بخش 4
8 . عبدالجواد محمد الدومی 9 . ذهبی 10 . شیخ تقی الدین سبکی 11 . تقی الدین ابوبکر حصنی دمشقی 12 . محمّد انور کشمیری 13 . ابو امامه 14 . ابومنصور عبدالقاهر بغدادی 15 . ابن حزم 16 . حافظ عبدالوهاب سبکی 17 . حافظ سخاوی حیات برزخی اموات حیات برزخی اموات از دیدگاه قرآن کریم حیات برزخی اموات از دیدگاه روایات حدیث اول اشکال اول پاسخ اشکال دوم پاسخ حدیث دوم حدیث سوم حدیث چهارم حدیث پنجم حدیث ششم حدیث هفتم حدیث هشتم حدیث نهم حدیث دهم
رها سازد و در او قوايش جمع گردد. و روح در اصل شأنش روحي عالي، پاك، بزرگ، و داراي همّت عالي است، و اينها براي روح بعد از مفارقت از بدن با شأن و فعل ديگري است.
وي همچنين ميگويد:
قد تواترت الرؤيا في اصناف بني آدم علي فعل الأرواح بعد موتها ما لا تقدر علي مثله حال اتصالها بالبدن؛ من هزيمة الجيوش الكثيرة بالواحد و الاثنين و العدد القليل و نحو ذلك...(1)
به طور متواتر در اصناف بني آدم در خواب ديده شده كه چگونه ارواح بعد از مرگشان كارهايي ميكنند كه در حال اتصال آنها به بدن چنين قدرتي نداشته اند؛ از آن جمله فراري دادن لشكريان بسيار با يك، دو يا عدد كمي و امثال آن...
از كلام ابن قيم نيز همان معنايي فهميده ميشود كه از كلام ابن تيميه استفاده ميگردد.
6 . سيد محمود آلوسي
او مينويسد:
و الحديث بتمامه عند الطبراني: ما من نبي يموت فيقيم في قبره إلاّ اربعين صباحاً حتّي ترد اليه روحه، و مررت ليلة اسري بي بموسي و هو قائم يصلّي في قبره. و هو علي هذا لا يدلّ علي انّه لا يقيم في قبره، بل يخرج منه، و انّما يدل علي انّه لا يبقي في القبر ميتاً كسائر الأموات اكثر من اربعين صباحاً، بل ترد عليه روحه و يكون حياً...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الروح، ص 237.
2. روح المعاني، آلوسي، ج 22، ص 36.
تمام حديث را طبراني نقل كرده كه هر پيامبري بميرد بعد از چهل روز از اقامه در قبرش روح به او باز ميگردد. [و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:] شبي كه به معراج رفتم گذرم به موسي افتاد و او ايستاده در قبرش نماز ميخواند. بنابراين دلالت ندارد بر اينكه او در قبرش اقامت ندارد و از آن خارج ميگردد، بلكه تنها دلالت ميكند بر اينكه در قبرش همانند ديگر مردهها بيش از چهل روز مرده باقي نميماند و روح بر او باز گشته و زنده ميماند...
7 . محمد بن علوي مالكي
او ميگويد:
الحياة حقيقية، و هذا ما دلّت عليه الآيات البينات و الأحاديث المشهورة الصحيحة. و هذه الحياة الحقيقية لا تعارض وصفهم بالموت، كما جاء ذلك في كتاب الله العزيز؛ اذ يقول: (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ) و يقول: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) انّ معني قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقية أي ليست خيالية أو مثالية كما يتصوّرها بعض الملاحدة ممّن لا تتسع عقولهم للإيمان إلاّ بالمشاهد المحسوس دون الغيب الذي لا يطيق العقل البشري تصوره ولا تسليم كيفيته لقدرة الله جل جلاله...
ولقد تظافرت الأحاديث و الآثار التي تثبت بانّ الميت يسمع و
|
|
يحسّ و يعرف؛ سواء كان مؤمناً أم كافراً.(1)
حيات برزخي حيات حقيقي است، و اين آن چيزي است كه آيات بينّات و احاديث مشهور و صحيح بر آن دلالت دارد. و اين حيات حقيقي با توصيف آنها به مرگ تعارض ندارد آنگونه كه در كتاب عزيز آمده است، آنجا كه ميفرمايد: (و ما براي هيچ بشري قبل از تو جاودانگي قرار نداديم). و ميفرمايد: (تو خواهي مرد همانگونه كه ديگران خواهند مرد). همانا معناي قول ما كه حيات برزخي حقيقي است اين است كه خيالي يا مثالي نميباشد آنگونه كه برخي از ملحدان كه عقلشان گنجايش ايمان جز از راه مشاهدة به حسّ را ندارد تصور كردهاند، نه غيبي كه عقل بشري طاقت تصور آن را نداشته و تسليم كيفيت قدرت خداوند عزّوجلّ نيستند...
