بخش 1
دیباچه مقدمه ابن تیمیه، از دیدگاه علمای اهل سنت
ديباچه
رستگاري انسانها در طول تاريخ همواره موردنظر متفكران و انديشمندان بوده، اما راه و طريق انبيا متفاوت بوده است. آنان با تمام توان، از فكر و انديشه و جان و دل، در اين راه كوشيدند تا اينكه نوبت به خاتم رسولان محمد مصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد. آن حضرت براي هدايت انسانها آنچنان از خودگذشتگي كرد كه خداوند در وصفش فرمود:
(فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً) (كهف: 6)
گويي ميخواهي، خود را به خاطر اعمال آنها از غم و اندوه هلاك كني؛ اگر به اين گفتار ايمان نياورند.
براي رستگاري انسانها با دعوتي ساده شروع نمود و فرمود: ‹قولوا لا اله الا الله تفلحو›1؛ ‹بگوييد خدايي جز الله نيست تا به رستگاري برسيد›. و اينچنين بود كه پيروان آن بزرگوار به ميلياردها انسان رسيد كه همگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك حاكم نيشابوري، ج1، ص15.
سپيدهدمان و شبانگاهان نداي توحيد را در كره خاكي سر ميدهند.
اما در اين بين برخي گروههاي منتسب به اسلام يافت ميشوند كه با وجود اينكه اندكاند، تنها خود را منادي توحيد دانسته، ديگر مسلمانان را به شرك و كفر متهم مينمايند. بارزترين اين فرقهها، وهابيان حاكم بر عربستاناند؛ آنان با آنكه خود در اصول عقيدتي، مبتلا به اشكالات اساسياند، اما خويش را داعيهدار توحيد و مسلماني ميدانند و ساير مسلمانان را مشرك و كافر قلمداد نموده، حكم قتل آنان را صادر مينمايند.
ازاينرو، بايسته است ديدگاه مشركانه و اشكالات اساسي آنان نمايانده شود و ادعاهاي دروغين آنان مبرهن گردد، و اين همان كاري است كه محققان ارجمند جناب آقاي رحمتالله ضيايي و آقاي حميدالله رفيعي در اين اثر ارزنده به آن پرداختهاند؛ اميد است كه راهگشاي رهروان حقّ و حقيقت گردد.
انه ولي التوفيق
گروه احكام و معارف
مركز تحقيقات حج
|
|
مقدمه
فرقه وهابيت، به ‹محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تميمي› منسوب است و مباحثي مانند زيارت قبور انبيا و صلحا و موضوع شفاعت و توسل، عقايد اوليه اين فرقه را تشكيل ميدهند. وهابيها با انكار اين امور، آنگونه كه در ميان مسلمانان اعم از شيعه و سني ـ مطابق با آموزههاي ناب اسلامي ـ مطرح است، راه خود را از آنان جدا نمودند و به تدريج، مسائل ديگري را نيز، در راستاي مخالفت با ساير مسلمانان در حوزههاي اعتقادي، فقهي، سياسي و اجتماعي به وجود آوردند و رسماً در مقابل تمام مذاهب اسلامي قرار گرفتند.
پديد آورنده اين اصول انحرافي شخصي به نام ‹احمد بن عبدالحليم› معروف به ‹ابن تيميه› است كه در سال 661ه .ق در شهر ‹حران› يكي از شهرهاي شام (يا عراق) متولد گرديد.1 هر چند قبل از او نيز در قرن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. السلفية بين اهل السنة والامامية، سيد محمد كثيري، ص211.
چهارم هجري ‹ابو محمد بربهاري›1 زيارت قبور را منع كرده بود، ولي اين عقيده با مخالفت خليفه عباسي، مواجه گرديد. گرچه در همين قرن، حرمت سفر جهت زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نفي شفاعت ايشان توسط فردي به نام ‹عبدالله بن محمد عبكري حنبلي› مطرح گرديد.2
به هر حال، ابنتيميه، حرمت زيارت و طلب شفاعت از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ساير اوليا را همراه با پارهاي از عقايد تازه ديگر، به صورت حساب شده و گسترده، بر محور شرك و توحيد در كتابهاي متعددي تدوين نمود و براي آيندگان بر جاي گذاشت.
