بخش 2

البانی از نگاه علمای اهل سنت مخالفت علمای اهل سنت با البانی پیروی البانی از افکار علمای وهابی مدح البانی از سوی علمای وهابی دشنام‌های البانی به علمای اهل سنت فهرستی از عقاید البانی الف) عقیده البانی درباره خداوند نسبت تعجب و خندیدن به خداوند متعال ب) عقاید البانی درباره پیامبران ج) عقاید البانی درباره پیامبر اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) د) دیدگاه البانی درباره قرآن کریم ه‍) دیدگاه البانی درباره مصداق عترت و اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام ) و) دیدگاه البانی درباره علم کلام فتاوای البانی فتاوای البانی درباره مساجد فتوای البانی درباره نماز جماعت فتوای البانی درباره صلوات بعد از اذان فتاوای البانی درباره دعا فتاوای البانی درباره پدر و مادر احکام زن در فتاوای البانی فتاوای البانی درباره اموات

سَبَقَتْ لَهُم مِنَ اللهِ الحُسني.(1)

اي مردم! همانا شروع وقوع فتنه‌ها هواهايي است كه متابعت مي‌شود و احكامي است كه بدعت گذاشته مي‌شود و در آن با كتاب خدا مخالفت شده و مرداني تحت ولايت مرداني ديگر مي‌روند. پس اگر باطل خالص باشد بر صاحب خرد محققي نمي‌ماند و اگر حق خالص باشد اختلاف نمي‌باشد ولي دسته‌اي از اين و دسته‌اي از آن گرفته مي‌شود و با هم ممزوج شده و آورده مي‌شود. و در آن صورت است كه شيطان بر اوليائش تسلط مي‌يابد و تنها كساني كه از جانب خدا بر آنان نيكي نوشته شده نجات مي‌يابند.

مفضل بن يزيد مي‌گويد: امام صادق ( عليه السلام ) به من فرمود:

أَنهاكَ عَن خِصلَتَيْنِ فِيهِما هَلاكُ الرِّجالِ: أَنهاكَ أَنْ تَديِنَ اللهَ بِالباطِلِ، وَتُفتِيَ النّاسَ بِما لاتَعلَمُ.(2)

تو را از دو خصلت نهي مي‌كنم كه در آن دو هلاكت مردان است: نهي مي‌كنم تو را از اينكه به باطل اعتقاد پيدا كني، و اينكه به آنچه نمي‌داني فتوا دهي.

ابوعبيده حذاء از امام باقر ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ أَفتي النّاسَ بِغَيرِ عِلمٍ وَلا هُدي لَعَنَتهُ مَلائِكةُ الرَّحمَةِ وَمَلائِكَةُ العَذابِ، وَلَحِقَهُ وِزرُ مَن عَمِلَ بِفُتياهُ.

هركس براي مردم به غير علم و هدايت فتوا دهد وزر و وبال كساني كه به فتواي او عمل كرده‌اند بر او ملحق مي‌گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي، ج1، ص 54.

2. همان، ص 42.

الباني از نگاه علماي اهل سنت

آن‌قدر الباني در فتوا از واقع دور بوده و آراء شاذّي داشته كه بسياري از علماي اهل سنت او را مورد سرزنش قرار داده‌اند، و اين مطلب هيچ تعجبي ندارد؛ چرا كه او اهل فتوا نبوده و تنها محدث بوده است.

1. شيخ حماد انصاري درباره او مي‌گويد:

انّ الشيخ الالباني له شواذ تتبعها و افتي بها، و هذا لاينبغي، انّما كان عليه ان يبحثها لنفسه، ولا يفتي بها العامة.(1)

همانا شيخ الباني داراي فتاواي شاذي است كه آنها را دنبال كرده و هرگز سزاوار نبوده است، بلكه بايد فقط براي خودش پيگيري مي‌كرده و به آن براي عوام مردم فتوا نمي‌داده است.

2. شيخ دكتر وهبه الزحيلي در سؤالي كه از او درباره الباني در اينترنت شده مي‌گويد:

الشيخ ناصر الألباني له طبع قاس خاص، و آراء خاصة اغلبها شاذ.

شيخ ناصر الباني داراي طبعي سخت و مخصوص به خودش بوده و آراي خاصي داشته كه اغلب آنها شاذ است.

او همچنين درباره الباني مي‌گويد: ‹و قد عاني المسلمون إلي الآن من افكاره و شذوذاته›؛ ‹و مسلمانان تا الآن از افكار و شذوذاتش در زحمت افتاده‌اند›.

3. شيخ عبدالله بن محمّد بن صديق غماري مفتي ديار مغرب درباره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المجموع في ترجمة العلامة المحدث الانصاري، ج2، ص 624.

