بخش 5

حیات برزخی اموات از دیدگاه برخی از عالمان اهل سنت 1. شیخ محمود شلتوت 2. شیخ عزالدین عبدالسلام 3. محمّد جمعه کردی 4. ابن قیم جوزیه پاسخ به شبهات شبهه اوّل: دلالت آیات بر موت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) پاسخ شبهه دوم: مساوی نبودن زنده‌ها و مرده‌ها پاسخ حکم صدا زدن اموات جواز صدا زدن اموات از دیدگاه قرآن جواز صدا زدن اموات از دیدگاه روایات حدیث اول حدیث دوم حدیث سوم توثیق حدیث اشکال ناصرالدین البانی پاسخ پاسخ حدیث چهارم حدیث پنجم حدیث ششم حدیث هفتم صدا زدن اموات در عمل صحابه شنیدن اموات در عالم برزخ شنیدن اموات در عالم برزخ از دیدگاه قرآن شنیدن اموات در عالم برزخ از دیدگاه روایات

بنده چون در قبرش گذاشته مي‌شود و اصحاب او پشت كرده و مي‌روند به طوري كه صداي كفش‌هاي آنان را مي‌شنود، دو فرشته نزد او مي‌آيند و او را مي‌نشانند و به او مي‌گويند: ديدگاه تو درباره اين مرد يعني محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چيست؟...

حديث پنجم

مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه گفت:

كانَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كُلَّما كانَ لَيْلَتُها مِنْ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَخْرُجُ مِنْ آخِرَ اللَّيْلِ إِلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ دارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَأَتاكُمْ ما تُوعَدُونَ غَداً مُؤَجَّلُونَ...(1)

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر شبي كه نوبت رفتن به خانه عايشه بود آخر شب به قبرستان بقيع مي‌رفت و مي‌فرمود: درود بر شما اي خانه گروه مؤمنان، و آنچه كه به شما وعده داده شده در آينده به شما خواهد رسيد بر سراغتان آمد...

حديث ششم

بخاري به سندش از ابوسعيد خدري نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

إِذا وُضِعَتِ الْجِنازَةُ وَاحْتَمَلَهَا الرِّجالُ عَلي أَعناقِهِمْ فَإِنْ كانَتْ صالِحَةً قالَتْ قَدِّمُونِي، وَإِنْ كانَتْ غَيْرَ صالِحَةٍ قالَتْ: يا وَيْلها أَيْنَ تَذْهَبُونَ بِها، يَسْمَعُ صَوْتَها كُلُّ شَيْءٍ إِلاَّ الإِنْسانَ وَلَوْ سَمِعَهُ لَصَعِقَ.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 2، ص 699.

2. صحيح بخاري، ج 2، ص 87.

هنگامي كه جنازه گذاشته مي‌شود و مردم آن را بر دوش خود مي‌گيرند؛اگر او مرد صالحي است مي‌گويد: مرا پيش ببريد، و اگر غيرصالح است مي‌گويد: اي واي! مرا كجا مي‌بريد. اين صدا را هر چيزي مي‌شنود به جز انسان و اگر انسان اين صدا را بشنود بي‌هوش مي‌شود.

حديث هفتم

از عايشه نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

ما مِنْ رَجُلٍ يَزُورُ قَبْرَ أَخِيهِ وَيَجْلِسُ عِنْدَهُ إِلاَّ اسْتَأنَسَ وَرَدَّ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومُ.(1)

هيچ مردي نيست كه به زيارت قبر برادرش برود و نزدش بنشيند جز آنكه ميت به او انس مي‌گيرد و جواب او را مي‌دهد تا آن شخص از آن مكان برخيزد.

حديث هشتم

از ابوهريره نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ يَمُرُّ عَلي قَبْرِ رَجُلٍ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إِلاّ عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلامُ.(2)

هر كس بر قبر مردي عبور كند كه او را در دنيا مي‌شناخته و بر او سلام كند، ميت او را شناخته و جواب سلامش را مي‌دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كنزالعمال، ج 15، ص 656.

2. فيض القدير، ج 5، ص 487.

حديث نهم

عامر بن سعد از پدرش نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

حَيْثُما مَرَرْتَ بِقَبْرِ كافِرٍ فَبَشِّرْهُ بِالنّارِ.(1)

هرگاه گذرت از كنار قبر كافري افتاد او را به آتش [دوزخ] بشارت ده.

