بخش 10

فصل یازدهم: مخالفت با علما و فقهای مسلمین 1. توهین به فقها و علمای دین 2. دشمنی وهابیت با متکلمان اسلامی 3. سوزاندن کتاب‌های فقهی و کلامی فصل دوازدهم: شباهت‌های وهابیت با خوارج جمود بر ظاهر و مخالفت با اصول فصل سیزدهم: برخورد وهابیت با علم و تمدن بدعت دانستن پدیده‌های جدید کتابنامه

آل‌سعود اول، عده‌اي از شيوخ و بزرگان قبيله ‹مطير› را به زندان انداخت، بعد از آن، چند نفر ديگر از همين قبيله، براي آزادي آنها به عنوان واسطه آمدند، ولي آل‌سعود بهجاي اينكه آنان را آزاد كند همگي را كشتند و سرهاي بريده آنان را روي غذايي كه آماده كرده بودند قرار داده، واسطه‌ها را كه پسرعموهاي مقتولين بودند، براي خوردن اين غذا دعوت كردند، هنگامي كه آنان از خوردن غذا امتناع ورزيدند، دستور قتل آنها را نيز صادر كرد.

ملك عبدالعزيز، اين مطلب را براي شيوخ قبيله مطير كه براي آزادي زعيم خود ‹فيصل الدويش› آمده بودند، نقل كرد تا به آنان بفهماند كه با تأسي از سلفش او را خواهد كشت؛ و همين كار را هم انجام داد و او را كشت و با خونش وضو گرفت تا نماز بخواند.1

اين رفتار وهابي‌ها از كدام خصيصه آنان حكايت مي‌كند و با اين عملكرد، مردم را به كدام اسلام و كدام توحيد دعوت مي‌كنند؟ ممكن است كه در تاريخ، شبيه اين فجايع، بر اساس انگيزه‌هاي شيطاني و هواهاي نفساني اتفاق افتاده باشد، اما هيچ دين و آييني اين‌گونه رفتار وحشيانه را كه وهابيان آن را به نام اسلام به نمايش مي‌گذارند بر نمي‌تابد.

آيا امروزه، وهابيان كه مدعي توحيد و اسلام واقعي هستند، در گوشه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ماضي الوهابيين وحاضرهم، سيد مرتضي رضوي، ص196.

و كنار دنيا با وحشي‌گري و رفتارهاي عاري از منطق و عقل و به دور از شريعت پاك اسلام، برخي از جهانيان را كه از اسلام چيزي نمي‌دانند نسبت به اسلام و آموزه‌هاي مقدس آن و قرآن متنفر نكرده‌اند؟

به راستي كه آنان با اين كارشان كمر مسلمانان را شكسته‌اند و راه‌هايي را براي نفوذ دشمنان اسلام در ميان مسلمانان ايجاد كرده‌اند.


227


فصل يازدهم: مخالفت با علما و فقهاي مسلمين

ترديدي نيست كه اسلام و آموزه‌هاي آن، به وسيله علماي دين از نسلي به نسلي منتقل شده و آنان هستند كه در پيشرفت و شكوفايي دين اسلام، نقش برجسته و اساسي داشته‌اند.

اگر اين علما نبودند حتي وهابي‌ها هم چيزي از معارف اسلام به دستشان نمي‌رسيد تا ديگران را تكفير نموده و خودشان را مسلمانان واقعي قلمداد كنند، بلكه اسلام به فراموشي سپرده مي‌شد. پس اين وجود پربركت علما و فقهاي اسلامي است كه در طول زمان‌هاي گذشته، اسلام را زنده نگه داشته و به نسل‌هاي آينده منتقل نموده‌اند. اما وهابي‌ها با چشم‌هاي بسته و با دل‌هاي زنگ‌زده و با بي‌نهايت دشمني، آنان را با دشنام و اهانت‌هاي ناروا تكفير مي‌كنند.

1. توهين به فقها و علماي دين

انديشه و مذهب وهابيت، بر مخالفت با تمام علما و فقهاي اسلامي بنا شده است. آنان در اين راستا، از هيچ‌گونه توهين و اهانت نسبت به



228


علماي دين فروگذار نكرده‌اند.