الباني در كتاب ‹ارغام المبتدع الغبي› مي‌نويسد:

والذي اقرره هنا انّ الالباني غير مؤتمن في تصحيحه و تضعيفه، بل يستعمل في ذلك انواعاً من التدليس و الخيانة في النقل، و التحريف في كلمات العلماء، مع جرأته علي مخالفة الاجماع، و علي دعوي النسخ بدون دليل. و هذا يرجع إلي جهله بعلم الأصول و قواعد الاستنباط، و يدعي انّه يحارب البدع مثل التوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و تسويده في الصلاة عليه، و قرائة القرآن علي الميت، لكنه يرتكب اقبح البدع بتحريم ما احلّ الله و شتم مخالفيه باقذر الشتائم، خصوصاً الاشعرية و الصوفية، و حاله في هذا كحال ابن تيمية؛ تطاول علي الناس فاكفر طائفة من العلماء و بدّع طائفة اخري. ثم اعتنق هو بدعتين لايوجد اقبح منهما: احدهما قوله بقدم العالم، و هي بدعة كفرية و العياذ بالله تعالي، و الاخري انحرافه عن علي ( عليه السلام ) ، و لذلك وسمه علماء عصره بالنفاق؛ لقول النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لعلي: (لايحبك إلاّ مؤمن و لايبغضك إلاّ منافق). و هذه عقوبة من الله لابن تيمية الذي يسميه الألباني شيخ الاسلام. ولا ادري كيف يعطي هذا اللقب و هو يعتقد عقيدة تناقض الاسلام. و اظنّ بل اجزم انّ الحافظ ابن ناصر لو اطلع علي عقيدته و ما فيها من طامات لما كتب في الدفاع عنه كتاب ‹الرد الوافر›؛ لانّه كتبه و هو مغرور بمن اثني عليه، و كذلك الآلوسي ابن صاحب التفسير، لو عرف عقيدته علي حقيقتها ما كتب جلاء العينين.

و شواذ الباني في اجتهاداته الآثمة و غشّه و خيانته في التصحيح



28


و التضعيف حسب الهوي و استطالته علي العلماء و افاضل المسلمين، كل ذلك عقوبة من الله له و هو لايشعر، فهو من الذين (يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) ألا ساء مايظنون. نسأل الله العافية مما ابتلاه به، و نعوذ بالله من كل سوء، و صلّي الله علي سيدنا محمّد و آله الأكرمين.(1)

آنچه را كه من در اينجا اقرار مي‌كنم اينكه الباني شخصي است كه در تصحيح و تضعيفش مورد اعتماد نمي‌باشد، بلكه در اين زمينه انواعي از تدليس و خيانت در نقل و تحريف كلمات علما دارد، با جرأتش بر مخالفت اجماع و بر ادعاي نسخ بدون دليل. و اين به جهل او به علم اصول و قواعد استنباط باز مي‌گردد. او ادعا مي‌كند كه با بدعت‌ها همچون توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي جنگد و با درود بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و قرائت قرآن بر ميت مخالف است، ولي مرتكب قبيح‌ترين بدعت‌ها با تحريم حلال الهي و دشنام دادن مخالفان خود با بدترين دشنام‌ها شده است، خصوصاً اشاعره و صوفيه، و حال او در اين مورد همانند حال ابن تيميه است؛ متعرض مردم شده و طائفه‌اي از علما را تكفير كرده و طائفه‌اي ديگر را بدعت گزار معرفي كرده است،ولي خودش دو بدعت گذاشته كه قبيح‌تر از آن وجود ندارد: يكي اعتقاد او به قديم بودن عالم كه بدعت كفري است ـ پناه به خداي متعال ـ و ديگري انحرافش از علي ( عليه السلام ) . و بدين جهت است كه علماي عصرش او را منافق خوانده‌اند؛ به جهت قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به علي ( عليه السلام ) : (دوست ندارد تو را به جز مؤمن و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ارغام المبتدع، غماري، ص 21.

دشمن ندارد تو را به جز منافق). و اين عقوبتي است از جانب خداوند براي ابن تيميه كه الباني او را شيخ الاسلام ناميده است و من نمي‌دانم كه چگونه اين لقب را او به ابن تيميه داده در حالي كه معتقد به تناقض در عقايد اسلام است. و من گمان مي‌كنم بلكه يقين دارم كه حافظ ابن ناصر اگر از عقيده او مطلع و آنچه مفاسد بر آن مترتب است آگاهي داشت كتاب ‹الردّ الوافر› را در دفاع از او نمي‌نوشت؛ چرا كه او اين كتاب را در حالي نوشت كه مغرور به گفته‌هاي تعريف درباره او بود. و نيز آلوسي فرزند صاحب تفسير، اگر عقيده ابن تيميه را به طور حقيقي مي‌دانست كتاب ‹جلاء العينين› را درباره او نمي‌نوشت.

