بخش 7
3. ابنتیمیه و تکفیر یاران امام علی ( علیه السلام ) 4. وهابیت و حمایت از قاتلین امام حسین ( علیه السلام ) 5. تضعیف احادیث فضیلت اهل بیت(هما) 6. تخریب قبور اهل بیت(هما) 7. بیحرمتی به قبر و مسجد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فصل هفتم: وهابیت و قرآن 1.مخالفت با آیات قرآن 2. وهابیت و نفی توسل
كسي كه بر شما درود نفرستد، نمازش پذيرفته نيست.
به فرض، اگر از همه ادلهاي كه بر افضليت اهل بيت(هما) دلالت دارند چشمپوشي شود، همين وجوب فرستادن صلوات در نمازهاي روزانه، به صراحت تمام، برتري آنان را بر ديگران ثابت ميكند.
2. دشمني صريح ابنتيميه با امام علي ( عليه السلام )
وهابيها و بهويژه ابنتيميه، به حدي با اهل بيت رسول خدا(هما) و بهخصوص با امام علي ( عليه السلام ) دشمني و خصومت دارند كه در راستاي ابراز اين كينهتوزي و دشمني، اموري را به علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) نسبت داده كه حتي براي دشمنان معروف آن حضرت قابل پذيرش نيست.
ابن تيميه پايهگذار عقايد وهابيت ميگويد:
علي نيز ستمكار بود. او براي رياست بر مردم ميجنگيد. زيرا كسي كه به خاطر رياست و اطاعت مردم انسانها را بكشد و روي زمين، گردنكشيكرده، فساد ايجاد كند، اين همان كاري است كه فرعون ميكرد.1
وهابيها امام علي ( عليه السلام ) را در خونريزي و قدرت طلبي به فرعون تشبيه ميكنند در حالي كه در حديثي، از طريق شيعه و سني، نقل شده كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به علي، فاطمه، حسن و حسين(هما) فرمود:
انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاج السنه، ج4، صص389ـ500.
2. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص161؛ سنن ابنماجه، ج1، ص52.
با هر كسي كه شما بجنگيد، من نيز در جنگم و با كسي كه در صلح و آشتي باشيد، من هم در صلح و آشتي خواهم بود.
‹جصاص› بعد از ذكر اين حديث ميگويد: ‹كسي كه با آنان بجنگد، استحقاق اسم محارب با خدا و رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را دارد، هر چند مشرك هم نباشد›.1
بنابراين، وهابيها با چه معيار و دليلي، امام علي ( عليه السلام ) را مانند فرعون، جبار و ستمگر پنداشته، تمام جنگهاي آن حضرت را براي قدرتطلبي تلقي نمودهاند، در حالي كه احاديث متعددي در خصوص ستايش علي ( عليه السلام ) و جنگهاي او نقل شده است؛ مثلاً در ‹صحيح بخاري› و متون ديگر اهل سنت و شيعه نقل شده كه در جنگ خيبر بعد از شكست پي در پي فرماندهان جبهه مسلمين، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او در جنگ پيروز خواهد شد. در فرداي آن روز، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرچم را به دست علي ( عليه السلام ) داد و به جنگ رفت و به ياري خدا پيروز گرديد.2
چگونه ممكن است، كسي كه خدا و رسولش او را دوست دارند، ستمگر و فرعونپيشه باشد؟ آيا اين تهمت وهابيها رسالت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را زير سوال نميبرد و موجب انكار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نميشود؟!
آيا ابنتيميه، با اين گفته خود كه امام علي ( عليه السلام ) را به فرعون تشبيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احكام القرآن، جصاص، ج4، ص51.
2. صحيح بخاري، ج3، ص1357.
كرده و ايشان را ستمگر معرفي نموده، از جرگه مسلمين بيرون نرفته است؟ مگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نفرمود:
حَربُهُ حَربي وَسِلمُهُ سِلمي.1
هر كه با علي بجنگد با من جنگيده و هر كه با او در صلح باشد، با من در صلح است.
به همين علت است كه مسلمانان، اعم از شيعه و سني، به تبعيت از قرآن و احاديث نبوي، در فضيلت و بزرگواري امام علي ( عليه السلام ) و حقانيت جنگهاي او هيچ ترديدي، ندارند. از اين گذشته، تاريخ متواتر نيز عدالت و شجاعت و شمشيرزدن آن حضرت را در راه دين مبين اسلام و اعتلاي قرآن كريم ثبت نموده است.
به هر حال اين اظهار نظر ابنتيميه كه انحراف وهابيت را از اسلام به ترسيم ميكشد، به علت مخالفت با آيات و احاديثي است كه پيش از اين در افضليت اهل بيت(هما) ذكر گرديد و در واقع دشمني آشكار با خدا و رسول خداست.
