بخش 4
6. تصحیح حدیث ‹لایحبّک الاّ مومن› 7. تصحیح حدیث ‹علی منّی و انا منه› 8. تصحیح حدیث ‹لاتشکوا علیّ› 9. تصحیح حدیث (انّ منکم من یقاتل علی تأویل القرآن) 10. تصحیح حدیث (کان یبعثه فیعطیه الرایة) 11. تصحیح حدیث (من آذی علیاً فقد آذانی) 12. تصحیح حدیث ‹کان یحبّ علی› 13. تصحیح حدیث ‹افضل نساء اهل الجنة› 14. تصحیح حدیث ‹انّ الحسن و الحسین هما ریحانتای› 15. تصحیح حدیث ‹الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة› الف) ابوسعید خدری ب) حذیفة بن یمان ج) حدیث امام علی ( علیه السلام ) د) حدیث عمر بن خطاب ه ) حدیث ابن مسعود و) حدیث عبدالله بن عمر ز) حدیث براء بن عازب ح) حدیث ابوهریره ط) حدیث جابر بن عبدالله ی) حدیث قرّة بن ایاس 16. تصحیح حدیث ‹من احبّهما فقد احبّنی› 17. تصحیح حدیث ‹اللهم انّی احبه› 18) تصحیح حدیث ‹حسین منّی و انا من حسین› 19. تصحیح حدیث ‹الانبیاء احیاء فی قبورهم› 20. تصحیح حدیث ‹ابشر عمار› 21. تصحیح حدیث (حیات برزخی حضرت موسی ( علیه السلام ) 22. تصحیح حدیث ‹انّ امتی س
كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيديم كه ميفرمود: هر كسي كه من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست. بارالها دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار كسي كه او را دشمن بدارد.
ناصرالدين الباني بعد از نقل اين حديث با طرق متعدد آن ميگويد:
وللحديث طرق كثيرة، جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في المجمع (9/103ـ 108)، و قد ذكرت و خرّجت ما تيسر لي منها ممّا يقطع الواقف عليها ـ بعد تحقيق الكلام علي اسانيدها ـ بصحة الحديث يقيناً، و الاّ فهي كثيرة جداً، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان.
و جملة القول: انّ حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، كما يظهر لمن تتبع اسانيده و طرقه و ما ذكرت منها كفاية...
اذا عرفت هذا فقد كان الدافع لتحرير الكلام علي الحديث و بيان صحّته انّني رأيت شيخ الاسلام ابن تيمية قد ضعّف الشطر الأول من الحديث، و اما الشطر الآخر فزعم انّه كذب! و هذا من مبالغاته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الاحاديث قبل ان يجمع طرقه و يدقّق النظر فيها. والله المستعان.(1)
و براي حديث طرق بسياري است، كه بسياري از آنها را هيثمي در كتاب ‹مجمع الزوائد› (ج9، ص 103 و 108) جمع كرده است و من ذكر كردم و تخريج نمودم مقداري از آنهارا كه برايم ميسّر بود، مقداري كه انسان با تحقيق كلام بر سندهايش به صحت آنها قطع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 330.
پيدا ميكند، وگرنه آنها جداً بسيار است، و ابن عقده در كتاب مستقل اين روايات را جمع كرده و حافظ ابن حجر گفته: بخشي از آنها صحيح و بخش ديگري حسن است.
و خلاصه اينكه حديث ترجمه شده ـ يعني حديث غدير ـ حديثي است صحيح به هر دو جزئش، بلكه اول آن به تواتر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده آنگونه كه ظاهر ميشود براي كسي كه سندها و طرق آن را جستجو كند، و آنچه را كه من از آن اسناد ذكر كرده ام كفايت ميكند.
چون اين مطلب را دانستي اين را نيز بدان كه انگيزه من از اطاله كلام بر اين حديث و بيان صحتش آن است كه ديدم شيخ الاسلام ابن تيميه را كه جزء اول از اين حديث را تضعيف كرده و جز ديگر را گمان نموده كه دروغ است، و اين به نظر من از مبالغهگوييهاي او و در نتيجه عجله در تضعيف احاديث است قبل از آنكه طرق آن را جمع كرده و در آن دقت نمايد، و خداوند كمك كار ميباشد.
6. تصحيح حديث ‹لايحبّك الاّ مومن...›
الباني از امام علي ( عليه السلام ) نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطاب به او فرمود: ‹إنَّهُ لايُحِبُّكَ إلاّ مُؤْمِنٌ وَلايُبْغِضُكَ إلاّ مُنافِقٌ› ( 1 )؛ ‹هرگز دوست ندارد تو را جز مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج1، ص 61؛ سنن نسايي، ج2، ص 271؛ سنن ترمذي، ج2، ص 301؛ سنن ابن ماجه، ح114؛ مسند احمد، ج1، صص84، 95 و128؛ تاريخ بغداد، ج14،ص426.
اين حديث از طرقي، از اعمش، از عدي بن ثابت، از زر بن حبيش، از امام علي ( عليه السلام ) نقل شده و ترمذي آن را حديث حسن غريب دانسته است.(1)
7. تصحيح حديث ‹علي منّي و انا منه›
ترمذي و ديگران از طريق جعفر بن سليمان ضبعي، از يزيد الرشك،از مطرف، از عمران بن حصين نقل كرده كه گفت: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حديثي فرمود: ‹... إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَأَنَا مِنهُ وَهُوَ وَلِيٌّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعدِي› ( 2 )؛ ‹... همانا علي از من و من از اويم، و او ولي هر مؤمني بعد از من است›.
