بخش 2

امکان کفر بعد از ایمان فرق بین اسلام و ایمان 1. اسلام در مقابل ایمان 2. تسلیم زبانی و تصدیق قلبی 3. تسلیم، وراء تصدیق قلبی اموری که ایمان به آنها واجب است کفر در لغت کفر در اصطلاح وجه تسمیه کافر به کفر مفهوم $کفر& در قرآن کریم انواع کفر از نظر قرآن 1. خروج از ملت اسلام 2. عدم خروج از ملت اسلام قرآن و نهی از تکفیر مسلمانان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم )

پس اگر بنده برخي از واجبات را انجام دهد و برخي را ترك نمايد ايمانش به اندازه‌اي است كه انجام داده، و ايمان قابل زيادي و نقصان است، و در بنده ايمان و نفاق جمع مي‌شود.

او نيز در شرح آيه {هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِيمانِ}؛ ‹آنها در آن هنگام، به كفر نزديك‌تر بودند تا به ايمان› (آل‌عمران: 167) مي‌گويد:

فقد كان قبل ذلك فيهم نفاق مغلوب، فلمّا كان يوم احد غلب نفاقهم فصاروا الي الكفر اقرب.1

قبل از آن در بين آنها نفاق مغلوب بود، ولي روز احد كه شد نفاقشان غلبه پيدا كرده و غالب شد و لذا به كفر نزديك‌تر شدند.

امكان كفر بعد از ايمان

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً} (نساء: 137)

كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و ديگربار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند.

و نيز مي‌فرمايد:

{ياأَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ} (آل‌عمران: 100)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اگر از گروهي از اهل كتاب، (كه كارشان نفاق افكني و شعله‌ور ساختنِ آتش كينه و عداوت است) اطاعت كنيد، شما را پس از ايمان، به كفر باز مي‌گردانند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموع الفتاوي، ج7، ص 304.

فرق بين اسلام و ايمان

غالب استعمال ‹اسلام› در مقابل شرك است.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ} (انعام: 14)

بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش.

و نيز مي‌فرمايد:

{ما كانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلكِن كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ} (آل‌عمران: 67)

ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني؛ بلكه موحّدي خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشركان نبود.

و غالب استعمال ايمان در مقابل كفر مي‌باشد:

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالاِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ} (بقره: 108)

كسي كه كفر را به جاي ايمان بپذيرد، از راه مستقيم (عقل و فطرت) گمراه شده است.

و نيز مي‌فرمايد: {هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِيمانِ}؛ ‹آنها در آن هنگام، به كفر نزديك‌تر بودند تا به ايمان›. (آل عمران: 167)

ولي اسلام به معاني ديگري نيز آمده است؛

1. اسلام در مقابل ايمان

خداوند متعال مي‌فرمايد:



27


{قالَتِ الأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِْيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ} (حجرات: 14)

عرب‌هاي باديه‌نشين گفتند: ايمان آورده‌ايم. بگو: شما ايمان نياورده‌ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‌ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.

2. تسليم زباني و تصديق قلبي

خداوند متعال مي‌فرمايد: {اَلَّذِينَ آمَنُوا بِـاياتِنا وَكانُوا مُسْلِمِينَ}؛ ‹همان كساني كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند›. (زخرف: 69)

3. تسليم، وراء تصديق قلبي

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً} (نساء:‌)

به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.

و نيز مي‌فرمايد:

{إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ} (بقره: 131)

در آن هنگام كه پروردگارش به او گفت: اسلام بياور! (و در برابر حق، تسليم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذيرفت؛ و) گفت: در برابر پروردگار جهانيان، تسليم شدم.



28


اموري كه ايمان به آنها واجب است

همان‌گونه كه در معناي اصطلاحي ايمان اشاره شد: تصديق به قلب با اقرار به زبان، دو ركن اساسي ايمان است. حال ببينيم كه متعلَّق ايمان چيست؟ و به چه اموري بايد تصديق قلبي داشته باشيم؟

تصديق قلبي بر دو‌گونه است: يكي اينكه اجمالا آنچه را كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن خبر داده، تصديق نماييم. و مورد ديگر اموري است كه بايد به تفصيل تصديق كنيم؛ از قبيل:

1. وجود خداوند متعال و توحيد او و اينكه او مثل و همتايي ندارد.

2. توحيد در خالقيّت و اينكه براي عالم خالقي به جز او نيست.

3. توحيد در ربوبيّت و تدبير و اينكه براي عالم مدبّري بالاستقلال، جز او نيست.