بعد از مرگ ابنتيميه، شاگردش، ‹محمد بن ابوبكر› معروف به ‹ابن قيم جوزي› كتابها و آثار او را جمعآوري كرد و آنها را بعد از مرتبنمودن انتشار داد و خود نيز كتابهايي را بر آثار استادش افزود و منتشر ساخت.3
بعد از ‹ابنقيّم›، اين عقايد انحرافي در بين مسلمانان چندان ظهور و بروز نداشت تا اينكه شخصي به نام ‹محمد بن عبدالوهاب› در قرن دوازدهم از سرزمين نجد عربستان به نشر اينگونه انديشهها پرداخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حسن بن علي بن خلف، ابومحمد بربهاري، فقيه و پيشواي حنبليان عراق بود و به سال 329ه .ق، درگذشت. در شرح حال او آمده است كه فردي سنتگرا و ضد بدعتگذاران بود و سلطان از نفوذ او در ميان مردم استفاده ميكرد. از سوي ديگر، از اصول و فروع مذهبي آگاهي داشت و مصاحبت سهل بن عبدالله شوشتري (م233) را نيز دريافته بود. چون يارانش دستگير شدند، او پنهان شد و در همان حال نيز درگذشت و در خانه خواهر "توزون" كه پناهگاه او بود، به خاك سپرده شد (تجارب الامم، ج5، ص373).
2. وهابيان، علي اصغر فقيهي، صص19ـ20.
3. السلفية بين اهل السنة والامامية، ص303.
محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تميمي بنابر قولي در سال 1111ه .ق و بنابر نقلي ديگر در 1115ه .ق در شهر ‹عيينه› از شهرهاي نجد عربستان به دنيا آمد.1 تحصيلات ابتدايي را از پدرش فراگرفت و سپس به شهرهاي مختلفي سفر نمود.
او از همان ابتداي زندگياش نظرات و عقايدي را درباره دين اسلام مطرح ميكرد، ولي با مخالفت پدرش مواجه ميشد. او بعد از اينكه پدرش در حريمله ـ كه قاضي حنبلي مذهب آنجا بود ـ از دنيا رفت، مردم را به سوي عقيده خود فراخواند، اما به هر شهري ميرفت، مردم با عقايدش مخالفت ميكردند و او را از شهر بيرون ميكردند. حتي در شهر حريمله بعد از وفات پدرش، مردم قصد كشتن او را كردند و به ناچار از آنجا فرار كرد و به عيينه زادگاه خودش نزد حاكم آن شهر به نام ‹عثمان بن معمّر› رفت.2
عثمان از محمد بن عبدالوهاب استقبال كرد و او نيز نسبت به عثمان اظهار وفاداري نمود و او را به تصرف تمام نجد اميدوار ميكرد. در نهايت، طرفين براي رسيدن به اهداف خود با هم پيمان بستند، اما اين معاهده بين آن دو پايدار نماند؛ زيرا به علت تهديد ‹سليمان بن محمد› امير ‹احساء› و ترس عثمان از حملهاين امير، محمد بن عبدالوهاب را از عيينه اخراج كرد.
او پس از اخراج از اين شهر در سال 1160ه .ق وارد شهر ‹درعيه›
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحوث في الملل والنحل، جعفر سبحاني، ج4، ص34.
2. هذه هي الوهابية، محمدجواد مغنيه، ص87.
