بخش 3

نهی برخی از صحابه از تکفیر علما و نهی از تکفیر خطر تکفیر افراط در تکفیر نزد غزالی وجوب نظر و تأمل در تکفیر عوامل ظهور فکر تکفیری افراطی 1. جهل 2. تعصب 3. اکتفا به مطالعه کتب 4. عجب و خودبزرگ‌بینی الف) علاقه به پیشتاز بودن و صدرنشینی ب) تزکیه نفس و ستایش بر خود آثار تکفیر

وحدانيت خدا داده است، و ما او را به جهت گناه تكفير نمي‌كنيم، و او را به جهت هيچ كاري از اسلام خارج نمي‌نماييم...

20. ابوهريره مي‌گويد:

قيل: يا رسول الله! من اسعد الناس بشفاعتك يوم القيمة؟ قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : لقد ظننت يا أباهريرة ان لايسألني عن هذا الحديث أحد اول منك، لمّا رأيت من حرصك علي الحديث. اسعد الناس بشفاعتي من قال: لا إله إلاّ الله خالصاً من قلبه و نفسه.1

عرض شد: اي رسول خدا! چه كسي در روز قيامت به شفاعت شما سعادتمندتر خواهد بود؟ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اي ابوهريره! من گمان نمودم كسي از اين حديث قبل از تو سؤال نكند، چون حرص تو بر حديث را مشاهده كردم، كسي به سعادت شفاعت من خواهد رسيد كه از روي اخلاص، قلب و نفسش لا إله الاّ الله بگويد.

از مجموعه اين روايات استفاده مي‌شود كه براي ورود در اسلام كه موجب حفظ جان و مال و ناموس افراد مي‌شود تنها اقرار به شهادتين كافي است و بر ما وظيفه نيست كه از نيت افراد تفتيش و تجسس نماييم و با توجيهات واهي آنان را تكفير كرده و خونشان را بريزيم، خصوصاً آنكه همه سخن از اسلام و ايمان و توحيد دارند، و اعمالي كه انجام مي‌دهند خلاف توحيد و ايمان نمي‌دانند.

نهي برخي از صحابه از تكفير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج1، ص 33.

1. ابويعلي در ‹مسند› و طبراني در ‹معجم كبير› نقل كرده‌اند:

انّ رجلا سأل جابراً: هل كنتم تدعون احداً من اهل القبلة مشركاً؟ قال معاذ الله. ففزع لذلك. قال: هل كنتم تدعون احداً منهم كافراً؟ قال: لا.1

شخصي از جابر سؤال كرد: آيا شما فردي كه رو به قبله نماز مي‌خواند را مشرك مي‌خوانيد؟ جابر گفت: پناه بر خدا. او از اين مطلب تعجب نمود. دوباره پرسيد: آيا شما يكي از اهل قبله را كافر مي‌ناميد؟ گفت: هرگز.

2. ابويعلي از يزيد رقاشي نقل كرده كه به انس بن مالك گفت:

يا اباحمزةَ! انّ ناساً يشهدون علينا بالكفر و الشرك؟ قال: أولئك شرّ الخلق و الخليقة.(2)

اي ابوحمزه! برخي از مردم بر ما گواهي به كفر و شرك مي‌دهند؟ او گفت: آنان بدترين مردم هستند.

3. سيره و روش امام علي بن ابي‌طالب ( عليه السلام ) با خوارج بهترين درس براي ما مي‌باشد. حضرت علي ( عليه السلام ) در ابتدا خودش با آنان مناظره و گفت‌وگو كرد و سپس ابن عباس را براي مناظره با آنان فرستاد. حضرت شبهات آنان را گوش داد و با حجت و برهان آنها را پاسخ داد. لذا تعداد بسياري كه بنابر نقلي دو هزار نفر بودند به راه راست برگشته و از افكار غلو و افراطي‌گري دست برداشتند.

حضرت علي ( عليه السلام ) به آنان فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، ج 1، ص 107.

2. مجمع الزوائد، ج 1، ص 107.

انّ لكم علينا ثلاثاً: ألاّ نمنعكم فيئاً مادامت ايديكم معنا. و ألاّ نمنعكم مساجد الله، وَألاّ نبدأكم بالقتال حتّي تبدؤنا.1

همانا براي شما بر عهده ما سه چيز است؛ اينكه شما را از سهم بيت المال دور نكنيم مادامي كه دست‌هاي شما با ما مي‌باشد. و اينكه شما را از مساجد خدا منع نكنيم، و اينكه با شما شروع به جنگ نكنيم تا شما شروع كننده به جنگ باشيد.

آري، هنگامي كه خوارج از حدود فكر تجاوز كرده و دست به اقدامات عملي زدند و خون ريخته و هتك حرمت محارم كرده و راه‌ها را بر مردم بسته و ناامن كرده و در زمين فساد نمودند، حضرت علي ( عليه السلام ) به جهت جلوگيري از تجاوزات آنان به مقابله پرداخت.

علما و نهي از تكفير

1. از احمد بن حنبل نقل شده كه مي‌گفت:

انّ الإيجاب و التحريم و الثواب و العقاب و التكفير و التفسيق هو إلي الله و رسوله، ليس لأحد في هذا حكم و انّما علي الناس ايجاب ما اوجبه الله و رسوله، و تحريم ما حرّمه الله و رسوله، و تصديق ما اخبر الله به و رسوله.(2)

ايجاب و تحريم و ثواب و عقاب و تكفير و تفسيق تنها از ناحيه خدا و رسول اوست و كسي نمي‌تواند در اين امور حكم كند، آري بر مردم است آنچه را خداوند و رسولش واجب كرده واجب كنند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البداية و النهاية، ج7، صص 282 و 285.

