بخش 9
نقد شبهات البانی درباره حدیث شبهه اول: این حدیث شاذ میباشد پاسخ شبهه دوم: راوی آن ضعیف است پاسخ بهرهمندی زندهها از اموات در کلام قاضی سبکی کرامات اولیا در برزخ کتابنامه
خود را بر قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انداخت و خاك قبر را بر سر ريخت و گفت: اي رسول خدا! فرمودي و ما فرموده ات را شنيديم و برگرفتي و ما نيز از تو گرفتيم، و از آن جمله كه بر تو نازل شد اين آيه بود: (و به طور حتم اگر كساني كه بر خود ظلم كردهاند نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت نمايند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز براي شما درخواست مغفرت كند به طور حتم خدا راتوبه پذير و رحيم خواهند يافت). و من به خود ظلم كردهام و نزد تو آمدهام تا برايم استغفار نمايي. در اين هنگام از داخل قبر ندا داده شد كه به طور حتم بخشيده شدي.
اين قصه را عدهاي از علماي اهل سنت حسن شمرده و آن را در كتاب خود نقل كردهاند از آن جمله:
الف) ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمود ابن قدامه مقدسي حنبلي (م630ه .ق).(1)
ب) ابوالفرج عبدالرحمن بن ابيعمر محمد بن احمد ابن قدامه مقدسي حنبلي (م682ه .ق).(2)
ج) نووي شافعي.(3)
د) ابن كثير دمشقي.(4)
ه ) قرطبي مالكي.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المغني، ابن قدامه، ج 3، صص 588 و 589.
2. الشرح الكبير، ابن قدامه، ج 3، ص 494.
3. المجموع، ج 8، ص 274؛ الأذكار، ص 195.
4. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 492.
5. تفسير قرطبي، ج 5، صص 265و266.
2. خداوند متعال ميفرمايد:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران: 164)
مپنداريد كه شهيدان راه خدا مردهاند، بلكه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند...
اگر شهيدان به اين درجه و مقام رسيدهاند كه مرگ بر آنان عارض نميگردد و به لحاظ آثار زندهاند به طريق اولي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين درجه رسيده است و بعد از رحلت از اين دنيا زنده بوده و كارهايي را انجام ميدهد كه در زمان حياتش انجام ميداده از آن جمله كمك به مردم از راه غيبي و اعجاز ميباشد؛ زيرا كمك و امداد غيبي اوليا در زمان حيات آنان مسلم و اگر مرگ براي آنان معنا ندارد، پس كارهاي زمان حيات آنان بعد از جدا شدن روح از بدن نيز ادامه دارد.
بهرهمندي زندهها از ارواح اوليا از ديدگاه روايات
1. مسلم به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: $مررت علي موسي و هو يصلّي في قبره› ( 1 )؛ $بر موسي گذر كردم در حالي كه در قبرش درود ميفرستاد›.
در صورتي كه $صلاة› در اين حديث به معناي درود فرستادن و طلب رحمت از خدا باشد درود آنان اطلاق داشته و شامل زندهها و مردهها ميشود از اين رو ميتوان از اين حديث استفاده كرد كه خيرات از اوليا در برزخ به زندهها ميرسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 4، ص 1845، صحيح ابن حبان، ج 1، ص 241.
2. انس بن مالك از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:
انّ اعمالكم تعرض علي اقاربكم و عشائركم من الأموات؛ فان كان خيراً استبشروا به، و ان كان غير ذلك قالوا: اللّهم لاتمتهم حتّي تهديهم كما هديتنا.(1)
همانا اعمال شما بر اقوام نزديك شما و عشيرههاي شما از مردگان عرضه ميشود؛ و اگر خير باشد به آن خوشحال ميشوند، اگر خير نباشد ميگويند: بارخدايا! جان آنان را مگير تا اينكه آنان را هدايت كني همانگونه كه ما را هدايت نمودي.
از اين حديث استفاده ميشود كه خيرات از اولياي الهي در برزخ به زندهها ميرسد و فعلاً بحث ما اثبات تا همين مقدار است و اينكه ما ميتوانستيم آنان را بدين جهت صدا زنيم بحث ديگري است كه در كتاب استغاثه به ارواح اوليا بحث كردهايم.
