بخش 2

شبهه اول: خصوصیت داشتن زمان حیات پاسخ شبهه دوم: #171;اذ#187; ظرف برای گذشته نه آینده پاسخ صحابه و تعمیم آیه به بعد از حیات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) علمای اهل سنت و تعمیم آیه به بعد از حیات زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بررسی سند برخی از روایات زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) حدیث اول پاسخ به شبهات شبهه اول: مجهولیت برخی از راویان حدیث پاسخ شبهه دوم: عدم صحت روایت موسی از عبدالله پاسخ شبهه سوم: خطای موسی بن هلال در نقل از عبیدالله پاسخ شبهه چهارم: تفرد روایت موسی بن هلال پاسخ شبهه پنجم: سوء حافظه عبدالله بن عمر عُمری پاسخ

اگرچه آيه مربوط به حال حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است، ولي اين رتبه و مقامي است كه با رحلت حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قطع نمي‌شود. به جهت بزرگداشت آن حضرت و آيه در مورد اقوام معيني در حال حيات پيامبر و يا بعد از رحلت او وارد شده لذا علما از آيه، عموم فهميده‌اند، پس مستحب است كه هر كس به زيارت قبر ايشان مي‌آيد، اين آيه را قرائت نمايد و از خداوند استغفار نمايد...

در توضيح عموم علت كه در تعبير سبكي آمده، بايد بگوييم: جهت ارجاع گناهكاران به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مسئله شفاعت بوده و شكّي نيست كه بعد از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز گنهكار وجود دارد و احتياج به شفاعت پيامبر يا وليّي از اولياي الهي وجود دارد. لذا بعد از وفات نيز به زيارت قبر پيامبر رفتن و او را واسطه قرار دادن، اشكالي ندارد.

بر همين اساس است كه مشاهده مي‌كنيم صحابه بعد از فوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز سر قبر پيامبر مي‌آمدند و او را واسطه بخشش گناهان خود مي‌دانستند.

سفيان بن عنبر از عتبي ـ كه هر دو از مشايخ شافعي‌اند ـ نقل مي‌كند:

كنت عند قبر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فجاء اعرابي فقال: ألسلام عليك يا رسول الله! سمعت الله يقول: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً} و قد جئتك مستغفراً من ذنبي، مستشفعاً بك إلي ربي. ثم بكي و انشأ يقول....(1)

كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشسته بودم كه اعرابي اي وارد شد و خطاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء، سمهودي، ج 4، ص 1361.

به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كرد: سلام بر تو اي رسول خدا! خداوند متعال فرموده است: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً}، و من به نزد تو آمده‌ام و از گناهان خود استغفار مي‌نمايم و تو را شفيع نزد خداوند آورده‌ام، آن‌گاه گريه كرد و اشعاري درباره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سرود...

سمعاني شبيه همين قضيه را از امام علي ( عليه السلام ) نقل مي‌كند.(1)

اگر اين عمل جايز نبود، چرا صحابه؛ خصوصاً امام علي ( عليه السلام ) كه در آن مكان حاضر بود از آن منع نفرمودند؟2

شبهه اول: خصوصيت داشتن زمان حيات

افرادي كه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد او مي‌آمدند و طلب استغفار مي‌كردند به جهت حيات آن حضرت بوده است، حال چگونه مي‌توان بعد از مرگ حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از او طلب استغفار كرد؟

پاسخ

( اوّلاً: حيات برزخي بر اساس آيات و روايات مورد پذيرش همه مسلمانان است و ما حيات برزخي را در كتاب مستقلي ثابت كرديم.

( ثانياً: مطابق برخي از روايات، بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اعمال امّت عرضه شده و حضرت براي آنان استغفار مي‌كند؛

ابن مسعود از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

حياتي خيرلكم تحدثون و يحدث لكم، و وفاتي خير لكم تعرض أعمالكم علي، فما رأيت من خير حمدت الله وما رأيت من شرّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 2، ص 612.

2. همان، ج 2، ص 612.

استغفرت الله لكم.(1)

حيات من براي شما خير است، حديث مي‌گوييد و براي شما حديث گفته مي‌شود، و وفاتم نيز براي شما خير است؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مي‌شود، و چون اعمال نيك از شما ببينم خدا را ستايش مي‌كنم، و آنچه از اعمال زشت مشاهده كنم براي شما از خداوند طلب مغفرت مي‌نمايم.

بسياري از علماي اهل سنت اين حديث را تصحيح كرده‌اند؛ از قبيل:

1. حافظ عراقي، «طرح التثريب في شرح التقريب»، ج 3، ص 297.

2. حافظ هيثمي، «مجمع الزوائد»، ج 9، ص 24.

3. حافظ سيوطي، «الخصائص الكبري».

4. مناوي، «فيض القدير»، ج 3، ص 401.

5. زرقاني، «شرح المواهب».

6. شهاب خفاجي، «شرح الشف»، ج 1، ص 102.

7. ملاعلي قاري، «شرح الشف»، ج 1، ص 102.

8. ابن حجر، «المطالب العالية»، ج 4، ص 22.