2. مجموع الفتاوي، ج 5، ص 554.

و آنچه را خدا و رسولش حرام نموده حرام نمايند و آنچه را خداوند و رسولش به آن خبر داده تصديق نمايند.

2. طحاوي مي‌گويد:

هم أهل القبلة ولا نشهد عليهم بكفر ولا بشرك ولا بنفاق ما لم يظهر منهم شيء من ذلك، و نذر سرائرهم إلي الله تعالي؛ و ذلك لأنّا قد أمرنا بالحكم الظاهر و نهينا عن الظنّ و اتباع ما ليس لنا به من علم.1

آنان اهل قبله هستند و ما بر ضدّشان شهادت به كفر و شرك و نفاق نمي‌دهيم مادامي كه از آنان چيزي از اين امور ظاهر نگردد، و اعتقاد قلبي آنان با خداي متعال است؛ زيرا ما مأمور به حكم ظاهريم و از گمان و پيروي غير علم نهي شده‌ايم.

3. غزالي مي‌گويد:

و الّذي ينبغي ان يميل المحصل اليه: الاحتراز من التكفير ما وجد إليه سبيلا؛ فانّ استباحة الدماء و الأموال من المصلّين إلي القبلة المصرحين بقول: [لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله] خطأ، و الخطأ في ترك الف كافر في الحياة اهون من الخطأ في سفك محجمة من دم مسلم.(2)

انسان تحصيل كرده بايد ميل به پرهيز از تكفير داشته باشد مادامي كه توجيهي براي عمل ديگران وجود دارد؛ زيرا مباح كردن خون‌ها و اموال نمازگزاران به سوي قبله كه تصريح به شهادتين دارند اشتباه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. العقيدة الطحاوية، ص 427.

2. الاقتصاد في الاعتقاد، ص 157.

است، و اشتباه در ترك هزار كافر در حيات آسان‌تر از خطا در ريختن خون يك فرد مسلمان است.

4. ابن بطين مي‌گويد:

و بالجملة فيجب علي من نصح نفسه ان لا يتكلم في هذه المسألة إلاّ بعلم و برهان من الله، و ليحذر من اخراج رجل من الإسلام لمجرد فهمه و استحسان عقله؛ فانّ اخراج رجل من الإسلام أو ادخاله فيه اعظم أمور الدين...1

خلاصه اينكه واجب است بر كسي كه دلسوز خود است اينكه در اين مسأله به جز با علم و برهان از جانب خدا سخن نگويد، و بايد برحذر باشد از بيرون كردن شخصي از اسلام به مجرد فهم و حَسَن شمردن عقلش؛ زيرا بيرون كردن شخصي از اسلام يا وارد كردن در آن بزرگ‌ترين امور دين است...

5. ابن حزم مي‌گويد:

ذهبت طائفة إلي انه لا يُكفَّر و لا يفسَّق مسلم بقول قال في اعتقاد أو فتيا، و انّ كل من اجتهد في شيء من ذلك فدان بما رأي انّه الحقّ؛ فانّه مأجور علي كل حال، ان اصاب فأجران و ان اخطأ فأجر واحد. و هذا قول ابن ابي‌ليلي و ابي‌حنيفة و الشافعي و سفيان الثوري و داود بن علي، و هو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسألة من الصحابة لا نعلم منهم خلافاً في ذلك اصلا.(2)

طايفه‌اي معتقدند كه نبايد مسلمان را تكفير و تفسيق نمود اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رسالة الكفر، ص 21.

2. الفِصَل، ج 3، ص 247.

اعتقاد يا فتواي خاصي دارد، و اينكه هر كس در مسأله‌اي اجتهاد كرده و به اين نتيجه رسيده كه آن، حقّ است، او به هر حال مأجور مي‌باشد؛ اگر به واقع رسيده دو اجر دارد وگرنه داراي يك اجر است. و اين، قول ابن ابي‌ليلي و ابوحنيفه و شافعي و سفيان ثوري و داود بن علي و هر كسي از صحابه است كه قول او را در اين مسأله شناخته‌ايم، و در آن اختلافي از آنها نمي‌بينيم.

7. تقي الدين سبكي مي‌گويد:

انّ الإقدام علي تكفير المؤمنين عسرٌ جداً، و كل من كان في قلبه إيمان يستعظم القول بتكفير اهل الأهواء و البدع، مع قولهم: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله؛ فانّ التكفير امر هائل عظيم الخطر...1

اقدام به تكفير مؤمنان جداً دشوار است، و هر كس در قلبش ايمان است تكفير اهل هواهاي نفساني و بدعت‌ها را سخت مي‌شمارد، در صورتي كه شهادتين مي‌گويند؛ زيرا تكفير، مسأله‌اي مهم و داراي خطري بزرگ است...

7. سيّد محمّد رشيد رضا مي‌گويد:

انّ من اعظم ما بليت به الفرق الإسلامية رمي بعضهم بعضاً بالفسق و الكفر مع انّ قصد الكلّ الوصول للحق بما بذلوا جهدهم لتأييده و اعتقاده و الدعوة اليه، و المجتهد و ان اخطأ معذور.(2)

از عظيم‌ترين مصائبي كه فرقه‌هاي اسلامي به آن مبتلا هستند نسبت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اليواقيت و الجواهر، ص 58 (به نقل از او).