و فتاواي الباني در اجتهادات غلطش و حيله و خيانت او در تصحيح و تضعيف (احاديث) به حسب هواي نفسش و زبان درازي او بر ضد علما و فضلاي مسلمين همگي عقوبتي است از خداوند بر او در حالي كه نمي‌داند، و او از جمله كساني است كه (گمان مي‌كنند كه كار خوب انجام مي‌دهند)، در حالي كه گمان اشتباهي دارند. از خداوند مي‌خواهيم تا ما را از آنچه كه او به آن مبتلا شده نجات دهد و به خدا پناه مي‌بريم از هر بدي، و درود خدا بر سيد ما محمّد و آل كريمش.

4. حسن بن سقاف شافعي در ذيل حديث ‹مماتي خير لكم تعرض علي اعمالكم...› مي‌گويد:

فانّ هناك حديثاً آخر لا يوافق هوي الألباني و رأيه له اسناد صحيح مرسل (لم يقل فيه العلماء ولا ائمة الحفاظ انّه من



30


اضعف المرسلات كما في الحديث السابق في مرسل عطاء) اعترف الالباني في ضعيفته (2/405) بانّه اي هذا المرسل: رجاله كلهم ثقات رجال الشيخين، و له اسناد متصل رجاله رجال الصحيح و منهم عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابي روّاد، و صحّح الحديث جمع من الحفاظ، و هو في نظر الألباني غير صحيح؛ لانّه يخالف مشربه كما قدّمنا!! فتحجج و تظاهر بتضعيف ابن ابي روّاد! و ليس مصيباً في ذلك.

و علي فرض ضعف ابن ابي روّاد فلِمَ لم يسلك الالباني في حديثه ما سلكه في الحديث الأوّل الذي شرحنا و فصّلنا حال اسناده الضعيف المهلهل من جميع وجوهه؟! و ما تفسير ذلك؟ أم هي العصبية و حبّ الشغب الفارغ؟ و عبدالمجيد هذا الذي اعتمد الألباني ههنا تضعيفه و تناقض فيه في موضع آخر، قال عنه الذهبي في (سير اعلام النبلاء) (9/434)... فتأملوا كيف يسلك الالباني سبيل الهوي و المزاجية في التصحيح و التضعيف، فيتلاعب بعلم الجرح و التعديل حسب ما يملي عليه رأيه، و كل ما قدّمناه يبرهن بانّه ليس اهلا لأن يشتغل بهذا العلم الشريف، فيصحح و يضعّف و لايحلّ لأحد ان يعتمد قوله لما تقدم.(1)

در اينجا حديث ديگري است كه با هواي نفس و رأي الباني سازگاري ندارد، حديثي كه سند صحيح و مرسل دارد و علما و امامان حفاظ درباره آن نگفته‌اند كه از ضعيف‌ترين احاديث مرسل است همانند حديث سابق در مرسل عطاء، الباني در ضعيفش ج 2، ص 405

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تناقضات الالباني الواضحات، ج2، صص 303 ـ 305.

اعتراف كرده كه اين مرسل تمام رجالش ثقه بوده و حكم رجال بخاري و مسلم را دارد، و براي آن سندي است متصل كه رجالش رجال صحيح مي‌باشد، كه از آن جمله عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابي رواد است و اين حديث را جمعي از حافظان تصحيح كرده‌اند، ولي در نظر الباني صحيح نيست؛ زيرا با روش او سازگاري ندارد همان‌گونه كه گذشت!!! و لذا او ادعاي آوردن حجت كرده و تظاهر به تضعيف ابن ابي روّاد نموده كه در اين تضعيف به واقع نرسيده است.

و بر فرض ضعف ابن ابي روّاد چرا الباني در حديثش راهي را نپيموده كه در حديث اول پيموده و ما آن را شرح داديم و حال سند ضعيفش كه از هر جهت مشكل دارد را تفصيل داديم؟ و اينكه تفسير آن چيست؟ يا اينكه اين كار تعصب و احساسات بي‌هدف است؟ و عبدالمجيد همين كسي است كه الباني در اينجا به تضعيفش اعتماد كرده و در جاي ديگر تناقض‌گويي مي‌كند. در آنجايي كه ذهبي درباره او در كتاب (سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 434) گفته است...

پس تأمل كنيد كه چگونه الباني راه هواي نفس و مزاجي‌بودن را در تصحيح و تضعيف پيموده و با علم جرح و تعديل به حسب آنچه رأيش ابراز مي‌دارد بازي مي‌كند. و تمام آنچه را گفتم نشانگر آن است كه او اهليت اشتغال به اين علم شريف را ندارد كه تصحيح و تضعيف نمايد، و جايز نيست بر كسي كه بر قول او اعتماد كند به جهت آنچه گذشت.