4. توحيد در عبادت و اينكه معبودي غير از او نيست.

5. نبوت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .

6. معاد و روز جزا.

كفر در لغت

‹كفر› در لغت به معناي ستر و پوشاندن است. و كشاورز را نيز كافر مي‌گويند؛ زيرا دانه را در خاك پنهان مي‌سازد. خداوند متعال مي‌فرمايد:

{كَمَثَلِ غَيْث أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ} (حديد: 20)

همانند باراني كه محصولش، كشاورزان را در شگفتي فرو مي‌برد.



29


كفر در اصطلاح

و در اصطلاح: كفر به معناي ايمان نياوردن به چيزي است كه از شأنش ايمان آوردن به آن است؛ مثل عدم ايمان به خدا و توحيد و نبوت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و روز قيامت.

1. ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:

الكفر في الشرع هو جحد المعلوم من دين الاسلام بالضرورة الشرعية.1

كفر در شرع به معناي انكار چيزي است كه از دين اسلام به ضرورت شرعي معلوم است.

2. ابن تيميه مي‌گويد: ‹الكفر في اصطلاح الشرع ضدّ الايمان› ( 2 )؛ ‹كفر در اصطلاح شرع ضد ايمان است›.

3. استاد حسن هضيبي مي‌گويد:

الكفر في الشرع هو صفة من جحد شيئاً مما افترض الله تعالي الايمان به بعد قيام الحجة و بلوغ الحق.(3)

كفر در شرع، صفت كسي است كه انكار كرده چيزي را كه خداوند متعال ايمان بر آن را واجب كرده بعد از قيام حجت و رسيدن حق.

4. ابن الوزير مي‌گويد:

انّ اصل الكفر هو التكذيب المتعمد لشيء من كتب الله تعالي المعلومة او لأحد من رسله ( عليهم السلام ) او لشيء مما جاؤا به، اذا كان ذلك الأمر المكذب به معلوماً بالضرورة من الدين.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ابن حجر عسقلاني، ج10، ص 466، مكتبة الرياض.

2. مجموع فتاوي ابن تيميه، ج7، ص 639.

3.دعاة لا قضاة، هضيبي، ص 61، دار السلام بيروت، چاپ دوم، 1398 هـ.

4. ايثار الحق علي الخلق، محمد بن مرتضي يماني، مشهور به ابن الوزير، ص 415، چاپ الآداب و المؤيد، مصر، سال 1318.

همانا اصل كفر به معناي تكذيب عمدي چيزي است از كتاب‌هاي خداوند متعال كه معلوم است، يا براي يكي از رسولان او ( عليهم السلام ) يا براي چيزي از آنچه آورده‌اند، در صورتي كه آن امر تكذيب شده به ضرورت از دين معلوم باشد.

5. قاضي ايجي مي‌گويد:

كفر خلاف ايمان است و آن نزد ما عبارت است از تصديق نكردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در برخي از اموري كه علم حاصل شده كه از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيده است.1

6. ابن ميثم بحراني مي‌گويد: ‹كفر عبارت است از انكار صدق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و انكار چيزي كه علم داريم از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيده است›.(2)

7. فاضل مقداد نيز مي‌گويد: ‹كفر در اصطلاح عبارت است از انكار چيزي كه علم ضروري حاصل شده كه از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است›.(3)

8. سيد يزدي ( رحمه الله ) به اموري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن خبر داده اشاره كرده، مي‌فرمايد:

كافر كسي است كه منكر الوهيت يا توحيد يا رسالت يا يكي از ضروريات دين شود، با توجّه به اينكه ضروري است، به طوري كه انكارش به انكار رسالت منجر شود.(4)

وجه تسميه كافر به كفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المواقف، 388.

2. قواعد المرام، ص 171.

3. ارشاد الطالبين، ص 443.

4. العروة الوثقي، كتاب الطهارة، مبحث النجاسات.

در وجه تسميه كافر و اتصاف او به صفت ‹كفر›توجيهاتي ذكر شده است.