گرديد و با امير اين شهر به نام ‹محمد بن سعود› كه جد آلسعود است، طرح دوستي ريخت. به اين ترتيب، نطفه و اساس فرقه وهابيت و حكومت آلسعود، مبتني بر عقايد انحرافي اين فرقه در درعيه نجد منعقد گرديد. به عبارت ديگر، محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب در راستاي گسترش و استحكام حكومتي مذهبي و سياسي كه همچون معجوني زهرآگين بود، براي دعوت مسلمانان به سوي اسلامي جديد و جهت جنگ با مسلمين و كشتن آنان با يكديگر همپيمان شدند.1
اين حكومت با مسلمانان برخوردي خصمانه داشت و با فرستادن دعوت نامههايي به اطراف و شهرهاي مجاور براي پذيرش مذهب جديد، آنان را تهديد ميكرد. اين حكومت، به تدريج با ايجاد رعب و وحشت و كشتار بيرحمانه مسلمانان و با كمك نيروهاي خارجي به خصوص حكومت استعمارگر انگليس2، در سرزمين حجاز گسترش يافت و در نهايت تمام جزيرةالعرب تحت سيطره آلسعود درآمد و تا امروز نيز اين حكومت در نسل آلسعود ادامه دارد.
به هر حال، فرقه وهابيت و حكومت آلسعود بهگونهاي با هم درآميخته است كه وهابيت اصلاً در حكومت آلسعود تبلور يافته است؛ بهطوريكه رهبري و هدايت و پشتيباني مالي و معنوي تمام وهابيان دنيا از طرف اين حكومت انجام ميگيرد.
پس از اينكه فرقه وهابيت توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. هذه هي الوهابية، صص88 ـ90.
2. نقش استعمار در پيدايش وهابيت، فتح آبادي، ص56.
دوازدهم هجري قمري و بر اساس عقايد ابنتيميه و ابنقيم تأسيس گرديد، هم در حوزه عقايد و هم در حوزه فقه و احكام، در مقابل مسلمانان اعم از شيعه و سني قد علم نمود و با ابداع عقايد جديد، اسلام را در انحصار خود قرار داد.
آنان ساير مسلمانان را خارج از دين اسلام دانستند و به شرك و كفر محكوم كردند و با اين حركت دشمنپسند، ضربه خصمانه و جاهلانه خود را بر پيكر جامعه اسلامي وارد نمودند. اين فرقه بهگونهاي با اسلام و مسلمين رفتار كردهاند و ميكنند كه گويا دين محمدي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مثل ساير اديان آسماني منسوخ گرديده و دين جديدي توسط محمد بن عبدالوهاب ـ همانطور كه در مقدمه كتاب توحيد او بر اين مطلب اشاره شده ـ آن هم فقط براي نجات و هدايت مسلمانان آورده شده است.
در اينجا لازم است پيش از نقد ديدگاههاي فرقه وهابيت براي بيان ماهيت و زيربناي اعتقادي اين فرقه به دو مبناي كلي عقايد آنها اشاره شود:
1.تمام اعتقادات وهابيت در توحيد ذاتي و صفاتي خداوند متعال، بر تجسيم و تشبيه مبتني است. اين فرقه نوپديد، تمام چيزهايي را كه در يك پديده مادي، به ويژه در انسان، وجود دارد، براي خداوند نيز ثابت ميداند. به بيان ديگر، آنان خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشري پنداشته، عرش و محل سكونت او را بالاتر از جايگاه مخلوقاتش قرار ميدهند. از اين گذشته، براي عرش خداوند، اوصافي مانند خصوصيات تخت شاهانه قائلاند.
به هر حال عقايد وهابيت در حوزه توحيد ذاتي و صفاتي، افزون بر
|
|
اينكه جسميت، شباهت، كيفيت، كميت، محدوديت و عجز را كه با عقل و نقل منافات دارند، براي خداوند متعال در نظر ميگيرد بعضي اشكالات علمي غيرقابل انكار ديگري را نيز به همراه دارد.
2.فرقه وهابيت در حوزه توحيد در عبادت، نمودي خاص دارد، بهگونهاي كه تمام مسلمانان، در اين حوزه، از نظر وهابيت به كفر و شرك محكوم ميباشند. وهابيها با داخل نمودن امور متعدد در معناي عبادت، دايره توحيد عبادي را به قدري ضيق و تنگ كردهاند كه امكان عملي براي پيروي از اين توحيد را براي هيچكس باقي نگذاشتهاند.
