بخش 9
2. وهابیت و توسل به دروغ فصل نهم: نقش وهابیها در تسلط کفار بر جوامع اسلامی 1. وهابیت و تفرقهافکنی میان مسلمین 2. خصومت و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران 3.همسویی وهابیت با کفار فصل دهم: وهابیت و مسلمانان 1.محمد بن عبدالوهاب و ادعای نبوت 2. تکفیر اهلسنت توسط وهابیها
است كه ائمه(هما) قائل به رؤيت خدا بودهاند و شيعيان بر خلاف ديدگاه ائمه(هما) رؤيت را نميپذيرند!
آنچه را كه ‹قفاري› نقل نموده، قسمتي از روايت است كه در راستاي ديدگاه خويش آن را انتخاب كرده است و تتمه روايت را كه بخش اعظم آن ميباشد تقطيع و حذف نموده است. در ادامه روايت، مراد از رؤيت به خوبي و روشني بيان شده است كه مقصود امام ( عليه السلام ) از رؤيت، رؤيت مورد ادعاي قفاري نيست، بلكه رؤيت قلبي مراد بوده است! تمام روايت چنين است:
عَن اَبي بَصير، عَن اَبي عَبدِالله ( عليه السلام ) قالَ قُلتُ لَه: اَخبِرني عَنِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ هَل يَراهُ المؤمنُونَ يَومَ القيامَةِ؟ قالَ نَعَم وَقَد رَأوهُ قَبلَ يَومِ القيامَةِ فَقُلتُ مَتي؟ قالَ حينَ قالَ الله: (اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلي) ثُمَّ سَكَتَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: وَاِنَّ المؤُمِنينَ لَيَرَونَهُ في الدُّنيا قَبلَ يَومِ القيامَةِ! اَلَستَ تَراهُ في وَقتِكَ هذا؟ قالَ اَبوبَصيرٍ: فَقُلتُ لَه: جُعِلتُ فِداكَ! فَاُحَدِّثُ بِهذا عَنكَ؟ فَقالَ: لا فَاِنَّكَ اِذا حَدَّثتَ بِهِ فَاَنكَرَ مُنكِرٌ جاهِلٌ بِمَعني ما تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ اَنَّ ذلِكَ تَشبيهٌ وَكُفر وَلَيسَتِ الرُؤيَةُ بِالقَلبِ كَالرُؤيَة بِالعَينِ تَعاليَ اللهُ عَمّا يَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ.1
ابوبصير ميگويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم: مرا از خداي عزوجل آگاه كن كه آيا مؤمنان در روز قيامت، او را ميبينند. فرمود: آري و پيش از قيامت او را ديدهاند. عرض كردم: در چه زماني؟ فرمود: هنگامي كه به ايشان فرمود كه (اَلَستُ بِرَبِّكُمْ قالوُا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توحيد صدوق، ص111؛ بحار الانوار، ج4، ص44.
بَلي)؛ ‹آيا نيستم پروردگار شما گفتند كه آري تو پروردگار مايي›. پس حضرت ساعتي ساكت شدند و بعد از آن فرمودند: مؤمنان در دنيا پيش از قيامت او را ميبينند، آيا تو چنان نيستي كه در همين وقت او را ببيني؟ ابوبصير ميگويد: به آن حضرت عرض كردم كه فداي تو گردم پس من اين مطلب را از شما نقل كنم. فرمود: نه، زيرا هرگاه تو اين مطلب را نقل كني، منكري كه به معناي آنچه كه ما ميگوييم جاهل باشد، آن را انكار ميكند و بعد از آن تقدير كند كه اين تشبيه و كفر است باعث اين ناخوشي خواهد بود و ديدن با دل، چون ديدن چشم نيست. خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف ميكنند.
دكتر قفاري متفكر و نظريه پرداز معاصر وهابيت براي بدنام كردن مخالفين خودش خصوصاً مذهب شيعه اماميه، علاوه بر تقطيع و حذف قسمتي از روايات كلماتي را در روايات از پيش خود افزوده تا عقايد و باورهاي شيعه را مورد خدشه قرار دهد.
همچنين قفاري در كتاب ياد شده ادعا ميكند كه در كتاب كافي روايتي وجود دارد كه ميرساند امامان شيعه سيزده نفرند.
او ميگويد:
كما انك تري الكافي اصح كتبهم الاربعه قد احتوي علي جملة من احاديث تقول بان الائمة ثلاثة عشر فقد روي الكليني بسنده عن ابي جعفر ( عليه السلام ) قال: قالَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إنّي وَاِثني عَشَرَ اِماماً
|
|
مِن وُلدي...1
در حالي كه اگر به اصول كافي مراجعه شود، كلمه ‹امام› در حديث مذكور وجود ندارد، بلكه عبارت اين چنين است: ‹انّي وَاثني عَشَرَ مِن وُلدي وَاَنتَ يا عَليّ...›.2 كه مراد از آن چهارده معصوم(هما) است.
2. وهابيت و توسل به دروغ
وهابيها براي رسيدن به اهدافشان به دروغ متوسل ميشوند و براي كتمان حقايق و واقعيتها از ابزار تهمت و افترا كه در اسلام اكيداً حرام است، استفاده ميكنند.
قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعه، جملهاي را از كتاب حكومت اسلامي امام خميني= ص135 اين گونه نقل ميكند:
و اذا عزمنا علي اقامة حكم اسلامي، سنحصل علي عصا موسي و سيف علي بن ابيطالب.
اگر تصميم به تشكيل حكومت اسلامي بگيريم، به زودي صاحب عصاي موسي و شمشير علي بن ابيطالب خواهيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول مذهب الشيعه، محمد قفاري، ج2، ص809.
.2 اصول كافي، ج1، ص534، ح17. بديهي است كه اگر "اماماً" در حديث وجود داشته باشد، مفاد حديث منطبق بر ادعاي قفاري ميشود، ولي اين حديث مشتمل بر اين كلمه نيست، بلكه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين حديث ميفرمايد كه يا علي من و تو و دوازده فرزندم كه عبارتاند از فاطمه زهرا3 و يازده امام معصوم: اوتاد زمين هستيم. پس در اين حديث، بحث از امامت و تعداد امامان نيست، هرچند بهطور ضمني، تعداد ائمه: هم از آن استفاده ميشود، ولي قفاري "اماماً" را از پيش خودش بر آن افزوده است تا تعداد ائمه دوازدهگانه را زير سؤال ببرد.
شد.
او سپس از اين جمله چنين برداشت ميكند كه:
و الجمع بين عصا موسي و سيف علي بن ابي طالب كنايةً ـ فيما يبد ولي ـ عن تعاون اليهود مع الشيعة في دولة
آيات.1
به نظر ميرسد جمع بين عصاي موسي و سيف عليابن ابيطالب، كنايه از همكاري و تعاون يهود با شيعه در دولت آيتاللهها ميباشد.
اين دكتر وهابي كلام امام خميني را كه عصاي موسي و شمشيرعلي بن ابيطالب در آن جمع شده است، به طور جاهلانه كنايهاي از اتحاد شيعيان و يهوديان صهيونيست پنداشته و بعد با كمال بيشرمي گفته است كه اين اتحاد، بين دولت امام خميني و اسرائيل در معاهدات نظامي و كمكهاي سرّي، جامه عمل گرفته است و خبرگزاريها از آن خبر دادهاند.
واقعاً اين تهمت براي چه كساني قابل باور است، در حالي كه امروز در جهان، تنها كشوري كه با تمام قوا در برابر رژيم صهيونيستي ايستاده و مقاومت ميكند، جمهوري اسلامي ايران است و حزب الله لبنان كه حسنهاي از حسنات امام خميني به شما ميآيد.
اين عبارت كه قفاري از براي مدعاي خود، آن را مستمسك قرار داده، در كتاب حكومت اسلامي چنين است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول مذهب الشيعة الاماميه، ج3، ص1411.
آنچه كه كم داريم، همت و قدرت مسلح است كه آن را هم انشاءالله به دست ميآوريم. به عصاي موسي احتياج داريم و به همت موسي. كساني بايد باشند كه عصاي موسي ( عليه السلام ) و شمشير علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) را به كار ببرند.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حكومت اسلامي، امام خميني، ص191. بديهي است كه اين عبارت امام، هيچگونه دلالتي بر تعاون يهود با شيعه و بالعكس ندارد، آيا ذكري از عصاي موسي7 و همت آن حضرت در كنار سيف علي بن ابي طالب7 بهتنهايي دليل بر همكاري شيعه با يهود تلقي ميگردد؟ كدام عاقل به خود اجازه ميدهد كه از اين عبارت چنين چيزي را استفاده نمايد؟
افزون بر اينكه از اين سخنان امام، نه بهطور كنايه و نه بهطور صريح، مطلب مورد ادعاي قفاري به دست نميآيد، امام مكرراً در صفحات قبل همين كتاب درباره يهود و دشمنان اسلام هشدار مؤكد داده و گفته است:
امروز ميبينيم كه يهوديها خذلهم الله در قرآن تصرف كرده و در قرآنهايي كه در مناطق اشغالي چاپ كردهاند تغييراتي دادهاند. ما موظفيم از اين تصرفات خائنانه جلوگيري كنيم، بايد فرياد زد و مردم را متوجه كرد تا معلوم شود كه يهوديها و پشتيبانان خارجي آنها كساني هستند كه با اساس اسلام مخالفند و ميخواهند حكومت يهود در دنيا تشكيل دهند و چون جماعت موذي و فعال هستند، نعوذ بالله، اگر روزي به مقصد برسند و سستي بعضي از ما باعث شود كه يك وقت حاكم يهودي بر ما حكومت كند، خدا آن روز را نياورد. (حكومت اسلامي، ص175).
همچنين در صفحه 180 همين كتاب، مسلمانان را دعوت ميكند كه چارهاي بينديشند و براي آزاد كردن فلسطين كه وطن اسلام است، اشتراك مساعي كنند.
بنابراين، بعيد است كه قفاري اين جملات امام= را نديده باشد و خود به آنچه كه گفته است، اعتقاد داشته باشد. پس ميتوان گفت كه قفاري، فقط براي ساختن بهانه در راستاي افترا و تهمت، اين قسمت از كلام امام را انتخاب نموده تا شايد به پندار او، دليلي بر مدعايش باشد.
