بخش 3
حدیث سوم: حاضر بودن اولیا بعد از مرگ حدیث چهارم: تصرف اولیا در برزخ حدیث پنجم: پاسخ سلام از سوی اولیا در برزخ حدیث ششم: عرضه شدن اعمال در برزخ بر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) حدیث هفتم: نظارت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) اشکال پاسخ حدیث هشتم: زنده بودن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) حیات برزخی اولیا در اندیشه و عمل صحابه حیات برزخی اولیا از دیدگاه اندیشمندان اهل سنت 1. غزالی 2. سیوطی 3. قرطبی 4. ابن تیمیه 5. ابن قیم جوزیه 6 . سید محمود آلوسی 7 . محمد بن علوی مالکی
برزخي دارد.
حديث دوم: حيات انبيا در قبرها
انس بن مالك از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود: $أَلأَنْبِياءُ أَحْياءٌ فِي قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ›؛ $پيامبران در قبرهايشان زندهاند و دعا مينمايند›.
حافظ هيثمي در $مجمع الزوائد› درباره اين حديث ميگويد:
رَواهُ أَبُويَِعْلي وَالْبَزّارِ، وَرِجالُ أَبييَعْلي ثِقاتٌ.(1)
اين حديث را ابويعلي و بزار نقل كردهاند و رجال ابويعلي همگي ثقهاند.
مناوي در $فيض القدير› ميگويد:
رَواهُ أَبُويَعْلي عَنْ أَنَسِ بْنِ مالِكٍ وَهُوَ حَدِيثٌ صَحِيحٌ.(2)
اين حديث را ابويعلي از انس بن مالك نقل كرده و حديث صحيحي است.
الباني نيز اين حديث را در كتاب $سلسلة الأحاديث الصحيحة› نقل كرده و آن را تصحيح نموده است.(3)
محدث كتاني در كتاب $نظم المتناثر› مينويسد:
قال السيوطي في(مرقاة الصعود): تواترت ـ بحياة الأنبياء في قبورهم ـ الاخبار. و قال ـ الحافظ السيوطي ـ في (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) مانصّه: حياة النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في قبره هو و سائر الأنبياء معلومة عندنا علماً قطعياً؛ لما قام عندنا من الأدلة من ذلك، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
2. فيض القدير، ج 3، ص 184.
3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 184.
تواترت بها الاخبار الدالة علي ذلك. و قد الّف الامام البيهقي= جزءاً في حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام في قبورهم. و قال ابن القيم في كتاب (الروح): صحّ عن النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (انّ الارض لاتأكل اجساد الأنبياء)، و انّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اجتمع بالأنبياء ليلة الإسراء في بيت المقدس، و في السماء خصوصاً بموسي، و قد اخبر بانّه: ما من مسلم يسلّم عليه إلاّ ردّ الله عليه روحه حتّي يردّ، إلي غير ذلك ممّا يحصل من جملته القطع بانّ موت الأنبياء انّما هو راجع إلي ان غيّبوا عنّا بحيث لاندركهم، و ان كانوا موجودين احياء، و ذلك كالحال في الملائكة، فانّهم احياء موجودون و لانراهم.(1)
سيوطي در كتاب (مرقاة الصعود) گفته: اخبار متواتر درباره حيات پيامبران در قبورشان وارد شده است. حافظ سيوطي در كتاب (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) ميگويد: حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ساير پيامبران در قبرشان نزد ما به طور علم قطعي معلوم است، به جهت ادلهاي كه براي ما در اين باره قائم شده و اخبار متواتر نيز بر آن دلالت دارد. امام بيهقي درباره حيات انبيا در قبورشان يك جلد كتاب مستقل تأليف كرده است. ابن قيم در كتاب (الروح) گفته: از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به طريق صحيح روايت شده كه فرمود: (زمين بدنهاي پيامبران را خاك نميكند) و اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در شب معراج در بيت المقدس با پيامبران اجتماع نمود، همچنين در آسمان، خصوصاً با موسي ( عليه السلام ) . و غير اين شواهد كه از تمام آنها قطع پيدا ميشود بر اينكه مرگ انبياء به اين باز ميگردد كه آنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نظم المتناثر، ص 135؛ الروح، صص 53 ـ 54.
از ما غائبند به طوري كه نميتوانيم آنها را درك نماييم، ولي موجود و زنده ميباشند، و اين همانند ملائكه است، كه زندهاند گرچه ما آنها را مشاهده نميكنيم.
حسن بن علي سقاف شافعي درباره اين حديث ميگويد:
رواه ابويعلي في مسنده (6/147) و غيره و هو صحيح، و المراد بقوله (احياء) هو الحياة التي نفهمها نحن؛ لانّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لم يخاطبنا إلاّ بما نفهم، و من اوّل الحياة بانّها حياة خاصة أو غير ذلك فقد ابعد النجعة و هو تأويل باطل، و الحق ما ذكرناه.(1)
ابويعلي در مسندش ج 6، ص 147 و ديگران آن را روايت كردهاند كه صحيح است، و مراد به قولش (احياء) همان حياتي است كه آن را ميفهميم؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ما خطاب نميكند مگر به آنچه ميفهميم. و هر كس حيات را تأويل كند به اينكه زندگي خاصياست يا غير آن از حقيقت دور شده و تأويل باطلي است و حق آن چيزي است كه ما ذكر كرديم.