ترمذي بعد از نقل اين حديث ميگويد: ‹حديث حسن غريب، لانعرفه إلاّ من حديث جعفر بن سليمان›؛ ‹حديثي است حسن و غريب، و از منفردات حديث جعفر بن سليمان ميباشد›.
الباني در ذيل آن ميگويد:
و هو ثقة من رجال مسلم و كذا سائر رجاله، و لذا قال الحاكم: صحيح علي شرط مسلم، و اقرّه الذهبي. و للحديث شاهد يرويه اجلح الكندي، عن عبدالله بن بريدة، عن ابيه... اخرجه احمد (5/356).
قلت: و اسناده حسن، رجاله ثقاة رجال الشيخين غير الأجلح و هو ابن عبدالله الكندي، مختلف فيه و في التقريب: صدوق شيعي.
فان قال قائل: راوي هذا الشاهد شيعي، و كذلك في سند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 298.
2. سنن ترمذي، ح3713؛ خصائص نسائي، صص 13، 16 و 17؛ صحيح ابن حبان، ح2203؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 110؛ مسند طيالسي، ح829؛ مسند احمد، ج4، صص 437 ـ 438.
المشهود له شيعي آخر، و هو جعفر بن سليمان، افلا يعتبر ذلك طعناً في الحديث و علة فيه؟
فاقول: كلاّ؛ لانّ العبرة في رواية الحديث انّما هو الصدق، و اما المذهب فهو بينه و بين ربّه، فهو حسيبه، و لذلك نجد صاحبي الصحيحين و غيرهما قد اخرجوا الكثير من الثقاة المخالفين، كالخوارج و الشيعة و غيرهم، و هذا هو المثال بين ايدينا، فقد صحّح الحديث ابن حبّان كما رأيت، مع انّه قال في رواية جعفر في كتابه (مشاهير علماء الأمصار) (159/1263) (كان يتشيع و يغلو فيه). بل انّه قال في ثقاته (6/140): (كان يبغض الشيخين)... و مع ذلك فقد قال ابن حبان ـ عقب التصريح ـ : (و كان جعفر بن سليمان من الثقاة المتقين في الروايات غير انّه كان ينتحل الميل إلي اهل البيت، و لم يكن بداعية إلي مذهبه، و ليس بين اهل الحديث من ائتمنا خلاف انّ الصدوق المتقن إذا كان فيه بدعة و لم يكن يدعو إليها انّ الاحتجاج بأخباره جائز...
علي انّ الحديث جاء مفرّقا من طرق اخري ليس فيها شيعي.
أما قوله: (إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَأَنَا مِنهُ) فهو ثابت في صحيح البخاري (2699)... و اما قوله: (وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعدِي) فقد جاء من حديث ابن عباس، فقال الطيالسي (2752)... و اخرجه احمد (1/330 ـ 331) و من طريقه الحاكم (3/132ـ133)...
فمن العجب حقاً ان يتجرأ شيخ الاسلام ابن تيمية علي انكار هذا الحديث و تكذيبه في منهاج السنة (4/104) كما فعل بالحديث المتقدم هناك... فلا ادري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث إلاّ
|
|
التسرع و المبالغة في الردّ علي الشيعة.(1)
جعفر بن سليمان و او ثقه و از رجال مسلم است، و همچنين است ساير رجالش، و لذا حاكم گفته: صحيح است بر شرط مسلم، و ذهبي آن را تقرير نموده است. و براي اين حديث شاهدي است كه اجلح بن كندي آن را از عبدالله بن بريده از پدرش... نقل كرده و احمد در جلد 5، ص 356 آن را آورده است.
من ميگويم: و سند آن حسن است و تمام رجالش ثقه و از رجال بخاري و مسلم ميباشند، غير از اجلح كه مقصود از او ابن عبدالله كندي است و در او اختلاف ميباشد. و در كتاب ‹التقريب› وي صدوق شيعي معرفي شده است.
پس اگر كسي بگويد: راوي اين شاهد شيعه است و نيز در سند حديثي كه به عنوان شاهد آورده شد شيعي ديگر وجود دارد، كه جعفر بن سليمان است، آيا اين امر باعث طعن در حديث و موجب ضعف آن نميباشد؟
من ميگويم: هرگز؛ زيرا اعتبار در روايت حديث صداقت راوي است، و اما مذهب، بين او و خداست و خدا حسابرس اوست، و لذا مشاهده ميكنيم از صاحب صحيح بخاري و مسلم و ديگر آن كه از بسياري از راويان ثقه و مخالف همچون خوارج و شيعه و ديگران روايت ميكنند، و نمونهاش همين حديثي است كه در برابر ما ميباشد. اين حديث را ابن حبان آنگونه كه مشاهده كردي تصحيح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج5، ص 261.
كرده با آنكه در كتابش به نام ‹مشاهير علماء الامصار›در مورد روايت جعفر گفته: (او شيعه بوده و غالي در آن ميباشد) بلكه در كتاب ثقاتش (ج6، ص 140)گفته: او دشمن ابوبكر و عمر بوده است... با اين حال ابن حبان ـ بعد از اين تصريح ـ گفته: جعفر بن سليمان از موثقين باتقوا در روايات است جز آنكه ميل به اهل بيت را مذهب خود كرده ولي دعوت به مذهبش نميكند، و بين اهل حديث از امامان ما اختلافي نيست در اينكه صدوق متقن در صورتي كه بدعتي داشته باشد ولي به آن دعوت نكند احتجاج به رواياتش جايز ميباشد.
علاوه بر اينكه اين حديث از طرق ديگري نيز وارد شده كه در سند آن شيعه وجود ندارد.
اما سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (همانا علي از من و من از اويم) اين حديث حتي در صحيح بخاري (رقم 2699) وارد شده است...