حديث دهم

بيهقي از سعيد بن مسيّب نقل كرده كه گفت:

دَخَلْنَا الْمَدِينَةَ مَعَ عَلِيٍّ ( عليه السلام ) فَنادي: يا أَهْلَ الْقُبُورِ! أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ، تُخْبِرُونا بِأَخْبارِكُمْ أَمْ نُخْبِرُكُمْ؟

قالَ: فَسَمِعْنا صَوْتاً: وَعَلَيْكُمُ السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! خَبِّرْنا عَمّا كانَ بَعْدَنا.

فَقالَ عَلِيٌّ: أَمّا أَزواجُكُمْ فَقَدْ تَزَوَّجْنَ، وَأَمّا أَمْوالُكُمْ فَقَدِ اقْتُسِمَتْ، وَالأَوْلادُ قَدْ حُشِرُوا فِي زُمْرَةِ الْيَتامي، وَالْبَناءُ الَّذِي شَيَّدْتُمْ فَقَدْ سَكَنَهُ أَعْدائَكُمْ، فَهذِهِ أَخْبارُ ما عِنْدَنا، فَما أَخْبارُ ما عِنْدَكُمْ؟

فَأَجابَهُ مَيِّتٌ: قَدْ تُخُرِّقَتِ الأَكْفانُ وَانْتُشِرَتِ الشُّعُورُ، وَتُقُطِّعَتِ الْجُلُودُ، و سالَتِ الأَحْداقُ عَلَي الْخُدُودِ، و سالَتِ الْمَناخِرُ بِالْقَيْحِ وَالصَّدِيدِ، وَما قَدَّمْناهُ وَجَدْناهُ، وَما خَلَّفْناهُ خَسِرْناهُ، وَنَحْنُ مُرْتَهَنُونَ.(2)

ما با [حضرت] علي ( عليه السلام ) وارد مدينه شديم. حضرت ندا داد: اي اهل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المعجم الكبير، طبراني، ح326؛ مسند بزار، ح1089؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج1، صص 191 و 192.

2. حقيقة التوسل و الوسيلة، موسي محمّد علي، ص 242.

قبور! سلام و رحمت خدا بر شما باد، آيا شما از خبرهاي خود ما را مطّلع مي‌سازيد يا ما به شما خبر دهيم؟

سعيد مي‌گويد: ما صدايي را شنيديم كه مي‌گويد: و بر شما سلام و رحمت و بركات خدا باد، اي اميرمؤمنان! از آنچه بعد از ما اتفاق افتاد به ما خبر بده.

حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود: امّا همسران شما كه ازدواج كردند و اما اموال شما تقسيم شد، و اولاد شما نيز در زمره يتيمان داخل شدند، و خانه اي كه برپا كرده بوديد دشمنانتان در آن ساكن شدند، و اين اخباري است كه نزد ما مي‌باشد، حال اخباري كه نزد شماست چيست؟

مرده‌اي جواب داد: كفن‌ها پاره شد و موها پراكنده گشت و پوست‌ها جدا شد و حدقه چشم‌ها بر صورت‌ها افتاد و از بيني‌ها خون و چرك جاري شد و آنچه را كه پيش فرستاده بوديم يافتيم و آنچه را كه گذاشتيم زيان ديديم، و ما در گرو اعمالمان هستيم.

حيات برزخي اموات از ديدگاه برخي از عالمان اهل سنت

1. شيخ محمود شلتوت

او كه رئيس دانشگاه الأزهر مصر بوده، در اين باره مي‌گويد:

و الذي ترشد اليه الآثار الدينية انّها تخرج من بدن الانسان فيكون الموت، و انّها تبقي ذات ادراك، تسمع السلام عليها و تعرف من يزور قبر صاحبها، و تدرك لذّة النعيم و ألم الجحيم...(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفتاوي، ص 19.

آنچه كه از آثار ديني استفاده مي‌شود اين است كه روح از بدن انسان بيرون مي‌آيد و مرگ تحقق مي‌يابد و آن روح داراي ادراك باقي مي‌ماند و سلام را مي‌شنود و كسي را كه به زيارت قبرش بيايد مي‌شناسد و لذت نعمت و درد عذاب را درك مي‌كند...

2. شيخ عزالدين عبدالسلام

او مي‌گويد:

الظاهر انّ الميّت يعرف الزائر؛ لأنّا امرنا بالسلام عليهم، و الشرع لايأمر بخطاب من لايسمع. و لمّاوقف علي قليب بدر قال: (ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِما أَقُولُ مِنْهُمْ). و قد ذهب بعض العلماء إلي انّ ارواح الموتي بأفنية قبورهم...(1)

ظاهر آن است كه ميّت زائر را مي‌شناسد؛ زيرا به ما دستور داده شده كه بر مرده‌ها سلام كنيم، و شرع دستور به خطاب كسي كه نمي‌شنود را نمي‌دهد. و چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كنار چاه بدر ايستاد فرمود: (شما شنواتر به آنچه به آنها مي‌گويم نيستيد). و برخي از علما معتقدند كه ارواح مرده‌ها كنار درب قبرهايشان هستند...