حديث سوم: حاضر بودن اوليا بعد از مرگ
حاكم نيشابوري در $المستدرك علي الصحيحين› به سندش از اسلم نقل كرده كه گفت:
إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ خَرَجَ إِلي مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَوْماً فَوَجَدَ مُعاذَ بْنَ جَبَلٍ عِنْدَ قَبْرِ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَبْكِي، فَقالَ: ما يَبْكِيكَ يا مُعاذُ! قالَ: يَبْكِينِي حَدِيثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَقُولُ: الْيَسِيرُ مِنَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح شرح العقيدة الطحاوية، ص 427.
الرِّياءِ شِرْكٌ، وَإِنَّ مَنْ عادي أَوْلِياءَ اللهِ فَقَدْ بارَزَ اللهَ بِالْمُحارَبَةِ، إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الأَبْرارَ الأَتْقِياءَ الأَخْفِياءَ الَّذِينَ إِنْ غابُوا لَمْ يُفْقَدُوا وَإِنْ حَضَرُوا لَمْ يُعْرَفُوا، قُلُوبُهُمْ مَصابِيحُ الْهُدي، يَخْرُجُونَ مِنْ كُلِّ غَبْراءَ مُظْلِمَةٍ.(1)
همانا عمر بن خطاب روزي به سوي مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفت و معاذ بن جبل را كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يافت كه ميگريد. به او گفت: چه چيز تو را به گريه درآورده است اي معاذ!؟ گفت: حديثي كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم مرا به گريه درآورده كه ميفرمود: كمي از ريا شرك است، و اينكه هركس با اولياي الهي به دشمني برخيزد با خداوند اعلان جنگ كرده است، و خداوند دوست دارد انسانهاي نيكوكار و با تقوا را كه مخفي هستند، كساني كه اگر غايب شوند مفقود نشدهاند و اگر حاضر شوند شناخته شده نيستند، قلبهاي آنان چراغهاي هدايت است از هر سرزمين تاريكي خارج ميشوند.
از اين حديث استفاده ميشود اوليا بعد از مرگ حاضرند و باقي به بقاي الهي ميباشند. به همين جهت، معاذ بن جبل در كنار قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گريه ميكند و روايت بعدي اين مطلب را تأييد ميكند.
حاكم نيشابوري در مورد واقعهاي كه در مدينه اتفاق افتاد از قول شيخ شهاب الدين نقل ميكند:
انّ اهل المدينة لجؤوا في هذه الأيام إلي المسجد النبوي و تابوا إلي الله من ذنوب كانوا عليها، و استغفروا عند قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ممّا سلف منهم و اعتقوا الغلمان و تصدّقوا علي فقرائهم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 328.
مجاريحهم. و قد قال قائلهم في ذلك:
يا كاشف الضرّ صفحاً عن جرائمنا
فقد احاطت بنا يا ربّ بأساء
نشكو اليك خطوباً لا نطيق لها
حملا و نحن بها حقاً احقاء1
همانا اهل مدينه در اين ايام به مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پناه برده و به جهت گناهاني كه انجام داده بودند به سوي خدا توبه كرده و كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آنچه از اعمال كه از آنها سر زده بود استغفار نمودند، و بندهها آزاد كرده و بر فقيران و مجروحان خود تصدّق دادند.
گوينده اي از آنان در اين باره گفت: اي برطرفكنندة گرفتاري از جرايم ما در گذر. اي پروردگار ما! گرفتاريها بر ما احاطه نموده است. به سوي تو از مشكلاتي شكوه ميكنيم كه طاقت تحمل آن را نداريم گرچه مستحق آن ميباشيم.
از اينكه آنان با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سخن گرفته و او را با شعر مخاطب قرار دادهاند استفاده ميشود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ حيات دارد. و آنان با توجه به كلام خداوند كه ميفرمايد: $و اگر آنان هنگامي كه به خود ستم كردند به نزد تو ميآمدند و طلب آمرزش ميكردند و پيامبر هم براي آنها استغفار ميكرد خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند. (نساء: 64) چنين كردند و آيه را مربوط به زمان حيات دنيوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ندانسته بلكه عقيده به حيات برزخي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز داشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المستدرك علي الصحيحين، ج 6، ص 648.
حديث چهارم: تصرف اوليا در برزخ
ابويعلي به سندش از ابوهريره نقل كرده كه گفت: از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه فرمود:
وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَنْزِلَنَّ عِيسَي بْنُ مَرْيَمَ إِماماً مُقْسِطاً وَحَكَماً عَدْلاً، فَلَيَكْسِرَنَّ الصَّلِيبَ وَيَقْتُلَنَّ الْخَنْزِيرَ، وَلَيُصْلِحَنَّ ذاتَ الْبَيْنِ، وَلَيَذْهَبَنَّ الشَّحْناءَ، وَلَيَعْرِضَنَّ الْمالَ فَلا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ، ثُمَّ لَئِنْ قامَ عَلي قَبْرِي فَقالَ: يا مُحَمَّدُ لأَجَبْتُهُ.(1)
قسم به كسي كه جانم به دست اوست عيسي بن مريم از آسمان فرود ميآيد در حالي كه امام و رهبري عادل است، و صليب را شكسته و خوك را ميكشد و بين مردم اصلاح خواهد كرد و كينه را از بين برده و مال را بر مردم عرضه ميكند ولي كسي آن را قبول نمينمايد. و اگر بر قبرم بايستد و بگويد: اي محمّد! من او را جواب خواهم داد.
هيثمي بعد از نقل اين حديث ميگويد: $... رواه أبويعلي و رجاله رجال الصحيح› ( 2 )؛ $ابويعلي آن را نقل كرده و رجالش صحيح است›.