و اما سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (و او ولي هر مؤمني بعد از من است) از طريق ابن عباس رسيده، كه طيالسي در [مسندش]، رقم حديث (2752) آورده است... و احمد نيز در جلد اول ص 330 و 331 نقل كرده كه در طريق حاكم نيز آمده است. (ج3، ص 132 و 133)...
از جمله امور تعجبآور اينكه شيخ الاسلام ابن تيميه بر انكار اين حديث و تكذيب آن در ‹منهاج السنة› ج4، ص 104 جرأت كرده، همان كاري را كه با حديث پيشين نموده است. و حال آنكه وجهي براي تكذيب اين حديث نمييابم جز آنكه ابن تيميه در ردّ بر شيعه سرعت و مبالغه داشته است.
|
|
8. تصحيح حديث ‹لاتشكوا عليّ›
ابوسعيد خدري ميگويد:
إِشْتَكي النّاسُ عَلِيّاً ـ رِضْوانُ اللهِ عَلَيهِ ـ فَقامَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فِينا خَطِيباً، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَيُّهَا النّاسُ! لاتَشْكُوا عَلِيّاً، فَوَ اللهِ إِنَّهُ لأَخْشَنُ فِي ذاتِ اللهِ...(1)
مردم از علي ـ كه خشنودي خدا بر او باد ـ شكايت كردند، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از بين ما برخاست و خطبهاي خواند و من شنيدم كه ميفرمود: اي مردم! از علي شكوه نكنيد، به خدا سوگند كه او در راه خدا شدت به خرج ميدهد...
احمد بن حنبل اين حديث را از عبدالله بن عبدالرحمان بن معمّر بن حزم، از سليمان بن محمّد بن كعب بن عجره، از عمهاش زينب دختر كعب، از ابوسعيد خدري نقل كرده است.
الباني بعد از نقل اين حديث ميگويد:
و هذا اسناد جيّد، رجاله ثقاة معروفون، غير زينب بنت كعب، فقال في التجريد: (صحابية، تزوّجها ابوسعيد الخدري).(2)
و اين سند خوبي است، كه رجال آن همگي ثقه و معروفند، به جز زينب دختر كعب. در ‹تجريد› گفته او زني صحابيه است كه ابوسعيد خدري او را به نكاح خود درآورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج3، ص 86.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج5، ص 626.
9. تصحيح حديث (انّ منكم من يقاتل علي تأويل القرآن)
ابوسعيد خدري ميگويد:
كُنّا جُلُوساً نَنْتَظِرُ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فَخَرَجَ عَلَيْنا مِنْ بَعْضِ بُيُوتِ نِسائِهِ، قالَ: فَقُمْنا مَعَهُ، فَانْقَطَعَتْ نَعْلَهُ، فَتَخَلَّفَ عَلَيها عَلَيٌّ يَخْصِفُها، فَمَضي رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَمَضَيْنا مَعَهُ، ثُمَّ قامَ يَنْتَظِرُهُ، وَقُمْنا مَعَهُ فَقالَ: (إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقاتِلُ عَلي تَأوِيلِ القُرآنِ كَما قاتَلْتُ عَلي تَنْزِيلِهِ)، فَاسْتَشْرَفْنا وَفِينا أَبُوبَكرٍ وَعُمَرُ. فَقالَ: لا، وَلكِنَّهُ خاصِفُ النَّعْلِ؛ يَعْنِي عَلِيّاً.(1)
ما نشسته بوديم و انتظار آمدن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را داشتيم كه آن حضرت از حجرههاي برخي از زنانش بيرون آمد. ابوسعيد ميگويد: ما با او برخواستيم، كه كفش حضرت پاره شد، علي ( عليه السلام ) عقب ماند و مشغول وصله آن كفش شد، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حركت كرد و ما نيز همراه او حركت نموديم، آنگاه به انتظار علي ( عليه السلام ) ايستاد و ما نيز با حضرت توقف كرديم، حضرت فرمود: (همانا در ميان شما كسي است كه بر تأويل قرآن ميجنگد آنگونه كه من بر تنزيل قرآن جنگيدم). ما برپا خواستيم در حالي كه بين ما ابوبكر و عمر بودند. حضرت فرمود: هرگز (شما را اراده نكردم) بلكه مقصودم كسي است كه كفش را وصله ميزند، يعني علي ( عليه السلام ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خصائص اميرالمؤمنين، نسائي، ص 29، صحيح ابن حبان، ح2207، مستدرك حاكم، ج3، صص 122 و 123؛ مسند احمد، ج3، صص 33و 82؛ مسند ابي يعلي، ج1، صص 303 و 304؛ حلية الاولياء، ابونعيم، ج1، ص 67؛ تاريخ ابن عساكر، ج12، ص 179.
حاكم و ذهبي اين حديث را تصحيح كردهاند. و نيز هيثمي رجال آن را رجال صحيح ميداند غير از فطر بن خليفه كه ثقه است.(1)
خطيب بغدادي و ابن عساكر نيز اين مضمون را با سندي ديگر نقل كردهاند كه الباني سند آن را حسن ميداند.
آنگاه ميگويد: ‹طريق ديگري را براي آن از ربعي يافتم كه به آن حديث تقويت ميشود›.(2)
ترمذي ميگويد: ‹حديث حسن غريب است و آن را از غير حديث ربعي از علي [ ( عليه السلام ) ] نميشناسم›.
آنگاه الباني درباره سند اين حديث ميگويد: ‹شريك بد حافظه بوده، ولي براي استشهاد و تقويت ميتوان به حديث او استشهاد كرد›.(3)
10. تصحيح حديث (كان يبعثه فيعطيه الراية...)