ابن تيميه، هر فقيهي را كه مخالف با ديدگاه او، نظر و فتوايي مي‌داد، به الاغ خودش تشبيه مي‌كرد. او عارف بزرگ، ابن‌عربي، ‹صاحب فتوحات مكيه›، و امام محمد غزالي، صاحب كتاب ارزشمند ‹احياء علوم الدين› و امام فخررازي، صاحب تفسير ‹مفاتيح الغيب› را بسيار دشنام مي‌داد و آنان را جوجه‌هاي هنود (هندوها) و يونان مي‌خواند. خصومت و دشمني او با علماي بزرگ اسلامي به اندازه‌اي شديد بود كه هرگاه از علامه حلي (ابن المطهر) نام مي‌برد، او را ‹ابن المنجس› مي‌خواند.1

وهابيان به پيروي از ابن‌تيميه، ابوحنيفه، نعمان بن ثابت فقيه نامدار اهل سنت را كه در ميان مسلمانان اهل سنت، داراي بيشترين پيرو و مقلد مي‌باشد، از ائمه ضلال شمرده‌اند.2

آيا اين برخورد غير معقول و غير انساني وهابيان با علماي دين از انحراف اعتقادي و بدعت عملي آنان حكايت نمي‌كند؟ با چه معيار عقلي و با كدام ملاك شرعي، وهابي‌هايي كه خودشان، دوازده قرن از اسلام فاصله دارند، ساير مذاهب اسلامي، اعم از فقهي و كلامي را كه در قرن اول هجري به وجود آمده‌اند، مردود مي‌شمارند و سران و اتباع آنها را دزد، كافر، ملحد، زنديق، يهود اهل قبله و مانند آن، ‌مي‌خوانند.3

آيا مذاهبي كه در صدر اسلام و نزديك به زمان نزول وحي و احاديث نبوي به وجود آمده‌اند به اسلام نزديك‌تر‌ند يا مذهبي كه در قرن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن‌تيميه في صورته الحقيقيه، عبدالحميد صائب، ص42.

2. السلفية الوهابيه، افكارها الاساسيه وجذورها التاريخيه، حسن بن علي السقاف، ص73.

3. السلفية الوهابيه، افكارها الاساسيه وجذورها التاريخيه، صص73ـ110.

دوازدهم در فضاي فرهنگي غرب و در زمان حاكميت سياسي دشمنان اسلام به وجود آمده است؟

عبدالعزيز بن سعود، يكي از مريدان محمد بن عبدالوهاب و امير وهابيان، در ابتداي تأسيس فرقه وهابيت، در اولين سخنراني خود براي قبايل عرب، موضع خود را در برابر علماي اسلام اين‌گونه اعلام مي‌كند:

ما بايد همه شهرها و آبادي‌ها را به تصرف خود درآوريم و احكام و عقايد خود را به آنان بياموزيم. براي تحقق بخشيدن به اين آرزو ناگزيريم كه عالمان اهل سنت را كه مدعي پيروي از سنت سنيه نبويه و شريعت محمديه هستند از روي زمين برداريم. به عبارت ديگر مشركاني كه خود را به عنوان اهل‌ سنت قلمداد مي‌كنند، از دم شمشير بگذرانيم و به ويژه علماي سرشناس و مورد توجه را، زيرا تا اينها زنده هستند، هم‌كيشان ما روي خوشي نخواهند ديد. از اين رهگذر، بايد اول كساني را كه به صورت عالم خود نمايي مي‌كنند، ريشه‌كن نمود، سپس بغداد را تصرف كرد.1

آيا اين موضع‌گيري وهابيان، شبيه مواضع كمونيست‌ها نيست كه با اشغال هر كشور اسلامي مي‌گفتند، وجود علماي اسلامي و حتي آدم‌هاي بزرگ‌سالي كه از اسلام چيزي مي‌دانند، مانع از پيشرفت و تسلط كمونيسم است و همه آنان بايد كشته شوند و همين كار را هم در كشورهايي مثل تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان و اخيراً در افغانستان انجام دادند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وهابيان، ص33.

به‌راستي بين وهابيان و كمونيست‌ها چه شباهتي وجود دارد كه هر دو اسلام و عالمان ديني را مانع پيشرفت هم‌كيشان خود مي‌دانند و هردو به يك نوع، با اسلام و مسلمانان، دشمني خود را در حوزه نظر و عمل به اثبات رسانده‌اند؟

تنها تفاوتي كه بين اين دو مكتب، وجود دارد اين است كه كمونيسم با چماق بي‌ديني بر فرق اسلام و مسلمين مي‌كوبيد، اما وهابيت با چماق دينداري بر فرق و قلب اسلام و مسلمانان مي‌كوبند. هرچند به فرموده رهبر انقلاب اسلامي ايران، امام خميني= كمونيسم را ديگر بايد در موزه‌هاي تاريخ جست‌وجو نمود، ولي ضربات مهلك وهابيت، هنوز بر پيكر اسلام و مسلمين ادامه دارد.