2. المنار، ج 7، ص 44.

فسق و كفر به يكديگر است با اينكه قصد همه رسيدن به حقّ به مقدار كوششي است كه به جهت تأييد و اعتقاد و دعوت به آن انجام داده‌اند، و مجتهد گرچه خطا كرده مأجور است.

8. دكتر طاها جابر فياض علواني استاد فقه و اصول دانشگاه محمّد‌بن سعود مي‌گويد:

بدأنا نري شباباً ينتسبون إلي السلفية و آخرين ينتسبون إلي اهل الحديث و فريقاً ينتسبون إلي المذهبية و آخرين يدّعون اللامذهبية، و بين هؤلاء و أولئك تتبادل الاتهامات المختلفة من التكفير و التفسيق و النسبة إلي البدعة و الإنحراف و العمالة و التجسس و نحو ذلك، ممّا لا يليق بمسلم ان ينسب اخاه اليه بحال، فضلا عن ان يُعلنه للناس بكلّ ما لديه من وسائل، غافلين أو متغافلين عن انّ ما يتعرض له الإسلام من محاولات استئصال اخطر علي الأمة من تلك الإختلافات...1

ملاحظه مي‌كنيم جواناني را كه خود را به سلفيه نسبت داده و عده‌اي ديگر خود را به اهل حديث نسبت مي‌دهند و برخي ديگر انتساب به مذهبي‌گري دارند و بعضي ادعاي لامذهبي مي‌كنند، و بين اين افراد اتهامات مختلف از قبيل تكفير و تفسيق و نسبت به بدعت و انحراف و اجير دشمن بودن و جاسوسي و امثال اين امور مبادله مي‌شود كه هرگز مصلحت نيست مسلمان به برادر خود چنين نسبتي در هيچ يك از احوال دهد، تا چه رسد به اينكه به طور علني با هر وسيله‌اي كه در دست دارد اين اتهامات را بين مردم منتشر سازد، در حالي كه غافل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، محمّد بن علوي مالكي، صص 6 و 7 (به نقل از او).

بوده يا خود را به غفلت زده است كه ضرر اين‌گونه امور بر اسلام و مسلمانان از اين اتهامات و اختلافات بيشتر است...

9. محمّد بن علوي مالكي مي‌گويد:

لقد ابتلينا بجماعة تخصصت في توزيع الكفر و الشرك و اصدار الأحكام بالألقاب و اوصاف لا يصح ولا يليق ان تطلق علي مسلم يشهد أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمّداً رسول الله...1

ما مبتلا به گروهي شده‌ايم كه متخصص در توزيع كفر و شرك و صادر كردن احكام با القاب و اوصافي است كه هرگز صحيح و لايق مسلماني نيست كه شهادتين مي‌گويد...

او همچنين مي‌گويد:

يخطئ كثير من الناس ـ اصلحهم الله ـ في فهم حقيقة الأسباب التي تخرج صاحبها عن دائرة الإسلام و توجب عليه الحكم بالكفر، فتراهم يسارعون إلي الحكم علي المسلم بالكفر لمجرد المخالفة حتّي لم يبق من المسلمين علي وجه الأرض إلاّ قليل. و نحن نلتمس لهولاء العذر تحسيناً للظنّ و نقول: لعلّ نيّتهم حسنة من دافع واجب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و لكن فاتهم انّ واجب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لابدّ في ادائه من الحكمة و الموعظة الحسنة، و إذا اقتضي الأمر المجادلة يجب ان تكون هي احسن، كما قوله تعالي: {ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}، و ذلك ادعي إلي القبول و اقرب للحصول علي المأمول، و مخالفته خطأ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 8.

و حماقة.

و إذا دعوت مسلماً يصلّي و يؤدّي فرائض الله و يجتنب محارمه و ينشر دعوته و يشيد مساجده و يقيم معاهده، إلي أمر تراه حقاً و يراه هو علي خلافك، و الرأي فيه بين العلماء مختلف قديماً اقراراً و انكاراً، فلم يطاوعك في رأيك، فرميته بالكفر لمجرد مخالفته لرأيك فقد قارفت عظيمة نكراء، و اتيت امراً إداً، نهاك عنه الله و دعاك إلي الأخذ فيه بالحكمة و الحسني.1

بسياري از مردم ـ كه خداوند آنان را اصلاح كند ـ در فهم حقيقت اسبابي كه صاحبش را از دائره اسلام خارج مي‌كند و موجب حكم به كفر بر او مي‌گردد، به خطا مي‌روند، و شما آنان را مشاهده مي‌كنيد كه در حكم كردن بر مسلمان به كفر به مجرد مخالفت سرعت مي‌نمايند، به حدي كه جز اندكي از مسلمانان در روي زمين باقي نمي‌ماند. و ما به جهت حسن ظن براي آنان عذر مي‌تراشيم و مي‌گوييم: شايد نيت آنان پاك باشد و به انگيزه وجوب امر به معروف و نهي از منكر دست به اين كار زده‌اند، ولي نمي‌دانند كه اداي تكليف امر به معروف و نهي از منكر بايد از روي حكمت و موعظه حسنه باشد، و اگر اين تكليف به مجادله كشيد بايد به نحو احسن باشد آن‌گونه كه خداوند متعال فرمود: (دعوت كن به راه پروردگارت با حكمت و موعظه حسنه و به نحو احسن با آنان جدال كن) و اين در پذيرش حق مؤثرتر و به حصول نتيجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 31.