3. انس بن مالك از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه درباره معراجش فرمود:
اتيت بالبراق و هو دابّة ابيض طويل... ثم عرج بنا إلي السماء، فاستفتح جبرئيل، فقيل: من أنت؟ قال: جبرئيل. قيل: و من معك؟ قال: محمّد، قيل: و قد بعث إليه؟ قال: قد بعث إليه، ففتح لنا، فإذا أنا بآدم فرحّب بي و دعا لي بخير، ثم عرج بنا إلي السماء الثانية، فاستفتح جبرئيل ( عليه السلام ) فقيل: من أنت؟ قال: جبرئيل. قيل: و من معك؟ قال محمّد، قيل: و قد بعث إليه؟ قال: قد بعث إليه، ففتح لنا فإذا أنا بابني الخالة عيسي بن مريم و يحيي بن زكريا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 388، مسند احمد، ج 2، ص 164.
صلوات الله عليهما، فرحّبا و دعوا لي بخير...(1)
من با اسب (براق) كه چارپايي سفيد و بلندقامت بود آمدم... آنگاه ما را به آسمان بردند، و جبرئيل درخواست بازشدن درب آسمان را كرد. به او گفته شد: تو كيستي؟ گفت: جبرئيل. گفته شد: چه كسي با توست؟ گفت: محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . گفت: آيا او مبعوث شده است؟ گفت: آري مبعوث شده است، و درب را براي ما باز نمود، ناگهان آدم ( عليه السلام ) را ديدم كه به من خوش آمد گفت و براي من دعاي به خير نمود. آن گاه ما را به آسمان دوم بردند و جبرئيل درخواست نمود كه درب آسمان باز شود. گفته شد: تو كيستي؟ گفت: جبرئيل. گفته شد: چه كسي همراه توست؟ گفت: محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . گفته شد: آيا او مبعوث شده است؟ گفت: آري مبعوث شده است. او درب را بر روي ما باز كرد ناگهان دو فرزند خاله يعني عيسي بن مريم و يحيي بن زكريا صلوات الله عليهما را مشاهده كرديم، آنها به من خوش آمد گفته و براي من دعاي به خير كردند...
دلالت اين روايت نيز همانند روايت پيشين است.
4. ابن حجر عسقلاني در $فتح الباري› ميگويد: ابن ابي شيبه به سند صحيح از مالك دينار ـ خزينه دار عمر ـ چنين نقل ميكند:
أصاب الناس قحط في زمن عمر، فجآء رجل إلي قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: يا رسول الله! إستسق لأمّتك فإنّهم قد هلكوا...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 1، صص 145و146.
2. فتح الباري، ج 2، ص 495.
در زمان عمر قحطي بر مردم عارض شد، شخصي كنار قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و به او استغاثه نمود و عرض كرد: اي رسول خدا! براي امّتت باران بخواه؛ زيرا آنان هلاك شدند.
از آنجا كه اين درخواست بدون شك در منظر صحابه بوده و كسي او را منع نكرده، خود دليل بر جواز و رجحان استغاثه به ارواح اولياي الهي است.
5. دارمي در سنن خود به سند صحيح از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل ميكند كه گفت:
قحط أهل المدينة قحطاً شديداً فشكوا إلي عائشة، فقالت: أنظروا قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فاجعلوا منه كواً إلي السمآء حتي لايبقي بينه وبين السماء سقفاً. قال: ففعلوا فمطرنا مطراً حتي نبت العشب وسمنت الإبل حتّي تفتّقت من الشحم، فسمّي عام الفتق.(1)
قحطي شديدي بر مدينه عارض شد، مردم از وضع موجود نزد عايشه شكايت آوردند. عايشه دستور داد تا به سراغ قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفته و از آن، دريچهاي به سوي آسمان باز كنند تا سقفي بين قبر و آسمان مانع نباشد. آنان نيز چنين كردند. راوي ميگويد: بعد از اين عمل آن قدر باران آمد كه سبزيها رشد نموده و شتران چاق شدند...