نكته ديگر اينكه،آيا لازمه اين سخنـ با توجه به حديثي كه ميگويد: جنگ علي، جنگ پيامبر است ـ اين نميشود كه، العياذ بالله، غزوات و سريههاي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز مانند جنگهاي علي ( عليه السلام ) براي خدا نبوده، بلكه بر طبق گفته ابنتيميه، مثل فرعون و ساير حاكمان جبار، براي كسب قدرت و گرفتن اموال دنيا، با گردنكشي و ستمگري ميجنگيده است؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المناقب، موفق الدين خوارزمي، ص201.
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در راستاي مشروعيت و الهي بودن جنگهاي علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: ‹در ميان شما كسي هست كه بر تأويل قرآن ميجنگد، همانگونه كه من بر تنزيل آن جنگيدم›. گروهي به نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدند كه ابوبكر و عمر نيز در ميان آنان بودند. ابوبكر عرض كرد: ‹اي رسول خدا! آيا آن شخص من هستم؟› حضرت فرمود ‹خير›. عمر عرض كرد: ‹اي رسول خدا! آيا من هستم؟› پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹خير؛ آن شخص كسي است كه مشغول دوختن كفش است›.
در آن هنگام، علي ( عليه السلام ) مشغول دوختن كفشهاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. ابوسعيد خدري ميگويد: من نزد علي ( عليه السلام ) رفتم و به او بشارت دادم. او حتي سرش را هم بلند نكرد و گويا اين خبر را پيش از آن از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيده بود.1
آيا اين اعتقاد وهابيها نسبت به جنگهاي امام علي ( عليه السلام ) جز كفر و ارتداد، منشأ ديگري ميتواند داشته باشد؟
آيا اين عقيدة وهابيها درباره علي ( عليه السلام ) ، دشمني با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دين مبين اسلام، و طرفداري از دشمنان اسلام و قرآن نيست؟ خصوصاً با توجه به اينكه آن حضرت درباره علي ( عليه السلام ) فرموده است:
عَلَيٌّ مَعَ القُرآن وَالقُرآنُ مَعَ عَليٍّ، لَن يَفتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوض.2
علي با قرآن است و قرآن با علي است و اين دو، هرگز از هم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص123؛ مسند احمد، ج3، ص31؛ السنن الكبري، احمد بن الحسين بيهقي، ج8، ص175.
2. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص124؛ كنز العمال، ج11، ص603؛ مجمع الزوائد، ج9، ص134.
جدا نميگردند تا اينكه در حوض بر من وارد شوند.
پس اگر علي ( عليه السلام ) آنگونه كه وهابيها ميپندارند، در راه باطل شمشير زده باشد و از طرف ديگر به فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علي هميشه با قرآن است، آيا مطابق عقيده وهابيها، اين نتيجه به دست نميآيد كه قرآن و طرفداران آن، باطل و حامي ستمگراناند و از سوي ديگر، مخالفان قرآن برحق بوده و در راه خدا شمشير زدهاند؟!
چگونه ممكن است علي ( عليه السلام ) در جنگهايش آنطوري كه وهابيها ميگويند بر باطل و مانند فرعون ستمگر و ظالم باشد، در حالي كه ‹امام فخررازي› از علماي برجسته اهل سنت ميگويد:
با تواتر ثابت شده كه هر كسي در دين خود به علي بن ابيطالب اقتداء كند هدايت شده و دليل آن، دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه فرمود: ‹اَللّهُمَّ اَدِرِ الحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيثُ دارَ؟›1؛ ‹خداوندا! حق را قرار بده با علي هرجا كه او قرار ميگيرد›.
با وجود اين روايات و شواهد تاريخي، آيا نميتوان گفت كه اين عقيده و موضعگيري خصمانة ابنتيميه و وهابيها، از كينهتوزي و دشمني او و پيروانش، نه تنها با اهلبيت(هما) بلكه با خدا و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ناشي ميشود؟ زيرا اگر كسي به خدا و رسالت حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ايمان داشته باشد، اينگونه در برابر نص صريح قرآن و احاديث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قد علم نميكند. روي همين جهت است كه وهابيها درباره دشمنان علي ( عليه السلام ) ، چه در جنگهاي آن حضرت و چه در غير جنگ، نظر منفي ندارد و هرگز به خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، ج1، ص168.
اجازه نميدهند كوچكترين اهانتي نسبت به آنان (دشمنان امام علي ( عليه السلام ) )مرتكب شوند.
3. ابنتيميه و تكفير ياران امام علي ( عليه السلام )
ابن تيميه درباره اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) و ياران او مطالبي را بيان داشته است كه قلب هر مسلماني را به درد ميآورد. او ميگويد:
كساني كه علي را قدح كرده و او را لعن نموده و كافر و ظالم قرار دادهاند، مثل خوارج، امويها و مروانيها، همگي از اهل اسلام و معتقد به شعاير اسلامي و عاملين به آن بودهاند. اما منزهين و ياران علي، همگي از اهل ردّه و كفرند.1
آيا ابنتيميه و پيروان او، آگاهانه يا ناخودآگاه، با اين سخن در دام كفرگويي نيفتادهاند؟ زيرا اولاً، او كساني را مورد تأييد و ستايش قرار داده كه علي ( عليه السلام ) را العياذ بالله، ملعون، ظالم و كافر ميدانند و لازمه آن اين است كه خود او هم بايد بر اين باور باشد؛ يعني از نظر ابنتيميه و پيروانش، علي بايد ملعون، ظالم و كافر باشد.