نزديك‌تر است، و مخالفت با آنان اشتباه و حماقت مي‌باشد.

و هرگاه مسلماني را كه نماز مي‌گذارد و واجبات الهي را انجام مي‌دهد و از محارم اجتناب مي‌كند و دعوت خدا را منتشر كرده و مساجدش را بنا مي‌سازد و عهدهاي او را برپا مي‌كند، به امري دعوت كردي كه تو آن را حق مي‌پنداري ولي او آن را بر خلاف رأي تو مي‌داند ـ كه رأي علما از قديم در اقرار و انكار مختلف است ـ و رأي تو را نپذيرفت، اگر تو او را به كفر نسبت دهي به مجرد اينكه با رأي تو مخالفت كرده مرتكب گناه بزرگي شده‌اي، و كار ناشايست انجام داده‌اي كه خداوند تو را از آن نهي كرده و دعوت به پيگيري حكمت و كار نيك نموده است.

وي همچنين مي‌گويد:

فاتضح لنا ممّا سبق من نصوص الكتاب و السنة، و اقوال الصحابة و من سار علي طريق السلف من العلماء المتقدمين و المتأخرين، انّ الحكم علي المسلم بالخروج عن دين الإسلام أو الدخول في الكفر لاينبغي ان يُقْدِم عليه مسلم يؤمن بالله و اليوم الآخر إلاّ ببرهان اوضح من شمس النهار، و حتّي من ثبت لنا كفره ببرهان واضح فرأينا منه كفراً بواحاً، فانّا نحكم عليه بالكفر مع احتياط و تحرز في اللفظ، فلا نتعدي الإطلاق الذي اطلقه الكتاب و السنة و لانتعدي منهج السلف في التكفير، فقد كانوا يعرضون ما ظهر من الناس علي ما جاء في الكتاب و السنة؛ فان وجدوا فيهما اطلاق الكفر اطلقوه، و ان لم يجدوا توقفوا و حكموا علي القائل أو الفاعل بالخطأ و الذنب العظيم. ثم انّه يستفسر هذا القائل أو الفاعل عن مراده؛ فان اتضح انّه يريد



60


الكفر حكم عليه به، و إلاّ اكتفي بإطلاق الخطأ أو المخالفة أو الفسق عليه دون التكفير الإعتقادي.1

براي ما ازآنچه گذشت از نصوص قرآن و سنت و اقوال صحابه و كساني كه از علماي پيشين و متأخرين از طريق سلف پيروي كرده‌اند واضح شد كه حكم كردن بر مسلمان به خروج از دين اسلام يا دخول در كفر سزاوار نيست مؤمن به خدا و روز قيامت دست به اقدام آن زند، مگر با برهاني كه از خورشيد در روز روشن‌تر است، و حتّي كسي كه براي ما كفرش به برهان واضح ثابت شده و از او كفر صريح مشاهده كرديم بايد با احتياط حكم به كفر او نماييم و از هر لفظي احتراز جوييم و از اطلاقاتي كه قرآن و سنت به كار برده تعدي ننماييم، و از روش سلف در تكفير تجاوز نكنيم، زيرا سلف آنچه از مردم ظاهر مي‌شد بر قرآن و سنت عرضه مي‌كردند و اگر در قرآن و سنت اطلاق كفر را بر آن مورد مي‌يافتند اطلاق مي‌كردند، و اگر نمي‌يافتند توقف مي‌كردند و بر گوينده يا انجام دهنده، حكم به اشتباه و گناه بزرگ مي‌نمودند. پس از آن گوينده يا انجام‌دهنده پرسيده مي‌شود كه مقصودش چيست؛ پس اگر به طور واضح گفت كه مقصودش كفر است بر او حكم مي‌شود، وگرنه به اطلاق خطا و مخالفت يا فسق بر او اكتفا مي‌گردد، نه آنكه او را تكفير اعتقادي نمايند.

10. محمّد قطب دربارة تكفير مسلمانان مي‌گويد:

شغلت هذه القضية اكبر مساحة من الخلاف و الجدل بين الفرق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، صص 39 و 40.

المختلفة... و ذهب فيها الناس إلي حدّ التطرف من الجهتين؛ فقال بعضهم: من قال: لا إله إلاّ الله فهو مؤمن ولو لم يعمل عملا واحداً من اعمال الإسلام. و قال آخرون: انّ الأصل في الناس اليوم الكفر مالم يثبت عكس ذلك. الأوّلون يحكمون علي الناس بالنيّة وحدها دون العمل، و الآخرون يحكمون بالعمل وحده بصرف النظر عن النية، و وقف آخرون في مواقف مختلفة بين هذا الطرف و ذاك...1

اين قضيه بيشترين سهم را در اختلاف و مجادله بين فرقه‌هاي مختلف داشته است... و مردم در اين باره از هر دو طرف به حدّ تندروي رفته‌اند؛ برخي مي‌گويند: هركس كلمه توحيد را بر زبان جاري سازد گرچه هيچ عملي از اعمال اسلام را انجام ندهد مؤمن است. و عده‌اي ديگر مي‌گويند: اصل در مردم امروز كفر است مگر آنكه عكس آن ثابت شود. دسته اوّل تنها حكم به نيت مي‌كنند نه عمل، ولي دسته دوم تنها حكم به عمل مي‌كنند صرف نظر از نيت. و عدّه‌اي ديگر در مواقف مختلف بين اين دو دسته توقف كرده‌اند...