محمّد بن علوي مالكي مي‌گويد:

فالحديث صحيح لامطعن فيه و هو يدلّ علي انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يعلم أعمالنا بعرضها عليه و يستغفر الله لنا علي فعلنا من سيئ و قبيح، و إذا كان كذلك فانّه يجوز لنا أن نتوسل به إلي الله و نستشفع به لديه؛ لانّه يعلم بذلك فيشفع فينا و يدعو لنا و هو الشفيع المشفّع ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ....(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

2. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص 258.

پس حديث صحيح است و در آن طعني نيست و آن دلالت مي‌كند بر اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از اعمال ما با عرضه كردن بر او اطلاع دارد و براي ما از اعمال بد استغفار مي‌نمايد، و چون چنين است لذا براي ما جايز است كه به او براي قرب به خداوند توسل جسته و طلب شفاعت نزد او نماييم؛ زيرا او از اعمال ما آگاه است و مي‌تواند در حقّ ما شفاعت نموده و در حقّ ما دعا نمايد، و او شفيع مشفّع است...

شبهه دوم: «اذ» ظرف براي گذشته نه آينده

محمد بن صالح العثيمين در اعتراض به استفاده عموم از آيه

مي‌گويد:

إذ هذه ظرف لما مضي، و ليست ظرفاً للمستقبل. لم يقل الله: و لو انّهم إذا ظلموا، بل قال: إذ ظلموا، فالآية تتحدث عن أمر وقع في حياة الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و استغفار الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد مماته أمر متعذر، لانّه إذا مات انقطع عمله إلاّ من ثلاث، كما قال الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (صدقة جارية أو علم ينتفع به أو ولد صالح يدعو له). فلا يمكن للإنسان بعد موته أن يستغفر لأحد، بل ولا يستغفر لنفسه أيضاً؛ لانّ العمل انقطع.(1)

(اذ) در اينجا ظرف است براي گذشته نه براي آينده. خداوند نفرموده: اگر آنان زماني كه ظلم مي‌كنند، بلكه فرموده: زماني كه ظلم كردند، پس آيه سخن از امري دارد كه در زمان حيات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي ابن عثيمين، ج 1، ص 89.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) واقع شده، و استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از وفاتش امري غير ممكن است؛ زيرا انسان چون بميرد عملش منقطع مي‌شود مگر از سه چيز آن‌گونه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (صدقه جاريه، يا علمي كه به آن نفع برده شود، يا فرزند صالحي كه بر او دعا نمايد). پس انسان نمي‌تواند بعد از مرگش براي كسي استغفار كند، بلكه بر خودش نيز استغفار نمي‌كند؛ زيرا عمل منقطع شده است.

پاسخ

به آية مورد بحث از چند طريق مي‌توان براي جواز زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حتي با شدّ رحال و سفر به قصد زيارت استدلال كرد:

1. تنقيح مناط قطعي؛ زيرا به طور قطع فرقي بين زمان حيات و بعد از آن نيست.

2. تطبيق آيه توسط صحابه براي بعد از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ زيرا مطابق برخي از روايات، صحابه اين آيه را براي بعد از حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز تطبيق كرده‌اند.

3. تقرير امام علي ( عليه السلام ) ؛ زيرا مطابق برخي از روايات، فردي اعرابي بعد از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آيه را بر او و خودش نزد امام علي ( عليه السلام ) تطبيق نمود و حضرت آن را تقرير كرد.

4. عدم فرق بين كسي كه خانه‌اش نزديك قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده يا آنكه از مدينه دور است و به زيارت حضرت مشرف مي‌شود.

5. وجود فعل در سياق شرط كه مفيد عموم است و شامل شدّ رحال براي زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از راه دور و نزديك مي‌شود.

6. از حديث «إذا مات ابن آدم انقطع عمله...» استفاده مي‌شود كه عمل



30


انسان براي خودش منقطع مي‌شود و ديگر نمي‌تواند كاري كند كه جلب ثواب نمايد، به قرينه استثنايي كه در ذيل آن آمده است.

7. كلمه «إذ» همان‌گونه كه در گذشته استعمال مي‌شود در آينده نيز كاربرد دارد.(1) ازهري گفته كه كلمه «إذ» براي مستقبل و «إذ» براي ماضي استعمال مي‌شود.(2)

خداوند متعال مي‌فرمايد: {وَ لَوْ تَري إِذْ فَزِعُوا}؛ «اگر ببيني هنگامي كه فريادشان بلند مي‌شود». (سبأ: 51)

و نيز از موارد استعمال «إذ» براي مستقبل اين آيات است:

{وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلَي النَّارِ}؛ «اگر (حال آنها را) هنگامي كه در برابر آتش (دوزخ) ايستاده‌اند، ببيني!» (انعام: 27)

{وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلي رَبِّهِمْ}؛ «اگر آنها را به هنگامي كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده‌اند، ببيني». (انعام: 30)

{وَ لَوْ تَري إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ}؛ «و اگر ببيني هنگامي كه (اين) ظالمان در شدايد مرگ فرو رفته‌اند». (انعام: 93)

{وَ لَوْ تَري إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ}؛ «و اگر ببيني مجرمان را هنگامي كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده‌اند». (سجده: 12)

8. استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قبر امر متعذري نيست؛ زيرا مطابق حديث صحيح السند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون» ( 3 )؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده بوده و دعا مي‌كنند».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مغني اللبيب، ج 1، صص 80 ـ 83.