هبيرة بن بريم ميگويد:
سَمِعْتُ الحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ قامَ فَخَطَبَ النّاسَ فَقالَ: (أَيُّهَا النّاسُ! لَقَدْ فارَقَكُمْ أَمْسِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلُونَ، وَلايُدْرِكُهُ الآخَرُونَ، لَقَدْ كانَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَبْعَثُهُ، فَيُعْطِيَهُ الرَّأيَةَ، فَما يَرْجِعُ حَتّي يَفْتَحَ اللهُ عَلَيْهِ؛ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكائِيلُ عَنْ يَسارِهِ ـ يَعْنِي عَلِيّاً ـ ،
ما تَرَكَ بَيْضاءَ وَلا صَفْراءَ إلاّ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ، فَضَلَتْ مِنْ عَطائِهِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، ج9، صص 133 و 134.
2. سنن ترمذي، ج2، ص 298؛ خصائص اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ، نسائي، ص 8؛ الفصول المختارة، ضياء مقدسي، ج1، ص 161.
3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج5، ص 639.
أرادَ أنْ يَشْتَرِيَ بِها خادِماً.(1)
از حسن بن علي شنيدم در حالي كه ايستاده خطبه ميخواند و ميفرمود: اي مردم! ديروز مردي از ميان شما رفت كه سابق بر او همچون او نيامده و در آينده هم مثل او نخواهد آمد، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را ميفرستاد و به دستش پرچم ميداد و باز نميگشت تا آنكه خداوند فتح و پيروزي به او دهد؛ جبرئيل به طرف راست او و ميكائيل در طرف چپش بود ـ يعني علي ( عليه السلام ) ـ و هيچ طلا و نقرهاي را از خود به جاي نگذاشت مگر هفتصد درهم كه از حقوقش باقي مانده بود و ميخواست با آن خدمت كاري تهيه كند.
ناصرالدين الباني بعد از نقل اين حديث ميگويد:
رجاله ثقاة، رجال الشيخين، غير هبيرة فقد اختلفوا فيه، و قال الحافظ: لا بأس به و قد عيّب بالتشيع.(2)
رجال او همگي ثقه و از رجال شيخين ميباشند به جز هبيره كه در آن اختلاف است. و حافظ گفته در آن باكي نيست، و تنها عيب او در شيعه بودن است.
11. تصحيح حديث (من آذي علياً فقد آذاني)
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود: ‹مَنْ آذي عَلِيّاً فَقَدْ آذانِي›؛ ‹هركس علي را آزار دهد مرا آزار داده است›، اين حديث را جمعي از صحابه نقل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح ابن حبان، ح2211؛ مسند احمد، ج1، ص 199؛ مسند بزار، ح2574؛ المعجم الكبير، ج1، ص 131؛ خصائص اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ، نسايي، ح 25؛ تاريخ ابن عساكر، ج 12، ص 215.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج5، ص 660.
كردهاند از آن جمله؛
الف) عمرو بن شاس1؛
ب) سعد بن ابي وقاص2؛
ج) جابر بن عبدالله.(3)
ناصرالدين الباني بعد از ذكر طرق حديث و بررسي سندهاي آن ميگويد: ‹وبالجملة: فالحديث صحيح بمجموع هذه الطرق› ( 4 )؛ ‹و خلاصه اينكه اين حديث صحيح است به تمام اين طرق›.
12. تصحيح حديث ‹كان يحبّ علي›
طبراني از محمّد بن حسين ابوحصين قاضي،از عون بن سلام، از عيسي بن عبدالرحمان سلمي، از سدّي، از ابوعبدالله جدلي نقل كرده كه گفت:
قالَتْ لِي اُمُّ سَلَمَةَ: أَيُسَبُّ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بَيْنَكُم عَلَي المَنابِرِ؟ قُلتُ: سُبْحانَ اللهِ! وَأنّي يُسَبُّ رَسُولُ اللهِ!؟ قالَتْ: أَلَيْسَ يُسَبُّ عَلِيُّ بنُ أَبِي طالِبٍ وَمَنْ يُحِبُّهُ! وَأَشْهَدُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يُحِبُّهُ.(5)
ام سلمه گفت: آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در بين شما بر بالاي منبرها سبّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التاريخ الكبير، بخاري، ج3، ص 307؛ مسند احمد، ج3، ص 483؛ صحيح ابن حبان، ح2202؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 122؛ تاريخ ابن عساكر، ج12، ص 109.
2. مسند احمد، ج15، ص 2؛ مسند ابي يعلي، رقم 770؛ مسند بزار، ح 2562.
3. تاريخ جرجان، سهمي، ح 325.
4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج5، ص 373.
5. المعجم الاوسط، طبراني، ج6، ص 389؛ المعجم الصغير، طبراني، رقم 199؛ مسند ابويعلي، ج12، صص 444 و 445.
ميشود؟ عرض كردم: منزه است خدا! كجا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سب ميشود؟ گفت: آيا علي بن ابيطالب و كساني كه او را دوست ميدارند سب نميگردند؟ من گواهي ميدهم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را دوست ميداشت.
الباني بعد از نقل اين حديث و بررسي سند آن ميگويد: ‹و هذا اسناد جيّد، و رجاله كلّهم ثقات› ( 1 )؛ ‹و اين سند خوبي است و رجال آن همگي ثقه ميباشند›.
13. تصحيح حديث ‹افضل نساء اهل الجنة›
احمد بن حنبل و طبراني و ديگران از داود بن فرات كندي، از علباء بن احمد يشكري، از عكرمه، از ابن عباس نقل كرده كه گفت:
خَطَّ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أَرْبَعَ خُطَطٍ، ثُمَّ قالَ: أَتَدْرُونَ ما هذا؟
قالُوا: اللهُ وَرَسُولُه أَعْلَمُ.
قالَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : أَفضَلُ نِساءِ أَهلِ الجَنَّةِ: خَدِيجَةُ بِنتُ خُوَيلِدٍ، وَفاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ، وَمَريَمُ بِنتُ عِمرانَ وَآسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِمٍ [إِمْرَأَةُ فِرعُونَ].(2)
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چهار خط كشيد و سپس فرمود: آيا ميدانيد اين چيست؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر ميداند.
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: برترين زنان اهل بهشت خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمّد و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج7، ص 996.
2. مسند احمد، ج1، ص 293؛ مشكل الآثار، ج 1، ص 50؛ مستدرك حاكم، ج2، ص 594؛ ج3، صص 160 و 185؛ معجم طبراني، رقم 11928.
[همسر فرعون] ميباشند.
حاكم نيشابوري او را صحيح الاسناد دانسته و ذهبي نيز با او موافقت كرده است.
ناصرالدين الباني در آخر ميگويد:
قلت: و رجاله ثقاة، رجال البخاري غير علباء بن احمد، فهو من رجال مسلم، و له شاهد من حديث انس مرفوعاً بلفظ: (حَسْبُكَ مِنْ نِِساءِِ العالَمِينَ...) فذكرهنّ. اخرجه احمد (3/135)، و صحّحه ابن حبان (2223).
ثم وجدت للحديث طريقاً آخر عند الطبراني (12179) بسنده عن كريب، عن ابن عباس مرفوعاً بلفظ (سَيِّداتُ نِساءِ أَهْلِ الجَنَّةِ بَعْدَ مَريَمَ بِنتِ عِمْرانَ، فاطِمَةُ وَخَدِيجَةُ وَآسِيَةُ إِمْرَأَةُ فِرْعَونَ). قلت: و اسناده صحيح.(1)
من ميگويم: رجال آن همگي ثقه و از رجال بخاري ميباشند غير از علباء بن احمد كه از رجال مسلم است و براي او شاهدي است از حديث انس مرفوعاً با لفظ (حسبك من نساء العالمين...) كه آن را ذكر نموده است. احمد آن را نقل كرده در جلد 3، ص 135، و ابن حبان در رقم 2223 نيز تصحيح كرده است.
آنگاه براي اين حديث طريق ديگري يافتم نزد طبراني (12179) به سندش از كريب، از ابن عباس، به لفظ (سيدات نساء اهل الجنة بعد مريم بنت عمران، فاطمة و خديجة و آسية امرأة فرعون). من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 13.
ميگويم: كه سند آن صحيح است.
14. تصحيح حديث ‹انّ الحسن و الحسين هما ريحانتاي›
احمد بن حنبل و ديگران از محمّد بن ابي يعقوب، از عبدالرحمان بن ابي نعيم نقل كرده كه گفت:
انّ رجلا سأل ابن عمر ـ [و انا جالس] ـ عن دم البعوضة يصيب الثوب؟ [فقال له: ممّن انت؟ قال: من اهل العراق]. فقال ابن عمر: [ها] انظروا إلي هذا، يسأل عن دم البعوضة وقد قتلوا ابن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَقُولُ: إِنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ هُما رَيحانَتايَ مِنَ الدُّنيا.(1)
مردي از ابن عمر ـ در حالي كه من نشسته بودم ـ از خون پشه سؤال كرد كه به لباس رسيده است؟ به او گفت: از كجايي؟ گفت: از اهل عراق. ابن عمر گفت: به اين مرد نظر كنيد، از خون پشه سؤال ميكند در حالي كه فرزند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كشتهاند. از آن حضرت شنيدم كه ميفرمود: همانا حسن و حسين دو دسته گل من از دنيا هستند.
ترمذي بعد از نقل حديث فوق ميگويد: ‹هذا حديث حسن صحيح›؛ ‹اين حديثي حسن و صحيح است›.
15. تصحيح حديث ‹الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة›
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج2، صص 92 و 114؛ سنن ترمذي، ج4، صص 369 ـ 370؛ به اين مضمون: صحيح بخاري، ج7، ص 79.
اين حديث به توسط تعدادي از صحابه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده است:
الف) ابوسعيد خدري
عبدالرحمان بن ابينعيم از ابوسعيد خدري نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹اَلحَسَنُ وَالحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ› ( 1 )؛ ‹حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتاند›.
ترمذي بعد از نقل آن ميگويد: ‹حديث حسن صحيح›؛ ‹حديثي حسن و صحيح است›.
ابن حبان نيز آن را تصحيح كرده است.(2)
حاكم نيشابوري ميگويد:
حديث قد صحّ من اوجه كثيرة، و انا اتعجب انّهما لم يخرجا.(3)
حديثي است كه از وجوه بسياري صحيح ميباشد، و من تعجب ميكنم كه چرا آن را نقل نكردهاند.
ب) حذيفة بن يمان
حديث او از سه طريق نقل شده است:
طريق اول: از اسرائيل، از ميسره هندي، از منهال بن عمرو، از زر بن حبيش از حذيفه نقل كرده كه گفت:
أَتَيْتُ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فَصَلَّيْتُ مَعَهُ المَغْرِبَ، ثُمَّ قامَ يُصَلّي حَتّي صَلَّي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، ج4، ص 339؛ مستدرك حاكم، ج3، صص 166 و 167؛ معجم طبراني، ج1، ص 123؛ مسند احمد، ج3، صص 3، 62، 64، 80 و 82.
2. صحيح ابن حبان، رقم 2228.