سؤال ما از وهابيت در اين خصوص اين است كه چه كساني يهوديهاي صهيونيست اشغالگر را از لبنان، بهطور مفتضحانه و ذلتبار خارج نمودند؟ و امروزه چه كساني پرچم مبارزه با يهوديان را در دست دارند؟ از سوي ديگر، حزبالله لبنان كه امروز افتخار مسلمين در اقصي نقاط عالم هستند از كدام مكتب الهام ميگيرد؟
يكي ديگر از افترائات قفاري، نسبت به علامه اميني، صاحب كتاب شريف ‹الغدير› است. او ميگويد كه علامه اميني قائل به تحريف قرآن است و حتي آيهاي را در ‹الغدير› ذكر نموده است كه در قرآن وجود ندارد و آن آيه چنين است:
اَليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم بِاِمامَتِهِ فَمَن لَم يَأتَم بِهِ وَبِمَن كانَ مِن وُلدِي مِن صُلبِهِ إلَي القِيامَةِ فَأولئِكَ حَبِطَت اَعمالهم وَفي النّارِ هُم خالِدُونَ. انَّ اِبليسَ، اَخرَجَ آدَمَ مِنَ الجَّنَّةِ مَعَ كَونِهِ صَفوَةِ اللهِ بِالحَسَدِ. فَلا تَحسُدُوا فَتَحبِطَ اَعمالَكُم وَتَزِلَّ اَقدامَكُم.1
آنچه كه قفاري ذكر نموده افترا و تهمت آشكاري است كه هيچ مسلماني به خود اجازه نميدهد كه تا اين حد، نسبت به مسلمانان ديگر افترا و دروغ ببندد. زيرا آنچه را كه علامه اميني ذكر نموده، حديثي در تفسير و شرح آيه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) (مائده: 3) است كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده است،2 نه آنگونه كه قفاري پنداشته كه آن را به عنوان آيهاي حذف شده از قرآن مطرح كرده باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول مذهب الشيعه، ج3، صص1200ـ1201.
2. الغدير، عبدالحسين اميني، ج1، ص315.
|
|
فصل نهم: نقش وهابيها در تسلط كفار بر جوامع اسلامي
قرآن كريم به عزت و سربلندي جامعه اسلامي بسيار اهميت
ميدهد و بر اين مطلب تأكيد ميورزد كه مسلمانان نبايد تحت تسلط قدرتهاي طاغوتي كفار قرار داشته باشند. قرآن به علت ارزش استقلال و حياتي بودن آن در آيات متعددي بر اين مسئله تاكيد نموده و گفته است:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ تُريدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً) (نساء: 144)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، غير از مؤمنان، كافران را ولي و تكيهگاه خود قرار ندهيد! آيا ميخواهيد (با اين عمل،) دليل آشكاري بر ضد خود در پيشگاه خدا قرار دهيد؟!
در جاي ديگري نيز ميفرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصاري أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ
|
|
بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ
الظَّالِمينَ) (مائده: 51)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! يهود و نصاري را ولي (و دوست و تكيهگاه خود)، انتخاب نكنيد! آنها اولياي يكديگرند و كساني كه از شما با آنان دوستي كنند، از آنها هستند، خداوند، جمعيت ستمكار را هدايت نميكند›.
در آيه ديگري باز تأكيد ميكند:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ) (مائده: 57)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، افرادي كه آيين شما را به باد استهزا و بازي ميگيرند ـ از اهل كتاب و مشركان ـ ولي خود انتخاب نكنيد و از خدا بپرهيزيد، اگر ايمان داريد.
خداوند متعال به اين مسئله كه دوستي با كفار، مايه عزت و سربلندي شما نميشود، بلكه عين ذلت و خواري است، زيرا عزت و سربلندي همهاش از آن خدا و در نزد اوست، اشاره ميكند و ميفرمايد:
(الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً) (نساء: 139)
همانها كه كافران را به جاي مؤمنان، دوست خود انتخاب ميكنند. آيا عزت و آبرو را نزد آنان ميجويند؟ با اينكه همه عزتها از آن خداست.
به همين علت نيز با آيه (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً)؛ ‹و
|
|
خداوند، هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است›. (نساء: 141) تسلط، حكومت و آقايي كفار را بر مسلمين نفي نموده و از مسلمانان و مؤمنين خواسته كه نگذارند كفار بر آنان مسلط شوند تا در برابر آنان ذليل و خوار گردند.
متأسفانه برخلاف همه سفارشها و تأكيدات خداوند، وهابيت از ابتداي تأسيس و حتي قبل از آن و از آغاز شكلگيري تفكرات خود توسط ابنتيميه، در خدمت كفار و دشمنان اسلام قرار داشته و هر از گاهي باعث تسلط آنان بر مسلمين گشته است. سران وهابيت به جاي دوستي با مسلمانان و مؤمنين، رشته دوستي خود را با كفار و استعمارگران محكم كردهاند و مسلمانان را به زير تيغ شرك و كفر برده و آنان را مهدورالدم دانستهاند.
در اين فصل به پارهاي از اقدامات وهابيت در جهت تسلط بيگانگان بر جوامع اسلامي اشاره ميكنيم:
1. وهابيت و تفرقهافكني ميان مسلمين
ابن تيميه، آن زمان كه جهان اسلام مورد تهاجم مغولان از يك سو و صليبيان از سوي ديگر قرار داشت، در برابر علماي اسلامي و عامه مسلمين قرار گرفت و با پخش و نشر عقايد انحرافي خود، موجبات ترديد و تفرقه را به نفع كفار، در بين مسلمين به وجود آورد.