2. تهذيب اللغة، ج 15، ص 47.

3. مسند ابي يعلي، ج 6، ص 147.

و نيز از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

مررت علي موسي و هو قائم يصلّي في قبره.(1)

بر موسي ( عليه السلام ) گذر كردم در حالي كه در قبرش ايستاده نماز به جاي مي‌آورد.

و نيز به سند صحيح از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

حياتي خير لكم تحدثون و يحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض علي أعمالكم فما رأيت من خير حمدت الله عليه و ما رأيت من شرّ استغفرت لكم.(2)

زندگاني من براي شما خير است شما سخن مي‌گوييد و براي شما نيز حديث گفته مي‌شود، و وفات من نيز براي شما خير است؛ زيرا بر من اعمال شما عرضه مي‌شود، و هرگاه در آنها عمل خير ببينم خدا را بر آن سپاس مي‌گويم و اگر عمل ناشايست مشاهده كنم براي شما استغفار مي‌نمايم.

صحابه و تعميم آيه به بعد از حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

روايات متعددي است كه صحابه از اين آيه عموم را فهميده و شامل زمان حيات و ممات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كرده‌اند؛ روايت عتبي يكي از آنهاست كه در منابع متعددي ذكر شده است.(3)

در حديث عتبي چنين آمده است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 4، ص 1845؛ مسند احمد، ج 4، ص 120.

2. مجمع الزوائد، ج 9، ص 24؛ الخصائص الكبري، سيوطي، ج 2، ص 281.

3. تفسير قرطبي، ج 5، ص 265؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 787؛ الإيضاح، نووي، ص 498؛ المغني، ابومحمّد ابن قدامه، ج 3، ص 556؛ الشرح الكبير، ابوالفرج ابن قدامه، ج 3، ص 495؛ كشف القناع، شيخ منصور بن يونس بهوتي، ج 5، ص 30.

كنت جالساً عند قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فجاء اعرابي فقال: ألسلام عليك يا رسول الله، سمعت الله يقول: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ} و قد جئتك مستغفراً لذنبي مستشفعاً بك إلي ربّي ثمّ أنشأ يقول:

يا خير من دفنت بالقاع أعظمه

فطاب من طيبهنّ القاع و الأكم

نفسي الفداء لقبر انت ساكنه

فيه العفات و فيه الجود و الكرم

ثمّ انصرف الأعرابي فغلبتني عيني فرأيت النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في النوم فقال: يا عتبي إلحق الأعرابي فبشّره انّ الله قد غفر له.(1)

من نزد قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشسته بودم كه شخصي اعرابي وارد شد و گفت: درود بر تو اي رسول خدا! از خدا شنيدم كه مي‌گويد: (و اگر آنان هنگامي كه به خود ظلم كردند...)، من به نزد تو با حال استغفار از گناهانم آمده‌ام و تو را براي خود نزد پروردگارم شفيع قرار داده‌ام. آن‌گاه شعري انشاء كرده و مي‌گفت:

اي بهترين كسي كه در زمين پايين استخوان‌هاي توست. از بوي خوش تو سرزمين‌هاي پايين و مرتفع خوشبو شد.

جانم فداي قبري كه تو ساكن آن هستي، قبري كه در آن عفاف و جود و كرم است.

آن‌گاه شخص اعرابي از آنجا بيرون رفت. در اين هنگام چشمانم را خواب فراگرفت، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در خواب ديدم، به من فرمود: اي عتبي! به دنبال اعرابي برو و او را بشارت بده كه خداوند از گناهانش در گذشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 787.

نكته قابل توجّه اينكه: آنقدر اين قصه و اشعار آن معروف است كه صدها سال است كه تاكنون بر دو عمود از شبكه‌هاي حجره پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نوشته شده است.

علماي اهل سنت و تعميم آيه به بعد از حيات

برخلاف برداشت وهابيان عموم عالمان اسلام از آيه عموم را فهميده و بين زمان حيات و پس از فوت آن حضرت فرقي قائل نشدهاند.

1. محمّد بن علوي مالكي مي‌گويد:

و من أراد تخصيصها بحال الحياة فما اصاب؛ لانّ الفعل في سياق الشرط يفيد العموم، و أعلي صيغ العموم ما وقع في سياق الشرط كما في «ارشاد الفحول» ( 1 )، و تخصيصها بأحدهما يحتاج إلي دليل و هو مفقود هنا.

فان قيل: من أين أتي العموم حتّي يكون تخصيصها بحالة الحياة دعوي تحتاج إلي دليل؟ قلنا: من وقوع الفعل في سياق الشرط، و القاعدة المقررة في الأصول انّ الفعل إذا وقع في سياق الشرط كان عاماً؛ لانّ الفعل في معني النكرة، لتضمنه مصدراً منكراً، و النكرة الواقعة في سياق النفي او الشرط تكون للعموم وضعاً.(2)

هركس اراده كند تخصيص آيه را به زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به واقع نرسيده است؛ زيرا فعل در سياق شرط مفيد عموم است، و بالاترين صيغه عموم آن است كه در سياق شرط قرار گيرد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ارشاد الفحول، ص 122.