32


مخالفت علماي اهل سنت با الباني

از آنجا كه ناصرالدين الباني پيرو افرادي تندرو و خشونت طلب و تكفيري همچون ابن تيميه و ابن قيم جوزيه و محمّد بن عبدالوهاب شد لذا خلق و خوي آنان را به خود گرفت و درصدد معارضه با علماي اسلام برآمد و لذا آنان نيز در برابر او صف كشيده و به مقابله با او و افكارش برآمده و كتاب‌هايي را بر ضدّ او تأليف نمودند كه از آن جمله عبارت است از:

1. ‹تنبيه المسلم الي تعدي الالباني علي صحيح مسلم›، از علامه محدث شيخ محمّد سعيد شافعي.

2. ‹وصول التهاني باثبات سنية السبحة و الرد علي الألباني›، از علامه محدث شيخ محمّد سعيد شافعي.

3. ‹القول المقنع في الردّ علي الألباني المبتدع›، از علامه حافظ شيخ عبدالله بن صديق غماري.

4. ‹قاموس شتائم الألباني› از حسن بن علي سقاف شافعي.

5. ‹تناقضات الباني الواضحات›، از همان.

6. ‹البشارة و الاتحاف في ما بين ابن تيمية و الألباني في العقيدة و الاختلاف› از همان.

7. ‹الشماطيط في ما يهذي به الألباني في مقدماته من تخبطات و تخليط› از همان.

8. ‹الالباني؛ شذوذه و اخطاؤه›، از علامه محدث شيخ حبيب الرحمان اعظمي.



33


9. ‹كتاب مفتوح الي الشيخ ناصر الدين الالباني› از شاگردش محمود مهدي استانبولي.

10. ‹التعريف بأوهام من قسّم السنن الي صحيح و ضعيف›، از علامه محمود سعيد ممدوح.

پيروي الباني از افكار علماي وهابي

بر كسي مخفي نيست كه ناصرالدين الباني از پيروان افرادي همچون ابن تيميه و ابن قيم جوزيه و محمّد بن عبدالوهاب بوده كه از سركردگان وهابيت كنوني هستند و در مسائل علمي و اعتقادي روش آنان را داشته و آنان را بسيار مدح و ستايش كرده و الگوي خود به حساب آورده گرچه در برخي از موارد نيز آنان را نقد نموده است.

الباني در نواري كه از او به جاي مانده از سلسله نوارهاي‹الهدي و النور› شماره 880 مي‌گويد:

منهجنا قائم علي اتباع الكتاب و السنة، و علي ما كان عليه سلفنا الصالح، و اعتقد انّ البلاد السعودية إلي الآن لايزال الكثير من اهل العلم فيهم علي هذا المنهج، متأثرين بما تأثرنا به نحن مثلهم، بدعوة شيخ الاسلام بحق احمد بن تيمية، ثم تلميذه ابن قيم الجوزية، ثم بمن سار علي منهجهم و سلك سبيلهم، كالشيخ محمد بن عبدالوهاب، الذي كان له الفضل الأول باحياء دعوة التوحيد في بلاد نجد اولا، و بتفصيل دقيق، حتّي لمسناه في الصغار قبل الكبار هناك، كما انّه اسّس للدعوة: اتباع السنة و عدم ايثار اي مذهب من مذاهب أهل السنة الأربعة علي الكتاب و



34


السنة. و كان له الفضل الثالث بعد الشيخين ابن تيمية و ابن قيم الجوزية في اعتقادي؛ باحيائه منهج الشيخين في العالم النجدي أولا، ثم في العالم الاسلامي ثانياً...(1)

روش ما قائم بر كتاب (خدا) و سنت و آنچه سلف صالح بر

آن بوده مي‌باشد، و معتقدم كه شهرهاي سعودي تاكنون بسياري

از اهل علم در آن بر اين روش بوده و از آنچه ما متأثر شده‌ايم متأثرند يعني به دعوت شيخ الاسلام به حق احمد بن تيميه،

سپس شاگردش ابن قيم جوزيه، سپس به كسي كه بر روش آن دو سير كرده و راه آن دو را پيموده است مثل شيخ محمّد بن عبدالوهاب كه پيشتاز در دعوت به توحيد در شهرهاي نجد در ابتدا بوده و با تعبير دقيق براي كودكان قبل از بزرگان راه توحيد را ترسيم كرده است، همان‌گونه كه براي دعوت، پيروي از سنت و مقدم نداشتن هيچ مذهبي از مذاهب اهل سنت چهارگانه بر كتاب و سنت را تأسيس كرده است. و او به اعتقاد من داراي فضيلت سومي است بعد از شيخين ابن تيميه و ابن قيم جوزيه و آن فضيلت، احياي منهج و روش آن دو در شهرهاي نجد در ابتدا و سپس در عالم اسلام است...