3. محمّد جمعه كردي

او در حاشيه بر كتاب فتاوي عزالدين مي‌نويسد:

و هذا دليل بالغ علي انّ الموتي يعلمون بزائرهم، و إلي ذلك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام، ص 431.

ذهب عامّة اهل العلم؛ لانّ الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علّم اصحابه بل امّته كيف يسلّمون علي الأموات...(1)

و اين [حديث قليب بدر] دليل آشكاري است بر اينكه مردگان زائر خود را مي‌شناسند. و اين نظر عموم اهل علم است؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اصحابش بلكه امتش را تعليم داده كه چگونه بر مرده‌ها سلام كنند...

4. ابن قيم جوزيه

او در بحث از اينكه آيا اموات از زيارت زنده‌ها و سلام آنها آگاهي پيدا مي‌كنند مي‌گويد:

و يكفي في هذا تسمية المسلّم عليهم زائراً، و لولا انّهم يشعرون به لما صحّ تسميته زائراً؛ فانّ المزور ان لم يعلم بزيارة من زاره لم يصحّ ان يقال: زاره. هذا هو المعقول من الزيارة عند جميع الأمم و كذلك السلام عليهم ايضاً؛ فانّ السلام علي من لايشعر و لايعلم بالمسلّم محال، و قد علّم النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امّته اذا زاروا القبور ان يقولوا: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلِ الدِّيارِ...) و هذا السلام و الخطاب لموجود يسمع و يخاطب و يعقل و يردّ، و ان لم يسمع المسلّم الردّ.(2)

و در اين كفايت مي‌كند اينكه سلام‌كننده به اهل قبور را زائر مي‌نامند، و اگر نبود اينكه آنان از سلام زنده‌ها آگاه مي‌باشند نام‌گذاري آنها به زائر صحيح نبود؛ زيرا شخص زيارت شده اگر از زيارت كسي كه به زيارتش آمده آگاهي ندارد صحيح نيست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام، ص 432.

2. الروح، ص 8.

گفته شود: او را زيارت كرده است. و معقول از زيارت نزد تمام امت‌ها همين است. همچنين است سلام بر آنها، زيرا سلام بر كسي كه شعور ندارد و از سلام‌دهنده آگاهي ندارد، محال است، در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به امتش تعليم داده كه هرگاه قبرها را زيارت مي‌كنند بگويند: (سلام بر شما اهل ديار...) و اين سلام و خطاب براي موجودي است كه مي‌شنود، صحبت مي‌كند، تعقل مي‌كند و جواب مي‌دهد اگرچه سلام‌كننده جوابش را نشنود.

وي همچنين مي‌گويد:

و ثبت عنه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : إِنَّ الْمَيِّتَ يَسْمَعُ قَرْعَ نِعالِ الْمُشَيِّعرينَ لَهُ إِذا انْصَرَفُوا عَنْهُ.(1)

از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ثابت شده كه فرمود: همانا ميت صداي كفش تشييع‌كنندگان را هنگام بازگشت مي‌شنود.

و مي‌گويد:

و السلف مجمعون علي هذا. و قد تواترت الآثار عنهم بانّ الميّت يعرف زيارة الحي له و يستبشر به.(2)

پيشينيان بر اين مطلب اجماع دارند. و خبرهاي متواتر از آنان رسيده كه ميت زيارت افراد زنده از او را مي‌فهمد و از آن خوشحال مي‌شود.

پاسخ به شبهات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الروح، ص 8.

2. الروح، ص 8.

وهابيان در مسئله حيات برزخي شبهاتي مطرح كردهاند كه اينك به بررسي شبهههايي كه مربوط به حيات برزخي اموات خصوصاً اولياي الهي است، ميپردازيم.

شبهه اوّل: دلالت آيات بر موت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

1. آياتي دلالت بر اين دارد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز خواهد مُرد.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ) (انبياء: 34)

پيش از تو (نيز) براي هيچ انساني جاودانگي قرار نداديم؛ (وانگهي آنها كه انتظار مرگ تو را مي‌كشند،) آيا اگر تو بميري، آنان جاويد خواهند بود؟!

و نيز مي‌فرمايد: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ)؛ $تو مي‌ميري و آنها نيز خواهند مرد!› (زمر: 30)

از اين رو پيامبري به دلالت صريح قرآن مي‌ميرد، پس چگونه در برزخ است و مي‌بيند و مي‌شنود؟

پاسخ

( اولاً: اين دو آيه اشاره به اين مطلب دارد كه مرگ امري حتمي و استثنا ناپذير است و حتّي پيامبر ما كه محبوب‌ترين افراد نزد خداوند است نيز از اين دنيا رحلت مي‌كند و خلود در دنيا براي هيچ كس نيست. و اين معنا ربطي به حيات برزخي ندارد.