2. الزيارة النبوية، صص 12 ـ 13 (به نقل از الرد المحكم المتين، ص 44 و رفع المنارة، ص 57).

همان‌گونه كه در كتاب «ارشاد الفحول» آمده است، و تخصيص آيه به يكي از آن دو احتياج به دليل دارد كه در اينجا مفقود است.

اگر گفته شود: از كجا عموم پيدا شد تا اينكه تخصيص آن به حالت حيات ادعايي باشد كه محتاج به دليل است؟ درجواب مي‌گوييم: از اينكه فعل در سياق شرط واقع شده استفاده عموم شد؛ و قاعده مقرر در اصول اين است كه اگر فعل در سياق شرط واقع شود عام خواهد بود؛ زيرا فعل در معناي نكره است چون متضمن مصدر نكره مي‌باشد، و نكره در سياق نفي يا شرط از حيث وضع براي عموم است.

2. شيخ جمال بن عبدالله شيخ عمر، مفتي مكّه نيز همين معنا را از آيه فهميده است، آنجا كه مي‌گويد:

... ولذلك فهم العلماء منها العموم للجائين و استحبوا لمن أتي قبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أن يقرأها مستغفراً الله تعالي... و يستفاد من وقوع {جاؤُكَ} في حيّز الشرط الدالّ علي العموم انّ الآية الكريمة طالبة للمجيء إليه من بعد و من قرب، بسفر و بغير سفر.(1)

... بدين جهت است كه علما از آيه استفاده عموم كرده و شامل كساني كه از راه دور و نزديك آمده‌اند نيز نموده‌اند. و براي كساني كه به سوي قبر او آمده‌اند مستحب مي‌دانند كه اين آيه را به جهت طلب مغفرت از خداي متعال بخوانند... و از اينكه جمله {جاؤُكَ} در سياق شرط قرار گرفته كه دلالت بر عموم مي‌كند استفاده مي‌شود كه اين آيه كريمه از انسان‌ها مي‌خواهد تا از راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفحات الرضا و القبول في فضائل المدينة و زيارة سيدنا الرسول9، احمد بن محمّد حضراوي، ص 6.

دور و نزديك، با سفر و بدون سفر به سوي او به جهت زيارت حركت كنند.

3. محمود سعيد ممدوح از علماي محدثين اهل سنت بعد از استفاده عموم از آيه براي زيارت بعد از حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌گويد:

و حديث عرض الأعمال يؤيد الإستدلال بهذه الآية و هو قوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (حياتي خير لكم، و مماتي خير لكم تحدثون و يحدث لكم، و تعرض علي أعمالكم، فما وجدت خيراً حمدت الله و ما وجدت غير ذلك استغفرت لكم). و هو حديث صحيح ....(1)

و حديث عرض اعمال استدلال به اين آيه را تأييد مي‌كند، و آن سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه فرمود: (زندگي من براي شما خير است و مرگ من نيز براي شما خير است، حديث مي‌گوييد و براي شما حديث گفته مي‌شود، و اعمال شما بر من عرضه مي‌گردد، و آنچه از خير در آن يافتم خدا را سپاس مي‌گويم، و آنچه از غير آن يافتم براي شما استغفار مي‌نمايم) و اين حديثي است صحيح...

4. ابوبكر مراغي در ذيل آيه مورد بحث مي‌گويد:

و ينبغي لكل مسلم اعتقاد كون زيارته ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قربة؛ للأحاديث الواردة في ذلك، و لقوله تعالي: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً}(2) لانّ تعظيمه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لاينقطع بموته.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رفع المنارة، ص 77.

2. نساء: 64.

ولا يقال: انّ استغفار الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انّما هو في حياته، و ليست الزيارة كذلك، لما اجاب به بعض العلماء المحققين: انّ الآية دلت علي تعليق وجدان الله تواباً رحيماً بثلاثة أمور: المجيء، و استغفارهم و استغفار الرسول لهم.

و قد حصل استغفار الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لجميع المؤمنين؛ لانّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قد استغفر للجميع. قال الله تعالي: {وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ}(1) فإذا وجد مجيئهم و استغفارهم تكملت الأمور الثلاثة الموجبة لتوبة الله و رحمته و قد اجمع المسلمون علي استحباب زيارة القبور كما حكاه النووي و اوجبها الظاهرية....(2)

سزاوار است بر هر مسلماني كه معتقد باشد زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) موجب قرب به خداست؛ به جهت احاديث وارد شده در اين مورد، و به جهت سخن خداوند متعال: (و اگر اين منافقان، هنگامي كه به خود ستم مي‌كردند (و فرمان‌هاي خدا را زير پا مي‌گذاردند)، به نزد تو مي‌آمدند؛ و از خدا طلب آمرزش مي‌كردند؛ و پيامبر هم براي آنها استغفار مي‌كرد؛ خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند)؛ زيرا تعظيم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با مرگش منقطع نمي‌شود.