چرا وهابي‌ها از علماي دين و محيط و فضاهايي كه با فرهنگ اسلامي و معارف قرآني روشن شده‌اند، مي‌ترسند و پيوسته براي رسيدن به اهدافشان از مردم جاهل استفاده مي‌كنند؟ اين در حالي است كه دين اسلام، بر علم و آگاهي و معرفت مبتني است و از منطق استوار و برهاني قاطع برخوردار مي‌باشد و هيچ دين و آييني در حوزه استدلال و عقلانيت، در برابر آن، توان مقاومت ندارد.

اسلام، براي پيشرفت و گسترش خود، نيازي به كشتار و خون‌ريزي و خشونت ندارد، چه اينكه خداوند خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:

(ادْعُ إِلي‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِي أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ) (نحل: 125)

با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با



231


آنها به روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن؛ پروردگارت، از هر كسي بهتر مي‏داند چه كسي از راه او گمراه شده و او به هدايت‏يافتگان داناتر است.

2. دشمني وهابيت با متكلمان اسلامي

فرقه وهابيت، در راستاي مخالفت با اسلام و مسلمين، در برابر متكلمان اسلامي، موضعي خصمانه گرفته‌اند و آنها را اهل بدعت، و روش كلامي را منهج جاهليت قلمداد مي‌نمايند و به طور كلي، استدلال متكلمان را بدعت1 و آنان را اهل ضلال ناميده‌اند2 و در نهايت آنان را مشرك خوانده‌اند.3

ابن تيميه مي‌گويد:

متكلمان از نظر علم، مانند ‹عبدالله بن ابي‌اسرح› هستند كه كاتب وحي بود و سپس مرتد شد و به مشركان پيوست و پيغمبر در سال فتح مكه، خون او را هدر اعلام نمود.4

آيا دشمني وهابيان با متكلمان اسلامي، جز با دشمني با اسلام، قابل توجيه است؟ آيا اين موضع خصمانه وهابيان، با متكلمان حاكي از اين نيست كه آنان مانع گسترش عقايد وهابيان در ميان جامعه اسلامي مي‌شوند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عقيدة الشيخ محمد بن عبدالوهاب السلفيه واثرها في العالم الاسلامي، ج1، صص325ـ326.

2. تفسير كبير، ابن‌تيميه، ج2، ص6.

3. هذه هي الوهابيه، ص62.

4. نقض المنطق، ص49.

آيا اين متكلمان اسلامي نيستند كه در مقابل هجمه و شبهات دشمنان و شبهه‌افكنان، براي حفاظت از كيان و مرزهاي اعتقادي اسلام، زحمت‌هاي زيادي كشيده‌اند و هر كدام به قدر توان فكري و علمي خود، خالصانه از اسلام دفاع كرده و معارف آن را براي همگان بيان نموده‌اند و باعث رشد و تكامل اعتقادات مسلمانان شده‌اند؟

آيا دشمني وهابيان با متكلمان اسلامي، با تضعيف اسلام و مسلمانان در برابر دشمنان دين و عقايد مسلمين مساوي نيست؟ از اين گذشته، خود وهابيان تا چه حدّي توانسته‌اند از عقايد و معارف دين اسلام

در برابر شبهات دشمنان دفاع كنند و اسلام را آن‌گونه كه هست تبيين نمايند؟ آيا جز اين است كه وهابي‌ها به جاي اينكه از اسلام و مباني

آن دفاع كنند، منشأ بروز شبهه‌ در حوزه‌هاي مختلف، عليه اسلام شده‌اند؟

3. سوزاندن كتاب‌هاي فقهي و كلامي

وهابي‌ها در طول دو قرن عمر خود، فاجعه‌هاي زيادي در حوزه فكر و عمل آفريده‌اند؛ كشتار مسلمانان، ايجاد اختلاف و نفاق در بين آنان

و تكفير مسلمانان بخشي از ميوه‌هاي تلخ اين شجره ملعونه است

كه جامعه اسلامي را گرفتار نموده است. اين فرقه، حتي دشمني خود

را نسبت به علم، فرهنگ و تمدن اسلامي، به قبيح‌ترين شكل، آشكار مي‌كنند و به كتابخانه‌هاي اسلامي رحم نمي‌كنند. وهابيت كتابخانه‌هايي را كه غالباً كتاب‌ها‌ي فقهي، تفسيري و حديثي را در خود جاي داده بودند، آتش زده، مسلمانان را از اين گنج‌هاي گران‌بهاي علمي و ديني