از اينكه حضرت ميفرمايد: $بگويد: يا محمد! من او را اجابت ميكنم› استفاده ميشود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ حيات داشته و از زندهها باخبر است و ميتواند استغاثة آنان را پاسخ گويد.
حديث پنجم: پاسخ سلام از سوي اوليا در برزخ
1. مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
2. مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
|
|
ابوهريره از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:
ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلاّ رَدَّ اللهُ إِلَي رُوحِي حَتّي أَرُدُّ.(1)
هيچ كس بر من درود نميفرستد جز آنكه خداوند روحم را به من بازميگرداند تا پاسخ سلامش را بدهم.
اين حديث را ابوداود و ديگران نقل كردهاند. و نووي در كتاب $رياض الصالحين› و كتاب $الأذكار› آن را تصحيح كرده است.(2) و حافظ ابن حجر رجال آن را ثقه ميداند آنگونه كه در كتاب $فيض القدير› مناوي آمده است.(3)
سيوطي در رساله $انباء الأذكياء بحياة الانبياء› كه در كتاب $الحاوي للفتاوي› او آمده در شرح اين حديث ميگويد:
قوله (رَدَّ اللهُ) جملة حالية، كقوله تعالي: {أَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ}، اي قدحصرت. و كذا تقدّر هنا و الجملة ماضية سابقة علي السلام الواقع من كل واحد. و (حتّي) ليست للتعليل، بل مجرد حرف عطف بمعني الواو، فصار تقدير الحديث: (ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلاّ قَدْ رَدَّ اللهُ عَلَي رُوحِي قَبْلَ ذلِكَ فَأَرُدُّ عَلَيْهِ). و انّما جاء الإشكال علي من ظنّ انّ جملة (رَدَّ اللهُ عَلَيَّ) بمعني الحال أو الاستقبال، و ظنّ انّ (حَتّي) تعليلية، و ليس كذلك. و بهذا الذي قرّرناه ارتفع الاشكال من اصله وايّده من حيث المعني: انّ الردّ لو اخذ بمعني الحال و الاستقبال لزم تكرّره عند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الروح، ص 9؛ سنن ابيداود، ج 1، ص 453.
2. رياض الصالحين، ص 556؛ الاذكار النووية، ص 115.
3. فيض القدير، ج 5، ص 596.
تكرر سلام المسلّمين، و تكرر الردّ يستلزم تكرر المفارقة، و تكرّر المفارقة يلزم عليه محذوران:
احدهما: تأليم الجسد الشريف بتكرار خروج الروح منه، او نوع ما من مخالفة التكريم ان لم يكن تأليم.
و الآخر: مخالفة سائر الشهداء و غيرهم، فانّه لم يثبت لأحد منهم ان يتكرّر له مفارقة الروح و عودها في البرزخ، و النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي بالاستمرار الذي هو اعلي رتبة.(1)
قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمود: (ردّ الله) جمله حاليه است، و قاعده عربيت دلالت دارد بر اينكه جمله حاليه هرگاه فعل ماضي باشد (قد) در تقدير دارد، مثل قول خداوند متعال: (أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ)كه به تقدير (قد حصرت) است. در اين جا نيز (قد) در تقدير است. و جمله، ماضي بوده و سابق بر سلامي است كه از هر كس واقع ميشود. و(حتي) براي تعليل نيست، بلكه براي مجرد عطف و به معناي واو است، و لذا تقدير حديث چنين ميشود:هيچ كس نيست كه بر من درود فرستد جز آنكه خداوند روحم را قبل از آن ردّ كرده تا پاسخ او را بدهم. و اشكال بر كسي وارد ميشود كه گمان كرده جمله (ردّ الله علي) به معناي حال يا استقبال است و نيز گمان كرده كه (حتي) براي تعليل ميباشد در حالي كه چنين نيست. و با اين بياني كه ذكر شد اشكال از ريشه و اصل مرتفع ميگردد. و مؤيّد آن از حيث معني اينكه اگر ردّ به معناي حال يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 147.
استقبال باشد لازم ميآيد كه با سلام مكرّر از سلام كنندگان روح حضرت نيز مكرّراً بازگردد، و بازگشتن مكرّر روح حضرت مستلزم دو محذور است:
1. درد كشيدن جسد شريف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به جهت خروج روح از آن و اگر موجب درد نشود مخالف با تكريم آن حضرت است.
2. مخالفت با ساير شهدا و غير آنها؛ زيرا درباره هيچكدام از آنها ثابت نشده كه روحشان به طور مكرّر در عالم برزخ از بدنشان خارج شده و دوباره به آن بازگردد، و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سزاوارتر به استمراري است كه مرتبهاش از همه بالاتر است.
و نيز در جاي ديگر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:
إِنَّ اللهَ وَكَّلَ مَلَكاً يُسْمِعُنِي أَقْوالَ الْخَلائِقِ، يَقُومُ عَلي قَبْرِي، فَلا يُصَلِّي عَلَيَّ أَحَدٌ إِلاّ قالَ: يا مُحَمَّدُ! فُلانُ بْنُ فُلانٍ يُصَلِّي عَلَيْكَ. صَلُّوا عَلَيَّ حَيْثُما كُنْتُمْ؛ فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُنِي.(1)
همانا خداوند فرشتهاي را مأمور كرده تا گفتار مخلوقات را به من برسانند. كه او بر روي قبرم ميايستد، و هر كس بر من درود بفرستد ميگويد: اي محمّد! فلان فرزند فلان بر تو درود ميفرستد. هركجا كه هستيد بر من درود فرستيد كه درود شما به من ميرسد.