108


محمّد بن علوي مالكي در پاسخ اين شبهه مي‌گويد:

... هذا الّذي يورد هذه الآيات فاته ـ إما قصداً أو جهلا ـ ان ينبه الناس إلي انّ هذا الآيات جاءت لتبين انّ محمداً ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يجري عليه ما يجري علي البشر من الموت و انّ الله هو الباقي الحي الّذي لا يموت...

كسي كه اين آيات را به عنوان ايراد ذكر كرده، عمداً يا جهلاً نمي‌خواهد مردم را آگاه سازد كه اين‌گونه آيات بدين جهت آمده تا روشن كند كه محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همانند ساير مردم از دنيا رحلت مي‌كند و تنها كسي كه باقي مي‌ماند خداي حي است كه در او مرگ راه ندارد...

( ثانياً: محمد بن علوي مالكي در ادامه مي‌گويد:

... انّما جائت لتصحيح مفهوم شائع و تصور باطل في العقول الجاهلية، حيث انّهم يربطون بين الكمالات الانسانية و الفضائل البشرية الّتي يتصف بها الرجل و بين الحياة؛ اذ يعتقدون انّ الرجل اذا مات انتهي فضله و كماله و ماتت معه مزيته و صار لا قيمة له ولا فضيلة، بل مات و ماتت معه فضائله و خصاله، و من هنا جاءت الآيات لتبين فساد هذا المعني و بطلان ذلك التصور، جاءت لتقول لابي‌جهل و ابي‌لهب و جماعة المشركين و من علي شاكلتهم انّ محمداً بشر و ليس بمخلّد علي وجه الارض، بل انّه سيجري عليه ما يجري علي عامة البشر، ولكن هذا لا ينقص كمالاته ولا يؤثر علي درجته ولا ينقص من مرتبته...(1)

... آري اين‌گونه آيات به جهت تصحيح مفهومي شايع و تصوري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منهج السلف في فهم النصوص، صص 129 ـ 130.

باطل در عقول جاهليت آمده است؛ زيرا آنان بين كمالات انساني و فضايل بشري كه فردي پيدا مي‌كند و بين زنده بودن او ربط مي‌دهند و مي‌گويند كه آن شخص تا زنده است اين كمالات و فضايل را دارد و هنگامي كه فوت كرد همه آنها تمام مي‌شود و موجودي بي‌خاصيت خواهد شد و با مرگش فضائل و كمالاتش دفن مي‌شوند. بدين جهت اين آيات براي كشاندن خطّ بطلان بر اين‌گونه عقايد نازل شده تا به ابوجهل و ابولهب و جماعت مشركان و همفكران آنها بگويد كه محمّد بشري است كه هرگز در روي زمين باقي نخواهد بود بلكه همان احكامي كه بر ديگر افراد بشر وارد مي‌شود بر او نيز وارد خواهد شد، ولي اين احكام كمالات او را ناقص نخواهد كرد و بر درجه او تأثير نخواهد گذاشت و از مرتبه او كم نخواهد نمود...

( ثالثاً: مرگ، امر عدمي نيست بلكه انتقال از عالمي محدود يعني دنيا به عالمي وسيع‌تر مي‌باشد.

شبهه دوم: مساوي نبودن زنده‌ها و مرده‌ها

خداوند متعال مي‌فرمايد: (وَ ما يَسْتَوِي الأَحْياءُ وَلاَ الأَمْواتُ)؛ $و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند›. (فاطر: 22)

در اين آيه خداوند بين زنده‌ها و مرده‌ها فرق گذاشته و خواص زندگان را براي مردگان قائل نشده است. بنابراين مرده مانند زنده‌ها نمي‌تواند بشنود و يا ببيند و آثار حيات بر او بار گردد.

پاسخ

اين جمله از آيه، همانند ادامه آن تمثيل براي كفار است و مقصود از احياء،



110


مؤمنان زنده‌دل، و مقصود از اموات، كافران مرده دل است، و لذا بعد از آن چنين آمده است: (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ)؛ $و تو نمي‌تواني سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته‌اند برساني!› كه مراد كافران مرده‌دل است كه حتي سخن پيامبر رحمت نيز در دل سخت آنان راه نمي‌يابد و خداوند در اين تمثيل عدم برابري كفار با مؤمنان را در همين دنيا بيان نموده است.