مدح الباني از سوي علماي وهابي

علماي وهابي ناصرالدين الباني را به طور وسيع و گسترده مدح و ستايش كرده‌اند از آن جمله:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسله نوارهاي (الهدي و النور)، شماره 880.

شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز درباره او مي‌گويد:

لا اعلم تحت قبّة الفلك في هذا العصر اعلم من الشيخ ناصر في علم الحديث.(1)

من در زير گنبد فلك در اين عصر داناتر از شيخ ناصر در علم حديث نمي‌دانم.

او همچنين الباني را اين‌گونه توصيف كرده است: ‹مجدد هذا العصر في علوم الحديث› ( 2 )؛ ‹مجدد اين عصر در علوم حديث›.

شيخ محمّد بن صالح العثيمين نيز او را محدث عصر و صاحب علم بسيار در درايه و روايت حديث معرفي كرده است.(3)

هيئت دائمي بحوث علمي و افتاء حجاز درباره او مي‌گويند:

و هو واسع الاطلاع في الحديث، قوي في نقدها، و الحكم عليها بالصحة و الضعف.(4)

او اطلاع واسعي در حديث داشته و در نقد آن قوي بوده و بر آن حكم به صحت و ضعف داشته است.

دشنام‌هاي الباني به علماي اهل سنت

ناصرالدين الباني معروف به دشنام دادن به كساني است كه مخالف اويند و لذا برخي از علماي اهل سنت كتابي را به نام ‹قاموس شتائم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الالباني الامام، صص 6 و 7.

2. همان.

3. همان.

4. همان.

الالباني› در اين باره تأليف كرده‌اند.

اينك براي اثبات اين ادعا به برخي از اهانت‌هاي او به علماي اهل سنت مخالف خود اشاره مي‌كنيم:

1. او درباره ذهبي مي‌گويد:

فتأمل مبلغ تناقض الذهبي لتحرص علي العلم الصحيح و تنجو من تقليد الرجال.(1)

پس خوب تأمل كن در مقدار تناقض ذهبي تا بر علم صحيح حريص شده و از تقليد مردان نجات يابي.

2. و درباره محدث مناوي مي‌نويسد: ‹بل هو من تعصب المناوي› ( 2 )؛ ‹بلكه اين از تعصب مناوي است›.

و نيز درباره او مي‌گويد:

و انّ من عجائب المناوي التي لااعرف لها وجهاً انّه في كثير من الأحيان يناقض نفسه.(3)

و همانا از عجايب مناوي كه توجيهي بر آن نمي‌دانم اينكه در بسياري از اوقات حرف‌هايش متناقض است.

3. الباني درباره شيخ محمّد سعيد بوطي و شيخ محمّد عوامه مي‌گويد:

و ظنّي انّ هذا المقلد و ذاك، علي ما بينهما من الخلاف في الأصول و الفروع إلاّ في التقليد الأعمي... فما حيلتنا مع اناس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج4، ص 422.

2. همان، ج2، ص 345.

3. همان، ج4، ص 34.

ندعوهم إلي اتباع الكتاب و السنة لينجو من العصبية و الغباوة الحيوانية، فيأبون.(1)

و گمان من اين است كه اين مقلد و آن شخص با اختلافي كه بين آن دو در اصول و فروع است جز در تقليد كوركورانه... پس چيست چاره ما با كساني كه آنان را به پيروي از كتاب و سنت دعوت مي‌كنيم تا به سبب آن از تعصب مذهبي و گمراهي حيوانيت رها شوند، ولي نمي‌پذيرند.

4. الباني درباره شيخ عبدالفتاح ابوغده از علماي اهل سنت مي‌گويد: ‹اشلّ الله يدك و قطع لسانك› ( 2 )؛ ‹خداوند دست تو را شل و زبانت را قطع

كند›.

5. او درباره شيخ صابوني در مقدمه كتاب ‹سلسلة الاحاديث الصحيحة› مي‌نويسد:

سرّاق، غير صادق، جاهل مضلّ، صاحب دعوي فارغة، سأكشف خزيه و عاره.(3)

او دزد، دروغگو، جاهل گمراه‌كننده، صاحب ادعاي بي‌دليل است، و من به زودي از خوار بودن و عار بودنش پرده برمي‌دارم.

فهرستي از عقايد الباني

الف) عقيده الباني درباره خداوند

الباني به پيروي از ابن تيميه فردي است كه عقيده به تجسيم خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقدمه كتاب "الآيات البينات".

2. كشف النقاب، ص 52.

3. مقدمه سلسلة الاحاديث الصحيحة.