ثانياً، اينكه ابنتيميه ميگويد آناني كه علي ( عليه السلام ) را لعن ميكنند و او را ظالم و كافر ميدانند، اعتقادي صحيح دارند و مسلمانند، با هيچ معياري قابل پذيرش نيست، زيرا آيات و روايات متعدد، از جمله رواياتي كه مبغضين علي ( عليه السلام ) را اهل جهنم ميداند، عدم اسلام و فساد عقيده خود آنان را ثابت ميكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاج السنه، ج5، ص9.
هيثمي در ‹مجمع الزوائد› و ديگران از ابنعباس نقل نمودهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره امام علي ( عليه السلام ) فرمود:
لا يُحِبُّكَ اِلا مُؤمِن، وَلا يُبغِضُكَ اِلا مُنافِق، مَن اَحَبَّكَ فَقَد اَحَبَّني، وَمَن اَبغَضَك فَقَد اَبغَضَني...1
تو را جز مؤمن، دوست ندارد و جز منافق، دشمن ندارد؛ كسي كه تو را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و كسي كه تو را دشمن بدارد، من را دشمن داشته است.
ثالثاً، شدت كينهتوزي و دشمني ابنتيميه با علي ( عليه السلام ) و اولاد آن حضرت به حدي بر او غلبه نموده كه حتي مباني اعتقادي خودشان را ناديده گرفته و به عدهاي از اصحاب پاك و بزرگوار رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه از ياران علي به شمار ميآيند، نسبت كفر و ارتداد داده است، در حالي كه وهابيت معتقدند تمام صحابه، بدون استثنا عادلاند و قدح و عيبگويي آنان مساوي با فسق و كفر است، ولي خود ابنتيميه، بر خلاف اين اصل اعتقادي، هم علي ( عليه السلام ) را و هم ياران او را كه به احتمال قوي عمار ياسر، مقداد، سلمان فارسي، اباذر غفاري و محمد ابابكر و سايرين هستند به كفر و ارتداد محكوم نمودهاند.
آري آنان به علت دشمني با اهل بيت(هما) به كفرگويي مبتلا شده و ارتداد خود را ثابت نمودهاند.
4. وهابيت و حمايت از قاتلين امام حسين ( عليه السلام )
وهابيها در راستاي دشمني خود با اهل بيت رسول خدا(هما) بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، ج9، ص133.
حمايت از قاتلان امام حسين ( عليه السلام ) تأكيد ورزيده، به طور جدي از آنها دفاع ميكنند.
ابن تيميه در منهاج السنه، ضمن اينكه يزيد بن معاويه را همسان و همشأن ساير خلفاي مسلمين قرار داده، براي اثبات بيگناهي يزيد در حادثه دلخراش كربلا كه منجر به شهادت مظلومانه حسين بن علي ( عليه السلام ) سبط گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و فرزندان و ياران او و اسارت خاندان پاك رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گرديد، تلاش كرده است.1
او ميگويد: ‹به فرض اينكه يزيد بن معاويه، فاسق و ظالم باشد، خداوند او را به خاطر انجام كارهاي خوب و بزرگش ميبخشد!›2
او به صراحت تمام، در مقام دفاع و حمايت از عمر بن سعد، قاتل مباشر امام حسين ( عليه السلام ) و ياران او ميگويد:
درست است كه عمر بن سعد، امير لشكر بود و حسين را به قتل رساند، لكن معصيت و گناه عمر سعد، خيلي كمتر از گناه مختاربن ابيعبيده است كه به خونخواهي حسين برخاست و از قاتلين او انتقام گرفت، بلكه گناه مختار بسيار بزرگتر از گناه عمر بن سعد است!3
آيا اين اظهارات ابنتيميه، دليل صريحي بر حمايت او از يزيد بن معاويه و دستگاه جبار او عليه امام حسين ( عليه السلام ) فرزند پاك رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: منهاج السنه، ج4، صص549 ـ 575.
2. مجموع الفتاوي، ج3، ص413؛ ج4، ص475.
3. منهاج السنه، ج2، ص70.
نيست؟ و آيا جز با انگيزه دشمني با اهل بيت(هما) به خصوص امام حسين ( عليه السلام ) چنين سخني قابل توجيه ميباشد؟
ابن تيميه، چون يزيد بن معاويه را به سبب كشتن امام حسين ( عليه السلام ) و ياران پاك او و اسارت خاندان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اذيت و آزار آنان، فاسق نميداند. درباره يزيد اين تعبير را به كار برده است: ‹بر فرض اينكه فاسق شده باشد›.