برخي مي‌گويند:

سمّي الكافر كافراً؛ لانّه ستر نعم الله عزوجل و نعمه: آياته الدالة علي توحيده. و النعم التي سترها الكافر هي الآيات التي ابانت لذوي التمييز انّ خالقها واحد لا شريك له، و كذا ارساله الرسل بالآيات المعجزة و الكتب المنزلة و البراهين الواضحة، نعمة منه ظاهرة، فمن لم يصدق بها و ردّها فقد كفر نعمة الله اي سترها و حجبها عن نفسه.1

كافر را كافر ناميده‌اند به جهت آنكه نعمت‌هاي خداوند عزوجل را پوشانده است. و نعمت‌هاي او همان آياتي است كه دلالت بر توحيدش دارد. و نعمت‌هايي كه كافر آنها را پوشانده همان آياتي است كه براي صاحبان تمييز[عقل و خرد] روشن شده كه خالق آنها يكي است و شريك و همتايي ندارد، و نيز فرستادن رسولان با نشانه‌هاي اعجازآميز و كتاب‌هاي نازل شده و براهين واضحه، نعمتي از او كه آشكار است، پس هركس كه آن را تصديق نكند و ردّ نمايد به طور حتم نعمت خدا را كافر شده يعني پوشانده و از نفسش محجوب كرده است.

مفهوم ‹كفر› در قرآن كريم

اصل ‹كفر› به معناي پوشاندن چيزي است به نحوي كه ديده نشود و اگر به زارع كافر گفته مي‌شود به جهت آن است كه او دانه را در خاك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. معجم مقاييس اللغة، ج5، ص 191، مفردات راغب، ص 435.

مستور مي‌سازد.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{كَمَثَلِ غَيْث أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً} (حديد: 20)

همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو مي‌برد، سپس خشك مي‌شود به‌گونه‌اي كه آن را زرد رنگ مي‌بيني؛ سپس تبديل به كاه مي‌شود.

و نيز در مورد تكفير گناهان به كار مي‌رود كه به معناي پوشيده شدن آنهاست.

خداوند متعال مي‌فرمايد: {وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ} (مائده: 65)؛ ‹اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند گناهان آنان را مي‌بخشيم›.

و نيز در مورد پوشاندن الفت و مودّت سابق به كار رفته است.

قبيله اوس و خزرج زماني به ياد نزاع‌هاي جاهلي خود افتادند و لذا بر روي يكديگر شمشير كشيدند، در آن هنگام بود كه خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود:

{وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ} (آل‌عمران: 101)

و چگونه ممكن است شما كافر شويد، با اينكه (در دامان وحي قرار گرفته‌ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‌شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!

و نيز مي‌فرمايد: {يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْض}؛ ‹سپس روز قيامت



33


از يكديگر بيزاري مي‌جوييد›. (عنكبوت: 25)

و نيز از قول شيطان مي‌فرمايد:

{إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ} (ابراهيم: 22)

من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، (و اطاعت مرا هم‌رديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم! مسلّماً ستمكاران عذاب دردناكي دارند!

انواع كفر از نظر قرآن

در آيات قرآن كه سخن از كفر به ميان آمده آن را بر دو نوع اطلاق نموده است؛

1. خروج از ملت اسلام

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ} (بقره: 6)

كساني كه كافر شدند، براي آنان تفاوت نمي‌كند كه آنان را (از عذاب الهي) بترساني يا نترساني؛ ايمان نخواهند آورد.

طبري در تفسير اين آيه مي‌گويد:

و اما معني الكفر في الآية فانّه الجحود، و ذلك انّ الأحبار من يهود المدينة جحدوا نبوة محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ستروه عن الناس، و كتموا امره و هم يعرفونه كما يعرفون ابناءهم. و اصل الكفر عند العرب: تغطية الشيء... فكذلك الأحبار من اليهود غطّوا امر محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و



34


كتموه عن الناس مع علمهم بنبوته و وجود صفته في كتبهم.1

و اما معناي كفر در اين آيه به معناي جحود و انكار است، و دليل آن اينكه دانشمندان از يهود مدينه نبوت محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را انكار كرده و از مردم مخفي داشتند و امر او را مكتوم نمودند، و حال آنكه او را مي‌شناختند آن‌گونه كه فرزندانشان را مي‌شناختند، و اصل كفر نزد عرب پوشاندن چيزي است. پس همچنين است دانشمندان از يهود كه امر محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را پوشانده و آن را از مردم كتمان نمودند با آگاهي آنان به نبوت او و وجود صفت او در كتاب‌هايشان.

و نيز مي‌فرمايد:

{وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبي وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِينَ} (بقره: 34)

و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده و خضوع كنيد! همگي سجده كردند؛ جز ابليس كه سرباز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرماني و تكبرش) از كافران شد.

و مي‌فرمايد:

{أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ} (بقره: 258)

آيا نديدي (و آگاهي نداري از) كسي]= نمرود[ كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير جامع البيان، طبري، ج1، ص 10، دار الفكر، بيروت.