احاديث و آثار بسياري وارد شده و اثبات ميكند كه ميت ميشنود و حسّ دارد و ميفهمد؛ چه مؤمن باشد يا كافر.
8 . عبدالجواد محمد الدومي
او مينويسد:
انّا نعتقد انّ الانبياء و الاولياء احياء في قبورهم، و انّ منزلتهم عند الله تعالي لم يطرأ عليها تغيير و لا تبديل، بل هم بعد الموت اشدّ قرباً من الله تعالي و ارفع مكانة عنده؛ و ذلك لأنّ ارواحهم في الدنيا كانت مشغولة نوعاً ما بتدبير البدن و عوائق البشرية، فاذا ماتوا زالت عنهم العوائق بالكلية، و بقيت ارواحهم خالصة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحّح، مالكي، ص 159.
في توجهها إلي الحق و اقتباسها من انواره القدسية، فيقوي بذلك نورها و سلطانها، و تزداد اشعة انوارها المنعكسة علي من يلوز بها من ذوي الحاجات و ارباب الإرادات. وَقَدْ أَخْبَرَنا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أَنَّ حَياتَهُ وَوَفاتَهُ سَواءٌ فِي انْتِفاعِنا بِشَفاعَتِهِ وَعَوْدِ بَرَكاتِهِ عَلَيْنا حَيْثُ قالَ فِي الْحَدِيثِ الصَّحِيحِ: (حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ، تُحَدِّثُونَ وَيُحَدِّثُ لَكُمْ، فَإِذا مِتُّ كانَتْ وَفاتِي خَيْراً لَكُمْ، تُعْرَضُ عَلَي أَعْمالَكُمْ، فَإِنْ وَجَدْتُ خَيْراً حَمِدْتُ اللهَ، وَإِنْ وَجَدْتُ شَرّاً أَسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ)...(1)
ما معتقديم كه انبيا و اوليا در قبرهايشان زندهاند و اينكه منزلت آنان نزد خداوند متعال تغيير و تبديل پيدا نكرده است، بلكه آنان بعد از مرگ تقرب بيشتري به خداوند متعال پيدا كرده و منزلت بالاتري نزد او كسب نمودهاند؛ و اين به جهت آن است كه ارواح آنها در دنيا به نوعي مشغول به تدبير بدن و پوستههاي بشري بوده و چون از دنيا رحلت كردند آن موانع بهطور كلّي از آنها برطرف ميشود و ارواح آنها در توجه به حق و اقتباس از انوار قدسيه آن خالص ميگردد، و لذا از اين طريق نور و سلطه آنها قوت پيدا كرده و اشعه انوار آنها كه منعكس كننده بر محتاجان و ارادتمنداني است كه به آنها پناه ميبرند زياد ميگردد. و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ما خبر داده كه حيات و وفات او در نفع بردن ما از شفاعت او و رسيدن بركاتش بر ما يكسان است، آنجا كه در حديث صحيح فرمود: (حيات من براي شما خير است سخن ميگوييد و براي شما هم سخن گفته ميشود، و چون از دنيا رحلت كردم وفاتم براي شما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نفحات الدومي، صص 334 و 335.
مايه خير است، اعمال شما بر من عرضه ميشود؛ و اگر در آن خير ديدم خدا را سپاس ميگويم، و اگر شرّ يافتم براي شما استغفار ميكنم...
9 . ذهبي
او ميگويد:
فمن وقف عند الحجرة المقدسة ذليلا مسلّماً مصلّياً علي نبيّه فيا طوبي له، فقد احسن الزيارة و اجمل في التذلل و الحبّ، و اتي بعبادة زائدة علي من صلّي عليه في أرضه...(1)
پس هر كس كه كنار حجره مقدس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ذلّت و خواري و تسليم بايستد و بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درود فرستد، خوشا به حال او كه زيارت خوبي بهجا آورده و در تذلّل و محبّت كار نيكي كرده است، و عبادتي زايد بر كسي كه بر حضرت در سرزمين خود درود فرستاده انجام داده است...