سبكي در اينباره ميگويد:
ابنتيميه، در زير پوشش پيروي از كتاب وسنت و دعوت مردم به حق و هدايت آنان به سوي بهشت، در عقايد اسلامي
|
|
بدعت گذاشت و اركان اسلام را در هم شكست. او با اتفاق و اتحاد مسلمانان به مخالفت برخاست.1
همچنين، آن زماني كه انگليس، دشمن ديرينه اسلام، كشورهاي اسلامي را مورد تاخت و تاز و استعمار خويش قرار ميداد، محمد بن عبدالوهاب، مجدداً عقايد و انديشههاي انحرافي ابنتيميه را با همدستي آلسعود رواج داد و به تكفير مسلمين پرداخت و آنان را واجب القتل و مهدورالدم ميدانست.
در عصر حاضر كه استعمار جهاني با تمام امكانات فرهنگي و نظامي براي نابودي اسلام و مسلمين، با همدستان خود متحد شدهو بسياري از كشورهاي اسلامي را عملاً تحت تسلط خود درآورده است و قدس، قبله اول اسلام توسط صهيونيستهاي غاصب، با خون جوانان رشيد فلسطيني رنگين و رنگينتر ميشود، چرا تمام همّ و غم وهابيت، تكفير مسلمين است و تحت عنوان ‹شرك›، بلاي جان مسلمين شدهاند؟
چرا كسي همچون ‹احسان الهي ظهير› و اتباع آنان در پاكستان و جاهاي ديگر، مؤمنين را در مساجد و در حال نماز، به رگبار مسلسل بستند و جوي خون جاري كردند؟ بدتر آنكه، اين رفتار ناپسند و ضد انساني و اسلامي، همچنان ادامه دارد.
به گفته استاد ‹بوطي›، مسلمانان در گوشه و كنار جهان از نفاق افكني سلفيه (وهابيت) به تنگ آمدهاند و ميگويند كه تنها مشكل ما در كشورهاي مختلف، دشمني و ايجاد تفرقهاي است كه سلفيه در بين ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدرة المضيه في الرد علي ابنتيميه، سبكي، ص5.
مسلمانان ايجاد ميكنند. برخي از نتايج اين اختلافات، تعطيلي مسجد واشنگتن، توسط آمريكا براي چندين ماه است؛ همچنين سنگاندازي و اختلافافكني وهابيها بين مسلمانان، در فرانسه، باعث شد كه يكي از مساجد پاريس، توسط حكومت فرانسه به كلي ويران گردد.1
با توجه به آنچه گذشت، آيا ميتوان براي جريان وهابيت هدفي جز نفاق و تفرقهافكني در بين مسلمانان پيدا نمود؟ آيا وقت آن نرسيده است كه سران و رهبران كنوني اين فرقه، نسبت به اعمال و رفتار گذشتگان خود مقداري تأمل نموده، مصالح اسلام و مسلمانان را در نظر بگيرند و بگذارند مسلمين نسبت به دشمنان اصلي و واقعي خود بينديشند و براي آزادي قدس و نجات جوامع اسلامي از سلطه فرهنگي و نظامي غرب و دشمنان اسلام يد واحده و متحدي باشند؟
2. خصومت و دشمني با جمهوري اسلامي ايران
حكومت ايران، قبل از پيروزي انقلاب، حكومتي غيرديني و وابسته به استكبار جهاني بود و به ارزشهاي اسلامي پايبند نبود، در عين حال، حكومت آلسعود (وهابيها) نه تنها هيچ حساسيتي در برابر دولت ايران از خود نشان نميدادند، بلكه با آن، رابطهاي گرم و دوستانه داشتند.
اما بعد از پيروزي انقلاب و استقرار نظام اسلامي در ايران، وهابيها در برابر دولت ايران، موضع منفي و خصمانهاي اتخاذ كردند، در حالي كه اين حكومت، بر اساس قرآن و سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شكل گرفته و
.1 السلفيه مرحلة زمنية مباركه، لا مذهب اسلامي، دكتر سعيد رمضان بوطي، ص245.
|
|
موجب بيداري امت اسلامي در سراسر دنيا گرديده و مخالفت صريح خود را با صهيونيزم و استكبار جهاني، اعم از شرق و غرب، در گفتار و عمل اعلام داشته است.
دولت كنوني ايران حتي سفارتخانههاي بعضي از آنها را در تهران بسته است و از ارزشهاي اسلامي در سراسر دنيا دفاع مينمايد و در اين راستا، رهبر فقيد انقلاب، فتواي ارتداد سلمان رشدي را بدون هيچ ملاحظه سياسي و با قاطعيت اعلام كرد. از سوي ديگر، جمهوري اسلامي ايران، حمايت از تمام مسلمين و دعوت به سوي اتحاد و تقريب مذاهب اسلامي را سرلوحه سياست خود قرار داده و كارهاي بيشمار ديگري، در جهت وحدت امت اسلامي در داخل و خارج كشور انجام داده است.