داده بود؛ (و بر اثر كمي ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامي كه ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند. او گفت: من نيز زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم!

(و براي اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زنداني را حاضر كردند، فرمان آزادي يكي و قتل ديگري را داد) ابراهيم گفت: خداوند، خورشيد را از افق مشرق مي‌آورد؛ (اگر راست مي‌گويي كه حاكم بر جهان هستي تويي،) خورشيد را از مغرب بياور! (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمي‌كند.

و مي‌فرمايد:

{لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الأَرض جَمِيعاً وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَالأَرض وَما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَاللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ} (مائده: 17)

آنها كه گفتند: ‹خدا، همان مسيح بن مريم است›، به‌طور مسلّم كافر شدند؛ بگو: اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كساني را كه روي زمين هستند هلاك كند، چه كسي مي‌تواند جلوگيري كند؟ (آري،) حكومت آسمان‌ها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد از آن خداست؛ هر چه بخواهد، مي‌آفريند؛ (حتّي انساني بدون پدر، مانند مسيح؛) و او، بر هر چيزي تواناست.

و مي‌فرمايد:

{لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَة وَما مِنْ إِله إِلاَّ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}



36


(مائده: 73)

آنها كه گفتند: خداوند، يكي از سه خداست. (نيز) به‌يقين كافر شدند؛ معبودي جز معبود يگانه نيست؛ و اگر از آنچه مي‌گويند دست بر ندارند، عذاب دردناكي به كافران آنها (كه روي اين عقيده ايستادگي كنند)، خواهد رسيد.

و مي‌فرمايد:

{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ} (انفال: 36)

آنها كه كافر شدند، اموالشان را براي بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مي‌كنند؛ آنان اين اموال را (كه براي به دست آوردنش زحمت كشيده‌اند، در اين راه) مصرف مي‌كنند، امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد؛ و سپس شكست خواهند خورد؛ و (در جهان ديگر) كافران همگي به سوي دوزخ گردآوري خواهند شد.

و مي‌فرمايد:

{إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ} (توبه: 40)

اگر او را ياري نكنيد، خداوند او را ياري كرد؛ (و در مشكل‌ترين ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود



37


مي‌گفت: غم مخور، خدا با ماست! در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد؛ و با لشكرهايي كه مشاهده نمي‌كرديد، او را تقويت نمود؛ و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، (و آنها را با شكست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز)است؛ و خداوند عزيز و حكيم است!

و مي‌فرمايد:

{وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّي إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلي وَلكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَي الْكافِرِينَ} (زمر: 71)

و كساني كه كافر شدند گروه گروه به سوي جهنّم رانده مي‌شوند؛ وقتي به دوزخ مي‌رسند، درهاي آن گشوده مي‌شود و نگهبانان دوزخ به آنها مي‌گويند: آيا رسولاني از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براي شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند؟! مي‌گويند:آري، (پيامبران آمدند و آيات الهي را بر ما خواندند، و ما مخالفت كرديم!) ولي فرمان عذاب الهي بر كافران مسلّم شده است.

2. عدم خروج از ملت اسلام

در قرآن كريم گاهي كلمه كفر در مورد ديگر غير از خروج از ملت اسلام به كار رفته است.

خداوند متعال مي‌فرمايد:



38


{فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ} (بقره: 152)

پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم! و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمت‌هايم) كفران نكنيد.

مفسران بسياري كفر در اين آيه را به معناي پوشاندن نعمت دانسته‌اند نه تكذيب آيات الهي.1

قرطبي در معناي آن مي‌گويد:

والمعني: لاتجحدوا احساني اليكم، ولاتكفروا نعمتي وأيادي.(2)

و معنا اين است: انكار نكنيد احسان مرا به شما و كفر نورزيد به نعمت‌ها و عنايات من.

و نيز مي‌فرمايد:

{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ * وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ} (آل عمران: 100 و 101)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اگر از گروهي از اهل كتاب، (كه كارشان نفاق افكني و شعله‌ور ساختنِ آتش كينه و عداوت است) اطاعت كنيد، شما را پس از ايمان، به كفر بازمي‌گردانند.و چگونه ممكن است شما كافر شويد، با اينكه (در دامان وحي قرار گرفته‌ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‌شود، و پيامبر او در ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير قرطبي، ج2، ص122، فتح القدير، شوكاني، ج1، ص157.

2. همان.

شماست؟! (بنابر اين، به خدا تمسّك جوييد!) و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهي راست، هدايت شده است.