10 . شيخ تقي الدين سبكي
او ميگويد:
حياة الأنبياء و الشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا. و يشهد له صلاة موسي في قبره؛ فانّ الصلاة تستدعي جسداً حيّاً، و كذلك الصفات المذكورة في الأنبياء ليلة الاسراء كلّها صفات الاجسام، ولا يلزم من كونها حياة حقيقة أن تكون الابدان معها كما كانت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 483.
في الدنيا من الاحتياج إلي الطعام و الشراب. و امّا الإدراكات كالعلم و السماع فلاشك ان ذلك ثابت لهم و لسائر الموتي.(1)
حيات پيامبران و شهيدان در قبر همانند حيات آنها در دنياست، و شاهد آن دعاي موسي ( عليه السلام ) در قبرش ميباشد؛ زيرا دعا مستلزم بدني زنده است. همچنين است صفاتي كه درباره پيامبران در شب معراج ذكر شده كه همگي از صفات اجسام ميباشد. و اينكه گفته ميشود حيات حقيقي دارند لازم نميآيد كه بدنها همراه آن حيات آنگونه كه در دنيا احتياج به طعام و آشاميدني دارند نياز داشته باشند و اما ادراكات همچون علم و شنيدن، شكّي نيست كه براي آنها و ديگر مردهها ثابت است.
11 . تقي الدين ابوبكر حصني دمشقي
او درباره پيروان ابن تيميه ميگويد:
والرأي السخيف الذي اخذ به هؤلاء المبتدئة من التحاقه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بالعدم، حاشاه من ذلك، يلزمه ان يقال: انّه ليس رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اليوم.(2)
و رأي ناشايستي كه اين افراد بدعتگذار اخذ كردهاند به اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ملحق به عدم ميكنند ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آن منزه است ـ و لازمهاش آن است كه او امروز فرستاده خدا نباشد.
او نيز ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 152.
2. دفع شبه من شبه و تمرد، ص 65.
بيان زندقة من قال: انّ روحه عليه الصلاة و السلام فنيت، و انّ جسده صار تراباً، و بيان زيغ ابن تيمية و حزبه.(1)
در بيان كفر كسي كه گفته: روح رسول خدا عليه الصلاة و السلام فاني شده و جسد او خاك گشته است، و بيان گمراهي ابن تيميه و حزب او.
12 . محمّد انور كشميري
او مينويسد: $از مالك نقل شده كه احترام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفات او، مانند حياتش ميباشد›.(2)
او درباره $حيات برزخي› ميگويد:
عندنا و عند مشايخنا، حضرة الرسالة ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي في قبره الشريف و حياته ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دنيوية من غير تكليف، و هي مختصّة به ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بجميع الأنبياء صلوات الله عليهم و الشهداء لا برزخية كما هي حاصلة لسائر المؤمنين، بل لجميع الناس، كما نصّ عليه العلامة السيوطي في رسالته (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء)، حيث قال: قال الشيخ تقي الدين السبكي: حياة الأنبياء و الشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا، و يشهد له صلاة موسي ( عليه السلام ) في قبره؛ فإنّ الصلاة تستدعي جسداً حيّاً... فثبت بهذا انّ حياته دنيوية برزخية؛ لكونها في عالم البرزخ...(3)
نزد ما و علماي ما رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قبر شريفشان زنده است و حيات او دنيوي است بدون آنكه تكليفي داشته باشد و اين مختص به وجود آن بزرگوار و تمام انبياء ـ صلوات الله عليهم ـ و شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دفع شبه من شبه و تمرد، ص 67.
2. فيض الباري شرح صحيح بخاري، ج 2، صص 64 ـ 65.
3. فيض الباري شرح صحيح بخاري، ج 2، صص 88 ـ 89.
است، نه آنكه حيات آنها همانند ساير مؤمنين بلكه تمام مردم برزخي باشد، همانگونه كه علامه سيوطي در رساله (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) بر آن تصريح كرده آنجا كه از قول تقي الدين سبكي نقل كرده كه ميگويد: زندگي انبيا و شهدا در قبر همانند زندگي آنها در دنياست، و شاهد آن نماز موسي ( عليه السلام ) در قبرش ميباشد؛ زيرا نماز خواندن مستلزم بدني زنده است... و به اين مطلب ثابت شده كه حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دنيوي و برزخي است؛ زيرا كه در عالم برزخ ميباشد...
او همچنين ميگويد:
... روي ابوحنيفة عن ابن عمر انّه قال: من السنة ان تأتي قبر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فتستقبل القبر بوجهك ثم تقول: السلام عليك ايّها النبي و رحمة الله و بركاته...(1)
... ابوحنيفه از ابن عمر نقل كرده كه گفت: از جمله سنتها آن است كه به زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيايي و رو به قبر او كني آنگاه بگويي: سلام بر تو اي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و رحمت و بركات خدا بر تو باد...