وهابيان در تقسيم‌بندي سيد قطب در دستة دوم هستند كه به افراط‌گري متهمند.

خطر تكفير

شوكاني مي‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. واقعنا المعاصر، ص 439.

قال العلماء: و باب التكفير باب خطر و لا نعدل بالسلامة شيئاً.1

علما گفته‌اند: و باب تكفير بابي خطرناك است و هرگز آن را با سلامت و صلح معاوضه نمي‌كنيم.

ابوحامد غزالي مي‌گويد:

كفّ لسانك عن اهل القبلة ما امكنك ماداموا قائلين: لا إله إلاّ الله، محمد رسول الله، غير مناقضين لها، و المناقضة تجويز الكذب علي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ فانّ التكفير فيه خطر و السكوت لا خطر فيه.(2)

زبانت را از اهل قبله آن مقدار كه مي‌تواني باز دار مادامي كه گوينده لا إله الاّ الله و محمّد رسول الله هستند، و آن را نقض ننموده‌اند، و نقض آن به تكذيب بر رسول خدا است؛ زيرا در تكفير خطر بزرگي است و در سكوت خطري نمي‌باشد.

وي همچنين در اين باره مي‌گويد: ‹مهما حصل من تردد فالوقف فيه عن التكفير أولي› ( 3 )؛ ‹هرچه كه تردد حاصل شود توقف در آن از تكفير اولي است›.

افراط در تكفير نزد غزالي

ابوحامد غزالي مي‌گويد:

كل فرقة تكفر مخالفها و تنسب إليه تكذيب الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : فالحنبلي يكفر الأشعري زاعماً انّه كذب الرسول اثبات الفوق لله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نيل الأوطار، شوكاني، ج7، ص 353.

2. فيصل التفرقة بين الاسلام و الزندقة، ابوحامد غزالي، ص 85.

3. همان، ص 90.

تعالي، و في الاستواء علي العرش. و الأشعري يكفره زاعماً انّه مشبه و كذب الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في انّه ليس كمثله شيء. و الأشعري يكفر المعتزلي زاعماً انّه كذب الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في جواز رؤية الله تعالي، و في اثبات العلم و القدرة و الصفات له. و المعتزلي يكفر الأشعري زاعماً انّ اثبات الصفات تكثير للقدماء و تكذيب للرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في التوحيد. و هذا كلّه غلو و اسراف في التكفير.1

هر فرقه‌اي مخالفش را تكفير مي‌كند و به او نسبت تكذيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌دهد، مثل اينكه حنبلي، اشعري را تكفير مي‌كند به گمان اينكه او با اثبات فوقيت براي خداوند متعال و در استواي بر عرش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تكذيب كرده است.

و اشعري حنبلي را تكفير مي‌كند به گمان اينكه او پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تكذيب كرده؛ زيرا خدا را تشبيه به خلق نموده و حال آنكه همانند او موجودي نيست.

و اشعري معتزلي را تكفير مي‌كند به گمان اينكه او پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تكذيب كرده در جواز رؤيت باري تعالي، و در اثبات علم و قدرت و صفات براي او.

و معتزلي اشعري را تكفير مي‌كند به گمان اينكه اثبات صفات موجب تكثير قدما و تكذيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در توحيد است.

همه اينها غلو و اسراف در تكفير است.

وي همچنين مي‌گويد:

من اشدّ الناس غلواً و اسرافاً طائفة من المتكلمين كفّروا عوام المسلمين و زعموا انّ من لايعرف الكلام بمعرفتهم ولم يعرفوا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيصل التفرقة بين الاسلام و الزندقة، ص 49.

العقائد الشرعية بأدلتهم التي حرروها فهو كافر. فهؤلاء ضيّقوا رحمة الله الواسعة علي عباده اولا و جعلوا الجنة وقفاً علي شرّذمة يسيرة من المتكلمين، ثم جهلوا ما تواتر من السنة ثانياً...1

و از تندروترين مردم در غلو و اسراف‌كاري طائفه‌اي از متكلمان‌اند كه عوام مسلمانان را تكفير نموده و گمان كرده‌اند كه هركس همانند آنان به كلام معرفت پيدا نكند و عقائد شرعي را با ادله‌اي كه آنان تحرير كرده‌اند نشناسد او كافر است. آنان رحمت واسعه الهي را اولاً بر بندگان تضييق كرده و بهشت را وقف دسته‌اي كوچك از متكلمان نموده‌اند، و ثانياً جاهل به سنت متواترند...

وجوب نظر و تأمل در تكفير

ابوحامد غزالي در اين باره مي‌گويد:

انّ النظر في التكفير يتعلق بامور؛

الأمر الأول: انّ النص الشرعي الذي عدل به عن ظاهره هل يحتمل التأويل أم لا؟ فان احتمل التأويل فهل هو قريب أم بعيد؟ و معرفة ما يقبل التأويل و مالايقبل التأويل ليس بالهيّن، بل لايستقلّ به إلاّ الماهر الحاذق في علم اللغة العارف بأصولها ثمّ بعادة العرب في الإستعمال.