با مراجعه به سبب نزول آيه استفاده مي‌شود كه كفر در اين آيه به معناي ارتداد و خروج از ملت اسلام نيست، بلكه مقصود به آن عمل به اخلاق و اعمال كافران است كه با اخلاق و اعمال اسلام سازگاري ندارد.1

و نيز از زبان حضرت سليمان ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

{قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ} (نمل: 40)

(امّا) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زني، آن را نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مي‌آورم يا كفران مي‌كنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مي‌كند؛ و هر كس كفران نمايد (بزيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غني و كريم است!

مقصود به كفر در اين آيه عدم شكرگزاري بر نعمت‌ها و فضل الهي است نه به معناي تكذيب، همان‌گونه كه شوكاني،طبراني و صابوني در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير طبري، ج3، ص 5، اسباب النزول، نيشابوري، ص 85، چاپ دار زهران، قاهره، سال 1404ه‍‍، فتح القدير، شوكاني، ج1، صص 367 و 368.

تفاسيرشان ذيل اين آيه به آن اشاره كرده‌اند.

قرآن و نهي از تكفير مسلمانان

خداوند متعال مي‌فرمايد: {وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً}؛ ‹به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي‌كند نگوييد: مسلمان نيستي›. (نساء: 94)

در اين آيه، خداوند متعال مسلمانان را از نسبت دادن كفر به ديگران به بهانه‌هاي مختلف، نهي كرده است.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نهي از تكفير

1. ابن عمر از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

أيُّها امْرئٍ قَالَ لأِخيهِ يا كافرُ فَقْد باءَ بِها أحَدُهما، إنْ كانَ كَمَا قَالَ وَإلاّ رَجعتُ عليه.1

هرگاه كسي كه به برادرش بگويد: اي كافر يكي از اين دو حالت بر اوست، اگر نسبت درست باشد كه هيچ وگرنه به خودش باز مي‌گردد.

2. ابن مسعود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

ما من مسلمين إلاّ و بينهما ستر من الله فإذا قال أحدهما لصاحبه كلمة هجر خرق ستر الله، و إذا قال يا كافر فقد كفر أحدهما.(2)

هيچ دو مسلماني نيست جز آنكه بينشان ستري از جانب خداوند است، و چون يكي از آن دو به رفيقش كلمه زشتي بگويد ستر الهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، كتاب الايمان، رقم 71.

2. مجمع الزوائد، ج 12، ص 76.

را پاره كرده است و چون بگويد: اي كافر يكي از آن دو كافرند.

3. عمران بن حصين از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

إذا قال الرجل لأخيه يا كافر فهو كقتله.1

هرگاه كسي به برادر ديني خود بگويد: اي كافر مثل آن است كه او را به قتل رسانده باشد.

4. از انس نقل شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

من صلّي صلاتنا و استقبل قبلتنا و اكل ذبيحتنا فذلك المسلم الّذي له ذمة الله و ذمة رسوله، فلا تُخفروا الله في ذمته.(2)

هر كس كه نماز ما را به جاي آورد و رو به قبله ما نماز گذارد و از ذبيحه ما استفاده كند او مسلماني است كه در ذمه خدا و رسولش مي‌باشد. لذا نبايد نسبت به كسي كه در ذمه خداست حيله نمود.

5. و نيز نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

امرت ان اقاتل الناس حتّي يقولوا لا إله إلاّ الله، فإذا قالوها و صلّوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و اكلوا ذبيحتنا فقد حرمت علينا دماؤهم و اموالهم إلاّ بحقها و حسابهم علي الله.(3)

من مأمورم كه با مردم بجنگم تا معتقد به توحيد شوند، و چون چنين اعتقادي پيدا كردند و نماز ما را به جاي آورده و رو به قبله ما نماز گذارند و از ذبيحه ما استفاده نمايند، بر ماست كه از خون‌ها و اموالشان به جز در موارد حقّ محافظت نماييم و حساب آنها با خداست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 8، ص 76.

2. صحيح بخاري، كتاب الصلاة؛ باب فضل استقبال القبلة، رقم 391.

3. همان، رقم 392.

6. و نيز حميد نقل كرده كه گفت: ميمون بن سياه از انس بن مالك سؤال كرد:

يا أباحمزه! ما يحرم دم العبد و ماله؟ قال: من شهد أن لا إله إلاّ الله و استقبل قبلتنا و صلّي صلاتنا و اكل ذبيحتنا فهو المسلم، له ما للمسلم و عليه ما علي المسلم.1

اي ابوحمزه! چه چيز باعث حرمت خون بنده و مالش مي‌شود؟ گفت: هر كس كه شهادت به وحدانيت خدا داده و رو به قبله ما بايستد و نماز ما را بخواند و از ذبيحه ما استفاده كند او مسلمان است و احكام مسلمانان بر او بار مي‌شود.

