابن ابی مریم (173ه‍ .ق) حشویه وقول به تجسیم دور چهارم: از عصر احمد بن حنبل تا ابن تیمیمه


7


دور چهارم: از عصر احمد بن حنبل تا ابن تيميمه 22

دوره پنجم: از عصر ابن تيميه تا محمد بن عبدالوهاب 27

دوره‌ ششم: عصر محمد بن عبدالوهاب 28

دوره هفتم: عصر وهابيان معاصر 35

تجسيم وهابيان از ديدگاه اهل سنت 37

1. شيخ محمّد ابوزهره 37

2. ابن بطوطه 38

3. ابن الوردي 39

4. مصطفي بن عبدالله قسطنطني حنفي معروف به حاجي خليفه 39

5. دكتر عيسي بن مانع حميري، معاصر، سلفي 39

6. ابوالفداء سعيد عبداللطيف فوده 41

7. عبدالغني حماده 41

8. شيخ سلامه قضاعي عزامي شافعي (م1376ه‍ .ق) 42

9. نجم الدين محمّد امين كردي شافعي (م1400ه‍ .ق) 43

10. تقي الدين ابوبكر بن محمّد حسيني حصني شافعي (م829ه‍ .ق) 44

11. قاضي سبكي 45

12. شيخ سليم البشري 46

13. ابن حجر هيتمي مكّي شافعي 46

14. ابوالفدا 46

تجسيم از منظر اسلامي 47



8


قرآن و نفي جسميّت از خداوند 47

اهل بيت ( عليهم السلام ) و نفي جسميت از خدا 49

آراي علماي شيعه در مسأله تجسيم 50

اتهام به بزرگان شيعه در قول به تجسيم 54

تبرئه هشام بن حكم از قول به تجسيم 55

مرحله اول: بررسي اصل نسبت 55

مرحله دوم: بررسي كلام 60

1. قرينه لفظي 61

2. قرينه خارجي 61

3. اختلاف در معناي جسم 62

4. «جسم لا كالاجسام» عبارتي شايع 63

بررسي روايات در مذمّت هشام 65

ديدگاه علماي اهل سنت درباره تجسيم 66

1. ديدگاه محمد بن علوي مالكي درباره تجسيم 66

2. ديدگاه بدرالدين بن جماعه درباره تجسيم 69

عوامل پيدايش نظريه تجسيم 71

1. ميل عوام به تجسيم 71

2. خوف از افتادن در تعطيل 71

3. تأثّر از فرهنگ يهود 71

نفوذ اسرائيليات در منابع حديثي 75

واژه اسرائيليّات 75

معرفي يهوديان توسط قرآن 76



9


تاريخچه قول به تجسيم 13

دوره اول: عصر يهود 13

دوره دوم: عصر صحابه 14

دوره سوم: از زمان تابعين تا احمد بن حنبل 17

1. نعيم بن حماد (228ه‍ .ق) 18

2. مقاتل بن سليمان (155ه‍ .ق) 18

3. وهب بن منبه (114ه‍ .ق) 18

4. محمّد بن كرّام سجستاني (255ه‍ .ق) 19

5. حماد بن سلمه (167ه‍ .ق) 19

6. نوح ابن ابي مريم (173ه‍ .ق) 19

حشويه وقول به تجسيم 19

دور چهارم: از عصر احمد بن حنبل تا ابن تيميمه 22

دوره پنجم: از عصر ابن تيميه تا محمد بن عبدالوهاب 27

دوره‌ ششم: عصر محمد بن عبدالوهاب 28

دوره هفتم: عصر وهابيان معاصر 35

تجسيم وهابيان از ديدگاه اهل سنت 37

1. شيخ محمّد ابوزهره 37

2. ابن بطوطه 38

3. ابن الوردي 39

4. مصطفي بن عبدالله قسطنطني حنفي معروف به حاجي خليفه 39

5. دكتر عيسي بن مانع حميري، معاصر، سلفي 39

6. ابوالفداء سعيد عبداللطيف فوده 41

7. عبدالغني حماده 41

8. شيخ سلامه قضاعي عزامي شافعي (م1376ه‍ .ق) 42

9. نجم الدين محمّد امين كردي شافعي (م1400ه‍ .ق) 43

10. تقي الدين ابوبكر بن محمّد حسيني حصني شافعي (م829ه‍ .ق) 44

11. قاضي سبكي 45

12. شيخ سليم البشري 46

13. ابن حجر هيتمي مكّي شافعي 46

14. ابوالفدا 46

تجسيم از منظر اسلامي 47

قرآن و نفي جسميّت از خداوند 47

اهل بيت ( عليهم السلام ) و نفي جسميت از خدا 49

آراي علماي شيعه در مسأله تجسيم 50

اتهام به بزرگان شيعه در قول به تجسيم 54

تبرئه هشام بن حكم از قول به تجسيم 55

مرحله اول: بررسي اصل نسبت 55

مرحله دوم: بررسي كلام 60

1. قرينه لفظي 61

2. قرينه خارجي 61

3. اختلاف در معناي جسم 62

4. «جسم لا كالاجسام» عبارتي شايع 63

