بخش 1

دیباچه پیشگفتار ایمان در لغت ایمان در اصطلاح ایمان، یقین جازم فرق ایمان و معرفت عمل، شرط کمال در ایمان ایمان، قابل زیاده و نقصان زیاده و نقصان ایمان نزد اهل سنت


11


ديباچه

تاريخ انديشه اسلامي همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگوني‌‌ها و تنوع برداشت‌‌ها و نظريه‌‌هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه‌‌ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه‌‌ها و مباني مختلفي ظهور نموده و برخي از آنان پس از چندي به فراموشي سپرده شده‌‌اند و برخي نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامي نقش‌آفرينند. در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگري است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استواري در ميان صاحب‌نظران اسلامي برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه‌‌هاي نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان‌دار انديشه و تفكر اسلامي بقبولاند.

از اين‌رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه‌‌هاي اين فرقه كاري است بايستة تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاي علي‌اصغر رضواني با تلاش پيگير و درخور تقدير به زواياي پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهره‌ِ‌مندي از منابع تحقيقاتي فراوان به واكاوي انديشه‌‌ها و نگرش‌‌هاي اين فرقه پرداخته است.



12


ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايي بيشتر با اين فرقه انحرافي گرديده و با بهره‌گيري از ديدگاه‌هاي انديشمندان و صاحب‌نظران در چاپ‌هاي بعدي بر ارتقاي كيفي اين مجموعه افزوده شود.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف



13


پيشگفتار

در طول تاريخ اسلام؛ افراد و فرقه‌ها و گروه‌هايي بوده‌اند كه مخالفان خود از ديگر مذاهب و فرقه‌هاي اسلامي را تكفير و با كوچك‌ترين عاملي آنان را از دين اسلام خارج كرده و حكم به وجوب قتل آنان مي‌‌دادند. شروع اين پديده ناميمون ديني از خوارج آغاز شده و هم‌اكنون در دو قرن اخير در وهابيان تجلّي پيدا كرده است. اينك جا دارد اين موضوع را مورد بحث و بررسي قرار دهيم.



14



15


ايمان در لغت

‹ايمان› در لغت به معناي تصديق و سكون و اطمينان نفس است، و از ماده ‹امن› مي‌باشد.

خليل بن احمد مي‌گويد: ايمان؛ يعني تصديق نمودن و مؤمن؛ يعني تصديق كننده. و اصل آن از ماده ‹أمن› ضدّ خوف است.1

از كلمات ابن منظور در ‹لسان العرب› استفاده مي‌شود كه ايمان دو استعمال دارد: يكي ضدّ كفر، و ديگري تصديق، ضدّ تكذيب.(2)

اين كلمه با لام متعدي مي‌شود مثل: (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا)؛ ‹تو هرگز سخن ما را باور نخواهي كرد›. (يوسف: 17)

و نيز مثل: (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ)؛ ‹و لوط به او [= ابراهيم] ايمان آورد›. (عنكبوت: 26)

همان‌گونه كه با باء نيز متعدي مي‌گردد مثل: (آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ)؛ ‹به آنچه نازل كرده‌اي ايمان آورديم›. (آل‌ عمران: 53)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ترتيب العين، ص 56.

2. لسان العرب، ج 13، ص 21.

ايمان در اصطلاح

در اصطلاح، ايمان به معناي تصديق قلبي است با اقرار به زبان، لذا عمل جزء آن نيست، بلكه شرط كمال ايمان است.

اين معنا مؤيّد مرجئه ـ كه قائل هستند عمل اهميتي ندارد ـ نيست، بلكه هدف از اين تعريف آن است كه بگويد: آنچه انسان را از كفر به ايمان متحوّل كرده و حكم به احترام جان و مالش مي‌دهد تصديق قلبي است، در صورتي كه با اقرار به زبان در صورت امكان مقرون گردد. امّا آنچه كه انسان را از جهنم نجات مي‌دهد تصديق توأم با عمل است. و شاهد اين مطلب كه عمل جزء ايمان نيست، آيات و روايات است:

1. خداوند متعال عمل صالح را عطف بر ايمان كرده است، آنجا كه مي‌فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ)؛ ‹همانا كساني كه ايمان آورده و عمل صالح به جاي آورده‌اند.› (بقره: 277) و مي‌دانيم كه مقتضاي عطف، مغايرت بين معطوف و معطوف عليه است. و اگر عمل داخل در ايمان باشد در اينجا تكرار لازم مي‌آيد.