ابن حجر در تعليقه خود بر حديث اوّل از انس مي‌گويد:

من صلّي صلاتنا... الحديث: و فيه انّ امور الناس محمولة علي الظاهر، فمن اظهر شعار الدين أجْرِيَتْ عليه احكام اهله ما لم يظهر منه خلاف ذلك.(2)

معناي حديث اين است كه امور مردم حمل بر ظاهر مي‌شود. لذا هر كس شعار دين را اظهار كند احكام اهل دين بر او جاري مي‌گردد مادامي كه خلاف آن از او ظاهر نگردد.

7. از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

... و من دعا رجلا بالكفر او قال عدواً لله، و ليس كذلك، إلاّ حار عليه أي رجع الكفر عليه.(3)

...كسي كه مردي را به كفر بخواند يا كسي را به عنوان دشمن خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، رقم 393.

2. فتح الباري، ج 1، ص 497.

3. مختصر صحيح مسلم، حافظ منذري، ج1، ص 190.

صدا زند در حالي كه چنين نباشد، كفر بر او باز مي‌گردد.

8. از عمر بن خطاب نقل شده كه جبرئيل ( عليه السلام ) از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره اسلام سؤال كرد. حضرت فرمود:

الإسلام ان تشهد ان لا إله إلاّ الله و انّ محمداً رسول الله و تقيم الصلاة و تؤتي الزكاة و تصوم رمضان و تحج البيت ان استطعت إليه سبيلا. قال: صدقت. قال: فعجبنا له يسأله و يصدقه.

قال: فاخبرني عن الإيمان؟ قال: ان تؤمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر و تؤمن بالقدر خيره و شرّه. قال: صدقت.

قال: فاخبرني عن الإحسان؟ قال: ان تعبد الله كأنّك تراه فان لم تكن تراه فانّه يراك...1

اسلام آن است كه شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمّد از جانب خدا دهي، و نماز را برپا داشته و زكات بپردازي و روزه ماه رمضان را به جاي آورده و حج خانه خدا را انجام دهي، اگر راه براي تو هموار بود. جبرئيل گفت: راست گفتي. او گفت: ما تعجب كرديم از اينكه جبرئيل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌پرسيد و سپس او را تصديق مي‌كرد. جبرئيل گفت: خبر بده مرا از ايمان؟ گفت: اينكه به خدا و فرشتگان و كتاب‌ها و رسولان خدا و روز قيامت ايمان آوري، و به قدر خير و شرش ايمان داشته باشي. جبرئيل گفت: خبر بده مرا از احسان؟ گفت: اينكه خدا را عبادت كني گويا تو را مي‌بيند و اگر تو او را مشاهده نمي‌كني [بداني] كه او تو را مي‌بيند...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابي‌داود، ج 2، ص 412.

9. بخاري نيز مثل اين روايت را از ابوهريره در كتاب ‹الايمان› باب ‹سؤال جبريل النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عن الايمان و الاسلام و الاحسان› نقل كرده است.1

10. عبدالله بن عمر مي‌گويد: از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه مي‌فرمود:

بني الإسلام علي خمس: شهادة أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمداً رسول الله، و أقام الصلاة و ايتاء الزكاة و الحج و صوم رمضان.(2)

اسلام بر پنج چيز استوار است:گواهي بر وحدانيت خدا، و رسالت محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از جانب او و برپايي نماز و پرداختن زكات و [انجام] حج و روزه ماه رمضان.

11. بخاري به سندش از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

انّ وفد عبد القيس لمّا اتوا النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قال: من القوم؟ أو من الوفد؟ قالوا: ربيعة. قال: مرحباً بالقوم أو بالوفد غير خزايا ولا ندامي. قالوا: يا رسول الله! انّا لانستطيع ان تأتيك إلاّ في الشهر‌الحرام و بيننا و بينك هذا الحي من كفار مضر، فمُرنا بامر فصل نُخبر به من ورائنا و ندخل به الجنة... امرهم بالإيمان بالله وحده. قال: اتدرون ما الإيمان بالله وحده؟ قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: شهادة أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمداً رسول الله، و أقام الصلاة و ايتاء الزكاة و صيام شهر رمضان و ان تعطوا من المغنم الخمس...(3)

همانا جماعت عبدالقيس چون خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيدند حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج1، ص 18.