آيا اگر يزيد بن معاويه با اين جنايت خود در حق خاندان و ذريه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه در حقيقت در حق خود پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است، فاسق نشده باشد، پس از نظر ابنتيميه، امام حسين ( عليه السلام ) و ياران او، مستحق كشتهشدن بوده و خاندانش استحقاق اسارت و تحقير و اذيت را داشتهاند! در نتيجه امام حسين ( عليه السلام ) و يارانش بايد از نظر ابنتيميه و وهابيها، مانند كفار و مشركان حربي مهدورالدم بوده باشند؟!
از اين گذشته، وهابيها و ابنتيميه، چه كار خوب و بزرگي را در زندگي يزيد بن معاويه ميتوانند بيابند تا اگر به فرض (طبق نظر آنان) در اثر كشتن امام حسين فاسق شده باشد! موجب آمرزش گناهان او گردد؟ در حالي كه در ميان دشمنان اهل بيت رسول خدا(هما) كينهتوزتر و بيباك و بيمبالاتتر از يزيد بن معايه قابل تصور نيست.
جنايتي را كه يزيد، در پوشش خلافت اسلامي، در حق حسين ( عليه السلام ) فرزند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خاندان پاك آن حضرت مرتكب شد، در تاريخ بشريت از جهات مختلف بيمانند است و دشمني بالاتر از آن، نه در حوزه عقيده و نظر و نه در حوزه عمل، امكانپذير نيست.
|
|
ما در اينجا در صدد انعكاس ظلم بيحد يزيد از يك طرف و مظلوميت امام حسين ( عليه السلام ) و اولاد و ياران باوفاي او از طرف ديگر نيستيم، چه اينكه دو طرف زشت و زيباي اين حادثه براي هركسي كه نظر كوتاهي به تاريخ كربلا و عاشورا داشته باشد پوشيده نيست؛ ولي تعجب ما از كسي است كه سنگ اسلام و ديانت وسنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از همه بيشتر بر سينه ميكوبد، ولي در عين حال همه چيز را در اين حادثه ناگوار برعكس ديده و عقايد خود را بر آن مبتني ساخته است و در مقام زيبا جلوهدادن چهره زشت ظلم و قساوت، آن هم در حق خاندان پاك رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، برميآيد.
اين سخن ابنتيميه كه ميگويد گناه عمرسعد، فرمانده لشكر يزيد به علت كشتن امام حسين ( عليه السلام ) به مراتب، كمتر از گناه مختار است كه به خاطر انتقام خون حسين ( عليه السلام ) ، عمرسعد را كشت، با كدام معيار ديني، عقلي، عقلايي و عرفي قابل قبول است؟
اگر كار عمرسعد و كار مختار را آنگونه كه واقع شده، به كسي كه نه امام حسين ( عليه السلام ) را بشناسد و نه عمر سعد را و نه مختار را، ارائه كنيم طبعاً و فطرتاً، عمرسعد را نفرين، و مختار را تحسين خواهد نمود. گويي اين انحراف ابنتيميه از فطرت انساني، در اين حكم غير معقول و غير عرفي و عقلايي، حتي با وجدان خود يزيد و عمر سعد نيز قابل توجيه نميباشد.
5. تضعيف احاديث فضيلت اهل بيت(هما)
|
|
وهابيها در سند تمام احاديثي كه در فضيلت اهل بيت(هما) نقل شده، مناقشه ميكنند و يا دلالت آنها را مردود ميشمارند. از باب نمونه ابنتيميه بعد از اينكه نتوانسته در حديثي كه در كتابهاي معتبر اهل سنت، از جمله صحيح مسلم، توسط امالمؤمنين عايشه در شأن نزول
آيه تطهير نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹خدايا اينها اهل بيت من
هستند، پليدي را از آنان دور كن و آنان را پاك گردان›1، خدشهاي ميكند، با صراحت تمام ميگويد: نه اين آيه در شأن اهل بيت نازل شده و نه دعاي پيامبر درباره آنان مزيت و فضيلتي براي اهل بيت به شمار ميآيد.2 ولي از سويي در فضايل دشمنان اهل بيت(هما) به خصوص دشمنان علي ( عليه السلام ) مثل معاوية بن ابيسفيان و پسرش يزيد كتاب مينويسند. همان كساني كه نسائي در جواب دوستدارن معاويه ميگويد: ‹من فضيلتي در باره معاويه نميدانم جز نفرين معروف پيامبر در حق او كه فرمود: ‹لا اَشبَعَ اللهُ بَطنَهُ›3؛ ‹خداوند، شكمش را سير نگرداند›.
چرا رهبران وهابيها برخلاف تمام علماي علم رجال، درباره احاديثي كه در مورد فضايل اهل بيت(هما) به خصوص علي ( عليه السلام ) در متون معتبر اهل سنت نقل شده، قاطعانه ميگويند، اينگونه احاديث، موضوع و غير قابل اعتماد است؛ و نيز رواياتي كه در ذم و طعن مخالفان اهل بيت مانند معاوية بن ابيسفيان، عمرسعد، و بنياميه و بنيمروان و عمرو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج1، ص331.
2. منهاج السنه، ج3، ص4.
3. خصائص اميرالمؤمنين7، ص23؛ مسند ابيداوود، ص359.