حديث ششم: عرضه شدن اعمال در برزخ بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
بيهقي به سندش از اوس بن اوس ثقفي نقل كرده كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 1، ص 494.
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
مِنْ أَفْضَلِ أَيّامِكُمْ يَوْمُ الْجُمُعَةِ، فَأَكْثِرُوا عَلَيَّ الصَّلاةَ فِيهِ، فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ. قالُوا: يا رَسُولَ اللهِ! وَكَيْفَ تُعْرَضُ عَلَيْكَ صَلاتَنا وَقَدْ أَرَمْتَ؟ ـ يَعْنِي بَلِيتَ ـ فَقالَ: إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجسامَ الأَنْبِياءِ.(1)
از بهترين روزهاي شما روز جمعه است، پس در آن روز بر من بسيار درود فرستيد؛ زيرا درود شما بر من عرضه ميشود. گفتند: اي رسول خدا! چگونه درود ما بر شما ميرسد در حالي كه در قبر پوسيده شدهايد؟ حضرت فرمود: زيرا خداوند بر زمين حرام كرده كه جسمهاي پيامبران را خاك كنند.
از اينكه از حضرت سؤال شده: $اين چگونه است در حالي كه بدن شما پوسيده؟› و حضرت ميفرمايد: $زمين اجسام پيامبران را نميپوساند› به دست ميآيد حديث براي برزخ است نه قيامت.
همچنين در كتاب $شعب الايمان› و اصفهاني در كتاب $الترغيب› از ابوهريره نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
مَنْ صَلّي عَلَيَّ عِنْدَ قَبْرِي سَمِعْتُهُ، وَمَنْ صَلّي عَلَيَّ نائِياً بَلَغْتُهُ.(2)
هر كس بر من نزد قبرم درود فرستد من آن را ميشنوم و هر كس از راه دور بفرستد به من ميرسد.
حديث هفتم: نظارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر اعمال مسلمانان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 147 (به نقل از او).
2. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 147.
حافظ هيثمي به سند صحيح از عبدالله بن مسعود روايت كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُحَدِّثُونَ وَيُحَدِّثُ لَكُمْ، وَوَفاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ أَعْمالَكُمْ عَلَيَّ فَما رَأَيْتُ مِنْ خَيْرٌ حَمِدْتُ اللهَ وَما رَأَيْتُ مِنْ شَرٍّ أَسْتَغْفَرْتُ اللهَ لَكُمْ.(1)
حيات من براي شما بهتر است، حديث ميگوييد و حديث ميشنويد. و وفات من براي شما بهتر است؛ زيرا اعمالتان بر من عرضه ميشود و هر چه از اعمال خير ببينم خدا را بر آن شكر ميگويم، و آنچه از اعمال شر ببينم براي شما استغفار مينمايم.
از اينكه حضرت ميفرمايد: $وفات من براي شما خير است...› معلوم ميشود اين در حالي است كه هنوز مسلمانان در دنيا هستند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ بوده اعمال بر او عرضه ميگردد و او ناظر بر اعمال مسلمانان است.
حافظ عراقي در كتاب الجنائز از كتاب $طرح التثريب› نقل ميكند كه: $سند آن خوب است›.(2)
و حافظ هيثمي در $مجمع الزوائد› ميگويد: $اين حديث را بزار نقل كرده و رجال آن رجال صحيح است›.(3)
و نيز مناوي در $فيض القدير› و شهاب خفاجي در $شرح الشف›
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 9، ص 24؛ الخصائص الكبري، سيوطي، ج 2، ص 281.
2. طرح التثريب في شرح التقريب، ج 3، ص 297.
3. مجمع الزوائد، ج9، ص24.
تصريح به صحت اين حديث كردهاند.(1)
حسن بن سقاف شافعي ميگويد:
مِنْها حَدِيثُ سَيِّدَنا عَبْدُاللهِ بْنِ مَسْعُود قالَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ... وَمَماتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمالَكُمْ؛ فَإِنْ رَأَيْتُ خَيْراً حَمِدْتُ اللهَ تَعالي، وَإِنْ رَأَيْتُ شَرّاً أَسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ)، وَهُوَ صَحِيحٌ أَيْضاً.(2)
از آن جمله حديث سرور ما عبدالله بن مسعود است كه ميگويد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (حيات من براي شما خير است... و مرگ من نيز براي شما خير ميباشد، چرا كه اعمال شما بر من عرضه ميگردد؛ پس اگر در آنها خير يافتم خداوند متعال را ستايش ميكنم و اگر شرّ يافتم براي شما درخواست مغفرت ميكنم) و اين حديث نيز صحيح است.
حافظ هيثمي در $مجمع الزوائد› ميگويد: $رواه البزار و رجاله رجال الصحيح› ( 3 )؛ $اين حديث را بزار روايت كرده و رجال آن رجال صحيح است›.
اشكال
ممكن است كسي ادعا كند دو روايت از روايتهايي كه به آنها استدلال شده با هم قابل جمع نيست.
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود: $أَلأَنْبِياءُ أَحْياءٌ فِي قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ›؛ $پيامبران در قبرهايشان زنده بوده و دعا ميكنند›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فيض القدير، ج3، ص 401؛ شرح الشفا، ج1، ص 102.
2. صحيح شرح العقيدة الطحاوية، حسن بن علي سقاف، ص 426.