وهابيها با اينكه خودشان را مسلمان و مدافع توحيد ميدانند، خصومت و عداوت شديد خود را به بهانهها و عناوين عجيب و غريب نسبت به جمهوري اسلامي ايران اعلام ميدارند و از هيچگونه توطئه و تبليغ، عليه آن دريغ نكردهاند.
آنان در اين راستا، براي مخدوش كردن و منفور جلوه دادن نظام جمهوري اسلامي ايران به افترا زدن و دروغگويي روي آوردهاند و صدها كتاب كه پر از تهمتهاي ناروا و تحريفات و تقطيعات سخنان بزرگان شيعه است، عليه مذهب تشيع و خصوصاً نظام جمهوري اسلامي ايران نوشتهاند.
فرقه وهابيت براي بدنام نمودن شيعيان، به ابزار خلاف شرعي چون دروغ متوسل ميگردند. بايد از آنها پرسيد كه مگر احكام و دستورهاي
|
|
اسلامي را قبول ندارند؟
قفاري يكي از نويسندگان وهابي در كتابش آورده است:
امام خميني بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اذان را تغيير داد و اسم خود را در اذان داخل نمود و حتي آن را قبل از اسم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار داده است. او ميگويد در حال حاضر اذان در سراسر ايران به اين ترتيب است: ‹الله اكبر، الله اكبر، خميني رهبر. اشهد ان محمداً رسول الله...تا آخر اذان›.1
آيا واقعاً چنين اذاني را كسي در طول سي سال حكومت اسلامي از راديو، تلويزيون و يا منارههاي مساجد ايران شنيده است؟ آيا جز اختلافافكني و تضعيف مسلمانان در برابر كفار و دشمنان اسلام، غرض ديگري بر اين دروغها مترتب ميگردد؟
3.همسويي وهابيت با كفار
وهابيها با كفار و دشمنان اسلام در برابر مسلمانان همسو ميباشند. وقتي كه در سال (1920م) انگليس استعمارگر، كشورهاي اسلامي را مورد هجمه قرار داد و مصر و عراق را به تصرف درآورد، علما و فقهاي اسلامي در نجف اشرف و دانشگاه الازهر فتواي جهاد و دستور حمل سلاح را بر ضد انگليس صادر كردند. اما وهابيها تحت رهبري پسر محمد بن عبدالوهاب، بر ضد فتاواي فقهاي اسلامي به نفع انگليس استعمارگر وارد عمل شدند و رهبرشان فتواي جهاد با مسلمانان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول مذهب الشيعة الاماميه الاثني عشريه، ج3، ص1392.
اعلان نمود.1
‹حافظ وهبه› مستشار سعودي در كتاب ‹جزيرة العرب في القرن العشرين› ميگويد: علت اينكه ملك عبدالعزيز، حاكم وهابيها ‹فيصلالدويش›، رئيس قبيله ‹مطير› را زنداني كرد و بعد به قتل رسانيد، اين بود كه فيصلالدويش، فهميده بود كه عبدالعزيز ‹كان لا يركع الاّ لاوامر انگليز›؛ ‹ملك عبدالعزيز، جز به اوامر انگليس گردن نمينهد›. همچنين او متوجه شده بود كه عبدالعزيز، فلسطين را با مشورت انگليس به يهوديها بخشيده است.2
آيا اين عملكرد و موضعگيري وهابيها بيانگر دشمني آنان با اسلام و دوستي و همپيماني آنان با كفار و دشمنان اسلام نيست؟ گويي توحيدي كه اين همه، از آن دم ميزنند و ديگران را به خاطر آن، كافر و مشرك ميدانند تنها با همكاري و همسويي با كفار و مشركان قابل تحقق است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. هذه هي الوهابيه (اين است آيين وهابيت)، محمدجواد مغنيه، ص188.
2. ماضي الوهابيين وحاضرهم، سيد مرتضي رضوي، ص196.
فصل دهم: وهابيت و مسلمانان
اگر كسي اسلام را بپذيرد و مسلمان شود، آثار متعددي بر آن مترتب ميگردد؛ يعني ازدواج با او، ارث بردن از او و خوردن ذبيحه او جايز است.1 به اتفاق علماي شيعه و سني، هنگامي به مسلماني كسي حكم ميشود كه شهادتين (اَشهَدُ اَن لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَاَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله) را بر زبان جاري كند و به ظاهر اسلام تمسك نمايد. به گفته ابوالحسن اشعري مؤسس فرقه كلامي اشاعره، اسلام عبارت از گفتن شهادتين است. همچنين به اتفاق علماي فريقين، ايمان غير از اسلام است؛ به اين معنا كه دايره اسلام، وسيعتر از ايمان است، پس هر مؤمني مسلمان است، اما اينطور نيست كه هر مسلماني حتماً مؤمن است؛ بر همين اساس، علماي اسلامي در تعريف ايمان، نظرات مختلفي دارند كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رك: الاقتصاد، محمد بن حسن شيخ طوسي، ص213.
حقيقت اسلام ربطي پيدا نميكند.
ايمان داراي مراتبي بوده و قابل زيادي و كاستي است، بر خلاف اسلام كه داراي مراتب نبوده و كاستي و زيادي در آن تصور نميشود1، بلكه يا هست يا نيست.