الأمر الثاني: هل النص المتروك متواتر أم آحاد أم عليه اجماع؟ و لايستقلّ بادراك ذلك إلاّ الباحثون عن كتب التواريخ و احوال القرون و كتب الأحاديث و احوال الرجال. أما الإجماع فادراكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيصل التفرقة بين الاسلام و الزندقة، ص 97.

من اغمض الأشياء.

الأمر الثالث: هل المنكر وصله التواتر و الإجماع أم لا؟

الأمر الرابع: النظر في دليله الباعث له علي مخالفة الظاهر أهو علي شرط البرهان أم لا؟ فانّ البرهان ان كان قاطعاً رخص في التأويل و ان كان بعيداً؛ فإذا لم يكن قاطعاً لم يرخص في تأويل سابق إلي الفهم.

الأمر الخامس: النظر في انّ ذكر تلك المقالة هل يعظم ضررها في الدين أم لا؟ فانّ ما لايعظم ضرره في الدين فالأمر فيه اسهل، و ان كان القول شنيعاً و ظاهر البطلان. و المقصود: انّه لاينبغي ان يكفر بكلّ هذيان و ان كان ظاهر البطلان.1

مناقشه در صدور تكفير به اموري تعلق مي‌گيرد؛

امر اول: اينكه نص شرعي كه عدول شده به آن از ظاهرش آيا احتمال تأويل در آن مي‌رود يا نمي‌رود؟ اگر احتمال تأويل داده مي‌شود، آيا قريب است يا بعيد؟ و شناخت آنچه قبول تأويل مي‌كند و آنچه قبول تأويل نمي‌كند آسان نيست، بلكه تنها شخص ماهر كاردان در علم لغت و عارف به اصول علم لغت و عادت عرب در استعمال به آن مطلع است.

امر دوم: آيا نصي كه ترك شده خبر متواتر است يا خبر واحد يا بر آن اجماع مي‌باشد؟ و آن را درك نمي‌كند، مگر كساني كه در كتاب‌هاي تاريخ و احوال قرن‌ها و كتاب‌هاي احاديث و احوال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيصل التفرقة بين الاسلام و الزندقة، صص 91 ـ 95.

رجال تفحص و جستجو مي‌نمايند. اما اجماع، پس درك آن از دشوارترين كارهاست.

امر سوم: آيا به منكر بودن به حد، تواتر و اجماع رسيده يا نرسيده؟

امر چهارم: نظر در دليلش بايد كرد، دليلي كه موجب مخالفت با ظاهر شده، آيا شرط برهان را دارد يا ندارد؟ زيرا اگر برهان قاطع باشد رخصت در تأويل داده شده اگرچه دور باشد. ولي اگر قاطع نباشد رخصت در تأويل سابق به فهم داده نشده است.

امر پنجم: نظر در اينكه ذكر آن گفتار آيا ضرر عظيمي در دين دارد يا ندارد؟ زيرا آنچه كه ضرر عظيمي در دين ندارد امر در آن آسان‌تر مي‌باشد، گرچه گفته شنيع بوده و در ظاهر باطل است و مقصود اين است كه سزاوار نيست كه با هر هذياني كسي را تكفير كرد گرچه در ظاهر باطل باشد.

با توجه به اين شرايط نمي‌توان گفتار هر كسي را حمل بر كفرگويي نموده و وي را تكفير كرد.

عوامل ظهور فكر تكفيري افراطي

فكر تكفيري افراطي عوامل گوناگوني دارد:

1. جهل

يكي از عوامل داخلي پيدايش فكر تكفيري جهل به قرآن و آيات و روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه معصومين ( عليهم السلام ) و حتي كلمات علما و دانشمندان صاحب‌نظر است، و اين جهل باعث مي‌شود كه هركسي كه



67


هم عقيده او نيست را تكفير كرده و حكم به قتل او بنمايد، و آن را به اجرا بگذارد.

ابوحامد غزالي مي‌گويد:

و المبادرة إلي التكفير انّما تغلب علي طباع من يغلب عليهم الجهل.1

و مبادرت ورزيدن به تكفير غلبه بر طبع‌هايي دارد كه جهل بر آنها حاكم است.

وي همچنين مي‌گويد:

فإذا رأيت الفقيه الذي بضاعته مجرد الفقه يخوض في التكفير و التضليل فاعرض عنه ولا تشغل به قلبك و لسانك؛ فانّ التحدي بالعلوم غريزة بالطبع، لايصبر عنه الجهال، و لأجله كثر الخلاف بين الناس.(2)

هرگاه مشاهده كردي فقيهي را كه بضاعتش تنها فقه است و در تكفير و نسبت گمراهي‌دادن [به مردم] فرو رفته از او اعراض كن، و قلب و زبانت را به آن مشغول نكن؛ زيرا مبارزه طلبي با علوم غريزي طبع است و جاهلان بر آن صبر ندارند، و بدين جهت است كه اختلاف بين مردم بسيار است.

محمّد بن علوي مالكي مي‌گويد:

من اعظم الفتن التي بلينا بها ممّن يدعي السلفية، و هم ابعد الناس عن حقائقها و آدابها مايظهر علي الساحة اليوم من كتب و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيصل التفرقة بين الاسلام و الزندقة، ص 90.

2. همان، ص 95.