گفته نشود: استغفار پيامبر تنها در زمان حيات اوست و زيارت اين‌گونه نيست؛ زيرا برخي از علماي محقق پاسخ داده‌اند كه اين آيه دلالت دارد بر تعليق يافتن خداوند را تواب و رحيم به سه امر: آمدن، استغفار خودشان و استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي آنان.

و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي تمام مؤمنان استغفار كرده آنجا كه مي‌فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد: 19.

2. تفسير مراغي، ذيل آيه.

(و براي گناه خود و مردان و زنان باايمان استغفار كن!) لذا استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي مؤمنان حاصل شد، و اگر آمدن مردم و استغفارشان نيز حاصل شود امور سه گانه كه موجب پذيرش توبه و رحمت خداست كامل مي‌گردد. و مسلمانان اجماع كرده‌اند بر استحباب زيارت قبور آن‌گونه كه نووي حكايت كرده و ظاهري‌ها واجب دانسته‌اند...

5. محمد ابراهيم محمد سالم درباره آيه فوق مي‌گويد:

و الآية المذكورة و ان كانت نازلة بسبب خاص، فإنّ القاعدة الشرعية تعمّمها، كما هو مقرّر في علم الأصول؛ من انّ العبرة بعموم اللفظ لابخصوص السبب. و لهذا الفهم في الآية الشريفة ذكرها المصنفون من جميع المذاهب في المناسك و استحبوها لزائر قبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(1)

آيه ذكر شده اگرچه مربوط به سبب خاصّي است، ولي قاعده شرعي آن را تعميم مي‌دهد، آن‌گونه كه در علم اصول مقرر شده است؛ كه اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب. و به جهت همين فهم در آيه شريفه است كه مصنفان از تمام مذاهب آن آيه را در مناسك [حج] ذكر كرده و [قرائت آن را] بر زائر قبر آن حضرت مستحب شمرده‌اند.

زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از نظر روايات

احاديثي كه دلالت بر رجحان زيارت قبور دارد بر دو گونهاند برخي رواياتي است كه به طور عموم شامل زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز مي‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الردود الشاملة، ص 10.

محمود سعيد ممدوح از عالمان اهل سنت در اين باره مي‌گويد:

... الأحاديث الدالة علي مطلق الأمر بزيارة القبور، و لها الفاظ متعددة بلغت حدّ التواتر، كما في نظم المتناثر (ص 80 ـ 81) و اتحاف ذوي الفضائل المشتهرة (ص 97). و من اشهر الفاظه قوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (كنت قد نهيتكم عن زيارة القبور، فزوروها فانّها تذكر الآخرة). و من الفاظه: (فمن أراد أن يزور القبور فليزر، و لاتقولوا هُجْراً). أخرجه بهذا اللفظ النسائي في سننه (4/73).

و الفعل في سياق الشرط يفيد العموم، ولا تجد مخصصاً للحديث. و قبر سيّدنا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سيد القبور مطلقاً و أولاها بالزيارة.(1)

... احاديثي كه دلالت بر مطلق امر به زيارت قبور دارد و با الفاظ متعدد آمده به حدّ تواتر رسيده آن‌گونه كه در كتاب (نظم المتناثر) و كتاب (اتحاف ذوي الفضائل المشتهرة) آمده است. و از مشهورترين الفاظ آن سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه مي‌فرمايد: (من سابقاً شما را از زيارت قبور نهي كردم، ولي الان به زيارت قبور برويد؛ زيرا شما را به ياد آخرت مي‌اندازد). و از جمله الفاظ آن اين است كه: (هركس خواست به زيارت قبور برود اشكالي ندارد، ولي حرف بي‌ربط نزند). اين حديث را با اين لفظ نسايي در سننش تخريج كرده است. و فعل در سياق شرط مفيد عموم است، و مخصصي براي اين حديث نمي‌بيني. و قبر سرور ما رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مهم‌ترين قبرها به طور مطلق و سزاوارترين قبرها براي زيارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رفع المنارة، ص 87.

است.

و برخي از روايات نيز به طور خاص در فضيلت زيارت قبور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده است همچنانكه:

پيشوايان نقل حديث از اهل سنّت روايات بسياري را در صحاح و مسانيد خود درباره زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و استحباب آن ذكر كرده‌اند. اينك به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. عبدالله بن عمر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود: «من زار قبري وجبت له شفاعتي» ( 1 )؛ «هر كس به زيارت قبر من آيد شفاعتم بر او واجب مي‌شود».

2. و نيز از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

من جاءني زائراً لاتعمله إلاّ زيارتي كان حقّاً علي أن أكون له شفيعاً يوم القيامة.(2)

هر كس براي زيارت نزد من آيد و تنها كار او زيارت من باشد، بر من سزاوار است كه شفيع او در روز قيامت شوم.

3. و نيز نقل شده كه فرمود:

من حجّ فزار قبري بعد وفاتي كان كمن زارني في حياتي.(3)

هر كس حج به جاي آورد و قبر مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل كسي است كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است.