111


حكم صدا زدن اموات

وهابيان چون منكر حيات برزخي‌اند به‌همين جهت مي‌گويند صدا زدن اموات و استغاثه به اوليا جايز نيست، اما آيات و روايات بر جواز چنين كاري دلالت دارد.

از اينكه حضرت صالح و شعيب(هما) قوم خود را بعد از مرگ صدا زده‌اند به دست مي‌آيد صدا زدن آنان جايز مي‌باشد.

جواز صدا زدن اموات از ديدگاه قرآن

1. خداوند متعال در خصوص قوم صالح مي‌فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ * فَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (اعراف: 78 و 79)

سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، [تنها] جسم بي‌جانشان در خانه‌هاشان باقي مانده بود. [صالح] از آنها روي برتافت؛ و گفت: اي قوم من! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ



112


كردم، و شرط خيرخواهي را انجام دادم، ولي [چه كنم كه] شما خيرخواهان را دوست نداريد!

2. خداوند متعال درباره قوم شعيب مي‌فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ * الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ * فَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسي عَلي قَوْمٍ كافِرِينَ) (اعراف: 91 ـ 93)

سپس زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان بصورت اجسادي بي‌جان در خانه هاشان مانده بودند. آنها كه شعيب را تكذيب كردند، [آنچنان نابود شدند كه] گويا هرگز در آن [خانه‌ها] سكونت نداشتند! آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند! سپس از آنان روي برتافت و گفت: اي قوم من! من رسالت‌هاي پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براي شما خيرخواهي نمودم؛ با اين حال، چگونه بر حال قوم بي ايمان تأسف بخورم؟!

آيه صراحت دارد در اينكه صالح و شعيب(هما) قوم خود را پس از مرگ آنان صدا زدهاند از اين آيه به دست ميآيد صدا زدن مردگان جايز بوده و آنان صداي زندگان را ميشنوند.

جواز صدا زدن اموات از ديدگاه روايات

حديث اول

بخاري به سند خود از انس بن مالك نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:



113


إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ وَالْقَلْبُ يَحْزُنُ وَلا نَقُولُ إِلاّ ما يَرْضي رَبُّنا وَإِنّا بِفِراقِكَ يا إِبْراهِيمُ لَمَحْزُونُونَ.(1)

همانا چشم مي‌گريد و قلب محزون مي‌شود ولي ما به جز چيزي كه مورد رضاي پروردگارمان باشد نمي‌گوييم، و همانا ما اي ابراهيم در فراق تو محزونيم.

اين كلمات را پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطاب به فرزندش هنگامي گفتند كه ابراهيم از دنيا رحلت نموده بود و وهابيان هيچ‌گونه تأويل در آيات و روايات را نمي‌پذيرند و همه چيز را حمل بر ظاهر مي كنند. پس بنابر ظاهر اين روايت مي‌توان به مرده خطاب نمود و او مي‌شنود وگرنه خطاب نمودن به كسي كه نمي‌شنود كاري عبث است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چنين كار بيهوده‌اي نمي‌كند.

حديث دوم

ابوهريره و عايشه و بريده نقل كرده‌اند:

إِنَّ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كانَ يَقُولُ إِذا ذَهَبَ إِلَي الْمَقابِرِ: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنّا إِنْ شاءَ اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللهَ لَنا وَلَكُمُ الْعافِيَةَ).(2)

همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر گاه به قبرستان مي‌رفت مي‌فرمود: (سلام بر شما اهل ديار از مؤمنين و مسلمانان، و ما اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهيم شد. از خداوند براي خود و شما عافيت مي‌طلبم).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح 1303.

2. تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.

حسن بن علي سقاف شافعي در ذيل اين حديث مي‌گويد:

قلت: و هذا نداء و دعاء للأموات صريح من النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و تعليم للأمة، فليس ذلك عبادة لهم، و ليس لأحد ان يقول هنا (أَلدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةَ) كما انّه ليس لاحد ان يقول: وجب تغيير نداء النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في الصلاة بعد وفاته بابدال (أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ) بلفظة (أَلسَّلامُ عَلَي النَّبِيِّ) فتنبّه.(1)

مي‌گويم: اين جملات ندا است و صدا زدن صريح اموات است از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و تعليمي است براي امت، و در عين حال عبادت آنها به حساب نمي‌آيد، و كسي حق ندارد كه در اينجا بگويد: (دعا همان عبادت است). همان‌گونه كه كسي نمي‌تواند بگويد: واجب است كه ندا و صدا زدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در نماز را بعد از وفاتش تغيير داده و (السلام عليك ايها النبي) را با لفظ (السلام علي النبي) ادا كنيم. خوب توجه كنيد، (بلكه با لفط خطاب، عليك، بر او سلام مي‌دهيم).