بنابراين اگر كسي كلمه شهادتين را به زبان آورد، حكم اسلام بر او جاري ميگردد، مگر اينكه ثابت شود آنچه را كه به زبانش آورده، در قلبش آن را قبول ندارد كه در اين صورت، اسلامش پذيرفته نيست.2
بر همين اساس است كه خداي متعال، به مسلمانان هشدار داده، كسي كه اسلام را ظاهر نموده و شهادتين را به زبان جاري كرده، به بهانههاي واهي و به خاطر به دست آوردن غنيمت و مال دنيا به او نگوييد كه مسلمان نيست تا او را بكشيد. خداوند ميفرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً) (نساء: 94)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، هنگامي كه در راه خدا گام ميزنيد (و به سفري براي جهاد ميرويد)، تحقيق كنيد و به خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمي) به دست آوريد، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رك: الاقتصاد، شيخ طوسي، ص140؛ التبيان، ج2، ص418؛ اوائل المقالات، محمد بن محمد شيخ مفيد، ص48؛ مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعري، ص293؛ شرح عقيدة الطحاويه، ابنابيالعز الحنفي، ص332.
2. مستمسك عروة الوثقي، سيد محسن حكيم، ج2، ص125.
كسي كه اظهار صلح و اسلام ميكند نگوييد: مسلمان نيستي، زيرا غنيمتهاي فراواني (براي شما) نزد خداست. شما قبلًا چنين بوديد و خداوند بر شما منت نهاد (و هدايت شديد). پس، (به شكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد. خداوند به آنچه انجام ميدهيد آگاه است.
ولي با كمال تأسف، وهابيها دقيقاً مخالف اين آيه شريفه عمل مينمايند و كساني را كه نسل اندر نسل، نه تنها مسلمان، بلكه مؤمن و داراي درجات ايمان بودهاند، بعد از تكفير، به قتل رسانده و هنوز هم به قتل ميرسانند و اموال آنان را به عنوان غنيمت، به تاراج ميبرند.
1.محمد بن عبدالوهاب و ادعاي نبوت
محمد بن عبدالوهاب، با عمل و رفتار خود، ادعاي نبوت كرده است و خاتميت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را عملاً زير سؤال برده است.
شيوه دعوت او به سوي وهابيت، بهگونهاي بوده كه گويا او از طرف خدا به نبوت مبعوث گرديده و دين اسلام را نسخ كرده و كتاب جديدي براي هدايت بشر آورده است. دليل بر اين مدعا اين است كه هنگامي كه محمد بن عبدالوهاب ميخواست مذهب خود را آشكار كند، قبل از آن، هشت ماه دور از نظر مردم، دائماً كتابها را مطالعه ميكرد و پس از مدتي كتاب كوچكي را در دستش گرفت و اينگونه به ميان مردم آمد و دعوتش را آغاز كرد: ‹خدا را شاهد ميگيرم كه من پيرو اين كتاب هستم و هر چه در آن هست حق است›.
در اين هنگام ‹علي بن ربيعه› كه از قوم تميمي بود از او پرسيد: ‹اگر
|
|
كسي اين كتاب را نپيذيرد، چه كار كنيم؟› او در جواب گفت: ‹كار را با شمشير حل ميكنيم! علي بن ربيعه دوباره پرسيد كه چگونه كسي با نپذيرفتن اين كتاب، مستحق قتل ميشود؟ محمد بن عبدالوهاب گفت: ‹آنان به خاطر اينكه مشرك و كافرند مستحق قتل ميگردند›. بعد گفت: ‹آيا تو هم اين را ميگويي؟› علي بن ربيع گفت: ‹بلي اين اعتقاد من است›.
هنگامي كه پراكنده شدند و محمد بن عبدالوهاب به خانه برگشت، پسر عمويش عبدالله بن حسين پيش او آمد و گفت: ‹آيا اين راست است كه تو با اين مذهب خودت خروج ميكني؟› گفت: ‹بلي›. پسر عمويش گفت: ‹به خدا قسم اگر يك نفر از ‹بنيسنان› را به اين مذهب دعوت كني، سرت را از بدنت جدا ميكند›. در اين روز بين او و پسر عمويش، مشاجرهاي درميگيرد و عدهاي در اثر آن كشته ميشوند.1
اين واقعيت تاريخي، حاكي از اين مطلب است كه محمد بن عبدالوهاب بعد از هشت ماه تفكر و انديشه، به اين نتيجه ميرسد، مذهبي كه خودش اختراع نموده، بايد جايگزين اسلام شود و كتابش به جاي قرآن ملاك و معيار حقانيت و استحقاق عذاب و عقاب قرار گيرد. به بيان ديگر، او به جاي اينكه پيرو قرآن و اهلبيت رسول خدا(هما) باشد، پيرو كتاب و تفكرات ابداعي خويش ميگردد، لذا به صراحت ميگويد كه تمام مسلمانان به علت نپذيرفتن كتاب و مذهب او، مشرك و كافر گشته، مستحق قتل ميگردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمد بن عبدالوهاب عزيز العظمة ( المنتخب من مدونات التراث)، ص119.