4. و همچنين از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن دارقطني، ج 2، ص 278؛ السنن الكبري، بيهقي، ج 5، ص 245.

2. المعجم الكبير، طبراني، ج 12، ص 225.

3. المعجم الكبير، ج 12، ص 310؛ سنن دارقطني، ج 2، ص 278.

من حجّ البيت ولم يزرني فقد جفاني.(1)

هر كس حج خانه خدا را به جاي آورد، ولي مرا زيارت نكند به طور حتم به من جفا كرده است.

5. از عمر نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

من زار قبري ـ أو من زارني ـ كنت له شفيعاً ـ أو شهيداً....(2)

هر كس قبر مرا زيارت كند ـ يا: هر كس مرا زيارت كند ـ ، من شفيع ـ گواه ـ او خواهم بود...

6. حاطب بن ابي‌بلتعه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زارني بعد موتي فكأنّما زارني في حياتي....(3)

هر كس مرا بعد از مرگم زيارت كند به مانند آن است كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است...

7. عبدالله بن عمر نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

من حجّ حجة الإسلام وزار قبري وغزا غزوة وصلّي علي في بيت المقدس لم يسأله الله عزّ وجلّ فيما افترض عليه.(4)

هر كس حجة الإسلام به جاي آورد و قبر مرا زيارت كند و در غزوه‌اي شركت نمايد و در بيت المقدس بر من درود بفرستد، خداي عزّوجلّ در آنچه بر او واجب كرده، او را سؤال و مواخذه نخواهد كرد.

8. ابوهريره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1342؛ المواهب اللدنيّة، ج 4، ص 571.

2. مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 407؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 107.

3. سنن دارقطني، ج 2، ص 278؛ السنن الكبري، ج 5، ص 245.

4. شفاء السقام، ص 34؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1344؛ نيل الاوطار، ج 5، ص 109.

من زارني بعد موتي فكأنّما زارني وأنا حي. ومن زارني كنت له شهيداً وشفيعاً يوم القيامة.(1)

هر كس مرا بعد از مرگم زيارت كند همانند آن است كه مرا در حال حياتم زيارت كرده است. و هر كس مرا زيارت كند او را گواه و شفيع در روز قيامت خواهم بود.

9. انس بن مالك از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زارني بالمدينة محتسباً كنت له شفيعاً.(2)

هر كس مرا در مدينه با اخلاص زيارت كند، من شفيع او خواهم بود.

10. و نيز از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زارني ميتاً فكأنّما زارني حيّاً، ومن زار قبري وجبت له شفاعتي يوم القيامة. وما من أحد من أمّتي له سعة ثمّ لم يزرني فليس له عذر.(3)

هر كس مرا بعد از مرگم زيارت كند همانند آن است كه مرا در حياتم زيارت كرده است و هر كس قبر مرا زيارت كند شفاعتم در روز قيامت بر او ثابت مي‌گردد. و هر يك از امت من كه وسعت مالي داشته، ولي مرا زيارت نكرده باشد، عذري ندارد.

11. ابن عباس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زارني في مماتي كان كمن زارني في حياتي، ومن زارني حتّي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شفاء السقام، ص 35؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1345.

2. مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 406؛ التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 190.

3. شفاء السقام، ص 37؛ المواهب اللدنيّة، ج 4، ص 572؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1346.

ينتهي إلي قبري كنت له يوم القيامة شهيداً ـ أو قال ـ شفيعاً.(1)

هركس مرا بعد از مرگم زيارت كند همانند كسي خواهد بود كه در زمان حياتم مرا زيارت كرده است. و هر كس مرا زيارت كند تا اينكه به كنار قبر من برسد من گواه او ـ شفيع او ـ در روز قيامت خواهم بود.

12. امام علي ( عليه السلام ) از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زار قبري بعد مماتي فكأنّما زارني في حياتي، ومن لم يزر قبري فقد جفاني.(2)

هر كس قبر مرا بعد از مرگم زيارت كند همانند آن است كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است، و هر كس كه قبر مرا زيارت نكند به من جفا كرده است.

13. بكر بن عبدالله از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من أتي المدينة زائراً لي وجبت له شفاعتي يوم القيامة....(3)

هر كس به جهت زيارت من وارد مدينه شود شفاعت من در روز قيامت بر او واجب مي‌شود...

14. عبدالله بن عمر از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من زارني بعد موتي فكأنّما زارني في حياتي.

هر كس مرا بعد از مرگم زيارت كند همانند آن است كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده است.

15. ابن عباس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 406؛ شفاء السقام، ص 38؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1346.

2. همان، ج 2، ص 406؛ شفاء السقام، ص 39؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1347.

3. المعجم الاوسط، ج 1، ص 201؛ السنن الكبري، بيهقي، ج 5، ص 246.

من حجّ إلي مكّة ثمّ قصدني في مسجدي كتبت له حجّتان مبرورتان.(1)

هر كس در مكه حج به جاي آورد و سپس مرا در مسجدم قصد نمايد براي او ثواب دو حج مقبول نوشته مي‌شود.