محاضرات تشغل الناس و اكثرهم من العوام، تشغلهم بمباحث عويصة و مشكلة في العقيدة، مباحث زلت فيها الأقدام، و ضلت فيها الأفهام، و ما ثبت فيها إلاّ الأئمة الأعلام...1

و از بزرگ‌ترين فتنه‌ها كه ما به آن مبتلا شده‌ايم از كساني است كه ادعاي سلفي‌گري دارند، در حالي كه آنان دورترين مردم از حقايق و آداب سلفيت هستند، چيزي است كه امروزه در جامعه از كتاب‌ها و سخنراني‌ها ظاهر شده و مردم را كه اكثر آنها عوام‌اند به خود مشغول كرده است، و آنان را به مباحثي مشكل و مشكلاتي در عقيده مشغول ساخته‌اند، مباحثي كه قدم‌ها در آن به لغزش افتاده و فهم‌ها در آن گمراه شده و به جز پيشوايان بلندقدر در آن ثابت قدم نبوده‌اند...

وي همچنين مي‌گويد:

فاشتغال العوام بمسائل العقيدة العلمية التي تحتاج إلي اهلية من اعظم الآفات، و هو من المثيرات للفتن، فيجب دفعهم و منعهم من ذلك...

قال العلماء: و ليس المراد بالعوام السوقية و الأجلاف من اهل السواد فقط، بل في معني العوام الأديب و النحوي و الفيلسوف و المتكلم، بل كل عالم سوي المتجردين لعلم السباحة في بحار المعرفة، القاصرين اعمارهم عليه، الصارفين وجوههم عن الدنيا و الشهوات، المعرضين عن المال و الجاه و الخلق و سائر اللذات، المخلصين لله تعالي في العلوم و الأعمال، القائمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 52.

بجميع حدود الشريعة و آدابها في القيام بالطاعات و ترك المنكرات، المفرغين قلوبهم بالجملة عن غيرالله، المستحقرين للدنيا بل للآخرة في جنب محبة الله تعالي، فهؤلاء هم اهل المعرفة و الأهلية، و هم مع ذلك كله علي خطر عظيم يهلك من العشرة تسعة إلي ان يسعد واحد منهم بالمعرفة و الفقه و الدين و الفتح المبين.1

پس اشتغال عوام به مسائل عقيده علمي، كه احتياج به اهليت دارد از بزرگ‌ترين آفات است، و از جمله اموري است كه فتنه‌ها را بر مي‌انگيزاند، پس دفع آنها و منعشان [از وارد شدن در اين امور] واجب مي‌باشد...

علما گفته‌اند: مقصود به عوام تنها بازاري‌ها و افراد ساده از عموم مردم نيست، بلكه در معناي عوام است اديب و نحوي و فيلسوف و متكلم، بلكه هر عالمي، غير از كساني كه در درياهاي معرفت و علم غوطه‌ور شده و به تجرد رسيده و عمر خود را در آن صرف كرده‌اند و روي خود را از دنيا و شهوات برگردانده، و از مال و جاه و خلق و ديگر لذت‌ها اعراض نموده و در علوم و اعمال اخلاص براي خداوند متعال داشته و به تمام حدود شريعت و آداب آن در قيام به طاعات و ترك منكرات قيام نموده، و قلوب خود را به طور كلي از غير خدا فارغ كرده، و دنيا بلكه آخرت را در كنار محبت خداوند متعال حقير دانسته‌اند. اينها همان اهل معرفت و اهليتند، ولي آنان در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 54.

عين حال و با تمام آنچه درباره آنان گفته شد در برابر خطر بزرگي هستند كه از هر ده نفر نه نفر هلاك مي‌شوند و تنها يك نفر از آنها به جهت معرفت و فقه و دين و فتح آشكاري كه براي او مي‌شود به سعادت مي‌رسد.

2. تعصب

بين تعصب و تصلب ديني فرق است، اگر انسان به حق رسيد بايد بر حق پافشاري داشته باشد، ولي تعصب ديني مذموم است، به اينكه گمان‌ها و اوهام خود را حق دانسته بدون آنكه از مجاري صحيح آنها را به دست آورده باشد و هرچه كه ديگران مي‌گويند را اوهام و باطل بداند و در نتيجه همه را تكفير كرده و خود را مسلمان پنداشته و دست به قتل و كشتار مخالفان خود بزند، اين كار به طور حتم مورد مذمت خدا و رسول بوده و عقل نيز آن را محكوم مي‌نمايد.

3. اكتفا به مطالعه كتب

يكي از مشكلات اساسي كه باعث تكفير ديگران مي‌گردد اكتفا به مطالعه قرآن و سنت و تكيه بر برداشت‌هاي شخصي است بدون آنكه ابزار لازم براي رسيدن به اين درجه را به دست آورده باشد و از افكار بزرگان دين و متخصصان اسلامي استفاده كند كه اين امر عامل بزرگي در رسيدن به فكر تكفيري افراطي است.

4. عجب و خودبزرگ‌بيني

يكي ديگر از عوامل داخلي تكفير خودبزرگ‌بيني و اعجاب به خود و اعمال و علم خويش است.