6. طبراني در $المعجم الكبير› به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل ميكند: شخصي به جهت حاجتي مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مينمود، ولي عثمان به خواستهاش توجّهي نميكرد؛ تا اينكه در بين راه عثمان بن حنيف را ـ كه خود راوي است ـ ملاقات كرده و از اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن دارمي، ج 1، ص 43.
موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبي را آماده كن و وضو بگير؛ به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را وسيله قرار ده و بگو:
اللّهم إنّي أسألك و أتوجّه إليك بنبيّك محمّد صلّي الله عليه و سلّم نبي الرحمة، يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلي ربّي فتقضي لي حاجتي.
آنگاه حاجت خود را به ياد آور.
عثمان بن حنيف ميگويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوي خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شاياني كرد. سپس حاجتش را به طور كامل برآورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از اين از ما حاجتي خواستي به نزد ما بيا... .
عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودم كه نابينايي نزد حضرت آمد و از كوري چشم خود شكايت نمود. حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولي او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداي آن بينا شد و به مقصود خود رسيد.
اين حديث را جماعت كثيري از اهل سنّت نقل كردهاند؛ امثال: حاكم نيشابوري1، ابن عبدالبر2، ابونعيم اصفهاني3، ذهبي4، حافظ هيثمي5، متقي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 108.
2. الاصابه، ج 4، ص 382.
3. حلية الاولياء، ج 3، ص 121.
4. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 118.
5. مجمع الزوائد، ج 9، ص 256.
هندي1 و ديگران.
7. واقدي در كتاب $فتوح الشام› نقل ميكند:
... قال: اعلم ايّها الأمير! انّ الروم كانوا قد تكاثروا علي فرسي فقتلوه و وقعت فأخذوني اسيراً و جعلوني في الحديد و فعلوا بأصحابي مثلي، و قد أيسنا من انفسنا. فلمّا جنّ الليل رأيت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و هو يقول: لا بأس عليك يا دامس! اعلم انّ منزلتي عندالله عظيمة... و قال لنا: أبشروا بنصر الله فانا نبيكم محمّد رسول الله. و قال لي: اقرئ عنّي ميسرة السلام و قل له: جزاك الله خيراً... فاخذنا سيوفهم و طوارقهم و قاتلناهم و حملنا فيهم و نصرنا الله عليهم ببركة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . فقتلنا منهم من قتلنا و خرجنا من بينهم سالمين. و هذا حديثنا. قال: فضجّ المسلمون بالتهليل و التكبير و الصلاة علي البشير النذير.(2)
... گفت: بدان اي امير! همانا روميان بر اسبم تاخته و آن را به قتل رساندند و من بر زمين افتادم، آنان مرا اسير كرده و به زنجير كشيدند و با اصحابم نيز چنين كردند و ما از جانمان مأيوس شديم. و چون شب فرا رسيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ]در عالم رؤيا[ ديدم كه ميفرمود: باكي بر تو نيست اي دامس! بدان كه جايگاه من نزد خداوند عظيم است. آنگاه دست كريمش را بر آهن كشيد و آن از من جدا شد، و همين كار را با اصحابم انجام داد و به ما فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كنز العمال، ج 13، ص 636.
2. فتوح الشام، ج 2، ص 10.
بشارت باد شما را به نصرت خداوند، كه من پيامبر شما محمّد رسول خدايم. و به من فرمود: از طرف من به ميسره سلام برسان و به او بگو: خداوند به تو جزاي خير دهد... ما شمشيرها و آهن آلات خود را برداشته و با آنها جنگيده و به آنان حملهور شديم و خداوند ما را به بركت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ياري كرد، و از آنها عده اي را كشته و سالم از بينشان خارج شديم. و اين بود حديث ما. واي ميگويد با شنيدن ماجرا مسلمانان فرياد (لا اله الا الله) و تكبير برآورده و بر پيامبر بشير و نذير صلوات فرستادند.