3. مجمع الزوائد، ج9، ص 24.
اين دلالت بر دوام حيات آنان در قبر دارد، ولي در روايت ديگر از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است:
ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلاّ رَدَّ اللهُ عَلَيَّ رُوحِي حَتّي أَرُدُّ عَلَيْهِ السَّلامَ.
هيچ كس بر من سلام نميكند، مگر آنكه خداوند روح مرا بازميگرداند تا آنكه پاسخ سلام او را بدهم.
و اين روايت دلالت بر دوام حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ ندارد.
پاسخ
سيوطي در پاسخ به اين اشكال ميگويد:
انّه ليس المراد بردّ الروح عودها بعد المفارقة للبدن، و انّما النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في البرزخ مشغول بأحوال الملكوت، مستغرق في مشاهدة ربّه، كما كان في الدنيا في حالة الوحي و في اوقات أخر؛ فعبّر عن افاقته من تلك المشاهدة و ذلك الاستغراق بردّ الروح. و نظير هذا قول العلماء في اللفظة التي وقعت في بعض احاديث الإسراء و هي قوله: (فَاسْتَيْقَظْتُ وَأَنَا بِالْمَسْجِدِالْحَرامِ)، ليس المراد الاستيقاظ من نوم، فانّ الاسراء لم يكن مناماً، و انّما المراد الإفاقة ممّا خامره من عجائب الملكوت. و هذا الجواب الآن عندي من اقوي مايجاب به عن لفظة الردّ.(1)
مقصود از بازگشت روح بازگشت آن بعد از مفارقت از بدن نيست؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 151.
زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در عالم برزخ مشغول به احوال ملكوت بوده و غرق در مشاهده پروردگارش ميباشد همانگونه كه در عالم دنيا در حالت وحي و در اوقات ديگر چنين بود. لذا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از حالت افاقه و به هوش آمدن از آن حالت و آن مستغرق بودن در مشاهده پروردگار را به ردّ روح تعبير كرده است. و نظير اين مطلب گفته علماست در لفظي كه در برخي از احاديث معراج آمده و آن گفته پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه فرمود: (من بيدار شدم در حالي كه در مسجدالحرام بودم). و مقصود او بيداري از خواب نيست؛ چرا كه معراج در عالم خواب نبوده است، بلكه مقصود حضرت به هوش آمدن از آن حالتي است كه از عجائب ملكوت به او دست داده بوده است. و اين جواب الآن نزد من از قويترين جوابهايي است كه از لفظ (ردّ) ميتوان داد.
وي همچنين ميگويد:
قالَ الرّاغِبُ: مِنْ مَعانِي الرَّدِّ: التَّفْوِيضُ. يُقالُ: رَدَدْتُ الْحُكْمَ فِي كَذا إلي فُلانٍ أَيْ فَوَّضْتُهُ إِلَيْهِ. قالَ تَعالي: (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَالرَّسُولِ...) إِنْتَهي. وَيَخْرُجُ مِنْ هذا جَوابُ رابِعَ عَشَرَ عَنِ الْحَدِيثِ وَهُوَ أَنَّ الْمُرادَ فَوَّضَ اللهُ إِلَيَّ رَدِّ السَّلامِ عَلَيْهِ...(1)
راغب گفته: از جمله معاني رد، تفويض است. گفته ميشود: $رَدَدْتُ الْحُكْمَ فِي كَذا إِلي فُلانٍ› يعني آن حكم را به او تفويض كردم. خداوند متعال ميفرمايد: (پس اگر در چيزي نزاع كرديد آن را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 154.
خدا و رسولش تفويض و واگذار نماييد...). و از اين مطلب جواب چهاردهمي از آن حديث به دست ميآيد و آن اينكه مقصود از آيه اين است كه خداوند پاسخ سلام او را به من واگذار كرده است...
حديث هشتم: زنده بودن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در برزخ
زيد بن ايمن از عبادة بن نُسي، و او از ابو الدرداء نقل كرده كه گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
أَكْثِرُوا الصَّلاةَ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَإِنَّهُ مَشْهُودٌ تَشْهَدُهُ الْمَلائِكَةُ، وَإِنَّ أَحَداً لَنْ يُصَلِّي عَلَيَّ إِلاّ عُرِضَتْ عَلَيَّ صَلاتُهُ حَتّي يَفْرُغَ مِنْها. قالَ: قُلْتُ: وَبَعْدَ الْمَوْتِ؟ قالَ: وَبَعْدَ الْمَوْتِ، إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسادَ الأَنْبِياءِ، فَنَبِيُّ اللهِ حَيُّ يُرْزَقُ.(1)
زياد بر من در روز جمعه درود بفرستيد؛ زيرا كه آن مشهود است و فرشتگان آن را شاهد ميباشند، و هيچ كس بر من درود نميفرستد جز آنكه درودش بر من عرضه ميگردد تا از آن فارغ گردد. او گفت: عرض كردم: حتي بعد از مرگ؟ فرمود: حتي بعد از مرگ؛ زيرا خداوند بر زمين حرام كرده تا جسدهاي پيامبران را نابود سازد. پس پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زنده است و روزي ميخورد.
در آخر اين حديث تصريح شده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زنده است و نزد خداوند روزي ميخورد.
حيات برزخي اوليا در انديشه و عمل صحابه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 524.
صحابه در موارد متعدد پس از رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را مورد خطاب قرار دادهاند. اين روايات بيانگر آن است كه صحابه باور به حيات داشتند.