2. همان، ص 8؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 34.

3. صحيح بخاري، ج1،ص19؛ صحيح مسلم، ج1، 35.

فرمود: اين قوم كيستند؟ يا فرمود: اين قافله كيست؟ عرض كردند: قوم ربيعه. حضرت فرمود: مرحبا به اين قوم يا گروه، خوار و پشيمان نباشيد. عرض كردند: اي رسول خدا! ما نمي‌توانيم جز در ماه حرام نزد شما بياييم، و بين ما و بين تو اين قبيله از كفار مضر است، ما را به امري دستور ده كه فاصله [بين حق و باطل] باشد، تا به ديگران كه پشت سر ما هستند [و خدمت شما نرسيده‌اند] خبر دهيم و با آن وارد بهشت گرديم... حضرت آنان را به ايمان به خداي يگانه دستور داد، و فرمود: آيا مي‌دانيد كه ايمان به خداي يگانه چيست؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: گواهي به وحدانيت خدا و اينكه محمّد رسول خداست، و برپايي نماز و پرداخت زكات و روزه ماه رمضان، و اينكه از غنائم خمس بپردازيد...

12. از ابن عباس نقل شده كه گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به معاذ بن جبل هنگام فرستادن او به سوي يمن فرمود:

انك ستأتي قوماً اهل كتاب، فإذا جئتم فادعهم إلي أن يشهدوا أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمداً رسول الله، فإن هم اطاعوا لك بذلك فأخبرهم انّ الله قد فرض عليهم خمس صلوات في كلّ يوم و ليلة، فان هم اطاعوا لك بذلك فاخبرهم انّ الله قد فرض عليهم صدقة تؤخذ من اغنيائهم فترد علي فقرائهم...1

تو به زودي به سوي قومي از اهل كتاب روانه مي‌شوي، چون نزد آنان آمدي دعوت كن آنها را به گواهي به وحدانيت خدا و اينكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 1، صص 11 و 12؛ صحيح مسلم، ج1، ص 38.

محمّد فرستاده اوست، و اگر آنان تو را در اين دعوت اطاعت كردند خبر بده به اينكه خداوند بر آنان پنج وعده نماز در شبانه روز واجب كرده است، و چون تو را در اين امر اطاعت كردند خبر بده آنان را به اينكه خداوند صدقه‌اي بر ايشان واجب كرده كه از ثروتمندان گرفته و به فقيران داده مي‌شود...

13. عبيدالله بن عدي بن خيار مي‌گويد:

انّ رجلا من الأنصار حدّثه انّه أتي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في مجلس فسارّه يستأذنه في قتل رجل من المنافقين. فجهر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: اليس يشهد أن لا إله إلاّ الله؟ فقال الأنصاري: بلي يا رسول الله، ولا شهادة له. فقال: أليس يشهد انّ محمداً رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟ قال: بلي، ولا شهادة. قال: أو ليس يصلّي؟ قال: بلي، ولا صلاة له. قال: أولئك الذين نهي الله عن قتلهم.1

همانا مردي از انصار اين مطلب را گفت كه به خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مجلسي رسيده و مخفيانه از حضرت درباره كشتن مردي از منافقين اذن خواست. حضرت به طور آشكارا فرمود:آيا او گواهي به وحدانيت خدا نمي‌دهد؟ مرد انصاري گفت: آري اي رسول خدا ولي گواهي او بي‌فايده است. حضرت فرمود: آيا او گواهي به رسالت محمّد از جانب خدا نمي‌دهد؟ عرض كرد: آري ولي گواهي او بي‌فايده است. حضرت فرمود:آيا او نماز نمي‌گذارد؟ عرض كرد: آري، ولي نماز او بي‌فايده است. حضرت فرمود: او و امثالش كساني هستند كه خداوند از كشتن آنها نهي فرموده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند شافعي، ج1، ص 13، مسند احمد، ج5، ص 432.

14. بخاري به سندش از انس نقل كرده كه گفت:

كان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إذا غزا قوماً لم يُغْزِ حتّي يُصبِح، فإذا سمع اذاناً أمسك، و ان لم يسمع اذاناً اغار بعد ما يصبح. فنزلنا خيبر ليلا.1

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چون با قومي مي‌خواست بجنگد جنگ را شروع نمي‌كرد تا صبح شود، و چون صداي اذان را مي‌شنيد دست از جنگ برمي‌داشت، و اگر صداي اذان را نمي‌شنيد بعد از صبح حمله را شروع مي‌كرد و ما شبانه وارد بر خيبر شديم.