16. از امام علي ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:

من زار قبر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كان في جواره.(2)

هر كس قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را زيارت كند در جوار او خواهد

بود.

بررسي سند برخي از روايات زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

حديث اول

از بهترين سندهاي حديث زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حديث اوّل است كه از طريق موسي بن هلال عبدي، از عبدالله بن عمر عمري و عبيدالله بن عمر عمري، از نافع از ابن عمر نقل شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «من زار قبري وجبت له شفاعتي» ( 3 )؛ «كسي كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من بر او واجب گردد».

عبدالله بن عمر عمري گرچه درباره او بحث است، ولي او را حسن الحديث مي‌دانند.

ابن معين مي‌گويد: «في حديثه عن نافع صالح ثقة»؛ «در حديثش از نافع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1347؛ نيل الاوطار، ج 5، ص 109.

2. مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 406؛ نيل الأوطار، ج 5، ص 109.

3. الزيارة النبوية، محمّد بن علوي المالكي، ص 9؛ سنن دارقطني، ج 2، ص 278 و ... .

صالح و ثقه است».

موسي بن هلال عبدي كسي است كه از شيوخ احمد بوده و حفاظ از امامان حديث از او روايت نقل كرده‌اند و ذهبي او را صالح الحديث دانسته است.(1)

و ابن عدي مي‌گويد: «ارجو انّه لا بأس به»؛ «اميد است كه مشكلي در او نباشد».

محمّد بن علوي مالكي مي‌گويد:

واقلّ ما يقال في هذا الحديث إنّه حسن.(2)

كمترين قضاوتي كه درباره اين حديث مي‌شود اينكه حسن

است.

سيوطي مي‌گويد:

له طرق و شواهد حسّنه لأجلها الذهبي.(3)

براي او طرق و شواهدي است كه به جهت آن ذهبي آن را حسن شمرده است.

مناوي مي‌گويد:

قال الذهبي: طرقه ليّنة، لكن يتقوي بعضها لبعض.(4)

ذهبي گفته: طرق اوليّن است، ولي برخي از آنها بعضي ديگر را تقويت مي‌كند.

ملاّ علي قاري مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ميزان الاعتدال، ج 4، ص 226.

2. الزيارة النبوية، ص 26.

3. المناهل، ص 208.

4. فيض القدير، ج 6، ص 140.

حديث ابن عمر له طرق و شواهد؛ حسّنه الذهبي لأجلها و صحّحه جماعة من ائمة الحديث.(1)

حديث ابن عمر داراي طرق و شواهدي است. لذا ذهبي به همين جهت آن را تحسين كرده و جماعتي از امامان حديث او را تصحيح نموده‌اند.

شيخ محمود سعيد ممدوح مي‌گويد:

انّه حديث حسن و لابدّ، و هذا ما تقتضيه قواعد الحديث.(2)

اين، حديث حسن است، و بايست كه چنين باشد، و اين آن چيزي است كه قواعد حديث آن را اقتضا مي‌كند.

پاسخ به شبهات

اين حديث را سيوطي در كتاب «مناهل الصفا في تخريج احاديث الشف»و سبكي شافعي در كتاب «شفاء السقام» و ديگران تصحيح نموده‌اند. ولي از جهاتي در آن مناقشه شده كه به آن مي‌پردازيم:

شبهه اول: مجهوليت برخي از راويان حديث

گفته شده كه موسي بن هلال مجهول است؟

پاسخ

او كسي است كه بسياري از راويان كه از جمله آنها احمد بن حنبل است از او نقل حديث كرده و ابن جوزي او را از شيوخ احمد بن حنبل به حساب آورده است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح الشفا، ج 3، ص 511.

2. رفع المنارة لتخريج احاديث التوسل و الزيارة، ص 264.

3. مناقب الامام احمد، ابن جوزي، ص 49.

و غير از احمد بن حنبل نيز بسياري از راويان از او نقل حديث كرده‌اند. و يعقوب بن سفيان فسوي به او اعتماد كرده است.(1)

وانگهي ابن عدي در كتاب «الكامل» مي‌گويد: «ارجو انّه لابأس به» ( 2 )؛ «اميدوارم كه مشكلي در او نباشد».

شبهه دوم: عدم صحت روايت موسي از عبدالله

گفته شده: موسي بن هلال اين روايت را از عبدالله بن عمر عمري نقل كرده و روايت او از عبدالله بن عمر ثقه حافظ صحيح نمي‌باشد.

پاسخ

جماعتي از محدثان حديث فوق را از عبيدالله بن عمر نقل كرده‌اند كه از آن جمله عبيد بن محمد وراق بنابر نقل دار قطني در «سنن دار قطني» ( 3 ) و محمد بن اسماعيل بن سمره احمسي و فضل بن سهل، بنابر نقل بيهقي در كتاب «شعب الايمان» ( 4 )، و محمد بن عبدالرزاق، بنابر نقل قاضي عياض در كتاب «الشف» ( 5 ) و ديگر افراد است.