233


محروم نمودند.1

آنان كتابخانه بزرگ ‹المكتبة العربية› را كه حاوي بيش از شصت هزار عنوان كتاب گران‌سنگ و ناياب و بيش از چهل هزار نسخه خطي منحصر به فرد بود، آتش زدند. در اين كتابخانه، برخي از آثار خطي دوران جاهليت و معاهده يهوديان و كفار قريش بر ضد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و همچنين آثار خطي امام علي ( عليه السلام ) و برخي ديگر از صحابه و نيز قرآن مجيد به خط عبدالله بن مسعود وجود داشت. ناصرالسعيد از قول يكي از مورخان نقل مي‌كند كه هنگام تسلط وهابيان، اين كتابخانه را به بهانه وجود كفريات در آن، آتش زده و آن را به خاكستر تبديل كردند.2

آيا اين برخورد وحشيانه وهابي‌ها با فرهنگ و تمدن اسلامي، جز با انگيزه دشمني با اسلام با چيزي ديگر قابل توجيه است؟ و آيا هدف وهابي‌ها از سوزاندن متون اصيل و بر جاي مانده از سلف صالح و علماي بزرگ و كتاب‌هايي كه در برگيرنده فرهنگ، تمدن و علوم اسلامي بوده، غير از اين مي‌تواند باشد كه آنان خواسته‌اند با اين كار، راه را براي افكار انحرافي ابن‌تيميه و محمد بن عبدالوهاب باز كنند؟

چرا پيروان اين فرقه، از علم و فرهنگ و تمدن اسلامي مي‌ترسند، همان‌گونه كه از علما، فقها و متكلمان اسلامي وحشت دارند؟ كسي كه در جست‌وجوي حق است، نه تنها از هيچ فرهنگ و تمدني نمي‌ترسد، بلكه براي به دست آوردن راه حق و پذيرش آگاهانه و عالمانه آن، به هر وادي قدم مي‌گذارد تا گمشده‌اش را دريابد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رك: فجرالصادق، صدق الذهاوي، جميل، ص18.

2. رك: تاريخ آل‌سعود، ج1، ص158.



235


فصل دوازدهم: شباهت‌هاي وهابيت با خوارج

در قرن اول هجري، فرقه‌اي به نام ‹خوارج› در ميان مسلمانان پديد آمد. آنان عقايدشان را بر كج‌فهمي و جمود فكري، مبتني ساختند و بر محور اين عقايد، حكم تكفير مسلمانان را صادر نمودند. اين گروه بعد از آنكه در جنگ صفين، حكميت و حتي حُكم را بر امام و خليفه زمان خود تحميل كردند، بعد از حكَميت عمرو عاص و ابوموسي اشعري به نفع معاويه، از عمل خود پشيمان شده، تمام كساني را كه حكَميت را پذيرفته بودند، تكفير نمودند و از همگان، به ويژه از امام علي ( عليه السلام ) خواستند تا بر كفرشان شهادت داده، سپس توبه كنند.1

آنان بعد از پشيماني در اين مسئله، به ظاهر آيه (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ)؛ ‹حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست‏› (انعام: 57) استناد كردند و با برداشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انساب الاشراف، بلاذري، ج2، ص361.

جاهلانه و غير معقول از ظاهر آيه، مي‌گفتند حاكميت، مخصوص خداست و بر اين اساس، تمام مسلمانان را كافر دانستند و اسلام را در فرقه خوارج منحصر كردند. امام ( عليه السلام ) در جواب اين سخن آنان كه مي‌گفتند: حاكميت فقط از آن خداست، مي‌فرمود: ‹كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا الباطِلُ›1؛ ‹سخن حقي است كه باطل، از آن اراده شده است›.

فرقه وهابيت، شباهت‌هاي زيادي به فرقه خوارج دارد و به همين علت، هنگامي‌كه در قرن دوازدهم هجري در عربستان به وجود آمد، عثماني‌ها اسم خوارج را بر آنان اطلاق نمودند.2

جمود بر ظاهر و مخالفت با اصول

شيخ محمد عبده دانشمند معروف اهل سنت، مي‌گويد: ‹وهابي‌ها اخذ به ظاهر را واجب دانسته، به هيچ صورت از آن عدول نمي‌كنند، هرچند اين ظاهر، مخالف با اصول اسلامي باشد›.3

وهابي‌ها، ظاهرگرايي را از فرقه خوارج فرا گرفته‌اند، زيرا بعد از گذشت قرن‌ها، فرقه ديگري شبيه آن ساختند و به همان‌سان كه خوارج، همه مسلمانان را كافر مي‌دانستند، وهابي‌ها نيز تمام مسلمين را به خاطر اعتقادشان به استغاثه، توسل به انبيا و اوليا، تكفير كرده، محكوم به شرك نمودند و فقط خودشان را مسلمان واقعي پنداشتند؟

آيا تلقي وهابي‌ها از اسلام، بر پايه ظاهرگرايي، با تعطيل عقل انسان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج‌البلاغه، (محمدعبده) كلمات قصار، كلمه198.