بررسي روايات در مذمّت هشام 65

ديدگاه علماي اهل سنت درباره تجسيم 66

1. ديدگاه محمد بن علوي مالكي درباره تجسيم 66

2. ديدگاه بدرالدين بن جماعه درباره تجسيم 69

عوامل پيدايش نظريه تجسيم 71

1. ميل عوام به تجسيم 71

2. خوف از افتادن در تعطيل 71

3. تأثّر از فرهنگ يهود 71

نفوذ اسرائيليات در منابع حديثي 75

واژه اسرائيليّات 75

معرفي يهوديان توسط قرآن 76

1. تلاش يهود براي تحريف كلام الهي 77

2. كينه‌توزي و دشمني يهود 77

3. ارتداد مسلمانان، خواست يهود 78

4. دور شدن از اهل كتاب 78

5. از اهل كتاب نپرسيد 79

6. با وجود قرآن نيازي به غير نيست 79

نهي از فراگيري از يهود 79

ممنوعيّت نگارش حديث 80

عنايت خليفه دوم به تعليمات تورات 81

تأثير افكار كعب الاحبار 85

تأثيرپذيري مسلمين از كعب الاحبار 88

كعب الاحبار كيست؟ 91

نقش كعب الاحبار در عصر عثمان 92

كعب الاحبار و قول به تجسيم 94

وهب بن منبه و تميم الداري 95

برخي از افكار نفوذي 96

مقابله مدرسه اهل بيت ( عليهم السلام ) با فرهنگ اهل كتاب 97

كتابنامه 99



10



11


تاريخ انديشه اسلامي همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگوني‌‌ها و تنوع برداشت‌‌ها و نظريه‌‌هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه‌‌ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه‌‌ها و مباني مختلفي ظهور نموده و برخي از آنان پس از چندي به فراموشي سپرده شده‌‌اند و برخي نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامي نقش‌آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگري است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استواري در ميان صاحب‌نظران اسلامي برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه‌‌هاي نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان‌دار انديشه و تفكر اسلامي بقبولاند.

از اين‌رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه‌‌هاي اين فرقه كاري است بايستة تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاي علي‌اصغر رضواني با تلاش پيگير و درخور تقدير به



12


زواياي پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهره‌ِ‌مندي از منابع تحقيقاتي فراوان به واكاوي انديشه‌‌ها و نگرش‌‌هاي اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايي بيشتر با اين فرقه انحرافي گرديده و با بهره‌گيري از ديدگاه‌هاي انديشمندان و صاحب‌نظران در چاپ‌هاي بعدي بر ارتقاي كيفي اين مجموعه افزوده شود.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف



13



12


زواياي پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهره‌ِ‌مندي از منابع تحقيقاتي فراوان به واكاوي انديشه‌‌ها و نگرش‌‌هاي اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايي بيشتر با اين فرقه انحرافي گرديده و با بهره‌گيري از ديدگاه‌هاي انديشمندان و صاحب‌نظران در چاپ‌هاي بعدي بر ارتقاي كيفي اين مجموعه افزوده شود.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف



14


از جمله مسايل اختلافي در كلام اسلامي مبحث صفات خداوند سبحان مسأله تجسيم و جسم بودن خداوند است كه اعتقاد به آن را به اهل حديث و حشويه و وهابيان نسبت داده‌اند. در حالي كه ديگر علماي اسلامي بر عدم جسمانيت خداوند متعال اتفاق داشته و بر آن ادلّه‌اي از عقل و قرآن و حديث آورده‌اند. اينك جا دارد اين موضوع را مورد بحث و بررسي قرار دهيم.