8. ابن اثير در كتاب $الكامل في التاريخ› نقل ميكند:
انّه لمّا ركب طارق بن زياد البحر غلبته عينه، فرأي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و معه المهاجرون و الانصار قد تقلّدوا السيوف و تنكبوا القسي، فقال له النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : يا طارق! تقدم لشأنك، و امره بالرفق بالمسلمين و الوفاء بالعهد. فنظر طارق فرأي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحابه قد دخلوا الأندلس أمامه. فاستيقظ مستبشراً و بشرّ اصحابه، و قويت نفسه و لم يشك في الظفر.(1)
چون طارق بن زياد سوار بر كشتي شد خواب بر او غلبه كرد و در عالم رؤيا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را با مهاجران و انصار ديد كه شمشيرها را به خود بسته و نيزهها بر دوش دارند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمود: اي طارق! به دنبال وظيفهات باش. و او را دستور به مدارا با مسلمانان و وفاي به عهد و پيمان داد. طارق نظر كرد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحابش را ديد كه جلوي او وارد اندلس شدند. او از خواب بيدار شد در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الكامل في التاريخ، ج 4، ص 268.
حالي كه به خود و اصحابش بشارت ]به پيروزي[ ميداد، و دلش قوت گرفت و شكي در پيروزي پيدا نكرد.
9. ابويعلي به سندش از ابوهريره نقل كرده كه گفت: از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه فرمود:
و الذي نفسي بيده لينزلنّ عيسي بن مريم اماماً مقسطاً و حكماً عدلا، فليكسرنّ الصليب و يقتلنّ الخنزير، و ليصلحنّ ذات البين، و ليذهبنّ الشحناء، و ليعرضنّ المال فلايقبله احد، ثم لئن قام علي قبري فقال: يا محمّد لاجبته.(1)
قسم به كسي كه جانم به دست اوست عيسي بن مريم از آسمان فرود ميآيد در حالي كه امامي قسط و حاكم عدل است، و صليب را شكسته و خوك را ميكشد و بين مردم را اصلاح خواهدكرد و كينه را از بين برده و مال را بر مردم عرضه ميكند ولي كسي آن را قبول نميكند. و اگر بر قبرم بايستد و بگويد: اي محمّد! من او را جواب خواهم داد.
از اينكه در آخر حديث آمده: (اگر عيسي بالاي سر قبر من آيد و به من با گفتن يا محمد استغاثه كند او را اجابت نمايم) استفاده ميشود خيرات ممكن است از مردهها به زندهها برسد، و اين حكم اختصاص به حضرت عيسي ( عليه السلام ) ندارد؛ زيرا حكم در امور مشابه آنچه جايز است و جايز نيست يكسان ميباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
10. به سند صحيح از عبدالله بن مسعود نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
حياتي خير لكم تُحْدِثون و يُحدث لكم، و وفاتي خير لكم تعرض علي اعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه، و ما رأيت من شرّ استغفرت الله لكم.(1)
زنده بودن من براي شما خوب است، كاري انجام ميدهيد و براي شما كاري انجام ميشود. و مرگ من نيز براي شما خير است، چرا كه اعمال شما بر من عرضه ميشود، آنچه از خير را در آن مشاهده كنم خدا را شكر ميكنم، و آنچه از شرّ ببينم از خداوند براي شما طلب مغفرت مينمايم.
از اينكه حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: (هر شرّي را كه در اعمالتان ببينم بر آنها استغفار ميكنم) دليل بر آن است كه ممكن است خيرات از اوليا در برزخ به زندهها برسد.
عدهاي از علماي اهل سنت اين حديث را نقل كرده و يا تصحيح نمودهاند؛ از قبيل:
الف) حافظ عراقي در كتاب $طرح التثريب›.(2) او بعد از نقل حديث ميگويد: سند آن خوب است.
ب) هيثمي در كتاب $مجمع الزوائد› ( 3 )؛ او بعد از نقل حديث ميگويد: $بزار آن را نقل كرده و رجال آن رجال صحيح است›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
2. طرح التثريب، ج 3، ص 297.
3. مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
ج) سيوطي در كتاب $الخصائص الكبري› ميگويد: $سنده صحيح› ( 1 )؛ $سند آن صحيح است›.