2. الدعوة علي منهاج النبوة (مجدالدين في القرن الثاني عشر)، وهبة الزحيلي، ص65.

3. الاسلام والنصرانيه، محمد عبده، ص97.

مساوي نيست؟ و آيا جمود فكري آنان كه عاري از تعقل و تفكر است، باعث رفتار خشن و خشك پيروان اين فرقه نشده و نتيجه آن، كشتار جمعي مسلمانان در مناطق مختلف دنيا، با همان منطق و معياري كه خوارج مرتكب كشتار مسلمين مي‌شدند، نيست؟

به هر حال، اين رفتار وهابي‌ها، به خصوص در كشورهاي اسلامي، با ايجاد رعب و وحشت و بمب‌گذاري‌هاي كور و بي‌هدف و ترور و عمليات‌هاي انتحاري كه با آموزه‌هاي متعالي دين مبين اسلام، هيچ سنخيتي ندارد، از همين ظاهرگرايي خوارج‌نشئت گرفته است.

آيا وهابيت، دين اسلام را به عنوان دين خشونت و تروريسم و مخالف با كرامت انساني در جهان معرفي نكرده است؟

روشن است كه اين رفتار وهابي‌ها در اسلام هيچ ريشه‌اي ندارد، جز اينكه آنان، اسلام را مانند خوارج از ظواهر و سليقه‌هاي تحجّرآميز خود گرفته و باعث فاجعه‌اي غيرقابل جبران در جهان اسلام گرديده‌اند.

‹جميل صدق الذهاوي› درباره كشتار مردم طائف، توسط وهابي‌ها مي‌گويد:

از شنيع‌ترين كارهاي وهابي‌ها، حمله و تجاوز آنان به طائف بود كه به كوچك و بزرگ رحم نكرده، حتي بچه‌هاي شيرخوار را در دامن مادرانشان و قاريان را در حال قرائت و تعليم قرآن سر بريدند و كساني را كه از ترس آنان به مساجد پناه برده بودند، در حال ركوع و سجده با آخرين درجه قساوت و بي‌رحمي قتل عام نمودند و سپس قرآن‌ها و كتاب‌هاي ديگر، از جمله صحيح بخاري و مسلم را بيرون انداخته، در زير پاهاي خود لگدمال نمودند.



238


آنان با اين رفتارشان موجب تضعيف و شكست مسلمانان و قدرت بخشيدن به انگليسي‌هاي محارب گرديدند. در نتيجه، وهابيت و صهيونيزم در كنار هم، توسط همين كفار، مورد حمايت قرار گرفتند و آنان را بر مقدرات مسلمين، مسلط نمودند و اين دو قدرت دست نشانده، در واقع فقط مصالح و منافع كفار را رعايت نمودند. در حقيقت، وهابي‌ها حكومت كفار حربي را بر مسلمين پذيرفته‌اند، در حاليكه قران از آن نهي نموده است.1

اين روش و عملكرد خصمانه وهابي‌ها با مسلمانان از يك طرف و قرار گرفتن آنان در كنار كفار از سوي ديگر، كه حتي براي يك بار هم كه شده، عليه قدرت‌هاي استعماري كفر و شرك، سخني نگفته‌اند، چه تفاوتي با عملكرد خوارج دارد؟ زيرا خوارج نيز مسلمانان را بي‌محابا و وحشيانه مي‌كشتند و نه تنها به كفار و مشركان تعرض نمي‌كردند؛ بلكه آنان را به سوي خود دعوت مي‌كردند.

آنان ‹عبدالله بن خباب› صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در حالي كه روزه گرفته و قرآن برگردن آويخته بود، همراه با همسر باردارش در ماه مبارك رمضان با فجيع‌ترين شكل كشتند.2

ابن عابدين، به علت همين شباهت وهابيت با خوارج مي‌گويد: ‹محمد بن عبدالوهاب و اتباع او، خوارج زمان ما مي‌باشند›.3

آيا ـ العياذ بالله ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خلفا، كفار را اين‌گونه به سوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مخالفة الوهابيه للقرآن والسنه، عمر عبدالسلام، صص84ـ85.

2. سبل السلام، محمد بن اسماعيل كحلاني (الصنعاني)، ج4، ص39.

3. حاشيه رد المختار، ج4، ص449.