از اينكه در دعا رسول گرامي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مورد خطاب قرار ميگيرد دلالت بر حيات برزخي او دارد همانگونه كه قبلاً به آن اشاره كرديم.
13 . ابو امامه
او ميگويد:
إذا أنا متّ فاصنعوا بي كما امرنا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ان نصنع بموتونا؛ امرنا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: (إِذا ماتَ أَحَدُكُمْ مِنْ إِخْوانِكُمْ فَسَوَّيْتُمُ التُّرابَ عَلي قَبْرِهِ لِيَقُِلْ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ! فَإِنَّهُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فيض الباري شرح صحيح بخاري، ج 2، صص 90 ـ 91.
يَسْمَعُهُ وَلا يُجِيبُ، إلي أَنْ يَقُولَ: اذْكُرْ ما خَرَجْتَ عَلَيْهِ مِنَ الدُّنْيا شَهادَةَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ). ثم يكمل التلقين الذي روته اسانيد المسلمين و صحاحهم.(1)
هرگاه من مُردم با من كاري كنيد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور داده تا با مردگانمان انجام دهيم، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما را دستور داده و فرموده: (هر گاه يكي از برادران شما رحلت نمود و خاك را بر قبرش ريختيد بايد گفته شود: اي فلان پسر فلان! او به طور حتم سخن او را ميشنود ولي پاسخ نميدهد، تا اينكه ميگويد: ياد كن آنچه را بر آن از دنيا خارج شدي كه گواهي بر وحدانيت خداوند است و اينكه محمّد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است). سپس تلقيني را كه در سندهاي مسلمانان و صحاح آنها وارد شده تكميل نمايد.
از كلام رسول خدا كه فرمود: به او خطاب شود و نيز آنكه ميگويد: $او ميشنود› استفاده ميشود انسانها در عالم برزخ حيات داشته و از دنيا باخبرند.
14 . ابومنصور عبدالقاهر بغدادي
او كه از علماي شافعي است، ميگويد:
المتكلمون المحققون من اصحابنا انّ نبيّنا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي بعد وفاته و انّه يسرّ بطاعات امته و يحزن بمعاصي العصاة منهم و انّه تبلغه صلاة من يصلّي عليه من امته...(2)
متكلمان محقق از اصحاب ما بر اين عقيدهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تلخيص الحبير، ج2، ص 135.
2. الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 149.
وفاتش زنده بوده و از طاعات امتش خوشحال ميشود و از معاصي گناهكاران امتش محزون ميگردد، و كساني كه از امتش بر او درود ميفرستند به او ميرسد...
15 . ابن حزم
ابن حزم ميگويد:
و كذلك ما اجمع الناس عليه و جاء به النصّ من كلّ مُصَلٍّ فرضاً او نافلة: السلام عليك أيّها النبي و رحمة الله و بركاته. فلو لم يكن روحه عليه السلام موجوداً قائماً لكان السلام علي العدم هدراً.(1)
و همچنين است آنچه كه مردم بر او اجماع كرده و نص به آن دلالت دارد كه هر نمازگزار در نماز واجب يا مستحب ميگويد: درود بر تو اي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و رحمت خدا و بركاتش. پس اگر روح او ( عليه السلام ) موجود و برپا نباشد درود فرستادن بر عدم هدر خواهد بود.
16 . حافظ عبدالوهاب سبكي
او در كتاب $طبقات الشافعية›ميگويد:
و الناس من خمسمائة و ستين سنة يخطبون في مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ... و هو حاضر يُبْصر و يسمع.(2)
و مردم از پانصد و شصت سال پيش تاكنون در مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطبه ميخوانند... و آن حضرت حاضر بوده و ميبيند و ميشنود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الفِصَل، ج1، ص 89.
2. طبقات الشافعية، ج1، ص 327.