عاص و يزيد بن معاويه و امثال آنان نقل شده باشد، به طور قطع و يقين و بدون اقامه هيچگونه دليلي ميگويند كه اينگونه روايات، همگي دروغ و كذباند؟1
آيا وهابيها با پذيرش و صحيح دانستن رواياتي در باره تأييد دشمنان اهل بيت(هما) حتي يزيد بن معاويه كه جعلي بودن و كذب آنها براي كسي پوشيده نيست، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را مورد استهزاء و اهانت قرار ندادهاند؟ مثلاً آنان ميگويند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خبر داده: ‹خداوند گناهان يزيد بن معاويه را ميبخشد و او را مورد عفو خويش قرار ميدهد!›2
اگر اين روايت درست باشد، آيا پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) العياذ بالله، بر تمام جنايات و اعمال شوم و شرمآور يزيد در كربلا، مدينه و مكه معظمه و كشتار بي رحمانه و تجاوز به ناموس مسلمين در مدينه و واقعه حره، مهر تأييد نگذاشته است؟! و يزيد را بر انجام كارهاي مخالف دين اسلام و انسانيت، پيشاپيش تشويق نكرده و رسالت خود را زير سؤال نبرده است؟!
6. تخريب قبور اهل بيت(هما)
وهابيان با تخريب قبور اهل بيت(هما) در قبرستان بقيع و حمله نظامي آنان به كربلا و نجف، و كشتار بيرحمانه مسلمانان و محبان اهل بيت(هما)، عملاً دشمني و خصومت خود را با اهلبيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نقد المنقول، ابنقيم، محمد بن ابيبكر، ص108.
2. مجموع الفتاوي، ج3، ص413؛ ج4، ص475.
ثابت كردهاند. اين عملكرد وهابيت از تفكر انحرافي آنان، مبني بر دشمني با اهل بيت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دوستي با دشمنان اهل بيت(هما)، به خصوص يزيد و خاندان او، ناشي ميشود.
چه انگيزهاي به جز دشمني وهابيها با اهل بيت(هما)، لشكر كشي آنان را به سركردگي ‹سعود بن عبدالعزيز› به سوي كربلا و نجف، از سال 1216 تا 1225ه .ق، به صورت پي در پي ميتواند توجيه كند؟
لشكر وهابيها متشكل از مردم نجد و عشاير اطراف و مردم حجاز و تمامه در سال 1262ه .ق در ماه ذيقعده، وارد شهر كربلا شد و بيشتر مردم را در كوچه و بازار و خانهها به قتل رساندند و نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند، سپس در منطقهاي به نام ‹ابيض› جمع شدند و خمس اموال غنيمتي خود را به ‹سعود› و بقيه را بين خود تقسيم كردند كه به هر پياده يك سهم و به هر سواره دو سهم رسيد.1
تخريب قبر سيدالشهدا و تاراج صندوق روي قبر كه با زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر مزين شده بود، توسط وهابيها ـ آنگونه كه شيخ ‹عثمان بن بشير› مورخ وهابي نقل نموده ـ2 چه معنايي ميتواند داشته باشد، جز اينكه با اين كار ننگين ميخواستهاند ـ و هنوز هم ميخواهند ـ هم آثار جنايت يزيد بن معاويه را از اذهان مسلمين بزدايند و هم رشادت و مبارزه و شهادت نواده پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در را ه دين و قرآن به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ المملكة السعوديه، صلاح الدين مختار، ج1، ص73.
2. عنوان المجد في التاريخ النجد، عثمان بن عبدالله، ج1، ص121.
فراموشخانه تاريخ بسپارند، ولي غافل از اينكه خداوند فرموده است:
(يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُون) (صف:8)
ميخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند و خدا تمام كننده نور خويش است هر چند كه كافران كراهت داشته باشند.
ميرزا ابوطالب اصفهاني گردشگر هندوستاني كه خود در بازگشت از انگلستان به سوي هند يازده ماه بعد از واقعه عاشورا وارد كربلا شده بود در سفرنامهاش به نام ‹مسير طالبي› مينويسد:
وقتي كه وهابيها وارد شهر كربلا ميشوند، نداي ‹اقتلوا المشركين› را سر ميدهند. آنان بعد از تخريب قبر امام حسين ( عليه السلام ) و كشتن مردم و به جا گذاشتن زخميهاي زياد، همه چيز را غارت ميكنند. اين كشتار به حدي وحشيانه بوده كه در صحن مقدس، خون كشتهشدگان روان گشته و حجرههاي صحن از اجسادكشتگان پرشده بود.1
7. بيحرمتي به قبر و مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
وهابيها در سال 1342ه .ق به شهر مدينه حمله نمودند و بعد از كشتن مسلمين اين شهر، وارد مدينه شده، تمام قبههاي پاك امامان معصوم(هما) و خاندان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به كمك استعمارگران غربي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسير طالبي، ميرزا أبيطالب اصفهاني، ص408.
كينه توزان، منهدم كرده، قبرها را با خاك يكسان نمودند.