حديث سوم

طبراني به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه گفت:

لَمّا ماتَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ عَلِيٍّ دَخَلَ عَلَيْها رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَجَلسَ عِنْدَ رَأسِها فَقالَ: رَحِمَكِ اللهُ يا أُمِّي! كُنْتِ أُِمِّي بَعْدَ أُمِّي، تَجُوعِينَ وَتَشْبَعِينِي، وَتَعْرِينَ وَتَكْسِينِي وَتَمْنَعِينَ نَفْسَكَ طِيبَ الطَّعامِ وَتُعْطِينَنِي، تُرِيدِينَ بِذلِكَ وَجْهَ اللهِ وَالدّارَ الآخِرَةَ...(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص 11.

2. المعجم الأوسط، طبراني، صص 356 ـ 357؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 108 و...

چون فاطمه بنت اسد مادر امام علي از دنيا رحلت نمود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر او وارد شد و كنار سر او نشست و فرمود: رحمت خدا بر تو اي مادرم! تو براي من بعد از مادرم مادري مي‌كردي؛ به خودت گرسنگي مي‌دادي ولي مرا سير مي‌كردي، و خودت برهنه بودي ولي مرا مي‌پوشاندي، خودت را از بهترين غذاها محروم مي‌كردي ولي به من آن غذاها را مي‌دادي و قصدت از اين كارها رضايت خدا و اجر اخروي بود...

توثيق حديث

اين روايت را طبراني با سلسله سند ذيل نقل نموده است: احمد بن حمّاد بن زغبه، از روح بن صلاح، از سفيان ثوري، از عاصم احول از انس بن مالك:

1. احمد بن حماد بن زغبه ثقه بوده و از شيوخ طبراني و نسايي به حساب مي‌آيد.

2. روح بن صلاح، حاكم در سؤالات سجري او را ثقه مأمون دانسته و ابن حبان او را در ثقات آورده است.(1) گرچه برخي هم او را تضعيف كرده‌اند ولي از آنجا كه سبب جرح را ذكر نكرده و تفسير ننموده‌اند مبهم بوده و در مقابل تعديلي كه ديگران ذكر كرده‌اند نمي‌توانند تأثير گذار باشند. و اين قانوني است كه در بحث جرح و تعديل علم رجال به آن اشاره شده است.

از باب نمونه ابن حجر در مقدمه $فتح الباري› در ترجمه محمد بن بشار بن بندار مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الثقات، ج 8، ص 244.

ضعفه عمرو بن علي الفلاّس، و لم يذكر سبب ذلك، فما عرجوا علي تجريحه.(1)

عمرو بن علي فلاس او را تضعيف كرده ولي چون سبب آن را ذكر نكرده متعرض جرح او نشده‌اند.

اشكال ناصرالدين الباني

وي ادعا كرده كه جرح در مورد روح بن صلاح تفسير شده است به قول ابن انس كه درباره او گفته: $رويت عنه مناكير›؛$از او روايات منكر نقل شده است›، و به قول ابن عدي در $الكامل›: $في بعض حديثه نكرة› ( 2 )؛ $در برخي از احاديث او منكر وجود دارد›.

پاسخ

اعتراض الباني از دو جهت مردود است:

1. اين دو عبارت دلالت بر ضعف روح بن صالح ندارد همان طور كه ابن دقيق العيد در $شرح الإلمام› گفته است.(3)

ابن دقيق مي‌گويد:

قولهم (روي مناكير) لا تقتضي بمجرده ترك روايته حتّي تكثر المناكير في روايته و ينتهي ان يقال فيه (منكر الحديث)؛ لانّ منكر الحديث وصف في الرجل يستحق به الترك لحديثه.

گفته آنان (روي مناكير) به تنهايي اقتضاي ترك رواياتش را ندارد تا آنكه روايات منكر در احاديثش زياد شود و منتهي شود به اينكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقدمه فتح الباري، ص 437.

2. سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج 1، صص 32 و 33.

3. ر.ك: نصب الرأية، ج 1، ص 179؛ فتح المغيث، ج 1، ص 347.

درباره او گفته شود (منكر الحديث است)؛ زيرا (منكر الحديث) وصفي است در رجل كه مستحق ترك حديث اوست.

2. جمله $روي المناكير› يا $رويت عنه المناكير› هيچ‌گونه دلالتي بر جرح ندارد؛ چرا كه ممكن است آن منكرات از جانب شيوخ او يا راويان از او باشد و روح بن صلاح تنها چيزي را نقل كرده كه متحمّل آن شده است.