17 . حافظ سخاوي
وي در كتاب $القول البديع فيالصلاة علي الحبيب الشفيع› ميگويد:
و يؤخذ من هذه الأحاديث انّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي علي الدوام؛ و ذلك انّه محال عادة ان يخلو الوجود كلّه من واحد يسلّم عليه في ليل او نهار و نحن نؤمن و نصدق بانّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي يرزق في قبره، و انّ جسده الشريف لاتأكله الأرض، و الاجماع علي هذا.(1)
از اين احاديث به دست ميآيد كه آن حضرت همواره زنده است؛ چون عادتاً محال است كه در جهاني كسي نباشد كه در شبانهروز درود بر او نفرستد و ما ايمان داريم و تصديق ميكنيم كه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زنده است و در قبرش روزي ميخورد و اينكه زمين جسد شريفش را نابود نميسازد و بر اين مطلب اجماع اقامه شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. القول البديع، ص 171.
|
|
|
|
حيات برزخي اموات
در بحث پيشين حيات برزخي اولياء به اثبات رسيد اما درباره حيات اموات به طور عموم از برخي از آيات و روايات ميتوان حيات برزخي آنان را نيز استفاده كرد.
حيات برزخي اموات از ديدگاه قرآن كريم
1. خداوند متعال ميفرمايد:
(رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا) (غافر: 11)
آنها ميگويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندي و دو بار زنده كردي؛ اكنون به گناهان خود معترفيم.
علامه طباطبايي= در ذيل اين آيه ميفرمايد:
انّ المراد بقولهم هذا هو الإماتة عن الحياة الدنيا و الاحياء البرزخ، ثم الاماتة عن البرزخ و الإحياء ليوم الحساب يوم القيامة.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الميزان، ج 10، ص 74.
همانا مقصود از اين قول آنها همان مرگ از زندگي دنيا و زندهشدن در برزخ، سپس مردن در برزخ و زندهشدن براي حساب در روز قيامت است.
آلوسي ميگويد:
و قيل: انما قالوا: {أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ}؛ لانهما نوعان احياء البعث واحياء قبله، ثم احياء البعث قسمان: احياء في القبر واحياء عند القيام.(1)
و گفته شده: اينكه سخن از دو زنده كردن به ميان آمده به جهت آن است كه آن دو نوع است: احياء برانگيخته شدن براي قيامت و احيائي قبل از آن. سپس احياء بعث بر دو نوع است: احيائي در قبر و احيائي هنگام قيام [در قيامت].
2. خداوند متعال ميفرمايد:
(كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللهِ وَكُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (بقره: 28)
چگونه به خداوند كافر ميشويد؟! در حالي كه شما مردگان [و اجسام بيروحي] بوديد، و او شما را زنده كرد؛ سپس شما را ميميراند؛ و بار ديگر شما را زنده ميكند؛ سپس به سوي او بازگردانده ميشويد. [بنابراين، نه حيات و زندگي شما از شماست، و نه مرگتان؛ آنچه داريد از خداست].
ظاهر آيه آن است كه {ثُمَّ يُحْيِيكُمْ} حيات برزخي باشد كه بعد از آن رجوع به سوي خداست، كه در قيامت تحقق مييابد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روح المعاني، ج 12، ص 306.
فخر رازي ميگويد:
انّ الله ذكر حياة القبر في هذه الآية؛ لانّ قوله في {يُحْيِيكُمْ} ليس هو الحياة الدائمة وإلاّ لما صحّ ان يقول: {ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}؛ لانّ كلمة $ثمّ› تقتضي التراخي والرجوع إلي الله تعالي حاصل عقب الحياة الدائمة من غير تراخ، فلو جعلنا الآية من هذا الوجه دليلاً علي حياة القبر كان قريباً.(1)
همانا خداوند زندگي و حيات قبر را در اين آيه ذكر كرده؛ زيرا قول او {يُحْيِيكُمْ} همان حيات دائمي نيست، وگرنه صحيح نبود كه بگويد: $سپس به سوي او رجوع ميكنيد›؛ زيرا كلمة $سپس› اقتضاي تراخي دارد و رجوع به خدا متعال بعد از حيات دائمي بدون تراخي حاصل است، پس اگر آيه را از اين جهت دليل بر حيات در قبر قرار دهيم به معناي اصلي نزديكتر است.
3. خداوند متعال ميفرمايد:
(مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَنْصاراً) (نوح: 25)
[آري، سرانجام] همگي بهخاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند، و جز خدا ياوراني براي خود نيافتند!
در اين آيه دو قرينه وجود دارد كه دلالت ميكند بر اينكه مقصود از آتش در اين آيه آتش برزخ است و اگر مراد آتش برزخ است دلالت بر حيات برزخي مردهها دارد وگرنه عذاب برزخي بيمعناست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير فخر رازي، ج 1، ص 377.
الف) وقوع $ف› بعد از اغراق و ادخال كه مفيد مباشرت و اتصال است؛ يعني بلافاصله پس از مرگ داخل جهنم شدند.