محمد بن عبدالوهاب، پيشواي وهابيها در راستاي تحقق اهداف دشمنان اسلام، به حدي با مسلمانان دشمني داشته كه به صورت افراطي ميگويد:
شرك مسلمانان، غليظتر از شرك بتپرستان زمان جاهليت است، زيرا مشركان فقط در حال خوشي و رفاه، مشرك بودند و در حال سختي و گرفتاري موحد و خدا پرست ميشدند، لكن مسلمانان در هردو حال (شدت و رخا) مشرك هستند.1
او در جاي ديگري ميگويد: ‹كسي كه مشركان (مسلمانان) را تكفير نكند يا در كفر آنان، شك داشته باشد، از بزرگترين نواقض اسلام است›.2
اگر به اين سخنان محمد بن عبدالوهاب دقت شود، كفار و مشركان واقعي در اصل خداپرست و موحدند و فقط گاهي مبتلا به شرك ميگردند، اما مسلمانان از اصل مشركاند و هيچگاه موحد و خداپرست نيستند.
بر همين اساس، وهابيها، پيوسته مسلمانان را به قتل ميرسانند و نه تنها از آغاز موجوديت خود تا امروز، هيچ نوع اختلاف و برخوردي با كفار واقعي (نصاري و يهود و حتي ماديپرستان) نداشتهاند، بلكه با حفظ رابطه نيكو، در خارج و داخل كشور به آنان احترام ميكنند و بر اين رابطه تأكيد دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمد بن عبدالوهاب عزيز العظمة، ص121؛ كشف الشبهات، صص33ـ34.
2. الدعوة علي منهج النبوة (اثر التجديد في الجزائر)، عبدالحليم عوبيس، ص135.
آيا اين تفكر وهابيها به تنهايي، بر باطل بودن اين فرقه مسلمانكُش كافي نيست و به روشني، خدمتگذاري آنان را براي كفار به اثبات نميرساند؟
‹احمد زيني دحلان› در ‹خلاصة الكلام› مينويسد:
محمد بن عبدالوهاب كساني را كه از مذهب او پيروي ميكردند و قبلاً فريضه حج را انجام داده بودند، وادار ميكرد كه حجش را اعاده كند و به آنها ميگفت كه حج اول آنها در حال شرك بوده است. همچنين به كساني كه به مذهب او ميگرويدند، پس از اداي شهادتين ميگفت: شهادت سوم را هم بر زبان جاري كنند و بگويند كه قبلاً كافر بودهاند و پدر و مادرشان نيز در حال كفر از دنيا رفتهاند.
اگر آنان اين شهادت سوم را بر زبان جاري نميكردند، دستور قتلشان را صادر ميكرد. او به طور آشكار ميگفت: مسلمانان ششصد سال كافر بودهاند. او غير از پيروان خود، بقيه مسلمانان را مشرك و كافر ميدانست و خون و مالشان را حلال و مباح ميشمرد.1
به همين علت است كه تمام جنگهاي وهابيها با مسلمين، از طرف آنان، اسم و عنوان ‹غزوه› به خود گرفته است.2
با توجه به اين تفكر و عملكرد محمد بن عبد الوهاب و پيروان او، شرط مسلماني نزد وهابيت شهادت سوم است، نه شهادتيني كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام، سيد احمد بن زيني دحلان، صص338ـ340.
2. حاشيه رد المختار، ابنالعابدين، ج4، ص449.
آن را به دستور خدا شرط مسلماني قرار داده و با اقرار به آن، خون و مال و ناموس هر انساني محترم گرديده و تكفير او حرام ميگردد!
اين مسلماناني كه از نظر وهابيها كافر و مشرك به شمار ميآيند، به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ايمان داشته و به اين شهادتين، اقرار كردهاند و تنها چيزي را كه به آن، اقرار نميكنند، همان شهادت سومي است كه محمد بن عبدالوهاب، آن را از نزد خود ابداع نموده و شرط مسلماني قرار داده است و بر آن اساس، ساير مسلمانان را تكفير ميكند.
به عبارت ديگر، از ديدگاه وهابيت، كسي مسلمان است كه شهادت بدهد همه مسلمانان تا ظهور محمد بن عبدالوهاب كافر بودهاند و هر كسي كه مذهب او را نپذيرد، او نيز كافر است؛ اگر چنين شهادتي ندهد، خود او هم كافر و مهدورالدم خواهد بود. آيا كسي كه در كنار شهادتين، شهادت سوم را آن هم در جهت تكفير مسلمين، شرط اساسي و اصلي مسلمان شدن بداند، خودش را متهم به بدعتگذاري و كفرگويي نكرده است؟
بر مبناي كدام دليل مسلمين ششصد سال كافر بودهاند و در اين مدت، حتي يك نفر مسلمان هم وجود نداشته است؟ با توجه به اين اظهارات و موضعگيري خصمانه محمد بن عبدالوهاب عليه مسلمين، آيا جريان وهابيت يك توطئه بزرگ عليه اسلام و تضعيف مسلمين در راستاي تحقق اهداف كفار و سياستمداران آنان، نيست؟
2. تكفير اهلسنت توسط وهابيها
وهابيها بدون دليل، تمام اهل سنت را كافر ميدانند. ابنعابدين يكي از علماي معروف حنفي و صاحب كتاب فقهي ‹حاشيه ابنعابدين› ميگويد:
|
|
فرقه وهابيت، تمام اهل سنت را كافر دانسته، فقط خودشان را موحد ميپندارند. به طور كلي، هر كس با اعتقاد آنان مخالف باشد، از ديدگاه آنها مشرك و كافر است و به همين خاطر، كشتار اهل سنت و علماي آنان را مباح دانستهاند.1
وهابيان و علماي آنان، در برابر سخن ‹شيخ حسين مدني› يكي از علماي ديوبندي پاكستان چه جوابي دارند كه گفته است محمد بن عبدالوهاب نجدي كه از نجد ظهور نمود، داراي افكاري باطل و عقيدهاي فاسد بود. آنان بسياري از اهلسنت و جماعت را كشتند. او كشتن اهل سنت را موجب وجود رحمت ميدانست! او اهل حجاز و خصوصاً ساكنان حرمين شريفين را به بدترين وضع آزار و شكنجه داد و هزاران نفر از مسلمين بهدست او به شهادت رسيدند. اين شيخ ديوبندي در يك كلام ميگويد:
والحاصل انه كان رجلا ظالما عاصيا، فاسقا سفّاكا. و من اجل ذلك مازالت العرب و لاتزال عداوة قلبية معه ومع اتباعه وبحيث لايبغضون اليهود و لاالنصاري و لاالهندوس كما يبغضونهم.2
حاصل مطلب اين است كه محمد بن عبدالوهاب مرد ستمگر و عصيانگر و فاسق و خونريزي بوده و عربها پيوسته با او و پيروانش به گونهاي دشمني داشتهاند كه با يهود و نصاري و هندوها نداشتهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حاشيه رد المختار، ج4، ص449.