دارد، عقايدي همانند:

1. خداوند متعال دو چشم دارد.(1)

2. خداوند متعال ساق دارد.(2)

3. خداوند متعال به طور حقيقي دست دارد.(3)

4. خنده از صفات خداوند سبحان و متعال است.(4)

5. تعجب از صفات خداوند عزّوجلّ است.(5)

6. ايمان به اينكه خداوند سبحان و متعال در آسمان است.(6)

7. ناصرالدين الباني مي‌گويد:

و اما قول العامة و كثير من الخاصة: الله موجود في كل مكان أو في كل الوجود و يعنون بذاته؛ فهو ضلال، بل هو مأخوذ من القول بوحدة الوجود الذي يقول به غلاة الصوفية...(7)

و اما قوم عوام و بسياري از خواص كه خداوند در هر مكان و تمام عالم موجود است و مقصود آنان ذات خداست، اين گمراهي است، بلكه اين حرف برگرفته از قول به وحدت وجودي است كه غاليان صوفيه مي‌گويند...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفتاوي الكويتية، الباني، ص 43.

2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، الباني، ج2، ص 128.

3. كتاب الشيخ الألباني و منهجه في تقرير مسائل الاعتقاد، محمد بن سرور شعبان،

ص 216.

4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح2810.

5. الشيخ الالباني و منهجه، ص 243.

6. الحاوي من فتاوي الالباني، ابوهمام مصري، ج1، ص 543.

7. قاموس البدع، ص 139.

نسبت تعجب و خنديدن به خداوند متعال

الباني مي‌گويد:

فهما ـ أي العجب و الضحك ـ صفتان لله عزّوجلّ عند اهل السنة، خلافاً للأشاعرة؛ فانّهم لايعتقدونهما، بل يتأولونهما بمعني الرضا.(1)

آن دو ـ يعني تعجب و خنديدن ـ دو صفتي است كه براي خداوند عزوجل نزد اهل سنت ثابت مي‌باشد، بر خلاف نظر اشاعره كه به آن دو اعتقادي ندارند، بلكه آن دو را به معناي رضا مي‌گيرند.

مقصود وي از اهل سنت، پيروان محمد بن عبدالوهاب است.

ب) عقايد الباني درباره پيامبران

1. عصمت انبياء عصمت مطلق نيست.(2)

2. انبيا و رسولان مرتكب گناهان و معاصي صغيره مي‌شوند.(3)

ج) عقايد الباني درباره پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

1. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گاهي اجتهاد مي‌كرد و در غالب اوقات موفق به صواب بود ولي در برخي اوقات هم موفق نمي‌شد و اجتهادش بر خطا مي‌رفت و وحي بر او نازل مي‌شد تا آن را تصحيح كند.(4)

2. ممكن است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بخشي از آيات قرآن را كه به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج6، ص 738.

2. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، جمع عمرو عبدالمنعم سليم، ص 18.

3. الفتاوي الكويتية، صص 29 و 31.

4. الحاوي من فتاوي الألباني، ج2، ص 36.

مردم ابلاغ كرده فراموش كند.(1)

3. هنگام تعارض بين قول با فعل رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قولش را بر فعلش مقدم مي‌داريم.(2)

4. نفرين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر معاويه (خدا شكمش را سير نكند) جدّي نبوده است.(3)

5. اعتقاد به ممكن بودن زنا في حد نفسه از زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(4)

6. درخواست تخريب قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خارج‌كردن قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از مسجدش.(5)

7. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برترين خلايق نزد خداوند نيست.(6)

8. پدر و مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و جدّ او عبدالمطلب در آتش دوزخ‌اند.(7)

9. درخواست عدم مدح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(8)

10. تحريم توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند متعال.(9)

11. عدم جواز جهر به صلوات بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از اذان.(10)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفتاوي الكويتية، صص 30 و 31.

2. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 39.

3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 165.

4. همان، ح 2507.

5. تحذير المساجد، الباني، ص 98.

6. التوسل، انواعه و احكامه، الباني، ص 149.

7. صحيح السيرة النبوية، الباني، ص 23.

8. التوسل، انواعه و احكامه، ص80.

9. احكام الجنائز و بدعها، الباني، صص 264 و 266.

10. تمام المنة، الباني، ص 158.

12. بدعت بودن جهر به صلوات بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قبل از اذان.(1)

13. تحريم تلاوت آيه (إِنَّ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِي....) در روز جمعه و بدعت دانستن آن.(2)

14. منع صلوات فرستادن بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هنگام تعجب از كاري.(3)

15. تحريم سفر به جهت زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(4)

16. عدم جواز تلقين ميت به اقرار به نبوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و امامت ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) و بدعت دانستن آنها.(5)

17. عدم جواز اهداي ثواب اعمال نيك بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگر اشخاص.(6)

18. منع از برپايي مراسم جشن در ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(7)

19. برپايي مراسم مولودي خواني تقليد از مسيحيان است.(8)

د) ديدگاه الباني درباره قرآن كريم

1. او بوسيدن قرآن كريم را حرام و آن را بدعت و ضلالت مي‌داند.(9)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الضعيفة، الباني، ج2، ص 294.