15



16



15




17


تاريخچه قول به تجسيم

با ملاحظه تاريخ قبل از اسلام و بعد از آن پي مي‌بريم كه اعتقاد به تجسيم، ادواري را گذرانده تا به وضع امروز رسيده است، ولي آنچه جاي خوشوقتي دارد اين است كه جامعه شيعي از ابتدا، با حراستي كه امامان شيعه و اصحاب آنها و علماي شيعي در طول تاريخ از عقايد اصيل اسلامي داشته نگذاشته‌اند كه عقيده تجسيم در بين عقايد اسلامي رسوخ كند، ولي مع الاسف آنچه اكنون مشاهده مي‌كنيم اين است كه اين عقيده در بين سلفيّه و وهابيان عقيده‌اي رايج است، اما اينكه اين عقيده از كجا وارد شده و چه دوران‌هايي را گذرانده است، مطلبي است كه احتياج به بررسي دارد. اينك به اين موضوع مي‌پردازيم.

دوره اول: عصر يهود

با مراجعه به تاريخ قبل از اسلام پي مي‌بريم كه يهود، خدا را جسم دانسته و آن را به شكل انسان به حساب آورده‌اند و نيز معتقدند كه خدا



18


داراي همسر و فرزند است. لذا خداوند متعال در ردّ اين تصور باطل مي‌فرمايد:

(وَ أَنَّهُ تَعالي جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَلا وَلَداً) (جن: 3)

و اينكه بلند است مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است.

و نيز مي‌فرمايد: (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً) ؛ «و گفتند: خداوند رحمان فرزندي براي خود برگزيده است». (مريم: 88)

به همين جهت بود كه از حضرت موسي ( عليه السلام ) خواستند تا خداوند را به طور آشكار به آنها نشان دهد.

دوره دوم: عصر صحابه

اين عقيده از يهود كه توسط برخي از كساني كه به جهت كيد بر اسلام مسلمان شدند؛ همچون كعب الاحبار و ديگران، داخل در اسلام شد، و به سرعت جاي خود را در بين مسلمانان باز كرد.

1. ذهبي مي‌گويد: «كعب الاحبار با اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مجالست مي‌كرد و از كتاب‌هاي بني‌اسرائيل براي آنان سخن مي‌گفت».(1)

2. دكتر رضاء الله مباركفوري در مقدمه تحقيق كتاب «العظمة» از شيخ اصبهاني مي‌گويد: «اسرائيليات در بين مسلمانان رسوخ كرد، و مي‌توان مبدأ ورود آن را در بين علوم مسلمانان به عصر صحابه باز گرداند...».(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 489.

2. العظمة، ج 1، ص 140.

3. ناصرالدين الباني نيز بر اين مطلب تصريح كرده و در اثناي بررسي سند حديثي مي‌گويد: «سند اين حديث ضعيف و متن آن منكر است، گويا از جعليات يهود باشد».(1)

4. ذهبي در كتاب «العلو» از عبدالله بن سلام يهودي نقل كرده كه گفت:

إذا كان يوم القيامة جيء بنبيّكم حتي يجلس بين يدي الله علي كرسيه...(2)

هرگاه روز قيامت فرا رسد، پيامبر شما آورده مي‌شود تا اينكه نزد خداوند بر روي كرسي او مي‌نشيند...

5. عبدالله بن احمد بن حنبل به سندش از وهب بن منبه يهودي درباره عظمت خداوند متعال چنين نقل كرده است:

إنّ السماوات والبحار لفي الهيكل وأنّ الهيكل لفي الكرسي، وإنّ قدميه عزّوجلّ لعلي الكرسي، وقد عادالكرسي كالنعل في‌قدميه.(3)

همانا آسمان‌ها و درياها در هيكل است و هيكل در كرسي، و هر دو قدم خداوند عزّوجلّ بر روي كرسي است و كرسي همانند نعل در دو پا برمي‌گردد.