2. شهاب الثاقب علي المسترق الكاذب، حسين احمد مدني، ص43.
شيخ حسين احمد مدني كه شيخالحديث بوده و در آزادي و استقلال هند، نقش اساسي داشته است، درباره محمد بن عبدالوهاب ميگويد:
محمد بن عبدالوهاب معتقد بود كه همه اهل عالم و تمام مسلمانان بلاد عرب، كافر و مشركاند و جنگ با آنان و غنيمت گرفتن اموال آنها جايز، بلكه واجب است.1
همچنين ‹احمد امين› نويسنده معروف مصري ميگويد: ‹وهابيان غير از سرزمين خود، سرزمينهاي ديگر اسلامي را مملكت اسلامي نميدانند و معتقدند كه بايد با اين ممالك، جهاد كرد›.2
آيا اين اعتقاد محمد بن عبدالوهاب، مؤسس فرقه وهابيت، بدعت و مخالف مباني دين اسلام نيست؟ چرا وهابيان، تشنه خون مسلمانان هستند، بهگونهاي كه حتي كفار حربي نيز چنين حرص و ولعي در كشتن مسلمين ندارند؟
چرا محمد بن عبدالوهاب و پيروان او، جنگ و جهاد را با كفار جايز نميشمارند و به جاي آن مسلمانان را هدف گرفتهاند؟ و آيا اين اعتقاد و عملكرد آنان، در برابر مسلمانان، كاشف از رابطه مرموز و مخفيانه وهابيان، به خصوص سران و رهبران آنها، با كفار و دشمنان ديني مسلمانان و به خصوص استعمارگران سودجو نيست؟
به فرض اينكه مسلمانان، آنگونه كه وهابيان ميگويند كافر و مشرك بوده و جهاد با آنان واجب باشد، پس چرا وهابيان در جهاد با آنان مرتكب وحشيگري و ايجاد رعب و وحشت شده، آنان را به فجيعترين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الشهاب الثاقب، ص43.
2. زعماء الاصلاح في عصر الحديث، احمد امين، صص20 و 21.
وجه ميكشند و اعضاي آنان را مثله و تكه پاره كرده، حتي به اطفال شيرخوار هم رحم نميكنند؟
به عنوان نمونه، در يكي از جهادهاي وهابيها عليه مسلمانان، در وادي ‹دواسر› در حالي كه اكثر آنان در مساجد مشغول خواندن نماز صبح بودند، سه هزار نفر را قتل عام كردند و مساجد را بر آنان خراب كردند و خانههايشان را آتش زدند و انگشت پاي اطفال را قطع نموده، سپس پاهايشان را قطع نمودند؛ و همينطور انگشتهاي دست آنان را قطع كردند تا به تدريج و همراه با شكنجه بميرند. آنان چشمها را از حدقه بيرون آوردند تا با اين كارشان ديگران را بترسانند.1
وهابيان اينگونه جهاد را از كجا آموختهاند؟ آيا با اين كار آنان، جهاد كه يك پديده مقدس الهي است، خدشهدار نميشود و چهره ضد انساني و الهي به خود نميگيرد؟ در حالي كه چنين رفتاري، حتي در ميان دزدان و جنايت كاران تاريخ، ديده نشده است.
آيا اينگونه رفتار وحشيانه وهابيان به نام اسلام، با مسلمانان و تحت عنوان جهاد، اسلام را در انظار جهانيان منفور و وحشتزا جلوه نميدهد؟ و كدام عقل، ميتواند چنين ديني را بپذيرد؟
‹حافظ وهبه› مستشار سعودي در كتاب ‹جزيرة العرب في القرن العشرين› درباره رفتار وهابيها با مسلمانان چنين گزارش ميدهد كه عبدالعزيز بن عبدالرحمن آلسعود گفت:
هنگاميكه قبايل در مقابل دعوت ما، مقاومت كردند و جد ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ آلسعود، ناصر السعيد، صص286ـ304.