آنان حتي زمين قبرستان را كه از سنگ، فرش شده بود، زير و رو نموده، آن را به سنگپاره و خاك و غبار تبديل نمودند. تمام جواهرات و لؤلؤ و فرشهاي گرانقيمت را كه در ضريحهاي مقدس بود به سرقت و يغما بردند و به اموال آلسعود ضميمه كردند؟1
آيا جز اين است كه سران وهابيت و آلسعود در راستاي دشمني با اهلبيت(هما) چشم به مال دنيا دوخته و به بهانههاي واهي قبرها را تخريب نموده تا اموال آن را تاراج كنند؟
با توجه به آنچه گذشت آيا نميتوان گفت، توحيدي كه وهابيت از آن دم ميزند و آن را شعار خود قرار دادهاند با نابودي مظاهر توحيد و كشتار موحدان و تخريب اماكن مقدس و به سرقت بردن آثار تاريخي اسلام و اموال مردم و ايجاد فتنه و فساد در بين مسلمين، در تعارض است و در قالب توحيد اسلامي و قرآني نميگنجد؛ بلكه چيز نامفهومي است كه وهابيها به عنوان حربه، براي كشتن مسلمانان از آن استفاده ميكنند. آنان مردم عوام را براي به دستآوردن منافع مالي و مادي فرقه وهابيت و سران آن، فريب ميدهند و به اين شيوه، آنان را عليه مسلمين تحريك ميكنند؟
بايد پرسيد، كشتار بيرحمانه مسلمانان كه همه آنان، كلمه توحيد را بر زبان جاري داشته و به اسلام، معتقد بودهاند، با كدام مباني اسلامي سازگاري دارد؟ در حالي كه خداي سبحان ميفرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ المملكة السعوديه، ج2، صص381ـ382.
اي كساني كه ايمان آوردهايد، هنگامي كه در راه خدا گام بر ميداريد (و براي جهاد به سفر ميرويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و اسلام ميكند، به اميد به دستآوردن غنايم و مال دنيا نگوييد كه مسلمان نيستي.1
با توجه به افكار و عملكرد وهابيها، به يقين ميتوان گفت كه وهابيها هيچ اعتقادي به احكام و دستورهاي الهي موجود در قرآن و سنت ندارند و هر چه را رهبرانشان بگويند، گرچه با مباني اسلامي مخالف باشد به آن عمل ميكنند. اين فرقه به هيچيك از معيارهاي انساني پايبند نيستند، بلكه دزداني هستند كه براي به دست آوردن زخارف دنيا، حتي به مقدسترين مكانها هجوم آورده، اموال و داراييهاي با ارزش و آثار تاريخي اسلامي اين اماكن را به تاراج ميبرند.
اعمال و رفتار آنان، اين حقيقت را روشن ميسازد كه تفاوت چنداني بين تاراج آثار حرم مقدس امام حسين ( عليه السلام ) توسط اين گروه، و بين شبكه مافياي بينالمللي قرن حاضر كه در كشورهاي اسلامي به دنبال غارت آثار فرهنگي اسلامي مسلماناناند، نميباشد، زيرا هر كدام به نحوي، به تمدن، فرهنگ و آثار اسلامي آسيب ميرسانند. تنها فرقي كه امكان دارد بين اين دو گروه مخوف وجود داشته باشد، اين است كه ديده نشده، شبكه مافيا براي تاراج و غارت ارزشهاي فرهنگي و اسلامي مسلمانان و به دست آوردن اموال، به كشتار آنچناني كه وهابيها در كربلا و ساير مناطق مرتكب شدهاند دست بزنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نساء: 94.
قبرستان بقيع كه توسط وهابيها تخريب و با خاك، يكسان گرديده و حتي زير و رو شده، بخشي از آن، در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وجود داشته و بخشي ديگر متعلق به زمان صحابه و خلفا بوده است. قسمتي هم در زمان تابعين ايجاد شده و همينطور گسترش و توسعه آن ادامه داشته است و قطعاً به صورت ناگهاني و دفعي به وجود نيامده است.
با اين وصف، از زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تا زمان تخريب، هيچكس نه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نه خلفا و صحابه و نه تابعين و نه علما و فقهاي اسلامي هيچكدام نگفتهاند كه اين قبرها بتهايي هستند كه زائرين آنها بتپرست و مشركاند.
آيا توحيدي كه وهابيها بر اساس آن، قبور امامان(هما) و صالحان را بت و زائران آنها را مشرك ميدانند، همان توحيد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صحابه و فقهاي مسلمين است يا مسئله چيز ديگري است؟
ظاهراً دم زدن از توحيد و متهم نمودن ديگران به شرك، بهانهاي است براي از بين بردن مظاهر اسلامي كه مسلمانان با ديدن آنها به ياد صدر اسلام افتاده، حالتهاي معنوي و روحاني آن زمان را در اذهان و قلوب خود تداعي ميكنند و باعث تقويت ايمانشان ميگردد.