د) حافظ ابن حجر عسقلاني.(2)
ه ) حسن بن علي سقاف شافعي.(3)
و) حافظ سيد احمد بن صديق غماري در كتاب $الاكتفاء بتخريج احاديث الشفاء›.(4)
او ميگويد:
قلت: و هو اسناد صحيح و رجاله رجال الصحيح، و حديث بكر بن عبدالله المُزني رواه ابن سعد في الطبقات. قال: اخبرنا يونس بن محمّد المؤدب، ثنا حمّاد بن زيد، عن غالب، عن بكر بن عبدالله، عن النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مثل لفظ ابن مسعود. و هذا سند علي شرط البخاري و مسلم، فهو مرسل صحيح، و له طريق آخر رواه الحارث بن ابي اسامة في مسنده.
ميگويم: سند آن صحيح و رجال آن رجال صحيح است، و حديث بكر بن عبدالله مزني را ابن سعد در (الطبقات) نقل كرده و گفته: خبر داد ما را يونس بن محمّد مؤدب، حديث كرد ما را حماد بن زيد، از غالب، از بكر بن عبدالله، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن، مثل لفظ ابن مسعود. و اين سند بر شرط بخاري و مسلم بوده و حديث مرسل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الخصائص الكبري، ج 2، ص 281.
2. فتح الباري، ج 11، ص 385.
3. الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص 13.
4. الاكتفاء بتخريج احاديث الشفاء، ص 17.
صحيح است، و طريق ديگري دارد كه آن را حارث بن ابي اسلمه در مسندش نقل كرده است.
نقد شبهات الباني درباره حديث
ناصرالدين الباني از آنجا كه وهابي بوده و اين حديث با عقايد او سازگاري ندارد درصدد هجمه به آن برآمده و از راههاي مختلف آن را مورد تضعيف قرار داده است.
شبهه اول: اين حديث شاذ ميباشد
او به اين حديث حديث ديگري را اضافه كرده كه جمعي از ثقات آن را نقل كردهاند و حديث مورد بحث را از زيادات حديث قبل دانسته و از منفردات عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابيروّاد به حساب آورده و حديث او را شاذ دانسته است.
او از بزار در مسندش اينگونه نقل كرده است:
حدثنا يوسف بن موسي، ثنا عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابيروّاد، عن عبدالله بن السائب، عن زاذان، عن عبدالله، عن النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قال: (انّ لله ملائكة سياحين يبلغوني عن امتي السلام). قال: و قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (حياتي خير لكم تحدثون و يحدث لكم...
حديث كرد ما را يوسف بن موسي، از عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابي روّاد، از عبدالله بن سائب، از زاذان، از عبدالله از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمود: (همانا براي خداوند فرشتگاني است كه در روي زمين سير
|
|
ميكنند و از ناحيه امتم سلامها را به من ميرسانند). گفت: و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (زندگاني من براي شما خوب است؛ چرا كه حديث ميگوييد و براي شما حديث گفته ميشود)...
پاسخ
اهل فن ميدانند كه اين دو حديث را بزار با يك سند به جهت اختصار تخريج كرده است، و اين امري است كه در كتب حديثي به خاطر عدم تكرار اسناد بسيار يافت ميشود؛ به اين نحو كه يك سند را به جهت چند متن ذكر ميكنند. و بدين جهت است كه سيوطي در كتاب $الجامع الصغير› حديث اول را در مكاني و حديث دوم را در مكاني ديگر آورده است.
شبهه دوم: راوي آن ضعيف است
الباني براي آنكه به اهداف خود برسد عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابيروّاد را تضعيف كرده است.
پاسخ
عبدالمجيد كسي است كه يحيي بن معين و احمد و ابوداود و نسايي و ابن شاهين و خليلي او را توثيق نمودهاند، و نيز مسلم در صحيحش به روايات او بسيار احتجاج كرده است. و كسي كه اين چنين باشد به جرحش توجّهي نميشود.و كساني كه درباره او مناقشاتي داشتند به جهاتي بوده است؛
1. به جهت مذهبش كه از مرجئه است،ولي ذهبي درباره مذهب او
|
|
در ترجمهاش ميگويد:
الارجاء مذهب لعدة من جلة العلماء لاينبغي التحامل عليه به.(1)
ارجاء مذهبي است براي عدهاي از علماي جليل القدر كه سزاوار نيست به جهت آن بر آنان حمله شود.