3. مستدرك حاكم، ج3، صص 166 و 167.
العِشاءَ، ثُمَّ خَرَجَ فَأَتْبَعْتُهُ، فَقالَ: عَرَضَ إلي مَلَكٌ اِستَأذَنَ رَبَّهُ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَيَّ وَيُبَشِّرَنِي فِي أَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَيْنَ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ.(1)
خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيدم و نماز جماعت را همراه او به جاي آوردم، آنگاه برخاست تا نماز گزارد تا اينكه نماز عشاء را به جاي آورد، سپس بيرون آمد و من نيز به دنبال او حركت كردم. حضرت فرمود: فرشتهاي بر من وارد شد در حالي كه از پروردگارش اجازه گرفته بود تا بر من درود فرستد و بشارت دهد مرا كه حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتاند.
ناصرالدين الباني بعد از نقل اين حديث ميگويد:
و هذا اسناده صحيح، رجاله ثقاة رجال الصحيح غير ميسرة ـ و هو ابن حبيب ـ و هو ثقة.(2)
و اين سندي است صحيح كه رجالش همگي رجال صحيحاند غير از ميسره فرزند حبيب كه ثقه ميباشد.
طريق دوم: احمد بن حنبل، از اسود بن عامر، از اسرائيل، از ابن ابي السفر، از شعبي از حذيفه اين حديث را نقل كرده است.(3)
الباني ذيل آن ميگويد: ‹و هو اسناد صحيح علي شرط مسلم، و اسم ابن ابي السفر عبدالله› ( 4 )؛ ‹و آن سندي است صحيح بر شرط مسلم، و اسم ابن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، ج2، ص 307؛ صحيح ابن حبان، ح2229؛ مسند احمد، ج5، ص 391؛ معجم طبراني، ج1، ص 123، ح1؛ تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 255.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج2، ص 423.
3. مسند احمد، ج5، ص 392.
4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج2، ص 423.
ابي السفر عبدالله ميباشد›.
طريق سوم: از مسيب بن واضح، از عطاء بن مسلم خفاف ابومحمّد حلبي، از ابوعمرو اشجعي، از سالم بن ابي جعد، از قيس بن ابي حازم از حذيفه.
الباني ميگويد: ‹و هذا الاسناد لابأس به في الشواهد و المتابعات› ( 1 )؛ ‹و اين سند براي شواهد و متابعات خوب است›.
ج) حديث امام علي ( عليه السلام )
حديث امام علي ( عليه السلام ) از پنج طريق نقل شده است:
طريق اول: از علي بن عبدالله بن معاوية بن ميسرة بن شريح، از پدرش،از جدش، از معاوية بن ميسره، از شريح، از علي ( عليه السلام ) .(2)
طريق دوم: طريق حارث از علي ( عليه السلام ) .(3)
طريق سوم: از ابيحفص اعشي، از ابان بن تغلب، از ابوجعفر، از علي بن حسين ( عليه السلام ) از علي ( عليه السلام ) .(4)
طريق چهارم: از ابو جناب، از شعبي، از زيد بن يثيع از علي ( عليه السلام ) .(5)
طريق پنجم: از ابواسحاق از علي ( عليه السلام ) .(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان.
2.حلية الأولياء، ابونعيم، ج4، ص 140؛ تاريخ بغداد، ج 12، ص 4.
3. معجم طبراني، ج1، ص 122؛ تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 256.
4. تاريخ بغداد، ج1، ص 140؛ تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 256.
5. تاريخ بغداد، ج2، ص 185.
6. المصنف، ابن ابي شيبه، ج12، صص 234 و 235.
طريق ششم: از جابر، از عبدالله بن نجي از علي ( عليه السلام ) .(1)
د) حديث عمر بن خطاب
حديث او را احمد بن مقدام، از حكيم بن حزام ابوسمير، از اعمش، از ابراهيم بن يزيد تميمي، از پدرش، از علي ( عليه السلام ) از عمر بن خطاب نقل كرده است.(2)
ه ) حديث ابن مسعود
حديث او از دو طريق نقل شده است:
طريق اول: از علي بن صالح، از عاصم، از زر، از عبدالله بن مسعود.
طريق دوم: از عبدالحميد بن بحر، از ابوسعيد كوفي، از منصور بن ابيالأسود، از اعمش، از ابراهيم، از علقمه، از عبدالله بن مسعود.(3)
و) حديث عبدالله بن عمر
حديث او را معلّي بن عبدالرحمان، از ابن ابي ذئب، از نافع، از عبدالله بن عمر نقل كرده است.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند بزار، ج3، صص 234 و 235.
2. معجم طبراني، ج1، ص 122؛ حلية الاولياء، ابونعيم، ج4، ص 139.
3. حلية الاولياء، ج5، ص 58.
4. مستدرك حاكم، ج3، ص 167؛ تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 256.
ز) حديث براء بن عازب1
ح) حديث ابوهريره
حديث او را محمّد بن مروان ذهلي، از ابوحازم، از ابوهريره نقل كرده است.(2)
الباني در ذيل اين حديث ميگويد:
و هذا اسناد حسن رجاله ثقاة كلّهم غير الذهلي هذا، قال الحافظ في التقريب: مقبول.(3)
و اين سندي است حسن كه رجال آن همگي ثقه ميباشند غير از ذهلي كه حافظ در (التقريب) او را مقبول دانسته است.
ط) حديث جابر بن عبدالله
حديث او را جابر بن يزيد جعفي از عبدالرحمان بن سابط از جابر بن عبدالله نقل كرده است.(4)
ي) حديث قرّة بن اياس
حديث او را عبدالرحمان بن زياد بن انعم، از معاوية بن قرّه، از پدرش، از او نقل كرده است.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 256.