2. همچنين مي‌فرمايد: (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ)؛ ‹اما آن كسي كه كارهاي شايسته انجام دهد، در حاليكه مومن باشد›. (طه: 112) كه از اين آيه نيز مغايرت بين عمل و ايمان در مفهوم استفاده مي‌شود.

3. و نيز خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَي الأُْخْري فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّي تَفِي‏ءَ إِلي أَمْرِ اللَّهِ) (حجرات: 9)

هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند. آنها را



17


آشتي دهيد؛ و اگر يكي از آن دو بر ديگري تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد.

مشاهده مي‌نماييم كه در اين آيه خداوند مؤمن را بر گروه معصيت كار و ظالم اطلاق كرده است.

4. و در آيه ديگري مي‌فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)؛ ‹اي كسانيكه ايمان آورده‌ايد! از خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد›. (توبه: 119) در اين آيه خداوند مؤمنين را به تقواي الهي؛ يعني انجام واجبات و ترك محرمات امر نموده است.

5. از برخي آيات نيز استفاده مي‌شود كه محلّ ايمان قلب است. خداوند مي‌فرمايد:(أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمان)؛ ‹آنان كساني هستند كه خدا ايمان را به صفحة دل‌هايشان نوشته است›. (مجادله: 22)

در جايي ديگر مي‌فرمايد:(وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإِْيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)؛ ‹و هنوز ايمان در دل‌هايتان داخل نشده است›. (حجرات: 14)

6. بخاري به سند خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه در روز خيبر فرمود: ‹به طور حتم پرچم را به دست كسي مي‌سپارم كه او خدا و رسول را دوست دارد و خداوند به دست او فتح و پيروزي قرار خواهد داد›.

عمر بن خطّاب گفت:

هيچ زمان به مانند آن وقت امارت را دوست نداشتم. انتظار مي‌كشيدم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مرا صدا زند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را خواست، آن‌گاه پرچم را به او داد و فرمود: پيش برو و به چيزي توجّه نكن تا اينكه خداوند به دست تو فتح و پيروزي



18


حاصل كند. علي ( عليه السلام ) مقداري حركت كرد، سپس متوقف شد و صدا زد: اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! تا كجا با آنان بجنگم؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: با آنان قتال كن تا شهادت به وحدانيت خدا و نبوت من دهند. و اگر اين چنين كردند خون و اموالشان محفوظ خواهد بود.1

7. شيخ صدوق ( رحمه الله ) به سند صحيح از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي‌كند كه فرمود: ‹شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اقرار به طاعت و معرفت امام، كمتر چيزي است كه انسان را به ايمان مي‌رساند›.(2)

ولي وهابيان عمل به اركان را جزو ايمان مي‌دانند. ابن عثيمين مي‌گويد: ‹الايمان: الاقرار بالقلب و النطق باللسان، و العمل بالجوارح3›؛ ‹ايمان عبارت است از اقرار به قلب و نطق به زبان و عمل به جوارح›.

ايمان، يقين جازم

از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه ايمان يقين جازم است و در آن گمان راه ندارد؛

خداوند متعال مي‌فرمايد: (إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)؛ ‹گمان، هرگز انسان را از حقّ بي‌نياز نمي‌سازد›. (يونس: 36)

و نيز مي‌فرمايد: (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ)؛ ‹آنها تنها از گمان پيروي مي‌نمايند›. (انعام: 116)

و مي‌فرمايد: (إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ)؛ ‹بلكه تنها حدس مي‌زنند (و گماني بي‌پايه دارند)!› (جاثيه: 24)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج1، ص10، كتاب الايمان؛ صحيح مسلم، ج7، ص17، باب 7 فضائل علي ( عليه السلام ) .

2. بحارالأنوار، ج 66، ص 16 به نقل از معاني الأخبار صدوق.

3. فتاوي العقيده، ابن عثيمين، ‌ص 79.

و مي‌فرمايد: (إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ)؛ ‹چرا كه بعضي از گمان‌ها گناه است›.(حجرات: 12)

و مي‌دانيم كه هرگز كسي را بر ايمان توبيخ نمي‌كنند، پس ايمان گمان نيست بلكه يقين جازم است.