ب) اينكه ادخال در آتش دوزخ به صيغه ماضي آمده كه دلالت بر تحقق فعل به صورت جزم و يقين و فراغ از آن دارد.
4. خداوند متعال ميفرمايد:
(فَذَرْهُمْ حَتَّي يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ * يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ * وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) (طور: 45 ـ 47)
حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛ روزي كه نقشههاي آنان سودي به حالشان نخواهد داشت و [از هيچ سو] ياري نميشوند! و براي ستمگران عذابي قبل از آن است [در همين جهان]؛ ولي بيشترشان نميدانند!
آيه دلالت بر حيات برزخي دارد.
فخر رازي در تفسير {دُونَ ذلِكَ} ميگويد: $أي قتلاً وعذاباً في القبر›؛ $يعني كشتن و عذاب در قبر›.(1)
5. خداوند متعال ميفرمايد:
(النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ) (غافر: 46)
عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه ميشوند؛ و روزي كه قيامت برپا شود [ميفرمايد:] آل فرعون را در سختترين عذابها وارد كنيد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير فخر رازي، ج 10، ص 228.
به قرينة {وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ} كه مراد از آن قيامت است مقصود از عرضة آتش صبح و شام در عالم برزخ است؛ زيرا در قيامت صبح و شام مطرح نيست و عذاب هميشگي است نه در وقت مخصوص.
6. و نيز ميفرمايد:
(وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبارَهُمْ وَذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ) (انفال: 50)
و اگر ببيني كافران را هنگامي كه فرشتگان [مرگ]، جانشان را ميگيرند و بر صورت و پشت آنها ميزنند و [ميگويند:] بچشيد عذاب سوزنده را [به حال آنان تأسف خواهي خورد]!
از آنجا كه اين آيه دلالت بر عذاب برزخي دارد ميتواند به حيات برزخي اموات نيز دلالت كند؛ زيرا در صدر آيه سخن از زمان گرفتن جان كافران توسط فرشتگان همراه با شكنجه به ميان آمده است.
7. خداوند متعال ميفرمايد:
(وَ لَوْ تَري إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ) (انعام: 93)
و اگر ببيني هنگامي كه [اين] ظالمان در شدايد مرگ فرو رفتهاند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان ميگويند: جان خود را خارج سازيد! امروز در برابر دروغهايي كه به خدا بستيد و نسبت به آيات او تكبّر ورزيديد، مجازات خواركنندهاي خواهيد ديد! [به حال آنها تأسف خواهي خورد].
|
|
از اينكه آيه اشاره به عذاب برزخي دارد و دلالت بر حيات برزخي اموات نيز دارد.
حيات برزخي اموات از ديدگاه روايات
از روايات بسياري ميتوان حيات برزخي اموات را نيز استفاده كرد. اينك به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
حديث اول
بخاري و مسلم نقل كردهاند:
انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قال لأهل البئر و اسمها القليب التي ألقي فيها جماعة من الكفار في بدر: هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً، فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً.(1)
همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اهل چاهي كه اسمش قليب بود و در منطقه بدر جماعتي از كشتههاي كفار در آن افتاده بودند فرمود: آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده حق يافتيد؟! من كه آنچه را خدايم برايم وعده كرده بود حق يافتم.
از اينكه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با كشتههاي چاه بدر سخن ميگويد ميتوان حيات برزخي را استفاده كرد. در اين حديث از چند نظر اشكال شده است:
اشكال اول
سهيلي به اين روايت اشكال كرده و ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتح الباري، ج 7، ص 301؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2203.
انّ في نفس الخبر ما يدلّ علي خرق العادة ذلك لنبيّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ لقول الصحابة له: اتخاطب اقواماً قد جيفوا، فاجابهم بما اجابهم.(1)
در خود روايت چيزي است كه دلالت بر خرق عادت بودن آن براي پيامبرش ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دارد؛ به جهت گفتار صحابه بر او: آيا مورد خطاب قرار ميدهي كساني را كه مردارند. و حضرت آن جواب را به آنان داد.
پاسخ
( اولاً: محمد عابدي سندي حنفي در جواب آن ميگويد:
انّ الحمل علي ذلك بمجرد احتمال و تأويل لا يذهب اليه حتّي يقوم دليل علي استحالة السماع، و الله تعالي قادر علي ذلك و علي تثبت الحواس للإحساس.(2)
همانا حمل بر اين معنا مجرد احتمال است، و نميتوان كلامي را تأويل كرد مگر در جايي كه دليل بر محال بودن سماع باشد، در حالي كه خداوند متعال بر آن و بر تثبيت حواس براي احساس نمودن قادر است.