2. معجم طبراني، ج1، ص 123.
3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج2، ص 423.
4. مسند بزار، ج3، ص 230؛ تاريخ ابن عساكر، ج4، ص 256.
5. معجم طبراني، ج1، ص 123.
ناصر الدين الباني بعد از ذكر طرق اين حديث و اسناد آن ميگويد:
فالحديث صحيح بلاريب، بل هو متواتر كما نقله المناوي.(1)
پس حديث بدون شك صحيح است، بلكه آنگونه كه مناوي نقل كرده متواتر ميباشد.
16. تصحيح حديث ‹من احبّهما فقد احبّني›
احمد بن حنبل از جعفر بن إياس، از عبدالرحمان بن مسعود، از ابوهريره نقل كرده كه گفت:
خَرَجَ عَلَيْنا رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَمَعَهُ حَسَنٌ وَحُسَيْنٌ، هذا عَلي عاتِقهِ وَهذا عَلي عاتِقِه، وَهُوَ يَلْثِمُ هذا مَرَّةً وَيَلْثِمُ هذا مَرَّةً حَتَّي
انْتَهي إِلَيْنا. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يا رَسُولَ اللهِ! إِنَّكَ تُحِبُّهُما؟ فَقالَ: مَنْ أَحَبَّهُما فَقَدْ أَحَبَّنِي وَمَنْ أَبْغَضَهُما فَقَد أَبْغَضَنِي يَعْنِي الحَسَنَ وَالحُسَيْنَ(هما).(2)
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حالي كه با حسن و حسين بود و هر كدام بر شانه حضرت سوار بودند و هر بار يكي را ميبوسيد بر ما وارد شد تا به ما رسيد. مردي به او عرض كرد: اي رسول خدا! آيا شما آن دو را دوست داريد؟ حضرت فرمود: هركس آن دو را دوست بدارد
مرا دوست داشته و هركس آن دو را دشمن بدارد مرا دشمن
داشته است. و مقصود حضرت از آن دو حسن و حسين(هما)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج2، ص 423.
2. مسند احمد، ج2، ص 440؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 166؛ مسند بزار، ج3، ص 227.
بودند.
ناصرالدين الباني بعد از نقل اين حديث و بررسي سند آن ميگويد:
و صحّحه الحاكم و وافقه الذهبي، و هو كما قالا.(1)
حاكم آن را تصحيح كرده و ذهبي نيز با آن موافقت نموده است، و تصحيح آن دو صحيح ميباشد.
17. تصحيح حديث ‹اللهم انّي احبه›
بخاري و ديگران از شعبه نقل كردهاند كه گفت:
رَأَيْتُ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَالْحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عَلي عاتِقِهِ يَقُولُ: أَللّهُمَّ إِنِّي اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ؛ يَعْنِي الحَسَنَ بْنِ عَلِيٍّ.(2)
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ديدم در حالي كه حسن بن علي را بر شانه خود سوار كرده بود و ميفرمود: بارالها! همانا من او را دوست دارم پس تو نيز او را دوست بدار. و مقصود او حسن بن علي بود.
18) تصحيح حديث ‹حسين منّي و انا من حسين›
ترمذي و ديگران از عبدالله بن عثمان بن خثيم، از سعد بن راشد، از يعلي بن مره نقل كردهاند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
حُسَيْنُ مِنِّي وَأَنَا من حسين، احبّ الله من احبّ حسيناً، حسين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج6، ص 931.
2. صحيح بخاري،ح 3749؛ صحيح مسلم، ج7، ص 130؛ مسند احمد، ج4، صص 283 و 284؛ مسند طيالسي، ح 732؛ معجم الكبير طبراني، ص 2582.
سبط من الأسباط.(1)
حسين از من و من از حسينم، خدا دوست بدارد هر كس كه حسين را دوست دارد، و حسين نسلي از نسلهاست.
ترمذي بعد از نقل اين حديث آن را حسن دانسته و حاكم صحيح الاسناد معرفي كرده و ذهبي نيز او را موافقت نموده است.
ناصرالدين الباني بعد از بررسي سند اين حديث ميگويد:
و عليه فالاسناد جيّد؛ لانّ راشد بن سعد ثقة اتفاقاً، و من دونه من رجال الصحيح. و في عبدالله بن صالح كلام لايضرّ هنا ان شاء الله تعالي.(2)
بنابراين سند خوب است؛ زيرا راشد بن سعد به اتفاق ثقه است، و كمتر از آن رجال صحيح بخاري و مسلم به حساب آمده است، و در عبدالله بن صالح كلامي است كه در اينجا ضرري نميرساند اگر خداوند متعال بخواهد.
19. تصحيح حديث ‹الانبياء احياء في قبورهم...›
جماعتي از محدثان از طريق حسن بن قتيبه مدائني، از مستلم بن سعيد ثقفي، از حجاج بن اسود، از ثابت بناني، از انس نقل كردهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
الأنبياء ـ صلوات الله عليهم ـ احياء في قبورهم يصلّون.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، ح3777؛ سنن ابن ماجه، ح144؛ صحيح ابن حبان، ح2240؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 177؛ مسند احمد، ج4، ص 172.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج3، ص 229.
3. مسند بزار، ح256؛ تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج4، ص 285؛ حياة الأنبياء، بيهقي، ص 3.
پيامبران ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ در قبرهايشان زندهاند و دعا ميكنند [نماز ميخوانند].