2.اينكه در مورد برخي از احاديث خطا كرده است، ولي چه كسي است از راويان حديث كه هيچگونه خطايي نداشته باشد؟!
ابن عدي در ترجمه عبدالمجيد ميگويد:
و ليس من حدّ الثقة انّه لا يغلط ولا يخطيء، فمن الذي يسلم من ذلك؟ غير المعصوم الذي لايقرّ علي خطأ؟2
در حدّ ثقه بودن اين نيست كه غلط نكرده و خطا ننمايد؛ زيرا چه كسي است كه از اين دو در امان باشد غير از شخص معصوم كه بر خطاي او اقرار نميشود.
حاصل اينكه برخي از خطاها در احاديث عبدالمجيد او را از حدّ ثقهبودن خارج نميكند، خصوصاً آنكه او حافظي است كه نقل حديث زيادي دارد، و ذهبي درباره او ميگويد: $العالم القدوة، الحافظ الصادق› ( 3 )؛ $عالم، و حافظ و راستگو›.
آري، افرادي همچون ابوحاتم رازي و ابن سعد و ابواحمد حاكم او را تضعيف كردهاند، و ابوعبدالله حاكم درباره او ميگويد: $و هو ممّن سكتوا عنه›؛ $او از جمله كساني است كه دربارهاش سكوت كردهاند›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ميزان الاعتدال، ترجمه عبدالمجيد بن عبدالعزير بن ابي روّاد.
2. الموقظة، ذهبي، ص 78 (به نقل از ابن عدي).
3. سير اعلام النبلاء، ج9، ص 434.
ولي اين جرح از نوع جرح خفيفي (ناچيزي) است كه تنها برخي ثقات از آن سالم ميمانند، و نيز از نوع جرح غير مفسر است (جهت جرح مشخص نيست و ممكن است جنبة شخصي يا عقيدتي داشته نه آنكه واقعي باشد). از اين رو ميبايست در مقابل توثيق افرادي همچون ابن معين و احمد و ابوداود و نسايي بايد آن را ردّ نمود.
و نيز از جمله كساني كه او را تضعيف كردهاند ابن حبان در كتاب $المجروحين› است، ولي مطابق رأي ابن حجر، ابن حبان در حق او افراط نموده است.
ابن حجر درباره عبدالمجيد ميگويد:
صدوق يخطيء، و كان مرجئاً، افرط ابن حبان فقال: متروك.(1)
راستگويي كه اشتباه ميكند و مذهب مرجئه را دارد، ابن حبّان افراط كرده و گفته: او متروك است.
ذهبي نيز درباره ابن حبّان مينويسد:
ابن حبّان ربّما قصب الثقة حتي كأنّه لايدري مايخرج من رأسه.(2)
ابن حبان چه بسا تمام افراد ثقه را درو كرده و تضعيف نموده به حدّي كه گويا نميداند از اين انديشه چه درميآيد.
بهرهمندي زندهها از اموات در كلام قاضي سبكي
وي ميگويد:
انّ تصرّف الأولياء في حياتهم و بعد مماتهم انّما هو باذن الله تعالي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تقريب التهذيب، ترجمه عبدالمجيد بن عبدالعزيز.
2. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 274.