از اين روايت استفاده مي‌شود از آنجا كه اذان نشانة اسلام و مسلماني بوده و با مسلمان نبايد جنگيد، لذا پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مجرد شنيدن صداي اذان از بين مردم محل، دست از جنگ مي‌كشيد.

15. مسلم نيز از انس نقل كرده كه گفت:

كان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يُغير إذا طلع الفجر، و كان يستمع الأذان، فان سمع اذاناً امسك و إلاّ اغار. فسمع رجلا يقول: الله اكبر الله اكبر، فقال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) علي الفطرة. ثم قال: أشهد أن لا إله إلاّ الله، أشهد أن لا إله إلاّ الله. فقال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : خرجت من النار. فنظروا فإذا هو راعي معزي.(2)

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هرگاه فجر طلوع مي‌كرد حمله را شروع مي‌نمود، و به اذان گوش فرا مي‌داد و چون صداي اذان را مي‌شنيد دست مي‌كشيد وگرنه حمله مي‌كرد. از مردي شنيد كه مي‌گويد: الله اكبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج4، ص5.

2. صحيح مسلم، ج2، ص 4.

الله اكبر. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: مطابق فطرت. آن‌گاه گفت: اشهد ان لا اله الاّ الله، اشهد ان لا اله الاّ الله. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: از آتش [دوزخ] خارج شدي. نگاه كردند ديدند چوپان بزهاست.

16. از عبدالله بن عمر نقل شده كه گفت:

بعث النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خالد بن الوليد إلي بني‌جذيمة فدعاهم إلي الإسلام فلم يحسنوا ان يقولوا: اسلمنا، فجعلوا يقولون: صبأنا، صبأنا، فجعل خالد يقتل منهم و يأسر، و دفع إلي كل رجل منّا اسيره، حتّي إذا كان يوم امر خالد ان يقتل كل رجل منّا اسيره. فقلت: والله لا اقتل اسيري و لايقتل رجل من اصحابي اسيره حتّي قدمنا علي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فذكرناه فرفع النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يديه فقال: أللّهم انّي ابرأ ممّا صنع خالد مرتين.1

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خالد بن وليد را به سوي قبيله بني جذيمه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند، ولي آنان نتوانستند به خوبي بگويند: ما اسلام آورديم و شروع كردند به گفتن: تسليم شديم تسليم شديم. خالد شروع به كشتن و اسير گرفتن از آنها نمود و به هر يك از ما اسيري داد، تا اينكه روز فرا رسيد و خالد دستور داد هر يك از ما اسير خود را به قتل برساند. من گفتم: به خدا سوگند اسيرم را به قتل نمي‌رسانم و هيچ يك از اصحاب من نبايد اسيرش را به قتل برساند تا بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شويم. قصه را به حضرت عرض كرديم، او دست‌هايش را بالا برد و دو بار عرض كرد: بارالها! من از كاري كه خالد كرده بيزارم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 5، ص 107.

17. عصام مزني مي‌گويد:

كان النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إذا بعث السرية يقول: إذا رأيتم مسجداً أو سمعتم منادياً فلاتقتلوا احداً.1

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هرگاه لشكري را مي‌فرستاد مي‌فرمود: چون مسجدي مشاهده كرديده يا از منادي [اذان] را شنيديد كسي را به قتل نرسانيد.

18. عبادة بن صامت از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

من شهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له و أنّ محمداً عبده و رسوله، و أنّ عيسي عبدالله و رسوله و كلمته القاها إلي مريم و روح منه، و انّ الجنة حق و النار حق ادخله الله الجنة علي ما كان من العمل.(2)

هركس شهادت به وحدانيت خداوندي دهد كه شريكي براي او نيست، و اينكه محمّد بنده او و رسولش مي‌باشد، و اينكه عيسي بنده خدا و رسول او و كلمه اوست كه آن را به مريم القا نموده و روح او است، و اينكه بهشت و دوزخ حق مي‌باشد خداوند او را وارد بهشت مي‌كند با هر عملي كه انجام داده است.

19. از انس بن مالك نقل شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

ثلاث من اصل الإيمان: الكف عمّن قال: لا إله إلاّ الله لانكفّره بذنب ولا نخرجه من الإسلام بعمل...(3)

سه عمل از اصل ايمان است: دست كشيدن از كسي كه شهادت به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج3، ص 448.

2. صحيح بخاري، ج4، ص 139؛ صحيح مسلم، ج1، ص 43.

3. سنن ابوداود، ج3، ص 8.


| شناسه مطلب: 73746