6. حافظ ابن حجر مي‌گويد:

... وكعبدالله بن عمرو بن العاص؛ فإنّه كان حصل له في وقعة اليرموك كتب كثيرة من كتب أهل الكتاب، فكان يخبر فيها من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السنة، ابن ابي عاصم، ص 249.

2. العلو، ص 446 .

3. السنة، ج 2، ص 477.

الأمور المغيبة، حتي كان بعض الصحابة ربما قال له: حدّثنا عن النبيّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ولا تحدثنا عن الصحيفة.(1)

و همانند عبدالله بن عمرو بن عاص؛ زيرا او در واقعه يرموك بر كتاب‌هاي بسياري از كتب اهل كتاب ـ يهود و نصارا ـ دسترسي پيدا كرد، و به آنچه در آن كتب از اخبار غيبي بود نقل مي‌كرد، حتي برخي از صحابه در اعتراض به او ‌گفتند: براي ما از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حديث نقل كن نه از صحيفه.

لذا ذهبي مي‌گويد: «إنّه لايجوز تقليد جماعة من الصحابة في بعض المسائل» ( 2 )؛ «تقليد جماعتي از صحابه در برخي از مسائل جايز نيست».

7. بسر بن سعيد كه از بزرگان تابعين و از رجال كتب ستّه و از شاگردان ابوهريره به شمار مي‌آيد، مي‌گويد:

إتقوا الله وتحفظوا من الحديث، فوالله لقد رأينا نجالس أبي هريره فيحدّث عن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ويحدثنا عن كعب ثمّ يقوم، فاسمع بعض من كان معنا يجعل حديث رسول الله عن كعب ويجعل حديث كعب عن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(3)

از خدا بترسيد وتحفّظ بر حديث داشته باشيد، به خدا سوگند! ما خود مشاهده مي‌كرديم كه با ابوهريره مجالست مي‌نموديم، او براي ما از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و كعب الاحبار حديث مي‌گفت، آن‌گاه برمي‌خاست. من از برخي از افراد كه با ما بودند مي‌شنيدم كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. النكت علي كتاب ابن صلاح، ابن حجر، ج 2، ص 532.

2. سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 105.

3. صحيح مسلم، ج 1، ص 175.

حديثي را كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود، به كعب الاحبار نسبت مي‌داد و حديثي را كه از كعب الاحبار بود به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) منسوب مي‌كرد.

8. مالك بن انس از ابوهريره نقل كرده كه گفت:

خرجت إلي الطور فلقيت كعب الاحبار، فجلست معه فحدثني عن التوراة وحدّثته عن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(1)

من به طرف كوه طور رفتم و در آنجا كعب الاحبار را ملاقات نمودم، با او نشستم، او از تورات براي من حديث مي‌گفت و من از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي او نقل حديث مي‌كردم.

از اين احاديث و كلمات استفاده مي‌شود كه اسرائيليات در همان قرن اوّل وارد منابع اسلامي شد.

دوره سوم: از زمان تابعين تا احمد بن حنبل

بعد از گذشت عصر صحابه، دور جديدي از مجسّمه و مشبّهه پديد آمد. در اين دور گروهي از مسلمانان، افكار اسرائيلي؛ خصوصاً تجسيم را كه در عصر صحابه رواج يافته بود، اخذ كرده و آن را به عنوان اصلي از اصول اعتقادي پذيرفته و به آن اعتقاد پيدا كردند. در اين دوران راويان بسياري پيدا شدند كه اين‌گونه احاديث را كه صريح در تجسيم بود، بدون هيچ‌گونه تأمّل و درك و اينكه چه خطري در مجال عقايد پديد خواهد آورد، در بين مسلمانان منتشر ساختند، كه از آن جمله مي‌توان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. موطأ، مالك، كتاب النداء للصلاة، ح 222.

اين افراد اشاره كرد:

1. نعيم بن حماد (228ه‍.ق)

گرچه ذهبي او را در كتاب «العلو» ( 1 ) به عنوان «من اوعية العلم»؛ يعني از كساني كه ظرفيت‌هاي علمي متعددي دارد، معرفي كرده است، ولي حقيقت امر آن است كه او از وضّاعين به حساب مي‌آيد.