71


محمّد بن علوي مالكي در اين باره مي‌گويد:

من الظواهر الواضحة التي تميز بها هؤلاء المكفرون للمسلمين أو قل: هؤلاء المسارعون إلي تكفير كل من يخالفهم او يعارضهم فيما يرون او يعتقدون؛ من الظواهر التي لاتنكر، اعجابهم بانفسهم و اعمالهم. و العُجب هو بداية خطيرة لأقبح خُلق نهي عنه الإسلام و حذّر منه، انّه الكبر الذي تميز به أول كافر في الخلق و هو ابليس حيث رأي انّه خيرٌ من آدم و أُعْجِب بعمله، و كان له فيه رصيد كبير و اجتهاد عظيم.1

از امور ظاهر و واضحي كه تكفيري‌هاي مسلمانان به آن شناخته مي‌شوند، يا بگو: آن كساني كه در تكفير هركس كه مخالف آنان يا معارض با آنها در رأي يا اعتقادند؛ از پديده‌هايي كه جاي انكار نيست، عُجب آنان نسبت به خود و اعمالشان مي‌باشد. و عجب همان شروع خطرناكي است براي قبيح‌ترين صفتي كه اسلام از آن نهي كرده و مردم را از آن برحذر داشته است. عُجب همان كِبري است كه اولين كافر در بين مخلوقات به آن شناخته شد كه همان ابليس (شيطان) باشد، آنجا كه خود را از آدم برتر ديد و به عمل خود عجب نمود، و كمينگاه به دام افتادن شيطان همين صفت و تلاش بزرگش در همين جهت بود.

وي همچنين در ادامه مي‌گويد:

و هذا العُجب هو الذي دعاه إلي رؤية نفسه فقال: {أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ} و إلي احتقار آدم و الاستهانة به فقال: {وَ خَلَقْتَهُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 55.

مِنْ طِينٍ} فتكبّر و كان من الكافرين كما قال تعالي: {وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبي وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِينَ}.1

و اين عُجب همان صفتي است كه او را به خودبيني كشاند و گفت: (من از او برترم، مرا از آتش آفريدي)، و به حقير شمردن آدم و اهانت به او كشاند. سپس گفت: (او را از گِل آفريدي)، پس او تكبر كرد و از كافران شد همان‌گونه كه خداوند متعال فرمود: (و يادآور زماني را كه به فرشتگان گفتيم: بر آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند به جز شيطان كه سر باز زده و تكبر ورزيد، و او از كافران بود).

بدين جهت است كه متكبّر دشمن خدا شمرده شده و خداوند او را دوست ندارد آنجا كه در قرآن مي‌فرمايد: {إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ}؛ ‹او مستكبران را دوست نمي‌دارد!› (نحل: 23)

و نيز مي‌فرمايد:

{إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً} (نساء: 36)

زيرا خداوند، كسي را كه متكبر و فخر فروش است، (و از اداي حقوق ديگران سرباز مي‌زند)، دوست نمي‌دارد.

و مي‌فرمايد: {كَذلِكَ يَطْبَعُ اللهُ عَلي كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ}؛ ‹اين‌گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّاري مُهر مي‌نهد!› (غافر: 35)

و مي‌فرمايد:

{سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ} (اعراف: 146)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، ص 56.

به‌زودي كساني را كه در روي زمين به ناحق تكبّر مي‌ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مي‌سازم!

و مي‌فرمايد:

{إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ} (غافر: 60)

كساني كه از عبادت من تكبّر مي‌ورزند به زودي با ذلّت وارد دوزخ مي‌شوند!

ابوهريره از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه فرمود:

يقول الله تعالي: الكبرياء ردائي و العظمة إزاري، فمن نازعني واحداً منها القيته في جهنم ولا ابالي.1

خداوند متعال مي‌فرمايد:كبريايي رداي من و عظمت لباس من است، پس هركه با من در يكي از آنها نزاع كند او را در دوزخ افكنم و باكي هم ندارم.

مسلم به سندش از عبدالله بن مسعود نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

لايدخل النار أحد في قلبه مثقال حبة من إيمان، ولا يدخل الجنة أحد في قلبه مثقال حبة خردل من كبرياء.(2)

داخل دوزخ نمي‌شود كسي كه در قلبش به اندازه حبه‌اي از ايمان باشد، و داخل بهشت نمي‌شود كسي كه در قلبش به اندازه حبه ارزني از تكبّر باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابن ماجه، ج2، ص 1398.

2. صحيح مسلم، ج1، ص 65.

كبر و تكبر و عجب گرچه جايگاهش در قلب است، ولي داراي علاماتي در ظاهر است كه بر آن دلالت مي‌كند از جمله:

الف) علاقه به پيشتاز بودن و صدرنشيني

متكبر مي‌خواهد جلودار همه بوده و از اينكه كسي سخنانش را ردّ كند ناراحت مي‌شود و انتقاد را نمي‌پذيرد و ديگران را خوار و ضعيف مي‌شمرد.

ب) تزكيه نفس و ستايش بر خود

از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

ألا لا فضل لعربي علي عجمي ولا لعجمي علي عربي، ولا لأسود علي احمر، ولا لأحمر علي أسود إلاّ بالتقوي.1

آگاه باشيد! هرگز افتخاري براي عرب بر عجم، و عجم بر عرب، و سياه بر قرمز و قرمز بر سياه نيست، مگر به تقوا.

عُجب آن قدر مذموم است كه خداوند متعال مي‌فرمايد:

{وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً} (توبه: 25)

و در روز حنين (نيز ياري نمود)؛ در آن هنگام كه فزوني جمعيّتتان شما را مغرور ساخت، ولي (اين فزوني جمعيّت) هيچ به دردتان نخورد.

و نيز در ردّ كفار به جهت اعجابشان نسبت به ديوارها و شوكتشان مي‌فرمايد:

{وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا} (حشر: 2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، ج3، ص 266.


| شناسه مطلب: 73747