و نيز مي‌فرمايد:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا) (حجرات: 15)

مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‌اند، سپس هرگز شكّ و ترديدي به خود راه ندادند.

و نيز مي‌فرمايد: (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ)؛ ‹پس بدان كه معبودي جز ‹الله› نيست›. (محمّد: 19)

فرق ايمان و معرفت

خداوند متعال مي‌فرمايد: (وَ جَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ)؛ ‹و آن را از روي ظلم و سركشي انكار كردند، در حالي كه در دل به آن يقين داشتند!› (نمل: 14)

اينكه نفسش يقين دارد پس معرفت قلبي دارد و اينكه انكار مي‌كند پس بي‌ايمان مي‌باشد، در نتيجه: ايمان غير از معرفت است.

عمل، شرط كمال در ايمان

از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه ايمان تصديق قلبي است با اقرار به زبان، ولي عمل جزء آن نيست بلكه شرط كمال ايمان و مستلزم آن است:



20


1. خداوند متعال مي‌فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ)؛ ‹كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند›. (بقره: 277)

2. و نيز مي‌فرمايد: (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ)؛ ‹و آن كس كه كارهاي شايسته انجام دهد، در حالي كه مؤمن باشد›.(طه: 112)

3. و نيز مي‌فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ) (توبه:119)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد.

4. و نيز مي‌فرمايد: (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمان)؛ ‹آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دل‌هايشان نوشته›.(مجادله: 22)

5. و نيز مي‌فرمايد: (وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإِْيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)؛ ‹امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است›.(حجرات: 14)

6. خداوند متعال مي‌فرمايد:

(إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ) (سجده: 15)

تنها كساني كه به آيات ما ايمان مي‌آورند كه هر وقت اين آيات به آنان يادآوري شود به سجده مي‌افتند و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مي‌آورند، و تكبّر نمي‌كنند.

7. و نيز مي‌فرمايد:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ) (انفال: 2)

مؤمنان، تنها كساني هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل‌هاشان ترسان مي‌گردد.



21


ايمان، قابل زياده و نقصان

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيماناً} (انفال:2)

و هنگامي كه آيات او بر آنها خوانده مي‌شود، ايمانشان فزون‌تر مي‌گردد.

و نيز مي‌فرمايد: {لِيَزْدَادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ}؛ ‹تا ايماني بر ايمانشان بيفزايند›. (فتح: 4)

و مي‌فرمايد:

{لَيْسَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ} (مائده: 93)

بر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، گناهي در آنچه خورده‌اند نيست؛ (و نسبت به نوشيدن شراب، قبل از نزول حكم تحريم، مجازات نمي‌شوند؛) اگر تقوا پيشه كنند، و ايمان بياورند، و اعمال صالح انجام دهند؛ سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند؛ سپس تقوا پيشه كنند و نيكي نمايند. و خداوند، نيكوكاران را دوست مي‌دارد.

محمّد بن اسماعيل بخاري در عصر و زماني زندگي مي‌كرد كه اهل حديث به سركردگي احمد بن حنبل ظهور كرده و فكر تكفيري اوج گرفته و شايع بود، و از آنجا كه او مخالف با اين فكر و عقيده بود لذا در صحيح خود عملا به مقابله با اين پديده پرداخت، و در صحيح خود بابي را بدين منظور تحت عنوان ‹زيادة الايمان و نقصانه›منعقد نمود تا اثبات



22


كند كه مسلمان را تا حدّ امكان نبايد از دين اسلام خارج كرده و متصف به كفر نمود، بلكه بايد مسلمان را به دو طبقه كامل و ناقص تقسيم كرد؛ زيرا ايمان، زياده و نقصان مي‌پذيرد.او براي اثبات مدعاي خود به رواياتي تمسك كرده از آن جمله؛ به سندش از انس نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

يخرج من النار من قال: لا اله الاّ الله و في قلبه وزن شعيرة من خير، و يخرج من النار من كان في قلبه وزن بُرّة من خير، و يخرج من النار من قال: لا اله الاّ الله و في قلبه وزن ذرة من خير.1

خارج مي‌شود از آتش [دوزخ] كسي كه بگويد لا اله الاّ الله در حالي كه در قلبش به اندازه جُوي از خير باشد. و خارج مي‌شود از آتش كسي كه در قلبش به اندازه گندمي از خير باشد. و خارج مي‌شود از آتش كسي كه بگويد:لا اله الاّ الله در حالي كه در قلبش به اندازه ذره‌اي از خير باشد.