به عبارت ديگر، در مقام عمل، حتي خود آنان هم بر طبق مباني خودشان نميتوانند از موحدين در عبادت به شمار آيند؛ زيرا هر عملي را كه حاكي از احترام و تعظيم غيرخدا باشد، موجب شرك و كفر ميدانند. برپايه اين عقيده، شفاعت، توسل، تبرك، زيارت قبور انبيا و اوليا و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صداي بلند بر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهويژه در كنار قبر آن حضرت، جشن و شادي در ميلادهاي پيامبر و ائمه(هما)، سوگواري در روزهاي شهادت و وفات، ساختن قبّه بر قبور مبارك آنان و هر چيز ديگري كه بيانگر احترام، تعظيم و تقدس آنان باشد، به اعتقاد وهابيت، حرام و غيرمشروع است و اعتقاد به اين امور و عمل به آنها را باعث شرك و كفر ميدانند.
وهابيها دقيقاً برخلاف آيات قرآني و روايات نبوي و سيره اصحاب و مسلمين و حكم عقل، قدم برميدارند و عبادت را بر طبق خواست و ميل خودشان بهگونهاي تفسير ميكند كه نه تنها راه و طريق به سوي اسلام را بستهاند، بلكه عقايد آنان، در برابر آموزههاي دين اسلام قرار
|
|
گرفته است.
در اينكه عبادت فقط براي خداست و عبادت غيرخدا با توحيد در عبادت منافات دارد، هيچ شك و ترديدي، نه شرعاً و نه عقلاً وجود ندارد؛ ولي هر كار و سخني به عنوان تعظيم و تكريم غيرخدا و نيز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غيرخدا را نميتوان عبادت در برابر غير خدا به حساب آورد، زيرا بالاترين درجه خشوع و خضوع سجده است و اگر سجده، در برابر غيرخدا باعث شرك و كفر است، خداوند هرگز به ملائكه دستور نميداد كه در برابر حضرت آدم ( عليه السلام ) سجده كنند و نيز شيطان نبايد به علت سجده نكردن در برابر حضرت آدم ( عليه السلام ) كافر شمرده ميشد و ملعون درگاه الهي قرار ميگرفت، بلكه بنابر معيارهاي وهابيت، بايد از موحدين به شمار ميآمد و فرشتهها به كفر و شرك محكوم ميگرديدند.
از سوي ديگر، اگر سجده از مصاديق عبادت ميبود، سجده حضرت يعقوب ( عليه السلام ) و مادر و برادران حضرت يوسف ( عليه السلام ) در برابر او هيچ توجيهي ندارد، جز اينكه گفته شود، (العياذ بالله)، آنها با اين عملشان مشرك شدهاند. اگر اعتقاد به تقدس غيرخدا و خشوع و تذلل در برابر آن، شرك در عبادت است، پس تمام كساني كه كعبه را طواف ميكنند و يا به وجوب آن در مراسم حج اعتقاد دارند، به دستور خداوند مشرك شدهاند!
با توجه به اين ادله قرآني و نيز روايات بيشمار در جواز شفاعت و توسل به غيرخدا براي آمرزش گناهان و با توجه به سيره مسلمانان از صدر اسلام تاكنون، نه تنها دليلي نداريم كه خشوع و خضوع در برابر غير خداوند و نيز شفاعت و توسل و امثال اينها عبادت در پرستش است،
|
|
بلكه بر عبادت نبودن اينگونه امور، دليل هم وجود دارد. پس عمل به اين امور، نه تنها شرك و كفر را به دنبال ندارد، بلكه در جاي خود امري پسنديده و تأمينكننده خشنودي خداوند نيز ميباشند، زيرا شرك و كفر چيزي نيست كه با هر اعتقاد و عملي تحقق يابد.
به بيان ديگر معيار اساسي در شرك چه در عبادت و چه در غير آن، اعتقاد به الوهيت، ربوبيت و معبوديت غيرخداوند است. بنابراين، اين اعمال در برابر غيرخدا با اعتقاد به اينكه خدا، معبود و پروردگار است، تبديل به عبادت شده و شرك در عبادت را به دنبال ميآورد.