اسلام دعوت مي‌كردند تا وهابي‌ها از روش و سنت آنان الگو گرفته باشند؟ يا اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با كمال لطافت و نرمي، مردم را به سوي اسلام دعوت مي‌نمود و براي هدايت آنان، سختي‌هاي زيادي را متحمل مي‌شد؟

خداوند درباره رفتار نرم و لين پيامبرش مي‌فرمايد:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِي‌الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ) (آل‌عمران: 159)

به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي‏شدند. پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن، اما هنگامي كه تصميم گرفتي، (قاطع باش و) بر خدا توكل كن، زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.

از طرف ديگر، خداوند رفتار و روش برخورد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را براي همگان الگو قرار داده و مي‌فرمايد:

(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً) (احزاب: 21)

مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود، براي آنها كه به رحمت خدا و روز رستاخيز اميد دارند و خدا را بسيار ياد مي‏كنند.

بايد پرسيد كه وهابي‌ها از اين سرمشق؛ يعني رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چقدر پيروي كرده‌اند؟ آيا با اين خشونت و بي‌رحمي كه سرلوحه دعوت آنان قرار دارد و دعوتشان با كشتن و ترور و وحشي‌گري همراه است، هيچ



240


نشان و اثري از سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن ديده مي‌شود و آيا كسي به سوي اسلام و يا مذهب آنان، تمايل پيدا خواهد كرد؟

با توجه به شباهت‌هاي متعدد بين دو فرقه وهابيت و خوارج چرا وهابي‌ها مدعي‌اند كه پيرو سلف صالح هستند؟ در حالي كه كمترين شباهتي بين رفتار وهابيان و سلف صالح وجود ندارد. چه كساني از سلف صالح، گوينده كلمه توحيد و شهادت دهنده به وحدانيت و رسالت پيامبر خاتم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تكفير نموده و آنان را درحال نماز در مساجد، قتل عام كرده‌اند؟

ديگر آنكه در عملكرد هيچ سلف صالحي، اثري از وحشي‌گري‌هاي وهابيت ديده نمي‌شود، زيرا آنان پيرو رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده و از رفتار و شيوه آن حضرت، الگو برمي‌داشتند و آن حضرت را سرمشق خود قرار داده بودند.

در صحيح مسلم آمده است:

روزي اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرسيد: يا رسول‌الله، تا چه حد جنگ را با كفار ادامه دهيم؟ حضرت پاسخ دادند: با آنان تا هنگامي كه شهادتين را بر زبان جاري نمايند نبرد كن و پس از گفتن‹لا اِلهَ اِلا الله ، مُحَمَّدٌ رَسولُ الله› ريختن خون آنان و گرفتن اموال‌شان ممنوع مي‌گردد.1

در صحيح بخاري و صحيح مسلم، دو كتاب معتبر اهل سنت تحت عنوان ‹باب تحريم قتل الكافر بعد ان قال لا اِلهَ اِلاّ الله...› و در كتاب‌هاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج8، ص121.

ديگر از ‹اسامة بن زيد› نقل شده است:

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما را به سريه‌اي در منطقه ‹حرقات› فرستاد. وقتي دشمن شكست خورد، در حال فرار يكي از آنان را دستگير كرديم. او در اين حال كلمه، ‹لا اله الاّ الله› را بر زبان جاري كرد، ولي ما او را كشتيم. هنگامي كه ماجرا براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بازگو شد، حضرت فرمود: شما در روز قيامت با ‹لا اله الاّ الله› چه خواهي كرد؟ ما عرض كرديم: يا رسول الله او از ترس شمشير و كشته شدن ‹لا اله الاّ الله› گفت. حضرت فرمود: آيا شما از ذهن و نيت او آگاه بوديد كه از ترس، كلمه توحيد را بر زبان جاري كرده است؟ اسامه گفت: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هميشه اين جمله را تكرار مي‌كرد كه در روز قيامت در پيشگاه كلمه ‹لا اله الاّ الله› چه خواهي كرد تا آنجا كه من آرزو مي‌كردم، اي كاش من مسلمان نشده بودم، مگر همان روز.1

آيا وهابي‌ها صحيح بخاري و صحيح مسلم را نخوانده‌اند كه چيزي را كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تحريم كرده، آنان واجب مي‌دانند و چرا برخلاف نص صريح پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي كشتن مسلمانان به دنبال بهانه هستند و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نيستند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج4، ص1555؛ صحيح مسلم، ج1، ص96.