محمد ناصر الدين الباني با شدتي كه در اين روايت به خرج داده اعتراف به ثبوت هر دو روايت كرده و مي‌گويد: «انّ الطرق بالروايتين عنه متقابلة» ( 6 )؛ «راه ما به دو روايت از او متقابل است».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المعرفة و التاريخ، ج1، صص 122، 127 و 128.

2. الكامل، ج 6، 2350.

3. سنن دارقطني، ج2، ص 278.

4. شعب الايمان، ج3، ص 490.

5. الشفا، ج2، ص 74.

6. الإرواء، ج4، ص 337.

شبهه سوم: خطاي موسي بن هلال در نقل از عبيدالله

ابن عبدالهادي در كتاب «الصارم المنكي» مي‌گويد:

و كانّ موسي بن هلال حدّث به مرة عن عبيدالله فأخطأ؛ لانّه ليس من أهل الحديث ولا من المشهورين بنقل، وهو لم يدرك عبيدالله ولا لحقه....(1)

و گويا موسي بن هلال حديث كرده به اين مطلب يك بار از عبيدالله و خطا نموده؛ زيرا او از اهل حديث نيست و از مشهورين به نقل حديث هم نمي‌باشد، و او عبيدالله را درك نكرده و ملحق به او نبوده است...

پاسخ

موسي بن هلال از عبيدالله بن عمر به سندهاي صحيح چندين بار حديث نقل كرده و او را نيز درك كرده، لذا مدلّس نيست.(2)

وانگهي هرگاه علم به انتفاء ملاقات بين آن دو نباشد بايد حكم به اتصال نمود همان‌گونه كه در جاي خود به آن اشاره شده است.

شبهه چهارم: تفرد روايت موسي بن هلال

ابن عبدالهادي نيز مي‌گويد:

ولو فرض انّ الحديث من رواية عبيدالله لم يلزم أن يكون صحيحاً؛ فانّ تفرد موسي بن هلال به عنه دون سائر اصحابه المشهورين بملازمته و حفظ حديثه و ضبطه من ادلّ الأشياء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الصارم المنكي، صص 39 ـ 40.

2. حلية الاولياء، ج6، ص 313.

علي انّه منكر غير محفوظ، و أصحاب عبيدالله بن عمر المعروفون بالرواية عنه مثل يحيي بن سعيد القطان... فإذا كان الحديث لم يروه عن عبيدالله أحد من هؤلاء الأثبات ولا رواه ثقة غيرهم، علمنا انّه منكر غير مقبول، و جزمنا بخطأ من حسّنه أو صحّحه.(1)

اگر فرض شود كه حديث از روايت عبيدالله است لازم نمي‌آيد كه صحيح باشد؛ زيرا تفرد موسي بن هلال به اين روايت از عبيدالله نه ساير اصحاب مشهور به ملازمه با او و حفظ حديث و ضبط از او، از بهترين دليل‌هاست بر اينكه او منكر و غير محفوظ است. و اصحاب عبيدالله بن عمر كه معروف به روايت از او هستند عبارتند از يحيي بن سعيد القطان...، حال اگر اين حديث را هيچ يك از اين افراد ثبت و راويان ثقه از او نقل نكرده‌اند، علم پيدا مي‌كنيم كه آن منكر و غير مقبول است، و جزم پيدا مي‌كنيم به اشتباه كسي كه آن را تحسين كرده يا تصحيح نموده است.

پاسخ

حديث متفرد تنها با دو شرط منكر به حساب مي‌آيد:

1. راوي آن ضعيف بوده و حديثش تصحيح يا تحسين نشود.

2. با شواهد و متابعات حديث او تقويت نگردد.

موسي بن هلال عبدي شخصي مستور، يا بد حافظه و يا تضعيف شده نيست؛ چرا كه محدثان بزرگ اهل سنت همچون احمد بن حنبل از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الصارم المنكي، ص 34.

او نقل حديث كرده و ذهبي او را صالح الحديث دانسته و ابن عدي از او نفي بأس نموده است. وانگهي حديث او از طريق ديگر آمده و متابعت شده است.

طبراني از عبدالله بن محمد عبادي بصري، از مسلم بن سالم جهني، از عبيدالله بن عمر، از نافع، از سالم، از ابن عمر نقل كرده كه گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

من جاءني زائراً لايعمل له حاجة إلاّ زيارتي كان حقاً علي أن أكون له شفيعاً يوم القيامة.(1)

هر كس به جهت زيارت نزد من آيد و كاري جز زيارت نداشته باشد بر من است كه شفيع او در روز قيامت گردم.

مسلم بن سالم در سند اين حديث گرچه از سوي ابوداود تضعيف شده ولي ابن السكن حديثش را صحيح دانسته است. لذا حديث او براي متابعت فايده دارد.

شبهه پنجم: سوء حافظه عبدالله بن عمر عُمري

گفته شده: عبدالله بن عمر عُمري متّهم به بدي حافظه و مخالفت با ثقات در روايات است و ابن حبان اسم او را در كتاب «المجروحين» آورده است.(2)

پاسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المعجم الكبير، ج 12، ص 291، مجمع الزوائد، ج4، ص 2.

2. المجروحين، ج2، ص 6.


| شناسه مطلب: 73697