ارادته، و لاشريك له في ذلك خلقاً و ايجاداً، اكرمهم الله تعالي به، و اجراه علي ايديهم و ألسنتهم خرقاً للعادة؛ تارة بالهام و تارة بمنام و تارة بدعائهم و تارة بفعلهم و اختيارهم، و تارة بغير اختيار لاقصد و لاشعور منهم، بل قد يحصل من الصبي المميّز، و تارة بالتوسل الي الله بهم في حياتهم و بعد مماتهم ممّا هو محكي في القدرة الإلهية. و لايقصد الناس بسؤالهم قبل الموت و بعده نسبتهم الي الخلق و الايجاد و الاستقلال بالأفعال؛ فانّ هذا لايقصده مسلم، بل لايخطر ببال احد من العوام فضلا عن غيرهم...(1)
همانا تصرف اوليا در زمان حيات و مماتشان به اذن خدا و اراده خداوند متعال است خداوندي كه براي او شريكي در خلق و ايجاد نيست. اوست كه اوليا را به آن تصرفات تكريم كرده و آن را بر دست و زبانشان از راه اعجاز جاري ساخته است؛ گاهي با الهام و گاهي در خواب و گاهي به دعاي آنها و گاهي به فعل و اختيارشان و گاهي هم بدون اختيار، نه از راه قصد و شعورشان، بلكه گاهي از طفل مميز حاصل ميشود و گاهي هم با وسيله قرار دادن آنها در زمان حياتشان و بعد از مرگشان، كه همگي حكايت از قدرت خداوند دارد. و مقصود مردم از درخواست از اوليا چه قبل از مرگ و چه بعد از مرگ نسبت دادن آن را به خلق و ايجاد و استقلال به افعال نيست؛ چرا كه اين معنا را هيچ مسلماني قصد نميكند و به ذهن هيچ يك از عوام نميآيد تا چه رسد به غير عوام...
كرامات اوليا در برزخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حقيقة التوسل و الوسيلة، موسي محمّد علي، ص 257 (به نقل از سبكي).
ترمذي و ديگران از ابن عباس نقل كردهاند كه گفت:
ضرب بعض اصحاب النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خباءة علي قبر و لايحسب انّه قبر، فإذا قبر انسان يقرأ سورة الملك حتي ختمها، فأتي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: يا رسول الله! ضربت خبائي و أنا لا احسب انّه قبر فإذا فيه انسان يقرأ سورة الملك حتي ختمها؟ فقال النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : هي المانعة، هي المنجية، تنجيه من عذاب القبر.(1)
برخي از صحابة پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چادري را بر روي قبري زده و گمان نميكردند كه آنجا قبر است. ناگاه فهميدند كه قبر انساني است و صاحب قبر سوره $ملك› را در آن تا پايان خواند راوي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا!بر قبري چادر زدم و گمان نميكردم كه قبر است ناگهان فهميدم كه قبر انساني است و صاحب قبر سوره ملك را تلاوت ميكند تا آن را ختم كرد؟ حضرت فرمود: سوره ملك منعكننده و نجات دهنده است، يعني انسان را از عذاب قبر نجات ميدهد.
حاكم نيشابوري از ابن عباس نقل ميكند:
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشسته بود و اسماء بنت عميس در كنارش قرار داشت، ناگهان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جواب سلام كسي را داد؛ حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اي اسماء! اين جعفر بود با جبرئيل و ميكائيل كه از كنار ما عبور كرده و بر ما درود فرستادند...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، كتاب فضائل القرآن، ج4، ص238.
2. حقيقة التوسل و الوسيله، ص 265 (به نقل از حاكم).
|
|
ترمذي و ديگران از ابن عباس نقل كردهاند كه گفت:
ضرب بعض اصحاب النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خباءة علي قبر و لايحسب انّه قبر، فإذا قبر انسان يقرأ سورة الملك حتي ختمها، فأتي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: يا رسول الله! ضربت خبائي و أنا لا احسب انّه قبر فإذا فيه انسان يقرأ سورة الملك حتي ختمها؟ فقال النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : هي المانعة، هي المنجية، تنجيه من عذاب القبر.(1)
برخي از صحابة پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چادري را بر روي قبري زده و گمان نميكردند كه آنجا قبر است. ناگاه فهميدند كه قبر انساني است و صاحب قبر سوره $ملك› را در آن تا پايان خواند راوي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا!بر قبري چادر زدم و گمان نميكردم كه قبر است ناگهان فهميدم كه قبر انساني است و صاحب قبر سوره ملك را تلاوت ميكند تا آن را ختم كرد؟ حضرت فرمود: سوره ملك منعكننده و نجات دهنده است، يعني انسان را از عذاب قبر نجات ميدهد.