243


فصل سيزدهم: برخورد وهابيت با علم و تمدن

چگونگي برخورد فرقه وهابيت با پديده‌هاي نوين، در جاي خود، بسيار شگفت‌انگيز است كه تنها به گوشه‌اي از اين نوع برخورد، اشاره مي‌كنيم:

بدعت دانستن پديده‌هاي جديد

وهابي‌ها با هر پديده علمي و فرهنگي و حتي تكنولوژي، با سلاح بدعت برخورد مي‌كنند. از ديدگاه آنان، هر چيزي كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و در قرن اول هجري وجود نداشته و بعداً به وجود آمده است، به بدعت و حرمت محكوم مي‌شود. بر همين اساس، آنان با دانش‌هاي بشري در حوزه فلسفه، منطق، تاريخ و آموزش زبانهاي خارجي و مانند آن، به شدت مخالفت مي‌كنند، مثلاً‌ در سال 1349ه‍ .ق، هنگامي كه اداره معارف مكه، زبان خارجي، جغرافيا و نقاشي را جزء



244


مواد درسي مدرسه‌ها قرار داد، علماي وهابي نجد با فريادهاي اعتراض‌آميز در مقابل اداره معارف تجمع كردند و گنجاندن اين متون را در درس‌هاي مدارس بدعت شمردند.1

آنان در راستاي مخالفت با هر كشف و اختراع، استفاده از تلفن را بدعت شمرده‌اند. لذا هنگامي كه پادشاه سعودي براي ارتباط ميان قصر و برخي از مراكز نظامي و سياسي، خط تلفن كشيد، گروهي از وهابي‌ها با اعتراض شديد، خط تلفن را از بين بردند.

آنان همچنين استفاده از دوچرخه را نيز حرام دانستند و آن را مركب شيطان ناميدند. از اين گذشته، استفاده از وسايل عكس‌برداري و گرفتن عكس را نيز بدعت دانسته، آن را حرام مي‌دانند. به همين علت، يكي از علماي برجسته وهابي، هنگامي كه مي‌خواست به قاهره برود، از حكومت مصر در خواست نمود تا او را از نصب عكس بر روي گذرنامه‌اش معاف كنند.2

آنان حتي اموري را كه با مباني روشن علمي ثابت شده، انكار مي‌كنند؛ مثلاً در يكي از جرايد نقل شده كه يكي از فقهاي نجد (وهابي) با وجود اينكه در رياض و حجاز، مقام استادي داشت و معاون دانشگاه بود، بعد از گذشت قرن‌ها، فتواي كشيشان را مبني بر محكوميت كوپرنيك و گاليله، به علت اعتقادشان به كروي بودن زمين و حركت آن، تأييد نموده و اين محكوميت را صحيح دانسته است. عجيب‌تر اينكه، اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جزيرة العرب في قرن العشرين، حافظ وهبه، ص150.

2. تاريخ نجد، ص356.

عالم وهابي آنچه را كه پيروان كليساي كاتوليك، در قرون وسطي درباره زمين و آفتاب و ستارگان به آن معتقد بودند، او هم در قرن بيستم آنها را پذيرفته و مورد تأييد قرار داده است.1

سؤالي كه در اينجا مطرح است اين است كه چرا وهابي ها به سوي تحجّر و جمود فكري تمايل شديدي دارند و چرا علوم و پيشرفت‌هاي علمي را بدعت مي‌دانند؟ واقعاً تخريب و به آتش كشيدن مدارس و مراكز علمي در برخي از كشور‌هاي اسلامي، توسط عمال آنها، چه توجيهي مي‌تواند داشته باشد؟

آيا از اين رفتار آنان، اين نتيجه به دست نمي‌آيد كه آنان در تاريكي جهل و ناداني، بهتر مي‌توانند به اهداف خود برسند و مردم را ناآگاه و جاهل نگه دارند تا فريب آنان را بخورند؟ در حالي كه خداوند مي‌فرمايد: (وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمي‏ وَالْبَصيرُ)؛ ‹و نابينا و بينا هرگز برابر نيستند›. (فاطر: 19)

در جاي ديگري فرموده:

(قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ) (زمر: 9)

بگو: آيا كساني كه مي‏دانند با كساني كه نمي‏دانند يكسان‌اند؟! تنها خردمندان، متذكر مي‏شوند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجله خواندني‌ها، شماره92، سال بيست و ششم.



247


كتابنامه

*قرآن

*نهج البلاغه، شريف رضي، قم، دار الذخائر، 1412ه‍ .ق.

1. ابجد العلوم، صديق بن حسن القنوجي، بيروت، دارالكتب العلميه، 1978م.

2. ابن تيميه في صورته الحقيقيه، عبدالحميد صائب، بيروت، الغدير للدراسات و النشر، 1415ه‍ .ق.