آيا عمل وهابيان، همان چيزي نيست كه دشمنان اسلام و استعمارگران ميخواهند تا بدين وسيله ميان مسلمانان و مظاهر معنويات اسلامي، فاصله ايجاد نمايند و در نتيجه، مسلمانان با گذشت زمان، همه چيز را به فراموشي بسپارند؟
از سوي ديگر وهابيها ظاهراً و از ترس افكار عمومي مسلمانان ويران كردن قبر رسول گرامي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را مخالف رضاي خدا و هتك حرمت
|
|
آن حضرت ميدانند و به اين علت از تعرض به آن خودداري نمودهاند و حتي به صراحت ميگويند كه تخريب قبر نبي مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اصلا در ذهن ما خطور نكرده است. اكنون بايد پرسيد كه آيا تخريب قبور ائمه(هما) توهين به صاحبان قبر شمرده نميشود يا اينكه هتك حرمت آنان از نگاه وهابيها جايز است؟
لازم به يادآوري است كه وهابيت تخريب قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نيز در سر داشتهاند و همانطور كه اشاره شد تنها از ترس مسلمانان چنين نكردهاند.
به هر حال، از آنجايي كه توهين و بيحرمتي به خاندان وحي و رسالت، در حقيقت، توهين به شخص رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است، پس سخن اين سلطان وهابي كه ميگويد احترام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) واجب است، با عمل او در تخريب قبور اهل بيت رسول خدا(هما) چگونه قابل جمع است؟
|
|
|
|
فصل هفتم: وهابيت و قرآن
قرآن كريم كتاب آسماني مسلمانان، كلام پاك خداست كه بر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي هدايت بشر تا پايان تاريخ، نازل گرديده است. اين كتاب به عنوان معجزه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و عاري از هرگونه كاستي، دين كامل اسلام را چنين معرفي نموده:
(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدي وَرَحْمَةً وَبُشْري لِلْمُسْلِمينَ) (نحل: 89)
و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است!
همچنين هيچ باطل و سخن بيهودهاي در آن، راه ندارد:
(لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) (فصلت: 42)
هيچگونه باطلي، نه از پيشرو و نه از پشت سر، به سراغ آن
|
|
نميآيد، چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است!
از سوي ديگر تمام آيات آن، بر مردم، حجت است و متابعت از اوامر و نواهي آن لازم ميباشد. در اين قسمت به گوشهاي از برداشتهاي غلط وهابيت از آيات قرآن كريم اشاره ميكنيم:
1.مخالفت با آيات قرآن
سران وهابيت، مثل ابنتيميه، ابنقيم جوزي و محمد بن عبدالوهاب و نوهاش سليمان بن عبدالله، در كتابهاي خود بر مطالبي تأكيد نمودهاند كه با آيات قرآن، صريحاً مخالف است.
ابن تيميه ميگويد: ‹تخريب و از بينبردن مساجدي كه بر قبر بنا شده باشد واجب است›.1
محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيت نيز در كتابهاي متعدد خود گفته است كه هدم و نابودكردن قبّههايي كه بر قبرها ساخته شده، واجب است.2 نوهاش سليمان بن عبدالله نيز اين مطلب را از ابنقيم نقل نموده و بر آن تأكيد كرده است.3
اين عقيده، با ديدگاه روشن قرآن كريم منافات دارد؛ زيرا قرآن كريم درباره محل دفن اصحاب كهف ميفرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتب و رسائل و فتاوي ابنتيميه في التفسير، ج17، ص463.
2. محمد بن عبدالوهاب، مؤلفات محمد بن عبدالوهاب في العقيده، ج1، ص112؛ ج1، صص75 و 114؛ الفتاوي، ج1، ص60.
3. تيسير العزيز الحميد، سليمان بن عبدالرحمن بن محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص268.
(وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) (كهف: 21)
بدينسان، كساني را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدي نيست، وقتي كه ميان خويش در كار آنها مناقشه ميكردند، بعضي گفتند بايد گِرد آنها حصار و بنايي بسازيم، پروردگار به كارشان داناتر است و كساني كه در مورد ايشان غلبه يافته بودند، گفتند: بر غار آنها مسجد خواهيم ساخت.
به گفته علامه طباطبايي، آيه ميفرمايد، بعد از اينكه محل اصحاب كهف پيدا شد، مشركان و موحدان بر سر قبر آنان اختلاف كردند. مشركان ميگفتند بايد در اطراف آنان ديوار و حصاري ساخته شود تا از ديد مردم پنهان شوند و آثارشان محو گردد، اما موحدان در مقام رد سخن مشركان گفتند كه ما بر روي قبر آنان حتماً مسجدي خواهيم ساخت.