2. الاجوبة النافعة عن اسألة لجنة مسجد الجامعه، الباني، ص 67.

3. قاموس البدع، ص 701.

4. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 12.

5. احكام الجنائز و البدع، ص 243.

6. همان، صص 260 و 261.

7. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 155.

8. همان.

9. رسالة كيف يجب علينا ان نفسر القرآن الكريم، الباني، ص 28.

2. گفتن (صدق الله العظيم) بعد از قرائت قرآن از بدعت‌هاست.(1)

3. مباح بودن قرائت قرآن بر زن حائض.(2)

ه‍) ديدگاه الباني درباره مصداق عترت و اهل بيت پيامبر ( عليهم السلام )

الباني درباره عترت و اهل بيت پيامبر ( عليهم السلام ) مي‌گويد:

اهل بيت در واقع همان زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و اينكه شيعيان آن را به علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) نسبت مي‌دهند و شامل زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نمي‌دانند از تحريف شيعه نسبت به آيات خداست تا هواهاي نفساني خود را ياري دهند.(3)

و) ديدگاه الباني درباره علم كلام

ناصرالدين الباني در كتاب ‹سلسلة الاحاديث الصحيحة› مي‌گويد:

قبّح الله علم الكلام، الذي اودي بكبار العلماء إلي مثل هذا الكلام.(4)

خداوند علم كلام را قبيح گرداند كه بزرگان علما را به مثل اين كشانيد.

همچنين مي‌گويد: ‹و لوضوح بطلان علم الكلام تاب منه جمع من افاضل علمائهم...› ( 5 )؛ ‹و به جهت وضوح بطلان علم كلام جمعي از افاضل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 163.

2. همان، ص 233.

3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 359.

4. همان، ج7، ص 1478؛ قاموس البدع، ص 153.

5. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 7؛ قاموس البدع، ص 154.

علمايشان از آن توبه نموده‌اند...›.

او نيز در ادامه مي‌گويد:

و إذا اردت ايها القاريء الكريم ان تري اثراً من آثار علم الكلام الخطيرة و المنافية للنقل الصحيح و العقل الصريح، فاقرأ كتب الكوثري و من جري مجراه، كذلك التلميذ السقاف، فسوف تري ما يزيدك بصيرة، و قناعة بانّ الذي يتعلمونه منهم انّما (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ)1، بل هو الكفر بعينه اذا التزموه...(2)

هرگاه اراده كردي، ‌اي خواننده كريم تا اثري از آثار خطرناك و منافي با نقل صحيح و عقل صريح علم كلام را ببيني كتاب‌هاي كوثري و كساني را قرائت كن كه دنباله‌رو او هستند و نيز شاگردش سقّاف كه به بصيرت و قناعتت افزوده خواهدشد، به اينكه آنچه را آنان از اساتيد خود فرا مي‌گيرند همانا (ياد مي‌گيرند اموري را كه بر آنان ضرر دارد و نه نفع...)، بلكه به عينه همان كفر است اگر به آنها ملتزم شوند...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البقره: 102.

2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 7؛ قاموس البدع، ص 154.



45


فتاواي الباني

فتاواي الباني درباره مساجد

1. او مي‌گويد: ‹اذان در مساجد در برابر بلندگوي صوتي (ميكرفون) مشروع نمي‌باشد›.(1)

2. تأسيس مناره‌ها در مساجد براي اذان گفتن بدعت است.(2)

3. وجود محراب در مسجد بدعت است.(3)

4. منع كردن از ورود زنان عالمه و دعوت‌كننده به اسلام از تدريس براي زنان و تعليم آنان در مساجد.(4)

5. مباح‌بودن داخل‌شدن زن حائض در مساجد و مسجدالحرام و طواف به دور كعبه و قرائت قرآن.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاجوبة النافعة عن اسألة لجنة مسجد الجامعه، الباني، ص 18.

2. همان.

3. سلسلة الاحاديث الضعيفة، الباني، ج1، ص 641.

4. همان، ج6، ص 401.

5. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 232.

فتواي الباني درباره نماز جماعت

او مي‌گويد: ‹اقامه نماز جماعت دوم در مسجد بعد از اقامه نماز جماعت اول جايز نيست›.

فتواي الباني درباره صلوات بعد از اذان

الباني مي‌گويد: ‹الصلاة و السلام علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جهراً عقب الأذان بدعة› ( 1 )؛ ‹درود و سلام بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به صورت بلند و آشكار بعد از اذان بدعت است›.

وي همچنين مي‌گويد:

الصلاة و السلام علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جهراً قبيل الإقامة و هي بدعة فاشية رأيناها في حلب و ادلب و غيرهما من بلاد الشمال.(2)

درود و سلام بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به صورت آشكار قبل از اقامه بدعتي است همگاني كه ما آن را در حلب و ادلب و ديگر شهرهاي شمال مشاهده كرده‌ايم.