3. ابن‌تيميه و الامام علي ( عليه السلام ) ، سيدعلي ميلاني، قم، مركز الابحاث العقايديه، اول، 1421ه‍ .ق.

4. اجتماع الجيوش الاسلاميه، محمد بن ابي‌بكر بن ‌قيم، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1404ه‍ .ق.

5. الاحتجاج، ابي‌منصور احمد طبرسي، نجف، دار النعمان، 1386ه‍ .ق.

6. الاحسان بترتيب صحيح ابن‌حبان، علاء الدين علي بن بلبان فارسي، بيروت، دارالكتب العلميه، بي‌تا.

7. احكام القرآن، ابي‌بكر احمد بن علي جصاص، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ه‍ .ق.

8. الاستيعاب، يوسف بن عبدالله ابن‌عبدالبر، چاپ اول، بيروت، دارالجيل، 1412ه‍ .ق.

الاسلام و النصرانية، محمد عبده، چاپ هشتم، بي‌جا، بي‌نا، بيتا.



248


1.

الاصابة في تمييز الصحابه، احمد بن علي بن‌حجر عسقلاني، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ه‍ .ق.

2. اصول الاربعة في ترديد الوهابية، محمدحسن جان صاحب هندي، بي‌جا، بي‌تا.

3. اصول مذهب الشيعة الاماميه الاثنا عشريه، محمد قفاري، چاپ دوم، دارالرضا للنشر و التوزيع، 1418ه‍ .ق

4. الاقتصاد، محمد‌بن‌حسن طوسي، تهران، مكتبة مسجد جامع چهل‌ستون، 1400ه‍ .ق.

5. الامامة في اهم الكتب الكلامية، سيدعلي ميلاني، چاپ دوم، قم، شريعت، 1380ه‍ .ش.

6. انساب الاشراف، احمد بن يحيي بلاذري، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1394ه‍ .ق.

7. اوائل المقالات، محمد بن محمد نعمان (شيخ مفيد)، چاپ دوم، بيروت، دار المفيد، 1414ه‍ .ق.

8. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه‍ .ق.

9. بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، چاپ سوم، بي‌جا، مؤسسه نشر اسلامي، 1414ه‍ .ق.

10. البداية و النهاية، اسماعيل بن‌كثير، چاپ اول، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408ه‍ .ق.

11. البدر الطالع، محمد بن علي شوكاني، بيروت، دارالمعرفة، بي‌تا.

12. بررسي تاريخ عاشوراء، محمد ابراهيم آيتي، كتابخانه صدوق، 1366ه‍ .ش.

بصائر الدرجات، محمد‌بن‌حسن صفار، تهران، منشورات اعلمي، 1404ه‍ .ق.



249


1.

بغية المرتاد، احمد بن عبدالحليم ابن‌تيميه ابوالعباس، بي‌جا، مكتبةالعلوم والحكم، 1408ه‍ .ق.

2. بيان تلبيس الجهميه في تأسيس بدعهم الكلاميه، أبوالعباس ابن‌تيميه، چاپ اول، مكة المكرمة، مطبعة الحكومه، 1392ه‍ .ق.

3. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خويي، چاپ چهارم، بيروت، دار الزهراء، 1395ه‍ .ق.

4. تاريخ آل‌سعود، السعيد، ناصر، بيجا، بينا، بي‌تا.

5. تاريخ ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن ‌خلدون، چاپ چهارم، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.

6. تاريخ المدينة المنورة، ابي‌زيد عمر بن شيبه النميري، چاپ اول، بيروت، دار التراث، 1410ه‍ .ق.

7. تاريخ المذاهب الاسلاميه، محمود أبي‌زهره، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.

8. تاريخ المملكة السعوديه، شيخ محمد ابوزهره، بي‌جا، دارالفكر العربي، بي‌تا.

9. تاريخ المملكة السعوديه، صلاح‌الدين مختار، بيروت، بي‌تا، بي‌نا.

10. تتمة المختصر في اخبار البشر، زين الدين عمر بن الوري، بيروت، دارالمعرفة، 1389ه‍ .ق.

11. تجارب الامم، ابن مسكويه، قاهره، بي‌نا، 1914م.

12. تصحيح الاعتقاد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم، منشورات رضي، بي‌تا.

13. تطهير الاعتقاد، محمد بن اسماعيل صنعاني، بي‌جا، بينا، بيتا.

14. تفسير ابي‌سعود، أبي‌سعود محمد بن العمادي، بيروت، دار احياء التراث، بي‌تا.

15. التفسير القرآني للقرآن، عبدالكريم خطيب، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

تفسير المراغي، احمد‌بن‌مصطفي مراغي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، بي


| شناسه مطلب: 73744