حاكم به دارقطني مي‌گويد:

سليمان بن بنت شرحبيل؟ قال: ثقة. قلت: أليس عنده مناكير؟ قال: يحدث بها عن قوم ضعفاء.(1)

درباره سليمان بن بنت شرحبيل پرسيدم؟ گفت: ثقه است. گفتم: آيا نزدش روايات منكر نيست؟ گفت: آن را از قوم ضعيف، نقل مي‌كند.

هنگامي كه ابن عدي در كتاب $الكامل› ترجمه روح بن صلاح را نقل مي‌كند دو حديث از او مي‌آورد كه آفت در آن دو راوي از روح بن صلاح است.(2)

ابن حجر مي‌گويد:

عادة ابن عدي في كامله ان يخرج الاحاديث التي انكرت علي الثقة أو علي غير الثقة...(3)

عادت ابن عدي در كاملش اين است كه احاديثي را تخريج كند كه بر ثقه يا غير ثقه انكار شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سؤالات السجزي، صص 217 و 218.

2. الكامل، ج3، صص 1005 و 1006.

3. مقدمه فتح الباري، ص 429.

وانگهي الباني در جايي ديگر عنوان $منكر الحديث› را جرح مردود دانسته به جهت آنكه غير مفسرّ است.(1)

اشكال ديگر: الباني درصدد بر آمده تا توثيق ابن حبان و شاگردش حاكم نسبت به روح بن صلاح را ردّ كند. او در اين باره مي‌گويد:

انّ ابن حبان متساهل في التوثيق؛ فانّ كثيراً مايوثق المجهولين... و مثله في التساهل الحاكم كما لا يخفي ‌علي المتضلع بعلم التراجم و الرجال، فقولهما عند التعارض لا يقام له وزن حتّي و لو كان الجرح مبهماً لم يذكر له سبب.(2)

همانا ابن حبان متساهل در توثيق است؛ زيرا بسياري از مواقع افراد مجهول را توثيق مي‌كند... و مثل اوست در تساهل حاكم، همان‌گونه كه بر افراد متخصص به علم تراجم و رجال مخفي نمي‌باشد، پس گفته آن دو هنگام تعارض اعتباري ندارد حتي در صورتي كه جرح مبهم بوده و براي آن سببي ذكر نشده باشد.

پاسخ

( اولاً: ابن حبان در مقدمه كتابش توثيقات خود را بر دو قسم كرده است؛

1. كساني كه علماي جرح و تعديل درباره آنها اختلاف دارند و هرجا براي او ثابت شود ثقه است آن را داخل در ثقات كرده وگرنه او را در كتاب ديگرش آورده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 1، ص 769.

2. سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج 1، ص 32.

2. كساني كه معروف به جرح يا تعديل نيستند ولي شيخ او و راوي از او ثقه است و از آنجا كه حديث منكري ندارد نزد او ثقه مي‌باشد، گرچه اين‌گونه افراد نزد جمهور رجاليين مجهول الحال به حساب مي‌آيند و اين نظر تنها براي ابن حبان نيست. لذا نسبت تساهل در مورد توثيقات ابن حبان به طور مطلق صحيح نيست و اگر تساهلي باشد تنها در مورد دسته دوم از توثيقات اوست، و لذا ردّ توثيق ابن حبّان در مورد روح بن صلاح به ادعاي تساهل او صحيح نمي‌باشد.

( ثانياً: ادعاي تساهل در توثيقات حاكم پذيرفته نيست؛ چرا كه هميشه علما توثيقات او را نقل كرده و به آن اعتماد نموده‌اند و كتاب‌هاي رجالي پر از اين اعتمادهاست. گرچه ذهبي حاكم را همانند ترمذي متساهل دانسته1، ولي گفته شده كه تساهل او مخصوص به احاديث در $المستدرك علي الصحيحين› است.(2) در حالي كه توثيق روح بن صلاح از ناحيه او در $سؤالات السجزي› آمده است.

از جهت ديگر مي‌توان توثيق حاكم و ابن حبان را اين‌گونه تقويت كرد كه يعقوب بن سفيان از مشايخ او به حساب مي‌آيد، كسي كه حديثش كمتر از حسن نيست.

بقيه رجال سند نزد اهل سنت تمام بوده و مورد وثوق مي‌باشند.

حديث چهارم

ابومويه به مولي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ذكر من يعتمد قوله في الجرح و التعديل، ص 172.

2. التنكيل، ج 1، ص 459.