زياده و نقصان ايمان نزد اهل سنت

بسياري از علماي اهل سنت معتقدند كه ايمان داراي مراتبي است و زياده و نقصان مي‌پذيرد و لذا نبايد كساني را كه در حدّ اعلاي از ايمان نيستند از ايمان خارج كرده و داخل در كفر نمود.

1. بيهقي در تفسير آيه:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَعَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ} (انفال:2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج1، صص 17 و 18، كتاب الايمان، چاپ قاهره، 1378ه‍ ‍.

مؤمنان، تنها كساني هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان ميگردد؛ و هنگامي كه آيات او بر آنها خوانده مي‌شود، ايمانشان فزونتر مي‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.

مي‌گويد:

فاخبر انّ المؤمنين هم الذين جمعوا هذه الاعمال التي بعضها يقع في القلب و بعضها باللسان و بعضها بهما و سائر البدن، و بعضها بهما او بأحدهما او بالمال. و فيما ذكر الله من هذه الاعمال تنبيه علي ما لم يذكره و اخبر بزيادة ايمانهم...

و في كل ذلك دلالة علي انّ هذه الاعمال و ما نبه بها عليه من جوامع الايمان، و انّ الايمان يزيد و ينقص، و اذا قبل الزيادة قبل النقصان.1

پس خبر داده كه مؤمنان همان كساني هستند كه اين اعمال را جمع نموده‌اند؛ اعمالي كه برخي از آنان در قلب واقع شده و برخي بر زبان جاري مي‌شود و برخي نيز مربوط به هر دو و ديگر اعضاي بدن است، و برخي نيز مربوط به هر دو يا يكي از آن دو يا به مال مي‌باشد. و در آنچه خداوند از اين اعمال ذكر كرده تنبيهي است بر آنچه ذكر نكرده و به زيادي ايمان آنان خبر داده است...

و در تمام آنچه كه ذكر شد دلالتي است بر اينكه اين اعمال و آنچه به آن بر آنها آگاهي داده از جوامع ايمان است، و اينكه ايمان قابل زيادي و نقصان مي‌باشد، و اگر زيادتي مي‌پذيرد پس قابل نقصان نيز مي‌باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاعتقاد علي مذهب السلف، اهل السنة و الجماعة، بيهقي، صص 79 و 80.

ابن تيميه در اين باره مي‌گويد:

و الناس في حبّ الله يتفاوتون ما بين افضل الخلق محمد و ابراهيم، الي ادني الناس درجة مثل من كان في قلبه ذرة من ايمان، و ما بين هذين الحدّين من الدرجات ما لايحصيه الاّ ربّ الأرض و السماوات. فقد اخبر الصادق المصدوق الذي لايجاوز فيما يقول: انّ الواحد من بني آدم يكون خيراً من ملء الأرض من الأدميين. و اذا كان الواحد منهم افضل من الملائكة، و الواحد منهم شرّاً من البهائم كان التفاضل فيهم اعظم من تفاضل الملائكة.1

همانا مردم در مورد محبت خدا متفاوتند؛ برخي همچون برتر خلايق محمّد و ابراهيم، تا پايين‌ترين مردم از حيث درجه،مثل كسي كه در قلبش ذره‌اي از ايمان است. و ما بين اين دو حد درجاتي است كه تنها پروردگار زمين و آسمان‌ها مي‌تواند آن را شماره كند. پس به طور قطع صادق تصديق شده كه در آنچه مي‌گويد تجاوز نمي‌كند خبر داده كه يكي از افراد بني آدم بهتر مي‌شود از تمام مردم روي زمين، و اگر يكي از آنها از فرشتگان برتر مي‌شود، و يكي از آنها از چهارپايان بدتر مي‌شود پس تفاضل در آنها بالاتر از تفاضل فرشتگان است.

او همچنين مي‌گويد:

فاذا كان العبد يفعل بعض المأمورات و يترك بعضها كان معه من الايمان بحسب ما فعله، و الايمان يزيد و ينقص، و يجتمع في العبد ايمان و نفاق.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموع الفتاوي، ج7، ص568

2. همان، صص 616 و 617.


| شناسه مطلب: 73745