فتاواي الباني درباره دعا

1. درخواست دعا از ديگران در پايان درس يا جلسه مذاكره حرام است، و جايز نيست بگويي: ‹اي فلاني! براي من دعا كن يا از شما درخواست دعا دارم›.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج2، ص 294؛ قاموس البدع، ص 358.

2. همان.

3. قاموس البدع، ص 702.

2. دعا براي جنگ‌جويان و مرزبانان و مدافعان از وطن از جانب خطيب نماز جمعه حرام است.(1)

فتاواي الباني درباره پدر و مادر

1. الباني مي‌گويد: ‹بوسيدن دست پدر و مادر جايز نيست، بلكه از بدعت‌هاست›.(2)

2. وي همچنين مي‌گويد: ‹زيارت قبر والدين در هر روز جمعه عملي غير جايز و از جمله بدعت‌هاست.› ( 3 )

احكام زن در فتاواي الباني

1. الباني مي‌گويد: ‹لايجوز للمرأة التي نبتت لها لحية ان تحلقه› ( 4 )؛ ‹براي زني كه بر صورتش ريش و مو روييده جايز نيست آن را از خود ازاله كند›.

2. وي همچنين مي‌گويد:

لايجوز للمرأة كثيرة الشعر نتف الشعر عن ذراعيها و لو استقبح زوجها ذلك.(5)

براي زني كه موي زيادي دارد جايز نيست كه موهاي دست خود را بچيند، گرچه همسرش از آن بدش بيايد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الأجوبة النافعة عن اسألة لجنة مسجد الجامعة، الباني، ص 72.

2. قاموس البدع، ص 718.

3. احكام الجنائز و بدعها، الباني، ص 258.

4. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 248 (در حاشيه كتاب).

5. همان، ص 249.

3. زنان حق ندارند براي تدريس و تعليم زنان در مساجد حاضر شوند.(1)

4. زنان حق ندارند به جهت تبليغ و تدريس و جلسات تعليمي براي زنان در مجالس آنان به خانه‌ها بروند.(2)

5. او نيز درباره زن حامله و زايمان او مي‌گويد:

أصل ادخال المرأة الحامل للمستشفي للولادة لايجوز القول بجوازه مطلقاً.(3)

اصل داخل‌كردن زن حامله در بيمارستان به جهت وضع حمل به‌طور مطلق نمي‌توان گفت جايز است.

6. او درباره تدريس زن در مسجد براي زنان مي‌گويد:

و امّا ما شاع هنا في دمشق في الآونة الأخيرة من ارتياد النساء للمساجد في اوقات معينة ليسمعن درساً من احداهنّ، ممّن يتسمّون بالداعيات ـ زعمن ـ فذلك من الامور المحدثة التي لم تكن في عهد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ولا في عهد السلف الصالح، و انّما المعهود ان يتولّي تعليمهنّ العلماء الصالحون في مكان خاص...(4)

و اما آنچه كه در اينجا در دمشق اخيراً شيوع پيدا كرده كه زنان در اوقات معيني به مسجد مي‌آيند تا درسي را از يكي از خودشان گوش فرا دهند كه به ـ گمان خودشان ـ معروفند، اين از كارهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، الباني، ج 6، ص 401.

2. الفتاوي الكويتية، الباني، ص 74.

3. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 262.

4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 6، ص 401؛ قاموس البدع، ص 430.

جديدي است كه در عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و سلف صالح نبوده است، بلكه آنچه رسيده اينكه علماي صالح در هر مكان خاصي متولي تعليم آنان گردند.

فتاواي الباني درباره اموات

1. الباني مي‌گويد:

لايجوز نقل الميت إلي اماكن بعيدة لدفنه عند قبور اهل البيت الصالحين.(1)

نقل ميت به مكان‌هاي دور به جهت دفن او نزد قبور اهل بيت و صالحين جايز نيست.

2. او همچنين فتوا به عدم جواز قرائت سوره ‹يس› بر محتضر داده است.(2)

3. الباني در جاي ديگر مي‌گويد:

لايجوز التهليل و التكبير و التسبيح و الصلاة علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جهراً امام الجنازة، و هو بدعة في الدين.(3)

گفتن (لا اله الاّ الله) و (سبحان الله) و صلوات بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با صداي بلند جلوي جنازه جايز نيست و بدعت در دين مي‌باشد.

4. همچنين مي‌گويد:

قرائة الفاتحة للموتي و طلب قرائة الفاتحة علي روح فلان بدعة،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احكام الجنائز و بدعها، ص 248.

2. همان، ص 243.

3. سلسلة الاحاديث الضعيفة، الباني، ج1، ص 606.


| شناسه مطلب: 73719