ساير انحرافات وهابيت نيز ناشي از همين دو انحراف كلي است كه برخي از آنها عبارتند از: تكفير همه مسلمين، توهين به انبيا و ائمه طاهرين(هما)، برخورد نادرست با قرآن كريم و روايات نبوي، خصومت با اهلبيت(هما) و محبت نسبت به دشمنان آنان. شايد بتوان گفت كه اين اعتقادات كلي وهابيت از دشمني و عداوت سران و پيشوايان وهابيت با اهلبيت(هما) ناشي شده و اين خصومت ناروا را پايه و اساس تمام اعتقادات خود قرار دادهاند.
ابن تيميه، از ديدگاه علماي اهل سنت
ابن تيميه كه افكار و عقايد فرقة وهابيت، از انديشههاي او نشئت گرفته است، تحصيلات اوليه خود را در زادگاهش ‹حران› به پايان رساند. وي پس از حملة مغول به اطراف شام، به همراه خانوادهاش به دمشق آمد و در آنجا اقامت گزيد.
او 33 ساله بود كه آثار انحرافات خطرناك در انديشه او نمايان شد.
|
|
بهطوري كه انتشار افكار باطل او در دمشق و اطراف آن، غوغايي به پا كرد و باعث شد كه بسياري از علماي اهل سنت در برابر او موضعگيري و حتي او را تكفير كنند.
بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت بر رد او كتابهاي قطوري نوشتند؛ تقيالدين سبكي دو كتاب به نامهاي ‹شفاء السقام في زيارة خير الأنام› و ‹الدرّة المضية في الردّ علي ابنتيميه› نوشت. همچنين افرادي مانند ابنحجر عسقلاني (م)، ابنشاكر كتبي (ت764)، ابنحجر هيثمي (م)، ملاّقاري حنفي (1016)، شيخ محمود كوثري مصري (م)، يوسف بن اسماعيل بن يوسف نبهاني (م) حصني دمشقي (م) در برابر ابنتيميه و عقايدش شديداً از خود واكنش نشان دادهاند كه در ذيل به نمونههايي از اين موضعگيريها اشاره خواهيم كرد:
1.ابنحجر هيثمي كه از بزرگترين دانشمندان اهل سنت و حافظ عليالاطلاق است، درباره ابنتيميه ميگويد:
خدا او را خوار و گمراه و كور و كر كرده است و پيشوايان اهل سنت و معاصران وي از شافعيها و مالكيها و حنفيها، بر فساد افكار و اقوال او تصريح دارند و اعتراض وي حتي عمر بن خطاب و علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) را نيز در بر گرفته است... سخنان ابنتيميه فاقد ارزش بوده و او فردي بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غير معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد و ما را از شر عقيده و راه و رسم وي حفظ كند.1
.1 الفتاوي الحديثه، ابنحجر هيثمي، ص86.
|
|
2.صاحب كتاب ‹الفتاوي الحديثه› ميگويد:
از جمله كارهايي كه ابنتيميه انجام داد و روح امام احمد حنبل از آن خبر نداشت، دو چيز است:
الف) سفر براي زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بدعت و حرام شمرد و بر همين اساس، هر نوع توسل به پيشوايان اسلام و اولياي الهي و تبرك به آثار آنان را بدعت و حرام برشمرد.
ب) احاديثي كه در فضيلت اهل بيت(هما) رسيده بود و خود امام احمد حنبل و شاگردانش آن را نقل كرده بودند، نادرست شمرد و اكثر آنها را انكار كرد.1
3. سبكي از محققان برجسته و معاصر ابنتيميه درباره او ميگويد:
او در پوشش پيروي از كتاب و سنت، در عقايد اسلامي بدعت گذاشت و اركان اسلام را درهم شكست. او با اتفاق مسلمانان
به مخالفت برخاست و سخني گفت كه مستلزم جسماني بودن خدا و مركب بودن ذات اوست، تا آنجا كه ازلي بودن عالم را ملتزم شد و با اين سخنان حتي از هفتاد و سه فرقه نيز بيرون رفت.2
4. شوكاني يكي ديگر از علماي بزرگ اهل سنت ميگويد:
محمد بخاري3 حنفي متوفاي سال 841ه .ق از بدعتگذاري ابنتيميه سخن گفته است تا آنجا كه در مجلس خود تصريح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الفتاوي الحديثه، ص373.