إِنَّ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قالَ لأَهْلِ الْبَقِيعِ: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ الْمَقابِرِ لِيَهْنِئْكُمْ ما أَصَبْتُمْ فِيهِ...(1)

همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اهالي بقيع فرمود: درود بر شما اي صاحبان قبور، خوشا بر شما از آنچه در آن عالم به آنها دسترسي پيدا كرديد...

حديث پنجم

بخاري و مسلم نقل كرده‌اند:

إِنَّ النَّبِيَّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قالَ لأَهْلِ الْبِئْرِ وَاسْمُهَا الْقَلِيبُ الَّتِي أُلْقِيَ فِيها جَماعَةٌ مِنَ الْكُفّارِ فِي بَدْرٍ: هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً، فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً.(2)

همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اهل چاهي كه اسمش قليب بود و در منطقه بدر جماعتي از كشته‌هاي كفار در آن افتاده بودند فرمود: آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده حق يافتيد؟! من كه آنچه را خدايم برايم وعده كرده بود حق يافتم.

حديث ششم

حلبي در سيره خود چنين نقل كرده است:

وَكانَ إِذا تَهَجَّمَتْ عَلَيْهِ قُرَيْشٌ يَنْدُبُ عَِمَّهُ فَيَقُولُ: يا َعمُّ! ما أَسْرَعَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج 3، ص 489؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

2. فتح الباري، ج 7، ص 301؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2203.

ما وَجَدْتُ فَقْدَكَ.(1)

و چون قريش بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هجوم مي‌آورد عمويش را صدا مي‌زد و چنين ندبه مي‌كرد: اي عمو! چه زود فراق و نبود تو را احساس كردم.

حديث هفتم

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هنگامي كه وارد قبرستان مي‌شد خطاب به اموات كرده و آنان را اين‌گونه صدا مي‌زد: $أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ...› ( 2 )؛ $درود بر شما اي اهل ديار مؤمنان و مسلمانان...›.

صدا زدن اموات در عمل صحابه

1. نقل شده كه صفيّه دختر عبدالمطلب عمه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بعد از وفات حضرت قصيده اي در مرثيه او سرود كه در آن چنين آمده است:

أَلا يا رَسُولَ اللهِ أَنْتَ رَجاؤُنا

وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً وَلَمْ تَكُ جافِياً

وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً رَؤُوفاً نَبِيَّنا

وَكُنْتُ عَلَيْكَ الْيَوْمَ مَنْ كانَ باكِياً3

آگاه باش اي فرستاده خدا! تو اميد مايي، تو به ما نيكوكار بودي و جفا نمي‌كردي.

تو نيكوكاري بودي مهربان، پيام آور براي ما، و من امروز كسي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيرة الحلبية، ج 1، ص 479.

2. المصنف، ابن ابي‌شيبه، ج 3، ص 221.

3. ذخائر العقبي، طبري، ص 252؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 36.

هستم كه بر تو مي‌گريم.

در اين اشعار خطاب به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شده در حالي كه از دنيا رحلت كرده است.

2. عبدالرزاق به سند صحيح از نافع نقل كرده كه گفت:

كانَ ابْنُ عُمَرَ إِذا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ أَتي قَبْرَ النَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَقالَ: أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبابَكْرٍ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتاه.(1)

عبدالله بن عمر چون از سفري بازمي گشت به كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌آمد و مي‌گفت: سلام بر تو اي رسول خدا، سلام بر تو اي ابابكر، سلام بر تو اي پدرم.

3. ابوبكر بعد از مرگ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطاب به او عرض كرد:

بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ! لا يَجْمَعُ اللهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ.(2)

پدر و مادرم به فداي تو اي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! خداوند بر تو بين دو مرگ جمع نخواهد كرد.

4. طبراني در $المعجم الكبير› به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مي‌كند: شخصي به جهت حاجتي مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مي‌نمود، ولي عثمان به خواسته اش توجّهي نمي‌كرد؛ تا اينكه در بين راه عثمان بن حنيف را ـ كه خود راوي است ـ ملاقات كرده و از اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبي را آماده كن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 576.

2. فتح الباري، ج 3، ص 113.

و وضو بگير؛ به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را وسيله قرار ده و بگو: $أَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُِكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، يا مُِحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلي رَبِّي فَتَقْضِيَ لِي حاجَتِي›، آن‌گاه حاجت خود را به ياد آور.

عثمان بن حنيف مي‌گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوي خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شاياني كرد. سپس حاجتش را به طور كامل برآورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هرگاه بعد از اين از ما حاجتي خواستي به نزد ما بيا... .

عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودم كه نابينايي نزد حضرت آمد و از كوري چشم خود شكايت نمود. حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولي او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداي آن بينا شد و به مقصود خود رسيد.



124



| شناسه مطلب: 73730