دليل اينكه اين سخن را موحدان و مسلمانان در برابر مشركان گفتهاند اين است كه اولاً مسجد در عرف قرآن محل عبادت موحدان و جاي سجده مسلمانان و ذكر خدا است، چون خداوند خودش فرموده است: (وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً)؛ ‹و مسجدها كه نام خدا در آن بسيار ياد ميشود›. (حج: 40)
ثانياً عبارت (قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلي أَمْرِهِمْ) (كهف: 21) در آيه شريفه نيز دليل بر اين است كه ساختن مسجد بر قبر آنان، سخن مسلمانان و
|
|
موحدان بوده است، زيرا در آن زمان، موحدان بر مشركان غلبه داشتهاند.1
فخر رازي نيز ميگويد:
آناني كه گفتند بر سر قبر اصحاب كهف مسجد ميسازيم، پادشاه مسلمانان بوده و علت ساختن مسجد اين بوده كه خداوند در آن عبادت شود و آثار اصحاب كهف به وسيله اين مسجد باقي بماند.2
از همه مهمتر، خداوند سخن كساني را كه بر قبر اصحاب كهف، مسجد ميساختند، در برابر سخن مخالفان به نحوي مطلوب ذكر نموده و آن را مورد نكوهش قرار نداده است.
با توجه به آنچه كه بيان گرديد دقيقاً وهابيها مطابق با عقيده مشركان، براي نابودي آثار انبيا و اولياي خداوند و نيز در مخالفت آشكار با قرآن كريم به تخريب مشاهد و قبّههاي قبور آنان اهتمام ورزيدهاند. بدتر آنكه وهابيان، برخلاف اين آيه شريفه، مطلب را معكوس جلوه ميدهند و دوستداران انبيا و اولياي الهي را كه براي حفظ آثار و عظمت انبيا و اولياي خداوند و حفظ معنويت آنان در اذهان و قلوب مسلمين، بر قبرهاي آنان قبه و مسجد ميسازند، تكفير ميكنند و به جاي آن، كساني را كه به علت داشتن دشمني و كدورت نسبت به انبيا و اولياي خدا نميخواهند كه هيچ اثري از آنان باقي بماند موحد و مسلمان ميپندارند.
وهابيها احترام مسلمانان به مقدسات اسلام و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه(هما)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رك: الميزان في تفسير القرآن، ج13، صص265ـ268.
2. مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج21، ص447.
را با اعمال مشركان مقايسه نموده، آن را شرك ميدانند. آيا از نظر آنان هيچ پديدة مقدسي در دين اسلام وجود ندارد و آيا زيارت قبر نبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و درخواست از آن حضرت كه ايشان براي ما دعا كند و از خدا بخواهد تا مشكلات ما را برطرف كند، با دعاي مشركان شباهت دارد كه وهابيها آن را شرك ميپندارند؟
اگر از ديدگاه وهابيت، نابودكردن قبّههايي كه بر مقابر ساخته شدهاند واجب است و عدم تخريب آن، موجب شرك و كفر ميباشد، پس چرا قبه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كه امروز تحت تسلط آنان قرار دارد ازبين نميبرند؟! آيا وهابيها به خاطر باقي گذاشتن آن، به شرك و كفر روي نياوردهاند؟ يا اينكه آنان در اين موضوع گزينشي برخورد ميكنند؟!
2. وهابيت و نفي توسل
وهابيت در راستاي مخالفت با آموزههاي قرآن كريم، مسئله توسل را مورد انكار قرار ميدهند و قائلين به آن را مشرك ميدانند. محمد بن عبدالوهاب ميگويد:
اگر كسي بگويد: ‹اي خدا به وسيله پيغمبرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به تو متوسل ميشوم كه مرا مشمول رحمت خود قرار دهي›، چنين شخصي به راه شرك رفته و عقيده او، همان عقيده اهل شرك است.1
اين در حالي است كه سبكي گفته است:
توسل و استعانت و تشفّع به نبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سوي خدا، امر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تطهير الاعتقاد، محمد بن عبدالوهاب، ص36؛ رسائل عمليه، ص145.
پسنديدهاي است و هيچ كسي از سلف و خلف، آن را انكار نكرده تا اينكه ابنتيميه آمد و آن را منكر شد و از صراط مستقيم، عدول نمود و چيزي را بدعت كرد كه هيچ عالمي آن را نگفته است و با اين بدعت بين اهل اسلام، شكاف ايجاد نمود.1
آيا اين عقيده وهابيت، به صورت آشكار، با شماري از آيات قرآن كريم منافات ندارد؟ زيرا در قرآن كريم، آيات متعددي وجود دارد كه بر جواز توسل براي رفع حاجات و بخشش گناهان و تقرب به سوي خدا دلالت دارند. در اينجا به برخي از اين آيات اشاره ميكنيم:
خداوند خطاب به مؤمنين ميفرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَجاهِدُوا فِي سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (مائده: 35)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيلهاي براي تقرب به او بجوييد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد!
صاحب ‹تفسير مراغي› ميگويد: ‹مراد از وسيله در اين آيه شريفه، چيزي است كه براي جلب رضايت خدا و تقرب به او، به آن توسل جسته ميشود›.
مراغي در ادامه حديثي را از ‹صحيح بخاري› و ساير كتابهاي اهل سنت نقل ميكند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن، وسيله قرار داده شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فيض القدير شرح جامع الصغير، عبدالرئوف مناوي، ج2، ص135.