( ثانياً: وانگهي از برخي روايات استفاده مطلق شده است.
مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه گفت:
كانَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كُلَّما كانَ لَيْلَتُها مِنْ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ إلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ دارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الروض الانف، ج 5، ص 175.
2. التوسل، ص 40.
3. صحيح مسلم، ج 2، ص 699.
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر شب كه نوبتش بود كه به پيش عايشه برود آخر شب به بقيع ميرفت و ميفرمود: درود بر شما خانه قوم مؤمنان.
اشكال دوم
برخي روايات مربوط به سخن گفتن پيامبر با كشتگان جنگ بدر را مختص همان زمان دانسته و تمسك به روايت عايشه نمودهاند.
از عايشه نقل شده كه ذيل قصه قليب بدر گفت:
إِنَّما قالَ النَّبِيُّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إِنَّهُمُ الآنَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ هُوَ الْحَقُّ. ثُمَّ قَرَأَتْ (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي).(1)
همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: آنان الآن ميدانند آنچه را كه من برايشان ميگفتم حق است. آنگاه اين آيه را قرات نمود: (همانا تو به مردهها نميشنواني).
پاسخ
( اولاً: سهيلي ميگويد:
انّه اذا جاز ان يكونوا في تلك الحالة عالمين كما اثبته عائشة جاز ان يكونوا سامعين كما اثبته عمر مع انّ ذلك اللفظ لم يتفرّد به عمر؛ فانّه قد ثبت من رواية ابنه عبدالله و رواية ابي طلحة. و ايضا: فالعلم لا يمنع السماع...(2)
اگر در آن حالت عالماند آنگونه كه عايشه اثبات كرده، جايز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، ح 3979.
2. الروض الأنف، ج 5، ص 175.
است كه شنوا نيز باشند آنگونه كه عمر اثبات نموده است، با اينكه لفظ از متفردات عمر نيست، بلكه از فرزندش عبدالله و روايت ابيطلحه نيز ثابت شده است. و نيز علم مانع شنيدن نيست...
( ثانياً: محمد عابد سندي حنفي از حافظ اسماعيلي جرجاني شافعي نقل كرده كه گفت:
... لا سبيل إلي ردّ رواية الثقة إلاّ بنصّ مثله، يدلّ علي نسخه او تخصيصه او استحالته، فكيف و الجمع بين الذي انكرته و اثبت غيرها ممكن؛ لانّ قوله تعالي: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي) لا ينافي قوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (إِنَّهُمْ الآنَ يَسْمَعُونَ)؛ لانّ الاسماع هو ابلاغ الصوت من المسمع في أُذُن السامع، فالله تعالي هو الذي اسمعهم؛ بأن ابلغهم صوت النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و لم يسمعهم المصطفي، فحصل التوفيق بين الآية و الحديث.(1)
... راهي به ردّ روايت ثقه جز به نصي مثل آن نيست كه دلالت بر نسخ يا تخصيص يا استحاله آن كند، چگونه در اينجا روايت رد شود، در حالي كه جمع بين آنچه را او انكار كرده و ديگري اثبات نموده ممكن است؛ زيرا قول خداوند متعال: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي) با گفته پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (اينكه آنان الآن ميشنوند) منافات ندارد؛ زيرا اسماع به معناي ابلاغ صوت از شنواننده به گوش شنواست، پس خداوند متعال كسي است كه ميشنواند به اين صورت كه صوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به آنها ميرساند، نه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . پس جمع بين آيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التوسل، صص 42 و 43.
و حديث ممكن است.
( ثالثاً: مقصود از $اَلْمُوتي› و $مَنْ فِي الْقُبُورِ› مجازاً كفار است، به اعتبار اينكه قلبشان مرده و از شنيدن مواعظ متأثر نميشوند؛ زيرا هر دو آيه درباره دعوت كفار به ايمان و عدم اجابت آنان نازل شده است.
( رابعاً: مطابق برخي ديگر از روايات، عايشه از اين تعبير خود عدول كرده و به سماع اموات در عالم برزخ قائل بوده است.