1. ابوبكر بعد از مرگ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطاب به او عرض كرد:
بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ! لايَجْمَعُ اللهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ1
پدر و مادرم به فداي تو اي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! خداوند بر تو بين دو مرگ جمع نخواهد كرد.
از اينكه ابوبكر با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سخن ميگويد استفاده ميشود او معتقد به حيات برزخي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدن صداي اهل دنيا بوده است.
2. عبدالرزاق به سند صحيح از نافع نقل كرده كه گفت:
كانَ ابْنُ عُمَرَ إِذا قَدَّمَ مِنْ سَفَرٍ أَتي قَبْرَ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَقالَ: أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبابَكْرٍ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتَاه.(2)
عبدالله بن عمر چون از سفري بازمي گشت به كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميآمد و ميگفت: سلام بر تو اي رسول خدا، سلام بر تو اي ابابكر، سلام بر تو اي پدرم.
از اينكه ابن عمر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را مورد خطاب قرار داده به دست ميآيد او معتقد به حيات برزخي بوده است و چون وهابيان حيات برزخي را قبول ندارند اصرار ميكنند كه كسي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در اين زمان مورد خطاب قرار ندهد و السلام عليك نگويد، بلكه بگويد: $أَلسَّلامُ عَلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتح الباري، ج 3، ص 113.
2. المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 576.
رَسُول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ›.
3. نقل شده كه صفيّه دختر عبدالمطلب عمه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از وفات حضرت قصيدهاي در مرثيه او سرود كه در آن چنين آمده است:
أَلا يا رَسُولَ اللهِ أَنْتَ رَجاؤُنا
وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً وَلَمْ تَكُ جافِياً
وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً رَؤُوفاً نَبِيَّنا
وَكُنْتُ عَلَيْكَ الْيَوْمَ مَنْ كانَ باكِياً1
آگاه باش اي فرستاده خدا! تو اميد مايي، تو به ما نيكوكار بودي و جفا نميكردي.
تو نيكوكاري بودي مهربان، پيام آور براي ما، و من امروز كسي هستم كه بر تو ميگريم.
4. سيد علي بن محمّد بن يحيي ميگويد:
و قد ثبت انّ امّ المؤمنين عائشة قالت: (كُنْتُ أَدْخُلُ بَيْتِيَ الَّذِي فِيهِ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَأَضَعُ ثِيابِي وَأَقُولُ إنَّما هُوَ زَوْجِي وَأَبِي، فَلَمّا دُفِنَ عُمَرُ مَعَهُما فَوَ اللهِ ما دَخَلْتُ إِلاّ وَأَنَا مَشْدُودَةٌ حِياءً مِنْ عُمَرَ). رواه احمد. قال الحافظ الهيثمي رجاله رجال الصحيح. و في رواية: حَتّي بُنِيَتْ بَيْنَِي وَبَيْنَ الْقُبُورِ جِداراً، فتفضضت بَعْدُ. و رواه ابويعلي باسناد آخر فيه عويد بن أبيعمران ضعيف، و وثقه ابن حبان، و لم تعمل عائشة هذا باطلا، بل هي تعلم انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صاحبيه يعلمان من هو عند قبورهم.(2)
و به طور حتم ثابت شده كه ام المؤمنين عايشه گفته: من داخل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ذخائر العقبي، طبري، ص 252؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 36.
2. هداية المتخبّطين، سيد علي بن محمد بن يحيي، ص 55.
حجرهام ميشدم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن است و لباسم را در ميآوردم و با خود ميگفتم كه در آنجا همسر و پدر من است، ولي چون عمر با آن دو دفن شد به خدا سوگند كه هرگز داخل آن حجره نشدم جز آنكه به جهت حياء از عمر خود را پوشاندم. اين روايت را احمد نقل كرده است. و حافظ هيثمي ميگويد: رجال آن رجال صحيح است. و در روايتي ديگر آمده: تا اينكه بين من و بين قبرها ديواري ساخته شد و بعد از آن ديگر خودم را آزاد گذاشتم. و ابويعلي نيز با اسناد ديگر روايت كرده كه در آن عويد بن ابيعمران است كه ضعيف است، ولي ابن حبان او را توثيق كرده است. و عايشه اين كار را بيجهت انجام نداده بلكه او ميدانسته كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دو صاحبش، از كساني كه در كنار قبرشان هستند آگاهي دارند.
ابونعيم اصفهاني (م430 ه .ق) از سعيد بن مسيب نقل ميكند كه گفت:
رأيتني ليالي الحرة، و ما في مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) غيري، و ما يأتي وقت صلاة إلاّ سمعت الأذان من القبر، ثم اتقدم فأقيم و اصلّي، و انّ اهل الشام ليدخلون المسجد زمراً، فيقولون: انظروا إلي الشيخ المجنون.(1)
در شبهاي قيام حرّه خودم مشاهده كردم در حالي كه در مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كسي جز من نبود، و هرگاه وقت نماز ميرسيد صداي اذان را از قبر ميشنيدم، پس جلو رفته و اقامه بسته و نماز ميخواندم، و اهل شام دسته دسته وارد مسجد شده و ميگفتند: اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دلائل النبوة، ابونعيم اصفهاني، ص 206.
شيخ ديوانه را نگاه كنيد.