2. الدرة المضيئه في الرد علي ابنتيميه، سبكي، ص5.
3. محمد بخاري غير از محمد بن اسماعيل بخاري نويسنده صحيح بخاري است.
كرده كه اگر كسي به ابنتيميه ‹شيخالاسلام› بگويد، كافر است.1
در جاي ديگري نيز ميگويد:
طبق فتواي قاضي مالكي دمشق كه حكم به كفر او داده بود، در دمشق ندا در دادند كه هركس معقتد به عقايد ابنتيميه باشد، خون و مالش حلال است؛ ‹من اعتقد عقيدة ابنتيميه، حلّ دمه و ماله›.2
5. تقيالدين الحمصي ميگويد:
شيخ زينالدين ابنرجب حنبلي، از كساني بود كه اعتقاد به كفر ابنتيميه داشت... و در بعضي از مجالس با صداي بلند فرياد ميزد كه : هر كس ابنتيميه را تكفير كند معذور است.3
6. ابنبطوطه، جهانگرد معروف در سفرنامه خود، ‹رحلة ابنبطوطه› درباره ابنتيميه مينويسد: ‹وَكانَ في عَقلِهِ شَيءٌ›4؛ ‹در عقل او چيزي بود›.
7. از همه مهمتر، ذهبي دانشمند بلند آوازه و هم عصر ابنتيميه، صاحب كتاب ‹سير اعلام النبلاء› در نامهاي به ابنتيميه مينويسد:
اي بيچاره! آنان كه از تو متابعت ميكنند، در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند. آيا نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشهگير و سبك عقل و يا عوام، دروغگو و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. البدر الطالع، شوكاني، ج2، ص260.
2. الدرر الكامنه في اعيان المائه، ابنحجر احمد بن علي عسقلاني، ج1، ص147؛ البدر الطالع، ج1، ص67.
3. دفع شبهه من شبّه و تمرّد، تقيالدين حمصي، ص123.
4. رحله، ابنبطوطه، ج1، ص316.
كودن و يا بيگانه، فرومايه و مكّار و يا خشك، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند؟ اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري، آنان را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج.
آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدانكه مرگت نزديك شده، به خدا قسم گمان نميكنم تو به ياد مرگ باشي؛ بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند، تحقير ميكني!... تو با من كه دوستت هستم، اين چنين برخورد [تند و دور از ادب اسلامي] ميكني، پس با دشمنانت چه خواهي كرد. به خدا سوگند در ميان دشمنانت، افراد صالح، شايسته، عاقل و دانشور، فراواناند؛ چنانكه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بيعار زياد به چشم ميخورند.1
در نامهاي ديگري نيز او را اين گونه نصيحت ميكند:
اي مرد! قسم به خدا، ما بايد جلوي افكار تو را بگيريم. تو بحث كنندهاي هستي زبان دان كه نه آرام هستي و نه فروكش ميكني. از اين لغزشهايي كه در دين داري بپرهيز كه پيامبر تو آن [نوع] مسائل [را كه مطرح ميكني] كراهت و عيب ميدارند و [پيامبر] از كثرت سؤال نهي فرمود... سخن زياد ـ آن هم بدون لغزش ـ اگر در مورد حلال و حرام باشد، باعث قساوت قلب ميشود. حال اگر آن سخنان، كفر گويي باشد، قلبها را كور ميكند و پيامد خوبي نخواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الاعلان بالتوبيخ، شمسالدين محمد بن عبدالرحمن سخاوي، ص77؛ تكملة السيف الصيقل، محمد كوثري، ص190.