حافظ ابن عدي درباره او گفته: «او كسي بود كه در تقويت سنّت، حديث جعل مي‌كرد».(2)

حافظ سيوطي از او روايت نقل كرده كه در آن آمده است: «... هنگامي كه خداوند اراده نزول به آسمان دنيا كند، از عرش خود پايين خواهد آمد».(3)

2. مقاتل بن سليمان (155ه‍.ق)

او شيخ مجسّمه در عصر خود بود، و لذا به جهت شهرت او در قول به تجسيم، احتياج به هيچ برهاني نيست.(4)

3. وهب بن منبه (114ه‍.ق)

ذهبي در ترجمه او مي‌گويد: «روايات سنددار او كم است و بيشتر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. العلو، ص 450.

2. الكامل في الضعفاء، ج 7، ص 2482.

3. ذيل الموضوعات، ص 5.

4. سير اعلام النبلاء، ج 7، ص 201.

علوم او در اسرائيليات و صحيفه‌هاي اهل كتاب است».(1)

4. محمّد بن كرّام سجستاني (255ه‍.ق)

ذهبي در ترجمه او مي‌گويد: «عابد متكلّم، شيخ كراميه... از بدعت‌هاي كراميه قول آنها در مورد خداوند است كه او جسم است نه مانند اجسام...».(2)

5. حماد بن سلمه (167ه‍.ق)

او كسي است كه احاديث منكر بسياري را در باب صفات خداوند؛ همانند تجسيم نقل كرده است؛ از جمله احاديث تجسيم حماد، روايتي است كه احمد بن حنبل در «المسند» ( 3 ) و ترمذي4 به توسط او از انس بن مالك نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در تفسير آيه (فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ) فرمود: «اين‌چنين تجلّي كرد؛ يعني سرانگشت كوچك خود را گرفت...». به اين معنا كه خداوند متعال با سرانگشت خود به كوه اشاره كرده و تجلي نمود.

6. نوح ابن ابي مريم (173ه‍.ق)

در شرح حال او گفته شده كه تفسير را از مقاتل بن سليمان كه مشهور به تجسيم بوده، اخذ كرده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 4، ص 545.

2. ميزان الاعتدال، ترجمه محمّد بن كرام.

3. مسند احمد، ج 3، ص 125.

4. صحيح ترمذي، ح3074.

حشويه وقول به تجسيم

حشويه به دو صورت خوانده مي‌شود: يكي بر وزن دَهْريّه و ديگري بر وزن حَمَديّه. و بر عدّه‌اي از اهل حديث اطلاق شده كه به تشبيه و تجسيم گرايش داشتند.

درباره وجه تسميه آنان به اين نام، چند قول است:

الف) چون معتقد به تجسيم بوده‌اند؛ زيرا جسم، محشوّ (توپر) است.

ب) منسوب به حشاء به معناي جانب و كنار يا حاشيه مجلس است، چون آنان در مجلس درس حسن‌ بصري‌ حاضر ‌مي‌شدند و سخنان نادرست مي‌گفتند، وي دستور داد تا آنان را در كنار و حاشيه مجلس جاي دهند.

مير سيّد شريف جرجاني مي‌گويد:

وسمّيت الحشوية حشوية؛ لأنّهم‌ يحشون الأحاديث التي لا أساس لها في الأحاديث المرويّة عن رسول‌الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . قال: وجميع الحشوية يقولون بالجبر والتشبيه وتوصيفه تعالي بالنفس واليد والسمع.(1)

حشويه را حشويه ناميدند؛ زيرا آنان از احاديثي استفاده مي‌كنند كه اصل و اساسي براي آنها در احاديث روايت شده از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيست. او همچنين مي‌گويد: تمام حشويه قائل به جبر و تشبيه و توصيف خداوند متعال به داشتن نفس و دست و گوش و چشمند.

ج) آنان منسوب به حشوه، از قرّاء خراسانند.(2)

صَفَدي در كتاب «الغيث المجسّم» گفته است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التعريفات، جرجاني، ص 341.

2. النبراس، ص 42.


| شناسه مطلب: 73649