حاكم نيشابوري از ابن عباس نقل ميكند:
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نشسته بود و اسماء بنت عميس در كنارش قرار داشت، ناگهان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جواب سلام كسي را داد؛ حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اي اسماء! اين جعفر بود با جبرئيل و ميكائيل كه از كنار ما عبور كرده و بر ما درود فرستادند...(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، كتاب فضائل القرآن، ج4، ص238.
2. حقيقة التوسل و الوسيله، ص 265 (به نقل از حاكم).
|
|
كتابنامه
* قرآن كريم.
1. الاذكار النووية، يحيي بن شرف نووي، بيروت، دارالفكر.
2. الاغاثة بأدلة الاستغاثه، حسن بن سقاف شافعي، چاپ عمان.
3. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، چاپ لاهور.
4. الآيات البينات في عدم سماع الاموات، نعمان آلوسي، بيروت، المكتب الاسلامي، 1405.
5. البدعة، ابن فوزان، رياض، دار العاصمة، 1412.
6. تفسير روح المعاني، محمود آلوسي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415.
7. تفسير فخر رازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415.
8. الحاوي للفتاوي، جلال الدين سيوطي، بيروت، دار الكتب العلمية.
9. حقيقة التوسل والوسيلة، موسي محمد علي، چاپ دوم، دار التراث العربي، 1410.
دفع شبه من شبه و تمرد، تقي الدين ابوبكر حصني دمشقي، المكتبة الازهرية للتراث.
|
|
1.
دلائل النبوة، ابونعيم اصفهاني، بيروت، عالم الكتب.
2. روح المعاني، سيد محمود آلوسي، چاپ تهران.
3. رياض الصالحين، يحيي بن شرف نووي، بيروت، دارالفكر، 1411.
4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، محمد ناصر الدين الباني، رياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع، 1415.
5. سلسلة الاحاديث الضعيفة، محمد ناصر الدين الالباني، رياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع.
6. سنن ابن داود، بيروت، دار الفكر، 1410ه .ق.
7. سنن ابن ماجه، بيروت، دار الفكر.
8. سنن ابيداود، سليمان بن اشعث سجستاني، دارالفكر، 1410.
9. سنن دارمي، دارمي، قاهره، دار المحاسن.
10. شرح الصدور بشرح حال الموتي والقبور، جلال الدين سيوطي، بيروت، مؤسسة الايمان، 1407ه .ق.
11. صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، دارالفكر.
12. صحيح ترمذي، بيروت، دار الفكر، 1403ه .ق.
13. صحيح شرح العقيدة الطحاوية، حسن بن علي سقاف شافعي اردني، اردن، دار الامام النووي، 1416.
14. صحيح مسلم، دار الفكر.
15. طبقات الشافعية، عبدالوهاب سبكي، تحقيق محمد محمود، 1383.
16. فتاوي التعزيه.
17. فتاوي اللجنة الدائمة، احمد بن عبدالرزاق دريسي، جده، دار المويد، 1421ه .ق.
18. فتاوي شيخ الاسلام عز الدين عبدالسلام، چاپ اول، بيروت، موسسة الرسالة، 1416ه .ق.
الفتاوي، شيخ محمد شلتوت، چاپ هفدهم، قاهره، دار
|
|
1.
الهادي، 1411ه .ق.
2. الفِصَل، ابن حزم، بيروت، دار الفكر، 1400.
3. فيض القدير، محمد عبدالرئوف مناوي، دار الكتب العلمية، 1415.
4. القول البديع، حافظ سخاوي، چاپ اول، بيروت، دار الكتاب العربي، 1405.
5. كافي، محمد بن يعقوب كليني، بيروت، دار الاضواء.
6. لسان العرب، ابن منظور افريقي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
7. مجموع فتاوي، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، دار الوطن، 1416.
8. المحلّي، ابن حزم، بيروت، دارالفكر.
9. المصنف، ابن ابيشيبه، بيروت، دارالفكر، 1409.
10. المطالب العالية، فخر رازي، بيروت، دار الكتب العربي، 1407.
11. مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوي مالكي، چاپ دبي.
12. المفهم لما اشكل من كتاب صحيح مسلم، ابوالعباس احمد بن عمر قرطبي، بيروت، دار ابن كثير.
المنتقي من فتاوي بن ب