زرقاني ميگويد:
انّ من الغريب انّ في(المغازي) لابن اسحاق رواية يونس بن بكير باسناد جيد عن عائشة مثل حديث ابيطلحة و فيه: (ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِما أَقُولُ مِنْهُمْ)، و اخرجه الامام احمد باسناد جيّد، فلعلّها لما ثبت عندها الحديث من رواية الصحابة المتعددين رجعت و روت موافقاً لروايتهم، و عذرها في ذلك انّها لم تحضر بدراً.(1)
غريب اينكه در كتاب (المغازي) ابن اسحاق روايتي از يونس بن بكير با سند خوب از عايشه مثل حديث ابيطلحه نقل كرده كه در آن آمده است (شما شنواتر به آنچه من به آنها ميگويم نيستيد). اين را امام احمد با سند خوب نقل كرده است. و شايد به جهت آنكه اين حديث از طرق صحابي متعدد نقل شده لذا عايشه از حرف سابق خود رجوع كرده و موافق روايت صحابه روايت كرده است. و عذر او اين است كه در جنگ بدر حاضر نبوده است.
زرقاني مالكي نيز ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المواهب اللدنيه، ج 1، ص 189.
قوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (وَلكِنْ لا يُجِيبُونَ)، أي: لعدم الإذن لهم في اجابة اهل الدنيا، كقوله تعالي: (هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ * وَلا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ) هذا هو الأصل، فلا يقدح فيه ما اتفّق من كلام بعض الموتي لبعض الأحياء؛ لاحتمال الإذن لذلك البعض.(1)
گفته پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) (ولكن جواب نميدهند) [كه در ذيل روايت آمده] يعني به جهت اذن ندادن به آنها در جواب دادن به اهل دنيا است، مثل قول خداوند متعال (اين روزي است كه نطق نميكنند. و به آنان اجازه داده نميشود تا عذرخواهي كنند). اين همان اصل است، پس ضررنميرساند به اين اصل كلام برخي از مردگان با برخي از زندهها به جهت احتمال اذن در آن.
حديث دوم
قرطبي در كتاب $التذكرة› از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:
إِذا ماتَ أَحَدُكُمْ فَسَوَّيتُمْ عَلَيْهِ التُّرابَ فَلْيَقُمْ أَحَدُكُمْ عَلي رَأسِ قَبْرِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ، فَإِنَّهُ يَسْمَعُ وَلا يُجِيبُ، ثُمَّ لِيَقُلْ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ الثّانِيَةِ، فَإِِنَّهُ يَسْتَوِي قاعِداً، ثُمَّ يَقُولُ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ الثّالِثَةِ، فَإِنَّهُ يَقُولُ: أَرْشِدْنا رَحِمَكَ اللهُ، وَلكِنَّكُمْ لا تَسْمَعُونَ، فَيَقُولُ: اذْكُرْ ما خَرَجْتَ عَلَيِْهِ مِنَ الدُّنْيا: شَهادَةَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَأَنَّكَ رَضِيتَ بِاللهِ رَبّاً وَبِالإِسْلامِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نَبِيّاً وَبِالْقُرآنِ إِماماً...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح الزرقاني علي المواهب، ج 2، ص 307.
2. التذكرة في احوال الموتي و امور الآخرة، ص 109.
هرگاه يكي از شما از دنيا رحلت كرد و خاك را بر روي قبرش صاف كرديد يكي از شما بر سر قبرش بايستد، آن گاه بگويد: اي فلان فرزند فلان، او ميشنود ولي جواب نميدهد. سپس براي بار دوم بگويد: اي فلان فرزند فلان، او مينشيند. آنگاه براي بار سوم بگويد: اي فلان فرزند فلان. او در آن هنگام ميگويد: ما را ارشاد كن خداوند تو را رحمت كند، ولي شما كلام او را نميشنويد. او به ميّت ميگويد:به ياد بياور آنچه را كه بر آن از دنيا خارج شدي يعني شهادت به وحدانيّت خدا و اينكه محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسول خداست، و اينكه به ربوبيت پروردگار رضايت دادي و به اينكه اسلام دين تو باشد، و به محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه پيامبر توست و به قرآن كه امام تو باشد...
حديث سوم
ابوسعيد خدري از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود: $لَقِّنُوا مَوْتاكُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ› ( 1 )؛ $به مردههاي خود گفتار (لا اله الاّ الله) را تلقين كنيد›.
حديث چهارم
انس بن مالك از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:
أَلْعَبْدُ إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَتَوَلّي وَذَهَبَ أَصْحابُهُ حَتّي إِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعالِهِمْ، أَتاهُ مَلَكانِ فَأَقْعَداهُ فَيَقُولانِ لَهُ: ما كُنْتَ تَقُولُ فِي هذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ابي داود، ج 2، ص 190؛ سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 2151.
2. صحيح بخاري، ج 1، ص 448؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2200.