دارمي (م255ه .ق) از سعيد بن عبدالعزيز نقل كرده كه گفت:
لمّا كان ايام الحرة لم يؤذن في مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ثلاثاً و لم يقم، و لم يبرح سعيد بن المسيب من المسجد، و كان لايعرف وقت الصلاة إلاّ بهمهمة يسمعها من قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(1)
در ايام قيام حرّه سه روز و سه شب در مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اذان و اقامه گفته نشد و سعيد بن مسيب از مسجد خارج نشد و او اوقات نماز را از همهمهاي كه از قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميشنيد، ميفهميد.
ابن تيميه در اين باره ميگويد:
و لايدخل في هذا الباب ما يروي من انّ قوماً سمعوا ردّ السلام من قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أو قبور غيره من الصالحين، و انّ سعيد بن المسيب كان يسمع الأذان من القبر ليالي الحرة، و نحو ذلك؛ فهذا كلّه حق ليس فيه ممّا نحن فيه، و الامر اجل من ذلك و اعظم.(2)
و داخل نميشود در اين باب آنچه روايت ميشود كه قومي پاسخ سلام را از قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا قبور غير او از صالحان شنيدند، و اينكه سعيد بن مسيب صداي اذان را از قبر در شبهاي قيام حرّه ميشنيد، و امثال آن؛ تمام اين امور حق است ولي از موضوع بحث ماخارج است و موضوع بحث ما از اين بالاتر است.
حيات برزخي اوليا از ديدگاه انديشمندان اهل سنت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن دارمي، ج1، ص 43.
2. اقتضاء الصراط المستقيم، ص 373.
1. غزالي
او در كتاب $احياء علوم الدين› مينويسد:
الذي تشهد له طرق الاعتبار و تنطق به الآيات و الأخبار، انّ الموت معناه تغير حال فقط، و انّ الروح باقية بعد مفارقة الجسد؛ امّا معذّبة و امّا منعمة.(1)
آنچه كه راههاي اعتبار بر آن شهادت داده و از آيات و اخبار فهميده ميشود اينكه معناي مرگ تنها تغيير حالت است، و اينكه روح بعد از جدايي از بدن يا در عذاب است و يا در نعمت.
2. سيوطي
او ميگويد:
قال العلماء: الموت ليس بعدم محض ولا فناء صرف، و انّما هو انقطاع تعلق الروح بالبدن.(2)
علما گفتنهاند: مرگ عدم محض و فناء صرف نيست بلكه عبارت است از انقطاع تعلق روح به بدن.
او در رساله $تنوير الحلك في امكان رؤية النبي و الملك› ميگويد:
فحصل من مجموع هذه النقول و الأحاديث انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي جسده و روحه، و انّه يتصرف و يسير حيث شاء في اقطار الأرض و في الملكوت و هو بهيئته التي كان عليها قبل وفاته لم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احياء علوم الدين، ج 4، ص 493.
2. الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 147.
يتبدّل منه شيء، و انّه مغيب عن الأبصار كما غيبت الملائكة مع كونهم احياء بأجسادهم...(1)
از مجموع اين نقلها و احاديث به دست ميآيد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جسد و روحش زنده است و او تصرف ميكند و سير مينمايد هر جا كه در اطراف زمين و در ملكوت بخواهد، و او به همان هيئتي است كه قبل از وفاتش بوده و چيزي از او تبديل و تغيير نكرده است. و اينكه او از چشمها غايب ميشود آنگونه كه ملائكه غايب ميشوند با اينكه به اجسادشان زندهاند...
او همچنين ميگويد:
حياة النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في قبره و سائر الأنبياء معلومة عندنا علماً قطعيّاً؛ لما قام عندنا من الأدلة في ذلك و تواترت به الأخبار الدالة علي ذلك، و قد الّف الامام البيهقي جزءاً في حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام في قبورهم.(2)
حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قبرش و نيز حيات ساير انبيا نزد ما به طور قطعي معلوم است؛ زيرا ادله اي نزد ما براي آن اقامه شده و اخبار متواتري بر آن دلالت دارد. و امام بيهقي كتابي مستقل درباره حيات انبيا عليهم الصلاة و السلام در قبورشان تأليف كرده است.
او باز در رساله $تنوير الحلك في امكان رؤية النبي و الملك› كه از رسالههاي جلد دوم $الحاوي للفتاوي› است ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 265.
2. نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ص 35.
في كتاب مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام، للإمام شمس الدين محمّد بن موسي بن النعمان قال: سمعت يوسف بن علي الزناني يحكي عن امرأة هاشمية كانت مجاورة بالمدينة، و كان بعض الخدام يؤذيها. قالت: فاستغثت بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فسمعت قائلا من الروضة يقول: أما لك في اسوة؟! فاصبري كما صبرت، أو نحو هذا. قالت: فزال عنّي ما كنت فيه، و مات الخدام الثلاثة الذين كانوا يؤذينني.(1)
در كتاب (مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام) اثر امام شمس الدين محمّد بن موسي بن نعمان آمده كه نويسنده ميگويد: از يوسف بن علي زناني شنيدم كه حكايت ميكرد از زني هاشمي كه مجاور مدينه زندگي ميكرد و برخي از خدّام او را آزار ميدادند. آن زن ميگويد: من به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استغاثه كردم كه ناگهان صداي گويندهاي را از داخل روضه شنيدم كه ميفرمود: آيا من الگوي تو نيستم؟پس همانگونه كه من صبر كردم تو نيز صبر نما، يا مثل اين تعابير. آن زن ميگويد: مشكلي كه داشتم برطرف شد و آن سه خادمي كه مرا آزار ميدادند مردند.