ناصرالدين الباني بعد از نقل اين حديث و بررسي اسناد آن ميگويد:
هذا و قد كنت برهة من الدهر اري انّ هذا الحديث ضعيف؛ لظنّي انّه ممّا تفرد به ابن قتيبة ـ كما قال البيهقي ـ و لم اكن قد وقفت عليه في (مسند ابي يعلي) و (اخبار اصبهان)، فلمّا وقفت علي اسناده فيهما تبين لي انّه اسناد قوي، و انّ التفرد المذكور غير صحيح، و لذلك بادرت إلي اخراجه في هذا الكتاب.(1)
من در برههاي از زمان نظرم اين بود كه اين حديث ضعيف است؛ به جهت گمانم كه از منفردات ابن قتيبه ميباشد ـ آنگونه كه بيهقي گفته ـ در حالي كه من به وجود آن در كتاب (مسند ابييعلي) و (اخبار اصبهان) واقف نبودم، و هنگامي كه بر سند آن در اين دو كتاب واقف شدم بر من واضح شد كه اين حديث سندي قوي دارد و ادعاي تفرد ابن قتيبه صحيح نيست، و لذا مبادرت به تخريج آن در اين كتاب نمودم.
20. تصحيح حديث ‹ابشر عمار...›
ترمذي از طريق علاء بن عبدالرحمان، از پدرش از ابوهريره نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹اُبَشِّرُ عَمّارَ! تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ› ( 2 )؛ ‹بشارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج2، صص 187 ـ 190.
2. سنن ترمذي، ج2، ص 310؛ صحيح مسلم، ج8، صص 185 و 186؛ مسند احمد، ج5، ص 306؛ صحيح بخاري، ج1، ص 124؛ ج2، ص 205 (به همين مضمون).
باد بر عمار! تو را گروه ظالم خواهند كشت›.
از تعدادي ديگر از صحابه نيز اين حديث نقل شده و الباني نيز آن را در سلسله احاديث صحيح آورده است.
21. تصحيح حديث (حيات برزخي حضرت موسي ( عليه السلام ) )
مسلم و ديگران از طرقي از سليمان تيمي از انس نقل كردهاند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
مَرَرْتُ لَيْلَةَ اُسرِيَ بِي عَلي مُوسي فَرَأَيتُهُ قائِماً يُصَلِّي فِي قَبرِهِ.(1)
در شب معراج بر موسي ( عليه السلام ) گذر نمودم، و او را ايستاده ديدم كه در قبرش] دعا[ نماز ميخواند.
22. تصحيح حديث ‹انّ امتي ستقتل ابني›
حاكم نيشابوري از محمّد بن مصعب، از اوزاعي، از ابوعمار شداد بن عبدالله، از ام فضل دختر حارث نقل كرده كه گفت:
أَنَّها دَخَلَتْ عَلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَقالَتْ: يا رَسُولَ اللهِ! إِنِّي رَأَيْتُ حُلُماً مُنكِراً أَللَيلَةَ، قالَ: وَما هُوَ؟ قالَتْ: إِنَّهُ شَدِيدٌ. قالَ: وَما هُوَ؟ قالَتْ: رَأَيْتُ كَأَنَّ قِطْعَةُ مِنْ جَسَدِكَ قُطِعَتْ وَوُضِعَتْ فِي حِجْرِي. فَقالَ: رَأَيْتُ خَيْراً؛ تَلِدُ فاطِمَةُ إِنْ شاءَ اللهُ غُلاماً فَيَكُونُ فِي حِجْرَكَ. فَوَلَدَتْ فاطِمَةُ الحُسَيْنَ، فَكانَ فِي حِجْرِي كَما قالَ رَسُولُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج7، ص 102؛ سنن نسائي، ج1، ص 242؛ صحيح ابن حبان، ح49؛ مسند احمد، ج3، ص 120.
اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . فَدَخَلْتُ يَوْماً إِلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَوَضَعْتُهُ فِي حِجْرِهِ، ثُمَّ حانَتْ مِنِّي إِلْتَفاتَةً فَإِذا عَيْنا رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تُهْرِيقانِ مِنَ الدُّمُوعِ. قالَتْ: فَقُلْتُ: يا نَبِيَّ الله! بِأَبِي أَنْتَ وَاُمِّي ما لَكَ؟ قالَ: أَتانِي جِبرِيلُ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ اُمَّتِي سَتَقْتُلُ إِبْنِي هذا [يَعْنِي الحُسَيْنَ]. فَقُلْتُ: هذا؟ فَقالَ: نَعَمْ. وَأَتانِي بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمٍْراءَ.(1)
ام فضل بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شد و عرض كرد: اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) من ديشب خواب بدي ديدم. حضرت فرمود: چه خوابي بود؟گفت: خواب بدي بود. فرمود: چه خوابي بود؟ عرضه داشت: ديدم گويا پارهاي از جسد شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. حضرت فرمود: خواب خوبي ديدي، فاطمه ـ ان شاء الله ـ فرزندي ميزايد و در دامان تو قرار ميگيرد. فاطمه حسين را زاييد و او در دامان من بود آنگونه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود. روزي بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شدم و حسين را در دامانش گذاردم، آنگاه توجهي كردم ناگهان مشاهده كردم كه دو چشم رسول خدا اشكريزان است. او ميگويد: عرضه داشتم: اي رسول خدا! پدر و مادرم به فداي تو، شما را چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئيل عليه الصلاة و السلام بر من وارد شد و مرا خبر داد كه همانا امتم زود است كه اين فرزندم يعني حسين را به قتل رسانند. عرض كردم: اين فرزند را؟ فرمود: آري. آنگاه تربتي از خاك قرمز او را برايم آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك حاكم، ج3، صص 176 ـ 177؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج6، ص 469.