3. قرطبي
او ميگويد:
قال شيخنا احمد بن عمر القرطبي صاحب المفهم في شرح صحيح مسلم: انّ الموت ليس بعدم محض و انّما هو انتقال من حال إلي حال، و يدل علي ذلك انّ الشهداء بعد قتلهم و موتهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 261.
احياء عند ربهم يرزقون، فرحين مستبشرين، و هذه صفة الأحياء في الدنيا، و إذا كان هذا في الشهداء كان الأنبياء بذلك احق و اولي. مع انّه قد صحّ عن النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انّ الأرض لا تأكل اجساد الأنبياء، و انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قد اجتمع بالانبياء ليلة الإسراء في بيت المقدس، و في السماء و خصوصاً بموسي ( عليه السلام ) . و قد اخبرنا النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بما يقتضي انّ الله يرد عليه روحه حتّي يرد السلام علي كل من يسلم عليه إلي غير ذلك مما يحصل من جملته القطع بانّ موت الانبياء انما هو راجع إلي ان غيبّوا عنّا بحيث لا ندركهم، و ان كانوا موجودين احياء و ذلك كالحال في الملائكة، فانّهم موجودون احياء، ولا يراهم أحد منّا إلاّ من خصّه الله بكرامة منه سبحانه.(1)
شيخ ما احمد بن عمر قرطبي صاحب كتاب (المفهم في شرح صحيح مسلم) گفته: به يقين مرگ عدم محض نيست، بلكه عبارت است از انتقال از حالتي به حالتي ديگر. و دليل بر آن اينكه شهدا بعد از شهادت و مرگشان نزد پروردگارشان زنده بوده و روزي ميخورند و شاد بوده و به آنها بشارت داده ميشود. و اين صفت زندهها در دنياست. و اگر اين حالت درباره شهدا صادق است انبيا به آن سزاوارتر و اولي هستند، با اينكه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به طور صحيح نقل شده كه فرمود: زمين اجساد پيامبران را خاك نميكند، و همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با انبيا در شب معراج در بيت المقدس و در آسمان خصوصاً با موسي ( عليه السلام ) اجتماع نمود. و خبر داد ما را پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به چيزي كه دلالت دارد بر اينكه خداوند روح او را باز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التذكرة في احوال الموتي و امور الآخرة، قرطبي، ج 1، ص 199.
ميگرداند تا جواب هر كس را كه بر او سلام ميكند بدهد، و غير اين روايات كه از تمام آنها قطع حاصل ميشود به اينكه مرگ پيامبران به اين باز ميگردد كه آنان از ما غايب شدند به طوري كه ما آنها را درك نميكنيم، گرچه آنها موجود بوده و زندهاند، همانگونه كه ملائكه نيز اين چنين ميباشند، و آنان نيز موجود بوده و زنده ميباشند، و هيچكس از ما آنها را مشاهده نميكند جز افرادي كه خداوند سبحان آنان را مختص به كرامت خود نموده باشد.
4. ابن تيميه
ابن تيميه در $مجموعة الفتاوي›مينويسد:
كما انّ موسي يصلّي في قبره، و كما صلّي الأنبياء خلف النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ليلة المعراج ببيت المقدس، و تسبيح اهل الجنة و الملائكة، فهم يمتعون بذلك، و هم يفعلون ذلك حسب ما يسّره الله لهم و يقدره لهم...(1)
همانگونه كه موسي در قبرش نماز ميگذارد، و همانگونه كه پيامبران پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در شب معراج در بيت المقدس نماز گذاردند و اهل بهشت و فرشتگان تسبيح گفتند، پس آنان به اين اعمال بهره ميبرند و اين كارها را به حسب آنچه كه خدا بر ايشان ميسّر و مقدر داشته انجام ميدهند.
او همچنين ميگويد:
و كذلك الأنبياء و الصالحون و ان كانوا احياء في قبورهم، و ان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموعة الفتاوي، ج1، ص 354.
قدّر انّهم يدعون للأحياء، و ان وردت به آثار...(1)
و همچنان است پيامبران و صالحان،گرچه در قبرهايشان زندهاند، و گرچه مقدّر شده كه براي زندهها دعا ميكنند، آنگونه كه بر آن خبرها رسيده است...
از كلام ابن تيميه استفاده ميشود او حيات برزخي اوليا را قبول دارد، گرچه تعامل بين برزخ و دنيا را نميپذيرد.
5. ابن قيم جوزيه
او ميگويد:
فللروح المطلقة من اسر البدن و علائقه و عوائقه من التصرف و القوة و النفاذ و الهمة و سرعة الصعود إلي الله و التعلق بالله، ما ليس للروح المهينة المحبوسة في علائق البدن و عوائقه، فإذا كان هذا و هي محبوسة في بدنها فكيف إذا تجردت و فارقته و اجتمعت فيها قواها، و كانت في أصل شأنها روحاً عليّة زكية، كبيرة ذات همة عالية، فهذه لها بعد مفارقة البدن شأن آخر و فعل آخر.(2)
براي روحي كه از اسارت بدن و علايق و موانع آن رها شده تصرف و قوت و نفوذ و همّت و سرعت صعود به سوي خداوند و تعلق به او است به حدي كه براي روحي كه خار گشته و در علايق و موانع بدن محبوس است نميباشد. حال اگر روح در حالي كه در بدن است چنين وضعيتي دارد تا چه رسد به آنجا كه مجرد شده و بدن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموعة الفتاوي، ج1، ص 330.
2. الروح، ص 137.